پرواز ۳۵۳۹
نائومی کلاین، ترجمه: سامان


• تغییرات اقلیمی هرگز از طرف رهبران ما به مثابه بحران مورد توجه قرار نگرفت، علیرغم این واقعیت که خطر نابودی زندگی ها را تا حد بسیار بالاتری از فروپاشی بانک ها یا ساختمان ها در بر دارد. کاهش اتتشار گاز های گلخانه ای که دانشمندان می گویند برای پائین آوردن ریسک فاجعه لازم است، به عنوان چیزی بیش از یک پیشنهاد نرم مورد توجه قرار نگرفته اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۵ شهريور ۱٣۹۶ -  ۲۷ اوت ۲۰۱۷


 مقاله حاضر در واقع مقدمه ای است بر کتاب « این همه چیز را تغییر می دهد » اثر نائومی کلاین ژورنالیست، پژوهشگر، فعال سیاسی- اجتماعی و نویسنده معروف کانادایی که برای رو نمایی کتاب خود در سال ۲۰۱۴ سخنرانی های متعددی در کانادا، آمریکا، برلین، آمستردام و بسیاری دیگر از شهرهای اروپایی داشته است. اهمیت این کتاب به غیر از برجسته کردن واقعیت عینی تغیرات اقلیمی و مخاطرات ناشی از آن، در نگاهش به ایجاد و گسترش یک جنبش توده ای برای مبارزه با فقر و تحقق رفاه و برابری است. بنا به تجربه و پژوهش های علمی انجام شده عامل اساسی تخریب محیط زیست ، دگرگونی های شدید و غیر قابل مهار طبیعی، و درهم ریختگی اکوسیستم کره زمین، در حقیقت انسان و پیدایش جامعه صنعتی و در کشاکش آن توسعه کشورها بر مبنای مصرف افراطی و نامحدود انواع سوخت های فسیلی ارزان بوده است. تلاش و مجادله دانشمندان و محققین برای اثبات و ترویج این نظریه سال ها در تعارض با منافع ظاهراً ملی و اقتصادی دولت ها و شرکت های انحصاری قرار گرفته و می گیرد. این چالش موجب آن شده که از یک طرف تولید کنند گان اصلی گازهای مخرب گلخانه ای یعنی کشورهای صنعتی مانند آمریکا، کانادا، استرالیا ، ژاپن و اتحادیه اروپا و کشورهای در حال توسعه یا توسعه نیافته مثل چین، روسیه، هند و آمریکای لاتین هر یک به فراخور حال خود در تنظیم قرارداد های بین المللی برای رسیدن به یک راه حل عملی و اجرایی کردن همگون آن طفره رفته و در پیشرفت گردهمائی ها و تدوین پروتکل ها برای کنترل و انتشار آلودگیها ی بیشتر کار شکنی می نمایند. پروتکل کیوتو، دانمارک، برلین دچار همان سرنوشتی شدند که همین اواخر اجماع مثبت و کارساز بین المللی پاریس با خروج آمریکا به رهبری ترامپ دچار آسیب شد. اینک دیگر با دیر کرد و تاخیر کشورها در پذیرش واقعیت و همکاری برای نجات سیاره موضوع کنترل گرم شدن زمین تا سقف مجاز ۲ درجه سانتیگراد برای سال ۲۰۲۰ منتفی گشته و به ۴ درجه سانتیگراد افزایش یافته است. بدیهی است که از طریق اهمال، کار شکنی، استخراج و استفاده هرچه بیشتر از سوخت های فسیلی هیچ چیز ثابت نبوده و عوامل ناشناخته و محاسبه نشده می توانند سرعت درهم ریختگی و ببار آمدن فجایع ظاهراً طبیعی بیشتری را افزایش دهند. سو نامی ها، ذوب شدن یخ های قطبی و پوشش سفید، افزایش سطح آب اقیانوس ها، زیر آب رفتن جزایر اقیانوس آرام، باران های اسیدی و غیر عادی بودن باران های فصلی در مناطق حاره و جنگلی، خشکسالی مداوم ، از بین رفتن پوشش سبز سیاره همه نمونه هوایی از این چرخش آب و هوایی نامناسب، نا متناسب و پر خطر هستند. هنگامی که هنوز کشورهای صنعتی و قدرت مند جهان بی پروا تحت نام گلوبالیزاسیون و سیاست های نو استعمار گونه جهانی شدن در جستجوی منابع کار و مواد خام ارزان و بازارهای مصرف گسترده تری بوده و به محیط زیست لطمات جبران ناپذیری وارد می آورند نه تنها باید در جنبش های مدنی و اجتماعی برای صلح، محیط زیست سالم، برابری خواهی ، ضد تبعیض نژادی و جنسیتی شرکت و از آنها حمایت کرد بلکه می بایست آنها را ایجاد، تقویت و تا حد جنبش های توده ای گسترش و ارتقاء داد، چرا که این مبارزه بخش مهمی از مبارزه مستقیم علیه شرار ت سرمایه و نظام سلطه انحصاری در دور ه معاصر است که دیگر نه تنها قادر به مدیریت و رهبری جهان نیست بلکه همچون خود تغیرات اقلیمی پر مخاطره و تهدید کننده بشریت است. از فاجعه نفتی که کمپانی رویال داچ شل در نیجریه ببار آورد و پس از مبارزات و اعتراضات زیاد مردم مجبور به جبران خسارت شد، مبارزات مردمان بومی در جنگل های آمازون علیه قطع درختان جنگلی و تبدیل زمین های آن برای کشت مارچوبه و سایر محصولات سود آفرین، اعتراض سرخپوستان کانادا به طرح انتقال لوله گاز داکوتای شمالی توسط دولت ترامپ فقط گوشه هایی از جنایات سیستم سرمایه داری علیه بشریت است. این همه حاصل تداوم سیاست جنگ، استخراج بی حد و حصر، بی خا نمانی و آواره کردن ملت هاست که بخشی از یک توطئه جهانی برای حفظ نظام سرمایه دار ی می باشد. در آینده به دلیل زیر آب رفتن و غوطه ور شدن کشورهایی چون بنگلادش و هلند شاهد پدیده مهاجرت جدید میلیونی – کشوری به نام مهاجرت اقلیمی خواهیم بود که بر اثر تداخل و تناقض های فرهنگی مختلف، امکانات جایگزینی ،درمانی و بهداشتی در کشور میزبان، ایجاد اشتغال برای نیروی کار متخصص، ماهر و غیر ماهر مردمان کشور های مهاجر و ... همه تناسب و محاسبات را بهم ریخته و نظام سرمایه داری را بالاخص در کشورهای صنعتی با چالش های عظیم واقعی در چگونگی بکارگیری و صرف سرمایه رو به رو می سازد که خود مستقیما در تناقض با تأمین عدالت اجتماعی بوده که نظام سرمایه داری بحران زده به لحاظ ایدئولوژیک از آن دوری می نماید و یا به سرکوب آن می پردازد.
                                                                   ***
بلند گوی هواپیما اعلام داشت: از مسافران پرواز ٣۹٣۵، که طبق برنامه قصد ترک واشنگتن دی.سی، به مقصد چارلستون در کارولینای شمالی را دارند صمیمانه خواهشمند است اثاثیه خود را برداشته و از هواپیما خارج شوند.
آنها از پلکان هواپیما پائین رفته و روی آسفالت داغ باند فرودگاه دور هم جمع شدند. در آنجا چیزی غیر عادی را مشاهده کردند: چرخ های جت خطوط هوایی آمریکا در آسفالت سیاه فرورفته بود گویی در سیمان خیس فرو رفته باشد. چرخ ها خیلی عمیق جا گیر شده بودند، به طوری که کامیونی که برای یدک کشیدن هواپیما آمده بود نتوانست آن را خارج و رها کند. خط هوایی امید داشت که بدون بار اضافی سی و پنج مسافر آن پرواز، هواپیما برای بیرون کشیدن آن به اندازه کافی سبک شده باشد. چنین نبود. شخصی تصویری را بدین مضمون روی پست خود گذاشته بود: « چرا پرواز من لغو شد؟ زیرا هوای دی سی چنان داغ است که هواپیمای ما ۴ اینچ در آسفالت فرورفت.»
نهایتأ، وسیله نقلیه بزرگتر و قدرتمند تری آورده شد تا هواپیما را بیرون بکشد، و این بار موفق شد؛ هواپیما پس از سه ساعت تأخیر در برنامه بالاخره از روی زمین برخاست، یک سخنگوی خط هوایی علت واقعه را به « دمای غیر عادی » نسبت داد.
دمای هوا در تابستان ۲۰۱۲ واقعأ به طورغیرعادی داغ بود (همچنان که سال قبل و بعد از آن). و هیچ جای تعجبی نبود که چنین اتفاقی افتاده است: استفاده بی حد و مرز از سوخت های فسیلی، چیزی که خطوط هوایی آمریکا خیلی بدان وابسته بود و علیرغم مشکل ایجاد شده توسط آسفالت مذاب ناگزیر موظف به انجام آن بود. این حادثه عجیب – حقیقتی که مصرف سوخت های فسیلی شدیدأ شرایط اقلیمی ما را تغییر داده و بر سر راه ظرفیت مجاز ما در مصرف سوخت فسیلی قرار گرفته است - مسافران پرواز ٣۹٣۵ را از تجدید و ادامه سفر خود باز نداشت. و یا در خبرگزاری های مهم حوادث از تغییر آب و هوا حتی ذکری به میان نیامد.
   اینجانب در موقعیتی نیستم که پیرامون مسافران قضاوت نمایم. همه ما که با حد بالای الگوی مصرف زندگی می کنیم، هرجایی که سکنی داریم، شبیه مسافران پرواز ٣۹٣۵ هستیم. با بحرانی روبرو شده ایم که بقاء ما را به عنوان نوع انسانی تهدید می کند، کل فرهنگ ما در حال تداوم و اجرای هر چیزی است که موجب این بحران شده است، تنها به گذاشتن کمی مرهم به روی درد اکتفا می کنیم. مانند شیوه عملکرد خط هوایی در به کار گرفتن وسیله نقلیه ای با موتور قوی تر جهت کشیدن هواپیما، اقتصاد جهانی در حال بالا بردن سهم متعارف استفاده از منابع سوخت های فسیلی تا حد کاربرد کثیف ترین و خطرناک ترین نمونه های آن است- بیتومن حاصل از ماسه های قیری- نفتی آلبرتا، نفت از حفاری در آب های عمیق، گاز از شکستن هیدرولیکی لایه های زمین ( با مایع فشار بالا برای شکست صخره ها و استخراج نفت و گاز )، ذغال سنگ از طریق انفجار کوه ها، و قس علیهذا.
در این میان، هر فاجعه طبیعی غیر منتظره ای تصاویر فوری تازه عجیبی از آب و هوای دائم التزایدی را تهیه و به نمایش می گذارد که برای صنایع بسیاری که بیشترین مسئولیت را در قبال گرم شدن آن دارند ناشناخته و ناخوانده است. مانند سیلاب تاریخی سال ۲۰۱٣ در کالگری که موجب به تاریکی فرورفتن دفاتر مرکزی شرکت های نفتی استخراج معادن قیر -نفت آلبرتا و فرستادن کارکنانش به منزل شد، به هنگامی که قطار حامل مواد نفتی اشتعال زا بر روی لبه در حال گسیختگی پل راه آهن دچار عدم تعادل گردید. یا خشکسالی که یک سال پیش به رودخانه میسی سی پی صدمه رساند، سطح آب را چنان پائین آورد که دوبه ها و کرجی های حامل نفت و ذغال سنگ، در حالی که منتظر گروه مهندسین ارتش برای حفر یک کانال بودند

( آنها باید مدیون نهادهایی باشند که برای بازسازی عواقب سیلاب تاریخی سال پیش از آن در همان مسیر آبی اختصاص داده شده بود ) روزها قادر به حرکت نشدند. یا نیروگاه های برق با سوخت ذغال سنگ که در سایر نقاط کشور موقتاً تعطیل شدند زیرا آبراهه هایی که برای سرد کردن ماشین آلات طراحی کرده بودند نیز شدیداً داغ یا خشک شده بودند ( یا، در برخی موارد، هردو ).
زندگی با این نوع تناقض و ناهنجاری رفتاری صرفا" بخشی از ادامه حیات در این لحظه تکان دهنده از تاریخ است، هنگامی که نسبت به بحرانی که عملاً در حال سیلی زدن به چهره ماست به شدت اغماض روا داشته ایم – و کماکان به مضاعف کردن چیزهایی می پردازیم که ابتدا به ساکن موجب بحران می شوند.
من مدت های طولانی تغییرات اقلیمی را بیش از آن که مجبور به پذیرش آن باشم، انکار می کردم . مطمئنا، می دانستم که در حال وقوع است. نه مثل دونالد ترامپ و تی پارتی که در این باره می پرسند پس چه گونه تداوم وجود زمستان ثابت می کند همه این چیزها دروغ است. اما پبرامون جزئیات خیلی ابهام داشتم و تنها بخش عمده ای از داستان های خبری حذف و اغماض می شد، بالاخص نمونه های وحشتناک آن. به خود می گفتم که علوم خیلی پیچیده و مشکل است و متخصصین محیط زیست با آن سر و کار دارند. و به رفتار خودم ادامه می دادم، انگار که هیچ مشکلی با کارت براق توی کیف پولم که موید وضعیت پرواز مکرر من به عنوان یک « نخبه » است وجود ندارد.
بسیاری از ما سرگرم این نوع نفی تغییرات اقلیمی هستیم. چند ثانیه ای می نگریم و بعد روی بر می گردانیم. یا می نگریم ولی آن را به شوخی و طنز برگزار می کنیم ( « شبیه علائم دوره آخر الزمانه! » ). که شکل دیگری از روی برگرداندن است.
یا می نگریم اما داستان های آرام بخشی نقل می کنیم پیرامون این که مثلاً بشر چقدر با هوش است و از طریق اهداف تکنولوژیک یا فن آوری خواهد توانست با ایمنی کامل کربن را از آسمان ها مکش کرده و با اعجاز گرمای خورشید را پائین می آورد. هنگام پژوهش در باره این کتاب دریافتم که، این هم کماکان روش دیگری از روی برگرداندن است. .
یا می نگریم اما سعی داریم پیرامون آن عقلانیت فوق العاده به خرج دهیم ( « دلار به دلار برای تمرکز به روی توسعه اقتصادی موثرتر از تغییرات اقلیمی است، چرا که رفاه بهتر از رسیدگی و حفاظت از آب و هوای افراطی است » )- انگار وقتی که شهرتان تماماً به زیر آب رفته، داشتن دلار بیشتر تفاوتی می کند. که این هم چنانچه سیاستمدار باشید روشی از روی گرداندن است.
یا می نگریم اما به خود می گوئیم سرمان خیلی شلوغ است که بخواهیم نگران چیزی خیلی دور و انتزاعی باشیم - اگر چه سیل آب را در متروی نیویورک، و مردم را بر روی پشت بام های شان های در نیو اورلئان دیده ایم و می دانیم که کسی در امان نیست، حداقل آسیب پذیر ترین ها از میان همه. و هرچند که مسئله کاملاً قابل درک می باشد، باز این هم روشی از روی برگرداندن است.
یا می نگریم اما به خود می گوئیم همه کاری که می توانیم انجام دهیم تمرکز بر روی خودمان است. مراقب باش و از بازارهای مزرعه داران خرید کن و رانندگی را متوقف کن - اما در واقع تلاش برای تغییر سیستم هایی که بحران را اجتناب ناپذیر می کنند فراموش کن زیرا « انرژی بد » خیلی زیاد است و هرگز کاری از پیش نخواهد رفت. و بدواً شاید چنین به نظر برسد که می نگریم، چرا که بسیاری از این تغیرات شیوه زندگی عملاً بخشی از راه حل هستند، ولی هنوز یکی از چشمان مان را محکم بسته ایم.
یا ممکن است بنگریم - واقعاً ببینیم – اما بعد، ناگزیر، به نظر می رسد که فراموش می کنیم. به خاطر می آوریم و دوباره فراموش می کنیم. تغییرات اقلیمی این چنین هستند؛ سپردن آن در ذهن به مدت خیلی طولانی دشوار است. ما به دلایل کاملاً منطقی در این شکل غیر عادی و عجیب روشن و خاموش شدن مکرر نسیان اکولوژیکی در گیر و سهیم می شویم. انکار می کنیم چراکه می ترسیم اجازه دادن به واقعیت کامل این بحران همه چیز را تغییر بدهد. و حق باماست.
می دانیم که اگر بخواهیم مسیر کنونی مان را با اجازه دادن به افزایش سالانه دود و آلودگی ادامه دهیم، تغییرات اقلیمی همه چیز را پیرامون جهان ما عوض خواهد کرد، تمدن های کهن توسط دریاها بلعیده خواهند شد، و امکان دارد که کودکان مان بخش بزرگی از زندگی شان را برای کشف و فرار از توفان های مهیب و خشکسالی های مفرط صرف کنند. و لازم نیست که ما کاری انجام دهیم تا این آینده را به ارمغان آوریم. تنها کاری که لازم است انجام دهیم هیچ است. فقط به ادامه آن چیزی به پردازیم که هم اکنون در حال انجامش هستیم. فرقی نمی کند که رفع مشکلات فنی باشد یا به باغچه مان برسیم یا به خود بگوئیم که متأسفانه خیلی سرمان شلوغ است تا بتوانیم با این مشکل سر و کله بزنیم.
همه آن چه که باید انجام دهیم عدم واکنش است هرچند که این یک بحران کامل باشد. همه آن چه که باید انجام دهیم ادامه انکار آن است که واقعاً چقدر وحشت زده ایم. و بعد، خرد خرد، به جایی می رسیم که باید وحشت کنیم، چیزی که از آن چشم پوشی کرده ایم. هیچ تلاش فوق العاده ای لازم نیست.
روش های پیشگیری برای دوری از این آینده ترسناک، یا حداقل کاهش وخامت آن تا حد وفور موجودند. اما نکته آن است که اینها نیز درگیر تغییر همه چیز می شوند. برای ما مصرف کنند گان حجم بالا، این روش ها درگیر تغییر چگونگی شیوه زندگی مان، چگونگی عملکرد اقتصادمان، و حتی داستان هایی می شود که پیرامون محل زیست مان بر روی سیاره زمین می گوئیم. خبر خوب آن است که بسیاری از این تغییرات به طور مشخص فاجعه بار نیستند. راستش برخی از آنها هیجان انگیز هستند. اما من برای مدتی طولانی به آن پی نبردم
لحظه دقیقی را به خاطر می آورم به هنگامی که از چشم پوشی بر واقعیت تغییر آب و هوا دست برداشتم، یا حد اقل برای اولین بار به چشمانم اجازه دادم که برای مدتی خوب استراحت کنند. در ژنو بودم، آوریل ۲۰۰۹ ، و با سفیر بولیوی که تصادفاً زن جوانی به نام آنجلیکا ناوارو للانوس بود ملاقات می کردم. بولیوی کشور ی است فقیر با بودجه بین المللی محدود و کم، ناوارو للانوس اخیرا علاوه بر مسئولیت های تجاری خود، نمونه کارهای اقلیمی را نیز بر عهده گرفته است. وقت نهار در یک رستوران چینی خلوت، به من توضیح داد ( با استفاده از چاشنی های چینی به مثابه ابزاری برای نشان دادن نمودار مسیرجهانی انتشار آلودگی هوا ) که او تغییرات اقلیمی را هم به عنوان یک تهدید وحشتناک و هم یک فرصت برای مردم خود می بیند.
   تهدیدی به دلایل روشن: بولیوی کشور ویژه ای با وابستگی به یخچال های طبیعی برای آب آشامیدنی و آبیاری کشاورزی است و کوه های سفید پوش بر فراز پایتخت آن تا حد هشدار دهنده ای در حال تغییر رنگ به خاکستری و قهوه ای هستند. ناوارو للانوس می گوید؛ فرصت اما آن است: از آن جایی که کشور ش عمدتاً هیچ کاری انجام نداده تا انتشار آلودگی را به اوج برساند، از موقعیتی برخوردارند که خود را به عنوان طلبکار « اعتبارات اقلیمی » اعلام کرده، از کشورهای مولد بزرگ آلودگی وام و کمک های فنی دریافت نموده تا بتوانند از پس پرداخت هزینه های سنگین مقابله با فجایع اقلیمی بیشتری برآیند، و همچنین به آنها در توسعه مسیر انرژی سبز کمک نمایند.
وی اخیرا در کنفرانس اقلیمی سازمان ملل متحد یک سخنرانی ارائه نمود که در آن موضوع این نوع از انتقال ثروت ها را مطرح می کرد ، و یک نسخه از آن را به من داد. این مقاله اظهار می دارد « میلیون ها نفر مردم »، در جزایر کوچک، کشورهای کمتر توسعه یافته، کشورهای محصور و محاط به خشکی همانند جوامع آسیب پذیر در برزیل، هند ، چین، و سراسر همه جهان- از عوارض مشکلی رنج می برند که خود در ایجاد آن هیچ نقشی نداشته اند....اگر برآنیم تا انتشار آلودگی را در دهه آینده محدود کنیم، به بسیج بزرگتری از هر دوره تاریخی دیگر نیاز داریم. ما به یک طرح مارشال در کره ارض نیازمندیم. این طرح می بایست انتقال حمایت مالی و فنی را در ابعادی که قبلاً دیده نشده به حرکت در آورد . بایستی تکنولوژی را در هر کشوری پیاده کند تا تضمین نماید که ما در حین کاهش انتشار آلودگی، سطح کیفی زندگی مردم را هم بالا می بریم. تنها یک دهه فرصت داریم.
البته طرح مارشال برای زمین خیلی هزینه بردار است - اگر نه تریلیون ها ولی صدها میلیارد دلار ( ناوارو للانوس تمایلی به ذکر یک رقم ندارد ). و ممکن است کسی فکر کند که فقط همین برآورد هزینه آن را غیر ممکن می سازد - با این همه، سال ۲۰۰۹ بود و بحران مالی جهانی در نوسان و چرخش کامل بود. هنوز هم منطق ریاضت اقتصادی خرد کننده – انتقال اوراق بهادار بانکی به گرده مردم در قالب اخراج های بخش دولتی و عمومی، تعطیل مدارس، و غیره- عادی نشده است. لذا پیش از آن که نظرات ناوارو للانوس کمتر قابل پذیرش و محتمل به نظر آیند، بحران تأثیر متفاوت و متقابلی داشت.
    هنگامی که نخبه گان ما تصمیم به اعلام بحران داشتند، همه ما به درستی در یک لحظه شاهد و ناظر شاباش تریلیون ها دلار بوده ایم. اگر بانک ها ناگزیر به ورشکستگی بودند، به ما گفته می شد که، بقیه اقتصاد نیز فرو خواهد می پاشید. این مسئله مربوط به بقاء جمعی می شد، لذا باید پول پیدا کرد. در این روند برخی تخیلات بزرگ در قلب سیستم اقتصادی در معرض دید قرار گرفتند ( پول بیشتری نیاز دارید؟ کمی چاپ کنید! ) چندین سال پیش، دولت ها پس از حمله ۱۱ سپتامبر رویکرد مشابهی را در رابطه با حمایت های مالی دولتی در پیش گرفتند. در بسیاری از کشورهای غربی، وقتی موضوع ایجاد دولت امنیتی/ بازرسی در خانه و دامن زدن به جنگ در خارج مطرح شد، بودجه ها هرگز مشکلی به نظر نیامدند.
    تغییرات اقلیمی هرگز از طرف رهبران ما به مثابه بحران مورد توجه قرار نگرفت، علیرغم این واقعیت که خطر نابودی زندگی ها را تا حد بسیار بالاتری از فروپاشی بانک ها یا ساختمان ها در بر دارد. کاهش اتتشار گاز های گلخانه ای که دانشمندان می گویند برای پائین آوردن ریسک فاجعه لازم است، به عنوان چیزی بیش از یک پیشنهاد نرم مورد توجه قرار نگرفته اند، اقداماتی که می توانند تقریباً به طور نامحدود مدنظر قرار گیرند. به روشنی، آن چه که بحران اعلام می شود تا حد زیادی بیان قدرت و اولویت ها از واقعیت های سخت و شکننده است. لیکن در همه این موارد ما نیازی به تماشاچی بودن نداریم: سیاستمداران تنها کسانی نیستند که با قدرت بحران را اعلام می کنند. جنبش های توده ای مردم معمولی هم می تواند یکی از آن ها را اعلام کند.
برده داری برای نخبه گان بریتانیایی و آمریکایی تا زمانی که مخالفت با برده گی علیه آن برخاست یک بحران نبود. تبعیض نژادی تا زمانی که جنبش حقوق مدنی آن را به یک بحران تبدیل کرد بحران نبود. تبعیض جنسی تا زمانی که قمینیسم آن را به یک بحران تبدیل کرد بحران نبود. آپارتهاید تا زمانی که جنبش ضد آپارتهاید آن را به یک بحران تبدیل کرد بحران نبود.
به همین طریق، اگر عده ای کافی از ما چشم پوشی را کنار گذاشته و بر آن باشند که تغییرات اقلیمی، بحرانی در خور پاسخ تا سطوح طرح مارشال هستند، سپس آن نیز تبدیل به یکی از بحران هاخواهد شد، و طبقه سیاسی هم از طریق فراهم ساختن منابع و هم با کوتاه آمدن از قوانین بازار آزاد که ثابت نموده اند وقتی منافع نخبه گان در خطر است بسیار انعطاف پذیر هستند ناگزیر از واکنش خواهد بود. اتفاقاً هنگامی که یک بحران مدام تغیرات اقلیمی را در برابر افکار و اذهان عمومی می گذارد به چشم اندازهای این استعداد نهفته دست یافته ایم. دیوید کامرون نخست وزیر بریتانیا – که خودش آقای ریاضت اقتصادی است – زمانی که بخش عظیمی از کشورش به واسطه سیلاب تاریخی فوریه ۲۰۱۴ زیر آب رفت و افکار عمومی خشمگین شده بود از این که دولت او هیچ کمکی نکرده است اعلام داشت: « پول در این تلاش امدادی جایی ندارد. هر مقدار پول مورد نیاز برای آن خرج خواهد شد ».
   با گوش فرا دادن به ناوارو للانوس در تشریح چشم انداز بولیوی شروع به درک این که چه گونه تغییرات اقلیمی- چنانچه به عنوان یک فوریت سیاره ای واقعی همچون بالا آمدن سطح آب ناشی از سیلاب ها بدان توجه شود – می تواند به نیروی محرکه ای برای انسانیت تبدیل شود، که همه ما را نه فقط نسبت به آب و هوای بد و افراطی ایمن تر سازد، بلکه همچنین با جوامعی که در همه انواع روش های دیگر زندگی امن تر و مناسب تر هستند روبر نماید. ضروری است تا منابع انرژی به سرعت از سوخت های فسیلی فاصله گرفته و آماده هوای سنگین و توفان آینده شد که می تواند مشکلات عظیم بشری در زمینه فقر را از پیش رو بردارد، خدماتی را بهبود بخشد که در حال حاضر ضعیف و ناتوان است، از آب اشامیدنی تا برق. این است تصویری از آینده که فراتر از تغییرات اقلیمی پایدار، فراتر از « ترمیم » و    « سازگاری » با آن ها به بیان گستاخانه سازمان ملل متحد می رود. تصویری که در آن جمعاً از بحران استفاده می کنیم تا به موقعیتی جهش نمائیم که رک و پوست کنده، به نظر می رسد بهتر از جایی است که در حال حاضر ایستاده ایم.
پس از این گفتگو، دریافتم که دیگر از غرق شدن خود در واقعیت علمی تهدید اقلیمی نمی هراسم. از اغماض و پرهیز نسبت به خواندن مقالات و مطالعات علمی دست بر داشتم و هر چیزی را که می توانستم در این زمینه پیدا کنم می خواندم. از واگذاری مشکلات به دست کارشناسان محیط زیست دست برداشتم، از این که به خود بگویم این مسئله دیگران بوده، یا شغل دیگران است دست برداشتم. و از طریق گفتگو با دیگران در جنبش رو به رشد عدالت طلبانه تغییرات اقلیمی، شروع به مشاهده و بررسی همه انواع روش هایی کردم که تغییرات اقلیمی می توانست به نیرویی شتاب دهنده برای تغییر مثبت تبدیل شود – این که چه گونه می تواند بهترین مبحث و استدلال پیشروی باشد که موضوع بازسازی و احیای اقتصادهای بومی را در لحظه کنونی تقاضا نموده ؛ دموکراسی های ما را از زیر نفوذ و تاثیر شرکت های فاسد باز پس گرفته و احیاء نماید؛ مانع معاملات تجارت آزاد جدید شده و شرایط پیشین را بازنویسی نماید؛ بر روی زیر ساخت های حیاتی همگانی مانند حمل و نقل عمومی و مسکن ارزان سرمایه گذاری کند؛ مالکیت خدمات اساسی همچون آب و برق را به گذشته برگرداند؛ سیستم کشاورزی بیمارمان را به چیزی بسیار سالم تر باز سازی کند، مرزها را به روی مهاجرین که جابجایی آنها در ارتباط با آسیب های اقلیمی است بگشاید، نهایتاً به حق سرزمین بومی احترام بگذارد – که همه آنها به پایان بخشیدن به سطوح نامتناسب و غلط نابرابری در میان ملت های ما و خودمان کمک می رسانند..
و بعد شروع به دیدن علامت ها کردم – ائتلاف های جدید و مباحث تازه که به چگونگی ها اشاره می کنند، اگر این ارتباطات گوناگون به صورتی وسیع درک شوند، اضطرار و فوریت بحران اقلیمی می تواند پایه یک جنبش توده ای قدرتمند را شکل دهد، چیزی که همه مسائل و مشکلات ظاهراً جداگانه پیرامون چگونگی حفاظت انسان از ویرانی و مصیبت های سیستم اقتصادی نابرابر وحشیانه و همچنین سیستم اقلیمی ناپایدار را در یک روایت منسجم پوشش می دهد. این کتاب را بدان خاطر نوشتم زیرا به این جمع بندی رسیدم که اقدام اقلیمی می تواند تنها چنین شتاب دهنده بی نظیری را فراهم کند.