معنی سپرانداختن و مرگ سیاسی چپ


علی رضا جباری (آذرنگ)


• صرف نظر از این واقعیت که حمید آصفی گهگاه خود را چپ معرفی می کند و می کوشد که چپ آوا در افکند و از راست شود، خود نیز به یقین می داند که چپ نه مرده است و نه تا زمانی که بهره کشی فرد از فرد و طبقه از طبقه وجود دارد خواهد مرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٣ شهريور ۱٣۹۶ -  ۲۵ اوت ۲۰۱۷


آقای حمید آصفی، این بارکوشیده است که در مطلبی با عنوان طبقه ی کارگر، طبقه ای درخود و برای خود، با توسل به برخی دیدگاه های چپ، گرایش چپ را در ایران بکوبد و ثابت کند که چپ ایران، پس از انقلاب ناتمام بهمن، به لحاظ سیاسی مرده است. صرف نظر از این واقعیت که حمید آصفی گهگاه خود را چپ معرفی می کند و می کوشد که چپ آوا در افکند و از راست شود، خود نیز به یقین می داند که چپ نه مرده است و نه تا زمانی که بهره کشی فرد از فرد و طبقه از طبقه وجود دارد خواهد مرد. او یک نکته ی دیگر را نیز فراموش کرده است که در ایران پس از انقلاب نه تنها چپ، بلکه بسیاری از نیروهای دمکرات و گاه لیبرال ناوابسته به مراکز قدرت، از جمله دوستان و همراهان او، حتی درون حاکمیت، شامل طیف نیروهای ملی- مذهبی و نهضت آزادی و حتی اصلاح طلبان چپگرا نیز، همچون نیروهای چپ، اما نه به شدت آنها، درکشاکش میان نیروهای مانده در طیف حاکم و نیروهای متعارض با آن طیف، به لحاظ سیاسی خود نمردند، بلکه به دست کسانی که او اکنون سنگشان را به سینه می زند کشته شدند. آنچه پس از جنبش انتخاباتی سال ٨٨ بر سه تن از فعالان انتخاباتی آن سال، خانم زهرا رهنورد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی گذشت گواه این مدعاست. برخی از عوامل موثر در هیئت حاکم ایران، از جمله نایب رئیس مجلس، آقای علی مطهری، و حتی معارض انتخاباتی آنان، محمود احمدی نژاد نیز، به رغم زیر سوال بودنش در¬باره¬ی سالهای ریاست جمهوری خود و هفت پرونده ی عدم شفافیت مالی او که معلوم ¬نیست به چه دلیل حکم آنها به مردم ایران اعلام نمی شود، و شاید بگم بگم های او مانع تعیین تکلیف آنها شده باشد، خواهان رفع حصر از آنان شده اند. این سه تن هنوزهم، پس ازگذشتن ۶ سال در حالت بیماری شدید و با وجود این که سنین کهولت را می گذرانند در حصر خانگی به سرمی برند. مردم ایران، پس از دوره ای که ما درآن به سر می¬بریم، نخواهند توانست بار دیگر امثال خاتمی ها، حجاریان ها، آرمین ها، وکسانی همچون موسوی خویینی ها و سلامتی و بسیاری از چهره های نزدیک به آنان را درون طیف سیاسی حاکم بر ایران ببینند، مگراینکه به خواست توده های وسیع مردم کشورمان تحولی شگرف در تاریخ سیاسی ایران پدید ¬آید؛ و برامدی این چنین در تاریخ تحول سیاسی ایران دور از انتظار نیست.

بگذریم و به اصل موضوع بازگردیم! دوست قلمی من، آقای آصفی، گهگاه مرا مخاطب قرار می¬دهد و می گوید: پاسخ ندادنت به نوشته های من به معنی سپر انداختنی در برابر من است. من بارها نوشته های او را در همین نشریه¬ی گرامی پاسخ گفته ام؛ اما درک من از موضوع این است که هربار به تقریب همان سخنان، با کمی تغییر، در نوشته های او تکرار شده است و این همان سخنانی است که در گفته های دوستان اصلاح طلب و "توابع " و نیز در چپهای از راه برون شده ی پیرامون ما دهها بار تکرار شده است و می¬شود و ما نیز اغلب لازم می شود همان پاسخها ی پیشین را به گفته ها و نوشته هایشان تکرار کنیم. این تکرار مکررات نه تنها در نوشته ها و کلمات دوستمان، حمید آصفی، بلکه در کلمات دوستان چپ از میان راه برگشته مان که، به دلیل بی بهره ماندن از توان مقاومت یا تحلیل عینی شرایط جامعه و به دورماندن از امکان مقایسه میان شرایط امروز و شرایط سالهای پس از انقلاب ناتمام، تن به شرایط روز سپرده اند نیز، به چشم می خورد.

ازاین رو، من مدتی است که با توجه به بی اثرماندن گفته ها و نوشته ها و پاسخ هایمان به یکدیگر، و ناگزیر بودن تکرار و باز تکرار آن ها، کوشیده ام تا آنجا که ممکن است از پاسخگویی مستقیم بپرهیزم و دیدگاه¬هایم را درچارچوب انتشار مطلب های مستقل بیان کنم. و امیدوارم که در اولین فرصت ممکن بتوانم این اقدام را دوباره آغاز کنم.
با امید به اینکه دگرگونی شرایط عینی، ما دوستان بالقوه را درهر جا که هستیم در تعیین شرایط متحول آینده هرچه بیشتر به هم نزدیک کند و از فاصله ی گسترده میان نیروهای هوادار مردم ایران، در راستای رسیده به آرمان مشترک پیشروِ پیشِ رو، بکاهد.