درگیری آمریکا و کره شمالی
عقل باختگی یا عقلانیت


آرش برومند


• آیا رجزخوانی های رهبر آمریکا و رهبر کره شمالی و تهدیدات متقابل اتمی، تنها دعوای دو عقل باخته با هم است؟ اشتباه خواهد بود اگر این رجزخوانی ها را تنها به عقل باختگی دو فرد فروبکاهیم و «عقلانیت» نهفته در پس پشت آن را نبینیم؛ «عقلانیتی» که ریشه در منافع طبقه ها و گروه های اجتماعی قدرتمند در کشورهای مختلف دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲٣ مرداد ۱٣۹۶ -  ۱۴ اوت ۲۰۱۷



آیا رجزخوانی های رهبر آمریکا و رهبر کره شمالی و تهدیدات متقابل اتمی، تنها دعوای دو عقل باخته با هم است؟ اشتباه خواهد بود اگر این رجزخوانی ها را تنها به عقل باختگی دو فرد فروبکاهیم و «عقلانیت» نهفته در پس پشت آن را نبینیم؛ «عقلانیتی» که ریشه در منافع طبقه ها و گروه های اجتماعی قدرتمند در کشورهای مختلف دارد.

«عقلانیت آمریکایی»
هنگامی که هنری کیسینجر پس از فروپاشی شوروی کتاب «شش ستون نظم نوین جهانی» را نوشت (۱۹۹۲) آشکار بود که دستگاه حکومتی آمریکا خود را بعنوان یگانه ابرقدرت جهان برای سرکردگی مطلق بر دنیا آماده می کند. در بیست و پنج سال گذشته روشن شده است که هر چند ایالات متحد آمریکا تنها قدرت باقیمانده از جنگ سرد است که به کمک متحد بریتانیایی اش بر جهان حکمرانی می کند، اما همانطور که کیسینجر و همفکران اش حدس می زدند، قدرت های جهانی و محلی متعددی سر برآورده اند که اقتدار آمریکا را مدام به چالش می کشند و از هر فرصتی برای سر باز زدن از آن استفاده می کنند.
به روی کار آمدن فردی پرخاشجو و تعرض گر مانند ترامپ واکنش طبقه های مسلط در جامعه آمریکا نسبت به چنان شرایط جهانی است که در آن اقتدار ایالات متحد آمریکا روندی افولی و نه صعودی را طی می کند. هنگامی که دستگاه قدرت احساس خطر می کند، به خشونت و کنترل شدیدتر داخلی و خارجی و تعرض بیشتر دست می یازد. افزایش بودجه نظامی ایالات متحد آمریکا، فشار به متحدان برای افزایش بودجه نظامی خود، تشنج فزایی (نمونه لغو کردن مذاکرات با کوبا) و رشد فروش سلاح در سراسر جهان (بویژه در خاورمیانه و خلیج فارس) نشانه های این گرایش به خشونت اند که در سال های آینده شدیدتر خواهد شد.
هدف، حفظ سرکردگی جهانی آمریکا است. به نظر می رسد که استراتژی برای رسیدن به این هدف، بر پایه های زیر استوار است:
۱. زیر فرمان داشتن متحدان اروپایی و ژاپنی
۲. محاصره و کوچک سازی هر چه بیشتر قلمروی تحت نفوذ روسیه و فلج کردن نیروی دریایی آن
٣. مهار اقتصادی و نظامی چین
۴. تسلط بر منابع استراتژیک جهان در خاورمیانه، ونزوئلا و قطب شمال و تسلط بر فن آوری های کلیدی
۵. نگاه داشتن هند و برزیل در مدار جاذبه قدرت ایالات متحد
۶. گسترش ایدئولوژی و مناسبات نولیبرالی در سراسر جهان به ویژه جهان سوم به منظور تداوم مناسبات بندگی آور اقتصادی برای اکثر کشورهای جهان و سرگرم کردن آنان به خود با ایجاد بحران های مختلف منطقه ای تا حد «دولت زدایی» در برخی کشورها (نمونه لیبی و تا حدی عراق)
۷. جلوگیری از ایجاد پیمان های منطقه ای و بین المللی که موجب تمرکز قوای اقتصادی و نظامی کشورها، خارج از کنترل آمریکا می شود.
به این ترتیب مساله کره شمالی، بحرانی نیابتی است. هدف ایالات متحد مهار چین است. این بحران در همین مدت کوتاه موجب شده که ژاپن و کره جنوبی هر چه بیشتر به دامان ایالات متحد آمریکا بچسبند.

«عقلانیت چین»
رهبری چین با علم به استراتژی آمریکا احساس خطر کرده و با کارت کره شمالی به چالش با ایالات متحد آمریکا می پردازد. ایجاد نخستین پایگاه نظامی در آفریقا (جیبوتی)، ایجاد ناوهواپیمابر و پایگاه های نظامی به صورت جزیره های شناور، حضور سه کشتی چینی در مانور روسیه در دریای بالتیک (ماه ژوئیه) از دیگر تلاش های آهسته ولی پیوسته چین برای سر باز زدن از پذیرش سرکردگی آمریکا است. چنین به نظر می رسد که رهبری چین نسبت به توان و امکانات خود دچار توهم نبوده و در آینده نیز کماکان راه پیشبرد سیاست خود از طریق پرهیز از رویارویی و درگیری مستقیم با آمریکا و بهره جویی از درگیری های نیابتی را پی خواهد گرفت.

«عقلانیت کره شمالی»
تجربه تلخ مردم کره از تجاوز ژاپن، تجربه کره شمالی از جنگ با آمریکا در نیمه دوم سده بیستم و سپس تبدیل کره جنوبی به پایگاه نظامی آمریکا، این کشور را به سمت گسترش توان موشکی و اتمی اش کشاند که بدون حمایت چین دستیابی به آن برایش امکانپذیر نمی بود. تولید موشک های بالیستیک قادر به حمل کلاهک های هسته ای و فرستادن ماهواره به جو زمین از «دستاورد»های این سیاست بوده است. این «قدرت نظامی»، به بهای سنگین تبدیل شدن به مهره ای در درگیری های نیابتی قدرت ها، سرشاخ شدن این کشور با دستکم دو قطب جهان امپریالیستی (ژاپن و آمریکا) و آماج تحریم های خانمانسوز قرار دادن مردم این کشور بوده است. جایی که چین دست به عصا راه می رود از کشور کوچکی چون کره شمالی چه برمی آید؟
توهّم رهبری یک کشور در مورد توان و امکانات خود و بر این اساس افتادن در دام تشنج آفرینی های قدرت ها تنها می تواند به فاجعه بیانجامد؛ در درجه اول برای آن کشور و سپس برای جامعه جهانی. چرا که بازی با آتش تابع «عقلانیت» های این و آن نیست.