نقد زبان (۸ تا ۱۴)


سهراب مبشری


• درباره استفاده از اصطلاح نظامی «آتش به اختیار» از سوی خامنه ای برای عرصه ای که هیچ ربطی به نظامی گری ندارد، زیاد نوشته و گفته شده است. اما ندیده ام کسی به این نکته اشاره کند که ابلاغ «آتش به اختیار» یعنی نوعی استعفا از رهبری سیاسی. اگر همه آتش به اختیارند که دیگر رهبر به چه درد می خورد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۲ خرداد ۱٣۹۶ -  ۱۲ ژوئن ۲۰۱۷


 پس از انتشار مطلب نخست تحت عنوان نقد زبان، شماری از دوستان لطف کردند و ایده هایی برای موارد جدید نقد زبان فرستادند. با سپاس از آنان و امید آن که همکاری خود را افزایش دهند. هر موردی که از نظر شما به کار نقد زبان می آید را به نشانی اخبار روز برای ما ارسال کنید. ما همچنین از مقالات ارسالی مستقل شما در این عرصه استقبال می کنیم.
                                                                * * *
نقد زبان (۸):‌ کارشناس ترور

پس از حملات ۱۷ خرداد داعش به تهران، بورس کارشناسان ترور در ایران و رسانه های فارسی زبان نیز داغ شده است. بدین ترتیب جامعه ایرانی نیز به منتفعان از یک شاخه صنعت رسانه پیوست.
در غرب، بازار کارشناسان ترور قبل از ۱۱ سپتامبر هم پر رونق بود. اما ۱۱ سپتامبر به انفجاری در این عرصه انجامید. اکنون روزیِ هزاران نفر در کشورهای مختلف، از طریق ارائه نظر کارشناسی درباره چیزی به آنها می رسد که تروریسم نام گرفته است. این روزی گاه به نقد است و گاه به واحد پولی به نام تشخص و شهرت.
نخست از خود واژه تروریسم آغاز کنیم. این واژه به پدیده هایی بسیار متفاوت اطلاق می شود. تفاوتها به حدی است که انسان از نبوغ کارشناسان ترور انگشت به دهان می ماند. آنها کارشناسان مسائل داعش، القاعده، النصره، حزب الله لبنان، حماس، جهاد اسلامی، اخوان المسلمین مصر، حوثی های یمن،‌ طالبان، گروه های اسلامی فیلیپین، گروه فارک در کلمبیا، اتا در باسک، مجاهدین خلق ایران، پژاک، جندالله بلوچستان، نئونازی های آلمان و همه گروه های دیگری محسوب می شوند که حداقل یک دولت آنها را تروریستی نامیده است.
بعد از هر حمله مسلحانه از سوی یک گروه غیردولتی،‌ رسانه ها به کارشناسانی رجوع می کنند که در همه این موارد خبره اند. این خبرگان را می توان بحرالعلوم نامید،‌ چرا که متخصص امور همه جهانند. آنها همانقدر به تاریخ نیم قرن اخیر کلمبیا اشراف دارند که بر اوضاع عراق و سوریه یعنی زادگاه های داعش.
در جامعه ایرانی نیز اکنون مسابقه ای درگرفته است بین مدعیان پیشگامی در گوشزد کردن خطر سلفی ها در مناطق مرزی و به ویژه کردستان. طبعا دکان برندگان این مسابقه در سالهایی که در پیش است پر رونق تر خواهد بود. بزرگترین آرزوی من این است که حملات ۱۷ خرداد آخرین حملات بماند تا هم مردم کشته نشوند و هم اعصاب ما از مصرف نظرات کارشناسان ترور مصون بماند. اما تجربه نشان می دهد که برای تبدیل این آرزو به امید، حد زیادی از خوش بینی لازم است.
محتملتر این است که در کنار دستگاه های سرکوب دولتی،‌ حجم باز هم بیشتری از پول و منابع به نوعی اکوسیستم پیرامون این دستگاه ها اختصاص یابد. این اکوسیستم، یک سرش در رسانه های پرمخاطب است و سر دیگرش در دانشگاه ها و مراکز پژوهشی و هزار و یک موسسه که کارشناسان ترور در آن جا خوش خواهند کرد. این اکوسیستم امتحان خود را در غرب پس داده است. حتی از یک حمله مرگبار هم با استفاده از تولیدات این کارشناسان جلوگیری نشده است. این کارشناسان وطیفه و اختیار آن را ندارند که به ریشه های اصلی مصائب بپردازند. کارفرمایان مستقیم یا غیر مستقیم آنها یعنی قدرتهای حاکم، مسببان اصلی خشونت در دنیای امروزند.

                                                                * * *
نقد زبان (۹): مزدور

خامنه ای در پیامی که پس از دو روز تاخیر منتشر کرد،‌ حملات مرگبار ۱۷ خرداد تهران را به «مزدوران استکبار» نسبت داد. خامنه ای نگفت مزدی که استکبار به پنج مهاجم انتحاری داده است چیست.
خطایی در ذهن بسیاری از انسانها جا خوش کرده است. خطا این است که تصور می شود کسی که مزدور است جنایاتی هولناکتر مرتکب می شود تا کسی که از این بابت مزدی نمی گیرد. از نظر بسیاری از ما، جنایت اگر از روی عقیده صورت گیرد کمتر مذموم است تا جنایتی که بابت آن مزدی پرداخت می شود. پس اگر با واقعیات هم نخواند، باید برای تشدید محکومیت جنایتکار، او را مزدور نامید.
جرج دبلیو بوش رئیس جمهور وقت آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر، عاملان آن جنایت را «بزدل» نامید. یعنی کسانی که با کوبیدن هواپیماها به ساختمانها به کام مرگ رفتند بزدلترند از کسی که بلافاصله پس از آن حملات به مخفی گاهی نامعلوم شتافت و تا چند روز اصلا آفتابی نبود.
اشتباه نشود: از نظر من چه خوب می بود اگر همه مهاجمان ۱۱ سپتامبر کمی بزدل می بودند. این بزدلی بر انسانیت آنها می افزود.
اگر مهاجمان ۱۷ خرداد هم اندکی به فکر اجر دنیوی یا به عبارت دیگر، اندکی مزدور بودند شاید برخی از قربانیان آنها اکنون زنده بودند.
دولت اسرائیل سالها در به در به دنبال قطع مسیر کمک مالی به خانواده های مهاجمان انتحاری بود. یکی از علل استقبال دولت اسرائیل از حمله آمریکا به عراق،‌ این بود که صدام حسین اعلام کرده بود مبلغی به بازماندگان همه مهاجمان انتحاری فلسطینی می پردازد. صدام حسین نابود شد و حملات انتحاری ادامه یافت.
اکنون نیز در برخی اظهار نظرها (حتی از جانب برخی فعالان سیاسی چپ و سکولار کردستان) اشاره به این امر دیده می شود که به خانواده های داعشی هایی که کشته می شوند مقرری (مهم نیست از کجا) پرداخت می شود. گویی کسی که جمعی را با خود به کام مرگ می برد، اگر این مقرری نبود این جنایت را انجام نمی داد.
از خطای معرفتی مربوط به مقوله «مزدور» که بگذریم،‌ این لفظ را کسی به کار برده است که پس از نزدیک به سی سال در مشت آهنین نگه داشتن یک کشور هفتاد میلیونی، هنوز اشتهایش به اجر دنیوی فرو ننشسته است. درست مانند بوش که ۱۱ سپتامبری ها را بزدل خواند و بعد از آن از جایگاهی امن در واشنگتن دستور جنگهایی با صدها هزار کشته را صادر کرد.

                                                                * * *
نقد زبان (۱۰): ترقه بازی

خامنه ای یک روز قبل از این که یادش بیاید که باید پیام تسلیتی هم به مناسبت کشته شدن ۱۷ نفر در جریان حملات مرگبار ۱۷ خرداد داعش بفرستد، در یک مجلس سه ساعته با دانشجویان طرفدارش،‌ آن حملات مرگبار را «ترقه بازی» خواند. اکنون خود حکومت فیلمی را منتشر کرده است که عواقب ترقه بازی در ساختمان مجلس را نشان می دهد. سقفهای کاذب پایین آمده، دیوارهای مشبک از سوراخ گلوله، لوله های شکسته و از همه تکان دهنده تر، صحنه های دردناک انسانهایی که روی زمین افتاده اند و التماس آنان به قاتلان برای شلیک نکردن به آنها، کارگر نمی افتد.
نخستین چیزی که با دیدن این فیلم وحشتناک به ذهن انسان می رسد، این است که اگر این حاصل ترقه بازی سه نفر است،‌ پس وای به حال روزی که شماری بیش از سه نفر به جایی حمله کنند که به اندازه مجلس از آن محافظت نمی شود. آیا رهبر جمهوری اسلامی در انتخاب واژه هایی که به کار می برد به این چیزها هم می اندیشد؟

                                                                * * *
نقد زبان (۱۱): آتش به اختیار

در خردادماه،‌ رهبر جمهوری اسلامی زیاد حرف زده است و به همین نسبت، چاره ای جز این نگذاشته است که زبانش را زیاد نقد کنیم. در همان مجلس سه ساعته با دانشجویان، که یک روز پس از حملات مرگبار داعش به تهران، صحنه مزه پرانی های مکرر رهبر و هرهر و کرکر عاشقانش بود، خامنه ای گفت در «جنگ نرم»، هوادارانش «آتش به اختیار»اند. بر خلاف «جنگ سخت» که سخت ترین نوع آن فعلا به شکل همدستی با بشار اسد در کشتار مردم سوریه جریان دارد و کمی خفیف تر از آن را در سال ۱۳۸۸ در خیابانهای تهران و شهرهای دیگر دیدیم، آتش «جنگ نرم» ظاهرا متوجه کسانی است که خامنه ای تصمیم گرفته است بیخ گوش خود تحمل کند، کسانی که اگر لازم باشد حتی مقام و منصب هم می گیرند اما باید نقش کتک خورهای فیلمهای فارسی را بازی کنند.
اما رهبر جمهوری اسلامی ترجیح می دهد نمدمالی کردن امثال روحانی را هم به جنگ تشبیه کند. شاید این از روی علاقه وافر خامنه ای به این است که لشکریانش به او به عنوان یک فرمانده نظامی بنگرند. چند سال پیش بدین مباهات کرد که «انقلابی» است نه «دیپلمات». مخاطبان خامنه ای همان قدر «انقلابی» را به «دیپلمات» ترجیح می دهند که مخاطبان روحانی «حقوقدان» (ولو با دکترای تقلبی) را به «سرهنگ».
درباره استفاده از اصطلاح نظامی «آتش به اختیار» از سوی خامنه ای برای عرصه ای که هیچ ربطی به نظامی گری ندارد، زیاد نوشته و گفته شده است. اما ندیده ام کسی به این نکته اشاره کند که ابلاغ «آتش به اختیار» یعنی نوعی استعفا از رهبری سیاسی. رهبر سیاسی کسی است که به هوادارانش بگوید قعالیت باید بر چه چیز متمرکز شود، درست مانند رهبر ارکستر که بدون او یک سمفونی مسحورکننده بتهوون هم گوش خراش می شود. اگر همه آتش به اختیارند که دیگر رهبر به چه درد می خورد.

                                                                * * *
نقد زبان (۱۲):‌ بوی فتنه

صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه پس از رأی گیری اخیر برای ریاست جمهوری، گفت از سخنان «برخی کاندیداها» (که اول اسمشان حسن روحانی است)‌ در جریان رقابتها «بوی فتنه» استشمام شد.
شاید در میان بالاترین مقامات قضائی نزدیک به ۲۰۰ کشور جهان، لاریجانی تنها کسی باشد که قضاوتش بر اساس دریافتهای حس بویایی است.
قرار بود صدها هزار سال تکامل طبیعی و قرنها پیشرفت اجتماعی، بشر را به جایی برساند که دادگستری از عقل و عدل پیروی کند. اگر قرار باشد حس بویایی جای عقل و عدل را بگیرد که هر سگی شایسته تر از لاریجانی برای نشستن در جایگاه قاضی است (حس بویایی انسان به گرد حس بویایی سگ نمی رسد).
البته استفاده از حس بویایی در جمهوری اسلامی به لاریجانی منحصر نیست و در حد یک فرهنگ جاافتاده است. حتی یک گروه سیاسی در جمهوری اسلامی چند سال پیش نام خود را «رایحه خوش خدمت» گذاشت. برخی هواداران احمدی نژاد برای استقبال از او شعار می دادند «صل علی محمد، بوی رجایی آمد».

                                                                  * * *
نقد زبان (۱۳): اصطلاحات رانندگی در سیاست

پس از رأی گیری اخیر ریاست جمهوری در یکی از میزگردهای تلویزیونی، یکی از مدعوین، آن قدر از درایت و قابلیت روحانی گفت که مجری از او به شوخی پرسید (با جمله ای تقریبا این گونه) که «پس شما می فرمایید که آقای روحانی در دوره دومش هم با همین فرمون بره؟»
به نظرم رسید آن مدعو محترم متوجه بار طنزآمیز سئوال نشد زیرا بدون اینکه لبخندی بزند پاسخ مثبت داد و لطیفه مجری را سوزاند. اما مجری برای نجات نکته ای که پرانده بود یکی دو دقیقه دیگر دوباره سئوال را تکرار کرد و باز همان پاسخ مثبت جدی را گرفت. مجری محترم، اگر این سطور را می خوانید خیالتان راحت باشد. در استودیو کسی نخندید اما حتما پای تلویزیون بسیار بودند کسانی که لطیفه شما برای چند لحظه باعث فراغت خاطرشان شد.
راه یافتن اصطلاحات رانندگی به گفتمان سیاسی در ایران،‌ سابقه چندین ساله دارد. در دهه ۱۳۷۰ بسیجی هایی که می خواستند همه را از ایستادن مقابل خود منصرف کنند برای خود از عنوان «بسیجی ترمز بریده» استفاده می کردند (الان «آتش به اختیار» مد شده است).
«حرکت با چراغ خاموش» هم دیگر در فرهنگ سیاسی ایران جا افتاده است.
بد هم نیست. اگر استفاده از یک تصویر در زبان بر غنای آن بیافزاید، باید از آن استقبال کرد. اما باید از ریشه اجتماعی آن هم غافل نماند.
یک فرضیه در مورد کاربرد اصطلاحات رانندگی در سیاست ایران از این قرار است (این فرضیه از من نیست):
پس از اشغال ایران توسط متفقین در دهه ۱۳۲۰ بر شمار مردم زحمتکشی که به شغل رانندگی کامیون در مسیرهای بین شهری در ایران روی آوردند، ناگهان افزوده شد. علیرغم آنکه انبوه روی آورندگان به این شغل، به این کار نیز مانند هر کار دیگری مشغول شدند، وجهه اجتماعی این شغل با نوعی فرهنگ مردسالارانه «ماچو» گره خورد. در این پیشداوری، شوفر بیابانی، کسی است که تنها پشت فرمان یک وسیله بزرگ نقلیه نشسته است و از بالا به سایرین می نگرد. تصادم با او و وسیله اش خطرناک است. در عین حال روزها و ساعتها تنهایی، از او انسانی می سازد که در حاشیه قرار می گیرد. پرسناژ اینچنینی در برخی از فیلمهای فارسی پیش از انقلاب دیده می شد. آن شرایط اجتماعی تا حدی از بین رفته است (نگاه کنید به فعالیت زنان زحمتکش به عنوان راننده حتی در ایران اسلام زده) اما وجهه ای که درست یا نادرست در ارتباط با این شغل شکل گرفت، به جای خود باقی است. از این رو تعجبی ندارد اگر معلوم شود فمینیستها در باب کردن اصطلاحات رانندگی در سیاست پیشگام نبوده اند.
برای دیدن مشابهت ها حتی بین ایران و آمریکا نگاهی به این تصویر کافی است:


                                                                * * *
نقد زبان (۱۴):‌ جمله هایی که طولشان از برد حافظه گوینده بیشتر است

حتما شما هم در مصرف تولیدات رسانه ها به گوینده هایی برخورده اید که طول جملاتشان از برد حافظه خودشان بیشتر است. حالا اگر متن کتبی باشد می شود با دندان قروچه برگشت اول جمله و دوباره خواند تا ساختار جمله و معنی آن معلوم شود. اما در رسانه های شفاهی، جملات طولانی گناه کبیره است. ای کسانی که در این رسانه ها سخن می گویید. به ما شنوندگان و بینندگان بی گناه رحم کنید. وقتی وسط جمله خودتان فراموش می کنید جمله را چگونه آغاز کرده اید چگونه از ما انتظار دارید حرفتان را بفهمیم.

* نقد زبان - فراخوانی به همکاری
نقد زبان(1-7) www.akhbar-rooz.com