مبارزه در عرصه انتخابات


محمدرفیع محمودیان


• نظم حاکم می کوشد تا نمایش انتخاباتی در کمال جدیت پیش رود و فقط عناصر وابسته به آن فرصت بازنمائی خود را داشته باشند ولی همزمان بخشی از توده ها نمایشی متفاوت را به صحنه می برند، نمایشی که خود در آن نقش اصلی را ایفا می کنند. این نوشته نگاهی دارد به این جنبه متفاوت انتخابات، جنبه ای که بیشتر اوقات از دید پنهان می ماند و جزیی از فرایند رسمی انتخابات شمرده می شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۰ خرداد ۱٣۹۶ -  ۱۰ ژوئن ۲۰۱۷


انتخابات فقط گستره رقابت سیاستمداران و احزاب برای رسیدن به قدرت بر مبنای آراء شهروندان نیست، عرصه مبارزه شهروندان نیز هست. انتخابات در دوران معاصر جایگاه مهمی در زندگی سیاسی جامعه و شهروندان پیدا کرده است و بسیاری از این فرصت بهره می جویند تا خود، باورهای خویش و خواستهای خود را به نمایش بگذارند. نظم حاکم می کوشد تا نمایش انتخاباتی در کمال جدیت پیش رود و فقط عناصر وابسته به آن فرصت بازنمائی خود را داشته باشند ولی همزمان بخشی از توده ها نمایشی متفاوت را به صحنه می برند، نمایشی که خود در آن نقش اصلی را ایفا می کنند. این نوشته نگاهی دارد به این جنبه متفاوت انتخابات، جنبه ای که بیشتر اوقات از دید پنهان می ماند و جزیی از فرایند رسمی انتخابات شمرده می شود.      

انتخابات در ایران با تمام کاستی های خود پدیده سیاسی-اجتماعی معینی است. دارای تاریخی به قدمت بیش از یک قرن است و در کناکنش با ساختار جامعه وجوه معینی یافته است. بررسی و بازشناسی ویژگی های آن نیز دانش و فنی را می طلبد که در اختیار هر کسی نیست. در چند سال اخیر عباس عبدی نشان داده است که یکی از بهترین ها در این زمینه است. عباس عبدی انتخابات را در چارچوب دو کارکرد آن بررسی می کند. یکی آنکه انتخابات عرصه رقابت و پیشبرد یک راهبرد برای دستیابی به پیروزی است و در این زمینه باید دید چگونه می توان با توجه به وضعیت جامعه یک راهبرد معین را برای دستیابی به پیروزی به کار گرفت. دوم آنکه انتخابات پدیده ای درون نظمی است. نظم حاکم بوسیله انتخابات خود را استوار بر اراده توده ای ساخته به خود اعتبار و جلائی نو می بخشد. اینرا نظم در فرایندی پر تناقض، معطوف به خواستهای توده ها و محدود به بدیلهای درونی خود، به انجام می رساند. در این رابطه یک بررسی باید شناسائی بهترین و کارآمدترین بدیلها را، با توجه به وضعیت نظم و ساختار جامعه، در دستور کار خود قرار دهد. در هر دو مورد عباس عبدی بهترین و جذاب ترین بررسی ها را ارائه داده است [1].

                      انتخابات نه فقط در ایران که کم و بیش در تمامی جهان یکی از مهمترین رخدادهای سیاسی و اجتماعی یک جامعه بشمار می آید. هر چند سال یکبار شور و هیجانی می آفریند و نگاه ها را متوجه خود می سازد. اهمیت انتخابات امروز دیگر به آن نیست که نتیجه آن تأثیری سرنوشت ساز بر زندگی اجتماعی دارد. نتیجه انتخابات چیز چندانی را در جامعه تغییر نمی دهد. ضرورتهای اقتصادی و همچنین گشایشها و بحرانهای اقتصادی را کارکرد سرمایه داری تعیین می کند نه دولت. خود دولت بیش از آن بوروکراتیک و پیچیده شده است که گرایشی سیاسی بدان سمت و سوئی دیگر گونه ببخشد. احزاب به موتوری اداری برای جذب رأی تبدیل شده اند و سیاستمداران نه به اتکای توان و گرایش شخصی خویش که مجبورند در همکاری با ارتشی از مشاورین و متخصصین کار کنند. اهمیت انتخابات امروز در نمایشی است که به صحنه می برد؛ در تعلیق، هیاهو و جذابیتی است که ایجاد می کند. انتخابات شور می آفریند؛ شور توجه به سیاست و مشارکت در فرایندهای آن، از انتخابات گرفته تا اعتراض های میدانی. این چیزی است که آنرا در کانون زندگی اجتماعی و تحولات مرتبط با آن قرار می دهد.

                      بر مبنای نظریه های کهنه بر آمده از درکی ایدئولوژیک از دموکراسی، انتخابات را می شد و هنوز می توان در چارچوب کارکرد دموکراسی فهمید. ادعا می شود که انتخابات تأمین و تضمین کننده دموکراسی است، که در بستر آن شهروندان امکان دخالت و رقم زدن سرنوشت زندگی اجتماعی خود را به دست می آورند. انتخابات هنوز به سان نماد دموکراسی، ابزار اعمال قدرت توده های شهروند، معرفی می شود. دولتها نیز مشروعیت خود را از این ادعا می گیرند، از این باور که آنها به اتکاء آراء عمومی قدرت را اعمال می کنند. دیری است که انتخاب بیش از آن پدیده ای سازمانیافته و مهندسی شده از سوی سرمایه، رسانه ها و منافع ویژه شده است که در آن بتوان نشانی جدی از اراده عمومی یافت ولی باور قدیمی ایدئولوژیک بر جای است و هنوز می توان آنرا تأثیرگذار تر باور سیاسی عصر دانست. در این چارچوب نیز روزنامه نگاران، سیاست شناسان و سیاستمداران انتخابات را بررسی کرده و نتایج را وا می کاوند.   

   
مبارزه در عرصه انتخابات - چگونگی

آنچه در بررسی ها رایج و حتی در بررسی های عباس عبدی به آن پرداخته نمی شود انتخابات به سان عرصه مبارزه است. پدیده های اجتماعی در-خود یک چیزند برای-دیگری چیزی دیگر. انتخابات در-خود عرصه رقابت تشکیلات رسمی و سیاستمداران حرفه ای و بازسازی مشروعیت نظم حاکم است. عرصه ای است که در آن دو یا چند حزب یا دو یا چند گرایش اصلی سیاسی برای اخذ آراء مردم به رقابت می پردازند. بدیلها محدود و غایت مشخص است. کنشها و سازماندهی همه راهبردی هستند، یا قرار است راهبردی باشند. نقش توده های مردم، یعنی دیگری انتخابات، نقش تکمیلی حضور پای صندوق رأی، انتخاب یک بدیل و متحقق ساختن غایت تعیین شده است. نه فقط برای نقش توده ها که برای همه نقشهای دیگر، از نامزدها گرفته تا رسانه ها و کارگزاران اجرائی، سناریوئی وجود دارد و از همه انتظار می رود که به سناریوی پیشاپیش مشخص شده ای وفادار بمانند. بخشی از کار عباس عبدی و بطور کلی صاحب نظران سیاسی آن است که ببینند انتخابات تا به چه حد بر مبنای این سناریو انجام می شود.

                      برای انتخابات آزاد دموکراتیک معیارهائی با ادعای جهانشمولی وجود دارند. توافقی کم و بیش جهانشمول نیز درباره آن به دست آمده است. شهروند باید دسترسی کامل به اطلاعات داشته باشد، بتواند در مباحث شرکت جوید و خود آزادانه تصمیم بگیرد و بر مبنای میل خویش در فرایند انتخابات شرکت جوید. هر کسی نیز باید بتواند چه به صورت عضوی از یک سازمان حزبی یا فردی تنها نامزد انتخابات شود. شرطهائی همچون محدودیت سنی یا میزان حمایت اولیه از سوی جمعیت رأی دهنده در این زمینه می توان تعیین شوند ولی آنها باید معقول و زمینه ساز برگزاری هر چه کارآمدتر و رقابتی تر انتخابات باشند. نامزدها همچنین چه به صورت احزاب و چه به صورت افراد باید دسترسی کامل به حوزه عمومی و توده شهروند داشته و بتوانند هرگاه که می خواهند جلسه و گرد همائی برگزار کنند. فرایند برگزاری انتخابات نیز باید شفاف باشد. رأی ها همه دقیقا شمرده شوند و کسی یا عاملی نتواند بوسیله نفوذ یا تسلط بر رسانه ها و شبکه های اطلاعاتی بر افکار و آراء مردم اثر نهد.

                      بخشی از مبارزه توده ها درست در همین زمینه انجام می گیرد. جنبشهای کارگری و سوسیالیستی در اروپا و حنبش مدنی در آمریکا از دیرباز خواهان برگزاری هر چه بازتر، دربرگیرتر و عادلانه تر انتخابات بوده اند. حق رأی عمومی و رفع تبعیض در مورد گروه های نژادی در این چارچوب به دست آمده است. هم اکنون نیز چنین مبارزه ای در تمامی جهان از کشورهائی با ادعای برخورداری از دموکراسی پیشرفته همچون آمریکا و ایتالیا گرفته تا کشورهای تازه راه یافته به جرگه کشورهای مدعی دموکراسی همچون افغانستان، برمه و کره جنوبی ادامه دارد. توده های شهروند خواهان مشارکت هر چه بیشتر و منظم تر در فرایند انتخابات هستند.

                      از همین جا مشخص سازیم که مبارزه در چارچوب و بر مبنای توافقی جهانشمول رخ نداده بلکه بر اساس حساسیتهای خود توده ها سازماندهی می شود. انتخابات نه به سان پدیده ای در-خود که به سان پدیده ای برای-دیگری برای توده ها معنا مند است. آنها خود را همواره دیگری فرایند انتخابات احساس می کنند. جنبش سبز نمونه درخشان مبارزه علیه انتخاباتی است که مخدوش، ناعادلانه و ناشفاف پنداشته می شد. [2] سال ۱۳۸۸ توده ها به خیابان آمدند تا نه فقط خشم خود از چگونگی فرایند برگزاری انتخابات و شمارش آراء که خواست خود مبتنی بر بازشماری و حتی بازرأی گیری را سر دهند. مبنا را آنها حق خود در مشارکت در فرایند انتخابات و به حساب آمدن رأی شان می دانستند ولی ارزشی برای رویکرد و توضیحات دست اندرکاران فرایند انتخابات قائل نبودند. شم خود را نیز ملاک داوری خود قرار دادند. احساس می کردند که نامزد اصلی حکومت نباید بتواند میزان رأی اعلام شده را کسب کرده باشد. شکست جنبش سبز نیز درست در گرفتاری در همین جنبه متناقض جنبش رخ داد. اعتراض مبتنی بر اصولی بود که انتظار می رفت از سوی کارگزاران (انتخابات) بطور دقیق رعایت شود. اعتراض به نظمی بود که خود قرار بود انتخابات را برگزار کند. هر نوع مبارزه ای در این بستر به شکلی به رسمیت شناختن مشروعیت نظم را در پی دارد. در این صورت چگونه می توان مشروعیت کلی آنرا به چالش خواند؟ انتخابات امری درون نظمی است. آنرا نمی توان با مبارزه از پدیده ای در-خود به پدیده ای برای-دیگری تبدیل کرد. دیگری فقط در حد رأی دهنده دارای حق است. نظم حاکم همانگونه که همیشه عباس عبدی پای می فشارد صاحب امر و برگزار کننده (و سیاست گذار) انتخابات است. اگر معترضین قصد و نیت دیگری دارند بهتر است به عرصه دیگری جز انتخابات کوچ کنند.

نمایشی تر ساختن نمایش

تناقض را توده ها با روی آوردن به سیاست نمایشی خنثی می سازند. مسئله اصلی آنها به هم زدن فرایند انتخابات نیست. صحنه و بازی در حال اجرا در آنرا آنها به هم نمی زنند. حتی وانمود می کنند (چون همه چیز نمایشی است) که به قواعد بازی کاملا وفادار هستند. ایدئولوژی انتخابات و دموکراسی را بطور کامل می پذیرند و حتی ارج می نهند. آنرا نه فقط به سان ایدئولوژی تبلیغ باز می نمایانند، که به سان ارزش و حتی واقعیت زندگی اجتماعی معرفی می کنند. ولی فوری آنرا همانند برخورد کلاسیک جنبش کارگری با ایدئولوژی آزادی و برابری خواهانه بورژوازی یک گام پیشتر برده، خواهان دربرگیرندگی جهانشمول ایدئولوژیک می شوند. آنها نه فقط خواهان اجرای نقش فعال نمایشی در آن که خواهان توجه به نقشی می شوند که ایفای آنرا به عهده می گیرند.

                      انتخابات امروز در جهان به گونه ای نمایشی و در صحنه نمایش برگزار می شود. این فقط مناظره های انتخاباتی نیست که به شکل کامل رسانه ای با چاشنی رویارویی، اغوا و جار و جنجال برگزار می شود، بلکه کل رقابت امروز نمایشی است. تبلیغات پر زرق و برق، تأکید بر چهره، تن و منش شخصیتها و برنامه های جذاب سیاستمداران و احزاب، همه، گامهائی در این راستا هستند. عوامل اصلی نمایشی شدن انتخابات رسانه های همگانیِ در جستجوی تماشاچی، فرهنگی مصرفی تبدیل کننده هر پدیده اجتماعی به کالای جذاب مصرفی و رقابت سیاست زدائی شده احزاب و سیاستمداران است. در وضعیتی که سرمایه تسلطی مطلق بر جهان زیست انسانها به دست آورده و تمایز بین گرایشهای سیاسی کم رنگ شده، نمایش نقش عامل جذب توده ها و ایجاد شور برای مشارکت در انتخابات را به عهده می گیرد. در چنین شرایطی صحنه گردانان انتخابات شخصیتهائی همچون احمدی نژاد، خاتمی، ترومپ، هیلاری کلینتون و ماکرون هستند که می توانند به اتکای بسیج سرمایه، "سازماندهای بسیج"، دفترهای مطالعات استراتژیک و یک حزب قدرتمند بازی پر از نقش ولی همچنین پر از زرق و برق را به نمایش بگذارند.

                      طنز انتخابات در آن است که نمایش به صورت امری جدی جلوه داده می شود. بازیگران صحنه همه تا آن حد به جلد نقش خود می روند که گوئی کسی جز سیاستمدار، کارگزار، خبرنگار و مفسر نیستند. حتی کسانی همچون ترامپ و احمدی نژاد نیز همین بازی را پیش می برند. مناظره ها را آنگونه برگزار می کنند و آنگونه حرف می زنند و موضع می گیرند که گوئی به گفته های خویش اعتقادی ارزشی-آرمانی دارند - آنهم کسانی که گاه چند ماه یا سال پیش نظری یکسره متفاوت داشته اند. تنش و تعلیق از دل رقابت و جدلی برون می آید که نمایشی است - ولی نمایشی که باید جدی احساس شود تا بتواند تنش و تعلیق را دامن زند.

                      توده ها با مشارکت بازیگوشانه و نمایشی خود این صحنه آرائی را در هم می شکنند. آنها نمایشی متفاوت را به صحنه می برند. صحنه را به هم نمی ریزند. قوانین و آئین های (rituals) حاکم بر آن را به چالش نمی گیرند. می دانند که اگر بخواهند آن قوانین و آئینها را نپذیرند دیگر مجال حضور در صحنه را نخواهند داشت. آنها را می پذیرند ولی نمایشی برای دیگری یا به عبارت دقیقتر همدیگر را به صحنه می برند. در این فرایند غایت نمایش را نیز تغییر می دهند. آنها می آیند تا خود را به نمایش بگذارند، تا آنچه را که جائی دیگر امکان طرح آنرا ندارد طرح کنند، تا قداست صحنه و جدیت نمایشی حاکم بر آن را به بازی بگیرند.

                      نمونه بارز و شاید حتی الگو ساز چنین رویکردی ثبت نام نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری اخیر است. برای پنج روز از سه شنبه ۲۲ فروردین تا شنبه ۲۶ فروردین، ۱۶۳۶ نفر به ساختمان وزارت کشور شتافتند تا نام خود را به عنوان نامزد انتخابات ثبت کنند. از این تعداد شاید فقط صد تن به الیگارشی قدرت در ایران تعلق داشتند. بقیه، از جمله ۱۳۷ تن زن کسانی بودند که در مناسبات و راهروهای قدرت یکسره بیگانه و نابهنجار به شمار می آیند. ولی همین افراد برای پنچ روز توجه کشور را معطوف به خود ساختند. در این که کار آنها نمایشی بود جای شکی وجود ندارد. در پایان فرایند کدخدائی سخنگوی هیأت مرکزی نظارت بر انتخابات ریاست جمهوری به اعتراض اعلام کرد که "انتخابات حشنواره ثبت نام نیست."[3] کدخدائی درست می گوید. بخش مهمی از مدعیان نامزدی آمده بودند تا با بازیگوشی یا خود را به نمایش بگذارند یا خواستی نابهنجار در ساختار جمهوری اسلامی طرح کنند.

                      هیچ کدام از زنان حضور یافته در ساختمان وزارت کشور در قاموس جمهوری اسلامی نامزد بهنحار انتخابات ریاست جمهوری بشمار نمی آمد. ولی از آنها صیامی اردبیلی جرأت آن را داشت که بگوید باید در قانون اساسی تجدید نظر اساسی داشت.[4] شعار انتخاباتی او جدائی دین از سیاست بود، شعاری که طرح آن در روزهای دیگر جرم سنگینی محسوب شده و از اعلام آن در حوزه عمومی به شدت جلوگیری می شد. ثبت نام کننده دیگر زن اعظم طالقانی زنی با سن بالا، بدنی خسته و از دوران "صدر" تاریخ جمهوری اسلامی بود. [5] او می خواست به شکلی جدی، بر مبنای باورهای بنیادین انقلاب، مخالفت شورای نگهبان با نامزدی زنان را به چالش بخواند. چالش جدی تر اما حضور خود او با سن، جنسیت، سیما، پوشش و تن نابهنجارش بود. حضوری چنان نابهنجار که یک آیت الله عظمی در قم از نام نویسی "پیرزن نود ساله علیل" شکایت کند.

                      این ولی در مقابل نمایشی دیگر جلوه چندانی نداشت. نمایشی بازیگوشانه، نمایش شوخ و شنگ خود، نمایشی تهی از هر گونه جدیت ولی با غایتی معین، غایت اثبات وجود خود به سان کنشگر. نمایشی برای تماشاچیان، نمایشی برای جلب توجه، برای قرار دادن خود، به جای انتخابات، در کانون توجه. کسی با خانواده خود برای نام نویسی آمد. پدر و پسری همراه یکدیگر اینکار را کردند. برادرانی دو قلو پا پیش گذاشتند. تعداد چشمگیری با لباسهای محلی اقدام کردند. در جامعه ای گاه لبریز از بیزاری نژادی از اعراب چند نفر با دشداشه، عقال و چفیه گام پیش نهادند. کسی با ژستهای کاراته و به سان کاراته باز نام نویسی کرد. یکی بازی را باز بازیگوشانه تر ساخته اعلام کرد که پیغمیر است و خدا به او وحی کرده که نامزد انتخابات شود. هیچکدام از این افراد شانسی نه فقط برای بر گذشتن از مانع شورای نگهبان که حتی اخذ بخشی از آرای مردم نداشت. ولی مسئله آنها حضور در انتخابات نبود. مسئله آنها چیزی بسی بزرگتر یا خُردتر از آن بود. مسئله ای در حد مرگ و زندگی بود: بازیگوشی، شوخی و نمایش خود. درست همان چیزی که به انسانها امکان می دهد تا زنده بمانند.

                      نظمی که بر جامعه حاکم است، آن کنشگرانی که سیاست را قلمرو رقابت و پیشبرد راهبردهای برنامه ریزی خود می دانند، دستگاه هائی که مدام سیاست را به سان صحنه نمایشی می آرایند از رخداد این پدیده غافلگیر شده و خشمگین بودند. از سخنگوی شورای نگهبان و آیت الله های عظمی گرفته تا پژوهشگران دانشگاهی و فعالین سیاسی چپ همه منتقد کارکردها و انسانهائی بودند که با کنش خود چنین استیضاحی را ممکن ساخته بودند. مکارم شیرازی، آیت العظمی رسمی جمهوری اسلامی وضع نام نویسی را اسباب نگرانی شمرد. حمید کارگر دکترای علوم ارتباطات در مطلبی که در اختیار خبرگزاری ایسنا گذاشته با اشاره به "شمار انبوه مراجعان به وزارت کشور آنهم با رنگ و لعاب لمپنیسم و با چاشنی استهزا"، پوشش خبری آنرا موجب به ابتذال کشیدن این رخداد مهم سیاسی کشور می داند.[6] او درست و دقیق قصد نام نویسان را در یافته است. فقط باید به حال چپی افسوس خورد که ادعای وابستگی به سنت مبارزه سوسیالیستی و مارکسی دارد ولی نمی تواند رویکرد مبارزاتی نام نویسان را تشخصی دهد. سایت دست چپی اخبار روز در پایان فرایند نام نویسی و در واکنش به آن از تیتر "کمدی-تراژدی ثبت نام در انتخابات به پایان رسید" استفاده می کند. برای توضیح تیتر نیز می نویسد که " هیچ یک از رهبران احزاب مخالف، رهبران جنبش کارگری، فعالین سندیکائی و جنبش های مدنی و نیز کوشندگان حقوق زنان، برای ثبت نام در ستاد انتخابات حضور نیافتند."[7]

                      از آنهائی که در دفاع سر راست از نظم خشم خود را از بازیگوشی بیان می کنند انتظار دیگری نمی توان داشت. ولی عجیب آن است که کمتر کسی، کمتر متفکری در صفوف منتقدینِ نظم حساسیت لازم را در مقابل شکل نوین نشان می دهد. مدافعین فهمیده اند ولی آنها نفهمیده اند که حرکتی اعتراضی رخ داده است، که کسانی آمده اند تا نظم را به مسخره گیرند و از انتخابات بهره جویند تا نمایش خود را به پیش برده و بازی خود را در صحنه پی گیرند.

سیاست نو

همانگونه که جامعه شناسانی همانند اولریش بک و آنتونی گیدنر خاطر نشان ساخته اند سیاست کلان، سیاست نمادین، سیاستی که سازماندهی کلیت گستره زندگی سیاسی و اجتماعی را در جهت توزیع بهینه امکانات نشانه گرفته دیگر جوش و خروش توده ها را بر نمی انگیزند. [8] سیاستی دور از دست، سیاستی با وعده های بزرگ (و دستاوردهای خُرد)، سیاستی متکی به کنش سیاستمدارانی نخبه دیگر حساسیت چندانی را بر نمی انگیزد - هر چند هنوز بسیاری از تحلیل گران و نه فقط کسی همچون عبدی بر آن مبنا به گستره سیاست و انتخابات می نگرند. سرمایه داری سلطه ای همه جانبه بر عرصه های گوناگون زندگی به دست آورده و بوروکراسی به تمامی منافذ زندگی اجتماعی راه یافته است. دولت قدرتمند اداری در اتحاد با سرمایه سازماندهی تمامی گستره زندگی اجتماعی را به عهده گرفته است و دیگر آنچه که هابرماس استعمار جهان زندگی نامیده واقعیت زندگی اجتماعی است. در این شرایط کمتر کسی امیدی به تأثیرگذاری بر ساختارهای اقتصادی و اجتماعی را دارد. سیاستی دیگر امروز مهم شده است. در این مورد بک و گیدنز از زیرسیاست و سیاست زندگی سحن می گویند، سیاستی با مضمون تضمین شرایط زندگی و تضمین امکان ایفای نقش در گستره های خُرد زندگی اجتماعی. بک و گیدنز از چشم اندازی محافظه کارانه و تا حدی همان افق سیاست نمادین به تحول در عزصه سیاست می نگرند و برای همین تغییر در رویکرد به سیاست را در کنش انسانها نمی بینند. آنها نه به سیاستی که در مبارزه تبلور می یابد که به سیاستی که در زندگی در چارچوب ساختارهای حاکم تبلور می یابد توجه دارند.

                      سیاست نو امروز خود در مبارزه توده ها در عرصه های گوناگون زندگی اجتماعی باز می نمایاند. این سیاستی اثباتی است و گره خورده با دموکراسی. معطوف به نمایش خود و بازیگوشی در صحنه های نمایشی ای که در همه عرصه های زندگی اجتماعی بر پا است. مردم همه جا منتطر هستند تا مجالی پیدا شود تا بتوانند خود را آنگونه که می خواهند به نمایش بگذارند. در چارچوب ساختارهای حاکم آنها قرار نیست کسی باشند. باید بر مبنای قوانین، مقررات، هنجارها و ارزشها کار کنند، کناکنش داشته باشند، سخن بگویند و بگردند. در-خود، در درون ساختارها آنها کسی نیستند. باید به سوی برای-دیگری بچرخند تا کسی شوند. باید خود را بنمایانند، به گزافه سخن بگویند، بازیگوشی پیش گیرند و سیمای خود را بیارایند تا دیگران را حساس به وجود خود سازند.

                      نمایش خود کنشی فردی نیست. جمعی است و نیاز به هماهنگی با دیگران دارد. ولی هیچ لزومی وجود ندارد که افراد خود اینکار را انجام دهند. صحنه های نمایشی همه جا بر پای است و افراد به اجبار در آن صحنه ها حضور دارند. بیشتر اوقات آنها باید نقشی از پیش تعیین شده را ایفا کنند، نقشی که در این راستا فرعی و حاشیه ای بشمار می آید. مبارزه آنگاه آغاز می شود که افراد فراتر از نقش خود نمایشی را به پیش می برند و خود را به جمع در صحنه نمایش و تماشاچیان صحنه نمایش می نمایانند. هم ساختار و هم نخبگان، برگزیدگان و سرآمدانی که صحنه ها را همواره در اختیار خود داشته اند با بیزاری و خشم به این نمایش می نگرند. آنرا نوعی اهانت به جدیت و قداست صحنه می شمرند و مجازات اخلاقی و قانونی برای آن در نظر می گیرند. کارگری را در نظر بگیریم که بخواهد در مورد سازماندهی شکل تولید دخالت کند یا شاگرد مدرسه ای که بخواهد سواد، توان آموزشی یا تیزهوشی خود را به رخ همکلاسی ها و معلمین خود بکشد. هر دو از سوی دیگر همکاران و هم مدرسه ای ها طرد و از سوی مدیریت کارخانه و مدرسه تنبیه می شوند.

                      مبارزه اصلی دوران مدرن تا به کنون متمرکز بر مسائل اقتصادی و اجتماعی یا به عبارت دیگر بهره مندی از منابع بوده است. مبارزه نیز بیشتر جمعی-گروهی بوده و در پیوند با مسائل اقتصادی و اجتماعی وجهی طبقاتی داشته است. مبارزه طبقاتی هم دامن زننده پویائی جامعه بود و هم نماد آن. وجه طبقاتی مبارزه در رقابت انتخاباتی نیز بروز می یابد. در اروپای غربی، سوسیال دموکراتها خود را وصل یا نزدیک به طبقه کارگر معرفی کرده و محافظه کاران و لیبرالها متحد بورژوازی بشمار می آمده اند. آیا می توان از به پایان رسیدن چنین سیاست مبارزاتی ای سخن گفت درست زمانی که می دانیم چقدر مسائل اقتصادی و اجتماعی مهم هستند؟ جهانی شدن سامان زندگی و توازن متعارف زندگی اجتماعی انسانها را کم و بیش در همه جهان بهم ریخته، برخی را مجبور به تن در دادن به زندگی هر سخت تر و و برخی دیگر را در جستجوی کار و یک زندگی بسامان آواره شهرها و کشورهای جهان ساخته است. واکنش به این تحول تند بوده و بسیاری خواهان توقف فرایند جهانی شدن هستند. آیا در این شرایط می توان از پیدایش و فزونی اهمیت سیاستی دیگر جز سیاستی طبقاتی معطوف به مسائل اقتصادی و اجتماعی سخن گفت؟

                      در برداشتی از جهان که به روح مدرنیته تعلق داشت مهمترین مسئله هستی/زندگی بهره مندی از امکانات مناسب مادی دانسته می شد. مدرنیته خود را بر مبنای تهیه امکانات هر چه بیشتر زیست تعریف می کرد. روحیه آن در شباهت به آنچه وبر روحیه سرمایه داری می خواند آفرینش نظام مند امکانات و توزیع عقلائی آن بود. این روحیه این برداشت را دامن زده بود که باید برای بهره مندی از میزانی مطلوب از امکانات دست به مبارزه زد و در این راه باید به گونه ای عقلائی به بسیج نیرو پرداخت. امروز این روحیه دچار فروپاشی شده است. اهمیت هر چه بیشتر فردیت و مصرف گرائی و باور به تفکیک عرصه های گوناگون زندگی از یکدیگر منجر به پیدایش روحیه ای دیگر مبتنی بر بازشناساندن خود شده است. مسئله مهم انسانها اینک آن است که هستی خود را در جهان به اثبات برسانند و سپس به امکاناتی که تداوم این هستی به آن نیازمند است بپردازند. امکانات مادی به خود خود مهم نیستند. در دوران مدرن در چارچوب یک روحیه مهم بودند و امروز آن روحیه دگرگون شده است.

                      انتخابات در-خود عرصه اصلی نمایش خود برای کسی شاید جز سیاستمداران حرفه ای نیست. انتخابات برای چند روز، هر چند سالی یکبار فرصتی را برای خودنمائیِ علاقمنمدان به سیاست و امور جمعی فراهم می آورد. زندگی روزمره و حوزه هائی همچون کار، تفریح و روابط اجتماعی عرصه هائی مهمتری برای نمایش خود هستند. در این عرصه ها همچنین می توان رابطه ای پر شور و شرر تر و صمیمی تر با دیگران بر قرار ساخت و لایه های بیشتر و عمیقتری از وجود را با نمایش گذاشت. با اینهمه سیاست در ابعاد جهانی از آغاز دوران مدرن و انقلاب فرانسه و در ایران از انقلاب مشروطیت به بعد جذابیت خاص خود را داشته است. بخشی از آن به خاطر شوری است که رخدادها و گشایشهای سیاسی می آفرینند. این باور در دوران مدرن در ذهنها جای گرفته است که کلیت زندگی اجتماعی را می توان بر مبنای آنها بازسازی و حتی نوسازی کرد. این شور است که بسیاری را تا حدی غیر هدفمند به صحنه سیاست و نمایش خود در آن می راند. بخشی دیگر به خاطر جایگاهی است که سیاست و به ویژه انتخابات در جامعه پیدا کرده است. رسائه های همگانی همه نگاه ها را متوجه انتخابات می سازند. شهر و کشور پر از تبلیغات سیاسی می شود. رقابتی که از چشم اندازی انتقادی و روزمره کمتر نشانی از رقابت دارد به ناگهان به شکل مبارزه ای جدی، مبارزه ای تعیین کننده سرنوشت جامعه در کانون توجه همگانی قرار می گیرد. در این پسزمینه شرکت در مبارزه انتخابات حتی به صورت نام نویسی محض به مثابه قرار گرفتن در کانون توجه عمومی است. نمایشی که برای خیل میلیونی و در ارتباط با مهمترین مسائل زندگی به صحنه می رود.   

کارزارهای اعتراضی

نام نویسی در انتخابات فقط بخشی و مرحله ای از حضور نمایشی در فرایند انتخابات است. در این بخش تعداد کمی شرکت می جویند و بیشتر نظامهای سیاسی دارای ساز و کارهائی برای محدود ساختن میزان مشارکت در آن هستند. حتی در ایران به احتمال زیاد دستگاه های مرتبط با نظم در سالهای آتی فوانینی را تدارک خواهند دید که حضور افراد "نامناسب" را به کمترین حد ممکن برساند. پس از ثبت نام ما فرایند رقابت نامزدها را داریم. در ایران شورای نگهبان فقط اجازه رقابت به چند نفر دستچین شده را می دهد. در نظامهای سیاسی دیگر نیز رقابت بوسیله عواملی همانند عدم برخورداری بخش مهمی از جمعیت از امکانات مادی لازم، تمرکز توجه رسانه ها بر شخصیتهائی معین و وابستگی به نهادهای قدرتی همچون بازار یا اتحادیه های صنفی محدود می شود. در این فرایند مرکز ثقل مبارزه به جائی دیگر انتقال می یابد. نمایش خود و طرح افکار و خواستها در گردهمائی، سخنرانی ها و کارزارهای تبلیغاتی در دستور کار قرار می گیرند. گردهمائی، سخنرانی و کارزار انتخاباتی منطق خاص خود را دارند. بر پا می شوند تا ارتباط بین سیاستمداران و رأی دهندگان را تحکیم بخشند و شور مشارکت و رأی دهی به نامرد مشخصی ایجاد شود. به این خاطر نمی توان هر خواسته و شعاری را آنجا مطرح کرد و به هر شکل ممکن خود را به نمایش گذاشت. آنچه که می توان انجام داد آن است که خواستها و شعارها را تا حدی تندتر و به خواست یا آرمان خود نزدیک تر ساخت و در آن چارچوب خود را به سان طرح کننده خواست و شعار به نمایش گذاشت. این را در کارزارهای انتخاباتی آمریکا و ایران به گونه ای بارز دیده ایم. در سحنرانی های مک کین و ترامپ کسانی با شعارهای تندِ گاه نژادپرستانه و گاه جنسیتی نگاه ها را متوجه خود می ساختند. افق دید سیاسی آنها چندان متفاوت با خط سیاسی مک کین و ترامپ نبود ولی آنها سخنانی را به زبان می آوردند که گاه آن دو جرأت بیان آنها را نداشتند. در ایران، گردهمائی های اصلاح طلبان عرصه ای برای طرح خواستها و شعارهای متفاوتِ تا حدی رادیکال بوده است. در این گردهمائی ها، جوانان و زنان، با شوری برخاسته از همبستگی و غوغای جمع، نمایشی از رنگ، تن، خواست و اراده را اجرا می کنند. نمایشِ خود اینجا بیش از آنکه فردی باشد جمعی است. مهم به نمایش گذاشتن خواست و اراده ای است که گمان می رود امری جمعی و برخاسته از دل مردمان است. آنچه به نمایش در می آید خودِ جمعیِ کسانی است که در حوزه های عمومی جامعه مجال نمایش نمی یابد و انسانها از فرصت فراهم شده بهره می جویند تا خود را در بازی هیاهو، رنگ و نور تبلیغات انتخاباتی برای دیگری به نمایش بگذارند.

                      گردهمائی های انتخاباتی رخداد نیستند، دیداری سازمایافته هستند. برنامه کار، سخنرانان و حتی شعارهای شرکت کنندگان، همه، از پیش تعیین شده اند. نقش هر کس در آن تا حد زیادی معین است و گاه حتی به گونه ای برنامه ریزی شده حدی از آزادی برای مردمان شرکت کننده در نظر گرفته می شود. به این دلیل فقط تا حدی می توان خواستها و شعارهای متفاوتی را طرح کرد و در آن چارچوب خود را به نمایش گذاشت. برای فراروی از محدودیتها باید گردهمائی هایی مستقل به راه انداخت، گردهمائی هایی مرتبط به انتخابات ولی سازنیافته از سوی کسانی که سر مبارزه دارند و به دنبال طرح خواستها و شعارهائی متفاوت هستند. مردمانی که فکر می کنند بدیلهای موجود در انتخابات کلا یا به درستی خواستها و برداشتهای آنها را انعکاس نمی دهند دست به چنین کاری می زنند. گردهمائی های مردم بیرون از محل سخنرانی و گردهمائی ها اقدامی در این زمینه است. تظاهرات مردم بیرون از کنوانسیون حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۶۸ آمریکا نمونه مشهور چنین اقدامی است.[9] مردمانی که فکر می کردند حزب دموکرات به اندازه کافی رادیکال نیست و خواستهای ضد جنگ و برابری طلبانه آنها را انعکاس نمی دهد خود دست به کار شده خواستهای خود را با داد و فریاد و ایستادگی مقابل پلیس مطرح می کردند. تا آنجا که تاریخ گواهی می دهد تظاهرات آنها اهمیتی بیشتر از خود کنوانسیون پیدا کرد.

                      انتخابات ریاست جهموری سال ۱۳۸۸ایران نمونه دیگری از گردهمائی های بدیل ارائه می دهد. پیش از روز انتخابات طرفداران دو رقیب اصلی انتخابات، موسوی و احمدی نژاد چند روز متوالی هر شب در خیابانها و میدانهای شهرهای بزرگ جمع می شدند. [10] جمعیت که بیشتر متشکل از جوانان بود با یکدگر بحث می کردند، به تبلیغ به نفع نامزد مورد نظر خود می پرداختند و شعار می دادند. زن و مرد نیز کنار همدیگر در این گردهمائی ها شرکت می کردند. هر چند دو طرف یکدیگر را متهم به دروغگوئی، اشراف گرایی و خیانت به آرمانها انقلاب می ساختند ولی جو حاکم بر گردهمائی ها و روحیه افراد در آن بیشتر نشان از جشن و مراسم انتخاباتی داشت. بسیاری و از جمله مقامات دولتی آنرا کارناوال انتخاباتی نامیدند. این نام گذاری بیش از هر چیز به این امر داشت که در گردهمائی بسیاری از شبه هنجارهای سیاسی و اجتماعی تحمیل شده به مردم از سوی رژیم به چالش خوانده می شد. جوانان در فرایند خودنمایشی کارهائی هنجارشکنانه می کردند. شعارهای تند در مخالفت با سیاستهای کلی نظام سر می دادند، آواز می خواندند، شادی و سرور و خود را نشان می دادند و به کل مراسم حالتی همچون جشن می بخشیدند.

                      در ایران، رقابتهای انتخاباتی و نیاز رژیم به بسیج توده ها برای مشارکت، برای فعالین جنبش دانشجوئی این امکان را بوجود می آورد که تریبونهای دانشجوئی بر پا کنند. در این ترببونها، دانشجویان حرفهائی را می زنند که جائی دیگر اساسا امکان بیان آن وجود ندارد. حرفهای آنها بیشتر نقدی است که بیان آن شجاعت و پرداخت هزینه به صورت حذف از نظام آموزشی و زندان می طلبد. حتی می توان اندیشید که سخنرانان خود نیز به احتمال زیاد جائی دیگر جرأت به زبان آوردن آن سخنان را ندارند. ترکیبی از شور برخاسته از کناکنش و خشم انباشته شده از سرکوبها سخنرانان را به بیان نقدهای خود بر می انگیزد. به هر رو، جنبه خودنمائی کنش را نباید نادیده گرفت. دانشجویانی مانند مجید توکلی که سخنرانی ها انتقادی را ایراد می کنند برای چند روز به شهرتی در سطح یک قهرمان دست می یابند.[11]

                      گردهمائی های انتخاباتی حتی آنگاه که بصورت بدیل گردهمائی های رسمی برگزار می شود محدودیتهای خاص خود را دارند. اینگونه گردهمائی ها هیچگاه رادیکالیسم به معنای ریشه گرائی گردهمائی های اعتراضی توده ای را پیدا نمی کنند. تظاهرات و گردهمائی چندروزه میدانی، همچون آنچه در انقلاب ۵۷ ایران و قاهره مصر به گاه بهار عربی اتفاق افتاد، بطور مستقیم به قصد اعتراض بر پای می شوند. به جای استفاده از فرصت و امکانات موجود آنها خود فرصت و امکان را می آفرینند. آنها، همانگونه که جودیت باتلر بر آن پای می فشارد، باید با ستیز و هجوم این فرصت و امکان را بیافرینند.[12] خیابان و میدان بطور عادی در مهار نظم و نیروی انتظامی هستند. برای آنکه آنجا تظاهرات و گردهمائی برپا کرد باید آنها را پس راند. تقابل مردم معترض و نیروهای وابسته به نظم از همان آغاز حضور مردم در خیابان و میدان به وقوع می پیوندد.

                      در تظاهرات و گردهمائی های میدانی توده ها خود را به صورت مردم، یک واحد سیاسی و اجتماعی، مقابل نظم و نیروهای وابسته به آن قرار می دهند. بخشی از غایت مبارزه رسیدن به خواستهای معینی است، بخشی دیگر اعلام وجود خود به صورت یک نیروی مستقل و همچنین همبسته سیاسی و اجتماعی. اینرا توده ها مدام در مبارزه با نیروهای نظم به خود و دیگر اعضای جامعه یادآوری می کنند. در این زمینه آنها مجبورند شوری را در خود دامن زنند. شور ایستادگی و تعلق به یک جمع خودانگیخته. این ویژگی، تظاهرات و گردهمائی میدانی را یکسره از گردهمائی های انتخاباتی متمایز می سازد. گردهمائی های انتخاباتی در وابستگی به رقابت انتخاباتی برگزار می شود. غایت چیزی جدا و مستقل از غایت معترضین یا مبارزین است. معترضین باید تلاش کنند تا گستره ای از استقلال را برای خود فراهم آورند ولی سایه انتخابات بر سر حرکت خود را نمی توانند یکسره خنثی سازند. هر آنچه که می گویند و به نمایش می گذارند می تواند از سوی رقیبان انتخاباتی به سان ابزاری در کارزارها مورد استفاده قرار گیرد.

                      مزیت گردهمائی های انتخاباتی تکرار مداوم و در دسترس بودن آن است. انتخابات به هر رو هر چند سال برگزار می شود و فضای مناسبی را برای بحثهای سیاسی بوجود می آورد. انتخابات شوری را در توده های وسیع مردم برای توجه به سیاست، کند و کاو در مواضع خود و طرح دغدغه های خود دامن می زند. برای مبارزه می توان از این شور بهره گرفت. برای دست زدن به مبارزه در سطح تظاهرات و گردهمائی میدانی گاه باید عمری در انتظار بسر برد ولی برای بهره جوئی از گردهمائی های انتخاباتی گاه فقط باید چند ماه یا در بیشترین حد چند سال انتظار کشید.

مشارکت اعتراضی                  

مبارزه در عرصه انتخابات پای صندوق رأی و به گاه رأی دادن ادامه پیدا می کند. بخش عمده مردم در راستای رقابت انتخاباتی و بر اساس مقررات رأی می دهند. آنها درست و قانونی پای صندوق حاضر شده رأی خود را بر مبنای شناختی معین از نامزدها به نامزدی مشخص و بیشتر شناخته شده می دهند. اما کسانی پای صندوق می روند تا اعتراض خود را با رأی سفید یا مخدوش نشان دهند. برای آنها انتخابات عرصه نشان دادن بی اعتمادی، اعتراض و خشم است. در آن شرکت می جویند تا شرکت نجویند، تا امر مشارکت را به سُخره و بازی بگیرند. خود را فدا می کنند. رأی خود را به هیچ تبدیل می کنند. خود را از صحنه سیاست حذف می کنند تا نشان دهند که سیاست (انتخاباتی) امری حذف شده از زندگی (سیاسی) آنها است. کنش اینجا به شکلی واژگونه نمایشی است. رأی سفید یا مخدوش به معنای عدم حضور نمایشی در صحنه نمایش است. به معنای آن است که کسی با نقاب به میان صحنه نمایشی بدود و با صدای نتراشیده نخراشیده ناخرسندنی خود را از نمایش اعلام کند.

                      شکل دیگر شرکت اعتراضی شکلی است که در ایران دو دهه اخیر مرسوم شده است. مردم به نامزدی رأی می دهند که گمان می کنند نامزد اصلی حاکمیت نیست. این شکل از حضور در انتخابات سال ۱۳۷۶توجه همگان را به خود جلب کرد. در آن انتخابات، مردم با رویگردانی از ناطق نوری که احساس می شد نامزد اصلی حاکمیت و رهبری نظم است به خاتمی رأی داده و او را به مقام ریاست جمهوری رساندند. میزان مشارکت و همچنین میزان رأی به خاتمی بی سابقه بود. خاتمی آن هنگام چهره ای چندان شناخته شده نبود ولی مشخص بود که نامزد اصلی حاکمیت نیست و دل در گرو مسائلی دارد که مسائل اصلی حاکمیت نیستند. برنامه های او نیز چندان شناخته شده نبودند. رأی او بیش از هر چیز رأی اعتراضی بود. به هر رو انتخابات سال ۷۶ بار اول نبود که بخشی از رأی دهندگان ایرانی شرکت اعتراضی را برگزیده بودند. در انتخابات سال ۱۳۷۲ و نامزدی رفسنجانی برای ادامه ریاست جمهوری برای چهارسال دوم مردم بیش از آنچه انتظار می رفت به احمد توکلی رأی دادند. توکلی چهره چندان شناخته شده ای نبود و همچون رفسنجانی چهره حکومتی بشمار می آید ولی چون در نقد سیاستهای معطوف به بازگشائی اقتصادی و پیامدهای آن برای اقشار زیرین جامعه سخن گفته بود توانست رأی اعتراضی به سیاستهای اقتصادی رفسنجانی را جذب کند.

                      نشان شرکت اعتراضی را می توان در انتخابات دیگر جهان نیز یافت. در چند سال اخیر اروپای غربی شاهد تمایل رأی دهندگان به احزاب راست افراطی و خارجی ستیز بوده است. احزابی همانند جبهه ملی فرانسه، یوکیپ انگلیس و دموکراتهای سوئد سوئد توانسته اند در یک، دو دهه اخیر به احزابی قدرتمند و تأثیر گذار در کشورهای محل فعالیت خود تبدیل شوند. برخی کارشناسان رأی به این احزاب را نه برخاسته از گرایش راست گرایانه مردم یا تفوق دیدی نژادپرستانه بر اذهان عمومی که متاثر از روحیه اعتراضی مردم به ساختار بسته سیاست می دانند.[13] استدلال آن است که مردمانی خسته از ساختاری بسته و سیاستمدارانی که در دایره ای بسته قدرت را به یکدیگر انتقال می دهند به احزابی رأی می دهند که با این ساختار سر ستیز دارند. آنها گرایشی را بر می گزینند که در تضاد با سیر کلی اقتصاد مدرن مبنتی بر گشایش هر چه بیشتر و جهانی شدن قرار دارد.

                      شرکت اعتراضی دارای توان محدودی در تأثیر گزاری بر عرصه سیاست است. از چارچوب آن و بدیلهای موجود در آن نمی تواند فراتر رود. خود را نیز نمی تواند به نمایش بگذارد. فقط برای ناظرین و تحلیل گران مشخص است که رأی برخی اعتراضی بوده است. مشارکت در انتخابات به هر رو مشارکت در انتخابات بشمار می آید و رأی به یک نامزد در درجه اول رأی به آن نامزد است. هیچ عامل معین عینی ای را به سان رأی اعتراضی معرفی نمی کند. فقط با ارجاع به برداشت عمومی و روانشاسی اجتماعی رأی دهندگان می توان آنرا رأی اعتراضی بر شمرد. رأی اعتراضی حتی ممکن است نتیجه ای متضاد با خواست نسبت داده شده به رأی دهندگان داشته باشد. رأی به گرایشهای اعتراضی رأی به تغییر ساختارها نیست بلکه گاه رأی به مستحکم تر ساختن نظم حاکم اقتصادی-اجتماعی است. گرایشهای اعتراضی چه بسا در تضاد با گشایشها و رهائی ها باشند. راست افراطیِ خارجی ستیز در اروپا با فرایند جهانی شدن در کلیت آن مخالف نیستند. آنها با آزادی سرمایه مخالفتی ندارند. مشکل آنها بیشتر مهاجرت و آزادی حرکت نیروی کار است. در زمینه هائی دیگر آنها به شدت نیروی محافظه کاری بوده و خواهان اجرائی سیاستهائی هستند که زندگی بسیاری را بسته تر و سخت تر از پیش می سازد.

مبارزه تا آخر - با تمام محدودیتها

با رأی گیری و حتی اعلام نتایج آن مباررزه در عرصه انتخابات به پایان نمی رسد. مبارزه شکل جدیدی به خود گرفته به شکل اعتراض به فرایند شمارش رأی، فرایند کلی انتخابات و نتیجه آن بروز پیدا می کند. هر نوع نابسامانی در فرایند شمارش آراء و سازماندهی انتخابات با واکنش اعتراضی بخشی از توده های مردم روبرو می شود. اکنون چند سال است که شائبه تقلب و مهندسی انتخابات بخشی از توده های مردم را به خیابان می کشاند. این مختص کشورهای شناخته شده به نام کشورهای جهان سوم و محروم از دموکراسی نیست بلکه در امریکا نیز پس از انتخابات سال ۲۰۰۰ که با پیروزی بوش بر گور به پایان رسید شاهد آن بوده ایم. [14] انتخابات امروز بیش از پیش در کانون توجه جمعی قرار گرفته و به شکلی سازمانیافته برگزار می شود. حساسیتها نسبت به آن افزایش یافته و کوچکترین نابسامانی در آن واکنش برانگیز است. مسئله این نیست که انتخابات کجا و تا به چه حد سازمانیافته انجام می شود، مسئله برداشت شهروندان از چگونگی انجام آن است. شائبه تقلب واکنش مردم را بر می انگیزد چون شور و کنش (نمایشی) آنها را به بازی می گیرد. وعده نهفته در انتخابات آن است که هر رأی دارای وزنی است و حضور پای صندوق سرنوشت جامعه را رقم می زند. تقلب به مثابه آن درک می شود که تمام اقدام فرد در دنبال کردن فرایند انتخابات و شتافتن پای صندوق بیهوده بوده است.   

                      نتیجه انتخابات به خودی خود نیز واکنش اعتراضی بخشی از مردم را بر می انگیزد. پیروزی مکرون در فرانسه، ترامپ در آمریکا، و پوتین در روسیه مردمانی را به اعتراض خیابانی می کشاند. هدف اعتراض اینجا فرایندی است که منجر به انتخاب بدیل و نامزدی معین شده است. معترضین خشم خود را از محدودیتها، انسداد ها و تنگ نظری ها بیان می کنند. نتیجه انتخابات را در بدی و محدودیتِ خود نتیجه ساختاری می بینند که نمی تواند محصولی دیگر به بار آورد. معترضین بطور معمول گروه کوچک و گاه حتی بسیار کوچکی از توده شهروندان هستند. اعتراض آنها بیشتر اوقات پژواک وسیعی در جامعه پیدا نمی کند. هدف آنها بیش از هر چیز آن است که بین اراده عمومی و اراده نظم فاصله بگذارند. انتخابات برای تعیین نظر مردم، تمایل سیاسی آنها برگزار می شود. اکثریت آراء برنده را تعیین می کند. ولی برنده همواره می تواند ادعای نمایندگی تمام جامعه را داشته باشد. معترضین می خواهند این ادعا را به چالش خوانده نشان دهند که برنده انتخاب فقط و فقط برنده فرایند معینی است و در بهترین حالت نماینده کسانی است که به او رأی داده اند.

                      در ایران اعلام نتیجه در چند انتخابات اخیر که با پیروزی اعتدل گرایان و اصلاح طلبان توأم بوده امکان شادی و پایکوبی مردم و طرح خواستهائی متفاوت را فراهم آورده است. جشن پیروزی به ظاهر در تأیید فرایند انتخابات و در استقبال از نتیجه آن برگزار می شود ولی شادی و پایکوبی نه در چارچوب مقررات و هنجارهای رسمی که در ورای آن به شکلی هنجار شکنانه رخ می دهد. شرکت کنندگان در جشن همچنین از جشن و شادی بهره می جویند تا شعارهای خود را مبتنی بر فاداری به رهبری جنبش سبز و آزادی آنها از حصر سر دهند.[15] یکی از عرصه هائی که هنوز جنبش سبز سرکوب شده نشان سرزندگی از خود نشان می دهد درست همین جا است. جنبشی که در پیامد یک انتخابات شکل گرفت در چارچوب مراسم آئینی متصل به انتخابات دیگر جان سختی خود را نشان می دهد. به این خاطر شادی و پایکوبی و شعار دهی بیشتر شکل اقدامی در جهت تأیید نقش انتخابات در ساماندهی زندگی سیاسی و اجتماعی شهروندان دارد.      

                      اعتراض به نتیجه انتخابات اعتراض به خود انتخابات نیست. حتی آنگاه که به اعتراض به فرایند انتخابات نزدیک می شود باز اعتراض به خود انتخابات نیست. امروز انتخابات از چنان مشروعیتی برخوردار است که کمتر بدیلی مقابل آن وجود دارد و کمتر گرایش یا نیروی ای برچیده شدن آنرا به صورت یک خواست مطرح می کند. انتخابات در جهان امروز دارای مشروعیتی دو گانه است و این موقعیتی ویژه به آن بخشیده است. یک جنبه مشروعیت آن از دموکراسی می آید، از تعریف بنیادین دموکراسی. دموکراسی نه امکان که واقعیت توان فرد در سازماندهی زندگی فردی و در حد امکان زندگی جمعی است. انتخابات زمینه ساز دخالت فرد با تصمیمهای اتخاذ شده از سوی خود در سازماندهی زندگی جمعی است. در این مورد امروز نقدی را نمی توان متوجه انتخابات ساخت. زیرا در سطح روزمره انتخابات امری مرتبط با دموکراسی بشمار می آید. جنبه دیگر مشروعیت انتخابات از ساز و کار ادغامی آن بر می خیزد. انتخابات رشته وصلی بین فرد و دولت، بین شهروند و ساختارهای اقتصادی و اجتماعی ایجاد می کند. در انتخابات افراد خود به تنهائی در سازگاری با فردیت تفکیک (اتمیزه) شده رأی می دهند ولی رأی آنها به کسانی یا سازمانهائی قدرت می بخشد که قرار است اراده توده ای را بر ساختارهای اقتصادی و اجتماعی اِعمال کنند. فردی که امروز بیش از پیش منزوی شده و قدرت تأثیرگذاری را بر جهان زیست خود از دست داده بوسیله انتخابات امکان آنرا به دست می آورد که در همان فردیت و ناتوانی خویش سمت و سوی سیاستهای اقتصادی و اجتماعی را تعیین کند.

                      در هر دو مورد، انتخابات دارای نقصهائی جدی است. کارکردی چندان دموکراتیک ندارد چون امروز بیش از پیش رسانه ها، متخصصین و احزاب بر افکار عمومی تسلط یافته اند و دیگر کمتر کسی خودانگیخته تصمیم می گیرد. ساز و کارش نیز پیوند بین فرد و دولت متصل به ساختارهای اقتصادی و اجتماعی را بر قرار نمی سازد چون دیگر نهادهای انتخابی و حتی دولت دارای توان چندانی در سمت و سوی دادن به ساختارهای اقتصادی و اجتماعی نیستند. با اینهمه انتخابات هنوز از مشروعیت کم و بیش بلامنازعی برخوردار است. هنوز در سطح جامعه بدیلی برای آن وجود ندارد و تنها عرصه ای است که در آن فرد می تواند احساس کند بر جهان پیرامون خویش، بر جهان گسترده زیست اجتماعی اثر می نهد.

                      کارکرد انتخابات اما چیزی متفاوت با درکی از آن است که مبنای مشروعیت آن قرار می گیرد. انتخابات درخود مهم شده و موضوعیت یافته است. رشته پیوند آن با دموکراسی و ادغام اجتماعی جنبه ثانوی و فرعی آن است، جنبه ای است که بیشتر در تبلیغات بر آن تأکید می شود. در رقابت و نمایش، انتخابات شور حضور می آفریند. عرصه ای برای از یکسو تجربه تعلیق رقابت و تأثیرگذاری بر آن و از سوی دیگر برای بارنمایی خود در گستره وسیع جامعه. رقابت بین گرایشهای اصلی جامعه در زمینه سازماندهی زندگی اجتماعی. امری که صد البته یک ادعا است ولی این هیچ از میزان رقابت نمی کاهد. رقابت در شدت و فراز و خود خود واقعی، مهم و جذاب جلوه می کند. چه کسی در جدیت و اهمیت رقابت بین ترامپ و هیلاری کلینتون، احمدی نژاد و موسوی و حزب کارگر با رهبری کوربن و حزب محافظه کار با رهبری می می تواند تردید کند - هر چند که گرایشهای رادیکال و بخشی از مردمانی که در انتخابات شرکت نمی کنند آنرا چیزی جر یک بازی فریبکارانه و رقابت دو جناح اصلی قدرت نمی دانند. انتخابات تجربه بی واسطه رقابت را ممکن می سازد. فرد می تواند با حضور پای صندوقِ رأی رقابت را سمت و سوی دهد. حضور در انتخابات همزمان دارای وجهی نمایشی است. هم انتخابات و هم حضور در آن، در-خود و برای-دیگری، نمایشی است. انتخابات در فرایندی از نور، رنگ، تعلیق، هیاهو و تبلیغات برگزار می شود. حضور فرد در آن نیز حضوری نمایشی و به سان شرکت در مراسمی آئینی است. نشانه های چنین حضوری کم نیستند: رفتن پای صندوق با دیگر اعضای خانواده، ایستادن با بردباری در صف، نشان دادن انگشت رنگی در برخی مناطق جهان و ریختن رأی به صندوق با غرور و افتخار.

                      در انتخابات ریاست جمهوری اخیر ایران با پدیده قهرمانان رأی، نماد شکوه اراده و فردیت، روبرو بودیم. شخصیتهائی به خاطر شیوه رأی دادن خود به شهرتی ملی دست یافتند. کبری رحمتی پیرزنی که با قد خمیده به روی چهارپایه ای کوتاه و ارزان قیمت در حرکت به سوی صندوق بود و سپیده مهتاب نبوی دختر جوان معلولی که با پای خود ورقه رأی را پر کرد دو نمونه چنین شخصیتهائی بودند. آنها خود در این زمینه کاری نکرده بودند جز حضوری شاید پر مشقت پای صندوق رأی. شهرت آنها امری خواسته شده نبود، هر چند هر دو از آن استقبال کردند. نقش اصلی را در شهرت یابی آنها رسانه ها در آغاز و سپس کارزارهای انتخاباتی رئیس جمهور برگزیده داشت. رسانه ها کنش آنها را در سطحی ملی به نمایش گذاشتند و آنها را شهره کشور ساختند. شهرت، از آنها قهرمان ساخت، قهرمان اراده و فردیت. حضور پای صندوق رأی امری برخاسته از اراده آنها بود ولی تأکید بر اراده قهرمانانه زاده نمایشی بود که نه زاده اراده آنها که زاده اراده رسانه ها بود. با اینهمه می توان اندیشید که پس از این، در انتخابات بعدی، بسیاری در پی کسب مقام قهرمان اراده و فردیت پای صندوق رأی حضور یابند.

                      در جهانی که نیستی اجتماعی تهدیدی بزرگ برای یکایک انسانها است. در جهانی که فردیت، تنهائی و انزوا انسانها را به مغاک گم گشتگی در خود کشانده است. در جهانی که اقتدار از فرد باز پس گرفته شده و فرد دارای کمترین توان اجتماعی در زمینه تأثیر گذاری بر چرخه زیست دیگران است. در جهانی که انسان بیش از پیش گرفتار فقس آهنی نظم اقتصادی و اجتماعی مد نظر وبر شده است. انسان در آستانه نیستی اجتماعی قرار دارد. انتخابات امکان گریز از نیستی را فراهم می آورد. در گستره آن فرد می تواند احساس زندگی کند، بکوشد که بر سمت و سوی سیاستهای کلان اثر نهد، خود را به نمایش بگذارد و در آن فرایند کسی شود.

                      انتخابات پدیده ای بسته در-خود است. در آن کمتر فرصتی برای کنش برای دیگری وجود دارد. تمامی تلاش دست اندرکاران بر آن است که فرایند به صورت مهندسی شده پیش برود. رسانه ها می کوشند تا افکار عمومی را شکل دهند. بدیلها در قالب احزابی با تشکیلات بوروکراتیک یا سیاستمدارانی متکی بر دسته ای از مشاورین ارائه می شوند. فرصت پرسشگری، تبادل آزاد افکار و نقد امور کم است. در یک کلمه، نظم خود را در چارچوب انتخابات بازسازماندهی می کند. به افراد نیز اجازه داده نمی شود خود را آنگونه که می خواهند (برای دیگری) به نمایش بگذارند. حضور فرد در انتخابات قرار است حضوری تجریدی باشد. برابر و همسان با دیگران و دارای یک حق رأی. همین و بس. حضور و رأی او دارای کیفیت نیست بلکه فقط دارای کمیت است. وجود او، وجود نمایش یافته او در سیما، تن، پوشش، منش و رفتار، همه، نادیده گرفته می شوند.

                      برای بازنمایاندن خود، برای ایفای نقش در صحنه نمایش و جلب توجه دیگران، فرد باید خود پا پیش نهد. او باید به میان صحنه بدود، نقشی را ایفا کند، نمایشی را پیش برد. چون در آغاز، حضور او کمی و به صورت تک واحدی است از خود باید شروع کند. حرکت او که به سرعت به یک مبارزه تبدیل می شود حرکتی فردی است. در صحنه های نمایشی که برای نمایش دیگران و نمایشی از پیش تعیین شده برای خود او سازماندهی شده باید نمایشی را پیش برد. در صحنه نمایشی حرکت فردی وجهی اجتماعی پیدا می کند. ایفای یک نقش فقط در کناکنش با دیگر نقشها می تواند انجام گیرد. وانگهی نقش باید چنان جذاب بازی شود که توجه دیگران را جلب کند. از اینرو در مبارزه نمایشی، نوآوری، گرافه گرائی و بازیگوشی جایگاهی ویژه دارند. مبارزه به فرد و در نهایت افراد اجازه می دهد تا کسی میان کس ها شوند، خود را بنمایانند و در کانون توجه قرار گیرند. در این فرایند گاه از چارچوب تعیین شده انتخابات می گذرند و گاه صحنه نمایشی دیگری جز صحنه های نمایشی سازماندهی شده برپای می کنند. اینجا دیگر مبارزه یکسره اجتماعی است. به شکل یک خیزش یا جنبشی رخ می دهد که غایتی بس بزرگتر و بیشتر از یک حرکت اعتراضی دارد.

                     
[1] نوشته های عبدی بنا به خصلت روزنامه نگارانه خود و تمرکز بر رخدادهای سیاسی زیاد هستند. اینجا یکی از آخرین تحلیل های او را درباره راهکرد اصلاح طلبان برای تسخیر شورای شهر تهران داریم:
www.ensafnews.com

[2] کتاب یا مقاله ای که به تاریخ جنبش سبز از آغاز تا دوران افول بپردازد کم است یا وجود ندارد. این کتاب به هر رو به گونه ای فشرده نگاهی به آن دارد: فریدون قاسمی (۱۳۹۵)، جمهوری اسلامی ایران از بازرگان تا روحانی، انتشارات اچ اند اس مدیا، لندن.

[3] fararu.com

[4] www.ghatreh.com

[5] www.asriran.com

[6] www.isna.ir

[7] www.akhbar-rooz.com

[8] - Ulrich Beck (1997), The Reinvention of Politics: Rethinking Modernity in the Global Social Order, Polity Press, Cambridge; Anthony Giddens (1991), Modernity and Self-Identity, Polity Press, Cambridge.

[9] نگاه کنید به: www.smithsonianmag.com

[10] www.bbc.com

www.iranclubs.net

[11] نگاه کنید به:
sahamnews.org

[12] - Judith Butler(2015), Notes Toward a Performative Theory of Assembly, Harvard University Press, Cambridge.

[13] - Geeyoung Hong (2915), Explaining vote switching to niche parties in the 2009 European Parliament elections, European Union Politics, Vol. 16(4): 514–535

[14] - با اینهمه هنوز پژوهشگران آنرا پدیده ای مختص کشورهای "غیر غربی" می پندارند. نگاه کنید به:
Svitlana Chernykh (2014), When Do Political Parties Protest Election Results? Comparative Political Studies Vol. 47(10): 1359–1383.

[15] نگاه کنید بطور نمونه به این خبر:
www.ilna.ir