خورشیدی بی آسمان


مرضیه شاه بزاز


• از رفتگان، کسی بر انبوهِ غبار، چراغی پر نفت نیفروخته
و ماهیگیرانِ خسته،
پر دغدغه به خمارخانه پناه برده اند
که مروارید در صدف و صدف در ژرفنا
و کوسه ماهی ها در کمین، هشیار. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۶ ارديبهشت ۱٣۹۶ -  ۲۶ آوريل ۲۰۱۷


از رفتگان، کسی بر انبوهِ غبار، چراغی پر نفت نیفروخته
و ماهیگیرانِ خسته،
پر دغدغه به خمارخانه پناه برده اند
که مروارید در صدف و صدف در ژرفنا
و کوسه ماهی ها در کمین، هشیار.                     
وآنکه رستمی اش می پنداشتیم
سرافکنده در ردای تسلیم
بر لاغری دستهایش شهادت می دهد
که بر گرداگرد اتاق، از استوا تا راس،
خورشیدِ همدردی، بی آسمان
فرودی بر فهم نمی یابد، تا خاستگاهی شود،      
پیِ خانه ای
بر محاق می نشیند

آی ویرانی،
شکوهِ در و پنجره ی چشم انداز را
چه بیرحمانه در هم می کوبی
وین پنج پرنده ی رنجور را، آشیانشان بر باد
نمی بینی
که از شاخه به زیر
چه خاموش می افتند؟         

غریقِ غباری غلیظ، کر و کور و لال
چون الماس که تیغه بر گردن خویش
نمی بینی مردگانی اینچنین
چگونه
خود
مرگ می گردند؟

مک دونا، هفتم آوریل
divanpress.com