انتخابات اروپا و نیاز چپ به رویکرد و فیگوری متفاوت!


تقی روزبه


• پس کارگران و زحمتکشان و چپ ها در وفاداری به همان رفرم ها و رایی که بابت آن ها به صندوق ریخته اند و پیگیری همان رفرم های وعده داده شده و خنثی کردن فشار سنگین بورژوازی و مقابله با خطر جدی سازش پس از کسب یا مشارکت در قدرت توسط نماینده یا نمایندگان این جریان هم شده باشد، باید ضرورتا از همان لحظه ورود به قدرت آرایش خود را به شکل نیروی فشار برای پیشبرد مطالبات وعده داده شده تغییر دهند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣ ارديبهشت ۱٣۹۶ -  ۲٣ آوريل ۲۰۱۷


نظام سرمایه داری چنان دستخوش بحران های عدیده است که بدلیل نارضایتی گسترده و بی اعتبارشدن نظام سیاسی سیستم، خواست های ساختارشکنانه درسطح وسیع و جدی مطرح شده است. در آمریکا هم چنین بود و بالاآمدن ترامپ محصول سوارشدن بر این موج نارضایتی بود. در اروپا و مشخصا اکنون در فرانسه هم از مهمترین ویژگی های بحران بی اعتبارشدن احزاب سنتی و متعارف و اصلی چون حزب سوسیالیست و جمهوری خواهان راست است که بطورسنتی و به تناوب عرصه سیاست فرانسه را در اختیارخود داشته اند. در چنین فضائی است که کاندیداهای گرایش های مختلف از راست و راست افراطی و یا میانه و چپ... هرکدام به نحوخاصی می کوشند که خود را به عنوان نماد گسست از وضعیت موجود وانمود سازند، گر چه برخی از ان ها در برنامه و رویکرد و وابستگی طبقاتی اشان حتی حامل گرایش های راست روانه تری هستند و یا چون راست افراطی در مخالفت با اتحادیه اروپا و یا مهاجرت و ... بازگرداندن فرانسه به فرانسویان ... موج سواری کنند. در این میان مطالبات جبهه چپ با نامزدی ملانشون شاخص است، چنان که نامزد گرایش چپ سوسیالیست های شقه شقه شده تحت الشعاع حضور او قرار گرفته است. او با شعار فرانسه نافرمان و وعده هایی چون جمهوری ششم و تغییر قانون اساسی در جهت کاهش اقتدار نظام ریاستی و خروج از ناتو و مشروط کردن حضور فرانسه در اتحادیه اروپا و نیز گسترش خدمات رفاهی و اجتماعی و دستمزدها و کاهش بیکاری ... به میدان آمده است و توانسته با حضور موفق در مناظرات و کمپین های تبلیغاتی خود را به عنوان یکی از چهارکاندید مطرح -حدود۲۰٪- ارتقاء دهد. گر چه احتمالش قوی نیست، اما اگر بتواند به دوردوم برود گفته می شود قادر خواهد بود که نماینده راست افراطی خانم لوپن را شکست دهد... (البته باید با این نظر محتاطانه برخورد کرد. در چنین حالت فرضی بعید است که قاطبه راست ها به او رای بدهند و بسیاری از آن ها چه بسا ترجیح دهند که با خانم لوپن کنار بیایند، مگر آن که ملانشون از برنامه و خواست های خود کوتاه بیاید و به سازشی با آن ها تن دهد). در گزارش ضمیمه هم آمده که هرکدام از کاندیدها سعی می کنند خود را نماینده گسست از وضعیت موجود نشان دهند و حتی از کاربردواژه «انقلاب» - البته با رویاها و مضامین متفاوت- هم ابائی ندارند. گزارش مزبور به نقل از یک فیلسوف فقید فرانسوی توصیف زیبائی از ان ارایه می دهد: به نظر می رسد که منظور از انقلاب در گفتارهای سیاسی نامزدهای انتخاباتی فرانسه "تسخیر واژه ها و از این رهگذر تسخیر انسان ها، بدون تسخیر واقعیت ها" است.
بهرحال با توجه به اهمیت انتخابات فرانسه و تاثیرات فراکشوری آن بخصوص در سرنوشت اتحادیه اروپای پس از برگزیت و چه بسا خطر تکرار آن تحت عنوان فرگزیت توجه زیادی را به انتخابات فرانسه و نتیجه آن جلب کرده است.
و اما چندنکته فشرده پیرامون نحوه برخورد و حضور چپ در انتخابات:

الف- گرچه عموما در رسانه های فرانسه و بیرون از آن از جبهه چپ و ملانشون به عنوان چپ رادیکال یا افراطی نام برده می شود؛ اما نگاهی به برنامه و سخنان و مطالبات و وعده های داده شده ملانشون نشان می دهد که با وجود جنبه های ترقی خواهانه، جملگی در چهارچوب اصلاح همین سیستم قرار دارند.

ب- نکته و یا سوال دوم آن است که آیا ملانشون با رفتن به کاخ الیزه، و نشستن بر سکان قدرت می تواند وعده های خود را متحقق کند؟ یا مشابه تجربه تاکنون صورت گرفته و آخرین آن ها سیریزا، امیدهای برانگیخته شده را می تواند به باد دهد و به سرنوشت احزاب سوسیال دموکرات تاکنونی دچار شود. همانطور که حزب سوسیالیست در قدرت امروزه این گونه دچار تشتت و تجزیه شده و به کم فروغ ترین نقطه تاریخی خود رسیده است. در این گونه لحظات تنها کافی است از اغواگری لحظه های سرمست کننده فاصله گرفت و با نکاهی کلان و برگرفته از تجارب به سیر رویدادها و معانی تحولات نگریست. نقدا همین تجریه سیریزا و یا سندرز در آمریکا که امیدها و موج های بزرگی را برانگیخته بودند جلوی ماست. یعنی این نیروها وقتی وارد بازی های قدرت و مشارکت در ماشین دولتی می شوند و تبدیل به بخشی از پازل و مهره ها و برندهای مکانیزم های سیستم شده و به بازیگری در آن می پردازند،‌ با چرخش های ناگزیری مواجه می شوند که نهایتا جز دامن زدن به تشتت و انفعال در صفوف چپ و کارگران و زحمتکشان حاصلی به بارنمی آورند.
آن ها در صورتی که به شکل نیروی فشار به سیستم و نه این یا آن حناح ضمن حمایت از برخی مطالباتی که خصلت ترقی خواهانه دارند و بیرون از قدرت عمل کنند، آیا راندمان بهتری برای چپ و جنبش نخواهند داشت و بجای پراکندن صفوف چپ و کارگران و زحمتکشان در خدمت تقویت صفوف آن ها قرار نخواهند گرفت؟ آن چه که متاسفانه در خلال این گونه مشارکت جوئی ها و سپس چرخش های ناگزیر از بین می رود همانا فرصت های طلاپی است که در اوایل قرن بیست و یکم با اصرار غیرمسئولانه برهمان سیاست های شکست خورده تاکنونی بازی در بساط بورژوازی و کنشگری درون سستمی، یکی یکی در جلوی چشمانمان بباد می رود. واقعیت آن است که سرمایه داری در بزنگاه یکی از بزرگترین بحران بزرگ و از جمله در اوج بی اعتباری سیستم سیاسی خود بسر برده و فی الواقع درگیر بحران بزرگ دموکراسی لیبرال و سازوکارهای انتخاباتی خود است که با هزاران ترفند می کوشد که موقعیت های انتخاباتی را به ابزاری برای جلب مجدداعتماد از دست رفته و بازسازی سیستم آسیب دیده خود تبدیل نماید. بی تردید پاسخ بحران دموکراسی لیبرال نه شیرجه رفتن در قعر آن که فراروی از آن و سمت گیری به سوی یک دموکراسی رادیکال تر و عمیق تر است. و چپ اگر چپ باشد باید بجای گرم کردن معرکه نطام سیاسی غرق در بحران و یاری کردن به ترمیم سیستم بی اعتبار شده اش و تشویق و کشاندن کارگران و زحمتکشان به بازی در بساط آن به بازترمیم ترک ها و شکاف های سیستم در اوج بحران همت گمارد. روشن است که حاصل نهائی بازی در این بساط، پیروزی یکی از فراکسیون های بورژوائی و تداوم همان سیاست ها با برندها و چهره های جدید است. البته دستاویز بورژوازی برای داغ کردن کارزار انتخاباتی خود و کشاندن مردم و چپ، مثل همیشه دوگانه سازی های بد و بدتر است. و این بارهم جدال های درونی بوژرواژی مثل همیشه تاریخی چپ را بیش از پیش متشتت کرده و بخش هائی از چپ را بدرون مغاک درونی خود کشانده و با هویت زدائی از برنامه ها و آرمان های رهائی بخش چپ، آن را سندی نماید براین ادعای خود که بدیلی جز خود سرمایه داری وجود ندارد.

ج- آن چه که در این میان مهم است البته نه انکار این تضادها و شکاف ها و بهره برداری از آن ها از جانب چپ معطوف به ریشه ها و علیه سیستم، که نحوه مواجهه اصولی با این شکاف ها در جهت تقویت واقعی قطب چپ و استقلال سیاسی- طبقاتی جنبش کارگرن و زحمتکشان است. چنین کاری البته مستلزم آن است که چپ روی پای واقعی خود ایستاده باشد و مناقشات و دسته بندی های موجود را به نحو درستی صورت بندی کند که خود مستلزم وارونه کردن هرم و بت واره گی سازوکار سیستم است. آن ها را همانطور که واقعا هستند به عنوان مشاجرات گرایش های درون صفوف بورژواپی و درون سیستمی به شمار آورد و از همذات پنداری و هم هویت انگاری با آن ها احتناب کرد. البته اگر واقعا هویتی متمایز وجود داشته باشد و گرنه نمی توان ایرادی به این چپ و رویکردش گرفت. و با ایستادن بر هویت خود و برنامه ضدسیستمی و سوسیالیستی و پراتیک کردن آن و پیش بردن برنامه خود، و به موازات آن، به مشاجرات کمپ بورژوازی نگریست. یعنی چپ واقعا رادیکال و معطوف به ریشه ها بجای منحل کردن خود در وضعیت و همذات پنداری با آن که معنائی جز بی هویت کردن و بلاموضوع کردن خود ندارد و به عنوان یک کنشگر واقعا مستقل، باید از منظر برنامه و کنش معطوف به آن و تقویت کردن روندها و مبارزه ضدسیستمی جاری واقعا موجود در متن جامعه به مشاجرات فوق بنگرد.

د- وقتی این چپ معطوف به ریشه ها روی پای خود ایستاد و با فاصله لازم به تحولات صحنه سیاست انتخاباتی نگریست،‌ هم چون شرط لازم، آنگاه است که قادر خواهد بود که به کنش گری از نوع دیگر و انتخابی فراتر از آن چه که بورژوازی در مقابلش قرار می دهد مبادرت نماید. تا بتواند در مقابله با بت وارگی سیستم که می کوشد با هزاران ترفند اراده سرمایه و صاحبان ثروت را بسان اراده مردم با مهر و امضای مردم مزین کند و سیاست های خود را به عنوان بازنمائی تصمیم مردم جا بزند، چپ نقش شایسته خود را ایفاء‌ کند نه آن که سوار چنین موج هاپی بشود.
با کنارزدن همذات پنداری می توان راه دیگری را گشود و بابهتر است بگوئیم راه دیگر که همانا تقویت روندهای ضدسیستمی است گشوده می شود. اگر یک تجربه مسلم و هزاربار آزموده شده را بدور از مستی لحظه های سکرآور در نظر بگیریم، آنگاه روشن خواهدشد که همین آقای ملانشون و البته هر «فرشته دیگری» هم، به محض آن که پایش را به وادی قدرت گذاشت از همان فردایش زیر فشارهای بسیار سنگین و بسیار پیچیده و حتی پیدا و ناپیدای ماشین قدرت شروع به عقب عقب رفتن و سازش و رقیق و سپس کنار گذاشتن همان مطالبات و رفرم های وعده داده شده می کند. این مسیری است بدون بازگشت و بدون تردید در دالان تنگ و یک طرفه قدرت. اگر زمین قدرت جاذبه خود را ازدست داد، آنگاه می توان پذیرفت که ماشین قدرت هم کشش نیرومندخود را از دست خواهد داد! بهرحال با در نظرگرفتن این واقعیت مسلم و قریب به یقین، آنهم با توازن قوای موجود جهانی، پس کارگران و زحمتکشان و چپ ها در وفاداری به همان رفرم ها و رایی که بابت آن ها به صندوق ریخته اند و پیگیری همان رفرم های وعده داده شده و خنثی کردن فشار سنگین بورژوازی و مقابله با خطر جدی سازش پس از کسب یا مشارکت در قدرت توسط نماینده یا نمایندگان این جریان هم شده باشد، باید ضرورتا از همان لحظه ورود به قدرت آرایش خود را به شکل نیروی فشار برای پیشبرد مطالبات وعده داده شده تغییر دهند. چرا که حمایت از مطالبات بر برندها و جریان های مدعی آن اولویت داشته چه بسا و عموما، مستلزم عبور از آن ها و اعمال فشار مستمر به برندها جهت جلوگیری و یا تعویق حدالامکان سازش است. بدون چنین فشاری سیستماتیک، مسخ شدن مطالبات و موج جدیدی از یاس و سرخوردگی اجتناب ناپذیر خواهد بود. در این جا حمایت از مطالبات و تحمیل آن به سیستم یعنی فشار اجتماعی از بیرون. اعمال نیرومند چنین فشاری همانطور که گفته شد مستلزم هرگونه توهم همذات پنداری با برندهای اتتخاباتی به عنوان پیش شرط اعمال فشار اجتماعی است. تبدیل شدن به یک نیروی فشار واقعی و در بیرون از سیستم برای حمایت از خواست های اصلاحی و مترقی وعده داده شده فیگور متفاوتی از آن چه که تا بحال در تجربه های مکرر قرن بیستم و یا تجربه سیریزا و امثال آن صورت گرفته است را می طلبد.

*- شبح "انقلاب" در گفتارهای انتخاباتی فرانسه   
http://fa.rfi.fr