ارثیه سلطنت خانوم


علی اصغر راشدان


• « واسه چی گاوگیجه گرفتی؟
« سر در نمیارم، خبرتازه ای شده؟ میگی چی کارکنم ؟»
« یه خروار پول تو باغ خوابیده خنگه! تموم شهر خبر شدن، فقط تو و سلطنت خانوم سرتونو کردین زیر برف و از عالم و آدم بی خبرین! » ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۵ فروردين ۱٣۹۶ -  ۲۵ مارس ۲۰۱۷


 
 


« واسه چی گاوگیجه گرفتی؟
« سردرنمیارم، خبرتازه ای شده؟ میگی چی کارکنم ؟»
« یه خروارپول تو باغ خوابیده خنگه!تموم شهرخبرشدن، فقط تووسلطنت خانوم سرتونوکردین زیربرف وازعالم وآدم بی خبرین! »
« سالای آزگاره باغ متروکه روفراموش کرده م. یادته اونوقتاچیقدسبیلتوچرب کردم که مشتری واسه ش پیداکنی؟ انگارمشتری یه تیکه نون شده وسگ خورده بودش. حالامعجزه ای شده که یهویافتت شده واین دفه توسرکیسه روشل کردی؟ کمترازاین ولخرجیامیکردی ؟ »
« میخوای تاآخرعمرت شاگردی حجره بازاریاروبکنی؟ باپول باغ متروکه میتونی توبازاردوتاخونه ویه جفت دکون بخری، واسه خودت حاجی ویه ستون بازاربشی . »
« بیشترگپ بزن ویه کم روشنم کن. »
« بیدارشو ازخواب خرگوشی، نوکرتم. چن ساله یه خیابون عریض وطویل ازجلوی درباغ متروکه گذشته. اطراف باغ وخیابون غرق ساخت وسازوآبادانی شده. باغ متروکه به شهروصل شده وقیمتش سربه خدات تومن زده. »
« عجب!اونهمه سال اونقده گرفتارگرفتاریابودم که دنیاومافیاروفراموش کردم. کاغذاووصیتنومه بابام به اسم مادرمه، اونم خونه نشین شده وازجاش تکون نمی خوره،مدارکم قایم کرده. »
« یه کم رندروزگارباش! سرکیسه روشل ویه کم خرجش کن. مجیزشوبگو، قربون صدقه ش شو. یه جورائی قاپشو بدزد. بگذارش توماشینت وبیارش تودفترثبت اسنادواملاک ویه امضاازش بگیر. بقیه کاراشم باحاجیت، نوکرتم! دیربجنبی، عینهوآب خوردن ملاخورمیشه ها!من یه عمره کارم جفت وجورکردن معاملات املاکه، ازماگفتن،داشم... »

*
« امشب، یه دست لباس سراپاکامل گل منگلی، یه دسته گل گرونقیمت، کیک وشمع وچن دست چلوکباب سلطانی واسه جشن تولدسلطنت خانوم خودم خریده م آوردم و اومدم دست بوست. »
« چی عجب کمترازاین خاصه خرجیامی کردی. خبرائی شده ومن بی خبرم؟ »
« دیگه چی کم داری، دستتوکه بوسیدم، اشکاروتوچشمام که می بینی. به توهم میگن مادر؟ »
« چی کم گذاشته م؟ جوون خوش بروروئی بودم که پدرت مرحوم شد. شوهرنکردم، تموم عمرکاروکوشش کردم ، تووخواهرتوبه ثمررسوندم. شوهرم که مردخونه کلوخی به مرورمخروبه وباغ پنجهزارمتری متروکه شد. چندسالی بچه های کوچیکموبه دندون کشیدم واداره کردم. امورزندگیم نمی چرخید، راهی شهرشدم. توروگذاشتم درحجره یکی ازبازاریا. نخ ریسی کردم، تن به هرکاری دادم وبزرگتون کردم. خواهرتم راهی خونه شوهرکردم. جونیموفدای شوماکردم. حالام که دیگه پیروزمینگیرشده م ونمیتونم خودمواداره کنم،اینجوری قدرشناسی میکنی؟دوره آخرالزمون همینه دیگه...»
« منم کم نگذاشتم، زن وبچه دارشدم. توهمسایگیت خونه گرفتم، هفته ای دوسه بارمایحتاج زندگی برات میاورم وتاهنوزم تروخشکت میکنم. خودمم دارم پابه سن می گذارم دیگه. تاکی بایس پادوی وشاگردی حجره بازاریاروبکنم؟ کلی این دراون درزده م، واسه باغ خرابه یه مشتری خوب پیداکرده م »
« خیلی خب، بچه خودمو ازکف دستم بیترمی شناسم، بایس چی کارکنم؟ »
« خیلی ساده، عینهویه آب خوردنه، بغلت میکنم ومیگذارمت توماشینم، می برمت محضر. فقط رضایتتواعلام ودفتردفترخونه روامضامیکنی، همه چی تمومه. »
« این میون گیرمن چی میاد؟ »
«تازنده هستی دست به سینه تم. چی میخوای دیگه...»

*

« اینجاواینجاواینجاروامضاکن، حاجیه خانوم. »
« هلاک حاجیه خانوم شدنم، هنوزنشده م. تاواسه م توضیح ندی وهمه چی رو روشن نکنی، هیچ جاروامضانمی کنم. »
« قراربودپسرت قبلاهمه چیزروبرات توضیح بده،روشنت نکرده؟ »
« نه حج آقا. من ازهیچ چی خبرندارم. »
« خیلی خب، حالابرات شرح میدم. شمایک باغ پنجهزارمتری متروکه بادرخت های خشکیده، جایگاه سگ وگربه های ولگردومعتادهاکه دایم درخت های خشکیده رامی شکنند،آتش میزنندوخوراک دودودم می کنندرامیفروشی...»
« باچی قیمتی میرفوشم، حج آقا؟ »
« به مبلغ شصت میلیون تومن می فروشی وپائین اسنادودفاتروامضامی کنی. »
«چشمام داره ازحدقه بیرون میزنه. تموم عمرم اینجورمبالغ به گوشم نخورده....
تاپول رونگیرم هیچ جاروامضانمی کنم، حج آقا »
« ده میلیونش روپسرت برای هزینه محضروخرده خرجیاگرفته. بقیه شم هرجوربخوای، تحویلت میدیم. »
« پول نقدمیخوام. »
« پول نقد؟ ازدربری بیرون دزداشهیدت میکنندوپول رامیبرند. بفرما، یه چک پنجاه میلیونیه، ازفردام قابل وصوله. »
« اون ده میلیونم نبایدبدون اجازه من میدادین این پسره ...تانفهمم خریدارباغم کیه ومیخواد باهاش چیکارکنه، دفتروسندامضانمی کنم. »
« خریدارحاج آقامجتهدمحله. پولشم ازشیرمادرحلال تره. »
«حج آقامجتهدمحل حق نداره باغ وملک مردم رو به اسم خودش بخره که، حج آقا! »
« به اسم خودش نمی خره. »
« پس به اسم کی می خره؟ »
« به اسم اقام امام زمان می خره .»
« فداش شم، آقام امام که غایبه، کی میخوادتوباغم زندگی وکارائی بکنه، حج آقا؟ »
« خونه مخروبه توباغ متروکه رابولدوزرمی بندندوخراب می کنند. به جاش یه ساختمون باتموم امکانات می سازند...»
« ازاین ساختمون باتموم امکانات قراره چیجوراستفاده بشه، حج آقا؟ »
«کل باغ متروکه وساختمونای کامل تازه، میشه محل هیات عزاداران حضرت ابوالفضل» «این شدحرفی، حالاهمه ی دفترای عالمم انگشت میزنم، آخه من دستخط ندارم.»

*
« هرچی بخوای، رودوتاچشمام. مشهد، کربلاومکه می برمت. ازشیرمرغ تاجون آدمیزادواسه ت تهیه میکنم. تاآخرعمرشیشدونگ ازت پرستاری واداره ت می کنم ودستاتومی بوسم...»
« بیخودی چاپلوسی نکن، ازخودتم بیترمی شناسمت. تموم هوش وحواستوجمع کردی این چکم مثل همه چیزای دیگه ازدستم بکشی بیرون وخرج ولگردیات کنی.»
« کدوم ولگردیامادرجون! بازن وچنتابچه ی قدونیم قدم تویه سوراخ زندگی میکنم. دلت میادبعدازاینهمه سال، بازم وتاآخرعمرفرمونبردرحجره بازاریاباشم وتوچک اونهمه پولوبچپونی توکیسه واینهمه مدت بندازی گردنت وروسینه ت اویزون کنی؟ »
« خداروزیتوجای دیگه حواله کنه. دست ازسرم ورداروبرودنبال کارت. »
« چن وقت دیگه مدت چک میگذره، باطل میشه، داغش رودل هردوتامون میمونه. واسه چی تواون کیسه لعنتی قایمش کردی، لامصب! »
« چارروزدیگه میفتم ریغ رحمتوسرمی کشم، نمیخوام مرده م رودست شهرداری بمونه. واسه کفن ودفنم قایم کرده م. میخوام باهاش برم مکه. یه قبرمی خرم، اونقدهمونجامی مونم تابمیرم. بقیه پولم وصیت می کنم خرج بارگاه حق تعالی کنندکه روسفیدبه لقاالله نائل بشم. »
« آدم ماقبل تاریخ، باپول اون چک میشه دوهزارنفروجمع وجوروکفن ودفن کرد، واسه همه شونم میشه پرخرج ترین مجلس ومسجدوریخت وپاش راه انداخت. قسم میخورم واسه ت پرخرج ترین مجلس ومسجدبرپاکنم. تموم اهالی شهرم دعوت می کنم ودنبال تابوتت راه میندازم، نهاروشام تموم عیاربهشون میدم. واسه چی اینهمه به من وزن بچه هام ظلم می کنی، بی مروت!...»
« اول میخوام باهاش برم مشهد، بعدبرم کربلا.حالا دیگه بااین پول وضعم خیلی بالاترازواجب الحجه. فرداکه افتادم مردم، بایس به ملک المقربین جوابگوباشم، تومیای شفاعتمومی کنی؟توفقط توفکرخودوزن وبچه هاتی. بزن به چاک حالم خیلی خوش نیست، جلوچشمام سیاهی میره. خیلی پاپیم شی، یهودیدی افتادم ونفس فراموش کردم، خونم میفته گردنت....»
« نخواستم کاربه این جاهابکشه، خودلامروتت اینجوری خواستی، خونموجوش آوردی، کیسه چکوتومشتت سفت گرفتی وقایم میکنی؟ گلوتواینجوری می چسبم، اونقده فشارمیدم تامشتت وازشه...»
« خفه م کردی!... ول کن یزیدزاده!...مشتمووازکردم!...کیسه وچکوور داربچه شمر!...»

*
« مادرم نتونست دوری برادرموتحمل کنه، چن سال ازمرگش نگذشته طلبیدپیش خودش. برادرم خیلی به من بدکرد، پول باغ وتموم ثروتی که پیش مادرم مونده بودروتنهائی بالاکشید، نمم پس نداد. فکرنکردمنم خواهراون ودخترمادرمم. ازتموم ثروت مامانم دودونگش به اون میرسید، یه دونگشم ارثیه من بود. پاک خودشو زده بودبه کوچه علی چپ، انگارنه انگاریه خواهرمیراث بردیگه م داره. همه چی روقلفتی بالاکشید....»
« عمه جون الان واینجا،جاووقت این گله هانیست. حاجاقام همین دوساعت پیش توبیمارستان سکته کرد.انگاریادتون رفته، یه شبه توسردخونه بیمارستان گذاشتیمش. اینجادورهم جمع شدیم تادرباره قبروکفن ودفن فرداش حرف بزنیم وتصمیم بگیریم. »
« آقاداداشم درست میگه عمه جون، تلفن زدم بهشت زهرا، یاروگفت قیمت یه قبرهشتادمیلیون تومنه...»
« قبراحتیاج نداریم، آق دادش. حاجاقام یه قبردوطبقه خریده، عزیزم توقبرپائینی خوابیده، حاجاقامم توقبربالائیش دفن میکنیم....»
« کورخوندین، برادرم باپول ارثیه من توبازاردوتاخونه ویه جفت مغازه خرید، تجارتخونه راه انداخت، رفت مکه وشدحاجاقای شوما. بااونهمه پولی که بالاکشید، فقط یه جفت قبرواسه مامانم خرید...»
« آقاداداشم خلاف نمی گه عمه جون، حاجاقام همون زمون مرگ عزیزم با این نیت دوتاقبرخریده، پائینیش مال عزیزم بوده، بالائیشم واسه خودش خریده.ازاون گذشته، قبرهشتادهزارتومنی چن سال پیش، حالاشده هشتادمیلیون تومن. روانیست الان همچین پول زیادی رومابدیم...»
« بیخودواسه خودش خریده، درست نیست یه مردرومادرش دفن شه. من که دخترم بایدقبرم بالای قبرمادرم باشه. »
« عمه جون حاجاقام وصیت کرده توقبربالای قبرعزیزم دفن شه...»
« شوماکه پابندوصیت واین حرفائین، میلیاردمیلیاردثروت حاجاقاتونوسه قمست کنین، یه بخشش ارثیه منه. ارثیه موبدین، بعد به وصیت حاجاقاتون عمل کنین...»
«عمه جون، این کارونکنیم، چیکارمی کنی؟ »
«هشتادمیلیون تومن قبرمامانم ارثیه منه، گذاشته م که خودموتوش دفن کنن، هرکیم بهش نزدیک شه بایه گالن بنزین آتیشش میزنم، خلاص!....»