تاثیر مرگ رفسنجانی بر ستیز باندهای رژیم


هلمت احمدیان


• مرگ رفسنجانی که موثرترین نقش را در کشتارهای دهه شصت، قتل های زنجیره ای، تحمیل ریاضت اقتصادی بر محرومان جامعه، سوپاپ اطمینان رژیم و ... را ایفا کرد، تنها سوژه ای گذرا در دعوای خانگی جناح های بورژوازی است و تغییری در صورت مسئله، نخواهد داد. ناتوانی بورژواری ایران برای حل بحران های فزاینده در جامعه، با چنین مضحکه هایی کنترل نمی شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣ بهمن ۱٣۹۵ -  ۲۲ ژانويه ۲۰۱۷


مرگ رفسنجانی ستیز حاد در آستانه "انتخابات" ریاست جمهوری باندهای حکومت اسلامی را به سایه برد. دخالت خامنه ای در این رابطه ترمزی بود تا افشاگری های قوه مجریه به رهبری حسن روحانی و قوه مقننه به ریاست صادق لاریجانی برای دوره ای گذرا قطع شود. هر دو جناح رژیم در مرگ رفسنجانی به «سوگ» نشستند و در زمینه خدماتی که او به بقای جمهوری اسلامی کرده بود، به مسابقه برآمدند. ارزیابی از نقش و تاثیر رفسنجانی به عنوان یکی از ستون های اصلی نظام بعد از مرگش بهانه ای شده است که این روزها دو گرایش اصلی جبهه بورژوازی ایران از زبان سخنگویانشان، دوباره افق های متفاوت خود در اوضاع سیاسی جاری و حفظ حاکمیت کلیت رژیم را بروز دهند.   رفسنجانی و جناح تمامیت خواه قدرت و همراهی علی اکبر رفسنجانی با جناح سپاه و «اصولگرایان» از مرداد ماه سال ۱۳۷۶ که ریاست جمهوری وی به پایان رسید، رو به کاهش رفت. او که به رقیب اقتصادی و سیاسی باند سپاه تبدیل شده بود، با جابجایی قدرت دولتی به دست اصلاح طلبان، کوشید تا در میانه جناح ها، مانور دهد. رفسنجانی، بارها کوشید تا دوباره به ریاست جمهوری بنشیند که هرگز موفق نشد. سال ۷۸، در انتخابات مجلس ششم، نفر سی و یکم شد و با کمی تخفیف به نفر سی ام بالاکشیده شد تا او را تحقیر کنند و لقب «آقاسی» به وی داده شد. در سال ۱۳۸۴ در انتخابات ریاست جمهوری از محمود احمدی نژاد شکست خورد، در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ از میرحسین موسوی، کاندیدای اصلاح طلبان پشتیبانی کرد و از آن پس به گوشه رانده شد و برای همیشه حتی از امامت نماز جمعه، ریاست مجلس خبرگان، سلطه بر دانشگاه آزاد اسلامی برکنار شد و فرزندانش نیز زندانی و یا از پست های حساس برکنار شدند. در سال ۹۲، حتی برای چهارمین بار که در انتخابات ریاست جمهوری نامزد شد، شورای نگهبان، صلاحیت اش را مردود دانست. رفسنجانی، تنها، در سال ۹۲ با سازماندهی اصلاح طلبان حکومتی و تکنوکرات های پیرامون خود، و توافق پنهانی با خامنه ای، جناح سیاسی پروغربی که کارگزاری نئولیبرالیسم را در صلاحیت خود می دانست، به خودنمایی و بازگشت به قدرت سیاسی امیدوار شد. او از جمله دیگران در کنار دولت حسن روحانی جبهه «اعتدالی» را مهندسی می کرد به آن تلاش که بتواند از سهم دزدی ها و چپاول خود محافظت کند و در مانورهای سیاسی خویش به بقا حاکمیت و باند نزدیک به خود پاسداری کند. اگر بخواهیم تعریفی کوتاه از شخصیت و نقش علی اکبر رفسنجانی ارائه دهیم، باید گفت که او نمادی بود از رذالت ها، تبهکاری ها، فریبکاری ها و جنایتکاری ها و تروریسم حکومت اسلامی. مرگ او، برای باند سپاه خوشایند است، زیرا که وی در حد یک مزاحم و سازمانده باندها و عناصر رقیب سپاه و اطلاعات سپاه و آنچه که به نام «اصولگرایان» و «جبهه پایداری» نامیده می شود، همانگونه که در انتخاب حسن روحانی دیدیم، موثر بود. به ویژه در انتخابات بسیار حساس در دوره ی ۱۲ ریاست جمهوری و روزهای حساس پیش روی که می تواند با مرگ و از کار افتادگی خامنه ای بحرانی تر شود. این جناح هرچند نشان داد که در مرگ رفسنجانی سوگوار است، اما سیاهپوشی و چهره های غمناکشان، مملو از فریبکاری است، هرچند خدمات و نقش رفسنجانی به عنوان یکی از مهره های اصلی این رژیم چه در آن دوره ای که او تماما سیاست های این جناح را پیش می برد و چه زمانی که با آن، زاویه پیدا کرد و کوشید تا در نقش "معتدل" ظاهر شود و به عنوان سوپاپ اطمینان رژیم جمهوری اسلامی عمل کند، تعیین کننده بوده است، اما ذات سرمایه داری و حاکمیت اسلامی آن در صورت نیاز، از قربانی و سر به نیست کردن عزیزترین یاران و فرزندان خویش نیز، درنگ نکرده و نخواهد کرد. رفسنجانی، میانه بازی در میدان باندها را با دولت روحانی، به پایان رسانید.   رفسنجانی و اصلاح طلبی تضاد درونی حاکمیت بورژوازی حاکم در ایران عمیق تر و واقعی تر و ساختاری تر از این است که بتوان آن را با زیگزاگ های فردی رهبرانش سنجید. جناح موسوم به اصلاح طلب رژیم از همان فردای بهمن ۵۷ به نمایندگی بازرگان و بنی صدر تا دو دوره ریاست جمهوری رفسنجانی، دو دوره خاتمی و یک دوره روحانی به درجات مختلف کوشیده است، تا نمایندگی آن بخش از بورژوازی ایران را داشته باشد که طرفدار «سرمایه داری آزاد» و خصوصی سازی ها و تطبیق سرمایه داری ایران با بازار جهانی و عادی کردن رابطه با غرب باشد. کارنامه رفسنجانی در این راستا تا آنجا که به پاسخگویی به این نیاز سرمایه داری بر می گردد، کاملا آشکار است .او به آشکارا، بیشتر از همه در راستای جنگ ۸ ساله، ادامه آن، نفود بر خمینی، کشتارهای دهه ۶۰ و ۶۷، پیشبرد نیازها و سیاست های نئولیبرالیستی و تحمیل ریاضت اقتصادی و بیکاری و فقر و فلاکت بر گرده طبقه کارگر و زحمتکشان، نقش داشته است. اما می دانیم که روند این «خود تطبیقی اقتصادی» بدون تغییرات سیاسی و حقوقی و اداری و ایدئولوژیک در نظام جمهوری اسلامی مقدور نیست و او که بیش از همه رهبران به اصطلاح معتدل نظام در دستگاه رهبری حکومت نفوذ داشت، در این راستا، نتوانست دستاورد چندانی داشته باشد و نیز نتوانست برای اپوزیسیون لیبرالی رژیم در داخل و خارج از حاکمیت "«پدری» کند. از این روی، بر خلاف تصویری که از سوی اپوزیسیون سرگردان لیبرالی ایران از او ارائه می شود، مرگ وی تغییری نه در اختلاف ها و تناقض ها و نه در رقابت های ریشه دار و کهنه ای که به درازای عمر جمهوری اسلامی،تاریخ دارد، ندارد و نه می تواند این بالماسکه مراسم خاکسپاری و شعارهایی که از طرف بخشی از شرکت کنندگان در تشیع جنازه او داده شد، نسیمی دوباره برروی اصلاح طلبان لیبرال بگشاید. برعکس، این جناح دولت- اصلاح طلبان است که یکی از مهندسان خود را از دست داده است. صدها هزار نفری که در تهران ۱۲ میلیونی در خیابان های تهران در مراسم خاکسپاری او شرکت کردند، آینه ای است تمام نما از بی پرنسیپی، بی مسئولیتی، و عدم آگاهی تاریخی و سردرگمی طبقه متوسط، گروهبندی های سیاسی و عناصری که اعتراض و امیدهای خود را در انتخابات حکومتیان و شرکت در چنین مراسمی نشان می دهند و نیز بهره گیری این دو نگاه و گرایش در برخورد به نقش رفسنجانی را به نمایش می گذارد. این عزاداری و تقابل این دو راهکار ریشه در تاریخ جمهوری اسلامی دارد که بخشی از آن به تضادهای حل ناشدنی اقشار بورژواری ایران بر می گردد و بخشی از بی افقی توده های مردمی که بیشتر از طبقه متوسط جامعه اند سرچشمه می گیرد و آنها در غیاب یک آلترناتیو کارگری و رادیکال، از فرصت ها "بهره" گرفته و اظهار وجود می کنند، در حالیکه این امر در موقعیت جمهوری اسلامی "با" و یا "بدون" رفسنجانی تغییری ایجاد نمی کند و بهره گیری اصلاح طلبان از این جنازه برایشان نان و آبی فراهم نمی آورد، همانگونه که زنده اش هم دیگر چندان کارساز نبود. اصلاح طلبان حکومتی علیرغم فرصت های بزرگ و حمایت غرب و آمریکا نتوانستند این رژیم را به دلخواه خویش، استحاله دهند و یا معتدل و یکدست سازند، زیرا که این حکومت، برخلاف تبلیغات دروغین اپوزیسیون لیبرال، نه اصلاح پذیر است و نه استحاله پذیر. اصول گرایان هم به حد کافی از رفسنجانی بهره بردند و با مرگ وی، نق زدن های و میانه بازی های لیبرالی چند سال اخیرش دیگر موی دماغشان نیست. رفسنجانی و نگاه سوم کشمکش های دور اخیر تحت عنوان "شفاف سازی" و بوق و کرنای خاکسپاری برای "مرد شماره دو" رژیم بار دیگر این سئوال را در مقابل ما قرار می دهد که گفتمان سوم که با کلیت رژیم با همه جناح هایش سر ستیز دارد و برای تغییر رژیم از بالا و توسط قدرت های امپریالیستی نیز کیسه ای ندوخته کجا ایستاده است؟ واقعیت این است که این نامعتدلی و رام نشدن و تکیه بر افراطی گرایی در جمهوری اسلامی، نه از سر تحجر و نفهمی جناح «اصولگرا»، سران سپاه و امنیتی های سپاه، بلکه انتخاب آگاهانه بخشی از طبقه بورژوا- اسلامی ایران است. حاکمیت به خوبی از پتانسیل و قدرت انفجاری و روانشناسی جامعه با خبر است. سران رژیم بخوبی می دانند که بدون سلطه ی استبداد عریان نمی توانند یک روز هم بقاء یابند. حسن روحانی و دولتش با اعدام های چندین برابر دولت احمدی نژاد نشان داد که در استحکام حکومت دار و اعدام، لیبرالسم ایرانی و نئولیبرالسم پروغرب نیز جز سرکوب و اختناق و کشتار، بقایی نمی یابد. جامعه ای که هرگونه نسیم آزادی در آن، می تواند کلیت این رژیم را در هم پیچد، با تعمیق تضادهای طبقاتی و پتانسیل رادیکالیزه شدن جنبش های مطالباتی برای کل رژیم اسلامی خطری بالقوه است. جناح اصلی و صاحبت قدرت این رژیم با پافشاری بر سرکوب و اختناق و چماق می خواهد شبح سرنگونی را از خود دور سازد و جناح دیگر که هیچ راه و برنامه ای برای تحفیف بحران های اقتصادی و اجتماعی ندارد و تنها از رعایت قانون و «حقوق» دم می زند، کمتر از جناح مقابل از جنبش های توده ای نگران نیست. اختلاف این دو جناح که هر دو به تداوم حاکمیت این رژیم از دو منظر متفاوت می اندیشند، تنها در رویکرد به راهکارهای متفاوت حفظ این نظام است. تشدید اختلاف های این دو جناح که معمولا در آستانه "انتخابات"های این رژیم برای گسترش نفوذشان برای ارکان های حاکمیت است، قدمتی به درازای تاریخ این رژیم دارد. ایجاد توهم نیروهای اصلاح طلب به ویژه در بخش میانی جامعه، هر بار این بخش از جامعه را به انحراف می برد، به این پنداربافی که موسوی و خاتمی و ... می توانند گزینه ای "کمتر بدتر" برایشان به ارمغان آورد. با چنین رویکردهایی است که هنوز هم در کمبود آگاهی اجتماعی و آلترناتیو انقلابی سرنوشت ساز کارگری، این بخش گسترده به سیاه لشگر این سیاه بازی و معرکه گیری ها و جار و جنجال های تبلیغاتی جناح ها تبدیل می شوند. افشاگری های هفته های اخیر دولت و قوه قضاییه تحت عنوان "شفاف سازی" در راستای کمک به همین امر است. دانه درشت ها به جان هم افتاده اند و اختلاس ها و دزدی های کلان و نجومی یکدیگر را افشا می کنند، تا در این راه خود را "خیرخواه تر" نشان دهند و در بی اعتباری مطلق، برای خود اعتبار بخرند و در سوگ "مرد شماره دو" رژیم با هم مسابقه دهند و هر کدام به دفاع از یکی از چهره های رفسنجانی، می خواهند رقیب مقابل را تضعیف کنند و در این کارناوال بی شرمانه، مانند همیشه مداحانی هم در میان بازندگان و رانده شدگان اپوزیسیون خارج از حاکمیت به این شعبده بازی ها و بقا حاکمیت یاری می رسانند. مرگ رفسنجانی که موثرترین نقش را در کشتارهای دهه شصت، قتل های زنجیره ای، تحمیل ریاضت اقتصادی بر محرومان جامعه، سوپاپ اطمینان رژیم و ... را ایفا کرد، تنها سوژه ای گذرا در دعوای خانگی جناح های بورژوازی است و تغییری در صورت مسئله، نخواهد داد. ناتوانی بورژواری ایران برای حل بحران های فزاینده در جامعه، با چنین مضحکه هایی کنترل نمی شود. این رژیم از یک سو و در هر فرصتی که بدست می آید تحت فشار جنبش های اجتماعی بوده و از سوی دیگر تحت فشار سرمایه داری جهانی و بحران حاکم بر کل سرمایه در جهان، برای مهار و سربه راه کردن می باشد. فشار از بالا به خاطر اوضاع پیچیده و بحرانی منطقه و شکست تجربه های دخالت مستقیم نیروهای امپریالیستی در کشورهای هم جوار ایران در دستور کار نیست و توافق موسوم به "برجام" و حتی سخت گیری های احتمالی ترامپ در این رابطه تغییری در وضع موجود نمی دهد و ذره ای از این واقعیت نمی کاهد که تنها راه رهایی از دست جمهوری اسلامی و استبداد مضاعف سرمایه داری در ایران، اتکا بر روندی انقلابی و جنبش انقلابی از پایین است. در جامعه ایران پتانسیل این راه سوم واقعیتی غیر قابل انکار است و هر روزه متکی به مبارزات کارگران، معلمان، زنان، جوانان و زندانیان سیاسی خود را نشان می دهد، وظیفه ماست که این روند را با یک استراتژی و رهبری سوسیالیستی طبقه کارگر تقویت کنیم.