گورخوابی و پسوند متجاهر!


تقی روزبه


• بدیهی است که پنهان سازی آمار و صورت مسأله به معنی آن است که رژیم همچنان حاضر نیست واقعیت فاجعه و ابعاد آن و مسئولیت خویش را به پذیرد. و این یعنی آنکه هم چنان سیاست پنهان سازی و بکارگیری شیوه های خشونت آمیز ادامه خواهد داشت. به زعم آن ها پذیرش رسمی ابعاد فاجعه و ریشه های آن هم به معنای سند ورشکستگی نظام است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۵ دی ۱٣۹۵ -  ۴ ژانويه ۲۰۱۷


* چقدر این واژه متجاهر ضدانسانی و نفرت انگیز است!
انگار همه پلیدی و خشونت موجود در حکومت اسلامی را در همین یک کلمه گنجانده باشند! واژه ای که وظیفه دارد یک جا و بطور همزمان به فرافکنی ابعاد و ریشه های گوناگون فاجعه پرداخته و نقش سیستم و سیاست های ویرانگرانه و فقرآفرین نهفته در آن ها را پنهان ساخته و رژیم را تبرئه نماید. و بجای آن شهروندان مچاله شده را مقصر اصلی جلوه دهد و به تبع آن مجوزی برای توجیه برخورد خشونت آمیز با آن فراهم سازد: شیوه های ضدانسانی و شبه فاشیستی چون طرد و حذف از جامعه، آتش زدن آلونک ها و تاراندن بخت برگشتگانی که گویا هویت و شناسنامه اشان فاقداعتبار است و بالاخره از عقیم سازی آن ها (و البته زنان) سخن به میان آوردن. کسانی که از عموما از پیوندهای اجتماعی سابق خودکنده شده و به قعر دره نکبت و فلاکت و تنهائی پرتاب شده اند: انکارشدگی در شکل کامل کامل خود. جرم آنها این بوده است که نتوانسته اند از سر تصادف و شانس، فقدان آگاهی و یا نداشتن توان و امکانات لازم برای تداوم زندگی معمولی و یا افتادن به دام سوداگران مرگ، از سقوط خویش به دره ای که برای بلعیدن آن ها و بسیاری دیگر در هر گوشه و اکناف کشور بویژه شهرهای بزرگ و بویژه در میان حاشیه نشین ها، دهان گشوده اند ایستادگی گنند. آن ها به دلیل مواجهه با این درجه از آسیب پذیری، در خط مقدم فرایند انحطاط یک جامعه بیمار و در تیررس طعمه سوداگران مرگ و تباهی قرار گرفته اند. غافل از آن که وجود فزاینده آنها قبل از هر چیز هم چون آینه ای از سیمای یک جامعه بیمار و رژیمی تبه کار و غیرپاسخگو در برابر فاجعه پرده برداری می کند. همانطور که سخن گفتن از راه حل های شبه فاشیستی و غیرانسانی چون عقیم کردن (با لعاب و روکشی از تعارف "داوطلبانه بودن" به روی آن) نه فقط بیانگر هراس رژیم است از ابعادآن چه که در طی نزدیک به چهل سال زیرگرمای بال و پرخود آن را عملا پرورش داده است، بلکه به معنای اعتراف به بن بست و ناتوانی اش در کنترل این پدیده و کاستن از دامنه آن است. بنابراین سزاست که نگاهی کوتاه به واژه منحوس "متجاهر" داشته باشیم:

رژیم جمهوری اسلامی رسما کارتن خواب ها و معتادان و گورخوابان را معتادان متجاهر می خواند.
در فرهنگ عمید کلمه متجاهر به کسی گفته می شود که عمدا عمل خود را آشکار می سازد
در فرهنگ معین هم این واژه به معنای کسی است که آشکارا فسق می کند.
در فقه اسلامی مجازات کسی که به علنی کردن یک فعل غیرشرعی اصرار ورزد به مراتب سنگین تر از کسی است که در خفا انجام می دهد.
این جرم، سنگین ترهم می شود اگر آن فعل موجب وهن نظام و اسلام در انظارعمومی و جهانی گردد. بدین سان وقتی "دشمنان" نظام آن را در بوق و کرنا جار بزنند، و باصطلاح مدیائی شود و تبدیل به یک رسوائی عالمگیر برای رژیمی که مدعی مدیریت جهانی و نجات بشریت از هر نوع پلشتی است؛ آنگاه دور از انتظار نخواهد بود که جرم سوءاستفاده دشمن و یاری دادن به آن نیز به پرونده بازجوئی این بی سرپناهان آواره و گورخواب هم افزوده شود و موجب و زمینه ساز برخوردخشن تری با آنها شود. چنانکه از هم اکنون روزنامه ها از بازجوئی تک تک گورخوابان نصیرآباد خبرداده اند* و چنین است که رسانه ای شدن پدیده گورخوابی بجای آن که مرهمی برای کاستن ولو اندکی از درد بی پایان این آوارگان نگون بخت شود، بر رنج جانگاه آنها هم می افزاید که مستلزم افشاگری بیش از پیش رژیم است.

اما پسامد واژگان ترکیبی معتاد و یا کارتن خواب متجاهر فقط به موارد فوق محدود نمی شود چرا که هم چون نوک کوه یخی است که بدنه عظیم و نامرئی آن را تحت عنوان "اعتیاد نامتحاهر"، پوشیده نگهمیدارد، و لاجرم شرایط مناسبی را برای پیشروی هرچه بیشتراین مرگ خاموش در جامعه فراهم می سازد. برطق این رویکرد، معتاد غیرمتجاهر به کسی گفته می شود که اعتیادش شکل آشکار و علنی ندارد و بهمین دلیل هم نمی تواند چندان مسأله برانگیز باشد. در شرع این گونه پدیده های ناهنجار اجتماعی وقتی حالت غیرمتجاهر (و غیراشکار) داشته باشند، عموما نادیده گرفته شوند. تالی چنین رویکردی، شیوه ای است که مطابق آن حذف صورت مسأله و "راندن آن به زیرفرش"، جایگزین برخورد اصولی معطوف به پیش گیری و خشکاندن ریشه ها یعنی عوامل اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی دخیل در گسترش آن می شود. در آنسوی "گناه نامتجاهر"، برخورد خشن و متکی به شیوه حذف و طرد در پیش گرفته می شود تا چهره مقدس نظام ملکوک نشود و دشمنان نتوانند از آن سوء استفاده بکنند. و چنین است که در ایران میلیون ها معتاد غیرمتجاهر وجود دارند که روز بروز هم بر ابعاد آنها افزوده می شود و حکومت هم مسئولیتی در برابر آن برای خود قائل نیست. باین ترتیب مفهوم نهفته در واژه متجاهر شیوه مبارزه با آسیب های اجتماعی را نیز رقم می زند. با این وجود آن چه که تراژدی گورخوابی اخیر طبل رسوائی آن را در چهارگوشه عالم به صدا در اورده است، همانا ابعاد و گستره حتی بخش باصطلاح متجاهر اعتیاد و رسانه ای شدن این پدیده با تمام جنبه های تراژیک آن است که به معنی شکست کامل شیوه برخورد و سیاست پنهان سازی، و مخدوش شدن شدید چهره نظامی است که بیشترین سرانه اعدام ها را به خود اختصاص داده بدون آن که بتواند در مهار بحران موفق شود.
پنهان سازی آمار واقعی و یا دستکاری آن ها، جمع آوری های مقطعی و حمله و کتک زدن و آتش زدن جل و پلاس مندرس این "بی خانمان ها" در اماکن و پارک ها و نقاط دیگر (که رانده شدن بسوی گورخوابی به عنوان یکی از تبعات این گونه سیاست طردسازی) از جمله آنهاست تا مبادا با عریان تر شدن آن گرد ملالی بر چهره تابناک نظام به نشیند. بر طبق گزارش روزنامه ها وقتی خامنه ای طی گزارشی پنهانی و پشت درهای بسته از ابعاد تکان دهنده فاجعه و دیگر آسیب ها و نابسامانی های اجتماعی توسط مقامات دست اندرکار مطلع می شود، به گفته همین راویان، برانگیخته شده و دستورالعمل هائی برای مقابله با آن صادر می کند و در همین رابطه به نقل از وی گفته می شود که بیست سال دیر جنبده ایم (گوئی که در این بیست سال کسی دیگر رهبر نظام بوده است!) هم چنین برخی نمایندگان در مجلس شورای اسلامی زبان به گلایه گشوده اند که چرا باید آمار آسیب های اجتماعی، امنیتی تلقی شوند و پنهان بمانند؟ مگر بدون آمار و آگاه کردن جامعه به ابعاد فاجعه می توان با پدیده ای که تا اعماق جامعه ریشه دوانده می توان مبارزه ای جدی کرد؟

بدیهی است که پنهان سازی آمار و صورت مسأله به معنی آن است که رژیم همچنان حاضر نیست واقعیت فاجعه و ابعاد آن و مسئولیت خویش را به پذیرد. و این یعنی آنکه هم چنان سیاست پنهان سازی و بکارگیری شیوه های خشونت آمیز ادامه خواهد داشت. به زعم آن ها پذیرش رسمی ابعاد فاجعه و ریشه های آن هم به معنای سند ورشکستگی نظام است و هم خوراک تبلیعاتی دادن به رسانه های معاند و دشمنان نظام و هم البته ضرورت تغییر سیاست هائی که با منافع باندهای نظام و ماهیت سرکوبگرانه رژیم سازگاری ندارد.

بی تردی پدیده هائی چون اعتیاد، فروش کلیه و تکه هائی از اندام خود برای گذران زندگی و ... یا تن فروشی (کارگر جنسی)، کودکان خیابان و کودکان کار و دهها و صدها ناهنجاری دیگر فقط اختصاص به ایران ندارد، اما ابعاد و تبعات آن در ایران با توجه به امکانات بالقوه و بالفعلش برای پیشگیری و مقابله با موثر با آن، ابعاد نگران کننده ای پیدا کرده است که می توان آن را هم چون مرگ خاموش یک جامعه سالم و سرزنده و جوان، تهدیدی بزرگ بشمار آورد. گره خوردگی این پدیده در ایران با فقر و بیکاری و فساد سیستمایتک نظام و بندهای مافیائی آن از یکسو و سرکوب سبک زندگی و آزادی های مدنی و عرفی از دیگر سو ارتباط تنگاتنگی دارد (جامعه ایران در حاکمیت نظام دینی- طبقاتی به آزمایشگاهی تبدیل شده که در آن این گزاره معروف که دین افیون توده هاست عملا به اثبات رسیده است). حتی در صفوف معتادان افراد تحصیل کرده بیکار و دارای مدرک لیسانس و بالاتر هم دیده می شود. روزی نیست که خبری از یورش های رژیم به جوانان و دستگیری دهها تن از آنها به جرم جمع شدن دختران و پسران به دورهم، و "ارتکاب به جرائمی" چون رقص و شادمانی و نوشیدن و رقصیدن و آوازخواندن... و جریمه و زندانی کردن و شلاق زدن و... نشنویم.
فساد سیستماتیک و مشارکت باندهای مافیائی رژیم در قاچاق و اعمال سیاست تبعیض آمیز و یک بام و دو هوا در برخورد با پدیده اعتیاد و مصونیت باصطلاح دانه درشت ها و صاحبان قدرت و پارتی، خود بخش مهی از مشکل است که منجربه آن می شود که اساسا افراد بی سرپناه و دست خالی و بدون پارتی را هدف را بگیرند.

گرچه وفور تجربه در ایران و نیز سایر نقاط جهان این واقعیت را به اثبات رسانده است که کاربرد خشونت و یا سیاست پنهان سازی و حذف صورت مسأله در مواجه با این گونه آسیب ها و نابسامانی های اجتماعی کارساز نیست و حتی ابعاد فاجعه را افرایش هم می دهد، اما گوش رژیم به نتایج این تجربه ها بدهکار نیست. حتی اگر حکومت اسلامی از این هم که هست هارتر بشود و مثلا تبدیل به آدم خواری مثل رئیس جمهور فیلیپین شود که به شیوه فاشیستی و باهدف "پاکسازی جامعه" تاکنون هزاران نفر را به قتل رسانده است، بازهم نتیجه مثبتی نخواهد داشت. البته منشأ این نوع لجاجت ها با وجود تجربه بیلان تقرییا چهاردهه ای خود رژیم، و اصرارش به سرکوب و اعدام و زندان و طرد و تحقیر شخصیت بزهکاران از آنجاست که کاربردچنان شیوه هائی با ماهیت واپسگرا و خشن رژیم و مسأله ماندن و نماندنش گره خورده است. و گرنه چه کسی است نداند- و حتی خود سران رژیم بارها در مقام سخن به رابطه آن با بحران اشتغال و بیکاری گسترده اذعان کرده اند- در کشور ایران مسأله اعتیاد و کودکان خیابانی و تن فروشی و... با فقر و بیکاری و حاشیه نشینی گسترده با رقم رسمی 11 میلیونی و فساد گسترده رژیم از یکسو، و سرکوب سبک زندگی و آزادی از سوی دیگر رابطه ای مستقیم و تنگاتنگی دارد، که بدون مبارزه ریشه ای و شیوه های برخورد اصولی، نمی توان به مبارزه ای موثر و کارآمد با اعتیاد و دیگر آسیب ها پرداخت. اما به موازات مبارزه با رژیم و نیز فشار روزافزون برای تغییر شیوه ها و سیاست های سترونش در مقابله با این ناهنجاری ها، نمی توان از اهمیت تقویت روحیه همبستگی و همیاری و تعاون و گسترش تشکل های مردم نهاد و مستقل و از پائین توسط خود جامعه در مقابله با این نوع آسیب های اجتماعی و ریشه های اقتصادی و فرهنگی آن بخصوص در برابر تهدیدهائی که کودکان و نسل جوان را تهدید می کند، و هم اکنون هم به درجاتی وجود دارند، غافل بود. در شرایطی که یک رژیم قلدر و کاملا بیگانه با نیازهای واقعی جامعه مقدرات آن را به دست گرفته است، نیاز به آنکه جامعه رأسا احساس مسئولیت کرده و برای نجات خود و تضمین آینده اش دست بکارشود دو چندان می شود.      

*- بازجوئی نفر به نفر از گورخواب ها:
www.parsine.com   

*- بایدزنان کارتن خواب را عقیم کرد
https://www.radiozamaneh.com/316406