آخرین کولاک


مرضیه شاه بزاز


• بر ستیغ کوه،
گرم و روشن کلبه ای داشتم در میان برفها
شبهای کولاکی،
که در خفای هر چهار دیواری ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۱ آذر ۱٣۹۵ -  ۱ دسامبر ۲۰۱۶


 بر ستیغ کوه،
گرم و روشن کلبه ای داشتم در میان برفها
شبهای کولاکی،
که در خفای هر چهار دیواری
از وصل و فصل دلداده ای
اشکی بر گونه ای می غلتید
که جهان دندان بر دندان می سایید
و کوهنوردان با سرفه های پراکنده
به رختخوابی گرم می اندیشیدند
و از بانگ الصلاه ی
فرزندانشان را بر دوش
تا بر صخره ها، تیغ بر گلویشان نهند
و رستگار شان کنند
و چشمهایشان را در پشت سر نشانده،
از دره های سرسبز بسوی قله های پر بهمن می شتافتند
و موذن محل      
که چینهای صورتش را با چهار تکبیر اندازه می گرفت      
بر مناره ی وحشت
از جار
رگهای گردنش بیرون می زد                  
آنگاه کلبه ام،
از چشم کس و ناکس پنهان            
چون دردانه ای
مرا در آغوش می کشید
برهنه می شدم
از اتاقی به اتاقی دوان            
از دیروز و فردا و امروز می گذشتم
اگر بر دریچه، در ردای خاکستری
با داس نیستی، کس می آمد
تا شادی درو کند
و خرمن بسوزاند
پیش از اتفاق،            
پنجره با تاکهای پر میوه اندود می شد
و من از شیره ی پر مهر خوشه ها سرشار می گشتم
دردانه اش بودم
سفره ای گسترده،                        
هر چه می خوردم، افزونش می یافت
و در چهار ستونِ کوتاهِ سنگی، در اجاقِ پرسشهای بی پاسخ
هیمه ای از درختی هزار ساله
از کودکی می سوخت
تک افتاده،
کلبه ای گرم و روشن بود
بیگانه با سرفه های آه و ترس.
تا موذن، کاسه ی دست از دهان بر گرفته      
و مومنان، ترسان با سجود         
به پیشواز کولاک بشتابند
و کوه،
دره را حوضچه ی وحشت گرداند
و کولاک ، شاخه های تاک را بخشکاند      
و موذن، گره ی شالِ فردا از دلهره ی ما محکم کند
و تلوتلو خوران،
با نیشخندی خود به دره های سرسبز روانه شود
و در ارتعاش ذراتِ الصلاه
دشنه ها به شانه ها راه یابند
و کوهنوردان پی در پی سرفه کنند
و یکی پس از دیگری در خم گردنه ناپدید شوند
تا من بر پوشالِ بام کلبه   
با خود، دانشِ عتیق را مرور کنم
که جهان با دلدادگی آغاز می شود و با الصلاه وحشتی ویران می گردد
و با خود فکر کنم
که باید شبی از کلبه ام بدر می زدم
و بازی با ترس و کولاک را می آموختم
یا که آبروی موذن را با نخ تاریخ بر دار می آویختم
یا که این و یا که آن می کردم
خونِ قربانیان بر صخره ها فواره می زند
تیغِ ترس در کف.

آتلانتا، نوامبر ۲۰۱۶
divanpress.com