شورش "حاشیه" علیه "متن"


اردشیر زارعی قنواتی


• آمریکا بعد از هشتم نوامبر وارد یک تناقض و پارادوکس سخت خواهد شد که به نظر نمی رسد ترامپ توان حل آن را داشته باشد. به یک تعبیر ساده دونالد ترامپ به عنوان یک راست افراطی توانست بر مطالباتی از حوزه چپ سوار شود که این معادله در بطن خود حامل یک تضاد است که هشتم نوامبر نماد آن خواهد بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۷ آبان ۱٣۹۵ -  ۷ نوامبر ۲۰۱۶


نتیجه انتخابات ریاست جمهوری هشتم نوامبر ۲۰۱۶ آمریکا به خلاف تمام پیش بینی ها آن چنان شوک بزرگی را بر جامعه آمریکایی و نظام بین المللی وارد کرد که تا روزها و هفته های آینده درک ماهیت و تاثیر آن بر روندهای موجود بسیار مشکل به نظر می رسد. پیچیدگی و گیج وارگی نسبت به این نتیجه انتخاباتی به صورت ساده ماحصل نوع برخورد و برداشت کلیشه یی در خصوص عدم شناخت پدیده های جدید در دوران "آنارشی" می باشد که بنیان نظم موجود و به تبع بر هم خوردن نرم های معمول را موجب می شود. پیروزی قاطع "دونالد ترامپ" در رقابت با رقیب دمکرات خود "هیلاری کلینتون" در انتخابات هشتم نوامبر در حالی اتفاق افتاد که تمامی ارکان قدرت و جریان رسانه در مقابل وی قرار گرفته بودند تا جایی که حتی حزب جمهوریخواه و رهبران ارشد آن نیز حاضر نشدند از وی حمایت کنند. در واقع این پیروزی را هرگز نباید در قالب رقابت بین دو حزب جمهوریخواه و دمکرات به حساب آورد چرا که ترامپ با سوار شدن بر موج یک جنبش ضدسیستمی توانست به عنوان یک "نیروی سوم" خود را وارد معادله سیاسی – اجتماعی آمریکا کرده و در آینده نیز این پدیده تا حدود زیادی خارج از این سیستم دو حزبی عمل خواهد کرد. رئیس جمهوری چهل و پنجم آمریکا در چنین شرایطی بدون تردید نمی تواند نماینده سیستم و ساختار موجود طبقه بندی شود و از همان فردای به دست گیری قدرت به میزان های متفاوت در تقابل با نخبگان حزبی و تکنوکراسی از هر دو حزب قرار خواهد گرفت. به همین دلیل نباید به پیروزی ترامپ در چارچوب رقابت های معمول حزبی در درون ساختار و سیستم موجود نگاه کرد هر چند که قدرت فائقه این نظم ساختاری تا حدودی به رئیس جمهوری منتخب اجازه نخواهد داد که سیاست ورزی مستقل را به میل خود اعمال کند.
دونالد ترامپ محصول یک اعتراض توده یی از موضع راست افراطی نسبت به وضعیت موجود است که بدیل دیگر آن در همین انتخابات البته در دور مقدماتی پدیده "برنی سندرز" از جایگاه تمایلات چپگرایانه بود و تنها با مهندسی پشت پرده الیگارشی حزب دمکرات از رسیدن به رقابت اصلی بازماند. به همین دلیل انتخابات این دوره ریاست جمهوری آمریکا را از همان شروع رقابت های مقدماتی در ۱٨ ماه گذشته باید در چارچوب شورش "حاشیه" علیه "متن" درک کرد تا بتوان از روند حرکتی و تبعات بعدی آن شناخت درستی داشت. هنر ترامپ برای پیروزی نه وابسته به برنامه مدون و قدرت کمپین مبارزاتی خود بود و نه متکی بر حمایت حزبی در چارچوب ساختار تعریف شده نظم حاکم، بلکه این پیروزی بیش از هر چیز بر محور انطباق صدای خاموش بخش بزرگی از مردمی بود که احساس می کردند ساختار و سیستم موجود دیگر نماینده منافع آنان نخواهد بود. در چنین شرایطی که جامعه مستعد اعتراض و شورش علیه نظم موجود بود، توهم و تمایل حزب رقیب برای عدم پذیرش بدیل مشروع در مقابل این حریف جدید با بزرگترین اشتباه محاسبه دقیقا حریفی را برای مبارزه به میدان فرستاد که بیشترین کمک را برای ایجاد وضعیت دوقطبی سیاسی – اجتماعی لازم جهت تعیین یک میدان مبارزه حول بسیج پتانسیل اعتراضی در تضاد با کسی که نماد وضع موجود تلقی می شد، کرد. اینکه در حوزه تحلیل از عدم دقت نظرسنجی ها و یا عدم قدرت رسانه جهت مهندسی افکارعمومی بعد از این نتیجه غیرقابل پیش بینی بتوان نتیجه گرفت که این مبارزات انتخاباتی ماحصل یک سری اشتباهات تاکتیکی بوده است بسیار گمراه کننده است. نظرسنجی های بسیاری که در طی هفته های گذشته در آمریکا انجام می شد به لحاظ علمی دقیقا به همان شیوه یی بود که همیشه و در دوره های انتخاباتی دیگر هم انجام می گرفت و دقت عملی آن با خطایی زیر یک درصد بود. اینکه چرا ماحصل و نتیجه این انتخابات خلاف نظرسنجی ها و قدرت رسانه برای مدیریت افکارعمومی در چارچوب سیستم بود برمی گردد به این واقعیت که ذات پدیده جدید در دوره حاکمیت آنارشی اصولا در تضاد با ثبات و سامان سیستمی خواهد بود که مبنای نظرسنجی ها و حرکت رسانه "قدرت محور" قرار می گیرد. در زمانی که درک و هدف دولت ها برای رشد و توسعه فقط بر محور تغییر در آمار ریاضی و نمودارهای خشک اقتصادی است بدون اینکه به تاثیر آن بر طبقات اجتماعی و به خصوص طبقات زیرین به عنوان قربانیان این مدل در وضعیت تشدید شکاف های طبقاتی توجه شود، یک روز باید در انتظار شورشی بود که در جوامع بسته با خشونت همراه است و در جوامع به اصطلاح دمکراتیک از مسیر صندوق های رای می گذرد و انتخابات هشتم نوامبر آمریکا تصویر این واقعیت بود.
پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری به صورت ماهوی نماد شورش معترضانی بود که منافع آنان از طرف ساختار حاکم تاکنون نادیده گرفته می شد و این بخش کثیر از جامعه مستعد پذیرش یک تغییر و مبارزه با وضع موجود بودند و تنها کسی را می خواستند که صدای آنان باشد که ترامپ توانست به درستی این نقش را ایفاء کند. به خلاف تمامی دوره های دیگر انتخاباتی آمریکا این پایان ماجرا نخواهد بود و حتی می توان از روز هشتم نوامبر به عنوان شروع یک دوره جدید در جامعه سیاسی و اجتماعی در این کشور نام برد که تضادهای موجود را تشدید هم خواهد کرد. به همین دلیل کار سخت ترامپ تازه از وقتی کلید می خورد که وی کلید کاخ سفید را از سلف خود تحویل می گیرد. ترامپ به زودی با این واقعیت سخت روبه رو می شود که سیاست و حوزه حکومت داری در چارچوب ظهور یک جنبش اعتراضی تفاوت ذاتی با جهان تجارت دارد که یک تاجر دغلباز بتواند برای فرار از مالیات از قوانین موجود استفاده کند. چرا که این دوره انتخاباتی پتانسیل نیرویی را آزاد کرد که فعلا در تقابل با وضع موجود است و مطالبات مشخصی خواهد داشت که در چارچوب بروکراسی کنونی نمی توان آن را پاسخ داد و هم چنین دیگر نمی توان آن را هم نادیده گرفت. ترامپ چنانچه بخواهد در چارچوب ساختار موجود و در تعامل با بروکراسی حزبی سیاست و برنامه های سنتی سیستم را دنبال کند در تقابل با جنبش مطالبه جویی قرار می گیرد که وی را از دنیای تجارت به کاخ سفید فرستاد. در عوض پاسخ دادن به این مطالبات هم مستلزم تجدیدنظر اساسی در نظم مستقر خواهد بود که در هر بزنگاهی هر دو حزب حامی سیستم در تقابل با آن قرار می گیرند. اختلافات و تضادهایی که ترامپ را به راس قدرت رساند چنانچه پاسخ مناسب نگیرد این بار به راحتی به خانه باز نمی گردد چون نیرویی که از حاشیه رها شده است و نقش تعیین کننده خود را به سیستم موجود تحمیل کرده است دیگر سهم خود را از متن مطالبه می کند. از طرف دیگر رئیس جمهوری جدید با توجه به برنامه های اقتصادی خود که دقیقا در حمایت از طبقه ثروتمند و صاحبان سرمایه خواهد بود از همان ابتدا وارد یک تناقض بین منافع خودی و مطالبات موتور محرکه جنبش پوپولیستی رای دهنده می شود. یافتن راهی جهت ایجاد تعادل بین طبقه خودی و طبقه کارگر سفیدپوست رای دهنده حامی، هیچ راهی نخواهد داشت به غیر از اینکه در بسیاری از بنیان های موجود تجدیدنظر شود که به نظر نمی رسد ترامپ قصد این کار را داشته باشد و حتی کنگره حزبی اجازه و مجوز این کار را بدهد. به همین دلیل آمریکا بعد از هشتم نوامبر وارد یک تناقض و پارادوکس سخت خواهد شد که به نظر نمی رسد ترامپ توان حل آن را داشته باشد. به یک تعبیر ساده دونالد ترامپ به عنوان یک راست افراطی توانست بر مطالباتی از حوزه چپ سوار شود که این معادله در بطن خود حامل یک تضاد است که هشتم نوامبر نماد آن خواهد بود.