تبار خونین تاریخ بی‌قراری ما - محمد قراگوزلو

نظرات دیگران
  
    از : علیرضا توپچی

عنوان : سندیکاسازی
جناب معمار
عین همین نکاتی را که شما نوشته ای در یک برنامه تلویزیونی پرگار جناب دکتر تورج اتابکی در بحث با جناب منوچهر صالحی بحث کرده اما باید بدانی که این مقصر مارکسیست ها نیستند که سندیکاها را تار و مار کردند. همانطور که خودتان هم نوشتید هدگاه که آزادی بوده سندیکاها فعالیت کرده اند و استبداد هم این سندیکاها را منهدم کرده است. البته که اتحاد جماهیر شوروی و فرقه بازی در این میان بی تقصیر نبوده است.
۵۷۱۹۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۲       

    از : masoud memar

عنوان : درس امروز
نه من قصد زدن چپ را دارم که بقول شما از همه جا خورده است نه در چنین جایگاهی قرار دارم. گذشته از برداشتهای متفاوت از مفهوم چپ ٫ هم آقای کیانوری هم آقای خلیل ملکی جزو چپ بودند. این موارد فقط شامل ما نمیشود در جهان امروز آقای استروس کان دبیر ماقبل صندوق بین المللی پول و پروفسور هابرماس و آقای دانیل اورتگا هم چپ محسوب میشوند در گذشته هم همینطور بود استالین و تروتسکی هر دو چپ بودند. حرف من اینست که حتی در خفقان و دیکتاتوری حتی در زمان اشغال نظامی ٫ مسیولیت در سیاستگذاری خود و نتایج بدست آمده را باید بعهده گرفت ٫ نه با ردیف کردن شهدا از مسولیت شانه خالی کرد.
بخواهیم نخواهیم چپ در حال و بخصوص آینده نقش کلیدی در تحولات اجتمایی دارد و خواهد داشت و هر قدر نقد پایه ای و اساسی پشت سر بگذارد میتواند نقش مثبت تری در جهت رفاه اجتمایی و صلح جهانی ایفا کند.
شیوه برخورد با مخالف سیاسی بطریق انگ زدن یکی از سدهای بازنگری است که در همه ایدولوگی ها میتوان یافت . برای مثال آقای حسین شریعتمداری آقای محمد خاتمی را مفسدالارض مینامد این نتیجه سیاست آرمانگرایی است چرا که از منظر اسلامی هم بنگریم این آقا هم از نظر فلسفی هم فقه هم تاریخ قابل مقایسه با آقای خاتمی نیست.
۵۷۱٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۲       

    از : الف باران

عنوان : لنگستن هیوز...
خوب است درک یک کمونیست ؛ "لنگستن هیوز" که برگردان شعرش را احمد شاملو در ایران دکلمه کرده بود ، نگاهی بیافکنیم، تا فرق اساسی میان میهن دوستی پرولتری و انترناسیونالیسم وی را با تئوری جهان وطنانهﯼ "چپ" ایرانیان به عیان ببینیم :

" هر کجا که باشد برای من یکسان است.
در اسکلهﻫﺎﯼ "سیرالئون"، در پنبه زارهای "آلاباما"، در معادن الماس "کیم بر لی"، در تپهﻫﺎﯼ قهوه زار "هائیتی"، در موزستانﻫﺎﯼ آمریکای مرکزی، در خیابانﻫﺎﯼ "هارلم"، در شهرهای مراکش و طرابلس.
سیاه استثمار شده و کتک خورده و غارت شده، گلوله خورده، به قتل رسیده است. خون جاری شده، تا به صورت دلار، پوند، فرانک، پزتا، لیر درآید و بهره کشان را بهره برتر کند، خونی که دیگر به رگﻫﺎﯼ من باز نمی گردد.
پس آن بهتر که خون من در جویﻫﺎﯼ عمیق انقلاب جریان یابد و حرص و آزی را که پروائی ندارد از "سیرالئون"، "کیم بر لی"، "آلاباما"، "هائیتی"، آمریکای مرکزی، "هارلم"، مراکش، طرابلس و از سراسر سرزمینﻫﺎﯼ سیاهان در همه جا بیرون براند.

پس آن بهتر که خون من با خون تمامی کارگران مبارز دنیا یکی شود تا هر سرزمینی از چنگال غارتگران دلار ، غارتگران پوند، غارتگران فرانک، غارتگران پزتا، غارتگران لیر، غارتگران زندگی آزاد شود تا زحمتکشان جهان با رخسارهﻫﺎﯼ سیاه، سفید، زیتونی و زرد و قهوهﺍﯼ یگانه شوند و پرچم خون را که هرگز به زیر نخواهد آمد ، برافرازند.

بگذارید این وطن دوباره وطن شود. بگذارید دوباره همان رویائی شود که بود. بگذارید که پیشاهنگ دشت شود و در آنجا که آزاد است، منزلگاهی به جوید.

این وطن هرگز برای من وطن نبود.

بگذارید این وطن رویائی باشد که رویا پروران در رویای خویش داشتهﺍند، بگذارید سرزمین بزرگ و پر توان عشق شود، سرزمینی که در آن نه شاهان بتوانند بی اعتنائی نشان دهند، نه ستمگران اسباب چینی کنند، تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا در آورد. این وطن هرگز برای من وطن نبود.

آه ! بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن آزادی را با تاج گلی ساختگی وطن پرستی نمی آرایند. اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست. زندگی آزاد است و برابری در هوائی است که استنشاق می کنیم.

در این سرزمین آزادگان برای من هرگز نه برابری در کار بوده است و نه آزادی.

بگو ! تو کیستی که زیر لب در تاریکی زمزمه می کنی ؟

کیستی تو که حجاجت تا ستارگان فراگستر می شود ؟

سپید پوستی بی نوایم که فریبم داده به دورم افکندهﺍند.

سیاه پوستی هستم که داغ بردگی بر تن دارم.

سرخپوستی هستم رانده از سرزمین خویش، مهاجری هستم چنگ افکنده به امیدی که دل در آن بستهﺍم اما چیزی جز همان تمهید لعنتی دیرین به نصیب نبردهﺍم که سگ، سگ را می درد و توانا، ناتوان را لگدمال می کند.

من جوانی هستم سرشار از امید و اقتدار که گرفتار آمدهﺍم در زنجیرهﻯ بی پایان دیرینه سال سود، قدرت، استفاده، قاپیدن زمین، قاپیدن زر، قاپیدن شیوهﻫﺎﯼ برآوردن نیاز، کار انسانﻫﺎ، مزد آنان، و تصاحب همه چیز به فرمان آز و طمع .

من کشاورزم، بندهﯼ خاک، کارگرم زرخرید ماشین، سیاه پوستم خدمتگذار شما همه.
من مردمم نگران، گرسنه، شوربخت که با وجود آن رویا هنوز امروز محتاج کَفی نانم، هنوز امروز درماندهﺍم ، آه !
ای پیشاهنگان من آن انسانم که هرگز نتوانسته است، گامی به پیش بردارد، بینواترین کارگری که سالﻫﺎست که دست به دست می گردد.
با این همه من همان کسم در دنیای کهن در آن حال که هنوز رعیت و شاهان بودیم، بنیادی ترین آرزومان را در رویای خود پروردم .
رویائی با آن مایهﯼ قدرت به آن حد جسورانه و چنان راستین که جسارت پر توان آن هنوز سرود می خواند، در هر آجر و هر سنگ و در هر شیار شخمی که این وطن را سرزمینی کرده که هم اکنون هست.

آه ! من انسانی هستم که سراسر دریاﻫﺎﯼ نخستین را به جستجوی آنچه می خواستم، خانهﺍم باشد در نوشتم. من همان کسم که کرانهﻫﺎﯼ تاریک ایرلند، دشتﻫﺎﯼ لهستان و جلگهﻫﺎﯼ سرسبز انگستان را پسِ پشت نهادهﺍم. از سواحل آفریقا برکنده شدم، آمدم تا سرزمین آزادگان را بنیان بگذارم.

آزادگان ! یک رویا، رویائی که فرا می خواندم هنوزم.

آه ! بگذارید این وطن بار دیگر وطن شود. سرزمینی که هنوز آنچه می بایست بشود، نشده است و باید بشود. سرزمینی که در آن هر انسانی آزاد باشد. سرزمینی که از آن من است، از آن بینوایان، سرخپوستان، سیاهان، من ! که این وطن را وطن کردند، که عرق و خون جبین شان، درد و ایمانشان در ریخته گریﻫﺎﯼ دستﻫﺎشان و در زیر باران خیشﮬﺎشان بار دیگر باید رویای پر توان ما را باز گرداند.

آری هر ناسزائی را که به دل دارید نثار من کنید، پولاد آزادی زنگار ندارد.
از آن کسان که زالووار به حیات مردم چسبیدهﺍند، ما می باید سرزمینمان را بار دیگر باز پس بستانیم.

آه ! آری آشکارا می گویم، این وطن برای من هرگز وطن نبود. با وصف این سوگند یاد می کنم که وطن من خواهد بود، رویای آن همچون بذری جاودانه در اعماق جان من نهفته است.

ما مردم می باید سرزمینمان، معادن مان، گیاهﻫﺎنمان، رودخانهﻫﺎمان، کوهستانﻫﺎ و دشتﻫﺎﯼ بی پایان مان را آزاد کنیم، همه جا را سراسر گسترده، این ایالات سرسبز بزرگ را و بار دیگر وطن را بسازیم ."
۵۷۱٨۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۲       

    از : پیمان رفیعی

عنوان : ساعت دوازده و نیم ظهر
جناب معمار
کم لطفی می کنی عزیز
چپ که از همه سو خورده. از شاه و اعلیحضرت و شیخ و امام. آن که سلطان زاده بود به تیر غیب والامقام "رفیق"استالین گرفتار شد. آن که حیدر خان عمواوغلو بود در کمین میرزاکوچک افتاد. آن که تقی ارانی بود در حبس بیمار شد و تیفوس رضا شاهی گرفت. آن که مرتضی کیوان بود در چاه شاه دیگری افتاد که افراسیاب نزدش سیاوش بود. آن که خسرو گلسرخی و زیبرم و پویان و اشرف و احمد زاده بود که در معرض سموم امپریالیزم و سلطنت از پا در آمدند. آن که تقی شهرام و فواد مصطفی سلطانی بود که می دانی چگونه به خاک افتادند. اینان آرمان گرا بودند. اگر آرمان گرا جرم است شما همه عدالت خواهان را مجرم بدانید. شما اگر لیبرال یا دموکرات هم هستید لطفا بر این دل خونی ما دست نگذارید.جواب بزرگمهر کافی بود و من نباید وارد می شدم. چاره ای نداشتم. کامنت نویسی را نیازموده ام این کوتاه را هم بلند نوشتم. دست استادم را از فرسنگ ها راه دور آبی و خاکی و قاره ای می فشارم و به همت بلندش دست مریزاد می گویم.به یاد همان تبریز و دانشگاه تبریز که آمده بود برای سخنرانی در مورد شعر مشروطه و شعری از عارف خواند برای لنین و ما دانشجویان به احترامش برخاستیم و کف زدیم. به یاد کلنل پسیان. در باغ دانشگاه تبریز عکس دستجمعی هم گرفتیم. ساعت دوازده و نیم ظهر بود.
۵۷۱٨۰ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۲       

    از : masoud memar

عنوان : سخن کوتاه
آقای آ.بزگمهر ٫
خودتان اوضاع نابسامان در زمان مشروطیت را تا حدودی اشاره کردید که کشور کاملأ بی ثبات بود ٫ ۱۲۹۹ میزا کوچک خان استقلال جمهوری گیلان را اعلام میکند در زمان دولت قوام ٫ سندیکاهای مستقل کارگری در فاصله ۱۲۹۹ و ۱۳۰۰ از طرف حزب کمونیست ایران خلع قدرت شده و وابسته به حزب میکنند. بی ثباتی جامعه بستری برای ظهور استبدادی نو میشود.
بعد از جنگ جهانی دوم و وجود فضای نیم بند باعث ایجاد سندیکاهای مستقل میشود و این بار نیز حزب توده توسط آقای رضا روستا ٫ تمامی این سندیکاها با انگهای : سندیکای زرد و فرمایشی و از طرف نشریه ترک چاپ آذربایجان شوروی به لقب سندیکای امپریالیستی مفتخر میشود .
تجدد و نوآوری و فردیت که در جایگاه چپ قرار دارد ٫ توسط برخی از چپ ایران فدای جزم اندیشی و هر نو اندیشی با انگ بورژوازی مواجه میشد .
برخی از چپ نباید با خلیل ملکی ها که سیاستگذار نو و بومی بود و بدرستی تشخیص میداد در ایران آن دوران ٫ نه فیودالی یافت میشود نه پرولتاریایی موجود و متون کلاسیک مارکسیستی کمکی به سیاستگذاری چپ نمیکند آنطور طرد و رفتار میکرد و سازشکار لقب میگرفت و در زندان پهلوی پیرمرد را آنقدر برخی از بچه های چپ در صف دستشویی جلوتر از او میایستاند تا خوش را کثیف کند.
سخن کوتاه
۵۷۱۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱٣۹۲       

    از : الف باران

عنوان : چپ یا ضدّ چپ ؟!
هیچ معلوم نیست با این عقاید به کجا خواهیم رسید ؟! محوریت این مقالهٔ ، نظرات نویسنده و تقریبا چپ شناخته شده در ایران تضاد اصلی را "تضاد کار و سرمایه" میدانند. مسائل ملی‌، مرز ها ، استقلال سیاسی کشورها ، مقاومت مردم و جنبش هآی آزادیبخش در مقابل امپریالیست‌ها را نادیده میگیرند. اگر مسائل ملی‌ برای چپ بی‌ اهمیت باشد مردم ترجیح خواهند داد به جانیان و دیکتاتور هآی نگاهدارنده کشور و هویت ملی‌ خود پناه ببرند و از چپ هآی دمکرات و سوسیالیست بی‌ وطن که از تکه پاره شدن و محو کشورهایشان در جهت اهداف و منافع جهانخوارن است دریغ ندارند ، بیزار و متنفر باشند. اگر بقا مرز‌ها و ملت‌ها در چهار چوب اهداف چپ هآی بی‌ وطن وجود ندارند آنها برای حزب کمونیست خود نام چه کشوری را میگذارند ؟! اگر مرزها و ملیت‌ها دیگر هویتی نباید داشته باشند چرا هر کشوری نام حزب کمونیست کشور خود را دارد ؟ آیا این سیاست‌ها در جهت اشاعه ترغیب مردم بطرف چپ است و یا تنفر از آن ؟!
۵۷۱۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱٣۹۲       

    از : آ. بزرگمهر

عنوان : masoud memar صورت مسئله غلطه !
جناب معمار ، برداشت شما از "آرمان " بسیار متین است، نگارنده در حد این نیست که در این مورد کلی آنرا تائید یا رد بکنم.
اما بسیار تعجب می کنم که با این مقدمه جینی شروع به پند و ارز "چپ ها "می کنی که آنهم اشکالی ندارد ولی نه اینقدر ناشیانه و بی در و پیکر.

فقط در باره ء آن قسمتی که گریز به انقلاب مشروطه زدی صحبت می کنم که قطعا بی گدار به آب زدی و بعدا به آن می پردازم. نوشته ای :
"در زمان مشروطیت اگر سیاست را نه آرمانی ( هدف نهایی ) بلکه بسته به شرایط روز و حداقل امکان خود تعیین میکردند شاید مانع از بی ثباتی کشور میشدند که این بی ثباتی بستر ظهور رضاخان را آماده میکرد." {پایان نقل قول از نوشتهء masoud memar}

از بدشاسی یا شلختگی در "چپ نوازی" خود را به مشروطه چسباندی که؛
ـ ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ شمسی / ۱۹۰۶ میلادی پیش نویس اولین قانون اساسی مشروطه به امضاء مظفرالدین شاه رسید.
ـ ۱۱ سال گذشت تا انقلاب اکتبر روسیه در سال ۱۲۹۶ شمسی/ ۱۹۱۷ میلادی بوقوع پیوست.
ـ و ۳ سال بعد در سال ۱۲۹۹ شمسی / ۱۹۲۰ میلادی "عروج" انگلیس از خاکسترهای جنگ اول برای تقسیم غنائم جنگ و محاصره اتحادجماهیر شوروی شروع شد.
البته لازم به توضیح است که سوسیال دموکرات های معروف ایران؛ علی موسیو در۱۲۸۹ شمسی/ ۱۹۱۰ میلادی فوت شد. حیدرخان عمواوغلی دراردیبهشت ۱۳۰۰/ ۱۹۲۱ با میرزاکوچک تماس گرفت و در ۵ آبان ۱۳۰۰/۱۹۲۱کشته شد.

اما آنچه در تاریخ معاصر به عنوان هرج و مرچ و بزعم masoud memar بی ثباتی نامیده میشود را نمی توان، فقط به انقلاب مشروطه و یا سوسیال دموکرات و بعضی مبارزین رادکال نسبت داد. در شرائطی که روسیه ، انگلیس , عثمانی و آلمان در هر گوشه از کشور دخالت می کردند .

حال با توجه به علل مختلفی که به هرج ومرج و بی ثباتی دامن میزد، "تاریخ مختصر احزاب سیاسی " ملک الشعرای بهار این موضوع را نیز توضیح داده است و بر تندروی ها و تضعیف دولت مرکزی انگشت گذاشته است ولی نه به آن صورت که masoud memar می نویسد. بعدا اقتدار گرائی سلطانی سردرا شچه را نیز بر نمی تابد.

بهمن دلیل به masoud memar عرض می کنم که دوران جنگ سرد سپری شده ولی می توان با همان منش ادامه داد. یا واقعا مطالعه کرد و روشنگری خود دانی !
واقعا میشود واقع بینانه و بیرحمانه تاریخ را کنکاش کرد که بر ما چه رفت .

آری ، انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه جهان سرمایه داری را تکان داد و اثرات آن به سراسر جهان شعاع افکنی نمود و بر افکار فعالان آزادیخواه و عدالت خواه ایرانیان هم کم وبیش تاثیر گذاشت. ولی مشکل مشروطه خواهان در ۱۲۸۵ به بعد و دشمنان حق حاکمیت مردم در جای دیگری نهفته است. باید دید چرا در شمال ، آذریایجان و گیلان برای دفاع از مشروطه علیه بیگانگان و دولت مرکزی شورش می شد و در کجا بزعم شما "چپ روی " صوزت گرفته است.
لطفا به تاریخ ها عنایت داشته باش .
جنبش شمال:
میرزاکوچک در واقعه مشروطیت به انقلابیون جبهه شمال پیوست و در فتح قزوین شرکت داشت. روسها مدتی او را از رشت تبعید کردند. در سال ۱۲۹۳ ه. ش/۱۹۱۴ میلادی {۸ سال بعد از انقلاب مشروطه} میرزا که تازه از تبعید آزاد شده و به رشت آمده بود به شدت تحت تاثیر ظلم و ستم نیروهای روس بر مردم گیلان قرار گرفت و تصمیم گرفت که به کمک دوستان مشروطه خواه خود دوباره دست به قیام بزند. تاریخ میگوید که این جنبش تا بعداز انقلاب اکتبر روسیه ادامه داشت و روسیه از راه انزلی ایران را بسادگی ترک نمی کنند و تا ۱۶خرداد ۱۲۹۹/ ۱۹۲۰ میلادی که کمیته انقلاب گیلان اعلام موجودیت می کند. ۱۹ مرداد احسان الله خان علیه میزرا کودتا می کند. ۳ اسفند ۱۲۹۹/ ۱۹۲۹میلادی رضاخان کودتا می کند و جنگلی ها اختلافات را کنار می گذاردندکه دیر شده است، سرکوب جنگل تا آذر ۱۳۰۰ طول می کشد.....
جنبش آدربایجان:
شیخ محمد خیابانی مشروطه خواه از اولین دوره مجلس ۱۲۸۵/ ۱۹۰۶ تا در ۴ دوره نماینده مردم تبریز در مجلس شورا بود وبخاطر دخالت روسیه اگلیس و آلمان اوضاع نابسامان بود. بعداز سخنرانی تاریخی خود در سبزه میدان تهران علیه روسیه و وثوق ادوله به مشهدفرار کرد. مشروطه خواهان در ۲۴ تیرماه ۱۲۸۸/ ۱۹۰۹ مشروطه خواهان قوای محمد علی شاه را شکست دادند و او را خلع ید کردند. در ۶ سال فترت مجلس که احمد شاه ۱۲ ساله پادشاه شده بود و در ۱۸ سالگی تاجگذاری کرد از سیاست کنار کشیده بود.
در هنگام اشغال تبریز توسط قوای عثمانی به مخالفت برخاست و در۱۲۹۸/ ۱۹۱۹ با قرار داد وثوق الدوله و انگلیس نیز مخالفت نمود. از ضعف دولت مرکزی و دخالت بیگانگان بشدت متاثربود. در ۱۷ فروردین قیام تبریز علیه دولتی های تبریز شروع شدکه ۲۳ شهریور ۱۲۹۹/ ۱۹۲۰ با دخالت قوای دولت مرکزی و قزاقها شکست خورد.
جنبش خراسان:
کلنل پسیان در بحبوحه جنگ اول جهانی ۱۲۹۴ شمسی/۱۹۱۵ میلادی روس ها را از همدان بیرون کرد. بعدا روس ها دوباره بازگشتند و او را شکست دادند . به کرمانشاه عقب نشینی کرد. به عثمانی پناه برد و از آنجا برای معالجه به آلمان رفت و ادامه تحصیل داد.
بعداز جنگ اول به خراسان آمد۱۲۹۷/ ۱۹۱۸ شمسی . دولت وثوق الدوله سقوط کرد و توسط مشیرالدوله فرمانده ژاندارمری خراسان شد. همزمان قوام السلطنه استاندار خراسان شد که شروع به کارشکنی در امور ملی ژاندارمری کرد..
به بهانه مقابله با هجوم احتمالی بولشویکها به تشکیل نیرویی ملی در کنار نیروی ژاندارمری اقدام کرد.
۱۳ فروردین ۱۳۰۰/ ۱۹۲۱ قوام السطنه را بازداشت و به تهران فرستاد. سید ضیاء { شریک کودتای رضاخان ـ سردار سپه } او را استاندار خراسان نمود.
سید ضیاء بعداز ۳ ماه بر کنار شد و قوام السطنه کابینه خود را معرفی کرد.
۷ خرداد ۱۳۰۰/ ۱۹۲۱ کلنل با تلگرافی از احمد شاه از اسنانداری برکنار و فقط فرمانده ژاندامری شد.
در مرداد ۱۳۰۰/ ۱۹۲۱ قوام السلطنه را با پشنهادی کلنل را به خروج از کشور تهدیدکرد.
کلنل نپدیرفت . قوام با تلگرافی به تمام مقامات او را یاغی معرفی نمود.
قوای دولتی در نبردی قلدرانه انتقام قوام السلطنه را گرفتند . کلنل تا آخرین فشنگ تا ۹ مهرماه ۱۳۰۰/ ۱۹۲۱ جنگید و کشته شد.

از masoud memar تقاضا می کنم در صورتیکه در این ۳ مولفهء مهم تاریخ معاصر چیز مهم و تعیین کننده از قلم حقیر افتاده است دریغ نفرماید و روشن کند منظورش بطور مشخص از کنشگران چپ در مورد ذیل چیست؟ :
"در زمان مشروطیت اگر سیاست را نه آرمانی ( هدف نهایی ) بلکه بسته به شرایط روز و حداقل امکان خود تعیین میکردند شاید مانع از بی ثباتی کشور میشدند که این بی ثباتی بستر ظهور رضاخان را آماده میکرد."

موفق باشید.
۵۷۱۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱٣۹۲       

    از : نادر ک

عنوان : اتحاد با لیبرال ها؟
البته با عرض پوزش از جناب قراگوزلو میخواستم یک نکته را به دوست گرام جناب آقای معمار یادآوری کنم. دوست گرامی شما حتما می دانید که لیبرال های مورد نطر و حمایت شما از جمله جریان نهضت آزادی و جبهه ملی که دولت موقت را تشکیل دادند از اساس با انقلاب مخالف بودند. شما و من بخاطر می آوریم که مهندس بازرگان همیشه می گفت ما از خدا باران می خواستیم اما سیل آمد در نتیجه دولت موقت از ابتدا تا انتها در صف انقلاب نبود که حالا کمونیست ها را موظف می کنید که باید علیه حزب جمهوری اسلامی در کنار آن می ایستادند. شما با کدام استدلال میخواهید کمونیستها از یک جریان بورژوا حمایت کنند.البته بعضی از ره اصطلاح چپهای رنجبرانی رفتند زیر چتر بنی صدر که دیدید نتیجه ان چه شد. اما ترکمن صحرا. واقعا شما فکر می کنید که چپ مقصر رقم زدن ماجرای تراژیک ترکمن صحرا بود؟ شما می دانی که افراد مرتجع محلی به سردمداری امام جمعه حمایت کمیته آن فاجعه را بوجود اوردند و آقای رفیق دوست هم رهبران خلق ترکمن رفقا توماج و واحدی و مخدوم و جرجانی را کشتند و زیر پل انداختند.
من برخلاف شما بر این باورم که چپ بدون آرمان براحتی در گرداب انواع تمایلات حسابگرانه و پراگماتیستی سقوط خواهد کرد.
۵۷۱۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣۹۲       

    از : masoud memar

عنوان : سیاست ٫ بستر سازی برای آرمان نه سیاست آرمانی
برداشتی که من از آرمان دارم در هدف نهایی میبینم که بسته به جوامع مختلف ٫ میزان دسترسی به آن دور یا نزدیک میباشد. متأسفانه جنبش چپ در تاریخ ایران ٫ اکثرأ سیاستورزی را آرمانی و یا کلیشه ای از جوامع ناهمگون و غیربومی اتخاذ کرده که با بستر و شرایط اجتماعی ایران نامتناسب بود. کنشگران چپ همیشه چه باید کرد را یا از متون کلاسیک جستند یا هر نوع اعتراض صنفی ٫ مدنی یا سیاسی را متناسب با آرمان خود برداشت کرده و علل واقعی را نادیده گرفتند و سرانجام(کرده) را قابل پیش بینی ساختند. در زمان مشروطیت اگر سیاست را نه آرمانی ( هدف نهایی ) بلکه بسته به شرایط روز و حداقل امکان خود تعیین میکردند شاید مانع از بی ثباتی کشور میشدند که این بی ثباتی بستر ظهور رضاخان را آماده میکرد. در ۵۷ هم بشکل دیگری این داستان تکرار شد ٫ تنها مانع واقعی و بالفعل موجود در ۵۸ که میتوانست سدی برای بازتولید استبداد شود ٫ جبهه ای متشکل از احزاب دموکرات و حفظ دولت موقت برای قدمهای بعدی بود. اما با نادیده گرفتن امکانات و شرایط موجود و بستر اجتماعی ٫ بخشی از جنبش چپ با شعار آرمانی ( نه سازش نه تسلیم نبرد تا رهایی ) حماسه آمل را رقم زدند ٫ بخشی از چپ با نادیده گرفتن توازن قدرت ٫ به جنگ تحمیلی در ترکمن صحرا را کشانده شدند و دولت موقت را با ( لیبرالیسم جاده صاف کن امپریالیسم ) در مقابل حزب الله ضربه پذیرتر ساختند نیروهای غیر چپ هم از حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله علیه همه دست بکار بود ٫ محمد منتظری هم دست به عملیات مسلحانه علیه دولت بازرگان زد ٫ فرقان اسلام غیر آخوندی میخواست ٫ آقای رجوی به اعدام سران رژیم سابق قانع نبود و انتخابات مجلس موسسان را تحریم کرد و موکول میکرد به سالیان نامعلوم و خواستار ادامه اعدامهای انقلابی تا محو کامل ریشه افکار امپریالیسم در جامعه. با تسخیر ( لانه جاسوسی ) و پشتیبانی چپ و راست از آن عمر کوتاه با و مسمای دولت موقت پایان و بستر مناسب یکه تازی حزب الله محیا شد. یادم میآید خوشحالیها و تبریکات اشغال سفارت و پایان دولت سازشکار ٫ آیا سرانجام این سیاستورزی را چپ جزو اهدافش میتواند بحساب بیاورد ؟ حالا هم بنشینیم و بند بند قانون اساسی را تجزیه و تحلیل کنیم و به موذلی از موذلها( ولایت فقیه ) بند کنیم ٫ الان با کدام آرایش و با کدام وسیله میخواهیم حذفش کنیم ؟ خود آنهایی که قادر به نفی کردنش نیستند بیش از چهار سال یا در حصر یا در انفرادی سر میکنند.
آیا این سیاستورزیها ما را به آرمان نزدیک میکند یا دور ؟
آیا با این سیاستورزیها موفق به کسب پایگاه وسیع اجتماعی خواهیم شد یا از صحنه مبارزه مردمی دور و بی اثر ؟
۵۷۱۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣۹۲       

    از : گلاله پرویزی

عنوان : به یاد کاک فواد
دست شما درد نکند که یادی از رزمنده بزرگ و جاودانی کمونیست کرد رفیق قهرمان کاک فواد مصطفی سلطانی کردید. همچنین یاد و خاطره رفیق تقی شهرام همیشه زنده است.
به یاد آر از عموهایت سخن می گویم
استاد احمد شاملو
۵۷۱۵۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣۹۲       

    از : کیوان روزبهانی

عنوان : تاریخ عین سیاست است
من مانند آقای قراگوزلو و کامنت نویس آقای مسعود معمار بر این باورم که تاریخ عین سیاست است. دراین صورت سئوالم از آقای دکتر که به روایت غیر ایدئولوژیک از تاریخ تکیه می کند و تاریخ نگاران شوروی را مذمت می کند این است که چگونه می توان تاریخ را با صداقت و راستی نوشت که هم بی طرف نباشد هم سیاسی باشد و هم مستند باشد؟
اگر این تناقض تاریخ است خواهش من این است که دکتر برای یکبار هم که شده سنت شکنی کند و با من و سایر خوانندگان وارد بحث شود.گیرم که در کامنت نمی توان به جمع بندی کامل رسید.
۵۷۱۵۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣۹۲       

    از : masoud memar

عنوان : تاریخ عین سیاست است
مشکل در تاریخ نگاری بعضأ در کتمان کردن وقایع صورت میپذرید که وظیفه روشنفکران افشا کردن وقایع با ارایه سند میباشد. اما اکثرا در تحلیل و برداشت از وقایع نظرات فرق میکند. بطور مثال واقعه ۲۸ مرداد را کسی انکار نمیکند اما گروهی قیام ملی ارزیابی میکند و بین کسانی که از آن بعنوان کودتا یاد میکنند تحلیلهای متفاوت و مسببین مختلفی عنوان میکنند از خیانت تا نقش خود دکتر مصدق حتی کسانی که دکتر مصدق را جزو حکومت سرمایه داری و خودی رژیم ( نخست وزیر دربار شاه ) تحلیل میکنند .
هر وقایع و رویداد بدون علت یا عللی نیست ٫ یعنی پیدا کردن عامل یا عاملین فقط برای شروع کار ضرورت دارد و بتنهایی بیان کننده علل وقایع نیست . بطور مثال چرا آیت الله مدرس از حامیان دکتر مصدق در مجلس ٫ در نهایت بر علیه او وارد عمل شد.
آقای قراگوزلو نوشته : [ اسنادی که گفته می‌شود دست‌یابی و امحای آن‌ها یکی از دلایل فتح "لانه‌ی جاسوسی" بوده است. هر چند اگر همان اسناد با همان محتوای واقعی از سوی مورخی بی‌طرف [که راستش نمی‌دانم مورخ بی‌طرف یعنی چه؟] منتشر می‌شد، طبقه‌ی حاکم دو هزار تفسیر و تعبیر برای مصادره به مطلوب آن‌ها ارائه می‌کرد. ] یعنی خود باور دارد که بیطرفی تقریبأ وجود خارجی ندارد و طبق گفته خود ایشان : [ تاریخ عین سیاست است ]
بدون ریشه یابی علل و بدون در نظر گرفتن سطح رشد فرهنگی و اجتماعی و بین المللی و آرایش نیروها و میزان پایگاه اجتماعی آنها و سطح رشد و کیفیت درونی نمیتوان به نتیجه و برداشت واقعی دست یافت.
سیاستورزی روز هم جدای از این نیست ٫ برای مثال استفاده از امکانات موجود را آقای قراگوزلو مجاز میداند که بنظر من هم درست و عین سیاستورزی است آنجا که ادعا دارد : [ لاجرم بنا به مسوولیت تاریخی خود و به عنوان یک شاهد زنده، بخشی از آن وقایع را نوشتم. چرا بخشی؟ درست به این دلیل که امید داشتم کتاب از سد سانسور وزارت ارشاد بگذرد و در ایران منتشر شود. به این ترتیب خود سانسوری – که حالا در ما نهادینه شده - جنبه‌های مختلف و بسیار تکان دهنده‌یی از حوادث سال‌های ۵۶ تا خرداد ۵۸ را مکتوم گذاشت.
باشد تا وقتی دیگر. ] ٫ ایشان هم به دیگر کنشگران اجتماعی سیاسی و فرهنگی نباید از سکوت ٫ خودسانسوری دیگران بنابه شرایط موجود ایرادی بگیرد و دنیا را نباید سیاه و سفید دید
۵۷۱۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱٣۹۲       

    از : صادق سیف

عنوان : مرحله انقلاب
دوست عزیز جناب باران
با درود
شما معمولن در کامنتها به نحو واضحی از دولت استالین دفاع می کنی و معلوم است که به نوعی مشتقیمن از حزب کمونیست شوروی و بزعم من رویزیونیست هواداری می کنی. دوست عزیز.در این مورد بحث زیاد شده و من فقط میخواستم خدمتت عرض کنم که با استدلال مبارزه علیه فاشیزم نمی توان بحث تضاد جامعه سرمایه داری را تحلیل کرد و از ان به جنگ سوریه رسید. شما باید بدانی که در جامعه سرمایه داری یک تضاد اصلی هست و یکسری تعارض های فرعی. سرمایه داری به آن مرحله از رشد رسیده که حل این معضلات مانند رفع ستم ملی در گرو حل این تضاد اصلی است. با این استدلال نیازی به دفاغ از استبداد خون خوار بشار اسد و جنگ امپریالیستها نیست. و البته خوب بود که شمای عزیز نظرت را در مورد حذف تصویر تروتسکی از کنار لنین از سوی رفیق استالین هم می نوشتی. امیدوارم که تکذیب نکنی.
۵۷۱٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱٣۹۲       

    از : جهان آزاد

عنوان : عنیمت حضور
دست مریزاد آقای قره گوزلو،
نوشته ای از این دست _ شیوا، مستند، و اثر گذار - که با نثری تندرست و متکی به زبان و ترفندهای ان نوشته شده باشد در جهان آشفته ی سیاسی ما ایرانیان کمیاب است. شما از خطی طولانی و تاریخی می نویسید که برای رسیدن به آزادی از گدارهای خونین گذشته است و نیز آنچه که از راستینگی مبارزات نسل دیروز در اندیشه ی بازماندگان آن نسل بازمانده است، با قلم شیوا و نکته یاب شما برای همگان با شیوه ای نقاد و درد آشنا نگریسته آمده است. حضور شما در متن رویدادها و آگاهی های دست اولتان همه ی نوشته هایان را دلنشین تر و خواندنی تر می کند. این حضور و این نوشته ها غنیمتی است برای تاریخ.
دست مریزاد آقای قره گوزلو!
۵۷۱٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱٣۹۲       

    از : علت

عنوان : تعجیل
سلامی به کامنت نویسهایی که تعججیل دارند هنوز مرکب مقاله خشک نشده در کامنت نوشتنن مسابقه بگذارند و سلام مخصوص هم به «محمدرضا رحیمی»!!!! که معمولا کاسه داغتر از آش میشه. اما برای چی ای برادر اینقدر سینه سپر میکنی؟! علت ؟؟
امیدوارم که اخبار روز حذف نکنه
۵۷۱٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱٣۹۲       

    از : خاوران

عنوان : فیلم مستند خاوران
http://youtube.com/watch?sns=fb&v=tLqmnSpf۲۶۰&desktop_uri=۲Fwatch۳Fv۳DtLqmnSpf۲۶۰۲۶sns۳Dfb
۵۷۱٣۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱٣۹۲       

    از : الف باران

عنوان : اگر تضاد اصلی‌ تضاد کار- سرمایه باشد مقاومت ملت‌ها در مقابل تجاوزات امپریالیست‌ها قابل دفاع نمیباشند.
"گرچه قصد قیاسی در کار نیست. اما هنوز بیست سال از بزرگ‌ترین انقلاب کارگری جهان نگذشته بود که کارگزاران تبلیغاتی و امنیتی "رفیق" استالین تحت هدایت داهیانه و مدیریت مدبرانه‌ی "رفقا" بریا ـ ژدانف بیش از دو سوم اعضای رهبری انقلاب اکتبر را تا میادین چیتگر "اتحاد جماهیر شوروی" همراهی فرمودند. همه‌ی اسنادی که به موجب آن‌ها بزرگانی همچون بوخارین و زینوویف و کامنوف تیرباران شدند، منگوله‌دار و شش دانگ بودند و به ساده‌گی ثابت می‌کردند که دو سوم اعضای کمیته‌ی مرکزی بلشویک‌ها در راستای "اقدام علیه امنیت ملی" و "تشویش افکار عمومی" در خدمت امپریالیسم جهانی بودند و با دشمن فاشیستی سر و سری داشتند. "خائنان" به میهن کبیر با سوءاستفاده‌ از تکنیک فوتوشاپ تصویری از یک انسان مشکوک به نام تروتسکی را زیر عکس مشهوری از لنین جاسازی کردند تا به کارگران و شوراها القا کنند که آن تروتسکی" ملعون" از طریق نفوذ در مناصب دولتی مقاصد شومی از جمله خدمت به بورژوازی جهانی در سر می‌پرورانده است. به استناد همین تصویر جعلی و البته انتقاد از استراتژی "سوسیالیسم در یک کشور" و دفاع از تئوری "انقلاب مداوم" خون تروتسکی حلال اعلام شد و آبرویش مباح ! "

برای بر رسی به این مطالب نیازی به آوردن اسناد تاریخی‌ قابل قبول نبوده و در حوصله خواننده هم نخواهد بود . ولی‌ سئوال اینجاست که چرا نویسنده از هر مطلب و روایتی علاقه بخصوصی دارند که هر طور شده سری هم به صحرای کربلای شوروی و جنایت‌های یزید زمان (استالین) و شهید مظلوم (تروتسکی) را بزنند و چرا طرفداران حزب توده‌ هم اعتراضی به این مطالب نمی نمایند؟!

در مقالهٔ قبلی‌ نویسنده آورده شده است:

" اول. ما به تقدم تاریخی نیروی کار به عنوان منشاء ایجاد تمام ثروت های انسانی باورمندیم . به نظر ما منبع ثروت نیروی کار است. روابط تاریخی کار - سرمایه شرایط عینی و واقعی زندگی را می سازد . تضاد اصلی، تضاد کار - سرمایه است. در عصر ما هر نظریه ی آزادی بخش تنها و تنها می تواند بر پایه ی قبول بی چون و چرای نظریه ی ارزش کار مارکس تدوین شود ."
اگر نظریه ی آزادیبخش تنها و تنها می تواند بر پایه ی قبول بی چون و چرای نظریه ی ارزش کار مارکس تدوین شود، دیگر جامعه بصورت یک مجمو عه در نظر گرفته نمی شود . همه بغرنج ها و پیچیدگی‌های اجتماعی در قالب تنگ اقتصاد چپانده میشود . روابط کار و سرمایه دیده میشود ، سخن از استثمار و مافوق سود رانده میشود ولی‌ استعمار نوین بعنوان یک معضل جهانی انکار میشود . غارتگری و چپاول امپریالیستی اساسا نباید مطرح شود و بر طبق این نظریه در یک کشور اشغالی توسط امپریالیستها، تنها طبقه کارگر است که باید علیه اشغال مبارزه کند و سایر طبقات غیر پرولتری به عنوان جریانهای استثمارگر و "ارتجاعی" در طرف دیگر مبارزه و در جبهه امپریالیست قرار می گیرن !
مثال روز مسئله سوریه است . به زعم نویسنده مقاله از آنجا که بشار اسد دیکتاتوری مرتجع و رهبر یک دولت سرمایه داری است مردم سوریه حق دفاع از یک دولت سرمایه دار و یک دیکتاتور را ندارند و استقلال سیاسی یک کشور و میهن پرستی‌ ملتی در کنار دیکتاتورها و دولت سرمایه داران پشیزی هم ارزش نخواهد داشت.
همین تشابه در جنگ جهانی دوم بین ارتش اشغالگر نازیسم هیتلری و استالین مدافع کشور شوروی مقایسه شود . از آنجا که حکومت شوروی طبق نظریه نویسنده مقالهٔ , تروتسکی و همفکرانش نه‌ یک حکومت سوسیالیستی بلکه بصورت"سرمایه داری دولتی" به رهبری استالین تغییر داده شده بود پس دفاع از یک دولت سرمایه داری در مقابل تهاجم ارتش نازیسم هیتلری بهیچ وجه جایز نمی بود.
این نظرات مخرب و خائنانه نمی توانست به پیروزی ارتش سرخ در مقابل فاشیسم هیتلری بینجامد. این نظریه هم اکنون به مردم سوریه حق دفاع از کشور خود در مقابل تهاجم حملات بیگانگان و آدمخوران "دمکرات" را نمیدهد . هیچ معلوم نیست طرفداران این نظریه در مورد خیزش مردم دنیا علیه جنگ چیست ؟ آیا مخالفت و یا تضاد آنها با جنگ در همان تضاد کار و سرمایه است ؟ آیا تمام مخالفین با جنگ فقط باید جزو حزب کمونیست طبقه کارگر باشند تا مقبول تروتسکیست ها یا نویسنده مقاله باشند.این تضاد برای رهائی کشور‌ها و ملت ها از اسارت امپریالیست‌ها و حفظ استقلال سیاسی آنهاست و با تضاد کار و سرمایه اختلاف داشته و حق تقدم هم دارد .
۵۷۱۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱٣۹۲       

    از : پویان احمدزاده

عنوان : دولت اعتدال و.....
در بیست و پنجمین سالگرد کشتار دستجمعی ۶۷دولت آقای روحانی با شعار " اعتدال" به قدرت رسیده و پور محمدی وزیر معتدل دادگستری است. این اعتدال از نوع کارگزارانی و بازاری و خصوصی است که در مقالات"بقالانه" بعضی از چپ ها مورد حمایت واقع شده. چه باید گفت؟
این اولن. دومن که من نیز نثر مقاله و اینگونه نوشتن دکتر را دوست دارم و به او خسته نباشید عرض می کنم. این دومن و سومن( اگه اولن و دومن و سومن نویسی درست باشه) وسومن با تشکر و قدردانی از اخبار روز و تابان گرامی که این پرونده را مفتوحه نگهداشته و چهارمن آقا تواضع! شما بهتر نیست فکری به حال خودت کنی. البته که فرض کن نویسنده کتاب خود را هم تبلیغ کرده باشد مگر کرم نیوا تبلیغ شده که تو جوش آوردی.چه کنیم که زال زاده نیست و شاملو زنده نیست اما تو اگر کمی صداقت داشتی میتوانستی خودت هم مانند سالهای قدیم وارد شوی و بنویسی و جواب بگیری و در میان نوشته هایت " سوسیالیزم عرفانی" را هم تبلیغ کنی. افسوس که نمی توانی و فقط توانت در حد نوشتن کامنت است. نوشتن مقاله سخت است. چرا که سند مکتوب است و تو سالهاست که شفاهی شده ای و از زمانی که گفتی کار احمدی نژاد دو ساله تمام است و پیش بینی ات روی یخ در امد دیگر جسارت نوشتن که نداری هیچ به کامنت نویسی رضایت داده ای.
من به شب به خیر آدمک و گوش کن آدمک که ترجمه عنوان کتاب رایش است باور ندارم و به همبستگی میان چپ می اندیشم تو اما راه خود گیر و با کله. ......
۵۷۱۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱٣۹۲       

    از : حمید رضا رحیمی

عنوان : انزوا یا انتزاع؟
سلام
نوشته های مختلفی درباره خاوران منتشر شده است. در روزگاری که آقای مصطفی پورمحمدی به پست ورارت دولت اعتدال می رسد باید نسبت به خاوران بیشتر هشدار داد. نکته دیگر اینکه مستندات نویسنده در رفرانس های آن هست. هم مجله معیار موجود است هم کتاب دکتر جواد مجابی و هم مقالات دکتر قراگوزلو در معیار. اما برای آن که"چشم انداز" تواضع روشن شود تا ما بتوانیم " تکالیف" خود را از صداقت بی صداقت جدا کنیم نیازی به بیرون کشیدن مردگان نیست.
نوشتن "نور ستارگان مرده" دردی را دوا نمی کند و چپ ما برخلاف تصور تواضع طلبان از و
دوران سپری شده کاغذی بیرون رفته. اگه باور نمی کنی کافی است کمی به خود فکر کنی و ببینی چقدر منزوی شدید برادر.
انزوا یا انتزاع؟
۵۷۱۲۴ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۲       

    از : کوروش سالاری

عنوان : پیشنهاد
به آقای فواد تابان که خود از خانواده جانباختگان دهه شصت هستند پیشنهاد میکنم که مقالات مرتبط با خاوران را در یک پرونده جمع آوری کنند.عنوان این پرونده می تواند از عنوان همین مقاله که گوشه ای از یک شعر زنده یاد فروغ فرخزاد است برداشته شود.
تبار خونی گل ها
چه خوب گفته شده که ما را تبار خونی گل هآمیدوار کرده است.
۵۷۱۱۴ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۲       

    از : متواضع

عنوان : معرفی کتاب؟
تواضع نویسنده در شرح کتابش طی این جمله خواندنی است: "پرستو در باد یک سند تاریخی نیز هست که بدون ذره‌یی تحریف با صداقت و پاکیزه‌گی و سلامت قلم روایت شده است." در عین حال، ظاهراً دوستان نویسنده محترم همه از زمره درگذشتگان هستند. بد نیست از میان زندگان نیز شاهدی بر ادعاهایش ارائه کند.
۵۷۱۱٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۲       

    از : سعید آقا خانی

عنوان : خاوران زنده و تابنده است
خاوران نه می میرد و نه غروب می کند. با این نوشته زیبا و نوشته ها و مقالاتی که دوستانی همچون بهزاد کریمی نوشتند و می نویسند و با وجود دهها مراسم بزرگداشت در خارج از کشور و با وجود اینهمه خانواده زخمی و اینهمه یاد و خاطره و. .. خاوران همیشه زنده است.
دست شما درد نکند.
۵۷۱۰٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۲       

    از : ناهید کشاورز

عنوان : نثر شیوا و......
نثر ،قاله بسیار شیوا و روان است مثل همه مقالات رفیق نویسنده و موضوع بسیار زیبا و عالی تجزیه تحلیل شده است.
۵۷۱۰٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۲       

    از : م. محمدی

عنوان : -
با تشکر
۵۷۱۰۱ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۲