نقدی بر نوشته مسعود نقره کار
درباره "جاهل ها ولات ها، روحانیون و سلاطین"
- رضا فانی یزدی

نظرات دیگران
  
    از : الف باران

عنوان : این "لات و لوت" خواندن نسل گذشته تحقیر پذیری است یا خود فزون بینی‌ ؟!
آنانکه مهر "لات و لوت‌ها" را بر اکثریت مردم میزنند "برده داران" هستند ! فئودال‌ها هستند! آنها جماعت یک درصدی‌ها هستند در مقابل ۹۹ در صدی ها ! آنها مفتخوران و انگلهای جامعه هستند ! آنها ملایان هستند ! آنها شاهان خود فروخته و مأموریت یافته برای کشور خود هستند ! آنها روشنفکرانی هستند که آسایش و رفاه زندگی‌ شخصی‌ خود را در ازای دستمزدی به مردم و کشور خود فروخته و یا میفروشند ! آنها دموکراسی نوع حکومت مردم بر مردم را نمیخواهند، آنها دموکراسی وارداتی‌ با امضاهای ۱۷۵ نفری آشکار و هزاران مطالبات پنهان و ناشکار را میخواهند ! آنها دلالان فروشنده ملت و کشوری بنام ایران هستند ! آنها برای"لات و لوت‌های ملیونی مردم" ارزشی قائل نیستند ! دموکراسی از نظر آنها دموکراسی پاستوریزه شده مونتاژ وارداتی‌ می‌باشد.در نظر آنها این مردم، همین "لات و لوت‌ها " حقی‌ ندارند
که در سر نوشت آینده خودشان تصمیم بگیرند ! یعنی‌ بردگان و رعیت‌ها "لیاقت" فرمانروایی بر خود را ندارند ! از نظر آنها دموکراسی که حکومت مردم بر مردم باشد، بستگی به آن دارد که"مردم" از از دیدگاه آنها چه کسانی‌ باشند ! مردم افغانستان ؟ (آنها فناتیک هستند) ! مردم عراق ،لیبی‌،سوریه،مالی‌ سومالی... ؟ آنها هم که حرفشان را نزن (عرب هستند) ! مردم یوگسلاوی ؟ حتما میگویند آنها هم (کمونیست هستند)،مردم ایران هم که (لات و لوت‌ها هستند) ! پس این دموکراسی که معنی‌ آن حکومت مردم بر مردم می‌باشد،"مردم" چه کسانی‌ هستند ؟؟ از نسل پدران شما ؟ این نسل پدران شما از کجا آمده اند ؟
(البته عمر شناسنامه در ایران بیش از یکصد سال نیست ! ).
این "لات و لوت" خواندن نسل گذشته تحقیر پذیری است یا خود فزون بینی‌ ؟!

تمام این سیاست‌ها خواسته و یا ناخواسته تحقیر "انقلاب" است. ملایان و حکومت های دیکتاتوری و ارتجایی دیگر، نه‌ "خود بخود" از بین میروند و نه‌ با اصلاحات "اصلاح" یا مردمی میشوند ! تغییر اینگونه حکومت‌ها بوسیله قوه قهریه مردمی بصورت انقلاب و یا مداخلات نظامی بیگانگان است. اگر انقلاب که نیروی قهریه آن مردم هستند تحقیر شده و مردم آن به "لات و لوت ها" ، "تروریست ها" ، "آشوبگران" ، "خشونت طلبان" و ... ممهور شوند، تنها راه "تمدن پسندانه"، همان مداخلات "بشر دوستانه" نظامی بیگانگان خواهد بود !...
بگذار ایران فنا شود،بگذار هزاران هزار مردم محروم محنت کشیده ۳۴ ساله ،۱۴۰۰ ساله ،۲۵۰۰ ساله به خاک و خون کشیده شوند... تا دموکراسی "حقوق بشری" با بالهای آهنین و غرش بمب افکن ها... بیایند... و ما هم پاداش خود گیریم !
۵۱۷۹٨ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۱       

    از : احمد

عنوان : این چه فرهنگی است
من کوچکترین علاقه و تمایلی به مواضع سیاسی قبلی و فعلی آقای فانی یزدی ندارم. اما این چه فرهنگ لمپنی است که هر گاه فردی می نویسد ابتدا یک مشت افشاگری شخصی می کنیم بعد نقد وی را بی پاسخ می گذاریم.
جناب طالعی گذشته سیاسی آقای یزدی و نقره کار کپی یکدیگر است. یزدی سال های ممتدی از جوانیش را فدای عقایدش کرده در مورد نقره کار مطمئن نیستم. از مبارز ضد امپریالیستی تبدیل شدن به هوادار غرب دلیل یک حرکت نوسانی سیاسی فردی است که هنوز نقطه تعادل خود را نیافته . این در غالب نوشته های نقره کار مشهود است. پزشک بودن ایشان دلیل بر کارشناس سیاسی بودن ایشان نیست در سیاست ما دکتر نداریم.
آقای نقره کار پزشک است و تا آنجا که من می دانم در زمینه روانپزشکی تخصصی ندارد.شخصت های سیاسی مورد علاقه نوشته های نقره کار بیماران روانی ، لات ها ، و شکنجه گران هستند. نقره کار در میان راه چنان مجذوب این کاراکتر ها می شود که گاهأ به آنها اعتماد می کند . اساسأ در دستگاه فکری نقره کار انقلاب کار توده ها نیست این یا چریک ها هستند که انقلاب می کنند. و یا لات ها.
وی نمی فهمد که لمپن ها یا همان لاشخور ها دور قدرت جمع می شوند یک داش مشتی که کار می کند و زبان نا مناسبی دارد لمپن نیست . لمپن جیره خوار است دستگاه اخلاقی ندارد. دنبال تغییر رژیم نیست و اگر رژیمی تغییر کرد خودش را وسیعأ با آن تطبیق می دهد. رهبران رژیم اسلامی همیشه پشت کتاب و بحث خودشان را قایم می کنند. هر ملائی عکسش را با کتاب روی سایتش می گذارد. بچه هاشان همه یک دکترا خریده اند چگونه می توان این رژیم را رژیم لات ها خواند.
لات و لات بازی فرهنگ مسلط ۱۰ سال آخر رژیم سلطنتی بود.اتفاقأ رژیم اسلامی تنها دستاوردش همه گیر کردن فرهنگ دیگری در تقابل با لات بازی سنتی بود. لمپنیزم بخشی از واقعیت سرمایه داری است تا نا برابری های اجتماعی هست لمپنیزم هم خواهد بود. مشکل در این است که رژیم اسلامی همیشه از این جیره خواران عقب مانده اجتماعی برای سرکوب استفاده خواهد برد.
۵۱۷۹۵ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : لمپن پیر - شاهد غیبی
تصادفا امروز پیت دومینیچی ۸۰ ساله سناتور باز نشسته امریکا فاش کرد که ۳۵ سال پیش با دختر سناتور دیگری خوابیده و نتیجه آن پسریست که امروز در لاس وگاس به وکالت مشغول است. دومینیچی ۳۶ سال سناتور امریکا از ایالت
نیو مکزیکو بود و هشت فرزند دیگر از همسر خود دارد.

http://news.yahoo.com/former-senator-admits-fathering-child-other-senators-daughter-۲۰۰۵۳۰۱۴۶--abc-news-politics.html

تعریف لمپن از لغتنامه دهخدا
لومپن، بیکاره، ژنده‌پوش
دانشواژه‌ی لومپن، اصطلاحی آلمانی است که در معنا، بیکاره و ژنده‌پوش را تداعی می‌کند، اما در مفهوم به قشرهایی از اعضای جامعه گفته می‌شود که بنا به دلایلی از حقوق سیاسی و اجتماعی و غیره محروم شده‌اند. در این دیدگاه، لومپن به معنای رنجبران ژنده‌پوشی به کار می‌رود که قشرهای وازده اجتماع و جامعه را تشکیل می‌دهند. طبقه خود را از دست داده‌اند. به فساد کشیده شده‌اند و فاقد هرگونه ارتباط و همبستگی طبقاتی می‌باشند. این عده در جوامع سرمایه‌داری، اغلب در شهرهای بزرگ، از طریق مشاغل انگلی، غیر تولیدی و غیر اخلاقی-و به طور غالب در شرایط بد و سخت-زندگی می‌کنند. کاربر دانشواژه Lump به معنای ((تندلش)) یا Lumpish به همین معنا و معانی دیگری چون ((لخت)) و ((کودن)) در همین راستا قابل توجه است. این گروه احتمالاً به خاطر پول به هر کار ناپسند و ضد انسانی تن در می‌دهند. دزدان، چاقوکشان حرفه‌ای، اراذل و اوباش، ولگردان، ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و جنایتکاران باجگیر از آن جمله‌اند. لومینیسم از ادبیات سخیفی بهره می‌برد؛ دانشواژگان استخدامی این گروه دربرگیرنده‌ی مفاهیم زشت و غیر اخلاقی است؛ و در تعامل با اعمال آنها قرار دارد.
..............................................
۵۱۷۶۴ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۱       

    از : سینا صدرالعلما

عنوان : پاسخ آخرین پرسش نوشتارتان
الف باران
پاسخ آخرین نوشتارتان با نهایت تأسف مثبت است. ۲۷ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را مرور کنید و هنگامه آذر تا بهمن ۱۳۵۷ را بررسی کنید، براحتی و بوضوح متوجه میشوید که پاسخ آخرین پرسشتان متأسفانه صددرصد مثبت است؟! حقیقتی تلخ ولی راستین!!
۵۱۷۱۹ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : تعریف جدید لمپن
جواد طالعی : " این لمپن ماه‌های طولانی در دفتر مدیرعامل صدا و سیما و وزیرخارجه پس از نماز ظهر با منشی متاهل خود چه می‌کرد.".

لمپن های مدرن : پرزیدنت کلینتون برای " سیگار کشیدن " با انترن خود در کاخ سفید. روسای جمهور فرانسه برای داشتن مترس و دیگر دولتمردان و نمایندگان کنگره امریکا برای روابط با فاحشه ها و همسران دیگران و هرکس که بند تنبانش شل باشد . به این ترتیب هنر پیشگان هالیوود باید بزرگترین گروه لمپن باشند.

بحث در باره ریشه ها و عوامل انقلاب توسط " روشنفکران " بکجا کشیده است؟!
اگر این نمودار فرهنگ ما و روشنفکران ما نیست نمودار چیست؟
۵۱۷۱٨ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۱       

    از : الف باران

عنوان : آیا می‌توان بر ۲۰ میلیون مردم ایران مهر لات و لوت‌ها را زد ؟
آقای جواد طالعی ; در اولین خط مقاله آقای مسعود نقره کار آمده است :
" انقلاب بهمن مهر جاهل‌ها و لات‌ها را نیز بر خود دارد". در صورتیکه اینطور نبود...
روز ۲۰ بهمن ۱۳۵۷ حدود ساعت ۹:۲۰ در حالیکه مردم در دانشگاه تهران در متینگی شرکت داشتند خبر درگیری نیروی هوائی با گارد سلطنتی از بیرون رسید دیگر متینگ رها شد و جمعیت شرکت کننده در متینگ به خیابان پهلوی سابق ریختند . از مردم خواسته میشد آنانکه گواهی پایان خدمت دارند و آموزش نظامی دیده اند میتواند به کمک نیروی نیروی هوای بروند و این آغاز درگیری بود . نیمی از جمعیت به‌طرف محل حادثه گریختند . دیگر شهر از حال عادی خارج شده بود و پس از یک ساعت صدای تیر اندازی در تمام شهر پیچیده می شد . حضور هلیکوپتر‌ها در آسمان و تیر اندازی آنها مردم را به وحشت انداخته بود هر کس پناهگاهی برای در امان ماندن از تیر اندازی برای خود میجست . تعدادی از از ارتشیانی که به مردم پیوسته بودند روی موتورسیکلت‌های دونفره شلیک هوائی میکردند و بدین وسیله حمایت خود را نسبت به مردم نشان می‌دانند .حدود ساعت ۱۱ صبح جیپ سیاه رنگی‌ به نمایندگی از طرف آیت الله طالقانی در میدان فردوسی‌ این پیام را داد :
"مردم این توطئه دشمنان است اینها از ما نیستند به خانه‌های خود بر گردید ". این پیام هیچ تأثیری در مردم نداشت و بیشتر اسلامیون را در بهت و سرگردانی قرار میداد . گروه کوچکی از آنها، ایستاده در پیاده روها ( فقط یک گروه) فریاد میزدند "رهبران رهبران ما را مسلح کنید". بهمین تعداد هم در جای دیگر شعار " ایران را سیاهکل می‌کنیم" را میدادند. حدود ۴۵ دقیقه دیگر، مینی بوس سبز کمرنگی از طرف خمینی آمد، پیام همان بود، " اینها از ما نیستند،این یک توطئه است به خانه‌های خود برگردید" ! دیگر برای خمینی دیر شده بود و اگر فرمان "دفاع از خود" را در ساعت یک و پنجاه دقیقه بعد از ظهر نمیداد , دیگر او بر سر انقلاب نمیتوانست سوار شود... در این پنج ساعت توضیح داده شده اجمالی، حتی یک "لات و لوت" هم دیده نشد. باور کنید که انقلاب در طبیعت لات و لوت‌ها نیست ! حال چرا لات و لوت‌ها آمدند و محصول انقلاب را دزدیدند و به تجمع بیش از سه نفر در خیابانها اجازه شلیک دادند و کشتار‌های خونین سال ۶۰،۶۱،۶۲...۶۷ را انجام دادند و هنوز هم ادامه دارد از حقانیت همان انقلاب است . آیا می‌توان بر ۲۰ میلیون مردم ایران مهر لات و لوت‌ها را زد ؟
۵۱۷۱۴ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۱       

    از : جواد طالعی

عنوان : آقای فانی یزدی منظور نقره کار را درک نکرده است
آقای فانی یزدی که به دفاع بی‌چون و چرا از جمهوری اسلامی شهره است و در موارد بسیاری حتی از سرکردگان این رژیم هم به آن احساس قرابت بیشتری می‌کند، برداشتی یک‌جانبه از مطلب آقای دکتر نقره کار دارد. حتی آنجا که نقره کار به پشتیبانی توده ها از روحانیت اشاره می‌کند، با این که این جمله را نقل می‌کند، باز هم نویسنده را متهم می‌کند که از خیابان جمشید گزارش می‌دهد!

اگر پژوهشگری به "نقش لات‌ها و لمپن‌های معمولی و مدرن" در انقلاب اشاره می‌کند، منظور او ندیده گرفتن سایر عوامل نیست. مثل این است که کسی درباره نقش فیمسازان در سینما بنویسد و دیگری به او ایراد بگیرد که چرا به کارگردان‌ها و بازیگران اشاره نکرده است. دکتر نقره کار کسی است که فقط برای بررسی نقش کانون نویسندگان در تحولات جامعه روشنفکری ایران یک کتاب شش جلدی منتشر کرده، بسیاری از مسائل انقلاب را، با توجه به تخصص پزشکی و روانشناسی خود از منظر روانشناختی ارزیابی کرده و حتی در یکی از نخستین کارهای انتشاراتی خود مجموعه ترانه‌سرودهای انقلابی را منتشر کرده است. اینجا اشاره او تنها به نقش لات‌ها و لمپن‌ها در دو نظام است. صادق قطب زاده، محمد منتظری، هادی غفاری و بسیاری از بیکاره‌ها و انگل‌هائی که در آستانه انقلاب به کمیته‌های انقلاب ریختند و بعدا به سپاه پیوستند و اکنون از غارتگران ثروت ملی ایرانیان هستند اگر لات و لمپن نبودند چه بودند؟ البته با شناختی که من از آقای رضا فانی یزدی دارم، ایشان حتما در برابر صادق قطب زاده سر تعظیم فرود می‌‌آورند، چون نمی‌دانند این لمپن ماه‌های طولانی در دفتر مدیرعامل صدا و سیما و وزیرخارجه پس از نماز ظهر با منشی متاهل خود چه می‌کرد. آقای فانی‌یزدی احتمالا دست هادی غفاری جنایتکار را هم، به خاطر این که حالا به قبیله اصلا‌ح طلبان پیوسته است می‌بوسند.
۵۱۶۴۶ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۱       

    از : پنهان

عنوان : با سپاس از باران - گویی حدیث امروز ماست
شعری از ازنده یاد افراشته - گویی حدیث امروز ماست


با سپاس از باران



شغال محکوم

ای شغال تنه گنده، خپله
دیدی افتاد دمت لای تله؟
خوب، بدجنس جد اندر جد دزد
کار ناکرده چه می‏خواهی مزد؟
بی شرافت به کدام استحقاق
می‏کنی خربزه‏ها را تو قاچاق؟
آخر ای بی هنر و بی همه چیز
که ترا کرده عزیز جالیز؟
نیمه شب بهر چه آیی پا بوس
دزد دزدانه بری مرغ و خروس؟
بی گذرنامه و بی پروانه
چه زنی هر وله دور لانه
مالکی، باج زمین می‏طلبی؟
شیخی ازبابت دین می‏طلبی؟
مرغ بی وقت مگر چیزی خواند
که تناول بنماید آخواند
سیدی، عامی، تا خمس و ذکوات
بتو تقدیم نمایم، بد ذات؟
متولی دهات مایی
یا شفا یافته، آقایی؟
یا که هستی گل مولا درویش
سرخرمن طلبی حصه خویش؟
باری از شرع مطهر گذریم
از در عدل مظفر نگریم
چوب‏دارستی یا جنگل‏بان
آدم ثبت، سجل یا نوغان؟
بهر اجباری از رکن و ستاد
آمدی یا به هوای مازاد؟
پست امنیه فرستاده تو را
ببری خدمتشان مرغ مرا؟
سو‏پیشینه مگر دارد آن
سر دیوار پریده حیوان
بخش‏دارهستی یا فرمان‏دار
شهردار هستی یا استان‏دار؟
خط مگر داری از آقای وزیر
یا که دستور شفاهی ز امیر؟
بلا تشبیه رئیس الوزراء
توصیه کرده به جالیز تو را؟
مگر از دفتر مخصوص کسی
به تو داده سمت بازرسی؟
از سر شخم زدن تا خرمن
شده یک دفعه کنی یاری من؟
هیچ در مدت عمرت یک بار
دستت از بیل شده آبله دار؟
هیچ شده یخ کنی از سرمایی
هیچ شده غش کنی از گرمایی
این همه پیش کشت ای نامرد
شد بگویی نکند دستت درد؟
حال اگر توبه، وصیت داری
احمدی‏وار بگو، مختاری
پوستت را کنم و کاه کنم
سر جالیز به دارت بزنم
تنه لش، جایگزین سرخر
عبرت الناس شغالان دگر
رقص مطبوع کنی بر سردار
مثل بعضی وزراء بلغار
سخن برزگر این‏جا که رسید
از ته قلب شغال آه کشید
گفت افسوس که بی تدبیری
شیرموش هستی و موش شیری
٭٭٭
دزد یک جوجه خروس، حلق‏آویز
دزد ده دهکده آقا و عزیز؟
دزد یک خربزه اندر سردار
دزد صد قریه جناب سردار؟
زالوی خون هزاران دهقان
حضرت اشرف و خان و اعیان؟
داشتی گر هنر و عقل و کمال
همه بودند به عرف تو شغال
۵۱۶۴۱ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۱       

    از : جلال اردهانی

عنوان : از این دوزخیان!
بنظر می رسد برخی از دوستان بر اثر طولانی شدن دوران مهاجرت دچار هذیان گویی مفرط شده اند و فراموش کرده اند حضور میلیونها ستمدیدگان شهر و روستا را در سالهای انقلاب .نا امیدی از تغییرات در جامعه کارشان را به جایی رسانده که روایت واژگونه "از تهران تا قاهره" را در بست پذیرفته اند البته در این کشفیات بدیع این "برخی مهاجران" تنها نیستند در آنسوی آبها امثال عباس میلانی ها و در اینسو محمد نوری زادها در اینگونه مکاشفات شرکاء قابل ذکر هستند .تا کجا ی قعر شاه پرستی.
۵۱۶٣٨ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣۹۱       

    از : الف باران

عنوان : بشکنی‌ای قلم‌ای دست اگر، پیچی‌ از خدمت محرمان سر...افراشته
قلمی برداشتم تا تاجی نقره کار برای خود سازم،باری.. سپس بر آن شدم که نقره را طلا و سنگهای قیمتی از زمرد ، الماس ، لعل و فیروزه بر آن بیفزایم . شاه نمی بایستی بر بستری از : نقره ، آهن ، مس و یا حلبی بیارامد !؟ شاه ، شاه جهان است از نژاد آریایی اصیل ! خویشاوندی خود را با لات‌ و لوت‌ها بهم زده است ، اگر هم بوده ، دیگر یادش نمی آید...ما ، شاه شاهان،شاهزادگان،اشرافزادگان را تفاوتی‌ است با "بچه‌های ولگرد خیابانی"، اگر چه، میلیونها هستند یا بشوند و یا باشند ! ما متفاوتیم ! ما را خداونگاران بر تختی پادشاهی جلوس میفرمایند ، که شکرانه‌ همت‌شان واجب و وفاداری ما بر آنها نیز مستمر همی‌ خواهد بود . ما را پشتوانه از مردم کوچه و بازار نبوده ، نیست و نخواهد هم بود ! به آنها بگویید که اجازه دارند برای تولد ما ، شاه شاهان از خانه بیرون آیند، برقصند،بخوانند و شادی کنند . دستورات همان است که مقرر فرموده ایم . تمرد "لات و لوت ها" را به عقوبت عذابی الیم مبدل خواهیم ساخت . ما شاه شاهان فرمودیم : " هر کسی‌ ما را نخواهد گورش را بهر کجا که بخواهد بکند "....انقلاب این قلم و آن تاج را در هم شکست !
بشکنی‌ای قلم‌ ای دست اگر ، پیچی‌ از خدمت محرمان سر...افراشته
۵۱۶٣٣ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣۹۱       

    از : آشنا ....

عنوان : مضمون و انگیزه انقلاب و حاکمیت متناقض .
"... امپریالیستها که بحران ایران را با عدم افزایش بهای نفت و تنگناهای اقتصادی رژیم، در نتیجه بلند پروازیها شاه از طرفی و روی آوردن، میلیونها دهقانان فقیر که در اصلاحات ارضی همه چیز خود را از دست داده و به حاشیه شهرها رانده شده بودند ، از طرف دیگر، می دیدند و خطر انفجار را تشخیص می دادند، هشیارانه به مقابله غیر آشکار با انقلاب برخاستند، زیرا این مقابلهِ آشکار می توانست در اثر طولانی شدن مبارزه و درگیریهای مدام ، منجر به تقویت نیروی های مترقی و انقلابی و کمونیستها شود که پس از سالها سرکوب به زمان بیشتری برای سازماندهی و کار روشنگرانه نیاز داشتند. زیرا زمان در آن لحظه به نفع کمونیستها که تا کنون سرکوب شده و امکان فعالیت آشکار را نداشتند کار می کرد. امپریالیستها میخواستند این روند انقلاب را بِبُرند و آتش آنرا خاموش کنند. آنها ترجیح می دادند که شاه را تعویض کنند، ولی این تعویض طوری صورت بگیرد که همه منافع امپریالیستها از دست نرود و آنها بتوانند روابطشان را با ایران برای منافع راهبردی خویش در آتیه حفظ کرده و جلوی توسعه نفوذ کمونیسم را بگیرند. امپریالیستها در کنفرانس گوادلوپ برای تعیین تکلیف قطعی گرد آمدند. کنفرانس گوادلوپ، تقویت جناحهای مذهبی که از گذشته در میان آنها نفوذ داشتند و شاه نیز به آنها میدان داده بود را بهترین روش برای حفظ منافع راهبردی خود تشخیص داد و قرار شد تا بین "بد"و "بدتر"، "بد" را انتخاب کنند. پیشنهاد به شاه که مقاومت نکند و تسلیم شود، جلوگیری از کودتای افسرانی که با سیاست راهبردی امپریالیستها موافق نبودند و یا آنرا نمی فهمیدند و خطر سرکشی مشکل آفرین و "مخرب" آنها وجود داشت و سرانجام تسلیم ارتش به خمینی تا ابتکار عمل را بدست روحانیت بدهد و عملا در شرایط ضعف جنبش کمونیستی حکومت روحانیون ضد کمونیست را بر سر کار آورند، از شگردهای امپریالیستهای با تجربه بود.شاه که آلت دست نشانده ای بیش نبود به این تصمیم اربابان خود گردن نهاد. سلطنت طلبان تلاش می کنند این بی عملی و "آشفتگی" شاه را ناشی از بیماری وی و داروهائی که می خورده جلوه دهند. نظامی که با چند تا قرص آسپیرین درهم بریزد بهتر است درهم بریزد. عده ای از سلطنت طلبان که استفاده از این استدلال را مسخره و مایه آبروریزی می دانند بی عملی شاه را "مهربانی" وی و نفرتش از خونریزی جلوه می دهند.

**
مضمون و انگیزه انقلاب ایران از یکطرف و تاثیر مخرب امپریالیستها برای نفوذ در ارکان انقلاب و انحراف آن از جانب دیگر دو نیرو را در نبرد طبقاتی در مقابل هم قرار داد. حاکمیت متناقض که از "جمهوری" یعنی محصول انقلاب و "اسلامی" یعنی محصول اعمال نفوذ خارجی و انحراف انقلاب زاده شد، تضادی را در بردارد که در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز با همه دستکاریها و تغییرات در آن بازتاب یافت. مضمون انقلاب با حاکمیتی که خود را بر آن تحمیل کرد در تناقض آشکار است. مبارزه مردم برای تحقق آمال خود و انتظارات از انقلاب ادامه دارد. جامعه ایران هنوز در تب و تاب است و سی وچهار سال است در حالت حکومت نظامی و جنگ بسر می برد و مبارزه مردم خاموش نشده است.رژیم ارتجاعی از هر تشکل و برآمد مردم میترسد ، زیرا می داند که هر گلوله برفی می تواند به بهمن عظیمی بدل شود که تار و پود رژیم را درنوردد. این وضعیت کنونی ناشی از مبارزه میان مضمون خواستهای انقلاب و ضد انقلاب حاکم است..."
۵۱۶۱۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣۹۱       

    از : ‫گلچهره مپرس

عنوان : گلچهره مپرس کودکی ات از تو چرا جدا شد ؟
‫‫انقلاب داستانی بود که تلخی اش بسیار بیش بود و پیامدهایش بسیار وحشتناک تر و مخرب تر. در واقع نابود و محو کننده بشریت، تمدن، شأن و شخصیت و مقام والای انسانی و فرود آورنده انسان به نادم، گناهکار و کافر و محارب و واجب القتل و حتی کمتر از حیوان.

متأسفانه اغلب ایرانیان زمان انقلاب، ذهنیتی مخدوش از علم و دین و سیاست داشتند و به تفکیک و پاکسازی قاطع سیاست و حکومت از دین باور نداشتند. اکثراً تضاد علم و دین و سیاست و دین را نمی دانستند. یکی از علتهای عمده این ذهنیت مخدوش، تعلیم مغالطه آمیز و مختلط و مخدوش دین و علم و سیاست در کودکی و نوجوانی در خانه و مکتب و مدرسه و مسجد و حوضه و دانشگاه بود.

آقای فانی حق دارد تمایزی بسیار احترام آمیز بین آقای مهدی بازرگان مورد اشاره خود و آقای شعبان جعفری و رمضان یخی مورد اشاره آقای نقره کار قائل شود، اگرچه که آقای بازرگان بدلیل همین درد مزمن و تاریخی مغالطه و اختلاط علم و دین وتعصب، سالها قبل از انقلاب در مقام رئیس دانشکده فنی، بجای تدریس و تحقیق علم، مسجد در دانشگاه بنا میکند و علم و دانش و دانشجو را بکار اثبات خدا و دین خدا وا میدارد و بدینسان پای دین و آخوند و مذهب را به دانشگاه باز میکند و تظاهر به دین و مذهب را بر تحقیق و تعلیم و یادگیری علم رجحان میبخشد.

بازرگان و شعبان هردو هم از مصدق بریدند و هم بطریقی از دو مسیر مجزا بر ضد عرف و تمدن بشری اقدام کردند و ‫و بدینگونه یکی باسواد و آگاهانه و دیگری بیسواد و ناآگاه در دام وتله آخوند گرفتار آمدند. پس‫

‫من فرقی اساسی بین فضل الله نوری و چاقو کشان بیتش، کاشانی و شعبان جعفری ها، خمینی و رفیق دوست ها، خامنه ای و مداحان و طرفدارانش و حدادیان ها نمی بینم. اینها هردو همبازی کودکی و نوجوانی یکدیگر بوده اند. هر دو در کودکی دچار عارضه و نقص و کمبود و بیماری حرمان بوده اند. هردو ‫مجبور به اجتناب از یادگیری علم باز، و برعکس به زور و فشار مجبور به رفتن به مکتبخانه و تحصیل دین شدند.

بسیار قدیمیتر، قیمان و والدین و پدر و مادر هردو اینها جلو رشد و یادگیری باز این دو را گرفته بودند. اینها معمولاً هیچکدام به اختیار و انتخاب خود به این حرفه و پیشه و منش و روش دست نیافته اند. در اثر عارضه گریبانگیر حرمان از کسب دانش و ‫و تحصیل علم روز در زمان کودکی، به ناچار وارد مکتب خانه و مدارس دینی شده اند. همانطور که طالبان محصول کودکان پاکستانی و افغانی محروم از علم و مجبور به مکتب و حفظ دروس دینی بودند، آخوند ولات هم ابتدا قربانی ‫و محصول ریشه ای محرومان علم و دانش مدرن ‫در دوران کودکی و نوجوانی هستند. در دوران کودکی به حق اساسی یادگیری این گروه ظلم و تجاوز شده. به این گروه بجای دروس علمی فیزیک و شیمی و علوم انسانی و اجتماعی و تاریخ و تربیت و آموزش هنجار اجتماعی، فقط دروس متعصبانه دین و فقه تدریس و تحمیل شده. رجوع بفرمائید به خاطرات دوران کودکی آنان.

‫پس گلچهره مپرس کودکی ات از تو چرا جدا شد و پروانه علمت بی تو کجا رها شد؟‫
‫‫
۵۱۶۰٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : من چه گویم که ترا نازکی طبع لطیف - تا بحدی ست که آهسته دعا نتوان کرد " حافظ "
جناب بهبودی،
قبلا در کامنتی بنده ابداع شخصیت جورج بن جورج شما را برای روایاتی مانند داستان های جناب نقره کار تحسین کردم. اگر " نازکی طبع لطیف " شما این فضولی را "همیشه در صحنه " میداند عذر میخواهم. " چه کند ، بینوا همین دارد ". ضمنا
درک فرمایشات دیگر شما و رابطه آن با کامنت من ، برای لمپنی چون من با سواد اکابری، مشگل است. البته صاحبنظران منظور شما را درک خواهند فرمود.

ضمنا جهت اطلاع جناب رستمی ، طبق فرمایشات جناب محمد عارف در قسمت ادبیات , ظاهرا " انقلاب ایران را شاعران ایران آغاز و رهبری کردند.". " باش تا صبح دولتت بدمد ".
۵۱۶۰۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣۹۱       

    از : الف رستمی

عنوان : عالی
عالی بود عالی ...
به نظر می رسد «انقلاب اشتباه بود» به شعار محوری سلطنت طلب ها بدل شده است. از آنجا که رضا پهلوی باید شاه باشد، باید مشروعیت نظام شاهنشاهی و بویژه سلطنت پدرش حفظ شود. او بدین نتیجه رسیده که انتقاد جدی به دوران محمد رضا پهلوی خود نظام سلطنتی را زیر سئوال می برد. به همین دلیل انقلاب اشتباه بود را برگزیده اند.
هواداران رژیم گذشته برای خیل عظیم ایرانیانی که آن دوران را ندیده اند و از انقلاب تجربه ای ندارند و انقلاب بهمن را تنها در منظر رژیمی می بینند که جز مصیبت و جنایت دستاوردی برای ارائه ندارد، این حرف ها را اثرگذار یافته و مرتبا تکرار می کنند.
فضا سازی های آن باعث می شود که برای عقب نیفتادن از قافله ، موجی راه بیفتد و انقلاب را کلا و رژیم برآمده از انقلاب را در بست زیر سئوال ببرد. سایت ها این روزها پر از این مطالب شده است.
یک روز دعوا بر سر این بود که ما بودیم که انقلاب کردیم.
امروز دعوا بر سر آن است که «جاهل ها» انقلاب کرده اند و ما نبوده ایم...
۵۱۵۹٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣۹۱       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : خطاب به پیروز همیشه در صحنه
رابطه شخصیت ها (خمینی و غیره) با طبقه حاکمه بسان رابطه ماسک و ماسکدار است:
ماسک را همه می بینند و راجع به چیستائی ان داد سخن سر می دهند.
چه بسا حتی برای آن بیوگرافی می نویسند، ولی ماسکدار ناشناخته می ماند.
طبقه حاکمه از دیرباز از جنس اجنه بوده است:
همه جا هست و حرف آخر را می زند، بی انکه دیده و یا شنیده شود.
می توان از دیالک تیک شخصیت و طبقه حاکمه، ایدئولوگ و طبقه سخن گفت.
در این دیالک تیک عینی نقش تعیین کننده از ان طبقه حاکمه است، بی انکه شخصیت و ایدئولوگ هیچکاره باشد. شخصیت و ایدئولوگ نقش معینی بازی می کند و در لحظات معینی نقش بسیار مهمی ایفا می کند ولی بدون حمایت مادی و معنوی طبقه کاری از دستش برنمی آید.
اصولا بدون حمایت طبقاتی حاکمیتی و قدرتی تشکیل نمی شود.
تصور اینکه مشتی لات و لومپن هیتلر، موسولینی، فرانکو، شاه، خمینی و امثالهم را روی کار بیاورند، ساده لوحانه است، اگر عوامفریبانه نباشد.
طبقه حاکمه اما همه جا و همیشه نامرئی می ماند.
این همان پرده نشین همه کاره و مجهول در فلسفه حافظ است.
پرده دار را می توان دید، ولی نه پشت پرده نشین را.
در ایران تئوری فاشیستی ئی به نام تئوری نخبگان از دیرباز وسیعا تبلیغ شده و در ضمیر اعضای جامعه حسابی ته نشین شده و حتی روشنفکران از قبیل شاملو و این و ان فکر می کردند و فکر می کنند که تاریخ و جامعه و جهان را نخبگان می سازند و طبقات اجتماعی و توده های مردم ول معطلند.
اگر کسی طبقات اجتماعی ایران را و ضمنا لومپن پرولتاریا را مورد بررسی عینی قرار دهد، کار مفیدی خواهد بود.
این قشر از جامعه همیشه آلت دست می شود. تعیین کننده اما طبقه در مقیاس ملی و بین المللی است.
دکتر نقره کار روانشناس اند و توان تحلیل مسائل جامعه را ندارند:
روانشناسی به درد تحلیل روندهای اجتماعی نمی خورد.
این کار به عهده ماتریالیسم تاریخی است.
با چرخ خیاطی نمی توان زمین را شخم زد. گاو آهن لازم است.
ایادی امپریالیسم اما دیری است که با پسیکولوژیسم قصد عوامفریبی دارند، نانشان در روغن است ولی تحلیلشان به درد عمه شان می خورد.
نظر فانی یزدی در خطوط کلی اش بد نیست.
ولی ایشان هم فکر می کنند که در ایران انقلابی رخ داده، انهم از نوع بسیار بزرگ و شکوهمندش.
دلیل شان حتما کمیت شرکت کنندگان در فاجعه ضدانقلابی بهمن است.
آنچه فراموش می کنند، کیفیت است.
انقلاب یعنی تحول کیفی.
در فاجعه بهمن حاکمیت میان اقشار طبقه واحدی و بقایای طبقات ارتجاعی حذف شده بوسیله انقلاب سفید دست به دست شده است و بر جامعه لطمات مادی، فرهنگی و معنوی ـ اخلاقی مهیبی وارد امده است.
جامعه فعلی ظاهرا دچار پاوپریسم (بی همه چیزی، بی خانمانی) فرهنگی ـ فکری شده است. آدم از مشاهده اش دچار وحشت و تأسف می شود. خیلی از احزاب و سازمان های سیاسی ایرانی دیگر هویت ایدئولوژیکی روشن ندارند.
خیلی از رهبران حتی حرف دهن شان را نمی فهمند.
۵۱۵٨۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : فرهنگ عیاران
جناب فانی یزدی،
ممنون که به شیوایی نشان دادید هنوز فرهنگ عیاران و شبگردان یعنی مهتر نسیم عیار اسکندر نامه و حسین کرد شبستری و امیر ارسلان نامدار و داش آکل بر ذهن ما غالب است. اگر نبود , بزرگ عیار تاریخ ، خمینی به این سهولت بر تخت نمی نشست.
۵۱۵۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣۹۱