سودان دو پاره و ایران آبستن - یوسف عزیزی بنی طرف

نظرات دیگران
  
    از : علی کرمی

عنوان : در پاسخ بنی طرف
با سلام
اقای بی طرف خواسته است به خیال خود در این مقاله بگوید که ایران هم مانند سودان تجزیه شود و دو پاره و اینها. سرنوشت خوبی برای ما طرح ریزی کردید و از همین جهت است که بعد از این همه سال کار سیاسی به جایی نرسیده اید.
دوم این که در سایت روزآنیلاین مطلبی در همین خصوص دیدم. در مقاله پاسخ آقای بنی طرف داده شده بود. نمی دانم اگر ایشان مقاله را دیده اند چرا بیشتر در خصوص مواضع خود صحبت نمی کنند
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/۲۰۱۱/september/۰۵/article/-ad۳cc۷۶۹۱a.html
۴۲۴۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱٣۹۰       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : و سلامی دیگر
حالا که بحث طولانی شد و کلی وقت را اینجا کشتم، بذار این نکته که امروز صبح از دلم گذشت را نیز اینجا بنویسم و برم پی کارم.
امروز صبح با قطار به شهر دیگری می رفتم، و در راه ناگهان یک لحظه به یاد همین کامنت نویسی ها افتادم. و به خود گفتم: گاه کار های ضروری خود را می گذاری و به خیال اینکه داری مفید واقع میشی، ساعت ها وقت عزیز را می کشی!
این نکته که می نویسم خطاب به خانم شلیر گرامی نیست؛ کلی است. روی شانه های دلم سنگینی می کند؛ به همین خاطر می خواهم اینجا بنویسم اش و بروم. از زمانی که خود را شناخته ام دروغ نمی گویم. به عمد زشتی نمی کنم. حق کسی، حتی دشمنم را زیر پا نمی اندازم. حتی با دشمن خودم نا صداقتی نمی کنم. زیرا اعتقاد دارم که اگر او سیاست باز و دروغگو است، و تو هم اگر چون او گردی؛ پس فرقتان در چیست!؟
آری صبح داشتم در قطار به این می اندیشیدم که مگر زندگی برای لذت بردن نیست؟
پس آنهایی که زندگی زیبا را به دروغ می آلایند؛ آیا در حق خود جنایت نمی کنند؟ آیا وقتی زلف گندمزار در باد دریا می شود؛ و طوفانی در دل آدم ایجاد می کند؛ در برابر آن همه شکوه، زیبایی و راستی می توان به دروغ سلام گفت؟ آیا می توان لذت زیبا زیستن را به همین راحتی در خود کشت؟ آیا انسان های دروغگو حتی لحظه ای به صداقت باران، به زلالی چشمه ساران، به چکاوکی که به سوی خورشید می رود عاشقانه و پرپر زن می توانند بیندیشند؟
همینطور داشتم فکر می کردم که ناگهان به خود گفتم: پسر تو را به این کار ها چه؟ زنده باد جهان ِ بی غش ِ ادبیات ِ بی غش.

بانوی گرامی؛ در این بحث که با شما داشتم در کمال صداقت و دلسوزی بود. زیرا من اعتقاد دارم، و برای اعتقاد خود دلیل دارم؛ که اگر انسان به دویی و سیاست بازی روی آوَرَد؛ بیشک اولین قربانی خودش می باشد. زیرا زلال وجود آدمی در دویی به تیرگی می گراید؛ و این فاجعه ی روحی و درونی با هیچ سودی جبران پذیر نیست.

باری همینطور که قطار داشت می رفت، فکر من به این نقطه رسید که به خود گفتم: زنده باد جهان ِ بی غش ِ ادبیات ِ بی غش!
پیروز و شاد باشید
٣۹۲٣۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣۹۰       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : و دو نکته
نوشته اید که اجازه بدهید که به گفته ی شما شک کنم.
شک کنید؛ شک حق شماست. اما برای اینکه شک، آدمی را پَرت نکند؛ گاه حتی باید به شک خود نیز شک کرد. تا شک ِ یک سویه، در ما دایمی و نهادینه نگردد؛ تا در نتیجه پارانوئه بزاید.

در مورد ایتالیا من نیز با شما موافقم، به این شرط که آن پروسه طبیعی انجام گیرد. نه اینکه صاحب یک گویشی خود را پدر خوانده بداند؛ و سَر بخوانَد.
ّباری، آن پروسه اگر به شکل طبیعی انجام گیرد، هم نتیجه اش طبیعی و زیباست؛ یعنی جوجه ماشینی نیست. و هم حق کسی زیر پا انداخته نمی شود. جوامع مختلف ویژگی های مختلف دارند. مقایسه خوب است؛ گاه لازم است؛ اما همیشه منطبق نمی شود. پس باید به تجربه و آزمایش پناه برد. و این همه، لازمه اش همان صبری است که ازش نام بردم. صبری که داشتن اش گاه بسیار دشوار است.
چرا؟
برای اینکه دشمن اش، یعنی «بیتابی» هم اردوی خود را در نزدیکی هایش همیشه برپا می کند. و گاه تاخت و تازش چنان دل می رباید، که آدمیان برای صبر بیچاره تره هم خرد نمی کنند. و بعد ها که آب ها از آسیاب افتاد؛ و فرصتی دست داد برای اندیشیدن؛ تازه آدمی به فکر فرو می رود که: چگونه، آخر چگونه من توانستم آنگونه باشم!؟ این ممکن نیست!
باری، گذر زمان، گاه براستی کارش در حد معجزه تعجب برانگیز است.
پیروز و شاد باشید
٣۹۲٣٣ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣۹۰       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : بنی آدم اعضای یکدیگرند ... (سعدی بزرگ)
شلیر رمضانی گرامی سلام
خوب ایران وطن من است؛ من اگر وطنم و مادرم را دوست نداشته باشم، چگونه می توانم سر زمین های دیگر، و دیگران را دوست داشته باشم؟ منظور از وطن ماسال و تالش و تهران نیست. من همانقدر سنه دژ، تبریز، رشت، شیراز، بندر عباس، مشهد، اردبیل، گند کاووش، زابل، زاهدان و تهران را دوست دارم که ماسال و کل تالش رنجدیده را. من از پستان مادر نوشیدم و بزرگ شدم؛ پس پابوسش هستم. من در خاک ایران زمین بدنیا آمدم و آنجا ریشه دارم. پس آن خاک را می بوسم. عاشقانه می بوسمش. ولی این دلیل نمی شود که من دیگر سر زمین ها و مردمان دیگر را دوست نداشته باشم. من همه مردم جهان را دوست میدارم. از حقوق همه ی رنجدیدگان و زحمتکشان جهان دفاع می کنم. پس من انترناسیونالیست هستم. شاید در وجود یک آدم انترناسیونالیست رگه های ناسیونالیستی هم باشد. ولی من هرگز میهن دوستی خود را به دشمنی با دیگران بدل نکرده ام و نمی کنم. من بار ها با دیدن صحنه های دلخراش زندگی دیگران، های های گریسته ام. من همیشه با اندوه و شادی دیگران زیسته ام. زیبایی نهان آدمیان که با نگاه، گفتار، نوشتار و عملشان از اژ ژرفای جان و نهان، به سطح می آید، همیشه مرا به وجد آورده. رنج دیگران هم همیشه جانم را لرزانده. فرزاد نازنین وقتی سفر کرد؛ نشسته بودم و دیوانه وار باهاش حرف می زدم و می گریستم. و برایش می نوشتم با چهره اشک بار. غروب بود؛ غروبی سنگین و بیقرار. بر خاستم و رفتم کنار پنجره. خورشید به تمامی خونین بود. گویی فرزاد جواب سلام مرا داده بود. من همانقدر قهرمانان ملی تالش را دوست میدارم؛ که غنی را، که فرزاد را که نلسون ماندلای بزرگ را. به هر حال من در نهایت ایران دوستی، خودم را عمیقاً انترناسیونالیست می دانم.

من نیز برای شما سلامتی و پیروزی های بزرگ آرزو دارم.
با احترام و ادب فراوان
لیثی حبیبی - م. تلنگر
٣۹۲٣۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣۹۰       

    از : لقمان شمال

عنوان : امروز بحث قلمی درگرفته و فردا گلوله رد وبدل میشود.
شما برروی چه موضوعی «بحث و جدل» مینمایید. گروههای «آزادی بخش» با اسمی مثل پژاک دارد با حمله از شمال عراق که در اختیار قوای امریکا قرار دارد، بایران و کشتار مرزبانان ایرانی، شرایطی مثل لیبی را بوجود میآورد که بتواند با درگیر شدن با همه مردم ایران (نه فقط با رژیم ضد ایرانی حاکم) فریاد «کمک» و «دادرسی» از ناتو و دیگر نیروهای متجاوز دنیا بنماید.همانگونه که کشتار مردم لیبی توسط حملات شبانه ناتو، بجهت «کمک و حفظ» مردمان دیگر لیبیایی است. در صورت چنین حمله ای هر ایرانی انساندوست و آزادیخواهی برای حفظ یکپارچگی ایران که توسط نیروهای فاشیستی دنیا و عوامل «ایرانی» آن دنبال میشود، موقتآ در کنار همه نیروهای دفاعی ایران قرار خواهد گرفت. امروز عناصری مثل شلیر و بنی طروف با کلمات بایرانیان حمله میکند در آنموقع با توپ و گلوله «اهدایی» بما حمله خواهند کرد. دامن زدن باین نوع بحث انحرافی و ارتجاعی از جانب ارتجاع (داخل و خارج) برای حفظ نظام استبدادی حاکم در ایران است. در دام ماموران این سیاست نیافتید.
٣۹۲٣۱ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣۹۰       

    از : شلیر رمضآنی

عنوان : کوتاه
جناب لیثی حبیبی م. تلنگر من نیز بحث را ۲ نفره نمیکنم شما در آخرین کامنت بیان کردید که انتر ناسیونال هستید ولی به من اجازه دهید که به این گفته شما شک کنم چون بحث شما بیانات شما عمیقأ ریشه در ناسیونالیسم ایران گرا دارد . به این جمله خودتان نگاه کنید . جمله از شماست .

بیایید ایران را دوست بداریم؛ ایران مادر مشترک همه ماست

کسی که این جمله را بیان میکند نمی تواند انتر ناسیونال باشد .

با آرزوی سلامتی برای شما

در ضمن در آخر خدمت شما عرض کنم ایتالیا قبل از استقلال ۳۰۰ لهجه وجود داشت که مردمانی که با این ۳۰۰ لهجه صحبت میکردند حتی یک کلمه از هم دیگر حالی نمیشدند ولی استقلال ایتالیا به زبان متحد ایتالیائی کمک کرد همین
٣۹۲۲٣ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣۹۰       

    از : hosseini

عنوان : تحلیل یا تهدید
احترام به حقوق اقلیتهای ملی البته جای بحث نداره ولی این مقاله بیشتر تهدیدنامه بود تا یک تحلیل جدّی. بدون لحاظ کردن تحولات تاریخی در ایران در مقایسه با سودان تنها هنر نویسنده پنهان کردن عصبیت قومی در هیبت تحلیل سیاسی است.
٣۹۲۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : آب درکوزه و ما تشنه لبان میگردیم
شبکه خبری الجزائر گزارش میدهد که سازمان حقوق بشر اخیرا اظهار کرده است که در قیام مردم بحرین از اسفند ماه به بعد نیروهای محافظتی بحرین به دکترها و پرستاران حمله کرده ، بیمارستان ها و درمانگاه ها را محاصره نموده ، تظاهر کنندگان مجروحی که برای درمان آمده بودند را بهمراه ده ها نفر از کارمندان حرفه پزشکی دستگیر نموده اند.

از ماه فروردین به بعد حکومت بحرین بیش از هفتاد نفر از کادر پزشکی که ده ها نفر از آنها دکترند را دستگیر و ۴۸ نفر را در دادگاه های ویژه نظامی محاکمه کرده است.
و این عملیات به کمک بیش از هزار نظامی از عربستان و شیخ نشین ها صورت گرفته و میدان مروارید که تظاهرات در آن صورت گرفت زیر و رو شده که آثاری از تظاهرات باقی نماند ; آدم را به یاد هم مسلکان طالبانی و تخریب مجسمه بودا در افغانستان میاندازد.

سازمان حقوق بشر از سازمان ملل متحد تقاضا کرده که بی طرفانه این تجاوز حکومتی را بررسی نماید ولی این تجاوز حکومت های عربی به شهروندان هم نژاد و نسبتا هم مذهب در ناحیه بغل گوش - مانند آب در کوزه -از چشم جناب عزیزی بنی طرف مخفی میماند و ایشان - تشنه لبان - در قاره دور دست آفریقا کشوری که ترقی آن از عصر حجر، وجود چند چاه نفت بدست خارجیان است را مثال میاورند.

همان بهتر که بحث با ایشان را به همفکر و هم مرام ایشان سرکار خانم رمضانی واگذار کنیم که بر سر " خلیج " و کرمانشاه و لرستان و غیره گفتگو ، خود ببرند و بدوزند و بذل و بخشش نمایند.


http://english.aljazeera.net/news/middleeast/۲۰۱۱/۰۷/۲۰۱۱۷۱۸۶۷۴۵۶۲۵۷۱.html
٣۹۲۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱٣۹۰       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : شلیر رمضانی عزیز سلام؛ من از بحث دو نفره خیلی خوشم نمیاد. عموماً وا می گذارم و میرم. زیرا به حل بسیاری از پرسش ها در گذر زمان اعتقاد دارم.
زیرا اعتقاد دارم که خیلی از مسایل را گذر زمان حل می کند. یعنی هرچقدر هم سخن ما منطقی باشد؛ باز در کوتاه مدت جواب نمی دهد. یعنی بدون گذر زمان نتیجه ی مطلوب ایجاد نمی شود. این فرمول زندگی است. این را بانوی خوش سلیقه ی تاریخ تعیین کرده. و گفته، هزاران بار در زندگی من و شما به ما گفته: گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم؛ و اگر بی صبری پیشه کردی، بدان که خلاف نظر من رفته ای؛ یعنی تیشه به ریشه خود با دست خود زده ای. لحظات گذشته و افسوس بر انگیز تاریخ گواه صاحب این قلم است؛ چه در زندگی شخصی بشر، و چه در زندگی عمومی و تاریخی او.
ولی اینجا دلسوزانه ضروری می دانم که کمی براتون توضیح بدم و بعد برم پی کارم.
کس چه می داند؛ شاید توضیح من، نگاهی جدید در شما پدید آورد.
من دارم دلسوزانه روی واقعیت ها انگشت می گذارم؛ و شما دارید احساساتی بر خورد می کنید. من هم شاعر و آدم بسیار پُر احساسی هستم؛ اما تلاش می کنم دشواری های پیش آمده در زندگی را بیشتر از دریچه ی منطقی نگاه کنم. شلیر گرامی من هرگز از اینکه مردم کهن و رنجدیده ی کرد به خواسته های خود برسند نه فقط مخالف نبوده ام؛ بلکه همیشه با این مردم رنج دیده و خون آلود تاریخ همدردی کرده ام. عمیقاً همدردی کرده ام. حس ایرانیت من نیز فقط از روی احساس وطنپرستی نیست؛ منطقی قوی را در خود دارد. شما فکر نکنید قاسملو از روی فرصت طلبی بود که گفت: دمکراسی برای ایران و خود مختاری برای کردستان. نه؛ او بر عکس شما احساساتی نشده بود. او کرد و کردستان در هر پنج نقطه را به خوبی می شناخت. او به گونانگونی فرهنگ و زبان کرد ها در کشور های مختلف واقف بود. او به بحران هژمونی در کردستان چهار کشور واقف بود. او به صبر تاریخی برای رسیدن عمیقاً اعتقاد پیدا کرده بود. پس می بینیم که این بر خورد او خردمدانه بوده، نه فرصت طلبانه.
شلیر عزیز ما که نمی خواهیم خودمان را گول بزنیم؛ باید واقعیت ها را آنطور که هستند دید. نه آنطور که ما دلمان میخواد ببینیم. من علاقه ای ندارم به تضاد ها در کردستان در این بحث بپردازم. زیرا صلاح نمی دانم به آنها دامن زده شود. خیلی از مردم دنیا که از کردستان شناخت ندارند؛ فکر می کنند که کردستان دارای مردمی صد در صد یکپارچه است، با زبان و فرهنگی یکسان. که نیست. کردستان دارای ویژگی های گوناگونی زبانی و فرهنگی هست در حدی که همین امروز گاه اصطلاحات ناجوری مانند کرمانج جنوبی(یعنی سورانی) و و و و و وجود دارد که خود مانع یکپارپگی کردستان است. بخشی از این گوناگونی فرهنگی و زبانی تاریخی و طبیعی است. بخش دیگر آن اخیرا بخاطر ربودن هژمونی در کردستان فردا، بیمار گونه و خود ستایانه و فرصت طلبانه مطرح شده است. از همه ی اینها که بگذریم؛ همانطور که پیشتر نوشتم مسئله تعیین مرز در خیلی از مناطق ممکن نیست. این بدان مفهوم نیست ترک ترکیه و یا ترک آذربایجانی و یا عرب بخواهد حق کرد را بخورد. بلکه بدین مفهوم است که این بغرنجی های در طول تاریخ ایجاد شده؛ به شکل غریبی وا نشدنی کلافی پیچیده گشته اند. حالا در آغاز ناحق بوده، یا حق بحث دیگری است.
این بود که من رواط آزاد بین چهار کردستان را پیشنهاد کردم. این بهترین راه حفظ دوستی است حتی در داخل خود کردستان. زیرا بعد از با عجله یکی شدن؛ می تواند مسئله هژمونی و مسایل دیگر چنان رو شود که حتی بتواند که باعث جنگ در بین اقوام کرد گردد. من برایب این سخن خود فاکت فراوان دارم؛ که بمانَد. پس باید صبر کرد؛ باید پختگی آموخت؛ باید تحمل دیگری را هرچه بیشتر بخاطر زیبایی صلح تمرین کرد، تا در یک لحظه ی تاریخی پخته، سر نوشت این قوم کهن و رنجدیده مشخص تر گردد. یعنی باید به سر نوشت مردم کرد مرحله ای پرداخت. در غیر اینصورت صد در صد تلاش شتابزده به بن بست می رسد. شیلر عزیز ما که نمی خواهیم لج بازی کنیم. ما می خواهیم راهی بیابیم درست و سازنده.

اصلاً بیایید فرض کنیم مردم ترک و آذربایجانی و عرب و کرد ها بزرگواری ویژه ای از خود نشان دادند و با گذشت نسبت به هم مسئله ی حل نشدنی مرز ها را حل کردند. بعد از این فرض تقریباً محال، از همه مسایل دیگر هم که بگذریم، رمصانی عزیز شما به اقتصاد در کردستان باید توجه دقیقتری داشته باشید. بعید به نظر می رسد که مردم کردستان عراق و کردستان ایران بپذیرند که از بوجه نفت این دو کشور نفت خیز که مقام دوم و سوم را در جهان دارند صرفنظر کنند. زیرا جدایی، یعنی مرز کشیدن بین این دو منطقه کرد نشین با عراق و ایران. لطفاً فراموش نکنید که کردستان منطقه ی صنعتی نیست. حتی برای پرورش هر میوه ای نیز آنجا چندان مناسب نیست. در همه نقاط اش کشت نیز نمی توان کرد. دامداری یکی از کار های اصلی مردم کرد است در هر پنج نقطه ی کرد نشین جهان.
به نظر من باید کرد ها با آزادی رفت و آمد با هم بیشتر و بیشتر آشنا شوند و در یک پروسه ی نسبتاً بلند به هم نزدیگی واقعی را بیابند؛ در غیر این صورت این به هم آمیختگی زودرس بی هیچ تردیدی به بن بست خواهد رسید. شیلر رمضانی عزیز، این حرفهایی که من اینجا نوشتم حاصل سال ها تحقیق کتابی و میدانی من است. نه شعار است و نه از روی احساسات بیان شده. از شناخت و عمقی منطقی سر چشمه دارد. من می توانم ده ها نمونه، از آتش زیر خاکستر و دشمن پسند اینجا بنویسم؛ که نخواهم نوشت.

از سوی دیگر شما سرکوب های خونین را خاص کردستان نسازید. من نمی خواهم وقت مردم را اینجا بیش از این بگیرم. اگر از یورش های تاریخی بر علیه تالش برای شما بگویم شاید شما درد خود را فراموش کنید. کرد و غیر کرد را حکومت ها سرکوب کرده اند. وگرنه نزدیکی فرهنگی عمیق کرد ها در این چهار کشور فقط با ایرانی ها است و بس. زبان کهن و پر کردی فقط با تالشی و لری و تاتی و ... نیست که هم خانواده است. زبان کردی حتی با زبان دِگر شده ی فارسی دری - زبان ملی ما ایرانیان - زبان خواهر به حساب می آید. بیایید فقط اختلافات را نبینیم. بیایید نقاط مشترک زیبایی که بین ما وجود دارد را هم ببینیم. بیایید منطقی تر باشیم تا رنج و بیدادی که بر سر ما ریخته، ما را عصبی و گمراه نکند. تنها و تنها راه نجات رنجدیدگان جهان انترناسیونالیست بودن خلق های جهان است. فاشیزم، ناسیونالیست کور و قبیله گرایی راه به جایی نخواهد برد. فقط و فقط برنامه داران جهان برای من و شما، از آن حس ما نهایت سود را خواهند برد برای پیشبرد برنامه های خود.
همانطور که پیشتر نوشتم دوست ندارم بیش از این مطالب فهرست واری را که بر شمردم بازتر سازم. ورگرنه کتابی سخن در این دل دریایی زخمی نهفته است.
پس به این بحث، من از سوی خود پایان می دهم و در پایان اعلام میدارم که من ناسیونالیست نیستم. یک انترناسینالیست هستم که همچون قاسملو ایرانی بودن من گذشه ی از جنبه های تاریخی آن؛ پراز منطق است. وگرنه من یک عرب، ترک آذربایجانی، کرد، لر، گیلک، مازندرانی، ترکمن، سیستانی، بلوچ و ... و هر مردم دیگری را در کل این جهان مانند مردم رنج دیده ی تالش دوست میدارم. شاید برای شما باور کردنی نباشد؛ به کودک، به زن، به زیبایی قسم این عین عقیده ی من است. من با خون دل به این زیبای نازنین رسیده ام.

این موی سپید به رایگانم نداده اند
آن را به نقد ِ جوانی خریده ام

امیدوارم شعر صائب تبریزی بزرگ و نکته دان را درست نوشته باشم.

من گاه دلتنگ ترین لحظات خود را در طول روز با زمزمه ی آهنگ های گیلکی و گاه کردی و ... سر می کنم. وقتی خواندن اینها دیگر جواب نمی دهد؛ ترانه های ترکی آذربایجانی را برای فریاد این دل زخمی؛ که تلاش کرده ام با همه زخمهایش عقده در آن جمع نشود؛ درمان می یابم. رمضانی عزیز، کمتر کسی با این ویژگی در بین ایرانیان وجود دارد. من یک انترناسیونالیست واقعی هستم؛ در شعار زندگی نمی کنم. شما حتی شاید ندانید که مشکل تالش ها چیست. حتی شاید این نام برای شما نا آشنا باشد. ولی من همیشه از مردم کهن، رنجدیده و خون آلود کرد یاد کرده ام. منظومه ی حماسی هاوار و شعر های دیگر من که برای آن مردم رنج دیده سروده ام؛ از جمله گواه قلمزن این سطور است. لطف کنید و بعد از این هنگام قضاوت بیشتر احتیاط نمایید. شتابزدگی گاه برای شتابنده مرگ آور است. باید عمیقاً انترناسیونالیست، هوشمند، خردگرا، صبور و خوشدل زیست، تا بهترین راه یافته شود.

پیروزی و شادی کرد ها و همه ی رنجدیدگان جهان آرزوی من است.
با احترام و ادب فراوان
لیثی حبیبی - م. تلنگر.
٣۹۲۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱٣۹۰       

    از : شلیر رمضانی

عنوان : سخنی کوتاه
جناب لیثی حبیبی م. تلنگر شما می فرمائید من به زمان توجه نکردم ولی آیا مگر شما به اشغالگری و زور گوئی و حاکمیت به وسیلهی تانک و توپ و حضور نزدیک به ۷۰۰۰۰۰ نیروی مسلح در مقر پایگاه و پادگان بر سر هر کوچه و برزنی در کرستان توجه کردید؟ آیا مگر شما توجه کردید که این حاکمیت ایران در کردستان داوطلبانه نبوده و با نیروی قهر و زندان و کشتار در کردستان اعمال میشود آیا شما به این توجه کردید که در ۱۰۰ سال گذشته ملت کرد برای رهائی از این حاکمتت زور گویانه ایران در کردستان چه هزینهای داده است ؟ و در هر فضای آزاد و فرجهای که در ایران پیشآمده ملت کرد یکپارچه خواست ملی خود را مطرح میکند نسل جوان کرد امروز از خود سوأل میکند چگونه است تمام کشورهای منطقه صاحب یک کردستان هستند ، کردستان ایران ، کردستان عراق، کردستان ترکیه، کردستان سوریه و، و، و ولی ملت کرد خود صا حب کردستان نباشند پس کردستان کردستان کجاست ؟ جناب لیثی حبیبی م. تلنگر این را صراحتأ عرض کنم تا زمانی که ۲۰۰ کشور در جهان عضو سازمان ملل باشند مطمئن باشید ملت کرد نیز برای تبدیل شدن به یکی از اعضای سازمان ملل مبارزه خواهند کرد و مطمئن باشید خاور میانه هیچ وقت آرام نخواهد شد تا زمانی که کردستان نیز مانند تمام کشور های منطقه آزاد و مستقل نشود جناب لیثی حبیبی م. تلنگر امروز جمعیت کردستان نزدیک به ۴۰۰۰۰۰۰۰ نفر است در ۵۰ سال آینده این جمعیت چیزی نزدیک به ۸۰۰۰۰۰۰۰ خواهد شد نسل آینده کردستان باور کنید از یک میلمتر سرزمین خود و نبودن حاکمیت خود گذشت نخواهد کرد مردم منطقه ایران ، ترکیه. عراق ، سوریه راه دیگری نخواهند داشت به غیر از گردن نهادن بر حاکمیت ملت کرد بر سرزمین خود کردستان ولی مشکل این است که شماها اینقدر غرق در ایرانیت شدید که نمی خواهید این را ببینید و برای یک بار هم که شده حاکمیت ملت کرد را بر سرنوشت خود به رسمیت بشناسید
٣۹۲۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱٣۹۰       

    از : juybar

عنوان : لیثی حبیبی م. تلنگر Ba sepas
Merci az neveshteh shoma.
٣۹۱۹۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱٣۹۰       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : پیچیدگی بعضی مناطق در جهان امروز ویژه است و باید با فراست و هوشمندی خاصی مشکلات آن منطقه را حل کرد. در چنین مناطقی گاه اشتباه کوچکی می تواند فاجعه ی ملی بیافریند.
سلام خانم شلیر رمضانی
سئوال شما بجاست؛ اما شما به زمان توجه نکرده اید.
ما نمی دانیم صد سال دیگر چه بلایی سر کل جهات خواهد آمد. شاید به "لطف" بشر سود جوی آزمند و بی خرد جهان نابود شد. شاید بشر سر عقل آمد و جهانی نوین و زبیا و پر از مهر انسانی چنان ساخت که برای همیشه مرز ها بر داشته شد.
من و شما و همه مردم پهنه ی ایران امروز در شرایط امروز زندگی می کنیم. در این شرایط بخشی از کردستان کهن، پر فرهنگ، بزرگ، رنج دیده و خون آلود در ایران واقع است. ما که نمی توانیم امروز آن را بدیم به عراق و یا بدیم به ترکیه. امروز شما ایرانی هستید. در پهنه ی ایران امروز قرار دارید. نمی توان گفت من مال کشور کردستانم ولی در ایران زندگی می کنم. از نظر روانی هم این سخن تأثیر نامطلوبی روی شخص دارد.
پس چه باید کرد؟
به نظر من با فراست ترین بر خورد همان است که قاسملو کرده. یعنی خودش را در شرایط امروز دیده که ایرانی است. وطنش ایران است؛ که بخشی از آن بخشی از کردستان است. در فردای تاریخ اگر وضعیت تغییر کرد، طبیعی است که می توان از طریق پارلمانی بسیاری از مسایل را حل کرد. یعنی اگر ترکیه و سوریه و عراق و ایران موافقت کردند که کردستان کشوری مستقل بشود؛ آنوقت شرایط فرق می کند. در شرایطی نوین بعید نیست که موافقت بکنند.
آنچه من در باب حل مسئله ی کردستان از طریق پارلمانتاریستی نوشتم یک خیال نیست. این شدنی و بهترین راه حل است۱. وگرنه جنگ، ایجاد تشنج و درگیری، راه حل نیست. اولاً منطقه را پادگان می سازد و زندگی را برای مردم رنجدیده ی آن سامان عملاً به جهنم بدل می کند. دوماً می تواند منطقه در جنگ های فرسایشی به خون کشیده شود، و بکلی ویران گردد. و این خلق ستمدیده ی پر تاریخ و کهن باز بعید به نظر می رسد سودی ببرد این میان. از سوی دیگر ما که نمی خواهیم فقط شعار بدهیم؛ تعیین مرز ها به این آسانی نیست که شما عزیز فکر می کنید. به عنوان نمونه شما شرایط جغرافیایی کرد ها و ترک های آذربایجانی را در استان آذربایجان غربی لحظه ای تصور کنید. چنان در هم تنیده اند که مطرح کردن ایجاد مرز برای چنان مناطقی عملاً به جنگ قومی می انجامد. در سوریه و ترکیه نیز تقریباً همین شرایط وجود دارد. عراق شرایط اش کمی فرق می کند.
پس چه باید کرد؟
پیشنهاد من این است: اگر در زمانی شرایطی ایجاد شد و جوی دمکراتیک در منطقه به وجود آمد. برای رفت و آمد کرد ها در چهار کشور سوریه، عراق، ایران و ترکیه سختگیری مرزی از میان برود و ارتباطات کرد ها هرچه بیشتر آزاد گردد؛ تا زمانی که باز شرایطی نوین بتواند امکانی نوین را به وجود آورد. پس تا آن زمان نمی توان در بی وطنی زیست. من از خلق تالشم. تالش ها از کهن ترین مردمان فلات ایران هستند. زبان پُر و کهن تالشی رازدار واژه های غبار آگین زبان های ایرانی است. سر زمین کوچک شده ی تالش اینک دوپاره است. بخشی در جمهوری آذربایجان و بخشی در استان گیلان و استان اردبیل واقع شده. من ایرانیم اما. من عمیقاً ایرانیم. من عاشق ایرانم. من ایران را مانند مادرم دوست میدارم. ایران میهن من است. حال سر زمین مادری من پاره پاره است؛ اندوه سر زمین پاره پاره ی من بحث دیگریست.

زیر نویس ۱ - شاید به نوشته ی من خندیده باشید وقتی می خوانید که ار طریق پارلمانی می توان مشکل کُرد را حل کرد. اتفاقاً همین عمل بدون اینکه از دماغ کسی خونی جاری شود، در ایران یکبار انجام گرفته. بحرین وقتی جدا شد؛ نجنگید؛ بلکه ایران جدایی بحرین را در پارلمان خود به تصویب رساند. هویدا پیشنهاد جدایی بحرین را به مجلس برد و از نمایندگان مجلس شورای ملی خواست که تصویب اش کنند؛ و بدین سان بحرین جدا شد.
اطلاعیه اش اتفاقاً مدتی مایه ی جک و خنده در بین ایرانیان نیز بود. زیرا گوینده رادیو تهران ناگهان برنامه عادی را قطع کرد و اطلاعیه با لحنی حماسی و غریب خوانده شد. «ملت بزرگ و شرافتمند ایران! توجه فرمایید، توجه فرمایید ...»

ازسوی دیگر کمی صبر و گذر زمان بسیاری از مسایل را به شکلی باور نکردنی حل خواهد کرد. لطفاً یک لحظه بر گردید به صد سال پیش و تحولات جهان ر ا از ذهن بگذرانید. خواهید دید که عجیب و باور نکردنیست؛ ولی حقیقت دارد.
شاد باشید
٣۹۱۹٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱٣۹۰       

    از : محمد فرخ فر

عنوان : امار
قبیله دنکا که ریس جمهور از انهاست ۳ ملیون ۳۵ مردم انها بدینهای کتابی معتثد و ۶۵ بدون دین هستند که ۱۸ مسلمان و ۱۷ مسیحی و اماری که اقای بنی طرف دادند تصحیح شود
٣۹۱٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱٣۹۰       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : فقط دو سوال اساسی
فقط دو تا سوال
۱ ـ قدمت نام تاریخی خوزستان چقدر است و کلمه «عربستان» از چه زمانی متداول گشته؟
۲ـ چه رابطه ای بین پارس و پارسیان با منطقه کردستان قبل از جنگ جالدران (۱۵۱۴) وجود داشته؟ خانم شلیری لطف نمایند و بروند مطالعه نمایند و شاید این بار هم با خواندن کتاب تاریخی «عقیده» شان را تغیر بدهند همانگونه که در سال پیش در همین سایت بیان داشت. در مورد جناب شیخ زاده بنی طرف که هر بار با یک «شمایلی» از خود ظاهر میشود، هیچ نگفتن «بهتر» است. آلمامور معذور!
٣۹۱٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : کرمانشاه و لرستان و کرکوک
جناب حبیبی،
بیکارید؟ اجازه بدهید که سرکار خانم رمضانی و جناب عزیزی بنی طرف با یکدیگر بر سر "مملکت عربستان" که شامل کرمانشاه و لرستان و کرکوک و غیره میباشد با هم بجنگند و ما " ایرانیها " تماشاچی باشیم.
نمیدانم چرا کامنت های مشابه من در گذشته منتشر نمیشدند.
٣۹۱٨۰ - تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱٣۹۰       

    از : شلیر رمضانی

عنوان : یک سوأل از آقای لیثی حبیبی م. تلنگر
آقای لیثی حبیبی م. تلنگر میگوید. بیایید ایران را دوست بداریم؛ ایران مادر مشترک همه ماست .

حال سوأل این است چرا کردستان سرزمین و مادر مشترک همهی کردها نباشد ؟ ایران . ترکیه . سوریه. عراق مادر مشترک ملت و مردم کرد با فارس. ترک . عرب باشد ؟

جناب لیثی همانطور که انگلستان مادر مشترک همهی انگلیسیهاست ، و فرانسه مادر فرانسویها ، تنها و تنها کردستان و سرزمین کردستان نیز میتواند مادر مشترک همه ی کردها باشد و لا غیر
٣۹۱۷٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱٣۹۰       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : نام من صبور است. پدرم بیتاب بود. نقش هایش، نقش بر آب بود. دنیا یکسر، سراب بود؛ خراب بود. .......
چه بسیارکه رفتیم. رسیدنی در کار نبود. پخته ای بر دار نبود. با میوه های گَس و نارس؛ باغ پُر از کالی بود و بس. نام من صبور است. مادرم هیمه را ماند. به هر بهار، خود می سوزاند. به تماشایش می نشینند؛ و می گویند: به به! خود سوزی! چه رسم خوبیست! پایشان چوبیست. پس بی دق الباب می توان در خانه شان فرود آمد. می توان از خود آنها دشمن ساخت، و بر آنان تاخت.
نام من صبور است و ...
از منظومه ی صبور؛ از کتاب چاپ ناشده ی قتل های سیاسی زنجیره ای.

سلام بر یوسف عزیزی بنی طرف عزیز و بر همه سلام
بله؛ «علاج واقعه قبل وقوع باید کرد» باید به همه مردم ایران یکسان نگریست. زیرا همانقدر عرب ایرانی حق دارد که دیگر خلق های ایران. اگر به موقع به این موضوع، نیک نگریسته نشود، بیشک ضربات بعدی آن را همه مردم ایران خواهند خورد.
چرا؟
برای اینکه تکه پاره شدن به سود هیچ کس نیست. برای اینکه هیچ معلوم نیست که ما بتوانیم هزینه ی عظیم آن را بپردازیم. یعنی به جای به نتیجه رسیدن می توانیم به جنگی فرسایشی و ویرانگر دچار شویم. هر کشوری ویژگی خود را دارد. ایران کلید خاور میانه، سودان گُم در دور دست زمین نیست. البته می توان مقایسه کرد، اما فراموش نکنیم که همین مقایسه های نه همیشه بجا بسیار گاه ما را به گمراهی کشانده و برای دوره ای بلند به روز سیاه نشانده. تنها راه نجات خلق های ایران همدلی و همیاری همگان است با هم و بس. من دفعه پیش نیزدر همین پایگاه نوشتم که گاه زیاده خواهی های ما باعث شده که نه صد در صد، نه ده درصد، بلکه حتی به یک در صد خواسته های خود نیز نرسیم. در این میان فقط حکومت مرکزی و مرکز نشینان بی درد گناهکار نیستند؛ خود سوزی و ندانم کار های ما نیز همیشه نقشی عمده داشته و دارد. یک طرفه به نزد قاضی رفتن آسان و خوشحال کننده است؛ اما هرگز راه چاره نیست. یعنی این کار عبث جز کار مردم به بن بست رسیده ی بیچاره نیست. باید با شهامت یک شورشی شریف؛ واقف به نتیجه ی عملیات خود نیز باشیم.

هنوز وقتی بر می گردیم به سال های اول انقلاب، بسیاری می گویند ما را مجبور به در گیری کردند!
این حرف خنده دار است. مسخره است. توهین است به شعور خواننده و شنونده. آنها برای این هستند که تو را مجبور به رویا رویی کنند در لحظه ای که هنوز روی پای خود آنطور که باید نایستاده ای. این وظیفه ی آنهاست. و تو اما وظیفه ای تاریخی داری که در جنگی نابرابر نیفتی. و فرزندان خلق را که جان و هستی خود را به تو سپرده اند به قصبابی ای که برای این کار درست کرده اند نبری. اگر در دام افتادی بدان و آگاه باش که تو رهبر نبودی. تو یک آدم احساساتی بودی که با ایجاد جوی ویژه ترا به جنگی نابرابر کِشاندند تا به تمامی، تا آخرین نفر بُکُشانند. این فاجعه فقط مربوط به حکومت و آدمکشان نیست؛ بلکه هم بر می گردد به بی دانشی؛ بی فراستی و سیاسی نبودن تو. بر می گردد به جاه طلبی و بیماری رهبرم من پس برای من باید همه فدا شوند! این بر می گردد به بی عمقی وجود تو. بر می گردد به ژرفا کُشی در خود و طرفداران خود، به خاطر صندلی، سطح و هیاهو. این بر می گردد به اندیشه انسان ندوستی تو. زیرا جان های شیفته ای که به تو لبیک گفته بودند مانند بیسوادان صادق مذهبی که به دهان آیت الله ای چشم می دوزند، را تو به راحتی به مسلخ مرگ فرستادی بخاطر ندانم کاری و جاه طلبی خود. این بر می گردد به اینکه تو هنوز به آن درجه از والایی انسانی نرسیده ای؛ پس می توانی از جان شیفتگان جان بر کف بخاطر خود به عنوان دیوار گوشتی استفاده کنی. این بر می گردد به این که تو خاکریز را با جان های زنده ی شریف تشخیص نمی دادی. توانش را نداشتی که تشخیص دهی. وجدانش را نیز نداشتی که وحشت کنی از ریختن خون. و امروز هم کسی حق ندارد به تو بگوید بالای چشم شما ابروست. فوراً می شود جاسوس و خائن و خود فروخته و خود را به دم دیگری دوخته.
راستی چرا چنین است؟ چه بر ما گذشت که این همه بی وجدان شدیم؟
این کار رهبران گروه ها دو دلیل عمده دارد. یک ترسو هستند. جرأت اینکه اعتراف کنند ندارند. او که حمله می کند، همیشه بخاطر داشتن جرأت نیست. بسیار گاه این کار نامش فرار به جلو است.
دیگر دلیل عمده این است که ما هنوز نتوانسته ایم وجدانی بزرگ؛ وجدانی خسروی در گل سرخ هستی خود بپرورانیم. یعنی نتوانسته ایم صمد گونه، شریف سان گردیم. اما در یک پیچ تاریخی تاریخ بی آنکه لیاقت اش ر ا داشته باشیم، اتفاق تاریخ ما را سر ِ گروهی کرده؛ و ما خوش خوشانه دل داده ایم به سیستم برده اری برده. و چون آن وجدان که باید یک رهبر داشته باشد نداشتیم؛ و وجود ما از کاندی زندگی خالی بوده؛ بیرحمی پیشه کرده ایم و خونخواهی کور به اندیشه. این بی وجدانی باعث شده که همیشه و هنوز حرف "مرد" یکی است!
اگر به راستی مردمی هستیم. باید دست در دست به عنوان ایرانی برای حق همگان تلاش کرد.
یعنی: آ که گرد آییم به گِرد ِ گرد ها!
این است راه نجات ما.
شاید عده ای بگویند آقای حبیبی ما اصلاً کشوری به نام ایران را به رسمیت نمی شناسیم. خوب بذار آنها هم مواضع خود را به روشنی بیان کنند. و هم کسانی که ایران را چون من، مادر خود می دانند نیز بیایند و مواضع خود را به روشنی روز رو کنند. تا ما بدانیم در کجای جهان ایستاده ایم. هنوز بسیاری در بینابین زندگی می کنند و به خیال خام خود خیلی هم زرنگ هستند. این ها بازندگان تاریخند.
پس راه چاره چیست؟
تنها و تنها راه چاره داشتن صداقت است. باید صادق بود و بعد با برنامه ی مشخص راه افتاد. یک دانشمند نا صادق و دارای اندیشه ای ناپاک خیلی خطر ناک تر از یک آدم بی سواد ناصادق است. باید رو در واسی ها را کنار گذاشت. باید اعلام مواضع کرد تا همگان بدانند ما در کجای میدان این نبرد ایستاده ایم.
داشتن آن ویژگی های زشت که بر شمردم؛ و نداشتن آن نیکی ها که نام بردم، یکی از دلایل اصلی سر در گمی و بیچارگی ماست.
قاسملو می گفت: دمکراسی برای ایران و خود مختاری برای کردستان. قاسملو هرکه بود؛ هر اشتباهی هم که کرده باشد؛ من به این روشن گویی او احترامی ویژه می گذارم.
بار ها دیده ام که در بعضی جلسات کسانی که دیدگاه های ضد ایرانی و تجزیه طلبانه دارند، وقتی میدان داری می کنند؛ خیلی ها بخاطر اینکه محبوب همگان باشند سکوت پیشه می کنند و خائن به نظر واقعی خود می گردند. اینها بلا هایی است که در وجود ما رواج دارد و در اولین لرزش ها دیوار های پوسیده اش بر سر خود ما آوار می شوند. و بهترین های تاریخ ایران زمین، فرزاد ها بر دار می شوند. کسانی که اگر جلوی سیروان جاری وجودشان سد می بستیم؛ دشتهای تشنه سر زمینی را می توانستند آبیاری کنند. مسئولیت این ندانم کاری ها را چه کسی به گردن می گیرد؟ یا اینکه می خواهیم مثل همیشه خود را راحت کرده و بگوییم: ما را مجبور کردند؛ مسئولیت به عهده ی آنهاست! پس وظیفه ی تاریخی تو کدام است!؟ زندگی و مبارزه شعار نیست. مد گرایی نیست. برنامه های مشخص تاکتیکی و استراتژیکی داشتن است. یعنی کار ما آن نهال کاشتن است که ماندلای وجود ما، غنی هستی ما بتواند از زندان در آید و مظهر اتحاد و پیروزی گردد. اگر ما این نشده ایم؛ باید آیینه ای تاریخی بدست آوریم و روز ها در جلویش بنشینیم و آنطور خود ببینیم که هستیم. نه آنطور که با خیالی در دوره ای مستیم و بعد هم عمری ننه من غریبم در می آوریم. باید آنطور اندیشه ی خود را کالبد شکافی کنیم که چاقو بدست به جان دیگران عموماً می افتیم حق به جانب. تا ما اینیم؛ همین است و بیش نیست. یعنی جنبنده ی به کژی کراییده، جز دشمن خویش نیست.
می دانم؛ حرف حق گرچه چون زیبا سخن شاعر بلخ است؛ ولی تلخ است. بر من شهرستانی رو راست مگیرید؛ زیرا دوستم؛ پس جز این نتوانم گفتن. یعنی نتوانم احمقانه و خائنانه سر در برف رو در واسی ها خفتن. زیرا هم خود شکاری آسان گیر می گردم، و هم دوستی خائن برای شما خواهم بود. مباد هرگز چنین! بهتر است که شما مرا دوست نداشته باشید و من اما دوستتان باشم براستی.

این نوشته کلی است. برای عبرت گرفتن است. خطاب به همه ی ماست. وگرنه من با آقای عزیزی بنی طرف در کل موافقم که «علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.» این نوشته ی من برای این است که نقش خودمان را فراموش نکنیم؛ چون همیشه خود خواهانه. وگرنه دست آوردی در کار نخواهد. یعنی اعمال ما، جز در آستین خود ما، مار نخواهد بود.

به امید روزی که همه خلق های ایران در کنار هم، متحد و یکپارچه به این شعار برسند:
آ که گِرد آییم به گِرد ِ گرد ها!

بیایید ایران را دوست بداریم؛ ایران مادر مشترک همه ماست.

پیوسته شاد و شکفته باشید چو خورشید، چو بهار!
٣۹۱۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱٣۹۰       

    از : علیخانی

عنوان : بیاموزیم
با تشکر از مطلب هشدارگونه ی آقای بنی طرف.
اما جای سوآل از آقای صبوریست که معلوم نیست مشکلش کجاست. دوست عزیز حداقل انتقاد کردن را بیاموز! اینکه یک جمله از یک مطلب دو صفحه ای را برگزینی و آنرا منتصب به «بورژوازی؟!» کنی که نشد نقد. البته این روش را شما در نوشتارهای دیگر نیز بکار بسته اید که کاملا ً بدور از یک نقد روشمند است. لطفا ً قلم را بردار و مطلبی را بر روی کاغذ بیاور تا ما نیز استفاده نمائیم.
٣۹۱۴۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ تير ۱٣۹۰       

    از : احمد صبوری

عنوان : آرزوهای بورژوازی
به این جمله توجه کنید"در عراق با برقراری سیستم فدرال، خلق کرد ودیگر اقلیت های ملی ومذهبی این کشور به حقوق خود دست یافته اند". بنظر خیلی عجیب می آید. این است انچه بورژوازی در نهایت در مسئله ملی دنبالش است. در ۱۰۰ سال اینده احتمالأ همه دارند انگلیسی صحبت می کنند و مرزها رفته اینها می خواهند مثل عراق شوند.
٣۹۱۴۰ - تاریخ انتشار : ۲۵ تير ۱٣۹۰