از :    شافعه وتری 
	 	    		 
	
				
	     	 			  عنوان : ازسعدی حق گو به سبزهای خمینی پرست 
				
				
	
				نه بر حکم شرع آب خوردن خطاست/ و گر خون به فتوا بریزی رواست 
بیندیش از آن طفلک بی پدر / وز  آه دل دردمندش حذر 
چراغی که بیوه زنی بر فروخت/ بسی دیده باشی که شهری بسوخت 
پسندی که شهری بسوزد به نار/ اگرچه سرایت بود برکنار؟ 
بداندیش تست آن و خونخوار خلق/ که نفع تو جوید در آزار خلق 
مکن صبر بر عامل ظلم دوست/ که از فربهی بایدش کند پوست 
سر گرگ بایدهم اول برید/ نه چون گوسفندان مردم درید 
یکی بر سر شاخ بن میبرید/خداوند بستان نظر کرد ودید 
بگفتا گر این مرد بد میکند/ نه بامن که با نفس خود میکند 
تو هرگز رسیدی به فریاد کس/ که میخواهی امروز فریاد رس 
تو ما را همی چاه کندی به راه/ به سر لاجرم در فتادی به چاه 
رطب ناورد چوب خر زهره بار/چو تخم افکنی بر همان چشم دار 
ریاست به دست کسانی خطاست/که از دستشان ، دست ها بر خداست 
ید ظلم جائی که گردد دراز/ نبینی لب مردم از خنده باز 
لب خشک مظلوم را گو بخند/که دندان ظالم بخواهندکند 
    			 ٣۴٣۱۲ -   تاریخ انتشار  : ۶ بهمن ۱٣٨۹
				      
				 
				 
  			 |