نئوکان ها نرفته؛ برگشتند! - محمد قراگوزلو

نظرات دیگران
  
    از : احمد صبوری

عنوان : سرکوب
در برخورد اولیه با این فرد تند رفتم رفیقی توضیح داد عذز خواستم. این ناشی از ۳۱ سال تحقیر شدن است. قلم که بر کا غذ می گذارند سم است پر از زهر و نیشخند است. طرف مقابل خود را ابتدا کوچک می کنند. با هزار زرنگ بازی یاد گرفته در زندگی پر بندو بستشان ابتدا ،همه شأن انسانی طرف دیگر را می گیرند اولین چیزی که به ذهنشان می رسد ضعف فیزیکی، و ضریب هوش ترسو بودن بی درد بودن و بیخیال بودن ساده بودن شهرستانی بودن لر بودن ترک بودن عرب بودن کرد بودن طرف دیگر است. اولین کارشان روانشناسی عامدانه سر کوب گرایانه طرف دیگر است. زبانشان سرشار از تحقیر و سرکوب است.تحقیر و سرکوب و نیش، ساختار زبانیشان را تشکیل میدهد.برایشان تنها بردن مهم است وبس چگونه و در عین رعایت چه پرنسیپ هائی در ساختار فکری واقعگرایانه شان کوچکترین جائی ندارد

در مطلب اشاره شده مورد جدل ابتدا با کودکانه بودن اندیشه های آنطرفی مطلب آغاز می شود، سپس بیسواد بودن و در نهایت ترسو بودن .یک انسان دوست حتی اگر باور هم داشته باشد که نظر دیگری غلط است تحقیر ش نمی کند. آوردن جملاتی از قبیل قاطی کردن سطور و دیریم رام رام در یک نقد که خطابش آدم های متمایل به نظر دیگری است به چه منظور آگاهانه ای آمده.

وقتی تصمیم می گیرد که مرا سرکوب کند یا بقول خودش سر جایم بنشاند با توپ پر می آید و از کوچکترین پرنسیپی برخوردار نیست. نشان می دهد که علاقه من به نوشته های دکتر قراگوزلو مرید ومرادی است و من چون بیسوادم و کند ذهن دنبال قره گوزلو که نمی داند شآن علمی اش در چه حد است راه می افتم.حتی من آنقدر کند ذهنم که کا غذ پولی و اقتصاد تهاتری را هم نمی فهمم و برزدن آثار زمینی آسمانی شده و دریم رام رام رادیو خمینی را هم نمی فهمم. چون بیسوادم و مفهوم مطالب دکتر قراگوزلو را نمی فهمم و در آن سری میبینم مجذوب وی شده ام. موجود متعفن عقب مانده ای مثل من که مطلب ساده نوشته ایشان را نمی فهمد چگونه به خود اجازه می دهد در بحث ها ی اقتصادی و فلسفه شرکت کند.

توجه کنید ابتدا تا انتها سرکوب چون وی از محدودیت فرضی من آگاه است تمام حقوق دموکراتیکم را در یک چرخش قلم از من گرفت. خود دوست داشتن تا مرحله کشتن شخصیت انسانی طرف مقابل. زحمتکشان و زنان ما با این فرهنگ چه آشنایند.

همه چیز شخصی است باید چنان در ملاج من بزند که بلند نشوم. قصد ارتقای دانش من که نیست قصد بردن است باید پاهایت را روی شانه هر کسی و هر چیزی بگذاری و ببری و بری بالا این حقیقت دنیای غیر تخیلی واقعی اینهاست .

اگر آن مقاله برای ارضاع نیاز روحی به سرکوب کسی، گروهی و فکری نوشته نشده بود اول آدمی با ضریب هوشی من باید آنرا اهانت آمیز تلقی نمی کرد. و وقتی نویسنده اعتراض من را می شنید نگران می شد که بد فهمیده شده و دلیل آوردن مطالب اهانت آمیز از قبیل بر زدن و بی خیال بودن و دریم دام دام و دیالوگ با مادرش در کودکی و تیتر لاتی مقاله را توضیح می داد.اما نویسنده لحظه ای که فرصت یافت تنفر خفته اش از یک موجود زبون و حقیر مثل من که به تحقیر خودش و رفیقش و همفکرانش اعتراض کرده را نشان داد و پرده دوم نمایشنامه اش را هم تکمیل کرد.
این تازه از علائم سحر است
٣۲۴۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : احمد صبوری

عنوان : حقیقت گویی
تقیه می کنید نمی فرمایید مورد نقد کیست .مرا متهم به نداشتن ظرفیت ذهنی لازم برای درک آن مقاله می کنید؟ حق دارید ما و ملتی ۳۰ سال است با این تحقیر ها خو گرفته ایم. بله، آنقدر کند ذهنم که نمی فهمم الفاظی از قبیل «دوستان گرمابه و گلستان من» از اصطلاحات رایج در ادبیات چه نویسنده ای است، و نمی فهمم مخاطب این پاراگراف کیست

«"چند کتاب زمینی اما آسمانی شده را هم مطالعه می کنیم و یکی در میانِ نوشته های با یکدیگر قاطی کرده ی آن ها را، یکبار از پاراگراف های زوج، و یک بار از پاراگراف های فرد، سر هم می کنیم و کتابی و مقاله یی فراهم می آوریم و به مبارزه ی سهمگین خود، اینچنین ادامه می دهیم و خاطرمان هم جمع است که در امن و امانیم"».
تحقیر و کوچک کردن بخش بزرگی از فرهنگ بورژوازی عقب مانده ما است . برای اینکه نظرمان را پیش ببریم اول طرف مقابل را کوچک می کنیم و به سطل زباله می اندازیم. و نمی فهمیم که آدمهای بزرگ همدیگر را نقد می کنند و کوچک ها به هم ور می روند.
به این متن از آن مقاله توجه کنید برای اثبات اینکه زمان بحث در مورد نئولیبرالیزم حالا نیست چه شیوا می گوید .

«به به چه حرف خوبی -آن شب امام ما گفت -حرفی که خواب دشمن-از آن سخن برآشفت!

تا آنجا که می فرمود: «حرف امام، این بود:». و موسیقی هم با همان وزن، جواب می داد: «دیم دیم دیریم ـ دیم دیم»!»

. بفرض محال بپذیریم که مخاطب مقاله دکتر قراگوزلو نیست آیا هر آنکس که بر این باور باشد که ریشه همه تباهی ها این عصرنئولیبرالیسم است مستحق چنین جملات و حملات لمپنی است؟ نمی شود آدمی پیدا شود که اولویتش با شما متفاوت باشد و بدون قاطی کردن سطرهای فرد و زوج مطلب استخوانداری بنویسد؟.آیا می توان متنی نوشت و به صاحب روش فکری دیگری اتهام بی سوادی و تخیلی بودن و ترسو بودن نزد؟.
آیا در مکتب شما می شود دگر اندیش بود و احترام داشت؟آیا باید همه حتی مارکسیست ها راه بیفتند و برای ذوب شدن در ولایت جدیدی که می خواهید و آرزو دارید بیاورید الله اکبر و یا حسین میر حسین بگویند؟ اینکه نسبت به ۳۱ سال قبل هم پس رفت است لاجوردی هم چنین انتظاری نداشت.
دروغ و دوروئی و زرنگ بازی و تمسخر و دودوزه بازی از وطنم دور باد.
٣۲۴۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : فرامرز خاکی

عنوان : شما را چه میشود؟
آقای احمد صبوری.

روش شما برای چپ نه تنها خدمتی محسوب نمیشود بلکه با بار منفی خود زحمات چپ واقعی را به هدر میدهد.
بهتر ست رک ، دقیق و صادق و صمیمی باشیم .
شما در کامنت قبلی بسیار سطحی و تحریفانه با نوشته ی آقای علی اصفهانی برخورد نموده اید.
نوشته ایشان در آرشیو اخبار روز موجود ست می توانستید فقط آدرس مقاله را بدهید :
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۳۳۱۱۶

در کامنت دیگری بسیار بچه گانه نوشتید فلان « مجاهد بریده» که نشان از ایستادن «عقربه ی ساعت شما » در خرداد ۱۳۶۰ ست و هرکس از مواضع راست و چپ و حمایت از حکومت فاصله گرفته ست را هنوز با معیارهای آنروز خود «انقلابی» و «ضدانقلابی» می دانید.

اصفهانی ها ، بنی صدر ها ، خانبابا تهرانی ها ، نیرومند ها ،بنی صدر ها ، متین دفتری ها و ..و.. از «شورای مقاومت» فاصله گرفتند و خیلی دیگر این نیروها ی «انقلابی » سابق به تعبییر شما امروز به نوعی دیگر به مبارزات خود علیه حکومت مذهبی ادامه داده و میدهند . مگر این اشکالی دارد؟ مگر اشکالی دارد نیروهای حکومتی ریزش کرده؟

شما را چه میشود که با یک مهر «مجاهد بریده » تخریب شخصیت می کنید ؟ کسانی که با اسم «چپ» هنوز از مجاهدین حمایت می کنند و در «شورای مقاومت» لانه دارند برای چپ «افتخار» کسب می کنند ؟
٣۲۴۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : بی پیشوند و پسوند

عنوان : ادامه ی کامنت
دو سه ساعتی پیش، کامنت مفصلی را در ارتباط با تازه ترین کامنت آقای احمد صبوری فرستادم که امیدوارم منتشر شود. اما لازم می دانم که به آن کامنت، دو توضیح مختصر زیر را هم اضافه کنم:

۱ ـ همانطور که در آن کامنت (که قاعدتاً زیر این کامنت منتشر خواهد شد) آمده است، مطمئنا منظور از مقاله ی مورد بحث، «پاسخگویی» به شخص آقای قره گوزلو به طور خاص نبود، و هیچ نامی هم در هیچ جا از ایشان به میان نیامده بود. قصد نویسنده، نقد موضع سیاسی، و فقط و فقط موضع سیاسی خاصی بود که اولویت خود را (عملا) مبارزه با «جنبش واقعاً موجود» به جای مبارزه با حکومت خلافت و ولایت قرار داده است، و آقای قراگزلو هم به نظر نویسنده ی مقاله، از این موضع سیاسی حرکت می کند. مثل تعدادی دیگر. در هر حال، همانطور که در مقاله ی مورد بحث هم آمده بود و در کامنت مفصلی که ساعتی پیش فرستادم هم آمده است، نقد و تحلیل مواضع اقتصادی و مباحث مربوط به آن، در صلاحیت هر کسی نیست، و باید اهل این علم پیچیده و دقیق به آن بپردازند، و «هر کسی را بهر کاری ساحتند».

۲ ـ با وجود کلمات و اصطلاحات و جملات زشت و ناشایسته یی که آقای احمد صبوری، به خصوص در دو کامنت قبل از کامنت اخیرشان به کار برده اند، به ایشان اطمینان کامل می دهم که برای من (که ناگزیر به عکس العمل شدم) ایشان نیز مثل هر آن کس دیگر که دل در گرو سعادت مردم، و به خصوص سعادت زحمتکشان و محرومان دارد، گرامی و عزیز هستند، و امیدوارم که چندان باعث کدورت خاطر ایشان نشده باشم. هرچند که سعی کردم اندازه نگاه دارم. بسیار سخت است که سایه ی آزرده خاطری کسی آدم را در خلوت حود دنبال کند...
٣۲۴۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : بی پیشوند و پسوند

عنوان : مشکل آقای صبوری
تفسیر آقای صبوری را از مقاله خواندیم. و این که ایشان، کلمات مارکس، قراگزلو و غیره را برای خودشان به متن مقاله ی مورد اشاره، اضافه کرده اند، و خود بریده اند و خود دوخته اند. حال آن که هیچکدام از این کلمات در نوشته نبوده است، و نوشته نیز هرگز مدعی این نبوده است که در پاسخ به آقای قراگزلوست. بلکه به موضوعی انتقاد کرده است که آقای قراگزلو هم البته روی آن زیاد کار می کند. و می دانیم که او تنها نفر نیست. اگرچه شاید پر سرو صدا تر از بقیه باشد.
چسبانیدن هر قطعه ای و هر جمله ای به مارکس و مارکسیسم، از مشکل ذهن خود آقای صبوری نتیجه می شود، و کس دیگری مسئول این مشکل نیست. لینک مقاله در کامنت قبلی من آمده است و از خوانندگان خواهش می کنم که بعد از خواندن کامنت جدید آقای صبوری، و این کامنت من، به مقاله ی مربوط، یعنی «دیکتاتوری را ول کن، نئولیبرالیسم را بچسب» مراجعه کنند و خود به نتیجه ای که می رسند برسند.

من در اینجا نخست در چند سطر، مشکل آقای صبوری را (از نظر خودم) توضیح می دهم، و در چند سطر هم، مقاله ی «دیکتاتوری را ول کن، نئولیبرالیسم را بچسب» را با خوانندگان، مرور می کنم.

آقای صبوری (به اعتقاد من) مشکل درک ارتباط اجزاء جملات، و کنار یکدیگر گذاشتن آن ها را دارند. یعنی دستگاه ذهنشان (به هیچ وجه قصد بدی ندارم) طوری است که قادر به رسیدن به یک ترکیب متعادل، و نتیجه گیری منطقی از این عمل ترکیب نیست.
همین مشکل است که ایشان را از درک درست یک مقاله این چنینی که با زبانی بسیار ساده و روشن نوشته شده است هم باز می دارد، و باعث می شود که ایشان، جا به جا سایه ی ذهنیات خود را در مقاله ببینند. (این را به هنگام مرور مقاله، در چند سطر پایین تر، و مقایسه ی برداشت یا درک آقای صبوری از مقاله خواهیم دید.)
اما قبل از همه، پرسشی که برای من مطرح می شود این است که وقتی ایشان حتی در درک یک متن معمولی دچار چنین مشکل هایی هستند که خواهیم دید (و بدون توضیح من هم، برای یک خواننده ی معمولی مقاله ی «دیکتاتوری را ول کن...» قابل دیدن است) چه طور می توانند درک درستی از موضوعات فلسفی یا اقتصادی داشته باشند ؟ من شخصا می توانم با ضریب بالا این احتمال را بدهم که شیفتگی ایشان به آقای محمد قراگوزلو، نه به خاطر درک آنچه این مدرس، یا استادیار یا دانشیار و یا استاد دانشگاه می نویسند، بلکه به خاطر مشکل در درک حرف های ایشان است. مشکلی که در آقای احمد صبوری، خود را به شکل شیفتگی به جملاتی برای ایشان نامفهوم اما جذاب و آمیخته به نوعی راز و رمز، بارز می کند.

برای درک بهتر این موضوع، ببینیم که نویسنده ی مقاله ی «دیکتاتوری را ول کن، نئولیبرالیسم را بچسب» چه نوشته است و آقای صبوری چگونه این نوشته را در دستگاه ذهنی خود تجزیه و تحلیل کرده اند. تجزیه و تحلیلی که طبعاً قبل از همه چیز، به صورت یک ترکیب بوده است. ترکیبی که اگر از همان آغاز، به دلایلی که در اول این کامنت آمد، درست شکل نگرفته باشد، پس از تجزیه و تحلیل نیز، چیز درستی از کار در نخواهد آمد.

نویسنده ی «دیکتاتوری را ول کن، نئولیبرالیسم را بچسب»، در آغاز، به تفاوت دنیای زیبا و ایده آل و رویایی [رویا نه به معنای غیر قابل تحقق، بلکه به معنای آرمان و ایده آل]، با دنیای نازیبا و غیر ایده آل، اما واقعی اشاره می کند. با اسکناس هایی که در جهان زیبا و ایده آل و رویایی، می توان آن ها را خرج کرد، و به بازار رفت و هر چه خواست خرید. (احتمالاً به دلیل مشاهده ی همین کلمه ی «بازار» در متن است که آقای صبوری، نویسنده را بچه بازاری نامیده است!)
نویسنده، آن گاه مطرح می کند که در جهان واقعی، متفکرانی [نه فقط چپ، که آقای صبوری مدعی است، و آن را هم در قامت آقای قراگزلو می بیند و بر این مبنا بقیه ی داستان خود را بنا می کند]، از راست، راست میانه، چپ، چپ میانه، چپ چپ، و راست راست، [همه ی این ها در متن مقاله، در همان جایی که آقای صبوری می خواهد منحصر به چپ، و آقای قراگزلو وانمود کند (یعنی در واقع، فقط این طور می تواند متن را بخواند و بفهمد) آمده است.] در پی راهجویی هایی هستند. و چون، بحث به دلیل داستان تهیه ی اسکناس دست نویس، خود به خود به اقتصاد کشیده شده است، نویسنده، ضمن اشاره به رشد مراحل تولید و گذار جوامع از مراحل اولیه تاریخی (و این ربطی به مارکس و مارکسیسم، و راست یا چپ ندارد) تأکید می کند که تخصصی در این زمینه ندارد، و می نویسد که «هر کسی را بهر کاری ساختند» (نویسنده، دچار کمپلکس نیست و در نتیجه نیازی نمی بیند که خود را در همه ی امور، دانا و کارشناس معرفی کند، هرچند فارغ التحصیل دو رشته ی روزنامه نگاری و علوم اجتماعی است.)
نویسنده، سپس، و بعد از تأکید بر این که این را [که موضوع بحث همه از چپ تا راست است] به عهده ی متخصصین بگذاریم، وارد اصل مطلب می شود:
آیا تا حل مسائل محوری و حاشیه ای این نوع مشکلات، باید بی عمل بمانیم و منتظر نتیجه باشیم، یا باید به بقیه ی درد هایمان بپردازیم؟
در اینجاست که او بزرگترین درد کنونی جامعه ی ایران را وجود حکومتی معرفی می کند که به دلیل اختناق فوق العاده ای که در ایران حاکم کرده است، راه تحقق تدریجی رویا های خوب به واقعیت را سد می کند. او نتیجه می گیرد که بنابر این، برای تحقق این رویا ها، نخست باید بزرگترین مانع را که دیکتاتوری و نظام حاکم است از میان برداشت.

رویا ها، هم زیبا هستند، و هم تا حدود زیادی قابل تحقق. اما نمی توان یکباره، و بدون برداشتن سد های میان راه، آن ها را تحقق بخشید. لازمه ی رسیدن به مراحل متعالی تر و متکامل تر، عبور از مراحل اولیه است. با یک پرش نمی شود از رویا به واقعیت صعود کرد.
و از این رو نویسنده می گوید اگر بخواهیم آنچه عملی نیست و عملی شدن آن مستلزم پیش شرط هایی است که در حال حاضر وجود ندارند را شرط حرکت قرار دهیم، از همان آغاز به انفعال کشیده خواهیم شد. حتی اگر فکر کنیم که داریم کاری انجام می دهیم.
پس چه کنیم؟ فرصت «جنبش واقعاً موجود» را در آرزوی جنبشی که سی سال است شکل نگرفته است و تا سی سال دیگر هم معلوم نیست شکل بگیرد، از دست ندهیم، و مثل کودکی نباشیم که بی خبر از دنیای بی رحم بزرگتر ها، شب به اسکناس های دستنویس خود، دل خوش می دارد، و صبح فردا دلخوشی اش به یأس و سرخوردگی و مورد استهزاء این و آن قرار گرفتن تبدل خواهد شد. [ربط این ها با مارکس و مارکسیسم و غیره را فقط در ذهن آقای صبوری می توان پیدا کرد.]
نویسنده، آن گاه بدون دادن پاسخ مستقیم، خواننده را در برابر دو پرسش قرار می دهد و پاسخ را به خود او وا می گذارد. به این صورت که در زیر عیناً از آخرین سطور مقاله، کپی شده است:
«دو پرسش را در برابر خرد خوانندگان قرار می دهم:
ـ آیا با برقراری حداقل های دموکراسی (حالا بگو از نوع به قول یک عده، لیبرالی و نئو لیبرالی) است که می توان به مراحل متعالی تر رسید و اشکال متکامل تر مبارزه را پی گرفت و سازمان داد؟ یا بدون برقراری این حداقل ها؟
ـ و در صورت پاسخ مثبت به هر کدام از این دو مورد، آیا باید در «جنبش واقعاً موجود»، به طور فعال حضور داشت؟ یا نه؟
شاید هم اصلاً باید با آن جنگید! مگر نه این که این جنگیدن، همان است که بعضی ها می گویند و می نویسند و می کنند؟»

حالا، می توانید یک بار دیگر کامنت های آقای احمد صبوری (با آن لحن زشتی که مرا به عکس العمل ناگزیر واداشت) علیه نویسنده و مقاله را بخوانید. تا این لحظه، تعدادشان گویا سه تاست. شاید هم بیشتر باشد. من همه ی کامنت های پای این مقاله را نشمرده ام و نخوانده ام. انتخاب با خودتان است.می توانید از آخرین کامنت ایشان شروع کنید، یا از اولین کامنتشان. نتیجه، در هر صورت، کم و بیش، یکی خواهد بود.
٣۲۴۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : احمد صبوری

عنوان : بسیار متأسفم
بخش هائی از یک مقاله تحلیلی کوتاه در جواب به مطالب حجیم تحقیقاتی یک استاد دانشگاهی سرشناس ایرانی عضو کانون نویسندگان را می آورم

منتقد در شروع مقاله با پرتاب یک آپرکات مارکس را در همان ثانیه اول اینچنین ناک اوت می کند

"به مادرم گفتم که خوب است آدم از این پول ها درست کند و به بازار برود و هرچه دلش می خواهد بخرد. خدا بیامرز، نگاه مهربانی به من کرد و گفت:
ـ آخر، به شرطی که قبول کنند! "

(سوسیالیسم یعنی رویای بچه گانه) وی سپس ادعا مکند که مارکس پیچیدگی دنیای فعلی را درک نمی کرده است

"در این نوع معامله، کار در برابر کار قرار می گیرد. بی واسطه ی پول که زائده و زاینده ی اقتصاد بهره کشی است. اما مشکل در اینجاست که چنین معامله یی مربوط به اعصار دور، و روزگارانی می شود که تولید، در مراحل اولیه ی خود قرار داشت."

سپس در این پاراگراف ادبی و مودب و با اخلاق به دکتر قره گوزلو می گوید

"چند کتاب زمینی اما آسمانی شده را هم مطالعه می کنیم و یکی در میانِ نوشته های با یکدیگر قاطی کرده ی آن ها را، یکبار از پاراگراف های زوج، و یک بار از پاراگراف های فرد، سر هم می کنیم و کتابی و مقاله یی فراهم می آوریم و به مبارزه ی سهمگین خود، اینچنین ادامه می دهیم و خاطرمان هم جمع است که در امن و امانیم".

مفهوم مصطلح این جملات یعنی دکتر قره گوزلو استاد علوم اجتماعی جفنگ می نویسد و بیسواد و بیعمل است و استاد برای خطر کردن باید برود پوتین بپوشد بالای پشتبام برود و اله اکبر موسوی رهبر بگوید و یا حسین میر حسین

بخش کوتاه دیگری از این مقاله تئوریک که بسیار آموزنده است

"جوان که بودیم، تئوری موسوم به «تئوری سه جهان»، مد شده بود؛ و اتفاقاً چند تن از دوستان گرمابه و گلستان من، و مخصوصاً یکی از صمیمی ترین ها با من و نزدیک ترین ها به من، مروج این تئوری بودند. ولی متأسفانه آن ها نتوانستند مرا به راه راست هدایت کنند، و به همین دل خوش می داشتند که شب ها و روزهای تعطیل، با بقیه توی خانه ی ما جمع شوند و همه به جان هم بیافتند و بیافتیم و بعد هم گل بگوییم و گل بشنویم"(در افزوده-تئوری سه جهان در ایران در سالهای ۱۹۶۰ مد بود و در دهه ۷۰ جنبش چریکی مد شداستفاده از لفظ سوسیال امپریالیسم تنها مختص به سه جهانی ها نیست پیکاری ها و سهند و رزمندگان سه جهانی نبودند و شوروی را امپریالیستی می دانستند طوفان و بعدها سازمان انقلابی و رنجبران سه جهانی بودند حزب توده هر کس که کمونیست بود و متفاوت سه جهانی می خواند. ادامه مقاله تئوریک را بخوانید)

به به چه حرف خوبی
آن شب امام ما گفت

حرفی که خواب دشمن
از آن سخن برآشفت!

تا آنجا که می فرمود: «حرف امام، این بود:». و موسیقی هم با همان وزن، جواب می داد: «دیم دیم دیریم ـ دیم دیم»!

(در نهایت لمپنیزم نویسنده می گوید دکتر قره گوزلو مفت می گوید و در خیال است. می گوید بحث بعد از مرگ شاه سابقه اش را هم که داره )

این غنی ترین مطلبی بوده که در انتقاد به مقالات تحقیقی یک مارکسیست سرشناس ایرانی نوشته شده.

همان هائی که در دوران قیام بهمن بحث را به بعد از شاه موکول می کردند امروز از همان تاکتیک برای سرکوب منتقدین استفاده می کنند. اینان یک لیست اولویت خود نوشته دارند برای نمونه فعلأ باید فقط در مورد دیکتاتوری نوشت(نئولیبرالیسم در اولویت نیست) آنچه می خواهیم بسازیم را باید گذاشت بعد از مرگ خامنه ای در موردش بحث کرد اینها در این دوران تک تازی ماشین سرکوب خود را شکل می دهند ۴کوتاه مدتی پس از مرگ خامنه ای کمونیست های رویائی ساده را جلو جوخه اعدام می گذارند اینها در دزدیدن انقلاب دکترا دارند.بعد که گندشان درآمد ۲۰ سال بعددکان جدیدی و همین سیکل.
٣۲۴۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱٣٨۹       

    از : خ منتقد

عنوان : پاسخ
دوست عزیز آقای صبوری :
با سلام
۱- نمیدانم از اینکه مرا بنده نواز و عنایت دهنده خطاب کرده اید بر اساس رسم نوشتاری ما ایرانیان است که بر خورد محترمانه را محترم می شماریم و یا کنایه طنز آلوده ایست که معمولا" از آن برای زدن ضربه کاری در اولین قدم استفاده می شود. خوشبختانه من ازتوان جسارت کردن حتی از نوع محترمانه اش بر خوردار نیستم کما اینکه در چند خط اظهار نظر خود بهیچ عنوان مرتکب این خبط جسارت آمیز نشده ام که در درک استاد قره گوزلو از مارکس تردید کنم.مطلب آن بچه بازاری مجاهد بریده را هم مطالعه نکرده ام و حتی اگر مطالعه کرده بودم باز هم به خود اجازه نمیدادم که مطمئن شوم از کدام منبع چند صفحه ای مارکس را درک کرده است ،چرا که در بر خورد های زنده با بسیاری از دوستان، حتی زنده یادانی که جان های شریف خود را فدای اعتقادات انسان دوستانه و مهین دوستی خودکرده اند،دریافته ام مارکسیسم را از منابع غیر کلاسیک آموخته اند. با عرض پوزش باید بگویم با نگاهی به خروجی فرهنگ کتبی وشفاهی مجادلات سیاسی پنجاه ساله اخیر متوجه خواهیم شد که این نوع موضع گیری ها اساسا راه گشا نیست.
۲- نباید با تاکید بر عظمت اندیشه مارکس چون پیروان مذهب، دیگران را در چرخه محافظه کاری و تردید در اظهار بیان گرفتار کرد. اندیشه ورزان برای شخصیت تاثیر گذاری چون مارکس که جای خود دارد برای اندیشمندانی چون سقراط و ارسطو و...که هنوز در بحث های آکادمیک جایگاه خود را حفظ کرده اند ، ارزش ویژه ای قائل اند .
۳- با معماربا تجربه ای در حال بنا کردن دیوار بر خورد کردم.با کمی دقت، حتی با مشاهده چشمی ،کج بودن دیوارغیر قابل انکار بود. موضوع را که مطرح کردم معمار بر آشفت و گفت تو فرق سیمان و گچ را میدانی – بلدی ماله دست بگیری – میدانی شاقول گرد است یا دراز و بیضی؟ اگر میدانی خودت دیوار را بچین.من که حتی از نظر تئوریک هم نمیدانستم با چه مقیاسی از ترکیب سیمان و ماسه و آب ملاط مورد نظر تهیه می شود ، تسلیم شده عقب نشستم اما نمی توانستم به خودم بقبولانم دیوار تا ثریا کج نمی رود.
دوست عزیز چرا تصور کرده اید هر کسی چون من باید از آن حد ازدانش تئوریک – تکنیک علمی مقاله نویسی و ادبیات وزین بر خوردار باشد که بتواند در ازای یک اظهار نظر دست به تقریر مقاله ای علمی بزند . مگر نه اینکه مقالات اساتید باید ما را که در بطن جامعه سر گردانیم اقناع کند . قطعا اگر از توان نوشتن بر خوردار بودم اولین مطلبی که می نگاشتم تحلیلی جامعه شناختانه در رابطه با این شیوه موضع گیری بود که متاسفانه هنوز در بین فعالان سیاسی کشور رایج است و نمونه های فراوان انرا می توان دید.
۴-هر شخص ساکن در کشور حتی اگر یک اثر منتشر شده از آقای قره گوزلورا چون کتاب بحران" نقد اقتصاد سیاسی سرمایه داری نئو لیبرال " مطالعه کرده باشد با کلیات نظرات ایشان (که در کلیات با نظرات اکثر علاقه مندان به مارکسیسم و هواداران عدالت اجتماعی در یک جبهه قراردار) آشنا ست وایشان هم خوشبختانه تنها روشنفکری نیست که پس از عروج تاچریسم به تحلیل افشاگرانه نقش جدید نظام سر مایه داری پرداخته اند.(که متاسفانه اکثرا" به تاثیر همین نقش جدید در روند تحولات کشور ما بهای کمتری داده اند ).اگر استاد مسئولیت روشنفکرانه خود را دراین می بینند که پیوسته به تکرار، گسترش و پر بار کردن آن بپردازند تا این شناخت حداقل در بطن جامعه روشنفکری کشور تثبیت شود ، جای تقدیر دارد و کسی از ایشان راهکار خروج از وضع موجود را تمنا نمی کند، اما آنگاه که به حیطه ارائه راهکار ها وارد میشوند که متاسفانه تکرار کلی و خشک شعار های کلاسیک بویژه بدون نگاه پراتیک به ساختار طبقاتی جامعه کنونی ایران و بغرنجی های خاص آنست، جای بحث بسیار دارد که بحث در این مقوله نه جای نگرانی دارد ونه متاثر از کین و خشم است، بلکه چالشی است اندیشه ای که باید دیگران را به ورود روشمندانه به آن ترغیب کرد.مارکسیسم خلاصه شده در اندیشه های متهورانه مارکس نیست، که از انگلس همراه مارکس تا نظریه پردازان معاصر در این بسته رسیده به ما هر یک در جای خود ایفای نقش کرده اند. مارکسیسم در کشور ما نیز از حیدر خان عمو اوغلی تا استاد قره گوزلو مسیر تارخی پر فراز و نشیبی را طی کرده و هنوز متوقف نشده است، هرچند بر خلاف بسیاری از کشور ها از آمریکای لاتین گرفته تا چین ( جدای از درسدتی یا نادرستی بر داشت ها)در کشور ما کپی برداری های ساده انگارانه نقش تاثیر گذارتری از نو آوری و خلاقیت ایفا کرده اند.
در پایان اگر من از اندیشه های مارکس فقط این مقوله را عمیقا کسب کرده باشم که سیر تحولات اجتماعی حاصل روند مبارزات طبقات اجتماعی است، به تحولات اجتماعی و سیاسی کشور نیز از این زاویه می نگرم و مبارزه جناح های مختلف بورژواژی علیه بورژواژی سنت گرا و نظامی را برای اعاده دموکراسی بورژوازی نه یک بازی سیاسی می انگارم و نه آنرا تخطئه می کنم تا جناح سمتگر غالب خشنود گردد.تلقی من آنست که به کمک شناخت دقیق و مرز بندی مشخص ،با شرکت و تقویت همین مبارزه طبقاتی در جریان (که خون زحمتکشان نیز در آن جاری است)است که می توانم مسیر های متنوع دست یابی به عدالت اجتماعی را هموار تر کنم . حرف بسیار است. اگر در این وانفسای کسب یک لقمه نان حلال برای اهل بیت زیر خط فقرم رخصت دهد و قالب نوشتاری ام خجلت زده ام نکند ، می کوشم به توصیه شما عمل کنم. پس شما هم دوستی مرا بپذیرید – موفق باشید
٣۲۴٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱٣٨۹       

    از : بی پیشوند و پسوند

عنوان : شما را چه می شود آقای احمد صبوری؟
آقای ف.تابان، مسئول محترم سایت اخبار روز
اگر قرار بر این است که در پای یک نوشته، فحاشی به دیگران، آن هم کسانی که هیچ کامنتی در پای آن نوشته نگذاشته اند، و ای بسا اصلاً به کامنت ها مراجعه هم نکنند و فحاشی به خودشان را نبینند، مجاز نباشد، چرا فحاشی آقایی که «احمد صبوری» امضا می کند به آن ها را منتشر می کنید، و یا بعد از آگاهی از محتوایش حذفش نمی کنید، اما در عوض، از انتشار پاسخی که (در نقطه مقابل کامنت او) با رعایت پرنسیپ ها، و با به داوری طلبیدن خوانندگان، نوشته شده است، اجتناب می ورزید؟

برای رفع هرگونه سوء تفاهم (حد اقل رفع سوء تفاهم از خودم) تصحیح شده و جمع و جور شده کامنتی را که فرستاده بودم دو باره می فرستم. اگر کامنت محتوی هتاکی و بد دهانی آقای امضا «احمد صبوری» را حذف نمی کنید، منطق و انصاف، ایجاب می کند که پاسخش را هم منتشر سازید. طبعاً در صورت حذف آن کامنت، نیازی هم به انتشار این پاسخ نیست.
در هر حال، اگر خواستید این پاسخ را منتشر کنید، می توانید مقدمه بالا را حذف کنید.
مرا در حق شما این گمان نبود و هنوز هم نیست. ولی نمی دانم چه ماجرایی است این که می بینم. شاد باشید

عکس العمل پرخاشگرانه، به دور از ابتدایی ترین پرنسیپ های اخلاقی و انسانی آقای احمد صبوری، بهترین نشان دهنده هویت اوست. فردی که نه تنها قدرت درک یک مقاله ساده ـ که هیچ نامی هم از مراد او در آن به میان نیامده است ـ را ندارد، بلکه از اتهام زدن و دروغ گفتن در مورد آن، در پیش چشم همگان هم کوچکترین احساس شرمی در خود نمی یابد.
اشاره این مرید متعصب، به نوشته «دیکتاتوری را ول کن، نئولیبرالیسم را بچسب» است. چه می توان گفت با مرید سر و جان در پی مراد نهاده ای که چه بسا برای اثبات درستی «اندیشه» مراد خویش، حاضر به در برابر «جوخه آتش انقلابی» قرار دادن کسانی هم باشد که نظری مغایر با او دارند؟

کسانی که می فهمند مبارزه با دیکتاتوری را به بهانه مبارزه با نئولیبرالیسم، به زیر ضرب بردن چه نتیجه ای دارد، و یا احتمالاً با چه هدفی ترویج می شود، گناهی ندارند اگر نظر خود را ابراز می کنند. و گناهی ندارند اگر آنچه می نویسند آن گونه روشن و صریح است که بساط معرکه گیری علیه جنبش را کمی آشفته می کند!

مقاله مورد اشاره این فرد متعصب را ـ که خود از سوسیالسم علمی حرف می زند، اما در عصر مرید و مرادی زندگی می کند ـ در همین سایت اخبار روز بخوانید و ببینید که آیا اصلاً کوچک ترین اشاره ای در نفی یا اثبات یا نقد مارکسیسم در آن دیده می شود؟ یا فقط به موضوعی عام، بدون هیچ جهت گیری ایدئولوژیک پرداخته است؟:
ضرورت مبارزه با دیکتاتوری به منظور فراهم آمدن زمینه های مناسب برای ورود به مراحل متعالی تر و متکامل تر مبارزه، به جای فرستادن مردم به دنبال نخود سیاه، و از این طریق، منفعل ساختن آن ها.

این همه بد دهانی علیه نویسنده مقاله مورد نظر، همراه با دروغ و اتهام، نشانه چیست؟ کسی که با کینه ای این چنین نسبت به مقاله ای و نویسنده ای سخن می گوید چه چیز را فریاد می زند به جز ناتوانی و عدم توان تحمل نظر دیگران، و بی منطقی، و وحشت از چند سطر نوشته را؟
دشمنی چنین کسانی با آزادی اندیشه، و با نفی دیکتاتوری (در هرپوششی که دیکتاتوری، خود را در آن نهان کند) خود بهترین دلیل بر ناحق بودنشان است. کسی که بر حق است، از یک مقاله ی ساده و روشن، چنین در هم نمی ریزد، و چنین عنان اختیار از کف نمی دهد!

خودتان آن مقاله را بخوانید و قضاوت کنید. نشانی آن مقاله در سایت اخبار روز، به قرار زیر است: (لطفاً در نظر داشه باشید که لازم است اعداد فارسی در لینک را به اعداد لاتین تبدیل کنید.)

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۳۳۱۱۶
٣۲۴٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱٣٨۹       

    از : احمد صبوری جهرمی

عنوان : ممنون از آقای منتقد
من با شما دقیقأ موافقم که تدریس مطلبی در دانشگاه دلیل حقانیت آن نمیشود. اما دلیل وزن آن می شود اینگونه ساده نیست که مارکسیسم را بتوان حتی اگر بتوان با ۸ خط رد کرد.نویسنده پر باری آن را در قنداق ۴۰ سال قبل رد کرده این یعنی عامیانه کردن همه چیز و بی احترامی به اندیشه و لمپنیزم عریان.
در مورد گرایش سیاسی نویسنده تا آنجا که من می دانم آنهم غیر مستقیم در این لحظه منفرد است و محقق است و بس و در این هم شک نیست که مارکسیست است و مارکس را بخوبی می فهمد.وی حق علمی و حق انسانی دارد که هر جنبش و هر حرکتی را نقد کند. وی حق دموکراتیک دارد که هیج کسی را قبول نداشته باشد. این حق علمی وپژوهشی هر محققی است و شایسته یک محقق که هیجان زده بدنبال هیچ جریانی نیفتد.آقای محیط یک آژیتاتور سیاسی است و دکتر قره گوزلو یک محقق. دخالت اولی در کار دومی فاشیسم می آورد .

تأثیر مارکس در اقتصاد سیاسی و فلسفه سیاسی همچون نیوتون در مکانیک بوده. آنچه تحت نظریه نسبیت عام و خاص بر مکانیک افزوده شد مکمل نیوتون بود نه ناقض آن جنانچه دریافت های بعدی ناقض مارکس نبوده چنین ادعائی سندیت ندارد(از خودتان بعاریت گرفتم) .

متأسفم یکی جنایت کار های سرمایه داری از پینوشه و سوهارتو و ژنرالهای آرژانتین و همه روسای جمهوری آمریکا و هیتلر و موسولونی و احمدی نژاد و شاه سعودی و نخست وزیران انگلیس از ابتدا تا کنون و صدها مثل اینها را به حساب سرمایه داری نمی گذارند اما هر جنایت استالین و پول پوت به حساب مارکس گذاشته می شود. تعجبم یکی نمی گوید بابا دارند رو دست می زنند تعداد کامبوجی ها کشته شده به توسط بمب افکن های آمریکائی کم از جنایات پل پوت ندارد.بابا در ۱۵ روز جناب نیکسون دو برابر جنگ دوم بمب در ۱۵۰۰۰۰ کیلومتر مربع ریخت. بوش مامانی و همسر و دختران فرشته اش که جملگی مارکسیست لنینیست هستند وگروه کارلایل پدرشان برای بچه های بغداد شوکلات کاکائوئی تولید می کند!!!! در ۳ سال ۱۲۲۰۰۰ نفر را کشت . باور کنیم خودمان روشان دادیم یکی نیست بگوید در یک قلم تجارت برده ۱۰۰۰۰۰۰۰انسان جان داد آخه تاریخی جنایتبار تر از سرمایه داری . آیا حرمتی است که برای سود بری نشکسته باشند. من از جنایات منتسب به کمونیسم شرمسارم اما از جنایات سرمایه داری می گریم. امروز ثروت ناشی از تجارت انسان(بچه فروشی) بیش از در آمد ناخالص ملت ۸۰ میلیونی ماست(امروزه مد شده می گویند آمارها هیستریک است منبأ این امار گزارش سازمان مارکسیستی ملل متحد است)
لطف کنید یک مقاله ۱۰ دوازده صفحه ای سنگین در رد قره گوزلو بنویسید این انتقادات سست و چکی ره بجائی نمی برد ما حصلش رشد لمپنیزم است که هم شما هم ما را خواهد درید.
دوست عزیز دیگرم اگر من مارکسیست په رویائی بودن متهم میشوم بتو بگویم به دانش قسم بورژوازی عقب مانده تجاری ایران برای تو سبزی و شور و عشق نخواهد آورد در اولین قدم نفت را خصوصی می کند این خواست سرمایه گلوبال است و بعد توی عزیز مثل هم قطاران آمریکائیت از ساعت ۸ صبح تا ۵ عصر همچون ماشین زیر دست یک بی رحم کار می کنی که حق دارد تو را در سه شماره اخراج کند و مثل ۷۰ در صد جمعیت Single Motherبچه ات را بزرگ میکنی اگر بتوانی کار دومی بیابی تا ۱۱ شب برای هزینه تحصیل بچه ات کار می کنی تا ۷۰ سالگی کار می کنی اگر در این بین ۷ هشت تا از این سیکل های سرمایه داری recession در عمرت بهت خورد یک ۱۰ سالی هم بیکاری و دنبال کار می گردی اوایل بیمه پزشکی برات مهم نیست اما پا که به ۵۰ گذاشتی در دوران بیکاری چند قبض هنگفت پزشکی برایت می آید ناچار می شوی اعلام ورشکستگی کنی. البته شما باهوشید و از خانواده متمول این را برای خواهرم نوشتم. به دنیای خوشی و عشق و حال و شور و MTVخوش آمدید Welcome on board.
٣۲۴۲۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣٨۹       

    از : بابک مهرانی

عنوان : آیا میلیونها شهروند کشورهای آزاد «هذیان » میگویند ؟
هموطن گرامی آیدین نقیبی !
لطفا هومانیست یا رئالیست و یا راسیونالیست باشیم . در ضمن در دوران جوانی استاد فلسفه ی والامقامی داشتم به نام « دکتر نقیبی » امیدوارم با ایشان نسبتی داشته باشید همیشه تعلیمات گرانبهای ایشان را با دی´ده ی منت ارج می نهم.
آیدین عزیز ! هزاران شهروند آمریکائی و در راس آن جوانان ، در سیاتل ، علیه کنفرانس کذائی نئوکان ها و گلوبالیزاسیون ،هنگامه ای بپا کردند که تا ابد فراموش نخواهد شد.
در گوتنبرگ نیز تمام جوانان و فرهیختگان در تظاهرات مشابهی که ژرژ دبلیو بوش هم شرکت داشت نشان دادند که فقط به « دنیائی بهتر » رای خواهند داد. این پلیس سوئد بود که بر علیه تظاهر کنندگان آتش گشود و ماهیت خود را نشان داد و تا ابد فراموش نخواهدشد.
و قبل از اشغال عراق تمام جهان علیه دروغ های ژرژ بوش بپاخواست .
نمی دانم در کجای این گیتی هستی، ولی هر جا هستی موفق و پیروز باشی همین دیروز دانشجویان انگلیس علیه سیاست های دولت ائتلافی محافظه کار - لیبرال به خیابان ها ریختند. پریروز در آلمان فعالان سیاسی بخصوص جوانان از انتقال تقله های اتمی توسط قطارهای محموله ی اتمی با اشغال ریل های راه آهن مورد ضرب و شتم پلیس قرا گرفتند و در هفته گذشته در فرانسه ....
در هیچکدام از کشورهای فوق الذکر اعتراض کنندگان خشونت طلب نبودند همه آزادی خواه ، عدالت جو ، اصلاح طلب و عاشقان پاکیزگی محیط زیست - سبزها- هستند. آیا در این دنیای وانفسا شما می توانید بدون مبارزه به شادی وعشق وسرمستی برسید؟ آیا میلیونها شهروند کشورهای آزاد «هذیان » میگویند ؟
٣۲۴۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : «زندانی» شدن در داده های فلسفی اجتماعی ـ سیاسی (گذشته)، تعصب و تعبد کور را بدنبال دارد. 
جناب خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی، شاعر بزرگ سده هشتم ایران در خصوص طرفداران « ..یست ها» از قبیل مارکسیست، لنینیست، بوداییست، اسلامیست، مائویست، ماکیاولیست تاچریسیت، و و . پیامی بدین مضمون دارد؛ غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ، زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است. همانگونه «پیامبر» محمد آخرین فرستاده آسمانی نیست، مطمینآ هم مارکس آخرین فیلسوف اجتماعی، سیاسی و بقولی از یکی نظردهندگان « پدر علم اقتصاد سیاسی» نیست و کتاب کاپیتال وی هم ناتوان در حل مشکلات اقتصاد امروزی(گلوبالیسم) است. من متفق القول در این بیان این نکته هستم که «.. مارکس (همانند دیگر فلاسفه اجتماعی سیاسی گذشته و بانضمام «پیامبران» ) شکل دهنده تفکر در یک مرحله تاریخ بشر بوده» و نه بیشتر. پیروی تعصب بار از هربینش اجتماعی جهانشمول خرابیها و ناله ها بجا گذاشته و تاریخ گواه بر آن دارد. ما تنها با رها شدن از « ...یست ها» و در پناه آزاد اندیشی و بدور از تعصبات کوته بینانه و با توجه با ویژیگیهای حقیقی هر جامعه قادر به پیدا کردن راه حل روشن ولی دشوار اجتماعی خواهیم بود. بایستی عینکهای که فقط«سیاه و سفید» می بیند و عمده کارشان «خود سانسوری» است، بدور انداخته شوند. انسانهای آزاده در اصل محتاج هیج عینک و کوله بار « ….یست»ها و با هر «فلسفه» اییکه رنگ تعلق(چاکرانه) دارد، نیست و روزا لوگزامبورگ و کارل لیب کنشت در زمان خود از این زمره بودند. «انتقاد» آنها بشیوه سیاسی لنین (...یست) در آنزمان رگهای گردن متعصبان کور جانبداران «..یست ها» را همانند رگهای گردن حزب اللهی های ایران ببزرگی چماق هم عیان نمود و عاقبتش را هم تاریخ بثبت رساند.
٣۲۴۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣٨۹       

    از : آیدین نقیبی

عنوان : نسل جدید زنان و دختران
خوشحالم که نسل جدید دختران و زنان سبز ایران وارد صحنه شده اند. من البته برای استادان خود همواره احترام گذاشته ام و جناب دکتر را نیز همواره دوست داشته ام و از او بسیار آموخته ام ایشان همواره برای من و سایر دانشجویان نه استاد که دوستی صمیمی بودند به حرف هایمان گوش میدادند و با حوصله هرکاری می توانستند انجام میدادند. ماجرا به آن شوری هم که خانم دکتر اسکندری گفته اند نیست. آقای دکتر علاوه برسختگیری همیشه درخود بودند انگار چیزی ایشان را از درون آزار می داد. حالا ما بزرگ شده ایم. هرکدام در کشوری پراکنده شده ایم اما خوشحالم که ایشان کما کان شاداب هستند و نوشته شان سرشار از طنزی زیبا بود. از لوندی خانم مونیکا که بگذریم واقعا من هم معتقدم که آمریکا درجهان از زمان بیل کلینتون شکست خورده. ولی در ایران نسل جدید نه به دنبال آمریکا و نه به دنبال بنیاد گرایی و و نه در جست وجوی چپ است. نسل ما شادی میخواهد. شادی و عشق و سرمستی.
٣۲۴۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣٨۹       

    از : مرضیه لاجوردی

عنوان : کدام متد آقای صبوری؟
آقای صبوری محترم! سلام.
این دوست نازنین شما بقول دکتر محیط جز خودش کسی را قبول ندارد. اگر شما در تمام نوشته ایش یک خط یافتی که بکی از جریان ها و افراد سیاسی موچود را تایید کرده باشد من از همین تهران به شما یک هفته شام با مخلفاتش خواهم داد. من این آقای دکتر را می شناسم و زمانی شاگردش بودم . پایان نامه یی در باره ی هابر ماس نوشته بودم و برای مشاوره نزد ایشان بردم . نیم نگاهی انداخت و پس از کنار گذاشتن گل و یک هدیه ناقابل که اصلا جنبه رشوه نداشت و فقط برای دوست داشتن بود گفت " به تر از هابرماس پیدا نکردی؟ "
البته بعد گل را برداشت و هدیه ام راپس داد و گفت این ها که اصلا به چپ اعتقادی ندارند شما می خواهی زوری چپشان کنی. و گفت هابرماس دوست گرمابه گلستان علی رضا بهشتی ست و یک رفرمیست بیش نیست. حالا آواز دهل شنیدن از دور خوش است. در تمام دوران شکوفایی جنبش سبز ایشان هرگز حاضر به کمترین حمایتی از موسوی و کروبی نشدندو گویی با سبزها پدر کشتگی دارند در تمام مصاحبه ها و نوشته شان احمدی نژاد را ول کردند و یقه موسوی را گرفتند . البته تمام اینها قبل از انتخابات نیز بود و ایشان همیشه از خاتمی به عنوان یک شبه لیبرال مرتجع یاد می کرد. آیا این انصاف است. انصاف است کسی به نام رد " بورژوازی ملی " دکتر مصدق را بکوبد. لطفا جواب دهید.من را ناامید کردی احمد آقای صبور. که خیلی هم البته بی تعارف صبوری.
٣۲۴۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣٨۹       

    از : خواننده نظرات

عنوان : تدریس مارکس در دانشگاه ها دلیل تایید فرضیه های او بوسیله آن دانشگاهها نیست.
در دانشگاه های معتبر جهان، همه تئوری های اقتصادی و نتایج بدست آمده از آنها تدریس می شود و مورد نقد و بررسی قرار می گیرند، و فرق نمی کند که این تئوری مارکس باشد یا کینز. بنابراین چون مارکس در دانشگاهی تدریس می شود نباید فرض کرد که حتما مارکس مورد تایید آن دانشگاه است. در همین دانشگاههای معتبر، ایدئولوژی ها و عملکردهای نظامهای توتالیتری مثل شوروی سابق و آلمان نازی هیتلری را هم تدریس می کنند ولی اینرا هیچکس نمی تواند به حساب تایید این ایدئولوژی ها بوسیله دانشگاهها بگذارد همانطور که تدریس مارکس را هم در دانشگاهی نمی توان به حساب تایید آن گذاشت.

تدریس مارکس در دانشگاه ها دلیل تایید فرضیه های او بوسیله آن دانشگاهها نیست.
٣۲۴۱۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣٨۹       

    از : احمد صبوری

عنوان : تقاضایی خاضعانه از جناب منتقد
ممنون از بنده نوازی و اینکه مرا مورد عنایت قرار دادید. آشنایی من با نام دکتر قره گوزلو بسیار کوتاه مدت است . در این مدت می بینم هرگاه ایشان مقاله ای می نویسد که خوب هم می نویسند عده ای هجوم می آورند و روش نقد وی را مورد انتقاد قرار می دهند و همه هم گویا از روی یک نوشته مشترک می نویسند که نقدش صحیح نیست و غلط است. تنها مطلب انتقادی ۱۵ خطی انتشار یافته علیه قره گوزلو از یک بچه بازاری مجاهد بریده بود که فرق سوسیالیسم و جامعه توحیدی تک طبقه را هم نمی فهمد و مطمئن هستم مارکسیسم را از طریق جزوه ۱۴ صفحه ای عسگری پور اگر آنرا هم خوانده باشد یاد گرفته ودر این ۱۵ خط ایشان قید می کند که از قنداق وی مارکسیسم را رد کرده بوده است. این عامی بخودش زور نمی دهد که برود ببیند مارکس را دوست داشته باشی نداشته باشی متفکر قدری است جزو دروس دانشگاهی معتبرترین دانشگاه ها مارکس یاد می دهند مارکس پدر علم اقتصاد سیاسی است .مارکس شکل دهنده تفکر در یک مرحله تاریخ بشر بوده فقط تبلیغات قره گوزلو که نیست. بهر روی خواهشی دارم. اگر ممکن است بخاطر انسانیت یک نقد سنگین جدی بنویسید و روش نقد قره گوزلو را مورد بررسی قرار دهید اگر مارکسیست هستید نشان دهید که وی مارکس را نمی فهمد و اگر غیر مارکسیستید دلایل غیر علمی بودن متد بررسی قره گوزلو را روشن فرمائید. واقعآ من شخصأ مدیونتان خواهم بود.
٣۲۴۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣٨۹       

    از : خ منتقد

عنوان : اصلاح امور
دوست عزیز آقای صبوری - متاسفانه نه حمایت های سر سختانه شما ازاندیشه های به قلم اورده شده آقای قر گزلو و نه اصل مطالب ایشان فاقد پشتوانه علمی است . از تعیین تکلیف برای جهان سر مایه داری که بگذریم و نگاهمان را به مبارزات مردمی داخل معطوف کنیم وبقول شما اولین قدم برای حرکت را نقد بدانیم . حمله غیر منصفانه ،تهیج کننده و غیر علمی به کلیه گرایش ها و فعالان و مبارزان سیاسی و اجتماعی را نمی توان نقد بارورانه تلقی کرد.ضرورت تشخیص شرایط سیاسی و درک سیر تحولات اجتماعی اولین گام برای ارائه نقد علمی است . به خاطر داشته باشید شعار های اولترا کارگری حد اقل هفتاد سال است که در کشور بر سر زبان های سرخ روان است و به خاط داشته باشید هم نویسنده مقاله و شاید هم شخصص شما هنوز منتقد سر سخت حزبی هستند در یک مقطع کوتاه با عدم درک شرایط بورژوازی ملی را زیر ضربات خود قرار داد بطوریکه حتی پس از اصلاح سیاست و جان گذاشتن بر سر حمایت خود از دولت ملی مصدق هنوز هم ازدرد صفات و القاب تحمیلی در رنج است. پیروی از سیاست انتر ناسیالیستی حاکم بر جریانات چپ ان زمان شق دیگری از قضیه است که ابزاری است برای تخطته همین سیاست اولترا چپ انان . موفق باشید
٣۲۴۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣٨۹       

    از : احمد صبوری

عنوان : من درد مشترکم مرا فریاد کن(پاسخی به سمیرا شاهمرادی)
نمی دانم از کجای نوشته من در جواب به خانم دکتر اسکندری که گویا استاد علوم اجتماعی است استنباط عصبانیت و تند خوئی نمودید. صحبت من با استادی بود که بفرض من نه برای امرار معاش که بر اساس دانش و درک این مشغله را انتخاب کرده است. به وی یاد آوری کردم که روش ومتدالوژی تحقیق در علوم اجتماعی استاتیک نیست هر تحقیقی در این حوزه از نقد آغاز می شود قره گوزلو در حوزه تخصصی خود به نقد اجتماعی- اقتصادی انتخابات مجلس نمایندگان آمریکا پرداخته و نتیجه می گیرد که دوران حکومت های کینزی(لیبرال و سوسیال دموکرات کلاسیک) سپری شده برای اثبات مدعایش گردش حوادث را از دوران تاچر-ریگان تا عصر کنونی فهرست می کند ونتیجه گیری می کند که آنچه در آمریکا رخ داده نه یک استثنا بلکه یک قاعده است. وی در ضمن گوشزد می کند که آنچه از رفاه اجتماعی در اروپا بدست آمد و باقیمانده محصول جنبش مهار شده کارگری بوده و می باشد. وی توصیه می کند که اگر این جنبش این چنین توانا بوده که می توانسته دست آوردهایی همچون آموزش همگانی وبهداشت برای همه به ارمغان بیاورد چرا شایسته آن نیست که گامهای بلندتری بردارد؟در انتقاد به روش و متد بحث قره گوزلو استاد محترم نیشخند می زند و می گوید مدتی به قره گوزلو وقت می دهم برو فرانسه را سوسیالیست کن.

من بر اساس بد و خوب روزگار با بیماران سرطانی، بسیار سر وکار دارم بسیاری از آنها در سنین جوانی و در یکی از این مهتاب شبها و در اوج تمنای زندگی از دست می روند تحقیقات تا کنون نتایج محدودی به ارمغان آورده اما از همه این تلاشهای نا فرجام هر لحظه تجربه گیری می شود و امید به حل این معضل بیولوژیک ضامن شور و اشتیاق هر لحظه محقق است. تعجب در این است که بنظر استاد منتقد در علوم اجتماعی دردی برای درمان کردن و معضلی برای حل کردن موجود نیست همه چیزدر جهان خوب است و عالی و نیازی هم نیست دانشجویانمان را برای حل هیچ نا دانسته ای تربیت کنیم تنها وظیفه محقق دانشگاهی توجیح وضع موجود است بالاخص نئولیبرالیزم مسئله بزرگی نیست اگر هم باشد مسئله امروز ایران نیست!!. اگر محصول حاکمیت نئولیبرالیسم در جهان بجز یک فقره ۱۲۲۰۰۰ جنایت در عراق و تل انبار شدن ثروتی معادل ثروت نا خالص ملی آمریکا در دستان نازنین و عاشق پیشه و با حال کمتر از صد هزار نفر است ! آیا یک فرهیخته به منتقد نئولیبرالیزم باید بگوید برو کشکت را بساب(نتیجه نشست و بر خواست با ابراهیم نبوی)این روش نقد علمی و دانشگاهی است؟
سرکار خانم شاهنده می دانم شما بخشی از نسل جدیدی ها مثل بسیار بسیار از نسل قدیمی ها نمی خواهید مرضیه احمدی اسکوئی و ادنا ثابت و لادن و نسترن آل آقا و غزال آیتی ومهرنوش ابراهیمی و صبا بیژن زاده و طاهره خرم و زهره مدیر شانه چی وگلرخ مهدوی و پوران یدالهی و مینا طالب زاده و روزا لوگزامبورگ شوید می دانم!! حتی در دوران ما نسل قبلی ها هم فقط تعداد بسیار بسیار محدودی کاشفان چشمه ، کاشفان فروتن شوکران ،جویندگان شادی در مجری آتشفشانها ، شعبده بازان لبخند در شبکلاه درد ، با جاپائی ژرف تر از شادی، در گذرگاه پرندگان بودند.لزومی هم ندارد که آنگونه شوید.اما توجه کنید که بورژوازی عقب مانده دلال ما جائی را سبز نخواهد کرد این بورژوازی تا خرخره وابسته است در کالیفرنیا زندگی خواهد کرد و در ایران حکومت. مهر ورزی شما تنها با امحاء سرمایه داری تحقق خواهد یافت.
ای دیر یافته! با تو سخن می گویم
بسان ابر که با توفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های ترا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
سر سبز تر باشید از جنگل
٣۲۴۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨۹       

    از : خ منتقد

عنوان : عدم چاپ
متاسفانه اخبار روز از درج چند خط نوشته بدون اظهار نظر تند یا خلاف اخلاق مطبوعاتی خود داری کرد که روش مطلوبی نیست . مختصر کلام این بود که هواخواهان عدالت اجتماعی نمی توانند چون هواداران اسلام صدر اسلامی به دوران گذشته دور حتی اگر شخص مارکس باشد تکیه کنند بقول اقای قر گزلو صد سال از انقلاب اکتبر گذشته است و تحولات باور نکردنی اجتماعی مهر خود را بر تاریخ کوبیده و راه های جدید باید جستجو کرد وگرنه نیاز نیست برای رد سرمایه داری از هر جناح و مسلکی که باشد سینه دراند و شعار داد حداقل صد سال که میشود این شعار های بی نتیجه سر داده میشود موفق باشید
٣۲٣۹۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨۹       

    از : سمیرا شاهنده

عنوان : بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
من هم با خانم دکتر موافقم و معتقدم دوران کارگران و دیکتاتوری در عصر دموکراسی و حقوق بشر سر آمده و این صحبت ها و مقالات دکتر فراگوزلو و دوستانش مانند آقای صبوری به درد انتشار در پراودا ی ۱۹۱۷ می خورد. خود آقای دکتر نیز اعتراف کرده اند که ساعت شان روی عدد ۱۹۱۷ متوقف مانده این اعتراف دقیق ترین جمله یی ست که من از ایشان شنیده ام. خوب دوستان شما هزاره سوم را به ما بسپارید و خود بروید پیش مارکس و رزا لوکزامبورگ. ما که حرفی نداریم. آمار آقای صبوری پیش از آن که واقعی باشد هیستریک است . جهان تازه دارد از شر استالین و خمرهای سرخ راحت می شود ما می خواهیم سبز باشیم. شادو سرحال. نمی خواهیم مثل شما فرن نوزدهمی ها سرخ باشیم. ما به جای شاملوی اخمو ترجیح می دهیم فریدون مشیری بخوانیم
بی تو مهتاب سبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
این ترانه را با جسارت به مشوق تحصیلی ام آقای قراگوزلو اخمو تقدیم می کنم و برایش دنیایی سبز و شاد آرزو دارم. بر خلاف تصور آقای صبوری کامنت خانم دکتر اسکندری خیلی با مسما و به موقع بود.شما اگر از پس دو سال بیمه و سارکوزی بر آمدید من با تمام توان به شما می پیوندم.شاید پیروزی کارگران فرانسه کمی لبخند را برای آقای دکتر به ارمغان بیاورد.
سبز
تویی که سبز می خواهم
سبز باد و سبز شاخه ها
این شعر هم تقدیم آقای احمد صبوری که این همه عصبانیت خود را کنترل کند. سمیرا همه را دوست دارد و از جنگ و خون ریزی بیزار است. زنده باد صلح.
٣۲٣٨۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : تمام احزاب حاکم در دولتهای اروپایی( غرب، شرق) در خدمت غول گلوبالیسم قرار دارند.
آیا ما مدتها وارد آندورانی نشدیم که بورژوازی و خورده بورژوازی معنی اولیه و کلاسیک خودرا از دست داده و تهی از جوهر و کارآمدی اولیه خودگشته است؟. آیا امروز سیستم سرمایه داری بشکل جهانی که در قالب گلوبالیسم تجسم پیدا کرده و باز خوانی جدید از رابطه کار و کارگر و کارفرما (کاپیتال) طلب نمیکند؟.آیا تعریف طبقه کارگر در شکل کلاسیک خود و انقلاب پرولتری در فرم هژمونی خواهی طبقه کارگر مارکسیست ـ لینیستی با توجه به انسجام جهانی سرمایه داری بقوت خود باقیست؟
آیا بیان این مطلب « برای گذار از جامعه ی سرمایهداری به سوسیالیسم عمل سیاسی لازم ‏است. پیروزی چنین فرایندی به طور مطلق فقط یک راه دارد: تقویت جنبش کارگری به منظور ایجاد یک جنبش اجتماعی فراگیر سوسیالیستی. ‏واضح است که در این جنبش – که هژمونی آن با طبقه ی کارگر است..» نشاندهنده برداشت سطحی و دگم و آیه وار از مفاهیم سیاسی اجتماعی نیست؟. بعد از فروپاشی اردوگاه کاپیتالیسم دولتی (شوروی سابق) انتظار میرفت (البته در حد آرزو ) دوران زندانی بودن ایده و بینش سوسیالیسم در زندانهای مخوف افکار لنین ـ استالینی در سیستم سرمایه داری دولتی از یکطرف بپایان برسد و از جهت دیگر فشار و جلوگیری از نشر و افکار سوسیالیسم توسط کشورهای سرمایه داری و استعمارگر غرب برداشته شود. تا ایده سوسیالیستی در بستر آرام بتواند راه تکاملی خود را بیابد. البته اثرات منفی دو فاکتور فوق الذکر که باعث عقیم شدن رشد ایده سوسیالیسم از اوایل قرن بیستم ببعد شد قابل برآورد نیست. و روشنفکران «چپ» دنیای آزاد هنوز که هنوز است مشغول لیسیدن زخمهای بجا مانده از آن دوران هستند. من با نویسنده مقاله همنظرم که در تمامی کشورهای که جزیی از سرمایه داری جهان هستند، صرفنظر از اینکه کدام حزب در راس امور مملکت باشند، دارای سیاست مشترک در جهت رشد و انسجام سرمایه هستند. دوران سوسیال دموکراسی براند، کرایسکی و پالمه گذشته و در موزه ها(کتابها) باید آنها را پیدا کرد.مقاله بسیار وزین و قابل تعمق است و بایستی مورد توجه جریانات «چپ» وطنی قرار بگیرد تا پوستین کهنه خود را بخاطر نیازهای امروزی زحمتکشان نو نمایند و با انتخاب تعاریف جدید از مفاهیم طبقاتی و استثمار،بستر استراتژی مبارزه بحق زحمتکشان را هموار نمایند.
٣۲٣٨۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨۹       

    از : پرویز مهربان

عنوان : ذهنی گرائی کیفیت کار را تنزل میدهد
ژورنالیست کانادائی Naomi Klein درسال ۲۰۰۷ کتاب دکترین شوک The Shock Doctrine را منتشر کرد که با ارائه ی فاکت های دقیق، مکانیزم استفاده ی نئوکان ها از بحران های اجتماعی ؛ ناشی از عوامل طبیعی: «طوفان ،سیل ، زلزله و نظائر آن» - عوامل اقتصادی ، سیاسی و نظامی برای تسهیل حاکمیت بیشتر «بازار آزاد» و تحمیل «قوانین » جدید به مردم ، مورد استقبال کم نظیری در سراسر دنیا قرار گرفت. مطالعه این کتاب نشان میدهد که نئو لیبرالیسم چه خوابی برای بشریت دیده ست و مانند طبقه ای واحد در سراسر جهان در حال تصفیه حساب با نیروهای طرفدار «جامعه رفاه » و عدالت اجتماعی می باشد.
شیوه ی این نویسنده ی سوسیال دمکرات برخلاف آقای قرگوزلو تکیه بر تمام وقایع و بحران های طبیعی ،سیاسی و نظامی جهان ست که مورد استفاده نئوکان ها قرار گرفته ؛ از اشغال سفارت آمریکا ۱۹۷۹ درایران و معامله ی پنهانی حکومت مذهبی ایران با جمهوری خواهان۱۹۸۰ برای سقوط دمکرات ها تا ماجرای ایران گیت و آدم ربائی های حزب الله و بالاخره ۱۱ سپپتامبر ۲۰۰۱ بعداز «جلوس » ژرژ دبلیو بوش و باقی قضایا..

بحران ها و جنگ افروزی سرمایه داری قبل از انقلاب اکتبر وجود داشته ، در طول ۶۰سال حکومت اتحاد جماهیر شوروی هم وجود داشته و بعداز سقوط شوروی هم وجود دارد. حال باید دید چرا در صحبت های آقای قراگوزلو در باره ی صدام ها ، طالبان ها ، القاعده ها ، حماس ها ، حزب الله ها ، احمدی نژادها و ده ها کانون تشنج که تنور جنگ نئوکان ها را گرم می کنند حرفی نیست توگوئی تمام اروپا و آمریکا یک شبه تاچریست ، کنسرواتیست و راسیست شدند.

نه جانم ! در انگلستان پس از جنگ دوم جهانی برای اولین بار حزب کنسرواتیست مارگرت تاچر نتوانست به تنهائی دولت تشکیل دهد -بقول «لومپن » کنسرواتیست ها «افت » کردند که برای اولین بار با حزب سومی «لیبرال» دولت ائتلافی تشکیل داد. حال باید از کارشناسان پرسید که این به نفع مردم انگلستان ست یا به ضرر آنها ؟ هموطنان ایرانی مقیم انگلیس بهتر می دانند که انگلستان بخاطر دنباله روی بلیر از ژرژ دبلیو بوش یک کسر بودجه ۹۰۰ بلیونی رو دست مردم انگلستان گذاشته ست که بیشتر از چشم صدام ، طالبان ، بن لادین و القاعده می بینند نه بلیر !

در باره ی سوئد هم بدنیست بدانیم که دولت ائتلافی راست سوئد مشتمل بر حزب کنسرواتیست و ۳ حزب میانی دیگر در انتخابات اخیر در مجموع پس رفتند و اکثریت کرسی های خود را در مجلس از دست دادند. در این بلوک ، کنسرواتیست ها بزرگتر شدند و میانی ها آب رفتند. دولت اقلیت دست راستی تشکیل شده که بدون حمایت ۳ حزب اپوزیسون ( سوسیال دموکرات ، سبزها و چپ ) نمی تواند برنامه و وعده وعید های انتخاباتی خود را در مجلس به تصویب برساند. این موضوع هم در سوئد کم نظیر ست !
حزب نژاد پرست «دمکراتهای سوئد » با ۵،۷ درصد کل آرا انتخابات ( ۸۲،۵ در صد واجدین در انتخابات شرکت کردند) به مجلس راه یافت
در دوره ی قبل با ۳،۹ درصد نتوانست وارد مجلس شود در طول ۴ سال اخیر در سایه دولت دست راستی و سیاست های ضد پناهندگی توانستند ۱،۸ درصد پیشرفت کنند.

تا امروز که با هم صحبت می کنیم هیچ حزبی حاضر به همکاری با راسیست ها نیست حالا اقای قراگوزلو چگونه مسائل سوئد را تحلیل می کند موضوعی ست که بهترست دوستان سوئدی ایشان که در اعلامیه های فارسی خود انتخابات سوئد را «تحریم » کردند توضیح دهند. میزان شرکت در انتخابات سوئد ۲ درصد از دوره ی قبل بیشتر بوده ست.

فکر می کنم ذهنی گرائی در نوشته ی آقای قراگوزلو کیفیت کار را تنزل میدهد و هر خواننده به تناسب «تناقضی » که در نوشته پیدا می کند اعتماد خود را نسبت به نویسنده تا حدی از دست میدهد .اینها را در نهایت فروتنی برای آقای قراگوزلو نوشتم ولی ایشان گویا اهمیت نمی دهد.
٣۲٣۷۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣٨۹       

    از : احمد صبوری

عنوان : دلایل عدم صدور فرمان همه قدرت به شوراها در جنبش فعلی فرانسه
‎طبق روال سنتی هرگاه مقاله ای از دکتر قره گوزلو انتشار می یابد دوستان و آشنایان سوالاتی از وی مطرح می کنند که کوچکترین ارتباطی به متن مقاله ندارد. بحث مقاله جاری بازگشت نئولیبرالیسم به قدرت از طریق قلک ناسیونالیسم لومپنی(تی پارتی) در انتخابات آمریکا است در اینجا نویسنده نشان می دهد که تاریخ مصرف دولت های کینزین (لیبرالی-سوسیال دموکرات ) در این مرحله رشد سرمایه به انتها رسیده است. دولت ایالات متحده تنها ۲۰ درصد اقتصاد ۱۲۰۰۰ میلیارد دلاری آمریکا را در کنترل دارد. در کل کره زمین حدود یک میلیون نفر صاحب ۲۳ تریلیون دلار ثروت هستند.تنها کمتر از صد هزار نفر۱۲۰۰۰ میلیارد دلار ثروت دارند. این انباشت سرمایه دیوانه وار ماحصل سیاست های نئولیبرالی ۳۰ سال گذشته است. نویسنده معتقد است بوضوح می توان دید که عامل متعادل کننده نسبی در سالهای بین ۵۰-۸۰ وجود اتحادیه های کارگری توانمند بود. حال که جنبش کارگری در شکل خوار شده اش می تواند تعادل بیاورد چرا برابری نیاورد.

در پاسخ سوال های خانم اسکندری به عواملی اشاره می کنم
۱- دوران در خود بودن

*در ‏سی سال تسلط نئولیبرالیسم ضربات سنگینی بر پیکر چپ و جنبشهای کارگری وارد شده است. چپ هنوز از شوک مهلک چنان ضرباتی به خود نیامده است.

*‏ شکست کمونیسم بورژواییِ استالینی ـ خروشچفی شوروی که به ناحق، چند دهه ذیل سایه ی سوسیالیسم لم داده بود. (منظورم شکست ‏کمونیسم اردوگاهی است!)

‎* ‏ فروپاشی دیوار برلین و ایجاد یأس و انفعال در بخش عمده ای از چپ که تحت تاثیر تبلیغات سرسام آور رسانه های غربی منفعل شدند. ‏سرمایه داری غرب توانست این فروپاشی را به شاخی زیر چشم سوسیالیسم کارگری تبدیل کند و شلتاق زنان بگوید: "این بود آن مدینه ی فاضله ای که ‏مارکس و انگلس و لنین قولش را داده بودند"؟ "این بود بهشت کارگران"؟ و مهملاتی از این دست.

‏ ‎*با حاکمیت سیاهترین و هارترین شکل سرمایه داری بازار آزاد که از سال ۱۹۷۹ در انگستان با تاچریسم و دو سال بعد با ریگانیسم در ‏آمریکا به قدرت رسید سرمایه عملاً شمشیر خود را علیه چپ و کل جنبش کارگری در تمام جهان از رو بست. نئولیبرالها با فرومایگانی همچون ‏فوکویاما گرد و خاک "پایان تاریخ" و پیروزی لیبرال دموکراسی غرب و تک قطبی شدن جهان را در بوق و کرنا کرده بودندوتخم یأس می پروراندند

‏ ‎‏ ‎*‏ شیفت سوسیالیسم خرده بورژوایی، دهقانی مائوـ لین پیائو در چین به سوی شکل بندی یک جبهه ی جدید و قدرتمند سرمایه داری نئولیبرال ‏میلیتانت. بورژوازی خشن و ضد انسانی چین که زیر پرچم "حزب کمونیست" کثیفترین نوع کارمزدی (کاربرده گی) را به صدها میلیون کارگر ارزان قیمت ‏تحمیل کرده است؛ شلیک دیگری به شقیقه ی چپ (خلقی) به شمار می رود.

‏ ‎*‏ به جز شکست اردوگاه شوروی و چین، تجربه ی تلخ چپ درفرانسه،یوگوسلاوی، آلبانی، ویتنام، کامبوج، اندونزی و... بر حجم این ناکامی ها افزود.

*‏ این شکستهای پی درپی جهانی بخشی از چپ را به دامان لیبرالیسم پرتاب کرد. ‎چپ لیبرال نشده ی نیز ضمن تشتت و پراکنده گی به انواع در افزوده های کاذب بر سوسیالیسم مارکس آویزان شد.

* عدم شناخت مشخص از ویژه گیهای سرمایه داری جدید

* تا اواسط دور دوم ریاست جمهوری بوش دوم (۲۰۰۵) و علنی شدن بحران اقتصاد سیاسی نئولیبرالی –این مجموعه توانستند چپها ‏را مداوم هو کنند.

۲- بر آمد مجدد
پیدایش نحله های موسوم به اروکمونیسم، چپ نو، فرانکفورت، گروه مانتلی رویو؛ تئوری پردازی افرادی همچون دیوید ‏هاروی، مدیسن، الکس کالینیکوس، پری اندرسون، دیوید مکنالی، تریایگلتون، ارنست مندل و حتا مایکل هارت و تونینگری تا حدودی در این دوران در خود بودن به چپ ها کمک ‏کرد تا به شناخت مشخصی از ویژه گیهای سرمایه داری جدید نایل آیند. این نظریه پردازیها در چند دهه ی گذشته به احیا و حتا ارتقای کیفی چپ یاری ‏رسانده است، اما تمام اینها کافی نیست.

برای گذار از جامعه ی سرمایهداری به سوسیالیسم عمل سیاسی لازم ‏است. پیروزی چنین فرایندی به طور مطلق فقط یک راه دارد: تقویت جنبش کارگری به منظور ایجاد یک جنبش اجتماعی فراگیر سوسیالیستی. ‏واضح است که در این جنبش – که هژمونی آن با طبقه ی کارگر است – طیف های گسترده ی دانشجویی، زنان و غیره نیز به طور وسیع حضور خواهند ‏داشت.
سوسیالیسم علمی نقد جامعه ی سرمایه داری است، سوسیالیسم مارکس با تکیه بر مبارزه ی ‏همیشه جاری در جامعه ی سرمایه داری شکل خواهد بست.اگر به اعتبار علمی مانیفست مجاب شویم که سوسیالیسم آینده فقط از درون پیشروی مبارزه ی ‏طبقاتی کارگران بیرون میآید بنابراین جنبش کارگری فعلی فرانسه درسهای گرانبهائی برای پیروزی سوسیالیزم کارگری در آینده نزدیک به ارمغان خواهد آورد.
٣۲٣۷٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣٨۹       

    از : طاهره خرم آبادی

عنوان : به خانم اسکندری
سلام خانم دکتر . امیدوارم هر کجای این جهان ناامید کننده هستید امیدوار و شاد وپیروز باشید.من وارد این سوالات شما نمی شوم و نمی خواهم بگویم که شما در کلاس وقتی دانشجویان مواضع دکتر قراگوزلو را کمی هواخواهی مطرح می کردند تا کجا و چگونه ناراحت میشدید و برای آقای موسوی و جنبش سبز جشن پیروزی عنقریب می گرفتید. شما به یاد دارید و من نیز می دانم که دکتر مقاله ای نوشته بود در سایت البرز و گفته بود که تاریخ تمام جوامع تارخ مبارزه طبقات است (مارکس ) و در جمع نتیجه گرفته بود که باید جنبش سبز را هم طبقاتی بررسی کرد و گفته بود که صحنه گردان ماجرا طبقه خرده بورژواست. و گفته بود تا نیامدن متشکل طبقه کارگر این جنبش شکست خواهد خورد.دیدیم که چنین شد. حالا شما و دوستان تان که سنگ طبقه متوسط را به سینه میزنید بفرمائید که چرا نتوانستید کاری پیش ببرید. ممنون می شوم اکنون نیز به وظیفه استادی خود عمل کنید و من را راهنمایی فرمائید.
شاگرد شما/ طاهره خرم آبادی
٣۲٣۶۶ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣٨۹       

    از : ژیلا اسکندری

عنوان : یک سوال از جناب قراگوزلو؛ یعنی چند سوال
با تشکر و خسته نباشید به جناب قراگوزلو سوال من این است که آیا به نظر شما :
۱. کارگران فرانسه آگاه هستند یا خیر؟
۲. متشکل هستند یا خیر؟
۳. اگر جواب به این دوسوال مثبت باشد - که احتمالا و با توجه به این مقاله و مصاحبه ایشان با رادیو همبستگی مثبت است- حالا این سوال پبس می آید :
۴. چرا این کارگران آگاه و متشکل نمی توانند فقط یک خواست ساده صنفی خود را از دولت بگیرند؟
۵. وقتی کارگر فرانسه آن هم در قلب اروپا قادر به گرفتن حقوق اولیه ی خود نیست در ایران چگونه چنین امری ممکن است. تازه با نوشته های جناب قراگوزلو گویا ما باید منتظر باشیم که این طبقه بیاید و شر استبداد را هم برای همیشه کم کند!!
من البته جوابم به جناب قراگوزلو این است که :
عزیز! مشکل شما انکار نقش طبقه متوسط در دوران مدرن است. این نکته را من قبلا هم به ایشان گفته ام زمانی که مقاله ای تحت عنوان " خیزش سبز از رویا تا توهم " منتشر کردند
البته ایشان مثل همیشهیک قدم هم کوتاه نیامدند و شروع کردند به آوردن فاکت های تئوریک از کلاسیک ها.اگر خاطرشان باشد بحث ما در دانشگاه علامه صورت گرفت و ایشان بعد از استدلال های خود پرسیدند به گمانم قانع شدید؟ و چون من گفتم : خیر! ایشان شانه ای بالا انداختند و گفتند : متاسفم. و رفتند.من در آن زمان مدرس دانشگاه بودم و اکنون در هلند هستم. و فرقی هم نمی کند. و باز هم تدریس می کنم و برای جناب قراگوزلو با تمام اختلاف نظرهایمان آرزوی شادی و شور دارم. و کمی هم واقع بینی.
٣۲٣۴۶ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣٨۹       

    از : سعید پیوندی

عنوان : متشکر از نویسنده و کامنت گزاران
سلام من به مقالات محمد قراگوزلو خیلی علاقمندم اما گاه به برخی مفاهیم پیچیده آن پی نمی برم. این مقاله را که خواندم می خواستم بروم سراغ دیکشنری که دوستان عزیز لطف کردند و با کامنت خود من را نیز به جایی رساندند. ریگان با شات گان ؛ بیلی با مونیکا ؛دبلیو بوش با وار ( جنگ ) و باراک با باک. می فهمم این گونه نوشتن خیلی سخت است . بخصوص اگر مقاله جدی و تخصصی باشد. به هر حال ممنونم. ما به جز آموزش اقتصادی ؛ نوشتن جذاب را نیز یاد می گیریم . اشاره به خانم رئیس جمهور خوش تیپ برزیل هم جالب بود.خوش به حال برزیلی ها که رئیس جمهورشان هم چپ است و هم خوش تیپ. ما چه داریم؟هیچ.
٣۲٣۴۴ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣٨۹       

    از : پویان

عنوان : توضیحی در مورد چند عبارت
یکی از قوانین مهم بانکداری آمریکا glass - Steagall میباشد که در سال ۱۹۳۳ وضع شد. مطابق این قانون FDIC بنگاه بیمه سپرده فدرال تشکیل شد که وظیفه آن کنترل بورس بازی بود.یکی از قلم های این آیین نامه که تنظیم نرخ بهره سپرده بانکی بود بعدها بتوسط ریگان در سال ۱۹۸۰ کنار نهاده شد. درسال ۱۹۹۹ در دوران کلینتون بندی که بانک ها به سه دسته بانک های تجاری، سپرده و سرمایه گذاری تقسیم می کرد هم پس گرفته شد که معروف به Gramm-Leach- Bliley Act.می باشد.اطلاق این نام بدلیل این است که این لایحه حمایت اولیه سه سناتور و نماینده جمهوریخواه Phil Gramm از تگزاس،Jim Leach از ایوا و Thoma Bliley ویرجینیا برخوردار بود.
برداشتن the glass-Steagall Act بطور موثری حد فاصل موجود بین بانک های سرمایه گذاری وال استریت و بانک های سپرده ای را از میان برد. این همراه با آسیب ناشی از وام های مسکن ساب پرایم(بالاتر از نرخ اصلی) عامل اصلی بحران مالی موجود شناخته می شود.
٣۲٣٣۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : Gram – leach Billy
من باز پا را از گلیم خویش دراز تر کرده و وارد گفتگوی بزرگان میشوم بدون آنکه معنی اصطلاحات علمی بکار رفته را بدانم و بهتر که ندانم. مثلا لیبرال در جایی به معنی سرمایه دار حریص است ولی در امریکا اطلاق کلمه لیبرال به یک سرمایه دار حریص ، توهین است چون در امریکا این کلمه به آدم مفت خور و لا ابالیی گفته میشود که انگل جامعه است.
بهر حال املاء درست این نام Gram – leach Billy اینست Gramm–Leach–Bliley . در حقیقت Billy مخفف ویلیام است و به مسخره به کلینتون اطلاق میشد.

قانونGlass – Steagall مانع از دخالت بانک های سرمایه گذاری و بانک های تجارتی و شرکت های بیمه در کار یکدیگر میشد و پس از لغو این قانون حد فاصل عملیات این سه کانون سرمایه از بین رفت و در بحران مالی ۲۰۰۸-۲۰۰۹ مصیبت آن بود که نه تنها بانک ها با خطر ورشکستگی روبرو بودند بلکه شرکت بیمه ای که سرمایه آنها را تضمین میکرد خود ورشکست شده بود.

و اما اینکه
" جورج دبلیو با دبلیو (WAR) آمد! در چنین شرایطی بود که مردم درمانده ی ایالات متحده، جورج دبلیو بوش را به اَل گور ترجیح دادند" . مردم امریکا ۵۰-۵۰ به ایندو رای دادند و دادگاه عالی محافظه کار، جرج بوش را به ریاست جمهوری منصوب کرد. نه اینکه ال گورخیلی بهتر از بوش بود . به فرض هم که بود امریکا (و دنیا ) چنان در چنگ موسسه های بانکی و صنعتی- نظامی و دیگر کورپوریشن ها ست که رییس جمهور جز اطاعت کاری نمیتواند بکند . همان کاری که با اباما کردند.
٣۲٣۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

    از : جواد اهل برکینا فاسو

عنوان : درود بر شرفت
درود بر شرفت جوانمرد پیر. گوش من کر شد از هیاهوی چپ های متجدد وطنم که کاسه کاسه شیر پاک از پستان سوسیالیسم می نوشندو پس از گاز گرفتن آن برای امپریالیسم جهانی خوش آوازی می کنند.آنها بجای افشای طرح حذف سوبسیدها برای اجرای آن از خود بانک جهانی هم عجول ترند تا با بدبخت تر شدن بدبختان آن ها را گوش دم توپ وسرباز جانباز رفسنجانی کنند. بنویس و بی باکنانه بنویس. دیر آمدی ولی خوش آمدی.
٣۲٣۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : حمایت از بانک های سرمایه گذاری
جناب قراگوزلو،
‫با شما که میفرمائید:

« در طول حاکمیت دولت بیل کلینتون نیز سیاست های نئولیبرالی مقررات زدایی مالی ادامه یافت. واقعیت این است که دولت های لیبرال اساساً به حمایت از بانک های سرمایه گذاری روی کردند و سقف حمایت از پس اندازهای مردم را در حد بسیار کوچکی محدود ساختند. فی المثل در انگلستان اگر کسی سیصد هزار پوند به بانک سپرده بود، دولت فقط باز پرداخت فوری پنجاه هزار پوند آن را تضمین می کرد. در طول حاکمیت سیاست های نئولیبرالی بانک های تجاری نقش یک واسطه را برای سرمایه گذاران ایفا می کنند. در آمریکا بخش هایی از قانونGlass – Steagall در سال۱۹۸۰ و کل آن در سال ۱۹۹۹ با مصوبه ی قانونیGram – leach Billy ملغا اعلام شد و در نوامبر همان سال به امضای بیل کلینتون رسید. در نتیجه ابزار کنترل بر فعالیت بانک های سرمایه گذاری و مقررات دست و پا گیر!! آنان بر بانک های تجاری و سپرده های مردم به کلی از میان برداشته شد و راه برای تاخت و تاز سرمایه داری کازینو آسفالت و اتوبان گردید. ‫»

‫کاملاً موافقم و متشکر از نوشته تان! ببینید سود چند میلیارد دلاری و سرسام آور هریک از این بانکها را از طریق تاراج و حراج خانه های لایه های پایین و متوسط جامعه، درامد ناشی از وام و کارمزد های نجومی و یکطرفه بانکی، افزایش نرخ بهره و بی اعتنایی به نرخ بهره تعیین شده از طرف بانک مرکزی!!!

بانک کامانولث استرالیا در سال گذشته بتنهایی متجاوز شش میلیارد دلار سود دهی داشته!!، که حتی شرم و صدای ظاهری اپوزیسیون و مخالفین دولت لیبر فعلی، یعنی همان لیبرال های یار و متحد بی چون و چرای بوش و شرکا، سرمایداریه داران گردن کلفت جمهوری خواه آمریکا، را هم درآورده! که این درامد نتیجه همان طفره و عدم سیاست مقرراتی کردن بانکها توسط دولت کنونی لیبر است!

٣۲۲۹٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

    از : شیدا همدانی

عنوان : راست و راسیست یک سانند
با سلام خدمت جناب دکتر.و با تشکر از ایشان که با انرژی جادویی قلم می زنندو ساعتی پیش داشتیم به اتفاق چند تن از دوستان و دانشجویان مقاله ی ایشان را می خواندیم هنوز شروع نشده یکی از بچه ها --که برادرش در سوئد است- - فوری موضع گرفت که در سوئد راسیسم به اکثریت پارلمانی دست نیافته. مقاله که تمام شد تازه فهمید منظور جناب دکتر این است که کل جهان سرمایه داری یک پارچه شده و راست و راسیسم و ناسیونالیسم و ساطنت طلب و سوسیال دموکرات و جمهوری خواه و دموکرات همه دوش به دوش هم برای مکیدن خون کارگران صف کشیده اند. به نظر جمع ما با توجه به سکوت چپ و فقدان یک تحلیل نیم بند در باره ی انتخابات مجلس نمایندگان آمریکا این مقاله باید خیلی ها را تکان داده باشد. پیام مقاله این است
به بد در برابر بدتر تمکین نکنید
شیدا همدانی؛ محبوبه صادقی؛نگار درودگر؛ترانه قزلسفلی؛سیمین خدابنده
٣۲۲۹۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹