خواب و خاطره - مودب میرعلایی

نظرات دیگران
  
    از : بانو صابری

عنوان : زیبا اندیشان نمی میرند
مودب جان، یادم نمی رود حال و هوای آن روزها را چه دوران بدی بود. انگار در هوا، حول و حوش خیابان میر و فلکه فیض را گرد غم پاشیده بودند. حتی دکه روزنامه فروشی سرِ فلکه هم رنگ و بوی همیشگی را نداشت. کسی آنجا نمی ایستاد که تند تند نشریات را ورق بزند. ساعتی را بگذراند و بعد روزنامه ای، چیزی بخرد و برود. رنگ ماتم برگ درختان را هم از سرزندگی انداخته بود. درخت بیدِ مجنون کنار زاینده رود بیشتر از همیشه سر در گریبان برده بود. در محفل های دوستانه حال و هوای گریه بود و بغضی که در سینه ها بالا و پایین میشد. همه گریه ای شده بودند. آنچه که گذشته بی رحمانه بود، اما یاد و نامش همیشه ماندگار است. هرگز، هرگز این فرهنگِ حذفِ فیزیکی نتوانسته ماندگاری و نامِ انسانهای والایی چون احمد میرعلایی را از پیشانی تاریخ، فرهنگ و هنر این مرز و بوم بزداید.
٣۱۶۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹