"بدبینی توانایی" یا ناتوانی بدبینی؟! - بهزاد کریمی

نظرات دیگران
  
    از : آرش

عنوان : در مصالحه برد-برد ملت ایران برنده است اما جنایتکاران بازنده
وارطان عزیز
هر حکومتی بالاخره یه عده رانت خوار و نان خوار داره. حالا در ایران که اقتصاد آن دولتی و یا در دست نهادهای وابسته به حکومت است شامل خیلی ها می شود. نباید خواسته ما که تغییر ساختارها و روابط موجود برای بهروزی همه ایرانیان است و به نفع آن ها هم هست، طوری بیان شود که آن ها را در موقعیت مرگ یا زندگی قرار دهد. به همین سادگی. محاکمه جنایتکاران در دادگاه های صالحه داستان خود را دارد.
٣۱۵۵۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨۹       

    از : وارطان

آرش گرامی

یکبار دیگر تاکید می کنم که اگر فرصتی برای کذار مسالمب آمیز بدست آمد باید از آن استفاده کرد و همانطور که گفتم حتی میپذیرم که باید تا حدودی منطقی فرصت سازی هم کرد. ولی آین "برد-برد" شما, که آنرا قبلا نیز در چند جای دیگری خوانده ام مرا به یاد ضربالمثل با مزه "من و راکفلر با هم میلیونریم" می اندازد. در این سناریو شما, ما همه با هم برنده ایم. ولی آرش عزیز, رفیق خوبم بیاید واقعبین باشیم. این "برد-برد" فقط جلب سیاحان است. این چگونه بردی برای رهبر و بیت او خواهد بود هنگامی که او قدرت مطلق سیاسی خود را کاملا از دست بدهد, قدر مطلق اقتصادی خود را کاملا از دست بدهد, ثروت باد آورده را کاملا از دست بدهد, امید ولیعهدی فرزندش را از دست بدهد, موقعیت خود در بین روحانیت را از دست بدهد, موقعیت روحانیت در جامعه ایران را به باد بدهد (اگر این یکی برایش هنوز ارزشی داشته باشد), …؟ او در پاپان این فرایند "برد-برد" اگر جان خود را حفظ کند خیلی شانس آورده است چرا که در این بیست سال ولایت او و بیتش چاقوهای بسیاری برای آنها تیز شده است. اگر هم جان سالم بدر ببرند همچون پینوشه همواره سایه محاکمه و مجازات بر سر آنها خو اهد بود. در زندگی از مرگ بد تر هم وجود دارد. برای اجتناب از این "برد-برد" آنها بیست سال است که جنایت میکند و پیش از او امام راحلشان. یکسال و نیم است که خون مردمی را که در ابتدا فقط حقوق شهروندی میخواستند در شیشه کرده اند, خونهای بیگناهی را ریخته اند, شلاق و شکنجه و تجاوز و کهریزها را آفریدند... حتی اصلاحطلبان را که سودایی جز تقدس و نزدیکی به او برای ایزوله کردن اقتدار گرایان را نداشتند تحمل نکردند. یقین داشته باشید آنها واقعبین تر از آنند که به این "برد-برد" دل ببندند و شاید اگر کمی کیفور باشند به چنین برداشتی حسابی بخندند.

آرش جان عمیقا معتقدم که اگر خیرام به کسی نمیرسد, شر ام هم به کسی نرسد. امیدوارم که شما هم چنین بیندیشید. من شاید نتوانم در اینجا شما را قانع کنم ولی باور دارم که واقعیات همواره خود را به ما تحمیل خواهند کرد. تنها نگرانیم این است که در آن لحظه معود شما و همفکرانتان بر این نسخه بهزاد همانگونه که او تاکید دارد پافشاری کنید که چنین خطایی لاجرم شما را در مقابل مردم قرار خواهد داد. اگر ما چرخه ای را باید بشکنیم آن چرخه استراتژی های نا کار آمد و چرخه تحلیل خطاهای گذشته است. یا اینکه در توهمی از "برد-برد" حقوق مردم را ارزان فروشید. ّبه هر حال امیدوارم که آن افتضاحی که پس از عاشورا بپا شد آن از حول حلیم در دیگ افتادن اصلاحطلبان با نیمچه اشاره رهبر ( قبله عالم با دهان مبارک به بنده گفتند پدرسوخته!), همانی که بهزاد گرامی آنرا "چانه زنی در بالا و تزلزل در پایین" نام نهاده است که ناله خودی ها را هم در آورد و بخشا باعث رکود جنبش شد, دوباره تکرار نشود .
٣۱۵۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨۹       

    از : آرش

عنوان : باید دید ضعف ها کجاست که این «اکثریت» به پا خواسته تا کنون نتوانسته به خواسته های خود برسد؟
وارطان گرامی

تناسب هم عددی است و هم کیفی. در یک طرف اکثریت مردمی پیشرو قد علم کرده است که بدیهی ترین و ابتدایی ترین حقوق شهروندی خود را به مدنی ترین روش ها مطالبه می کنند. در طرف دیگر، رژیم اقلیتی است به غایت عقب مانده و بی رحم. باید دید ضعف ها کجاست که این «اکثریت» تا کنون نتوانسته است به خواسته های خود برسد؟

اینجاست که باید مهارت های استراتژیک به میان آید. اینجاست که «برنامه» و تشکیلات لازم است که بتوات با «کمترین هزینه» به پیروزی رسید. پیش تر استراتژی لازم است. استراتژی بدون خشونت افراد بیشتری را به میدان مقابله مدنی می آورد.

رژیم داره روز به روز ضعیف تر میشه و این روند به سمت فروپاشی اقتصادی اجتماعی سیاسی... است. خب میشه دست رو دست گذاشت و به امید فروپاشی نشست. ریسک هرج و مرج و درگیری های خونین داخلی و تجزیه را پذیرفت. همین وضعیت کینه ورزی گروه های اپوزیسیون به همدیگر در محیط آزاد غرب خود نمونه ای است که عمق کینه های انباشه شده را در آن می توان دید که در یک شرایط هرج و مرج به غایت خطرناک است.

میشه برنامه داشت. با نافرمانی ها مدنی و اعتصابات رژیم را فلج کرد (و اگر لازم شد در یک زمان بهینه ضربه نهایی را با فتح خیایان ها به رژیم تضعیف شده وارد کرد) و او را وادار به مصالحه برد-برد کرد. آن چه الویت منه مصالحه برد-برد است هم به دلیل هزینه کمتر قبل از پیروزی و هم به دلیل مقاومت کمتر وابستگان رژیم در برابر «تغییرات» ساختاری بعد از پیروزی به سمت دمکراسی پایدار!

داریم در قرن بیست و یکم زندگی می کنیم. عصر اطلاعات و تجربه های گرانقدر دیگر کشورها را هم داریم. در این دنیای سرعت و رقابت این ملت ایران است که باید به عرصه ساختن و پیشرفت و در نتیجه بهروزی فرد فرد شهروندانش بیایید نه یک طبقه یا یک گروه یا حزب و یا قوم...
٣۱۵۲۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : وارطان

آرش گرامی

به نظر می رسد شما ارزیابی واقعبینانه از میدان عمل خود و میزان انتخابی که شما در این میدان می توانید داشته باشید ندارید . شما مجددا از آن تغییری صحبت می کنید که می خواهید و من از تغییری که ادامه منطقی اعتراضات کنونی قادر به دست یابی به آن خواهید بود. به عبارت دیگر شما به زبان ایده آلها و من به زبان دست یافتنی ها صحبت میکنیم. آستراتژی باید زمینی باشد و منطبق بر میدان عمل که به صورت عینی وجود دارد و یا حد اکثر میدان عملی واقعی که در ادامه منطقی فرایندهای موجود به وجود خواهد آمد.

شما تناسب قوا را در تناسب عددی میبینید در حالی چنین نیست. در یک سوی این تناسب حاکمیتی تا دندان مسلح است که از هیچ جنایتی برای تداوم حاکمیت خود ابا ندارد و در سوی دیگر مردم به ستوه آمده. در چنین شرایطی تناسب عددی معنا ندارد. تناسب قوا در چنین شرایطی تنها به این معنا است که یک مردم برای مطالبات خود حاضر به پرداخت چه هزینه ای خواهند بود و دو حاکمیت تا چه میزان بر تداوم حاکمیت خود پا فشاری خواهد کرد. آگر شما به نیروهایی که در دو طرف این معادله صف آرایی کرده اند توجه کنید در یک سو جنبش کثرت گرای, همه رهبر, همه رسانه, هر کس از ظن خود یار قلندر گشته سبز قرار دارد (من برای ساده شدن این معادله هنوز مجاهدین و سلطنت طلبان و گروههای کوچکتر دیگر که خود را جزو جنبش سبز نمی دانند و سودای دگر در سر دارند وارد این معادله نمیکنم) و در آنسوی معادله حاکمیت چند مرکزی و چند جناحی که حاکمیت مطلق را حق مسلم جناح خود می پندارد قرار دارد. این وضعیت بی ثبات آبستن حوادث است و اگر استراتژی شما تنها میز مزاکره و تحمیل نرم را در معادلات خود به حساب آورده باشد در چنین شرایطی که انفجار احتمال قوی تر و تحمیل نرم احتمال به مراتب ضعیفتر است لاجرم گیج سر و کور مال به دنبال حوادث خواهد بود آگر خود در مقابل حوادث نایستد.
٣۱۵۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : آرش

عنوان : پاسخ به سه کامنت به وارطان عزیز
وارطان گرامی ببخشید من کامنت شما را خطاب به خودم ندیده بودم.

۱".بین آنچه که ما میخواهیم و آنچه که دست یافتنی است و یا به عبارت دیگر آنچه وضعیت به ما تحمیل می کند فاصله بسیار است. صحبت بهزاد گرامی اینست که این فاصله را می توان با فرصت سازی, سیاست ورزی و پا فشاری طی کرد و من این را واقعبینانه نمی بینم و به باور من شواهد در تایید این نظر من است. همچنین ّبه باور من ادامه وضعیت فعلی انفجار را به ما تحمیل خواهد کرد پیش از آنکه ما بتوانیم با محاصره مدنی, انتخابات را به رژیم تحمیل کنیم."

به گمان من آن چه ما می گیریم متغییری است از آن چه قدرت داریم (مقدار توازن قوا)، نه آن چه می خواهیم. بنابراین باید برای برقراری توازن قوا کوشید. اگر استراتژی تغییر مسالمت آمیز را بر گزیده ایم باید با یک برنامه استراتژیک در این چارچوب این توازن قوا را ایجاد کرد. من فکر می کنم انفجار یعنی فروپاشی که به نغع هیچکس نیست. استراتژی انتخابات آزاد و داشتن برنامه ممکنه ریسک فروپاشی را هم کمتر کنه.

۲". من به پیش فرض شما که یک انقلاب لزوما باعت تکرار چرخه شوم دیکتاتوری میشود باور ندارم. تجربیاتی هم در این مورد هست و در اینجا فقط شما را به نمونه نیکاراگوِئه رجوع می دهم."

با تعریفی که من از «تفییر» دارم، هم تغییر ساختارها و هم افراد و سازمان ها را در بر میگیره. شاید تفاوت در اینه که شما انقلاب را با خیزش (خونین و سریع) ملازم می دانید و من «تغییر» به دمکراسی را که یک فرآیند است در طول زمان دست یافتنی می بینم. . بهر حال هر استراتژی مستلزم تحلیل ریسکه که می تونید این نوشته را در همین سایت برای اطلاع بیشتر مطالعه کنید:

سه استراتژی برای برقراری دمکراسی پایدار
و تحلیل ریسک هر استراتژی

http://www.akhbar-rooz.com/idea_form.jsp?essayId=۳۲۸۶۳

۳".آنچه که شما در مورد تناسب قوا می گویید با اتکا به تاکتیکها دست یافتنی است. استراتژی اصلی ترین نقشه راه است و باید واقعبینانه طرح شود وگرنه خود به مانعی بر سر راه تغییر تبدیل خواهد شد."

به گمان من بین استراتژی و برنامه استراتژیک و نقشه راه برای مبارزه و پیروزی فرق گذاشت. باید با یک طرح استراتژیک بیشترین نیروها را به میدان مقاومت مدنی آورد. لطفا به این نوشته مراجعه کنید:

ابهام کجاست؟
نگاهی به هدف و استراتژی جنبش سبز

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=۱۱۷۵۳
٣۱۵۰۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : وارطان

آرش گرامی

کوتاه و مختصر: به باور من استراتژی بزرگ "تغییر" است و "مسالمت" تنها یک انتخاب است. همچنین خشونت به طور عمده یک تحمیل است. هیچ نیروی سیاسی جدی خشونت را داوطلبانه انتخاب نمی کند.

بقیه نکات را در نظر قبلی پاسخ دادم.
٣۱۵۰٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : آرش

عنوان : با اجازه آقای کریمی به وارطان
"سوال اینجاست که درادامه چنین سرکوبی شما به تدقیق استراتژی خود خواهید پرداخت یا همانطور که گفته اید بر این استراتژی پا فشاری خواهید کرد؟"

استراتژی بزرگ تغییر مسالمت آمیزه. در صورت سرکوب بیشتر، از آنجا که استراتژی انتخابات آزاد فراگیره، نیروهای زیادتری را برای مقاومت هماهنگ و بسیج کرده. با تحلیل شرایط جنبش باید استراتژی های مرحله ای را برای سناریوهای ممکن در «برنامه» استراتژیک خود پیش بینی کرده باشد.

بهر حال ممکنه تسخیر خیایان ها باشد که ضربه آخر را به رژیم بزند. این با استراتژی انتخابات آزاد منافاتی نداره. چون تحقق انتخابات آزاد (و سرنگونی هم) بدون موازنه قوا وجود خارجی نخواهد داشت.. این جا نیز استراتژی فراگیر بیشترین نیرو را می تونه به خیابان ها بفرسته در حالی که برنامه برای مذاکره داره: انتخابات آزاد!

مساله ما و چالش ما برقراری موازنه قواست!

به گمان من باید به قضیه محتوایی نگریست تا شکلی!
٣۱۵۰٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : وارطان

آرش گرامی

۱.بین آنچه که ما میخواهیم و آنچه که دست یافتنی است و یا به عبارت دیگر آنچه وضعیت به ما تحمیل می کند فاصله بسیار است. صحبت بهزاد گرامی اینست که این فاصله را می توان با فرصت سازی, سیاست ورزی و پا فشاری طی کرد و من این را واقعبینانه نمی بینم و به باور من شواهد در تایید این نظر من است. همچنین ّبه باور من ادامه وضعیت فعلی انفجار را به ما تحمیل خواهد کرد پیش از آنکه ما بتوانیم با محاصره مدنی, انتخابات را به رژیم تحمیل کنیم.
۲. من به پیش فرض شما که یک انقلاب لزوما باعت تکرار چرخه شوم دیکتاتوری میشود باور ندارم. تجربیاتی هم در این مورد هست و در اینجا فقط شما را به نمونه نیکاراگوِئه رجوع می دهم.
۳.آنچه که شما در مورد تناسب قوا می گویید با اتکا به تاکتیکها دست یافتنی است. استراتژی اصلی ترین نقشه راه است و باید واقعبینانه طرح شود وگرنه خود به مانعی بر سر راه تغییر تبدیل خواهد شد.


موفق باشید
٣۱۵۰۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : وارطان

بهزاد عزیز

سپاس از پاسخ شما. مقالات قبلی شما را عمدتا خوانده ام و همچنین مصاحبه شما را. با این وجود به باور من استدلال شما از آنجا که توجیه گرانه است ضعیف است. شاید دلیل آوردن آن نقل قول در ابتدای پاسختان به آقای وٍثیق (و شما صحبت مشابه ای هم در بخش پاپانی همایش اتحاد جمهوریخواهان داشتید) با این مضمون که به هر حال استراتژی داشتن بهتر از نداشتن است و این گفته تان که گذار از جمهوری اسلامی با استراتژی های دیگر نیز ممکن است در کنار هم بخشا بیانگر پذیرفتن تناقضاتی است که در طرح استراتژی شما وجود دارد. یکی از اشکالات اصلی این استراتژی آن است که در صورت حرکت جنبش اعتراضی به سوی سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی از طریق یک خیز انقلابی که به گواه شواهد موجود محتملترین مسیری است که این جنبش طی خواهد کرد (اگر به خاموشی نگراید)طرح شما کاملا ناکارآمد خواهد بود. شما خوب میدانید که خیز انقلابی دینامیسم خود را دارد و عرصه مناسبی برای سیاست ورزی نیست. در چنین شرایطی شما لاجرم به دنبال حوادث روان خواهید بود اگر خود را در مقابل این خیز قرار ندهید. البته بطور کلی من هیچ مخالفتی با گذار مسالمت آمیز از طریق انتخابات آزاد ندارم و چه بسا آنرا بسیار بهتر از خیز لاجرم خشونت آمیز میدانم همچنین میتوانم تا حدودی معین و منطقی با گفتمان فرصت سازی و سیاست ورزی شما همراه شوم ولی متاسفانه باید بگویم که با هر سرکوبی که جمهوری اسلامی انجام میدهد طرح استراتژی شما نامربوطتر به اوضاع کنونی ایران میشود و بیشتر بیانگر علایق شخصی شما. اگر به خاطر داشته باشید در آغاز طرح طرح گفتمان محاصره مدنی قرار بود جمهوری اسلامی در مقابل اکثریت مردم گزینه منطقی پذیرش اراده اکثریت را بر گزیند ولی در ۲۹ خرداد رژیم راه تقابل را برگزید و همه شواهد نشان میدهد که در ادامه این راه مصمم است. سوال اینجاست که درادامه چنین سرکوبی شما به تدقیق استراتژی خود خواهید پرداخت یا همانطور که گفته اید بر این استراتژی پا فشاری خواهید کرد؟

آرزوی موفقیت برای شما
و
٣۱۴۹۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : آرش

عنوان : لب مطلب آقای شیدان
دوستان حالا بیایید این سنت نیم قرنه روشنفکری ایرانی در وقت تلف کردن بازی با کلمات در نوشته های طولانی را کنار بذاریم و به اصل مطلب مورد بحث در نوشته آقای شیدان، همان بند مربوط اثباتی، بپردازیم:

"پروژه ی سیاسی- اجتماعی ما، برای مرحله ی تاریخی کنونی ایران، جمهوری دموکراتیکِ لائیک یا جمهوری ای مبتنی بر دموکراسی و جدایی دولت و دین (لائیسیته) است. در این راه، مبارزه برای لغو قانون اساسی جمهوری اسلامی، ایجاد جنبش های موسس، چون جنبش برای تشکیل مجلس موسسان برای تدوین قانون اساسی جدید، می توانند از یکسو، به چالش میان برنامه ها و طرح ها دامن زند و از سوی دیگر، به رشدِ آگاهی در بین اقشار و طبقات مختلف نسبت به ضرورت تغییرات اساسی و مضمون نظام جایگزین کمک رساند."

ایشان هم اگر بخواد با زبان هدف و استراتژی سخن بگه میشه:

(هدف: سوسیالیسم)
هدف مرحله ای: استقرار جمهوری دموکراتیک
استراتژی مرحله ای: ایجاد جنبش برای تشکیل مجلس موسسان قانون اساسی

خب ایشان هم برای برگزاری انتخابات اعضای مجلس موسسان باید به «موازنه قوا» بیندیشد و برای این کار باید «برنامه» (استراتژیک) و نقشه راه ارائه بده!

کلید واژه ها اینجا:

هدف ---) استراتژی---) برنامه استراتژیک ---) موازنه قوا---) انتخابات آزاد

تنها فرقی که هست اینه که عده ای معتقدند باید اول رژیم سرنگون بشه بعد انتخابات برگزار بشه. عده ای میگن باید برگزاری انتخابات را به رژیم تمحیل کرد. خود من جزو گروه دوم هستم. چون:

۱) ما که نمی خواهیم این چرخه شوم یک عده حکومت کنند و با یک عده جنگ را ادامه بدهیم. طالبان یا حزب بعث داشته باشیم. حزب الله و اصولگرا هم ایرانی هستند. آن ها هم باید در سرنوشت کشور خود در یک سیستم دمکراتیک مثل بقیه شریک باشند.
۲) از این منظر رسیدن هم رسیدن به نقطه توازن قوا کم هزینه تر و دست یافتنی تره و هم در آینده ساختن وطن مقاومت وابستگان به رژیم را در برابر «تغییر» کم تر میکنه. چون در آن ها حس مشارکت و مالکیت ایحاد می کنی.

وقتی موازنه قوا برقرار شد و رژیم پذیرقت که به اراده مردم تن در بده، معیارهای و استاندارهای جهانی انتخاباتات آزاد مشخصه. انتخابات می تونه زیر نظر سازمان ملل، اتحادیه اروپا، سازمان کنفرانس اسلامی، ... باشه. مهم رسیدن به هدفه. باید سیاست ورزی کرد.
٣۱۴٨۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : بهزاد کریمی

عنوان : چند نکته به احترام دوستان نکته سنج و نکته گو
از هر هفت نظر دهنده محترم سپاسگزارم. پاسخ دهی کوتاه، این دشواری را در پی می تواند داشته باشد که روشنی را از بیان بستاند، ولی با اینهمه به از هیچ است!
- به "یکی از دوستانت" بگویم که: دوست عزیز! یک اینکه) من در این "پلمیک" داعیه "نگاشتن" هیچ "کار سختی" نداشته ام که گفته اید آنرا " همه نخوانده فوت آبند". و دو آن که) اگر بر این پندارید که "ضعف و کمبود جنبش سیاسی اجتماعی تحول خواه میهنمان " مانع از نمایان شدن "راهکار" ها برای پر شدن فاصله بین " شرایط موجود (حاکمیتی با حداقل نورم‌های انتخاباتی) تا شرایط مطلوب (انتخابات آزاد)"است باید بگویم در اشتباهید.زیرا نه جنبش سیاسی در جامعه آن اندازه "ضعیف" است که گمان کرده اید و نه قرار است که منتظر بنشینیم تا جنبش آن اندازه پیش برود که راهکار ها به تمامی برای رهروان چهره کند! نوشته من پیرامون انتخابات آزاد، تلاش من است برای ارایه دقیقاً راهکار ها و راهکارهای مشخص -که شما را به مطالعه دوباره آن دعوت می کنم -و جوابیه ام به نقد آقای وثیق نیز- اگر که شما در آن درنگ کافی می کردید- تاکید دگر باره است بر نقش سیاست ورزی در پیشبرد جنبش دمکراسی خواهی و سمت دهی هر چه دمکراتیک به آن. شکاف مد نظر شما که مد نظر همه ما است فقط و فقط با مبارزه پیگیر علیه استبداد حاکم در قامت ولایت فقیه و بر بستر جنبش های مدنی برای بر هم زدن توازن قوا بین نیروی دمکراسی و استبداد پر خواهد شد. من می گویم این شکاف را با پیمودن راه انتخابات آزاد پر کنیم، شما چه می گویید؟
ضمن عرض ادب به محترم ها جنابان:"بی اعتماد" و پشتیبان ایشان "لیبرال دمکرات چپ میانه"، و با الهام از "دوست دوست"، می گویم که تنها راه برای اعتماد ورزی یا سلب اعتماد از یک فعال و مدعی سیاسی،آزمودن پیشنهاد ها ی اوست و نه کلی گویی های بی آدرس و یاس پراکنی های بد فرجام. اعتماد ، سنگ بنای اقدام جمعی برای تغییر است و من نمی دانم که دعوت همگان به بی اعتمادی نسبت به همه اپوزیسیون به سود که تمام خواهد شد؟! رسانه ها و دستگاه های استبداد حاکم به اندازه کافی علیه اپوزیسیون سم پاشی می کنند، شما دیگر اگر هم یار شاطر نیستید دستکم بار خاطر نشوید. لطف کنید و نفس دعوت من به اتحاد ملی حول انتخابات آزاد را نفی نفرمایید، محبت کنید و شیوه پیشنهادی من برای عروج جنبش سبز به موفقیت را به چالش بکشید اگر که دغدغه پیروزی این جنبش را دارید.
تذکر "وارطان" عزیز که نامش یادآور "نازلی" جاودانه است را به دیده می گیرم و می گویم: اگر عنایت بیشتری می کردید حتماً می دیدید که هم در آن مصاحبه که با نشریه کار پیرامون انتخابات آزاد داشته ام و هم در چندین نوشته طی یک سال و اندی گذشته که همه آنها در آرشیو "اخبار روز" در دسترس هستند، من زمینه های عینی و ذهنی برای ایستادن بر سر این استراتژی را توضیح داده ام.اگر من این راهبرد را فقط از آرزوهایم استنتاج می کردم حق با شما بود، ولی مرور وار می نویسم که: تکوین اندیشه و حق شهروندی در جامعه ما طی چند دهه گذشته، وجود و گسترش نهادهای مدنی و مبارزات مدنی در کشور، گسترش روز افزون گفتمان دمکراسی در ایران و بلوغ اپوزیسیون در زمینه دمکراسی و فرهنگ دمکراسی،تناقض در ساختار سیاسی حاکم که علیرغم حاکمیت ولایت فقیه بر آن اما محصول دمکراتیک انقلاب یعنی جمهوریت و لازمه آن انتخابات همچنان وبال گردنش است،و بلاخره مسلط بودن نوع گذار از رژیم های دیکتاتوری در جهان کنونی و غیره ،آن مولفه هایی هستند که انتخابات آزاد را همچون راهبرد گذار محتمل می کنند با بیشترین احتمال. نمی توان از نظر دور داشت که در سی سال گذشته ، بیشترین تعرض دمکراتیک با بسیج میلیونی علیه رژیم ولایت فقیه و با مضمون رو به تکامل در جهت حذف آن همانا در جریان دو انتخابات تحت شرایط موجودیت جمهوری اسلامی صورت گرفته است: دوم خرداد و بیست و دوم خرداد! صحبت البته نه بر سر تکرار ساده وقایع است و نه حتی حتمیت گذار از راه تحمیل انتخابات آزاد بر حکومت در مسیر یک تغییر توازن قوا به سود دمکراسی؛موضوع مرکزی ، اخذ نتیجه از واقعیت تاریخ همچنان جاری است با تعالی دستاورد های آن برای حال و آینده.
به "ARAZ FANNI"گرامی سلام می دهم و در ادامه سخنانی که با وارطان داشتم به شما بگویم که من با آقای شیدان وثیق در مورد اینکه بنیاد دمکراتیسم در جامعه،اساساً موجودیت جنبش های مدنی و نهادهای برخاسته از متن آنان است نه تنها اختلاف ندارم بلکه مانند ایشان و شما بر اهمیت و استقلال آنان تاکید موکد دارم. بحث من اما بر استراتژی گذار بوده و است و نقد ایشان نیز متوجه این بحث. شما تا آنجا که به این بحث مربوط می شود با دو سه جمله نزدیک شده اید؛ آنجا که می گویید: "بدون همکاری سیاست، اقتصاد و جامعه ی مدنی امکان دموکراتیزه یک اتوپی خواهد بود. جامعه ی مدنی نه به لحاظ تشکیلاتی و نه به لحاض مادی توانائی رهبری جامعه را ندارد." و هم و غم من هم، دقیقاً راهجویی در عرصه سیاست است! در مورد نگاه پسا مدرن به جنبش های مدنی هم ضمن موافقت با نکات درستی که شما پیرامون آن عنوان کرده اید تمرکز بیشتر را به فرصت دیگر وا می نهم. اما فکر می کنم که قبول داشته باشید که در عرصه ابراز وجود نیروی دمکراسی و جنبش های مدنی و نمایش پیوند بین آنان در جامعه ایی بسته، مناسب تر از سمتگیری برای انتخابات آزاد به عنوان پرچم بسیج سیاسی ملی گزینه ایی وجود ندارد.
"عیسی صفا" با صفا! اشکال ندارد، می پذیریم که من "تنبل" ام و تو زرنگ ، ولی می دانی فرق من و تو چیست؟ تو می گویی "مرگ بر ولایت فقیه!" و من می گویم:" زنده باد انتخابات آزاد"! آیا می توانی تضمین بدهی که جایگزین ولایت فقیه ، دیکتاتوری دیگری نباشد( مرگ بر شاه و آمدن ولایت فقیه که یادت نرفته رفیق زرنگ؟) ؛ اما انتخابات آزاد من، هم وقتی آزاد است و برگزار می شود که تابوت ولایت فقیه میخ خورده و یا که دارد می خورد و هم اینکه با تحقق خود آزادی را در پی می آورد. و دوست دارم که این فرق میان من و تو از میان برخیزد زنده باشی.
٣۱۴۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣٨۹       

    از : عیسی صفا

عنوان : شعار محوری برکناری رژیم ولایت فقیه است
انتخابات آزاد با وجود رژیم ولایت فقیه یا بدون آن؟هنوز مردم کودتای انتخاباتی را فراموش نکرده اند. شعار محوری کنونی برکناری رژیم ولایت فقیه و بزیر کشیدن دولت مزدور احمدی نژاد است. فقط تنبلها هستند که با طرح انتخابات آزاد به عنوان شعار محوری خیال خود را از مبارزه واقعی راحت می کنند.
٣۱۴۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣٨۹       

    از : Araz Fanni

عنوان : گفتمان دموکراسی در ایران
آقای کریمی ممنون از لینکی که فرستادید. من مقاله ی آقای وثیق را خواندم و مجددن به مقاله ی شما نیز مراجعه کردم. همانطوریکه نوشته بودم کلیت آنالیر آقای وثیق را در رابطه با پیش شرطهای تحقق دموکراسی در ایران می پذیرم. آنچه که این بار بیشتر در نوشته ی ایشان دیدم حضور یک تفکر پست مدرنیستی بود. نزدیک به سه ده پیش وقتی مسئولین ایالت خودمختار کبک در کانادا از فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی لیوتارد خواستند که در رابطه با مدرنیته و مدرنیسم تحقیق و نظر خود را اعلام کند. لیوتارد از مرگ عصر "روایتهای بزرگ" صحبت کرد. این نوشته ی لیوتارد بعنوان یک کتاب درسی برای پست مدرنیست درآمد. آقای وثیق نیز این چنین به روایتهای بزرگ جامعه ی ما نگاه می کنند.

توقع عمل ساختار شکنانه و خواندن فاتحه ی احزاب ملی و سراسری، تفکر متافیزیکی و هژمونی طلب مذهب فراگیر، نوعی پذیرش تفکر پسامدرنیستی هست. آقای وثیق نقش رهبری احزاب و جریانهائی که خواستار تغییرات دموکراتیک بصورت کلاسیک را تبلیغ می کنند پسه می دانند و در مقابل از جامعه ی سازمانیافته ی مدنی بعنوان نیروی محرکه ی تغییرات دموکراتیک یاد می برند. جنبش زنان، جنبش گارگری، معلمان و دانشجویان در مرکز این پروسه قرا گرفته و نیروی محرکه ی تغییرات بنیادی برای رسیدن به یک جامعه ی دموکراتیک ارایه می شوند. زاویه ی عزیمت من نیز در برخورد دموکراتیزه شدن جامعه ی ایران و جوامع مشابه تقریبن با نظریات ایشان همخوانی دارد با یک استثنا. من از تکامل جنبش سازمان یافته ی مدنی در ایران تنها توسط افراد انگشت شماری که در ایران زندگی می کنند اطلاعات می گیرم باضافه مقالات و اخباری که توسط مطبوعات پخش می شود که مطمئن نیستم که جانبدارانه نیستند. مطمئن نیستم که جامعه ی سازمان یافته ی مدنی دارای آن سازمانیافتگی، پختگی و رهبری که بتواند جامعه ی مار در راه رسیدن به دموکراسی هموار کند هست یانه؟ ولی در هر جامعه ی سکولاری بدون همکاری سیاست، اقتصاد و جامعه ی مدنی امکان دموکراتیزه یک اتوپی خواهد بود. جامعه ی مدنی نه به لحاظ تشکیلاتی و نه به لحاض مادی توانائی رهبری جامعه را ندارد. حتی اگر جمهوری خواها لائیک نیز بیش تر از این الان قدرت دارند، داشته باشند.
تجربه ی همکاری تنگاتنگ بیست پنج ساله ی من با انجمنها، اتحادیه ها و نهادهای فرهنگی/صنفی در خارج از کشور خیلی زیاد مثبت نیست. در رابطه با آنچه که بعنوان پروسه ی دموکراتیک/دموکراسی خواهی که در ایران می گذرد و رهبران این حرکت که به گونه ای الیتی هستند که مهر خود را به فرم و محتوای آن خواهند زد /می زنند شاید به دو مورد باید توجه کرد: مفهوم ساختاری (کنسترکشونی) که تعدادی از این نیروهای سیاسی از مفهوم دموکراسی ارایه می دهند/برداشت می کنند و یا توضیح می دهند و پروسه ی عینی که در حوزه های گوناگون اجتماعی جامعه که بخشن متاثر از مطالبات عینی مردم هست و بخشن نشئت گرفته از تاثیر این مفهوم ساختاری که توسط الیت سیاسی فرم می پذیرد، توامن می تواند قابل توضیح باشد.
نتیجه گیری من این است که بدون همکاری جریانهای سیاسی که می بایست خانه تکانی نیز بکنند با جامعه ی سازمان یافته ی مدنی که با ساختار شکنی آنها نیز باید همراه باشد نمی توان بن بست فعلی را شکست. از طرف دیگر کسانی که بعنوان رهبران جنبش دموکراسی خواهی در ابران شناخته شده اند نمی توانند فراتر از این که تا حالا آمده اند ادامه دهند. تدبیر دیگری باید اندیشید.
٣۱۴۴٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣٨۹       

    از : وارطان

بهزاد عزیز

با بسیاری از نکات مطروحه در این نقد شما موافقم ولی هنگامی که بحث انتخابات آزاد شما وارد عرصه استراتژی میشود متاسفانه باید بگویم که استدلال شما بسیار ضعیف است یا بهتر است بگویم که شما استدلالی ندارید. استراتژی مرحله ای باید از روی یک ارزیابی واقعبینانه و بر بستر محتملترین احتمالات بنا شود نه بر روی علایق شخصی و گروهی. شما به جای استفاده از جملاتی چون "بر حسب فلان ارزیابی..." , "با استناد به فلان شواهد...", "با اتکا به فلان تجربه..." از مفاهیم مجردی چون "ریسک پذیری", " فرصت سازی", " سیاست ورزی" … استفاده کرده اید. خب بهزاد عزیز اگر به "ریسک پذیری", " فرصت سازی", " سیاست ورزی" … باشد که هر استراتژی از بدو آن تا شکست درست است منجمله استراتژی اتمی رژیم که به روایتی هم "ریسک پذیر" هم " فرصت ساز" و هم "سیاست ورز" است. مگر میشود این کمبود آشکار را با چاشنی غلیظ پلمیک لا پوشانی کرد؟ چرا مسئولیت روشنفکری مورد تاکید شما شامل ارائه یک ارزیابی درست و پایه گذاری یک استراتژی واقعبینانه نمیشود؟ به نظر میرسد که شما با عنوان کردن این نکته که گذار "از جمهوری اسلامی با استراتژی های دیگر نیز ممکن" از هم اکنون از زیر بار مسئولیت انتخاب یک استراتژی نا درست شانه خالی میکنید. حقیقتا ایراد ما به آنهایی که می خواهند با استراتژی جهشی چندین مرحله را یکجا طی کنند به چیست؟در نهایت آن هم یک استراتژی است.

۳۲ سال تجربه جمهوری اسلامی را در پشت سر داریم و همچنین تجربه یکسال و نیم جنبش اعتراضی را. حال "با اتکا به این تجارب" هرینه داده و گران به دست آمده, از شما می پرسم چگونه گذار محتمل تری را در پیش روی داریم؟ و باز از شما میپرسم که چه کسی است که میشنود کاظم, مینویسد قاسم و میخواند هاشم؟!
٣۱۴٣۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : نظر بی اعتماد ارزش خواندن دوباره را دارد چون حرف دل ملتی بجان آمده و عصبانی از آپوزیسیون است.
بی اعتماد درد و عصبانیت ملتی بجان آمده را بیان کرده است که به پرونده آپوزیسیون نگاهی انداخته است. آپوزیسیون نمی تواند حرف دل دهها میلیون بی اعتماد در جامعه ایران را پشت گوش بیاندازد بدون آنکه به اعتبارش بیش از این صدمه وارد آورد. آپوزیسیون چاره ای بجز روبرو شدن با و پاسخگویی به بی اعتمادها ندارد. بی اعتمادها هستند که راه حل را نشان داده اند ولی آپوزیسیون آنها را فدای حفظ منافع فرقه ای خود کرده است.

نظر بی اعتماد ارزش خواندن دوباره را دارد چرا که بیانگر نظرات و احساسات زخم دیده ی ملتی است، ملتی که دهها سال بیهوده به امید و انتظار ناجی خود، آپوزیسیون، نشست تا شر این رژیم را از سر مردم بجان آمده کم کند. نادیده گرفتن نظر بی اعتماد همانا نادیده گرفتن نظرات یک ملت نا امید و عصبانی از آپوزیسیون خارج کشور است. آپوزیسیون حداقل به تاریخ باید جوابگو باشد که چرا تاکنون در کنار یکدیگر و در کنار مردم بر علیه رژیم نایستاده است. همه می دانیم که اگر چنین کرده بود الان سایه سیاه و سنگین این رژیم بر سر ایران و ملت ایران نمی بود و ایران با خطر حمله ی نظامی به آن روبرو نمی بود. این آپوزیسیون نه تنها در همه ی این سالها متحد نشد تا نقش سازنده و موثری بازی کند بلکه نتوانست و یا نخواست از جنبش سبز که بهترین موقعیت را برای سرنگونی این رژیم را فراهم کرده بود قدمهای نهایی را در به ثمر رساندن آن بردارد. چپها در میان خود متحد نشدند و بجای دنبال کردن منافع ملی ایران هر کدام منافع حزبی قومی زبانی و ایدئولوژیک خود را دنبال کردند. مجاهدین خلق چه کردند، جبهه ی ملی و پیروان بختیار چه کردند؟ اینهمه احزاب جمهوریخواه ما باید جواب بدهند که چرا متحد نشدند. باید جواب بدهند که چرا از فرصت طلایی ای که جنبش سبز برایشان فراهم کرده بود استفاده نکردند تا آخرین قدمها را برای سرنگونی این رژیم بردارند. باید جواب دهند که در عمل به جنبش سبز خدمت کردند و یا به آن صدمه زدند. آپوزیسیون باید بداند که سرکوب این جنبش در خیابانها فرصت تفکر به دهها میلیون ایرانی را داده است تا بدنبال دلائلی بگردند که باعث شدند که این جنبش در سال گذشته به ثمر نرسد و روز پیروزی ملت بر حکومت به عقب بیفتد.

آپوزیسیون نمی تواند دهها میلیون سبز را نادیده بگیرد و جوابگو نباشد. این آپوزیسیون دهها سال را تلف کرد و راه حلی برای معضل ایران که مورد توافق همه باشد ارائه نکرد و وقتی ملت با خیزش سبز خود راه حل را نشان داد و زمینه را برای تغییر فراهم کرد آپوزیسیون به وظیف ی خود عمل نکرد. در برابر جنبش سبز وظیفه ی اپوزیسیون چه بود و در عمل چه کرد؟ آیا بغیر از آنست که همانطور که بی اعتماد می گوید بر سر و کله ی یکدیگر زد و با اینکار خود جان تازه ای به رژیمی متجاوز و نامشروع داد، رژیمی که می رفت در روز عاشورای سال گذشته به زباله دان تاریخ بپیوندد؟ چه بخواهیم و چه نخواهیم حقایق برای همیشه پنهان نخواهند ماند و برای همیشه قابل سانسور نخواهند ماند. بنابراین بهترست از هم اکنون با آنها روبرو شد و آنرا پشتوانه ای برای جلوگیری از تکرار اشتباهات کرد. نه گفتن به جنبش سبز بوسیله ی برخی احزاب کار غلطی بود که پیروزی نهایی مردم را بر این رژیم تاکنون به عقب انداخته است و من پیشنهاد می کنم که همه ی احزاب پشت این جنبش بایستند و این اولین و بزرگترین قدم آنها در اتحادشان خواهد بود. پشت کردن به این جنبش پشت کردن به دهها میلیون ایرانی و دراز کردن عمر این رژیم است. موفق باشید.
٣۱۴٣۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣٨۹       

    از : دوست دوست

عنوان : اقای بی اعتماد قدری هم اعتماد بد نیست
اقای بی اعتماد عزیز شما که به اقای کریمی و امثال ایشان معترض هستی بفرمایید که راه حل شما چیست؟
شما که دایم راه نقد را پیش گرفته ای ایا بهتر نیست که راه حلی هم شما بفرمایید تا ما بفهمیم که بالاخره راه نجات مملکت ما چگونه باید صورت گیرد؟
ولی بر عکس شما من فکر میکنم که این نوشته ها اگاهیهای سیاسی جامعه را بالا میبرد و وقتی هم که اگاهی جامعه بالا رفت دید جامعه برای انتخاب اینده بسیار دقیق تر خواهد بود.
بله,نوشتن این مطالب بسیار بهتر از ننوشتن ان هست,بالاخره کاری انجام دادن بهتر از هیچ کاری انجام ندادن است ولو به قول شما در خارج از کشور باشد و هر چند هم به اتحاد احزاب سیاسی کمک نکند.
٣۱۴۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣٨۹       

    از : بی اعتماد

عنوان : این هم یک نظر
نوسنده مطلب می گوید
«و اینست رمز و راز تلاش ما برای متحد کردن مردم حول انتخابات آزاد به عنوان وسیله گذار به دمکراسی.»

جدآ که خندهدار است. دوست عزیز تو که تو خارج نشسته ای و اینهمه آزادی عمل و گفتن و نوشتن داری حتی نتونستی دو سه گروه چپ نزدیک به خودت را با هم متحد کنی چطوری میخوای مردم را آنهم تو داخل متحد کنی
بعدش
اگه گروههای سیاسی که بیشتر می دونن، سیاسی ترند و آگاهی سیاسی و اجتماعی بیشتری دارند و میخوان اعتماد مردم را جلب کننف خودشون متحد نشن و تو این سی و خورده سال فقط تو سر و کله هم زدن، چطوری می خواهید مردم به شعار توخالی شما گیرم که زیبا و قشنگ باشند، گ.ش بدن.

مثه اینکه گروهها و فعالان سیاسی یادشون میره که ادامه عمر زرژیم یه بخشش به پراکندگی شما مربوط میشه و این مسه یه کابوس شما را دنبال میکنه یعنی مردم فراموش نخواهند کرد که در شرایط سرکوب و خفقان آخوندی شما نتونستیم=ن منافع گروهی خود را کنار نهید و مثل سیاستمدارانی واقعی با سازش با همدیگر و بخاطر منتفع ملی کنار هم بنشینید و الگویی و چراغی برای مردم باشید.
بله نفرت از رژیم بدان معنا نیست که به شما اعتماد کنیم. تو این سی سال و خورده آنقدر انشاهای زیبا از همه شما خوانده ایم که از نظر ادبی بیست و از جهت عملی صفر می گیرید و نه دوست عزیز ما به دستها می نگریم نه به زبانها
حالا هم اگعه فردا مذهبیون معنتدل یا مجاهدین قدرت را بگیرن تقصیر را باز باید به گردن شما مدعیان پرگو و بی عمل باید انداخت.
٣۱۴۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨۹       

    از : یکی‌ از دوستانت

عنوان : بهزاد کریمی‌ عزیز
بهزاد کریمی‌ عزیز :

پاسخ به شبهات "نقادتان" (که متاسفانه بعضا شما را به پلمیک ده شصت هم کشاند) کار آنچنان سختی نبود و نیست.در رو دارویی هر بوکسور حتا تازه کار با سخت‌ترین کیسه بوکس‌ها ، این کیسه بوکس هست که ناک اوت می‌‌شود. دیر یا زود، می‌‌بایست به داخل رینگ رفت، و در برابر (واقعیت زمخت) قرار گرفت.بین " شرایط موجود " (حاکمیتی با حداقل نورم‌های انتخاباتی) تا " شرایط مطلوب " (انتخابات آزاد) را ;چه راه کاری پر می‌‌کند؟

با پوزش، همهٔ آن چه که نگاشته اید را همه نخوانده فوت ابند،حتا من کمتر از من.می‌ دانم پاسخی برای پرسش‌ام ندارید. این ضعف شما نیست، بلکه ، کم بود جنبش سیاسی اجتماعی تحول خواه میهنمان می‌‌باشد.دوستدار تو ؛ یکی‌ از دوستانت.
٣۱٣۹۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨۹