فدرالیسم و داریوش همایون - همن سیدی

نظرات دیگران
  
    از : peerooz

عنوان : فدرالیسم
جناب آجرلو،
با عذر از تاخیر ، وقتی مقاله ای به آرشیو میرود از دل برود هر آنچه از دیده برفت. امید وارم که شما این را ببینید .
اما بنده دو حرف دارم و اول حرف دوم را میزنم. بنده بطوری که فرمودید معنی [دقیق ] فدرالیسم را نمیدانم و جایی هم ندیده ام ولی از بزرگان و پیران شنیده ام که نوعی حکومت است که در ان قدرت و ظائف حکومت بین حکومت مرکزی و ایالت ها تقسیم میشود و البته جامه یک اندازه ای نیست که به قامت همه بیاید بلکه طیفی ست که از قدرت بیشتر حکومت مرکزی تا قدرت بیشتر ایالت ها را در بر میگیرد. و میتوان با توجه به شرایط زمانی و مکانی و سیاسی و جغرافیایی و تاریخی رنگی از این طیف را انتخاب کرد که مورد قبول طرفین باشد و برای دلخوشی وبا موافقت طرفین ما نام آنرا فدرالیسم میگذاریم و پس از توافق کسی نمیاید که بگوید این حکومت با فلان تعریف فدرالیسم جور در نمیاید.
اما موضوع اول ، نه شما و نه من هیچکدام نمیتوانیم طرف را اقناع کنیم که سلطنت خواه و یا جمهوری خواه شود و اگر اجازه بفرمایید این موضوع را خاتمه یافته تلقی کنیم.
٣۱٣۵۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : آریا آجرلو

عنوان : برای دوست عزیزم پیروز
سپاس از توجه ی شما به نوشته ی اینجاب
اما لازم دیدم با توجه به فرمایشات شما پاسخی بنویسم:
کار نیکان را قیاس از خود گرفتن معنا و مفهوم دیگری دارد که در پیروی و دنبال کردن نمی گنجد، اینکه نیکان خوب کرده اند و ما نیز باید تلاش کنیم به مانند نیکان نیک کردار باشیم نه در نفس و نه در عمل اشکالی ندارد بلکه بسیار هم پسندیده است.
اما در مورد نسل ما، نخیر ما اروپایی نیستیم و نبوده ایم ما همیشه ایرانی بوده ایم و خواهیم بود. اما این چه ارتباطی با پیشرفت کردن دارد؟ چه ربطی به سیستم کشور داری دارد؟ چه دخلی به استفاده از تجربیه دیگران دارد؟
چون بنده سفید پوست هستم از ماندلای سیاه پوست نمی توان بیاموزم؟ یا از گاندی سیاه پوست نمی توانم بیاموزم؟ چون دکتر حسابی ایرانی بود از انیشتین یهودی المانی نمی توانست بیاموزد و علم فیزیک را در ایران پایه گذاری کند؟ دیدیم که شد و می شود.
دوست گرامی من، شما را دعوت به خواندن بیشتر تاریخ و مخصوصا تاریخ ایران و اروپا می کنم، همین اروپای امروزی روزی اتفاقات روزمره ی زندگی ما را به مانند استحمام کردن و تراشیدن موی سر به شکل افسانه های هزار و یک شب در آورند ولی امروز از ما نیز هزاران سال پیشی گرفته اند که ما زندگی آنان را افسانه وار و افسوس خوران دنبال می کنیم.
مشکلات دینی و مذهبی اروپاییان بیش از ما و پیش از ما بوده است، تاریخ قرون وسطا را مطالعه بفرمایید متوجه ی منظور بنده خواهید شد، مشکلات اجتماعی اینان به مراتب بیش از ما بوده است تاریخ دویست سال پیش اینان را مطالعه بفرمایید، برده داری از اینان به ما سرایت کرد. شما لطف کنید و یک سری به جنگ های قومی در اروپا بزنید، عجیب است که هنوز شصت سال از جنگ جهانی دوم و کشته شدن ۶۰ میلیون انسان تنها در اروپا و ان هم به صورت تقریبی نمی گذرد که دلیلش پاکسازی های قومی بود. هنوز بوی قرون وسطا در اروپا می آید که هر آنچه اندیشه بجز مسیحیت بود را گردن زدن و شکنجه کردن و به فجیع ترین شکل ممکن از پای در اوردند، بنده اتفاقا فکر می کنم جامعه ی بشری و روند رشد آنان بسیار شبیه به هم است، در ایران و خاور میانه اسلام تند رو است و در اروپای قدیم مسیحیت تند رو.
عجیب است و بسیار عجیب که هنوز صدای شکنجه شدن مردمان بسیار از زندان باسل فرانسه و هزاران زندان دیگر که توسط شاهان دیکتاتور درست شده است می آید و ان وقت شما می گویید شاهان اینان خوب بودند و دیکتاتور ادم کش نبوده اند؟ می شود بگویید اگر تزار و فردریک هشتم و وو دیکتاتور ادم کش نبوده اند چه بوده اند؟
مشکل اصلا مقایسه نیست دوست عزیزم، بیماری قلبی به عنوان مثال یک بیماری خطرناک است که برای وجود انسانی می تواند مرگ اور باشد، حال این انسان در اعماق جنگل های امازون و به دور از هرگونه تمدن مدرن بشری زندگی کند یا در قلب اروپای مدرن یا رییس جمهور امریکا باشد و جالبتر اینجاست که راه مداوای همه ی اینها هم یکی است، این اصلا و ابدا مهم نیست که چه کسی شیوه ی جراحی قلب را ابداع کرد وچه کسی اولین بار قلب مصنوعی درست کرد، بلکه این مهم است که همه ی انسان های بعد از ان برای رفع بیماری قلبی از ان استفاده می کنند، ایا به نظر شما خنده دار نخواد بود که بگوییم چون شما ایرانی هستید پس باید بر اساس روش های ایرانی شما را مداواکنیم؟ و نمی توانیم تکنیک غربی ها و اروپاییان را برای شما استفاده کنیم؟
اما یک نکته ی ظریف هم وجود دارد، هر بدن بیمار و هر بیماری درمان مخصوص به خود را دارد، کسی که بیماری قلبی دارد و احتیاج به پیوند قلب، باید و حتما بر اساس گروه خونی او قلب مناسبی برای پیوند پیدا کنیم، نمی توانیم کسی را با گروه قلبی مثلا آ با پیوند قلبی با گروه خونی بی نجات دهیم. اما در مورد فاکت یا اصل قضیه ی عمل و درمان نمی توان راه حل دیگری برگزید.
ما می گوییم، سیستم فدرال به مانند گروه خونی به بدن این بیمار فعلی یعنی ایران نمیخورد ولی در اصلاح و عمل و درمان بیمارمان اصلا تردید نداریم، برای ما اینکه چه کسی پایه ریز دموکراسی لیبرال است مهم نیست، اینکه چه کسی برای اولین بار سیستم حکومت محلی را درست کردمهم نیست، مهم این است که این به بیمار ما کمک می کند تا به حیات خود ادامه بدهد.
عجیبترین نکته ی مطلب شما این است که با اینکه شما می گویید چون ما غربی نیستیم، موطلایی نیستیم، اروپایی نیستیم و هیچ نقطه ی مشترکی هم با جهان غرب به گفته ی شما نداریم، با این همه راه حل شما برای ایران فردا یک راه حل بلکل غربی است که هیچگاه و اصلا در شرق پرورش نیافته و اگر هم اجرا شده نتایج وحشتناکی در بر داشته است، به مانند تصویه های قومی.
حالا از این سخن هم بگذریم شما می گویید نام حکومت های محلی را بگذاریم فدرالیسم؟ بحث ما اصلا سر انگور و عنب و کشمش نامیدن یک شی مورد ایراد نیست، ما بحثمان سر روز نامیدن شب است، کجا می توان سیستم های محلی را فدرالیسم نام گذارد؟ اگر چنین است پس چرا غربی ها و نظریه پردازان غربی این همه به خود زحمت داده اند و سالها تلاش کرده اند تا نام فدرالیسم را با همه ی بار مفهومی و حقوقی تکمیل و پرورده کنند، چرا میلیون ها دلار و هزاران ساعت هزینه ی بیخودی کرده اند که به حکومت محلی بگویند فدرال؟ یا شما معنای فدرال را نمی دانید یا اشتباه به عرض رسانده اند، وارد بحث های نظری هم نمی شوم که تفاوت این دو را مذکر شوم که ساعت ها باید بنویسم و مطلب طولانی خواهد شد.
ایا می شود بگوییم سوسیالیسم و کومنیسم یکی است؟ و اشکالی ندارد اگر سوسیالیست ها به خود بگویند مارکسیست کمونیست؟
٣۱۲۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : آریا آجرلو

عنوان : برای مانی فرزانه ی عزیز
دوست دگر اندیش من گرمی درود من را بپذیر:
پیش از هرچیز سپاس که پاسخی برای بنده نوشته اید و سپاس از اینکه این زحمت را متحمل شدید.
بنده هم با شما صد در صد موافقم ولی بر سر نقطه ی مشترک نگاه ما، سوئد نروژ، دانمارک ووو... کشور هایی هستند که در شکل نظام پادشاهی و در سیستم کشورداری پارلمانی هستند.
سوال اینجاست: چه چیزی باعث این مسئله شده است که اینان اینچنین کشوری را پدید بیاورند؟ آیا جز قبول اصول دمکراسی لیبرال است؟ در بررسی تاریخ سوئد تمام احزاب مشترک النظر هستند که اصول دمکراسی لیبرال در این کشور پیروز شده است.
بنده هم منظر و نظرم همین است. ما در حزب مشروطه ی ایران ( لیبرال دموکرات)نه به دنبال برپایی سطلنت دوباره سلاطین یا استبداد فردی هستیم نه! ما سراسر می خواهیم غرق در سیستم کشور داری کشور هایی نظیر سوئد شویم، ما در تاریخ خود داریم ،اولین ملتی و کشوری که سیستم پادشاهی را به دنیا معرفی کرد ایرانیان بودند و می خواهیم این دستاورد تاریخی خود را که هزاران سال باعث یکپارچگی این ملک شده را نگاه داریم اما به مانند همیشه ی خود که مدرن شدن و درک تفکر مدرنیته را در سرلوحه خود قرار دادیم آن را به مدرن ترین شیوه ی دنیای مدرن وطبق اخرین دستاورد های دنیای مدرن تغییر بدهیم، بزرگترین نمود این رشد در میان حزب ما این است که با وارث پادشاهی پهلوی به مانند دیگر گروه های طرفدار پادشاهی در ارتباط نیستیم، ایشان را در تصمیم گیری های حزبی خود دخیل نمی کنیم، و از ایشان هم کسب تکلیف نمی کنیم!!!!!! ما راه خود را می رویم و ایشان هم تنها به عنوان سمبل و نماد وحدت ما کاربردی دارد که ضامنش تنها حفظ یکپارچگی ایران و وحدت ملت ایران است که هرگاه ایشان این دو ماموریت را انجام نداد یااگر شاهزاده رضا پهلوی در امروز و یا فردای ایران آزاد کوچکترین عملی بر خلاف مصالح ملی انجام داد و در فردایی که ایشان تاج گذاری کردند کوچکترین دخالتی در سیاست و قدرت کرد با او برخورد می کنیم کما اینکه همین حالا نیز این کار را می کنیم.
ما اعتقاد داریم سیستم پادشاهی پارلمانی بر اساس دمکراسی لیبرال و بر مبنای بیانیه ی جهانی حقوق بشر بهترین راه حل برای ایران است. بار ها فریاد زده ایم و همیشه اعتقاد داشته ایم.
اما نکته ای که بنده را مجبور به نوشتن ان چند سطر کرد که شما را به زحمت پاسخگویی انداخت این است که، دوستانی که امروز دم از فدرالیسم می زنند در صورتی که خود تمام زندگی در غربت خود را در کشورهایی می گذرانند و گذرانده اند که سیستم آن برای سرشکن کردن و توزیع عادلانه ی قدرت، سیستم حکومت های محلی بوده است و نه فدرالیسم آن هم از نوع زبانی، جواب و برخورد این دوستان با این مسئله دقیقا مشابه جواب و برخورد دوستان چپ صد آتشه ای ست که در کشوری چون سوئد زندگی می کنند و هنوز هم که هنوز هست شکل حکومت پادشاهی را عاری از هرگونه امکان رشد و مدرن شدن میدانند، اصلا پادشاهی را برابر دیکتاتوری می کنند و وقتی از آنها سوال می شود چطور است که در افکار شما پادشاهی برابر با دیکتاتوری است و هیچ نوع از اشکال پادشاهی قابل مدرن شدن و اصلاح نیستند و اگر هم اصلاح بشوند به دمکراسی ختم نمی شوند حال خود شما سالهاست در کشور آزادی که دارای بالاترین سطح آزادی هاست مثل سوئد و تحت حمایت حکومتی زندگی می کنید که شکلش و نه سیستم و نوعش، باز هم تاکید می کنم شکل پادشاهی است، آنان جوابی می دهند که نه منطقی است و نه قابل بررسی.
بنده بازم می گویم با شما کاملا موافقم که تا سیستم و افکار جامعه ای مثل سوئد در کشور ما جا نیفتد نه پادشاهی و نه جمهوری علاج درد نیست. درمان ما تنها قبول اصول دمکراسی لیبرال و آزادی است که تنها و تنها وتنها محدود شود به بیانیه ی جهانی حقوق بشر.
با سپاس دگر بار
٣۱۲۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : آقای سیدی محترم،
آقای سیدی محترم،

چند سئوال از شما دارم و سپاسگزار خواهم شد که پاسخی صریح به آنها بدهید.

آیا شما قبول دارید که با یک قانون اساسی جدید برای ایران که بر مبنای ۳۰ ماده منشور جهانی حقوق بشر باشد هر گونه تبعیضی در ایران برانداخته خواهد شد و تک تک آحاد ملت ایران دارای همان حقوقی خواهند شد که هر شهروند اروپایی و
امریکا و کانادا.. از آن برخوردارند یا نه؟

ارتباط تقسیم آب و خاک در یک کشور با آزادی و ستم زدایی در آن کشور چیست؟

آیا سیستم فدرال لزوما با خود آزادی خواهد آورد؟

با احترام
لیبرال دمکرات چپ میانه
٣۱۲۱۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : یوسف آذر

عنوان : سلطنت طلبها و نیروهای اطراف
این سلطنت طلبها و نیروهای اطراف اینها صحبت از سلطنت در سوئد و امثالهم میکنند. ببینید تحصیل در ایران به زبان مادری غیر فارسها ممنوع است یعنی اکثریت فرزندان این جائی که ایران خوانده میشود از این حق محروم هستند .برگردیم به سوئد تحصیل و یاد گیری زبان مادری در هر مدرسه ای که بیش از چهار نفر از همان زبان داوطلب داشته باشد با بودجه وزارت آموزش و پرورش سوئد بشکل رسمی تدریس میشود.در منطقه ای که ما زندگی میکنیم معلم ترک زبان نداشتیم وزارت آموزش و پرورش از یک منطقه بسیار دور معلم ترک زبان استخدام کرد و هزینه بسیار زیادی نیز در رابطه با پول تاکسی مهلم پذیرفت تا به فرزندان ما که ۵ نفر بودند زبان مادری آموزش داده شود.یعنی فرزندان ما که چند ماهی از ورودمان به سوئد نگذشته بود از چنین حقوق انسانی بر خوردار شدند و اگر این را با ایران مقایسه بکنیم باید بگویم جائی که ابا و اجداد ما بدنیا آمده اند و بخاطرش جانشان را فدا کرده اند از هیچ حقوق انسانی و اجتماعی بر خوردار نیستند و در زمان وزیر بودن همین داریوش همایون حتی صحبت کردن به زبان ترکی در مدارس ممنوع بود و شاگران را جریمه نقدی میکردند .آخر خجالت کشیدن و پرهیز از کار زشت خود باعث افتخار است البته در جوامع بشری و انسانی . شما پایتان به اورپا و امریکا رسیده ولی مغز و اعمال و کردارتان در شکنجه گاه اوین و امثالهم مانده
٣۱۱۹۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : یوسف آذر

عنوان : مثلی است که میگویند یکی را به ده رها نمیدادند دنبال کد خدا میگشت .
مثلی است که میگویند یکی را به ده رها نمیدادند دنبال کد خدا میگشت . حالا این جنایت کاران دوران قبل از خمینی یعنی همین داریوش همایون وزیر اسبق سانسور و اختناق رژیم شاه نیز همین حالت و شرایط را دارد .اینها دم از داخل میزنند آیا تبریز و تهران و کلا آذربایجان جزو این داخل مورد نظر شما محسوب میشود یا نه؟؟ هر هفته در استادیم های ورزشی ۷۰-۸۰ هزار نفر فریاد میزنند هارای هاری من ترکم مرگ بر شونیزم فارس . آیا از اینها خبر دارید یا نه. باید بگویم لعنت به هر نوع دیکتاتوری چه کراوات دار باشد چه عمامه دار.و در ضمن فلیم آخرین سفر احمدی نژاد بعد از انتخابات به تبریز را همه دیده اند و همه شاهد هستند که مردم آذربایجان چه پیشوازی از دیکتاتور کردند حتما درس خوبی به داریوش همایون و شرکا نیز میشود
٣۱۱۹۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : مانی فرزانه مانی فرزانه

عنوان : برای آقای آریا آجر لو
احتراما علاقمندم پاسخی برای کامنت شمابنویسم نه بخاطر اختلاف فکری باشما، بلکه بخاطر اینکه جنابعالی با نام و نشان حزبی خود کامنت گذاشته اید که امیدوارم دوستان دیگر هم از این روش پندیده پیروی نمایند.

شما در کامنت خود از «سیستم پادشاهی» نام برده اید وآن را به بهترین کشورهای اروپائی که شکل حکومتی آنها پادشاهی ست مرتبط فرموده اید، که موجب «سوتفاهم » بزرگی گردید.چون اصلا و ابدا «سیستم پادشاهی » در کشورهائی مثل انگلستان، سوئد ، نروژ و دانمارک وجود ندارد.

در این کشورها سیستم پارلمانی ادورای و چند حزبی وجود دارد. برای مثال در تمام هفته های اخیر که سوئد شاهد مبارزات انتخابی ادواری بود تنها نهادی که اصلا در رقابت ها و فعالیت مطلقا «معاف » بود خاندان دربار یعنی پادشاه گوستاو کارل دوم و خانواده ی ایشان بود.

فردا سه شنبه ۵ اکتبر ۲۰۱۰- شاه سوئد در نهایت احترام در مجلس سوئد حضور بهم میرسانند تا نخست وزیر محافظه کار سوئد Fredrik Reinfeldt برای ۴ سال دیگر دولت ائتلافی خود را ( ۴ حزب راست و میانه) را معرفی نماید. این دولت نتوانسته اکثریت کرسی ها (بیش از ۵۰ ) را کسب نماید و با مشکلات زیادی روبرو خواهد شد و لی شاه سوئد اصلا به این مسایل کار ندارد . ولی در دسامبر آتی نیز جوائز نوبل ۲۰۱۰ را پادشاه گوستاو کارل دوم طبق معمول سنواتی اهدا خواهد کرد و برای مزید اطلاع در تابستان گذشته ولیعهد
سوئد شاهزاده خانم ویکتوریا با دوست پسر خود دانیل ازدواج کرد که باشکوهترین مراسم دهه های اخیر سوئد بود. بعنوان حسن ختام عرض می کنم : بعید نیست که سال آینده که شاه سوئد، در ۳۰ آوریل که ۶۵ ساله میشود، بازنشتگی را به ادامه ی شرکت مراسم تشریفاتی ذکر شده ترجیح دهد.

تمام قوانین و مصوبات سوئد در مجلس طرح و تصویب میشود که شامل بودجه و مسئولیت های دربار نیر میشود. لذا دربار سوئد با تمام احترام و محبوبیت بین مردم تابع پارلمانتاریسم سوئد می باشد و اصولا نقشی در تمام مکانیزم های احزاب و انتخابات و قانون گذاری ندارد.
یهمین دلیل «سیستم پادشاهی» لااقل در سوئد وجود ندارد. در باره ی انگلستان ، دانمارک ، نروژ هم تقریبا مثل سوئد می باشد و سیستم چند حزبی حاکم ست و پادشاهان و وملکه ها نقش تشریفاتی دارند ، معروف ترین آنها ملکه انگلیس می باشد که بازنشسته نمی شود ولی همیشه سیاستمداران انگلیس سکان هدایت کشور را در ست داشتند از چرچیل گرفته تا تاچر ، بلر، براون و نخست وزیر فعلی که بزودی مشهور خواهد شد.

تا زمانیکه در باره ی این مبانی عینی و روشن صادقانه برخورد نکنیم و به تفاهم نرسیم در مورد موضوعات فدرالیسم و خودمختاری و خودگردانی بسیار بعید میدانم امیدوارم به این موضوع فکر کنید.
٣۱۱۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : سوئد و نروژ و فنلاند و دانمارک و بلژیک
جناب آجرلو ،
۷۰۰ -۸۰۰ سال پیش جناب مولوی فرمودند " کار نیکان را قیاس از خود مگیر - گرچه باشد در نوشتن شیر شیر".
کجای اوضاع سوئد و نروژ و فنلاند و دانمارک و بلژیک و ده ها کشور دیگر اروپایی مثل ماست ؟
آیا ما اروپایی هستیم ؟ مو طلایی هستیم ؟ مسیحی هستیم ؟ در قاره اروپا هستیم ؟
آیا آنها هم مثل ما مسائل قومی و مذهبی و زبانی و تاریخی و فرهنگی و مدنی دارند ؟ آیا شاهنشاهان آنها هم دیکتاتور و آدم کش اند و بودند ؟
فرمودید " ما راه حلی به مراتب بهتر از فدرالیسیم برای ایران داریم که نه هزینه ای دارد و نه نتایج وحشتناک. ما حکومت های محلی را به مانند تمامی کشور های متمدن اروپایی برای فردای ایران پیشنهاد می کنیم.". جناب آجرلو اگر ما نام این " حکومت های محلی " فدرالیسم بگذاریم ما را از سازمان ملل بیرون میکنند؟ کلمه فدرالیسم را از لغت نامه ها پاک میکنند ؟ چرا ما هنوز به قول آن پیر خردمند بر سر نام انگور و عنب و استافیل کشمکش داریم ؟ از کشمکش خوشمان میآید ؟ بعد از سی و یک سال و در همان کشور های اروپایی ما هنوز همان هفتاد و دو ملتیم؟
٣۱۱۶۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣٨۹       

    از : به نقل از موبدی

عنوان : آزادی و دموکراسی با پرنسیپ‌های عشیره‌ای و قبیله‌ای
آیا به اسم دموکراسی میشود هر چیزی را به رای گذاشت؟ مثلا" میشود بگوئیم رای بگیریم ببینیم میخواهیم حقوق زنان نصف مردان باشد یا برابر باشد؟ رای بگیریم ایران را به آتش بکشیم؟ یا بگوییم رای بگیریم ببینیم ایران را به دیگران ببخشیم و یا رای بگیریم که مملکت دیکتاتوری باشد؟ نه. هر چیزی را نمیشود به رای گذاشت. تمامیت ارضی ؛ آزادی و دموکراسی را نمیشود به رای گذاشت. فدرالیسم و از بین رفتن ایران و راه افتادن جوی خون اقوام برای ما قابل رای گیری نیست و گزینه دموکراتیک هم نیست.
آزادی و دموکراسی با پرنسیپ‌های عشیره‌ای و قبیله‌ای ممکن نیست. کافی است به بارزانی و طالبانی نگاه کنیم. میگویند دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند. این مثل در مورد خانها و سران قبایل نیز صادق است. کردهای ایرانی دوستی بهتر از ایرانیان و ناسیونالیست‌ها‌ی ایرانی ندارند. آنها در تنهایی خود در برابر پان‌ترک‌ها نخواهند توانست ایستادگی کنند و بهتر است دقیق‌تر به این مسایل نگاه کنند.
این سازمان‌ها هر چند خود را سوسیالیست و بعضا کمونیست میخوانند ولی ترکیب تشکیلاتی آنها عموما" قومی بوده و پرنسیپ‌های عشیره‌ای و قبیله‌ای و بعضا" روستایی بر هواداران آنها حاکم است. بعد از اتفاقات عراق؛ امکانات خوبی توسط حکومت کردستان عراق در اختیار آنها قرار داده شده است. این وابستگی خود به نیروی بازدارنده‌ی برای آنها – مخصوصا" کموله تبدیل میشود. کموله که نسبت به حزب دموکرات وزن بیشتری از زحمتکشان کردستان را با خود حمل میکرد و بعضی از رهبرانش از تحصیل کرده‌های دانشگاهی بوده‌اند اخیرا" گرایش بیشتری به حمایت از جنبش سبز نشان داده است که اگر بخواهد – البته به سبب ساختار وضعیتی و منطقه ی این احتمال ضعیف است – شاید بتواند قدم‌های بیشتری بردارد.
حزب دموکرات کردستان با امکانات مالی مناسب پرقدرت‌ترین حزب قومی ایران است . "کنگره ملیت‌های ایران فدرال " در واقع همه کاره‌ای داشت که همین حزب بود. این کنگره نتوانسته تاکنون موفق باشد و نتوانست اعضای خود را افزون کند و بعد از مدتی عده‌ای از آن جدا شدند. تا اینجا این " کنگره " شکست خورده است و ماهیت راسیستی این کنگره برای خیلی‌ها روشن شده است. این حزب بعلت امکانات و سابقه طولانی، دست بازی دارد که در هر موضوع و قضیه‌ای در جا انداختن هدف‌های خود که فدرالیسم و ملیت و ملل ایران و کثیر الملله بودن ایران است تلاش کند.
٣۱۱۶۵ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣٨۹       

    از : اریا اجرلو

عنوان : یکی از اعضای حزب مشروطه ی ایران
متاسفانه مسئله ای که کاملا به دور از منطق است همین حس ضعیف سازی و هنوزم هم که هنوز است بر اساس منطق عاشورایی و مظلوم نمایی عمل کردن است، در جای جای نوشته ی اقای سیدی می خوانیم اقلیتی که نمی خواهد زیر بار ستم برود، یا اقلیتی که خود می خواهد تایین کند سرنوشت خود را.
مسئله ی اصلی این است که به چه کسی اقلیت می گوییم؟ اگر اتکا بر ریشه و بار و مفهوم این واژه ی عربی باشد پس می باید آن را به کمتر و کم بودن تعبییر کرد.
حال سوال اینجاست که چه گروهی یا قومی از دیگران کمتر هستند؟ آیا می شود بیش از بیست میلیون آذری زبان را اقلیت نامید؟
باز هم اگر معنای دیگری به عنوان کسانی که در حکومت و قدرت دستی ندارند را اقلیت نامید باز هم می باید این پرسش را مطرح کرد که در کدام حکومت و قدرت چه کسانی اقلیت هستند؟ اگر معنا عدم مشارکت در قدرت است که همه ی ما ایرانیان در اقلیت هستیم، و قدرت تنها به دستان کسانی است که به اسلام ان هم از نگاه اقایان سپاهی و جمهوری اسلامی پایبند باشند. اگر قرار بر این باشد که صرفا تکیه را بر این گذاشت که قدرت مداران از چه قومیتی هستند باز هم به یک سوال می رسیم، آیا اقای خامنه ای و موسوی و باهنر و رجایی و بهشتی و هزاران دیگر فارس زبان هستند یا تنها به زبان فارسی سخن می گویند؟
دوستان مسئله ی ایران به هیچ روی مسئله ی قومیت ها و اقلیت ها نیست، یک نیروی واپسگرا که بکل از اندیشه ی ایرانی تهی و سراسر غرق در اندیشه های غیر ایرانی خاک این سرزمین را اشغال کرده و هر روزه بر گرده ی این مردم تازیانه می کوبد. ایا اگر خلفای عرب بر جامعه ی ایرانی حکم می راندند و در این بین به هر چه ایرانی، ترک و کرد و لر و بلوچ و فارس ظلم می کردند آیا باز هم می شد که مطرح کرد اقلیتی در ظلم قومی است؟ حال که تنها فرق این حکومت با خلفای عباسی و عرب در زاده شدن در این خاک پرگهر است و بس. اینان حتی خود را ایرانی نمی دانند، اسلام همه چیز اینهاست و این مسئله است.
اما باز هم نمی شود در فردایی که ایرانیان همه بهار آزادی را جشن می گیرند با این به گذشته برگشتن ها از حق قومیت ها و تک تک شهروندان ایرانی تنها به صرف شهروند این کشور یعنی ایران بودن و حق مسلم آنها در تایین سرنوشت خود و حق اشتراک آنان در قدرت گذشت. ما در حزب مشروطه ی ایران این را پیش و بیش از همه ی سازمان های قومی فریاد زدیم، تنها کافی است به اسناد حزبی رجوع شود که این مسئله در آن به مانند الماسی می درخشد که ما راه حلی به مراتب بهتر از فدرالیسیم برای ایران داریم که نه هزینه ای دارد و نه نتایج وحشتناک. ما حکومت های محلی را به مانند تمامی کشور های متمدن اروپایی برای فردای ایران پیشنهاد می کنیم.
عجیب این نیست که اقای همایون یا حزب مشروطه با فدرالیسیم مخالف هستند، عجیب این است که بسیاری از کسانی که دم از فدرالیسیم می زنند در کشور هایی زندگی می کنند که حکومت های محلی در آن شکل گرفته و آنها هر روزه از محاسن آن سود می برند، سوئد، نروژ، فنلاند، دانمارک، بلژیک و دهها کشور دیگر اروپایی که میزبان ما هستند و این دقیقا به مانند نحوه ی برخورد دوستان چپ صد آتشه با مسئله ی پادشاهی است که سیستم پادشاهی را بکل باطل و به دور از هرگونه جای پیشرفت و سودرسانی می دانند و همواره عنوان می کنند که سیستم پادشاهی واپسگرا و دیکتاتور و عاری از هرگونه حس اصلاح و مدرن شدن است و این در حالی است که بیشتر این دوستان در کشور هایی زندگی می کنند که شکل حکومتش پادشاهی است که مد نظر حزب مشروطه ی ایران است و هر گاه از این منظر مورد سوال قرار می گیرند پاسخی نه منطقی و قابل بررسی و تفکر دارند.
فدرالیسمی که بر اساس زبان باشد، فردایی به غایت خطرناک برای ما به بار می آورد، دوستان تنها به ظاهر عراق نگاه نکنید، به همه ی دوستانی که الگوی خود را عراق و کردستان به قول دوستان آزاد شده قرار داده اند، پیشنهاد می کنم به مانند منی که شش ماه در آنجا زندگی کرده ام ، آنها هم سری به کردستان عراق و مخصوصا کرکوک مورد اختلاف بزنند تا معنای هراس ما از آینده ای این چنین را درک کنند، دوستانی که به دنبال فدرالیسم هستند و فعلا مدینه ی آنان به مانند کوبا و لیبی برای چپگرایان انقلابی دهه های گذشته بود، نشود روزی که این بهشت آنان به مانند کوبا برای دوستان چپگرا شود و روزی برسد که مانند انقلابیان برای رسیدن به بهشت کوبا و لیبی، خانه ی خود و ما را ویران کنند و پس از رسیدن به سراب کوبا ی بهشتی فریاد وا فریبا و وای انقلاب ما را دزدیده اند سر دهند و سرهای بسیار پشیمان شده ها را بر سر دارهای خود بافته برپا دارند.
٣۱۱۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣٨۹       

    از : نیاز

عنوان : شهامت اخلاقی و صداقت را رعایت کنید.
متاسفانه در فرهنگ سیاسی ایرانی جماعت چه چپ و چه راست تجدید نظر سیاسی بجای تشویق با کینه و دشمنی مواجهه میشود. تازه آنهم نه فقط وقتی خودی هایمان تجدید نظر میکنند که حتی اگر مخالف سیاسی ما با تجدید نظر سیاسی قدمی به ما نزدیک تر شده باشد!!! هرچه بر نظردگم خود بمانیم و پافشاری کنیم نشانه قدرت و پایداری است. اما دوستان این نقطه مقابل تجدد و مدرنیته و ذهن پرسجوگر و خلاق است که چپ ها باید نمونه ان باشند. صرفنظر از اینکه محتوای این مقاله چیست وآیا براستی این حرفها از همایون جدید است یا نیست و اصلا در مورد کیست تنها همین تیتر و خلاصه مقاله نشانی عقب افتادگی سیاسی است. معلوم نیست موضوع تسویه حساب سیاسی است یا چالش نظری. من یکی بعنوان یک چپ اومانیست بهیچوجه این روش برخورد با دگراندیشان را قبول ندارم و بکار نخواهم برد. هموطن عزیز اگر کسی گیریم بعد از هفتاد سال هم نظرش را عوض کرده این کار جای تشویق دارد یا طلبکاری؟ مگر شما همین را هم نمیخواستید که امثال همایون نظر شما را بپذیرند. این که همایون هفتاد سال است که "مشغول دفاع مطلق از سلطنت" بوده دیگرچه ادعایی است؟ یعنی داریوش همایون از ده سالگی مشغول دفاع مطلق از سلطنت بوده و لابد شما از بدو تولد مخالف سلطنت؟ تازه بد نیست نگاهی در آینه به خود بیندازیم و ببینیم خود ما چپ ها چند سال طول کشید تا بند نافمان را از استالینیزم ببریم. پس این خود فرا افکنی ها فرار به جلوست یا چه؟ تازه هنوز هم اکثریت چپ های ما مدعی اند که از ازل آزادیخواه و دموکراسی خواه بوده اند و انقلاب اسلامی برای رسیدن به آزادی و دموکراسی صورت گرفت. دیکتاتوری پرولتاریا را پس که میخواست؟ بد نیست بجای خودفراکنی به فاکتها و استدلال کفایت کنیم والا خالی کردن خود و به وجد آوردن
چند همپالگی با حرفهای سبک چه فایده ای دارد؟ تازه آیا براستی شما و بنده و یا غالب چپ های هموطن هم مانند همایون بالاخره درک کرده اند ومثلا برایشان بدیهی است که مشکل ما شکل حکومت جمهوری یا پادشاهی نیست بلکه منافع ملی ایران، دموکراسی پارلمانی و حقوق بشر است. یعنی حالا انگار که ما چپ ها همیشه برخلاف همایون که تازه بعد از هفتاد سال تازه به این رسیده اینرا از ازل میدانسته و میخواسته ایم!!! راستی خوب شد که حزب مشروطه بحثهای درونی خود را علنی میکند که ما هم همه راجع به آن نظر بدهیم. کاش ما چپ ها هم از این روش درس بگیریم. ما که اصلا نه میدانیم کی در رهبری گروههای چپ نشسته و نه از بجث های درونی آنها با خبریم. ببینید اتفاقا خیلی هم خوب و قابل تحسین است که شما نظرات همایون را رد یا به چالش کشیده وبا آن مبارزه نظری بکنید. اتفاقا هر چه این بحث ها بشود چه بهتر، ولی خواهشا از این لحن کینه توزانه و بچه گانه و گوشه و کنایه های سبک که کمکی به روشن شدن هیچ چیزی نمیکند و هیچ عمقی به نظر شما نمیدهد که برعکس پرهیز کنید. چون فکر نکنم بجزاندکی از خودی هایتان کس دیگری برایتان کف بزند.
یک نکته هم در مورد محتوی مقاله. بعنوان کسی که خود نیمه کرد و مخالف فدرالیسم در ایران هستم و این را با توجه به سطح نازل تکامل نیروهای سیاسی و اجتماعی بخصوص کردستان ایران تنها به نفع خان ها و زورگوهای محلی و قربانی شدن اکثریت بی گناه کرد میدانم (تنها نگاهی به وضعیت زنان در این مناطق بیندازید.) از شما میپرسم که اگر در یک رفراندوم دموکراتیک مردم به جمهوری اسلامی یا دیکتاتوری سلطنتی رای دادند شما چه میکنید؟ آیا به مردم اعلان جنگ میدهید؟؟؟!!! خیر نمیکنید، اما دلیل نمیشود که صادقانه و صراحتا نگویید چنین رژیم هایی اساسا جزو صورت مسئله شما نیست.
این را هم بفرمایید که گیریم ایران فدرال هم بخواهد بشود با توجه به پراکندگی جغرافیایی اقوام ایرانی طبق نقشه زیر حکومت فدارل کردستان چه منطقه ای در ایران اینده را به خود اختصاص خواهد داد؟!!!

http://www.farsinet.com/farsi/linguistic_composition_of_iran.html
٣۱۱۵۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣٨۹       

    از : داریوش همایون

عنوان : نیروهائی پاک بی‌مسئولیت
ما با نیروهائی پاک بی‌مسئولیت در درون، در اجتماع ایرانی بیرون، در قدرت‌های بزرگی در دور و نزدیک و به ویژه در همسایگی وحشتناک ایران سروکار داریم، منتظر برهم خوردن اوضاع و از هم پاشیدن قدرت مرکزی در صورت بروز جنگ

دوست گرامی آقای همن سیدی مرا پاک خلع سلاح کرده‌اند. من که باشم که با علم و هنر در بیفتم که فدرالیسم از نظر ایشان با آنها یکی است. مشکل من تا کنون این بوده است که به منظره واقعی، به تاریخ فدرالیسم از انقلاب امریکا به بعد، نگریسته‌ام و جز ملاحظات عملی و مربوط به روابط قدرت و پیشینه تاریخی هیچ عنصر علمی در آن نیافته‌ام و سهم هنر را نیز در آنها همان چیره دستی و کاردانی دیده‌ام که ما گاه واژه هنر را برای رساندن آن بکار می‌بریم.
از نزدیک دویست کشور عضو سازمان ملل متحد تنها شماری اندک، از مردمانی همسان تشکیل شده‌اند و عدم تمرکز مسئله همه آنها بوده است یا هنوز هست. اما تنها معدودی (حدود ۲۵ کشور و تقریبا همه آنها از بقایای مستعمرات یا پاره‌های امپراتوری‌های اروپائی) "تنها راه حل علمی" مسائل قومی و عدم تمرکز را برگزیده‌اند یا بر آنها تحمیل شده است. اکثریتی از بهترین جامعه‌های شهروندی که در آنها تبعیض و سرکوبگری به اقوام و مذاهب نیست غیر فدرال هستند و بیشتر حکومت‌های موفق چه از نظر اداره کارآمد و چه رعایت حقوق بشر راه‌های دیگری جز فدراتیو زبانی برگزیده‌اند ــ حکومت‌های محلی، واگذاری اختیارات ...
من همجنین پس از هشت ده سفر که به پاکستان فدرال کرده‌ام و آن کشور را بیش از آن می‌شناسم که به سودش باشد، هیچ تصور نمی‌کردم که با مظهری از علم و هنر روبرو بوده باشم.
مبارزه من با فدرالیسم نیاز به توضیح دارد. مبارزه صورت‌های گوناگون دارد و به معنی جنگ نیست و گرنه مبارزه مسلحانه نمی‌گفتیم. اشتقاقات دیگر ریشه مبارزه در عربی، ابراز، بروز، هیچکدام معنای جنگ نمی‌دهد. از گفت و شنود نیز رویگردان نیستم و آماده بوده‌ام که از واشینکتن تا پاریس و هامبورک و برلین و در همین ژنو هر جا امکانش بوده به گفتگوی رو در رو بشتابم و در ده‌ها داد و ستد فکری قلمی با هواداران فدرالیسم انباز شوم. ولی دستاورد من از این همه کوشش آن بوده است که در ۱۷ سال گذشته از خودمختاری خلق‌ها به فدراسیون ملت-ملیت‌های ایران در مناطق ملی از اهل شش زبان معین (از جمله ملت فارس!) برسیم و خط ونشان کشیدن‌های از هم اکنون سازمان‌های قومی را برای دیگران بخوانیم و سه سال پیش اعلام آمادگی گلباران چهار میلیونی خاک پای سربازان آزادیبخش امریکا را بشنویم.
پیشرفتی را که آقای سیدی در همین مسئله حقوق همه افراد اقلیت‌های قومی در من دیده‌اند تایید می‌کنم و بی تردید آن گفت و شنود‌ها در من اثر کرده‌اند. به همین دلیل شش سال پیش قطعنامه در حقوق مذاهب و اقوام و عدم تمرکز را به کنگره پنجم حزب مشروطه ایران پیشنهاد کردم که پذیرفته و به منشور یا برنامه سیاسی ما پیوست شد و آن را بار‌ها به سازمان‌های مربوط فرستادم ولی گوئی به دست هیج کس نرسید.
اکنون می‌بینم که تنها راهی که برایم مانده است هشدار دادن پیامد‌های مبارزه‌ای است که به گفتار آقای سیدی در خون کسانی هست. ایشان مخاطره را تنها در سیاستگرانی در آنکارا می‌بینند ولی آنچه من می‌بینم ابعاد بسیار گسترده‌تر و خطرناک‌تری دارد. ما با نیروهائی پاک بی مسئولیت در درون، در اجتماع ایرانی بیرون، در قدرت‌های بزرگی در دور و نزدیک و به ویژه در همسایگی وحشتناک ایران سروکار داریم، منتظر برهم خوردن اوضاع و از هم پاشیدن قدرت مرکزی در صورت بروز جنگ. به همین دلیل هم هست که عناصری امروز نمی‌گویند ولی سه سال پیش می‌گفتند که آرزومند حمله امریکا هستند.
آنها که سی سال پیش دیوانه‌وار به هیستری ضد شاه پیوستند امروز باز آماده‌اند در هیستری دیگری با پیامد‌های پیش بینی ناپذیر بیفتند. بر آن‌ها هرجی نیست ولی از کسی که هفت دهه‌ای در کار ایران و جهان گذرانده است نمی‌توان انتظار داشت که در امری که با مانند‌های‌ش آشنائی فراوان دارد از ملاحظه هیچ هماوردی پای پس بکشد. من نمی‌خواهم خون از بینی هیچ ایرانی، از احمدی نژاد نفرت انگیز هم، بیاید. از گفت و شنود با معنی که به خیر عمومی، و سود بیشترین کسان و نه منافع افراد و گروه‌های معین، خدمت کند نیز با همه استقبال می‌کنم. ولی اگر دیگران در خواست‌های حداکثر خود تا اقداماتی بروند که این کشور را به خطر اندازد، در آن در وقت پیچاپیچ که سعدی می‌گفت، همه چیز دگرگون خواهد شد. آنگاه خواهند دید که مبارزه تا بد‌ترین صورت‌های آن در رگ‌های بی‌شمارانی به جوش خواهد آمد ــ از جمله اکثریتی از همین‌ها که امروز از گفته من بهم برآمده‌اند. سخن گفتن و استدلال کردن و پافشاری بر مواضع حتا افراطی‌ترین خواست‌ها حق هر کسی است. هشدار دادن هم گاه لازم است.
در سیاست عنصر حیاتی تاریخ است. بی نگاه ژرف تاریخی هر بررسی در جامعه و سیاست ناقص خواهد بود. باز هم تاکید می‌کنم: ایران یک هسته سخت دارد. به فضای روز بسنده نمی‌باید کرد
این هشدار‌ها و یادآوری‌ها برای آن است که آگاهان و اندیشه‌مندانی مانند آقای همن سیدی آن سوی تصویر را نیز بهتر ببینند. ما همه در حلقه‌های پیرامون خود بسر می‌بریم و ممکن است مسائل به نظرمان آسان‌تر آن بیاید که هست. تغییر و بهکرد نیز نمی‌باید تنها با من پایان یابد.
٣۱۱۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱٣٨۹       

    از : BAHMAN s

عنوان : کدام نگاه علمی
یکی از مشکلات آقای سیدی و دوستان و همفکرانش به مسائل اجتماعی از قبیل " فدرالیسم" آشنا نبودن آنها به مقوله های علمی است. نخست اینکه تفاوت است میان علم ( science) و پیش زمینه های علمی ( knowledge) که همین درد سرزاست. هر داده ای برای اینکه پیش زمینه بحث علمی شود باید ۳ خصوصیت داشته باشد اول اینکه درست باشد ؛ دوم اینکه دلایل کافی برای آن باشد و سوم اینکه به آن باور داشته باشد که آن درست است. اگر یکی از این سه پایه غلط باشد آن پیش زمینه علمی غلط است. آقای سیدی گویا به آنچه می گوید باور دارد ولی دلایل کافی و درستی پدیده فدرالیسم آن جای پرسش است در نتیجه طرح این مسئله علمی نمی تواند باشد. پدبده فدرالیسم ؛ یک مفهوم غربی و ریشه در فرهنگ غرب دارد. در جامعه ای مانند آمریکا که تا چند صد سال پیش تاریخ خاصی نداشت و جمعیت کثیری از اروپا به آنجا کوچ کردند به صورت آشکار راه حل درستی بوده است ولی آن جامعه را با جامعه ایران مقایسه کردن و برداشت جامعه شناسی آن را در ایران پیاده کردن علمی و عملی نیست. برای همین در کاربرد مفاهیم فرهنگ اروپایی بویژه آن بخش که مرتبط با دانشهای اجتماعی است باید بسیار دقت کرد چون یکسان گرفتن دو فرهنگ در دو بخش از جهان یک جعل علمی است.
با سپاس
٣۱۱٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱٣٨۹       

    از : ن. پیروتی

عنوان : دقت
حساسیت و واکنش دقیق همن سیدی به‌ شخص، حزب و جریان خاصی نیست و چنان که‌ پیداست نخواهد بود، اما برخی از دوستان اساس، رویکرد و خواسته‌ را بدجوری تلفیق غیرعملی کرده‌اند. نگاه‌ همن سیدی و بسیاری دیگر به‌ فدرالیسم مانند نگاه‌ به یک علم و هنر است، علم شناخت، تحلیل، بررسی و هنر حل مشکلات. فدرالیسم آن علم و هنری است که‌ می‌تواند طراح موضوعاتی چون واقعیت‌ها و مطالبات باشد. اصطلاحات و مفاهیمی که‌ همن سیدی بکار برده‌ و به‌ نگاه‌ برخی بازتاب نوعی واپسگرایی است، از سوی بیش از ۹۵ درصد مردم ایران بکار گرفته‌ می‌شود، پس با این همه‌ واپسگرا چه‌ خواهید کرد؟
٣۱۱٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱٣٨۹       

    از : محسن کوشا

عنوان : ایران برای تمام ایرانیان را فراموش نکنیم !
نه دوست ارجمند، آقای همن سیدی، مسئله ی مورد بحث یعنی فدرالیسم ، امری علمی و از نوع علوم دقیقه نیست، هنری نیز نیست . این موضوع در چارچوب علوم سیاسی و اجتماعی قابل بررسی می باشد. مبانی این علوم «تئوری » و نطریات مجرد obstract از جمع بندی تجربیات بشری در کشورهای مختلف بدست آمده که باید به شرائط « مشخص concret » آن جوامع توجه کرد.

پس در ایران مانند ایالات متحده ی آمریکا نمیشود بکار برد و باید راهکار هائی مناسب شرائط ایران پیدا کرد. به نظر من موضوع کمیته ها (شوراهای یا انجمن های) ایالتی و ولایتی صدر مشروطه در زمان خودش بسیار هوشمندانه بود که وظایف و اختیارات رهبران و مسئولان حکومت مرکزی و مسئولان محلی و استانی را مشخص مینمود که متاسفانه از طرف دیکتاتورها بی اعتنائی شد .

فرض را بر این بگذاریم که ، در یک ایران آزاد و ایده آل ، نمایندگان منتحب مردم از سراسر شهرها و استانها بنا بر نسبت جمعیت خود ، به مجلس سراسری ملی ، که اسمش را هر چه خواستیم بگذاریم راه بیابند.

آیا امکان رسیدگی به خواست های مردم سراسر ایران و تعیین الویت ها، بهتر از بحث های کنونی که بین طرفداران حکومت سرنگون شده برهبری داریوش همایون و طرفداران حکومت تا بدندان مسلح کنونی با نام «ایرانیان وطن پرست » علیه مخالفان حکومت کنونی صورت میگیرد پیش نخواهد رفت؟

- آیا باید در دام شاهدوستان و شریعتمداران افتاد ؟
- یا برای آزادی و عدالت اجتماعی متحدا علیه حکومت ضد ملی و ضد بشری جمهوری اسلامی متحدا عمل کرد

اگر ایران آزاد گردد مردم و نمایندگان مردم خواهند توانست برای رفع تبعیضات که دست پخت شاهان و شریعتمداران ست به تدابیر عادلانه دست یابند.

به داریوش همایون و شرکا و « ایرانیان وطن پرست» بیش از این میدان ندهیم. ایران برای تمام ایرانیان را فراموش نکنیم !
٣۱۱۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣٨۹       

    از : BAHMAN سا

عنوان : گرفتاری در ایسمها
این ایسمهای متعلق به جهان غرب مانند همین مفهوم فدرالیسم ، کی می خواهد دست از سر ما بردارد؟ اگر منطق ]قای سیدی ؛ همان کپی کردن ایسمهای غرب است پس لطفا قانون اساسی و مذهب و غیره را نیز از جهان غرب کپی کنید تا خیال ما راحت شود تا آخر عمر اندیشه ای از خود نداشته باشیم چون ملت دست به کپی هستیم
با سپاس
٣۱۱۰۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣٨۹       

    از : یاور بیدار

عنوان : وقتی که به تنگ آئیم
به موضوع و نظر طرح شده در این نوشتار کسی کاری ندارد.اما یکی ایراد به نام نگارنده آن دارد و گویا مشکل تلفظ دارد.دیگری تحمل شنیدن بکار بردن اصطلاحات شناخته شده در جامعه و زبان مردم را ندارد، گویا از بار مذهبی آن در عذاب است.آن دیگر از درک استفاده تشبیهی نویسنده درمانده است، گویا ایشان علوم سیاست و فیزیک را یکسان فرض کرده اند و منظور صرفا ماهیت علمی آنها نبوده است.از این منظر به یقین مسائل حقوقی هم ارتباطی با علم حقوق نباید داشته باشند.حال میماند که غرض چیست.
٣۱۰۹۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣٨۹       

    از : پرویز مرزبان

عنوان : دو نکته ی دوستانه !
۲ نکته ی ظاهرا کم اهمیت ولی واقعا مهم دوستانه را خدمت آقای همن سیدی عرض می کنم .

اول : شما ضمن اعتراض یه برخورد داریوش همایون نسبت به »فدرالیسم» موضوع را به آینده موکول فرمودید وبرای داریوش همایون چنین روشنگری کردید :

/حتما اگاهند که به مبارزه با مبارزان برمیخیزد، مبارزانی که از حق شهروندی خود استفاده کرده اند، مبارزانی که با مبارزه این حق را به دست اورده اند. مبارزه با مبارزان به سان مبارزه با جمهوری اسلامی نخواهد بود. انان مبارزانی حرفه ای هستند، من برای کسانی هم که مبارزه را در حد چند تظاهرات جلو سفارت یافته اند، باز احترام قائلم اما اقای همایون باید بدانند که این بار با مبارزانی رو در رو خواهد بود که زندگی شان مبارزه شده است./

دوست محترم، مبارزان حرفه ای یعنی چه؟

فعالیت سیاسی امری داوطلبانه ست و فعالان سیاسی با فعالیت فکری و صنفی سیاسی خود، اعتماد شهروندان در محل کار وزندگی به خود جلب می کنند،آنها از طرف مردم انتخاب میشوند تا دوره ای در اداره ی شهر و یا مملکت در نهادهای مدنی انجام وظیفه نمایند.یعنی، یعضی از شهروندان مثلا ؛ در یک شهر دوره ای نماینده ی «شورای شهر» میشوند. ممکن ست تک و توکی، تمام وقت درخدمت شورای شهر باشند و بعداز پایان دوره ی انتخابی ،دوباره به شغل اصلی خود باز گردند.

در مورد نمایندگان مجلس و وزراء هم همینطور ست. یعداز پایان دوره ی نمایندگی به شغل اصلی خود بر میگردند تا بازنشسته شوند.در احزاب نیز همه تمام وقت در استخدام حزب نیستند.

هم اکنون انتخابات دوره ای کشور سوئدsweden تمام شده و باوجودیکه احزاب دست راستی حاکم قدرت را حفظ کردند. برخلاف تبلیغات رسانه ها، دولت دست راستی که قبلا اکثریت کرسی ها را در مجلس داشت، در این دوره اکثریت ندارد و در تصمیم گیریها باید دست به دامن احزاب اپوزیسیون (سوسیال دموکرات،چپ و سبزها) بشود یا به حزب راسیستی «دموکراتهای سوئد» مراجعه نماید.

این جابجایی را در زندگی روزمره در تمام استانهای سوئد می بینیم که بخاطر جابجایی قدرت احزاب در اینجا و آنجا نمایندگان مجلس مسیولان احزاب ،وزرا و مسیولان شورای شهر ها عوض میشوندو سراغ کار قبلی یا جدید میروند.

البته درایران ما بیشتر این امور موروثی بوده و هست ،دارای عادات بسیار عجیب و غریب هستیم چون هیچ وقت مجال تنطیم کار و زندگی نداشته ایم و مبارزان همیشه در حال جانبازی بوده اند.سران حکومت ها که تکلیفشان معلوم ست ،بیشتر رهبران مخالف حکومت های دیکتاتوری هم امکان شرکت در کاروزندگی معمولی نداشته اند. در نتیجه رابطه ی زنده بین مردم و فعالان سیاسی هیچ وقت وجود نداشته ولی این طلسم باید شکسته شود .

اگر به گذار از دیکتاتوری به دموکراسی و مردم سالاری مسالمت آمیز معتقد هستیم فقط اندیشته های مختلف سیاسی در برنامه های احزاب ، گروهها و شخصیت ها تجلی می نماید و مردم به این یا آن جریان فکری رای خواهند داد. شما می بینید که دیگر در اکثریت کشور ها چند حزب مجبورند باهم ایتلاف کنند تا دولت تشکیل دهند موضوع آمریکا استثنا ست و کشورهایی که رهبر «موروثی » دارند مثل ایران ،مصر،کره شمالی هم روشن شت. وضع احمدی نژاد و آنهاییکه تقلب می کنند نیز معلوم ست.

اگر به پلورالیسم اعتقاد داریم باید تلاش کنیم زمینه را برای فعالیت احزاب جدی راست و میانه و چپ فراهم کنیم امروز معلوم نیست کی به کیه !

دوم:نقش رسانه ها

در همه جا مردم از رسانه ها شکایت می کنند.در کشور سوئد که حزب راسیستی دموکراتهای سوئدی برای اولین با ۵،۷ در صد آرا برای اولین بار به مجلس راه یافته مهمترین موضوع سیاسی دهه های اخیر ست.نقش رسانه ها در سالهای اخیر علیه مهاجران انکارناپدیر ست که مورد استفاده ی کامل حزب راسیستی سوئد قرار گرفت ولی رسانه ها از خود دفاع می کنندکه ما از ماهیت راسیتسی این حزب صحبت کردیم و کاملا منفی بوده!

محققان جامعه شناسی و روان شناسی در مصاحبه خود میگویند : درست ست که رسانه ها در باره ی نقش منفی و مخرب راسییست ها صحبت کردند. ولی این تبلیغات منفی برای راسیتست ها منفی محسوب نمیشود. خودش تبلیغی نابی ست برای راسیست ها ست که در جامعه مطرح باشند و همفکران خود را پیدا کنند و متشکل شوندآنها در طول ۴ سال از انتخابات قبل از ۳،۹ در صد به ۵،۷ درصد افزایش کردند و وارد مجلس شدند.


داریوش همایون و همفکرانش از پس از انقلاب ۵۷ جائی برای ابراز تمایلات سیاسی نداشتند و بقول خودشان در۱۵ سال گذشته «حزب مشروطه خواهان» را علم کردند ولی این هم را بجائی نبرد و با تماس و مصاحبه با بعصی فعالان چپ مانند حشمت رئیسی ، بهزاد کریمی ، جمشید طاهری پور وارد بحث های سیاسی شدند. مهم نبود که مصاحبه شوندگان چه مواضعی اتخاذ میکردند مهم این بود که داریوش همایون مطرح باشد و این بهر قیمت ادامه میابد چون این جریان را «مطرح» و «زنده» نگه میدارد. مهم نیست که ده ها کامنت علیه شاهدوستان نوشته شود ، مهم اینست که آنها «فراموش » نشوند و طرفداران آنها از حضور آنها «نیرو» بگیرند


اخبار روز بمنظور خبر رسانی بیش از همه ی سایت ها در این زمینه آزاد منش بود و این قلم بارها در زیر خبرها و یا نوشت های له و علیه شاهدوستان کامنت نوشتم

نمی توانم بگویم این کار درست بود یا غلط ولی می توانم بگویم تبلیغ مجانی برای شاهدوستان بود زیرا آنها برآمد میلیونی ۵۷ علیه حکومت شاه را تا ابد فراموش نمی کنند ولی با جان سختی برای بازگشت مجدد به قدرت حتی بخش از آن تلاش می کنند و با ادبیات کهنه و ضد پلورالیستی نسب به نیروهای ملی و چپ «خود افشاگری» مینمایند.

با داریوش همایون مصاحبه میشود و او رندانه موضوع «فدرالیسم» و «تجزیه طلبی»
را طرح می کند تا نیروهای ملی و چپ را تحریک نماید که به صحنه بیایند.

اخبار روز نیز این خبر را منعکس میمانید و مارال سعید و همن سیدی هم نظرشان را مینویسند و کامنت ها نوشته میشود و هشتاد ساله های وفادار به حکومت پادشاهی به بقای فکری خود ادامه میدهند

ما هرچی علیه داریوش همایون و شرکا بنویسیم آنها را در داخل و خارج ایران
جری تر خواهیم کرد.
٣۱۰۹۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣٨۹       

    از : hemn seyedi

عنوان : ۲ towzih
به یک خواننده :

دوست گرامی اسم من یک اسم کردی است که تلفظ و نوشتن ان کمی درد سر شده برای من ! بین دو حرف اول از "همن" کسره است ولی بین دو حرف دوم هیچ صدائی نیست که تلفظ دو حرف بیصدا پشت سر هم در زبان فارسی مشکل است ، به انگلیسی :hemn نوشته می‌شود

به اقای کمال ارس:

جناب اقای ارس از دقت شما ممنون و نگرانی شما قابل درک است اما همین راه حل‌های حقوقی و پراگماتیستی هم مگر راه حل علمی محسوب نمی‌شود؟ مگر تا کنون که هیچ راه حل علمی یا حقوقی اعمال نشده ، کم مشکل داشته‌ایم ؟ راه حلی متمدنانه و انسانی که من سراغ دارم همین فدرالیسم است یا حداقل تا کنون راه بهتری سراغ ندارم هر چندهنوز باید برای یافتن "بهترین راه حل" بکوشیم و البته واقعی ترین هم

اردتمند

همن سیدی
٣۱۰۹۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣٨۹       

    از : کمال ارس

عنوان : فدرالیسم
آقای "سییدی؟" شاید هنوز متوجه نشده اند که دوران "علمی" کردن مسایل و بویژه راهکارهای پیشنهادی، "مانند علم فیزیک"، برای حل مشکلات اجتماعی-سیاسی مدت مدیدی است که سپری شده است و در دوران ما روشهای حقوقی و پراگماتیستی میتواند راه حل های انسانی و متمدنانه ارائه دهد، و گرنه جنگ داخلی و خونریزی، خواسته و ناخواسته، از همین حالا برنامه ریزی میشود.
٣۱۰٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : پرهیز و اجتناب از واژه های سنتی واپسگرا و غیر معقول و غیر علمی با ریشه و بار مذهبی و آخوندمسلکی
‫جناب همن سیدی،
‫متأسفانه در نوشتار بسیاری قلم زنان ایرانی، حتی برخی نویسندگان ناباور اخبار روز، خواسته و یا ناخواسته کاربرد واژه های کهنه غیر معقول واپسگرای دینی مورد استفاده آخوند ها دیده میشود.
مثلاً کاربرد عباراتی نظیر «انشاءالله»،
«خداحافظ»،
«خدابیامرز»
«سلام»،
ویا جمله «چرا اقای همایون با فدرالیسم جن و بسم الله شده اند؟»
در مقاله جنابعالی!!!!
شاید بد نباشد، اگر واقعاً باوری به آنها ندارید، از کاربرد آنان اجتناب کنید! با تشکر
٣۱۰٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣٨۹       

    از : یک خواننده

عنوان : نام این آقای مفسر
ممکن است لطف کنید و نام این آقای مفسر را به لاتین یا با زیر و زبر بنویسید تا فهمید آن را چطور باید بخونیم؟ خیلی خیلی ممنونم.
٣۱۰۷٣ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣٨۹