لیبرال دمکراتهای ایران و مسئله ی ملی - مارال سعید

نظرات دیگران
  
    از : آ. ائلیار

عنوان : خصلت نقد
لیبرال دمکرات چپ میانه گرامی،

خوبم، قربان اعتراضت بشوم، باورکن اینجانب قصد هیچ نوع تحقیر و توهینی نسبت به شما نداشته و ندارم. و هیچ واژه ای هم که دال بر این مقولات باشد در پیام من نمییابید. اگر چیزی موجب سوء تفاهم شده باشد پوزش میخواهم.

برعکس من بسیار خوشحالم و افتخار میکنم که شما در پی یافتن پاسخهای مناسب برای مشکلات جامعه ما هستید. این برای من مایه سرفرازی ست. تأکیدات شما را بر منشور حقوق بشر میستایم. و به تفاوت اندیشه شما با خودم احترام میگذارم. من تحقیر دیگری را تحقیر خودم میدانم . و همینطور توهین را.

اگر نقد گزنده است باورکن تقصیر اینجانب نیست. این ذات و خصلت نقد است که گزنده میباشد. به همین خاطر است که میگویند حقیقت تلخ است. اگر از سخن من احساس تلخی کرده اید بار دیگر از شما معذرت میخواهم.

نوشته ای : «آزادی و برابری هیچ ارتباطی با آب و خاک یک کشور ندارد.»
- هر پدیده ای در ارتباط چندجانبه با فنومن های دیگر است. هیچ پدیده ای را نمیتوان جدا از پدیده های دیگر بررسی کرد. چرا که عمل، جواب نادرست میدهد.

- خاک و هفتادو پنج میلیون: پاسخ درست را سعادت انسان تعیین میکند. راحل مناسب و عملی چیست؟

- درسته ، خشونت لفظی و فیزیکی مردود است. روش درست ، حل مسالمت آمیز مشکلات است.
- قلمزنان مفسران پاسخ جنبشها هستند. و جدا از آنها هیچ پاسخی ندارند.
دوستدار شما
شاد و خرم باشید
٣۱۱۱۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : به آئلیار
همانطور که قبلا هم گفتم، ایران ملک عمومی همه ی ۷۵ میلیون ایرانی ای است که شناسنامه های ایرانی دارند. صرفنظر از اینکه در کدامیک از استانهای ایران بدنیا آمده و در کجای جهان زندگی می کنند. آحاد ملت ایران در کل آب و خاک و جایجای ایران بطور مساوی سهمیند و حق مشارکت مساوی دارند. بنابراین من در قزوین و رشت و خرمشهر همانقدر سهم دارم که در سنندج و تبریز و تهران .... سهم دارم. دیگر ایرانیان هم همینطور.

آزادی و برابری هیچ ارتباطی با آب و خاک یک کشور ندارد، بنابراین این دو مقوله ی کاملا متفاوت را یکی جلوه ندهید چون کاملا بی ارتباط هستند. من به کسانیکه این دو وصله ی ناجور را بخواهند بهم ارتباط داده و از آن فدرالیسم درآورند اعتمادی ندارم. با آنهایی هم که وقتی با منطق نمی توانند طرف مقابل را قانع کنند به خشونت لفظی و فیزیکی متوسل می شوند هیچ میانه ای ندارم. همانطور با کسانی که برای رسیدن به اهداف خود سازمان ملل و منشور جهانی حقوق بشر آنرا تا زمانی قبول دارند که به نفعشان باشد هم هیچ میانه ای ندارم.

من به لحن و طرز برخورد تحقیر و توهین آمیز شما اعتراض دارم. همانطور که قبلا هم به شما گفتم، من به پاسخ قلم زنان در مورد منشور مذکور علاقمندم چون اطلاعات کافی درباره نظرات هموطنان عزیزم را دارم.
٣۱۱۰۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : فدرالیسم یا استقلال
لیبرال دمکرات چپ میانه عزیز،

" اجرای کامل منشور حقوق بشر در ایران "هر گونه" تبعیضی را بر طرف نمی کند." اینجانب در پیام خود خیلی روشن به متضاد و ناکامل بودن آن با ذکر نمونه ها اشاره کرده ام. باز هم به بیراهه رفته اید.

شما به جای بزرگ انتخاب کردن تابوت دست و پای مرده را میبرید، تا آنرا در قالب خود بگنجانید. این اشکال کار شماست.
با این متد به هیچ حقیقتی راه نمییابید. فکر میکنید حقیقت تنها پیش شماست. حقیقت نسبی را باید با هم پیدا کنیم. هیچ نسخه حاضر و آماده ای وجود ندارد.

پاسخ شما و مکتب آریاییسم را جنبشهای رفع ستم ملی داده اند:
پاسخ ِعدم پذیرش فدرالیسم، استقلال است.
٣۱۱۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : پاسخ همایون
داریوش همایون

خانم مارال سعید در نوشته خود "لیبرال دمکرات‌ها و مسئله ملی ایران" (اخبار روز) موضوعی بسیار پیچیده را که می‌تواند به بهای سنگین جبران ناپذیر برای ملت ما تمام شود و میلیون‌ها تن را به تیره روزی بیندازد مانند عموم "فدرالیست"‌ها (با پوزش از آلکساندر هامیلتون و جرج مادیسون) با چند جمله گذشته‌اند و پایه استدلال خود را برای اثبات چوبین بودن پای استدلال‌های من بر بنیاد پولادین گفتاورد‌هائی گذاشته‌اند که من خود با آنها مخالفم. ایشان توصیه می‌کنند که من جملات زیر دیگران را به یاد آورم:

"... توده‌ای‌ها، این خائنان به میهن، میهن پرستان غیور ایران را درجریان کودتای نوژه لو دادند"

"... استنباط مردم به خیانت از همکاریهای چپها (حزب توده، سازمان فدائیان اکثریت) با رژیم، طبیعی بود. امّا، این همکاری نتیجه‌ی همان سیاست ضد امپریالیستی است."

آنگاه پیروزمندانه نتیجه می‌گیرند که "آخر چگونه است که توده‌ایها با قرار‌گیری در کنار جمهوری اسلامی ایران با توجیه "پشتیبانی از انقلاب"، خائن و وطن فروشند، ولی اعضا و هوادران حزب لیبرال دمکرات ایران با قرار‌گیری در کنار جمهوری اسلامی ایران با توجیه "حفظ میهن" وطن دوست و وطن پرست؟" اما آیا بهتر نیست ایشان پرسش خود را به گویندگان آن سخنان ببرند؟ ولی آنها هم که موضع اعضا و هواداران حزب را نگرفته‌اند.

با آنکه گفتاورد‌های ایشان به این ترتیب هیچ جائی در بحث ما ندارد از فرصت برای اندکی روشنگری بهره می‌گیرم. تالیران می‌گفت خیانت (که ما مانند نقل و نبات پخش می‌کنیم) مسئله زمان است. منظورش این بود که امری که یک روز خدمت شمرده می‌شود با دگرگونی اوضاع و احوال خیانت به قلم خواهد رفت. نمومه‌اش همین شرکت در انقلاب اسلامی. تالیران برحلاف خیانت به اشتباه اهمیت می‌داد که در سیاست بد‌ترین است. من جز به مجاهدین در سال‌های جنگ ایران و عراق نسبت خیانت نداده‌ام و تا آنجا که به انقلاب ارتباط دارد به همه مخالفان رژیم حق داده‌ام از آن بیزار و در پی برداشتن‌ش باشند. این حق هر کسی است. اما آنجا که بر خلاف همه نظام ارزش‌های خود دنبال خمینی و اسلام سیاسی افتادند اشتباه کردند. خیانتی در کار نبود. حق با تالیران است.

یک بنیاد پولادین دیگر در برابر پای استدلال چوبین من تعریف‌هائی است که ظاهرا ویکی‌پدیا از ملت کرده است:

"ملت به گروهی از انسانهای دارای فرهنگ، ریشه‌ی نژادی مشترک و زبان واحد اطلاق میگردد که دارای حکومتی واحد هستند، یا قصدی برای خلق چنین حکومتی دارند. با پذیرش این تعریف، فورا ً این پرسش به ذهن میرسد که، مردمان ساکن محدوده‌ی جغرافیائی‌ی ایران، جدا از همزیستی‌ی چند هزار ساله، که نتیجه‌اش آمیزش فرهنگ، زبان و حتی نژاد است، آیا اساسا ً همگی دارای یک فرهنگ، یک زبان و یک ریشه‌ی نژادی هستند؟ بدون کوچکترین اما و اگر، پاسخ منفی است.

با این پاسخ، حتما ً شما نیز مثل من به این می‌اندیشید که؛ پس اصرار آقای همایون به نادیده انگاشتن این حقیقت، که اقوام و ملل مختلفی ساکن محدوده‌ی جغرافیائی‌ی ایران هستند، و بنا بر منافع و ضروریات، پاره‌ای به زور و پاره‌ای داوطلبانه در طول تاریخی چند هزار ساله درکنار هم زیسته‌اند، در چیست؟ "
می‌بینیم که به نظر نویسنده محترم همین قصد خلق ملت، ملت می‌سازد اما "همزیستی چند هزار ساله که نتیجه‌اش آمیزش فرهنگ، زبان و حتا نژاد است" ملت نمی‌سازد. از این شگفت‌تر، آمیزش چند هزار ساله از یک سو آمیرش فرهنگ زبان و حتا نژاد است و از سوی دیگر و بی فاصله هیچ‌کدام این‌ها نیست.

(در باره نژاد که مفهومی نامعین است بد نیست خاطر نشان کنم که یک دانشمند ایرانی و همکاران‌ش تازگی نتیجه آزمایش "دی ان ا" ی زنان و مردانی از هم گوشه و کنار ایران را به پایان رسانیه‌اند و آشکار شده است که همه ما بازماندگان ساکنان هفت هزار سال پیش این سرزمین هستیم. یک یاد‌آوری کوچک هم بد نیست: امریکا با آن تنوع قومی یک ملت است و اسکاندیناوی (به استثنای فنلاند) با یگانگی در تقریبا همه چیز چهار ملت است. (عامل تعیین کننده مانند همه جا تاریخ است.)

نویسنده محترم برای اثبات موضوعی که تصمیم‌ش را گرفته‌اند حق دارند که چنان جملات گیج کننده‌ای را از ویکی‌پدیا و جا‌های دیگری به همان اعتبار در آورند، ولی به ما نیز حق بدهند که امری به اهمیت دفاع از موجودیت ایران را جدی‌تر از این‌ها بگیریم. مساله ابعاد بسیار گسترده‌تر و پیچیده‌تری دارد و بسیار دست‌ها در آن است.
در موضوع فدرالیسم نیز پیشنهاد من این است که که از تعریف‌های ویکی‌پدیائی (از ویکی‌پدیای فارسی همه چیز می ‌توان در آورد) بدر آیند و واقعیات امر را به دیده آورند. سی سال پیش تصور شد که از شاه بد‌تر نیست. امروز می‌گویند از جمهوری اسلامی بد‌تر نیست (یک زلزله ۸ ریشتر در سراسر ایران یا فرضا یک حمله اتمی چطور؟) ولی این‌ها نمی‌تواند تعیین کننده راه یک ملت باشد. ما از دشمنی با هیچ کس به راه مبارزه نیفتاده‌ایم. مصلحت این ملت و این کشور جند هزار ساله در چیست؟ اول در این است که بماند و نه دیگران بر آن بتازند، نه مردمان‌ش به جان هم بیفتند.

ما نیز تردید نداریم که "نظام جمهوری اسلامی ایران سد راه پیشرفت و بهروزی مردم ایران است [نه] ترکها (آذری‌ها) و کردها و لرها و بلوچها و ترکمنها و عربها و دیگر اقوام ساکن ایران زمین." ما این اقوام را چنان دوست داریم که نمی‌خواهیم یکی از افراد آنان نیز از ما دوری کنند و آنچه بتوانیم برای بهروزی آنان و برطرف کردن تبعیض در یک جامعه شهروندی خواهیم کرد.
٣۱۰۹۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : من بدنبال موضع شهروندان معمولی ایران در قبال این منشور نیستم چون روشن است بلکه بدنبال موضع قلم زنانی مثل خانمها ندا شهبازی، مارال سعید، آقای کیهان یوسفی هستم، قلم زنانی که تاکنون در این مورد از اعلام مواضع خود سر باز زده اند.
آئلیار محترم،

«نگفته ام " حقوق بشر حقی را پایمال میکند."». خیلی خوب، خوشحالم که شما هم این واقعیت را تایید می کنید که اجرای کامل این منشور در ایران هر گونه تبعیض قابل ذکری را بر طرف می کند.

من بدنبال موضع شهروندان معمولی ایران در قبال این منشور نیستم چون روشن است بلکه بدنبال موضع قلم زنانی مثل خانمها ندا شهبازی، مارال سعید، آقای کیهان یوسفی هستم، قلم زنانی که تاکنون در این مورد از اعلام مواضع خود سر باز زده اند. اینها هستند که باید دلیل / دلائل این کوتاهی خود را ارائه دهند تا امثال من آنها را مورد نقد و بررسی قرار دهیم، همین. بنابراین، از شما خواهش می کنم اجازه دهید این قلم زنان به ما پاسخ دهند.
٣۱۰۹۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : متضاد و نا کامل
لیبرال دمکرات چپ میانه عزیز،

لطفاً به نشانی عوضی نروید. نگفته ام " حقوق بشر حقی را پایمال میکند." بلکه نوشته ام " حقوق بشر و میثاقهای بین الملی یاور این جنبشها هستند و اگر جایی هم کمبودی باشد و یا احساس شود توسط خود خلقها و ملتها تکمیل و اصلاح میگردد. و این حق خدشه ناپذیر آنهاست. " سخن از "تکمیل" کردن در میان است. با تکیه به واژه اگر. و کلمه اصلاح نیز در رابطه با "کمبود" بکار رفته است.
ولی برای محض اطلاع شما بید بگویم که:

۱-در حقوق بشر" اتحاد داوطلبانه خلقها" ابداً مطرح نیست. و همینطور " کثیرالمله" بودن جوامع مشخص.

۲- اعلامیه حقوق بشر به خاطر نقصانهایش به مرور از طریق میثاقهای بین المللی دیگر مقداری تکمیل شده ولی هنوز بطور کامل پاسخگوی تمام حق و حقوق ملتها نیست و نمیتواند هم باشد. چون این اعلامیه فقط یکسری اصول عمومی را مد نظر دارد و در جای خود نیز مفید است. ولی نه عصای موسی ست و نه عیسی، که معجزه بکند. راه حل مسایل مشخصمان را باید خودمان پیدا کنیم.

۳- حقوق بشر از یک طرف به کرامت انسانی و حق تعیین سرنوشت تأکید میکند و از سوی دیگر تمامیت ارضی را مد نظر دارد. و هیچ راهی برای حل این تضاد نشان نمیدهد.

ملتی که کرامت انسانیش را نابود میسازند و حرکتش را جهت تعیین سرنوشت بار ها در خون غرق میکنند چه راهی برای رهایی خود دارد،در این اعلامیه جهانی حقوق بشر؟

موفق باشید.
٣۱۰۷۷ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣٨۹       

    از : مردم=جنبش سبز

عنوان : در کنار مردم = در کنار جنبش سبز
مردم همان جنبش سبز ملت ایران است. مردم آن ۲۳ میلیون ایرانی ای که آگاهانه در کنار جناح بدخیم رژیم ایستاد تا جناح بدخیم تر را اول براندازند تا بعد نوبت به جناح بدخیمی که به آن رای داده بود برسد. مردم همان هایی هستند که دهها میلیون بر تعدادشان افزوده شد وقتی جناح بدخیم تر رای شان را دزدید و کودتا کرد. مردم همان هایی هستند که می رفتند تا سال گذشته در روز عاشورا رژیم را براندازند ولی آنهایی که باید در کنارشان می ایستادند تنهایشان گذاشتند. شعارهای آن مردم آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی بود- نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران بود ..... از آن مردم امروز بپرسید که اگر به ایران حمله ی نظامی شود در کنار چه کسی خواهند ایستاد. من بعنوان یک ایرانی که رای ندادم ولی به جنبش سبز ملت ایران پیوستم و در همه ی تظاهرات شرکت کردم می گویم که مسئله اتمی با جنگ نباید حل شود چون به ضرر منافع ملی ماست. خانواده و قوم و خویشانم در درون مرز که برخی رای دادند و برخی نه هم همین را میگویند که من می گویم. همه ی ما می گوییم که ج.ا جنگ طلب و غرب جنگ طلب هستند که مسئله ی اتمی را می خواهند با جنگ حل کنند و نه ما. ما پارسال فریاد زدیم، اوباما یا با اونا یا با ما. فریاد ما را شنید ولی به ما محل سگ نکرد. اگر او بدنبال حل مسئله ی اتمی و بهبود اوضاع منطقه بود و جنگ نمی خواست باید همان موقع از ما حمایت می کرد. آنوقت ما آزاد می شدیم، مسئله ی اتمی ایران حل می شد و اوضاع منطقه بهبود می یافت. همه ی آنهایی که در آنزمان بجای ایستادن در کنار جنبش سبز در کنار ج.ا ایستادند منجمله قوم گرایانی که فدرالیسم برایشان مهمتر از آزادی ایران بود را باید مسئول و باعث و بانی جنگی دانست که در شرف وقوع است. بعد از یکسال هنوز هم همان مواضع سابق خود را حفظ کرده و در کنار ج.ا بر علیه ما ملت بخت برگشته شمشیر می کشند. فردا به تاریخ چه پاسخی خواهند داد؟
٣۱۰۷۴ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣٨۹       

    از : احمد صلاحی

عنوان : جواب برای آقا یا خانم « نظر»
آقای نظری آدرس شما ، که خانم الهه ی بقراط را توصیه کردید را مطالعه کردم .اصلا به مطلب سرکار خانم مارال سعید ارتباط نداشت . بقول معروف ،میان ماه «ما» با ماه «گردون » تفاوت از زمین تا آسمان ست . اما از جهتی که آقای داریوش همایون را مورد نقد موشکافانه قرار داده بود لازم دیدم از شما تشکر کنم .

خانم بقراط فرموده اند:
[در کنار نیروی سرکوبگر و جنگ‌افروز قرار گرفتن نه تنها «لیبرال» و «دمکراتیک» نیست بلکه تجربه نشان داده است که هرگز سبب پیوند ملی نیز نخواهد شد. ]

شما که نکته سنج هستید حتما موضوع را خوب گرفتید. خانم بقراط حضرت داریوش همایون را «نصیحت » می کند یا «سرزنش» که مرد حسابی یعنی چه در هنگام جنگ و اشغال ایران در کنار حکومت می ایستی !

بعدا از این قسمت که نقل کردم سرکار خانم از «والاحضرت » خود رضا پهلوی دفاع کرده که مسئله ی آمادگی او برای رفتن به جبهه ی جنگ ایران و عراق یک آمادگی «شفاهی » بود. زمانه عوض شده و چه و چه . جل الخالق آدم نمیدونه با این هم بندبازی های «سیرکی » چگونه برخورد نماید.

نتیجه : رضا پهلوی از داریوش همایون «بهتر» ست . خب اینها چه ربطی به موضوع دارد جز اینکه خانم مارال مستقیما به آقای همایون در باره ی مصاحبه ی اخیر ایشان با آقای مهری انتقاد می کند ولی خانم بقراط در باره ی موضع آقای همایون در باره ی اشعال نظامی ایران غیر مستقیم و کنایه آمیز میگوید «هرگز» سبب پیوند ملی نخواهد شد
٣۱۰۶۱ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : به ائلیار
به ائلیار،

لطفا اول ثابت کنید که اجرای منشور جهانی حقوق بشر، حقوق فرد/گروهیی را در یک کشور پایمال می کند تا به بقیه ی حرفهایتان برسم. با احترام
٣۱۰۵۶ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣٨۹       

    از : نظر

عنوان : باز هم من درآوردی
بنده نه هرگز نام شما را شنیده و نه چیزی جز همین کامنت در همین صفحه خوانده ام که بخواهم "خوب بدانم که جنابعالی که هستید و چه نظری داشته و دارید" . بهتر است خود فراافکنی نکنیم و کمی فروتن باشیم. اما اولا حزب مشروطه فقط از داریوش همایون تشکیل نمیشود و بعضی ها بد جوری علاقه دارند که افراد را برجسته کنند. تمام حرف و بحث همایون و حزب مشروطه هم این است که حکومت پارلمانی محور باشد و هیچ کشف جدیدی هم نکرده ایم که آسمان را به زمین ببافیم تا اثبات کنیم که در دموکراسی های اروپایی چه جمهوری و چه پادشاهی این اصل است. مدل های مورد توجه حزب مشروطه هم اتفاقا همان نظام های پادشاهی مبتنی بر پارلمان است و هرگز غیر از این هم نبوده و نیست. پس باز هم با یک فرض من درآوردی سعی در اثبات به غلط بودن آن بیهوده است. اگر پادشاهی هم برنگشت آسمان به زمین نمی آید. شما میتوانید بگویید چلوکباب بهترین غذایی است که شما توصیه میکنید. اما اگر آبگوشت هم گیرتان آمد آن را پس نمیزنید یا لقمه را از دهن مردم در نمیآورید که نظر خود را زور چپان کنید. اگر ما کمی نسبت به دگر اندیشان خود تعامل داشته و نخواهیم نظر خود را به آنها زور چپان کنیم خوب است. در ضمن در مورد مقاله مارال سعیدی توجه خوانندگان را به مقاله الهه بقرط در همین زمینه جلب میکنم. هرچند که اختلافاتی با نظر مارال سعیدی دارد.
http://newsecularism.com/۲۰۱۰/۱۰/۰۱.Friday/۱۰۰۱۱۰.Elahe-Boghrat-Only-with-people.htm
٣۱۰۴٨ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : سامان
لیبرال دمکرات چپ میانه گرامی،

۱- نخست پیشنهاد میکنم برای شرکت در بحثها نامی مستعار برای خودتان انتخاب کنید.
لیبرال دمکرات چپ میانه، نمیتواند اسم مستعار باشد. نامها چه حقیقی و چه مستعار و هنری قواعدی دارند ، لطفاً با عنایت به آنها در تصحیح عنوان خود بکوشید. اجازه بدهید دیگر در نامبردنتان گرفتاری نداشته باشیم.

۲- آنان که ستم ملی را انکار میکنند و یا تلاشی برای آگاهی در پیرامون آن از خود نشان نمیدهند ، و یا خود، آگاهانه یا ناآگانه اسیر اندیشه های مکتب آریاییسم هستند در منبع مذکور روشن است که چیزی نمییابند. سخن اینجانب با آنانی بود که به ستم ملی ، به این "جنایت علیه بشریت " واقف اند.

۳- حرف و حدیث در پیرامون مکتب آریاییسم بود نه در مورد پان یا پانهای دیگر. صحبت مشخصاً از یک مکتب است که جنبشهای آزادیخواهانه و رفع ستم ملی را قتل عام کرده و با سماجت تمام در پی تکرار این جنایتهاست.

اینکه فلان چیز هم بد است یا خوب مسئله ایست خارج از موضوع. به موقع میشود در پیرامون مسایل دیگر نیز سخن گفت. با عنوان کردن موضوعات دیگر نمیتوان از زیر بار موضوع اصلی شانه خالی کرد. میدانید که هر دانش آموزی چنین کاری کند نمره ردی نصیبش میشود. هر چیزی قاعده و اصولی دارد. اجازه بدهید قانونمند حرکت کنیم.
---------

و اما در باره اندیشه هایی که با مخاطب قرار دادن نویسنده مقاله بیان کرده اید:
۱- سخن از فراموشی جنایات نازیها نیست بلکه جلوگیری از تکرار آنها در مکتب آریاییسم است:قتل عام جنبش آذربایجان ، کردستان ، شیخ محمد خیابانی، کلنل محمدتقی خان پسیان در خراسان و غیره از این دسته اند.

۲- مطالعه یتان در مورد مقولاتی مثل فدرالیسم ، ایران، حقوق بشر، اتحاد و غیره نیاز مند بازنگری و ژرفای لازم از سوی شما دارد. چرا که اصول اولیه درست گویی در عبارات شما رعایت نمیشود. نمونه : « ملتی کهن مثل ایران...» که درستش " کشوری کهن مثل ایران ..." است. لازم به گفتن نیست که ایران کشور است نه ملت.

۳- جنبشهای رفع ستم ملی ، علیه نژاد پرستی، استبداد، تمرگزگرایی، و برای برابری طلبی، مدنیت ، و زندگی مسالمت آمیز در اتحاد داوطلبانه با دیگر خلقها و ملتها مبارزه میکنند. حقوق و میثاقهای بین الملی یاور این جنبشها هستند و اگر جایی هم کمبودی باشد و یا احساس شود توسط خود خلقها و ملتها تکمیل و اصلاح میگردد. و این حق خدشه ناپذیر آنهاست. همه کار داوطلبانه است . وجود جنبشها برای نفی زورگویی و استبداد و دیکتاتوری و ستم ملی ست.

شاد و خرم باشید.
٣۱۰۴۵ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣٨۹       

    از : هومن دبیری

عنوان : پاسخ جناب نظر
جناب «نظر» بازهم بشیوه ی «مرضیه» وارد نذکر این قلم به نویسنهدی محترم شدی و با یک « من درآوردی » طبق معمول مرا مورد مرحمت قرار دارید. علاقه ای به بحث یک طرفه با آقای داریوش همایون و همفرانش ندارم و متاسفانه جنابعالی و چند هم وطن دیگر فورا مانند وکلای «تسخیری » به دفاع از «صدر» حرب می پردازید. مجبورم شما را قانع کنم که هنوز خون بازگشت پادشاهی در رگ خیلی ها جریان دارد و طبیعی ست:

«حزب مشروطه ی ایران» نوشته ای از آقای داریوش همایون مورخ اوت ۲۰۱۰ را با عنوان « حزب مشروطه ی ایران( لیبرال دمکرات ) حزبی برای اکنون و آینده ی ایران» را بعنوان «برنامه» یا «مانیفست» حزب با نام آقای داریوش همایون در تارنمای حزب گذاشته ست. در پیش گفتار این نوشته آمده ست «‏نخستین چاپ حزبی برای اکنون و آینده ایران در سال ۲۰۰۰ انتشار یافت ...» .

پس ۱۰ سال طول کشیده تا حرفهای آقای داریوش همایون بازتاب بیرونی پیدا کند، یعنی کهنه شده ، این را بحساب «ملانقطی » بودن نگذاریم ، شاید هم به روز update در آمده و منتشر شده ست .

بهر جهت در فصل سوم «آزادیخواهی » در «برنامه» یا «مانیفست » جدید حزب ؛ نویسنده تلاش کرده تا بهر طریقی شده پادشاهی ، مشروطه و ‌آزادیخواهی را برای خواننده «جا » بیاندازد:
« پادشاهی مشروطه یک فرایافت (کانسپت) تازه و تقریبا نیازموده در ایران است و نمی‌‏توان به نام سنت‌های ماندگار ایران از آن دفاع کرد. در سنت پادشاهی ایران چندان مشروطه‌ای ‏نمی‌توان یافت. ولی این کار را همه کشورهائی که پادشاهی مشروطه دارند در اروپا و جاهای دیگر کرده‌‏اند» - پایان نقل قول

بینید جناب « نظر » شتر سواری دولا دولا نمیشود. شما خوب میدانید که این قلم بارها و بارها در نوشته های قبلی آقای همایون و همفکرانش با حساسیت نسبت به تحریف مشروطه = Constitution = قانون اساسی = حکومت پارلمانی توضیح داده ام و برای ما که در اروپا می بینیم حکومت های پارلمانی بدون استثنا در کشورهایی با شکل پادشاهی یا جمهوری ؛ اساس و روح دموکراسی هستنددیگر
«پادشاهی مشروطه» معنائی ندارد.
قوانین را پارلمان وضع می کند و رفراندوم های سراسری نیز ! پس ملکه الیزابت و رئیس جمهور سرکوزی اساس نیستند.
نتیجه : بنا بر این تعاریف و قواعد عینی در فرهنگ سیاسی از مشروطه ی سلطنتی صحبت میشود که تاکید و تقدم بر مشروطه ست که آفرینده شکل حکومت می باشد. آقای همایون یکبار و برای همیشه باید از تکرار پادشاهی مشروطه خودداری نماید !

این پارلمان اسپانیا ست که می تواند پادشاهی را به خوان کارلوس محول کند و این کشور پادشاهی ابتدا جمهوری شد و در سال ۱۹۷۶ به اراده ی نمایندگان مردم و پارلمان قانون اساسی تغییر کرد و پادشاهی به این سرزمین بازگشت ولی ما خوب میدانید که کارها تمام توسط پارلمان و کابینه ی بر آمده از آن رفق و فتق میشود و اعلیحضرت خوان کارلوس احترام خود را حفظ میکند.

اراده ای وجود دارد که تلاش می کند مبانی اساسی را به میل و آرزوهای فردی یا گروهی کم و زیاد کند که دیگر با سطح نسبتا بالای نیروهای نخبه در سراسر کشور و خارج قابل مقایسه با قبل از ۳۲ و حتی ۵۷ نیست .البته من از آقای داریوش همایون که همیشه با دربار معاشرت و وصلت داشته انتظار ندارم که غیر این باشند. ولی ما نباید مسیر انتخابی را دستخوش تزلزل های «خودخواسته » نمائیم .
آن روزی که مردم بزرگ ایران باردیگر مجلس شورای ملی خود را بازگشائی نمایند بهار آزادی ست و نمایندگان مردم خواهند توانست شکل حکومتی را نیز چه با آرای نمایندگان چه از طریق رفراندام تعیین نمایند. اشتراکات ما باید در همگرائی برای کنار زدن حکومت و موانع گذار به دموکراسی باشد.
٣۱۰۴۰ - تاریخ انتشار : ٨ مهر ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : ماییم که سد راه پیشرفت کرد و بلوچ و شیعه و سنی و مشهدی و خوزستانی شده ایم و نه کسی دیگر.
به آئلیار محترم،

من به سایتی که معرفی کردید رفتم ولی آن چیزی که شما گفتید را نتوانستم پیدا کنم.

اگر پان آریا ایسم بد است، پان ترکیسم، پان کردیسم، پان عربیسم هم باید بد باشند و باید همه ی اینها را به جرم نژاد پرستی و ضد انسانی بودنشان محکوم کرد و از آنها بشدت دوری جست. گیر دادن فقط به یکی از اینها ابهام ایجاد می کند، نه؟
-------------------------------------------------------------------------

مارال خانم محترم،

همانطور که شما بخوبی می دانید، هیتلر سعی کرد بر حسب نژاد، برخی نژادها مثل کلیمیان و کولی ها را از روی کره ی زمین محو کند و بقیه را به بردگی نژاد خود درآورد. ۶ میلیون زن و مرد و بچه کلیمی را به وحشیانه ترین وضع از میان برد قبل از آنکه خود از بین برود. نباید این درس پر هزینه را هرگز فراموش کنیم وگرنه تاریخ تکرار خواهد شد. واقع ابلهانه است اگر ما ایرانیها از یک طرف دم از منشور جهانی حقوق بشر بزنیم و با به رخ کشیدن نمونه های زنده ی آنها در کشورهای لیبرال دمکرات غربی ثابت کنیم که این منشور همه ی سدهای راه پیشرفت و بهروزی این مردمان را فرو ریخته است، و از سوی دیگر وقتی به ایران می رسیم مرتب ترک و فارس و عرب و بلوچ و....کنیم، طبق نژاد و تبار و زبان...، ملت ایران را از هم جدا کنیم، به آنها بگوییم منشور جهانی حقوق بشر به درد شما نمی خورد و درد شما را فقط فدرالیسم یعنی تقسیم آب و خاک ایران است که دوا می کند و بس. نه تنها چنین کاری غلط است و دردی را دوا نمی کند که شدنی هم نیست، ایران امپراطوری غثمانی و یا شوروی سابق نیست که از سرزمین ها و ملت ها و ملیت های گوناگون تشکیل شده باشد تا بتوان آنها را به خواست این و آن تکه و پاره کرد. ایران کشوری جدید نیست و از آغاز تاریخ مدون بشریت بوده. در این دوره چند هزار ساله ایران، فراز و نشیب های بسیاری را طی کرده است و این نشیب را هم طی خواهد کرد.

آیا در فردای ایران همه ی ما باید از نظر ژنتیکی آزمایش شویم و طبق آن روی ما علامت گذاری کنند، چه کسی چنین حقی را خواهد داشت ضمن اینکه شهروندان یک کشور صاحبان خصوصی آن کشور در جهان هستند ولی در درون کشورشان صرفنظر از اینکه از چه تیره و تبار و زبانی باشند و در کدام شهر و روستا زندگی کنند، کل کشورشان ملک عمومی همه ی آنهاست. بنابراین، در یک کشور حقوق شهروندان هیچ ارتباطی با تیره و تبار و زبان و مکان آنها ندارد، همه دارای حقوق برابر هستند و این حقوق در سازمان ملل متحد به ثبت رسیده است. طبق این منشور، این حقوق در درون مرزهای جغرافیایی هر کشوری باید اجرا شوند. هر حکومتی هم اجرا نکند محکوم است و باید وادارش کرد که به این حقوق احترام بگذارد. ما باید برای بدست آوردن این حقوق و حفظ آنها در کشورمان ایران مبارزه کنیم تا بر حکومتی که ۳۱ سالست سد راه پیشرفت و بهروزی آحاد ملت ایران شده است فائق آییم. ایجاد نفاق میان ملتی کهن مثل ایران که در کشورشان همگی تحت ستم یک حکومت جائر هستند فقط آزادی آن کشور را به عقب می اندازد و آن ملت را محکوم به ستم دراز مدت تری می کند. بهترین سیاست برای کوتاه کردن عمر چنین حکومت های جائری گرد آمدن به زیر پرچم منشور جهانی حقوق بشر است. وگرنه ماییم که سد راه پیشرفت کرد و بلوچ و شیعه و سنی و مشهدی و خوزستانی شده ایم و نه کسی دیگر.


با احترام
لیبرال دمکرات چپ میانه
٣۱۰٣۱ - تاریخ انتشار : ٨ مهر ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : واژه مارال و مکتب آریاییسم
۱- جهت آگاهی فارسی زبانان و به ویژه ناظر گرامی: "مارال" که در فارسی به معنای گوزن است ،نام زیبایی ست در زبان آذربایجانی یا ترکی آذربایجان که برای نام گذاری دختران مورد استفاده قرار میگیرد. یکی از شخصیتهای معروف رمان کلیدر نوشته محمود دولت آبادی نیز "مارال" میباشد که همسر قهرمان داستان است. یعنی مخاطب شما خانم مارال سعید عزیز است و نه آقای مارال.

۲- برای اطلاع دوستاران جنبشهای ملی- دموکراتیک باید عرض کنم که :
- آقای داریوش همایون،
-گردانندگان سایت " ایرانشهر" متشکل از دهها دکتر و متخصص
-پان ایرانیستها و باورمندان به رژیم شاهنشاهی
- و بسیاری از روشنفکران همفکر با نامبردگان بالا که در عرصه های گوناگون قلم میزنند
- و حتی از جهتی خود حکومت جمهوری اسلامی ، همه در مکتبی به نام
" مکتب آریاییسم" گرد آمده اند و جنبشهای دموکراتیک و رفع ستم ملی را به شدت مورد هدف توپخانه تبلیغاتی خود قرار داده اند. با یک نگاه به ایرانشهر این مسئله برای خواننده به خوبی روشن میشود: http://iranshahr.org/

خانم مارال سعید عزیز، این مکتب، ستم ملی را تئوریزه کرده، اجرا نموده و بر ادامه آن به هر نحوی که شده باشد پای میفشارد. اندیشه های اکثر پیام نویسان بر پای نوشته شما دانسته یا ندانسته از این مکتب ریشه میگیرند. سخن در ییرامون تز های آن بسیار است و در این مختصر نمیگنجد.
با احترام . ساغ اولون.
٣۱۰۱۲ - تاریخ انتشار : ۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : پیشرو

عنوان : چرا موافق نیستم
مارال گرامی
یک پاراگراف کامل را اختصاص داده ای به ادعاهایی از قبیل اینکه آموزگار با عدم آمادگی به کلاس آمده و پای استدلالش میلنگد و صورت مساله را پاک میکند و از این حرف ها
ولی دوست عزیز اقلا" یک نمونه مشخص برای صحت ادعای خود نیاورده ای که ما هم ببینیم چه بوده که شما دیده اید و ما ندیده ایم
دوم – ویکی پدیا که ملاک خوبی برای این تعاریف نیست دوست عزیز. شما حق دارید هر نظری داشته باشید ولی نمیتوان تعاریف من در آوردی را پایه بحث قرار داد. مثلا تعریف بقول شما جامع از ملت این است : ملت: به گروهی از انسانهای دارای فرهنگ، ریشه ی نژادی مشترک و زبان واحد اطلاق میگردد که دارای حکومتی واحد هستند، یا قصدی برای خلق چنین حکومتی دارند.
این تعریف نه مورد قبول جامعه جهانی است و نه میتواند باشد. با تعریف شما از فردا صدها ملت و کشور سبز خواهند شد . یکی از بنیاد های ملت ،داشتن حکومت است و هر بخشی از درون یک ملت نمیتوانند و پذیرفتنی نیست که ادعای ملت جدید بکنند و حکومت تشکیل دهند. حقوق بین الملل مرزهای رسمی را محترم میشمارد و حق تعیین سرنوشت را در درون هر کشور – و نه در بیرون - آن به رسمیت می شناسد. من اگر بجای شما بودم مقاله دکتر خوبروی پاک همین الان در تلاش آنلاین است میرفتم آنرا میخواندم. درضمن ریشه نژادی واحد هم برای ملت شدن الزام آور نیست.
گفته اید : همایون وقتی می بیند نمی توان در این بحث با هم حزبیهای خویش به اقناع لازم رسید، صورت مسئله را پاک میکند. میگوید: "... فدرالیسم اصلا ً مطرح نیست، نمیتوان اصلا ً در ایران برقرارش کرد ..."
فکر میکنم پند آموزگار را که گفته بوده : "هر چه جلویتان نهادند، نگوئید مرسی و مشغول خوردن شوید!" را از یاد برده اید یک هفته ای صبر کنید تا در گزارش نشست بعدی ببینید چرا فدرالیسم را نمیتوان در ایران برقرار کرد و ببینید این ادعای شما چقدر با واقعیت میخواند. بنظرم "جدایی طلبان اول فدرال" از این عبارت هر گردی گردو نیست خوششان نیاید. دوست گرامی آخر فدرالیسم قومی زبانی یعنی جنگ های داخلی و کشتار و پاکشویی قومی و این زمین تا آسمان با فدرال آمریکا فرق دارد. حالا هی شما بگو فدرالیسم بسم الله است. بابا جان با همین بسم الله است که کرور کرور مردم را نابود کرده اند. باشد شما بسم الله باشید و ما جن
مارال گرامی مقاله خود را با پرسش زیر به پایان می برند:
براستی استاد گرامی؛ نظام جمهوری اسلامی ایران سد راه پیشرفت و بهروزی مردم ایران است یا ترکها و کردها و لرها و بلوچها و ترکمنها و عربها و دیگر اقوام ساکن ایران زمین؟
جواب این پرسش چنان روشن است که این پرسش پیش می آید که چرا این سوال مطرح شده است. اما باید در نظر داشت که عده ای نماینده خود خوانده هموطنان کرد و ترک ... نمیتوانند و نخواهیم گذاشت که بتوانند ایران را ایرانستان کنند. منافع اقوام ایرانی نیز در یکپارچگی ایران است نه اینکه زیر سلطه خان ها و سران قبایل و عشایر رفتن.
در ضمن کودتای شاهرخی (نوژه نام اسلامی است ) بر علیه حکومت آخوندی بود و در جهت نجات کشور ؛ حمله نظامی به ایران و تجزیه کشور را با کودتای شاهرخی قیاس کردن یا از روی غرض است یا از سهو!!

ا
٣۰۹۹۹ - تاریخ انتشار : ۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : آرش

عنوان : فدرالیسم دستاورد رشد و تکامل مدنی و توسعه سیاسی است.
فدرالیسم دستاورد رشد و تکامل مدنی و توسعه سیاسی است. یعنی مرحله ای از رشد دمکراسی هاست. حالا ما که هنوز در ستاندن بدیهی ترین و ابتدایی ترین حقوق شهروندی هستیم حالا حالا باید رشد کنیم و توسعه سیاسی داشته باشیم تا به این مرحله برسیم. مگر این که جوامع قبیله ای شبانی هم که خودمختاری در سطح طوایف بود را بهترین نمونه فدرالیسم بدانیم.
حالا از این حرف ها گذشته رویکرد و استدلال نویسنده را ببینید:
- تعریف: از ویکی
-مثال: خیانت یا عدم خیانت توده ای ها
-مدل: عقب ماندگی دیکتاتوری کمونیستی در شوروی سابق
٣۰۹۹۴ - تاریخ انتشار : ۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : ناظر

عنوان : شما هم با رادیو صدای ایران گفتگو کنید.
آقای مارال سعید عزیز،

من فکر می کنم ایده ی خوبی باشد که این مقاله به سایت حزب مشروطه جهت انتشار فرستاده شود. در ضمن چرا شما با رادیو صدای ایران تماس نمی گیرید تا شما هم مثل همایون با حسین مهری گفتگویی داشته باشید؟ اگر بخواهید ما خوانندگان اخبار روز می توانیم از رادیو صدای ایران بخواهیم که با شما هم مصاحبه کنند تا عدالت برقرار شود. شما چه فکر می کنید؟
٣۰۹۹۲ - تاریخ انتشار : ۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : نظر

عنوان : با کدام فاکت و منطق
جناب دبیری ضمن تایید نظرات منطقی و هوشمندانه شما ولی در مورد اینکه همایون به هر قیمتی خواهان بازگشت پادشاهی است درست نیست و من درآوردی شماست، چون در این صورت اصلا صحبتهای اخیرش در مورد اضافه کردن نام لیبرال دموکرات به حزب مشروطه دلیلی نداشت. اتفاقا اگر تابحال این را نمیدانستید دیگر با خواندن آخرین گفتگو با داریوش همایون که در همین سایت هم چاپ شده باید دیگر این را میفهمیدیدکه بنظر او "شکل پادشاهی یا جمهوری مشکلی را حل نمی‌کند. کشوری باید باشد تا آن را اداره کرد؛ زندگی مردم بهتر بشود و جای شایسته‌ای در جهان پیدا کند. اینها مطالب مهم‌تری هستند تا شکل حکومت". نمیدانم چرا اول کامنت خود به شیوه عقلانی و استدلال رو اورده و در آخر کامنت همان روش احساسی و تز من درآوردی را بکار برده اید. بی انصاف نباشید.

به مارال سعیدی عزیز هم توصیه میکنم که به ما بگوید تنها با توجه به نقشه پراکندگی زبانی بفرمایند برای مثال جمهوری فدرال آذربایجان ایران از کجا شروع و به کجا ختم میشود.
http://www.farsinet.com/farsi/linguistic_composition_of_iran.html
٣۰۹۹۰ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣٨۹       

    از : هومن دبیری

عنوان : امروز میخواهم با جناب مارال صحبت کنم
رفتار و گفتار آقای داریوش همایون همیشه بحث انگیز و مسئله ساز بوده و شاید عجیب هم باشد. این قلم تا آنجا که توانسته اظهار نظر هائی پای مقالات ایشان و «حزب مشروطه خواهان » گذاشته ام که در آرشیو اخبار روز موجود ست.

گاهی هم خودم را سرزنش کرده که ؛ وقتی حساب کتابی در کار نیست ، از بحث های اساسی هم محروم هستیم ، تمام تریبون ها در انحصار «از ما بهترون ست » چه فائده ای دارد که یک تنه با کامنت گذاری «یک طرفه » با آقای داریوش همایون و همفکرانش «مباحثه » کنیم. آیا تا بحال دیده اید که ایشان و امثال ایشان به کامنت های دیگران، یا مقاله هائی که دیگران برای ایشان می نویسند پاسخ داده باشند ؟

ولی امروز میخواهم با جناب مارال صحبت کنم که در باره ی مصاحبه ی آقای همایون آین مظلب را نوشته اند. از آقای همایون انتظاری جز آنچه ترجیع بند همیشگی نسبت به مسئله ی ملی ست ندارم ولی از جناب مارال انتظار دوستانه دارم که در برخورد و پلمیک باید تلاش کنیم که موضع منسجم و منطقی اتخاذ کنیم وگرنه به نتیجه ی مثبت نمی رسیم و قضیه را پیچیده تر خواهیم کرد.

جناب مارال تلاش کرده تا تعریفی از «فدرالیسم » ارائه نماید:
« باز به سراغ ویکی پدیا برویم. فدرالیسم: نظام سیاسی ویژه ایست که به موجب آن، در کنار یک جکومت مرکزی، چند حکومت خودمختار و محلی ی دیگر هم وجود دارند، که اقتدار و وظایف دولت، میان حکومت مرکزی و حکومتهای محلی تقسیم می شود.»
دوست عزیز فکر می کنید ویکی پدیا خیلی موثق ست یا «هوشمند» ؟
معلوم نیست ترجمه فارسی آن کاملا دقیق باشد .با اجازه شما بر «حکومت مرکزی» -«چند حکومت خود مختار و محلی دیگر» و بقیه نقل قول شما مکث می کنم. از شما استدعا دارم به به مثالی مشخص مراجعه مراجعه نمائیم.

فکر می کنیم تمام ایرانیان که در جمهوری فدرال آلمان زندگی می کنند و یا آلمان را می شناسند میدانند ؛ که نقش و وظائف دولت مرکزی ،کشوری و سراسری آلمان کاملا تعریف شده ست. و وظائف و اختیارات منطقه ای مطابق تقسیمات کشوری هم معلوم ست مثلا تفاوتهائی بین باواریا و سایر مناطق موجود ست و هر منطقه ای خصوصیات ویژه ای دارد. حال جناب مارال توضیح فرمایند که چگونه « اقتدار و وظایف دولت میان حکومت مرکزی و حکومت های محلی تقسیم می شود ؟»

حتما لازم ست بعنوان پیش شرط بدانیم دولت آلمان کدام ست ؟ اقتدار و وظائف دولت آلمان چیست؟ حکومت مرکزی کدام ست ؟ حکومت های محلی کدامند ؟ تا بتوانیم در باره ی تعریف ویکی پدیا داوری کنیم.

با نهایت فروتنی عرض می کنیم همین مثالها دست آقای همایون را باز می کند تا علیه فدرالیسم ، خود مختاری و هر تجربه ی موفق دیگر قلم فرسائی نمایند.

برداشت من از حکومت های فدرال چه در آلمان و چه در سایر کشورها با تعریف ویکی پدیا مطابقت ندارد. دولت مرکزی ، کشوری یا سراسری اقتدار کامل دارد ( رئیس جمهور ، صدر اعظم ، وزرا و ..و.. و) از طریق پارلمان سیاست های کلان ملی و بین المللی را اجرا می نماید و ایالات یا مناطق متبوع دولت فدرال
در «بسیاری » از تصمیم گیری های محلی و منطقه ای خود مستقلا عمل می کنند مرزها مشخص ست و دولت مرکزی بعنوان «برادر بزرگ » عمل نمی کند.

آقای همایون هم این را میداند. ولی ایشان با تشکیل حکومت مردمی در یک پروسه ی انتخابی و نمایندگی منبعث از رای مردم و قانون اساسی یعنی Constitution = مشروطه مشکل دارد چون معلوم نیست در چنین پروسه ای بازگشت پادشاهی چه اقبالی داشته باشد. بهمین دلیل با اصرار غریبی بازگشت پادشاهی را تکرار می کند و آن را «ضامن» یکپارچگی ایران می داند که کاملا ضد مردمی و ضد انتخابی ست.
٣۰۹٨٨ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣٨۹