تحول و یا ماندگاری روشنفکر ایرانی - سیروس ملکوتی

نظرات دیگران
  
    از : armin Arman

عنوان : پنهانکاری اندیشه بدگمان
با سپاس از سیروس عزیز.
آقای بهرنگ دانش : زیبایی و آرایی جملات در بیان نمودن نظریات و مطالب مقاله بالا ،نه تنها نمیتواند مطلب اصلی نویسنده را تحت الشعاع خود قرار بدهد. بلکه برعکس سبک بیان آقای ملکوتی، خواننده را از یک سو مسحور محتوی مطلب مورد نظر می نماید و از سوی دیگر به او این امکان را می دهد تا خود نیز آنرا مورد استفاده قرار دهد. تعیین کننده در اینجا محتوی مطلب است، که بی تردید آقای ملکوتی آنرا در مقاله اش با استادی خاص خود تقدیم خوا ننده می نماید.
٣۰۱۴۵ - تاریخ انتشار : ۲٨ مرداد ۱٣٨۹       

    از : بهرنگ دانش

عنوان : آ ئینه گر عکس تو بنمود راست خود شکن آئینه شکستن خطاست
۱_ به دلیل ارزش زیادی که برای طرح این موضوعات قائلم معتقدم که باید بی پیرایه وخالی از تصنع مطرح شوند.بنا بر این چطور می توانم به درونمایه¬ متن شما تشخیص شما کاملا درست است.واقعا آدم مطرحی نیستم وامضای من هم پای هیچ نقد ادبی جدی وغیر جدی نیست.من یک کارمند بازنشسته ولی مثل شما علاقمند به سرنوشت مردم کشورم هستم.پس برای خودتان متاسف نباشید که با این اسم آشنا نیستید.
۲_موضوعات مطروحه در نوشته های شما وآقای شفیعی نه تنها به هیچوجه مرا خشمگین نمی کند بلکه معترض باشم؟

۳_طرح اتحادنیروهای دموکراسی خواه واجرای حقوق بشر فارغ از سختگیریهای مسلکی وایدئولوژیک به گمانم کشف شما نیست. سالهاست که این موضوع ،دغدغه جدی جامعه ماست وقبل یا همزمان با شما بسیارانی همچون حمید دباشی،کاظم علمداری، مرتضی محیط،دکتر مشایخی،ملیحه محمدی ،نگهدار،مهتدی و.......به آن پرداخته اند وهر یک به نوعی مشوق وقوع آن بوده¬اند.
۴¬¬_مخالفت حقیر با مجا رات اعدام هم درصورتی که با کمی دقت وبه
دور از عصبانیت به آن چند سطرنگاه می کردید بوضوح آشکار است.
۵¬_با همه¬¬ی اینها چرا فکر می کنید که نوع انتقاد را هم شما باید مشخص کنید؟چرا من حق ندارم به فرم،انتقاد داشته باشم؟وچرا شما می توانید هر طور خواستید بنویسید ولی من نمی توانم سبک نوشتن شما را نقد کنم وخواستار متنی بی پیرایه تر باشم،واین خواسته چه ربطی به پیرایگی احمدی نژادی دارد که مثل نقل ونبات اتهام وتوهین وبرچسب نثار می کنی ؟ اگر این نوشته دو سه روزی دیگر در صفحه¬ی اول سایت می ماند،شک ندارم کامنت های دیگری به آن اضافه می شد وقضاوت بیشتر وبهتری صورت می گرفت که در ادبیات کدام یک از ما لمپنیزم بیشتری موج می زند.من گمنام مشکوک یا شمای مطرح.که می توانید با خیال راحت عکس خودت را هم شجاعانه پای نوشته ات قراردهی.شاید تصمیم سایت اخبار روز عاقلانه باشد که این نوشته را از صفحه اول برداشت.چون در این بگو مگوها نفعی برای هیچکدام ازما نیست.حالا نفع من گمنام مشکوک هیچ،اصلا به نفع شما که مطرحید، نیست. که از یک طرف دیگران را به تحمل انتقاد و رواداری دعوت می کنید واز طرف دیگر اینقدر بر آشفته میشویدوخود، تحمل انتقاد ندارید.
آئینه گر، عکس تو بنمود راست خود شکن، آئینه شکستن خطاست
۶_فکر می کنم در ک من از شما پر بیراه نبود.آقای ملکوتی برآشفتگی شدید شما باعث شد آنطور که واقعا هستید بنمائید.متن جوابیه مرا تقریبا خالی از تصنع نوشتید ولی به دلیل عصبانیت زیاد بی پیرایگی را با هتاکی ،تحقیرواتهام آلوده کردید .هتاکی وتحقیر را فقط متوجه من نکردید.بلکه هرکسی را که درمقابلتان تصور کردید بی نصیب نگذاشتید.توجه کنید.،، زبان ساده میخواهید بازار پیش رویتان مملو از ساده انگاریست هر رسانه ای را بگشایید هر نوشتار پیش رویتان را بنگرید و هر سخنور حکومتی و غیر حکومتی را بشنوید همه از زبان و ادبیات مورد نظر و نیاز شما سخن میگویند. دردتان چیست؟،،حکومتی وغیر حکومتی!!!! حکومتی که نبودید و با این وصف غیر حکومتی هم که نیستید. راستی نگفتید جایگاه شما کجاست؟لابد همان برج عاج روشنفکری که فقط می تواند با نخوت وخداوندانه به همه راه نشان دهدوهیچ غباری بر دامن کبریائیش نمی نشیند.
۸¬_آقای ملکوتی گرامی می دانم با توجه به جایگاه رفیعی که دارید در جوابم چیزی نخواهی نوشت.بر فرض محال اگر هم نوشتی من چیز دیگری در انبان ندارم. ولی اگر نوشته¬ی دیگری از شما ببینم احتمالا برایتان باز هم کامنت خواهم گذاشت.
به امید یافتن زبانی مشترک برای طرح مشکلات که منجر به عمل مشترک شود.
٣۰۱۴۱ - تاریخ انتشار : ۲٨ مرداد ۱٣٨۹       

    از : سیروس ملکوتی

عنوان : پنهانکاری اندیشه بدگمان
اقای بهرنگ دانش متاسفم که تا کنون موفق نگردیدم با نام شما در نقد اندیشه های موجود و ادبیات شیک و اتو کشیده و یا ادبیات کوچه بازاری و چروک خورده در جایی و نوشته ای اشنا گردم و نمی دانم این نام حقیقی شماست و یا انتخابش نمودید تا این چند سطر را به نگارش دراورید . به هر حال وظیفه خود میدانم به احترام خوانندگان این سایت پاسخی بدهم.

نمی دانم درک شما از ادبیات اتو کشیده چیست؟ و نمی دانم چرا شیوه نگارش دیگران برای شما بیش از زبان اندیشه انان مهم تلقی میگردد؟ و باز نمی توانم درک کنم چرا به درونمایه و محتوی این اندیشه بیان شده کاری نداشتید و تنها شیوه نگارش را به نقد کشیدید انهم با به میان کشیدن ظاهر اراسته فکل کراواتی اینجانب در تلویزیون و یا بکارگیری زبان شفاهی اتو کشیده . و سپس اسن زبان اندیشه را با اقای هالو و ادبیات او به قیاس میکشید. خب به نظر نمی اید که در اندیشه نقد و راهنمایی اینجانب بوده باشید بلکه قصدتان سازماندهی یک توهین بیش نبوده است.
و این توهین را خواستید با زبان اندیشه لمپنیزم رایج احمدی نژادی بی پیرایه با زبانی مردم پسند بیان دارید.
بیشک در فرهنگ سیاسی ما هم اوای بسیاری خواهید یافت کم نداریم قمه کشانی که امروز مفسر پوپر گشته اند و با لحجه لاتی و مانده از عصر عربده کشی خود از دمکراسی سخن میگویند. در این فرهنگ که رجل سیاسی ان کوتوله های فرهنگ و دانشند منتقدین هم قامت خود را به تقابل میخوانند .
از ادبیات گفتاری من در تلویزیون تیشک سخن میگفتید و دلسوز مردمی بودید که پای سخن من می نشستند و نمی فهمیدند که چه میگفتم......
ایا واقعا اینگونه می اندیشید ؟ تعجب اور بود که شمار بینندگان از هزاران به میلیونها رسید و رسانه ای بدون امکان مالی و بودجه تولید ، رسانه ای که مهر تجزیه طلبی بر گرده اش بود توانست در کمتر از دوسال یکی از موفقترین رسانه ها گردد. و اتفاقا بدون برنامه های تفننی بدون فروش پرچم و ایجاد هیجان عاطفی در طرح ملی گرایی و با هر طرح عاطفی دیگری تنها با زبان اندیشه به اعتمادسازی و اشتی عواطف و خرد دست یازد. رسانه ای که تنها با نود دقیقه برتامه فارسی توانست کرد و ترک و بلوچ و فارس را به خود جلب نماید و زبان اعتماد را پدید بیاورد. حال شما با کدام نیت
و جوهر دانش به میدان داوری امده و خود را محق میدانید زبان و چهره و برنامه تنها
برنامه سازش را به سخره بگیرید و انرا به یک مصنوع از حقیقت و جوهر عاطفی ترجمان نمایید؟
خوب است که تفاوتی میان شیوه نگارش و ادبیات شفاهی من قائل نگردیدید ،
اگر بیننده برنامه من بودید باید زبان نوشتاریم را درک مینمودید که چندان جدا از زبان گفتاریم نبوده و نیست. اگر هم پیشتر ها مرا در بستر دیگر زندگیم میشناختید میدانستید که حتی در تولید نوعی از فرهنگ و هنر هرگز زبان مردم پسند شما را رعایت ننمودم و زبان و شیوه بیان اندیشه من همین است گه پیشترها بود حتی در
تولید و افرینش هنری زندگیم.
چه مشکلی دارید با این زبان ؟ میگویید درونمایه را قربانی نماد و بنای بیرونی کلام نمودم؟ درون را بکاوید تا قادر باشید ادعای خود را ثابت نمایید. برای توجیه ادعای خود به سراغ ترجمه دیگری میروید تا ادعای مشکوکتان را ثابت نمایید. چرا تنها به عنوان نقد بسنده مینمایید و درونمایه سخن خود را نکاویده میبلعید؟
چرا سخن خود را اینچنین بی اعتبار می انگارید و از توضیح حقیقتی که ادعای یافتنش را دارید میگذرید و تنها با مثال اقای هالو همه انبان دانش ادبی خود را برملا میسازید؟
زبان ساده میخواهید بازار پیش رویتان مملو از ساده انگاریست هر رسانه ای را بگشایید هر نوشتار پیش رویتان را بنگرید و هر سخنور حکومتی و غیر حکومتی را بشنوید همه از زبان و ادبیات مورد نظر و نیاز شما سخن میگویند. دردتان چیست؟
از چه چیز به درد و یا هیجان امدید که بی مایگی خود را میخواهید به تحریر دراورید؟
بیداد از شما نشستگان در معبر تاریکی که بی نام و نشان تیر بدگمانی خود را بر کمان دلمشغولیهایتان می سایید و بر این سوی و انسوی می افکنید تا چهره ای را که دوست نمی دارید و یا گرده ای را بر سر فراز توان دیدن ندارید بر خاک توهمی از فرومایگی بسایید.
گیریم که توانستید گرده منی را بر خاک بر کشانید ، ماندگاریتان در شولات حقارت را چه خواهید کرد؟
٣۰۱۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣٨۹       

    از : سیروس ملکوتی

عنوان : پنهانکاری اندیشه بدگمان
اقای بهرنگ دانش متاسفم که تا کنون موفق نگردیدم با نام شما در نقد اندیشه های موجود و ادبیات شیک و اتو کشیده و یا ادبیات کوچه بازاری و چروک خورده در جایی و نوشته ای اشنا گردم و نمی دانم این نام حقیقی شماست و یا انتخابش نمودید تا این چند سطر را به نگارش دراورید . به هر حال وظیفه خود میدانم به احترام خوانندگان این سایت پاسخی بدهم.

نمی دانم درک شما از ادبیات اتو کشیده چیست؟ و نمی دانم چرا شیوه نگارش دیگران برای شما بیش از زبان اندیشه انان مهم تلقی میگردد؟ و باز نمی توانم درک کنم چرا به درونمایه و محتوی این اندیشه بیان شده کاری نداشتید و تنها شیوه نگارش را به نقد کشیدید انهم با به میان کشیدن ظاهر اراسته فکل کراواتی اینجانب در تلویزیون و یا بکارگیری زبان شفاهی اتو کشیده . و سپس اسن زبان اندیشه را با اقای هالو و ادبیات او به قیاس میکشید. خب به نظر نمی اید که در اندیشه نقد و راهنمایی اینجانب بوده باشید بلکه قصدتان سازماندهی یک توهین بیش نبوده است.
و این توهین را خواستید با زبان اندیشه لمپنیزم رایج احمدی نژادی بی پیرایه با زبانی مردم پسند بیان دارید.
بیشک در فرهنگ سیاسی ما هم اوای بسیاری خواهید یافت کم نداریم قمه کشانی که امروز مفسر پوپر گشته اند و با لحجه لاتی و مانده از عصر عربده کشی خود از دمکراسی سخن میگویند. در این فرهنگ که رجل سیاسی ان کوتوله های فرهنگ و دانشند منتقدین هم قامت خود را به تقابل میخوانند .
از ادبیات گفتاری من در تلویزیون تیشک سخن میگفتید و دلسوز مردمی بودید که پای سخن من می نشستند و نمی فهمیدند که چه میگفتم......
ایا واقعا اینگونه می اندیشید ؟ تعجب اور بود که شمار بینندگان از هزاران به میلیونها رسید و رسانه ای بدون امکان مالی و بودجه تولید ، رسانه ای که مهر تجزیه طلبی بر گرده اش بود توانست در کمتر از دوسال یکی از موفقترین رسانه ها گردد. و اتفاقا بدون برنامه های تفننی بدون فروش پرچم و ایجاد هیجان عاطفی در طرح ملی گرایی و با هر طرح عاطفی دیگری تنها با زبان اندیشه به اعتمادسازی و اشتی عواطف و خرد دست یازد. رسانه ای که تنها با نود دقیقه برتامه فارسی توانست کرد و ترک و بلوچ و فارس را به خود جلب نماید و زبان اعتماد را پدید بیاورد. حال شما با کدام نیت
و جوهر دانش به میدان داوری امده و خود را محق میدانید زبان و چهره و برنامه تنها
برنامه سازش را به سخره بگیرید و انرا به یک مصنوع از حقیقت و جوهر عاطفی ترجمان نمایید؟
خوب است که تفاوتی میان شیوه نگارش و ادبیات شفاهی من قائل نگردیدید ،
اگر بیننده برنامه من بودید باید زبان نوشتاریم را درک مینمودید که چندان جدا از زبان گفتاریم نبوده و نیست. اگر هم پیشتر ها مرا در بستر دیگر زندگیم میشناختید میدانستید که حتی در تولید نوعی از فرهنگ و هنر هرگز زبان مردم پسند شما را رعایت ننمودم و زبان و شیوه بیان اندیشه من همین است گه پیشترها بود حتی در
تولید و افرینش هنری زندگیم.
چه مشکلی دارید با این زبان ؟ میگویید درونمایه را قربانی نماد و بنای بیرونی کلام نمودم؟ درون را بکاوید تا قادر باشید ادعای خود را ثابت نمایید. برای توجیه ادعای خود به سراغ ترجمه دیگری میروید تا ادعای مشکوکتان را ثابت نمایید. چرا تنها به عنوان نقد بسنده مینمایید و درونمایه سخن خود را نکاویده میبلعید؟
چرا سخن خود را اینچنین بی اعتبار می انگارید و از توضیح حقیقتی که ادعای یافتنش را دارید میگذرید و تنها با مثال اقای هالو همه انبان دانش ادبی خود را برملا میسازید؟
زبان ساده میخواهید بازار پیش رویتان مملو از ساده انگاریست هر رسانه ای را بگشایید هر نوشتار پیش رویتان را بنگرید و هر سخنور حکومتی و غیر حکومتی را بشنوید همه از زبان و ادبیات مورد نظر و نیاز شما سخن میگویند. دردتان چیست؟
از چه چیز به درد و یا هیجان امدید که بی مایگی خود را میخواهید به تحریر دراورید؟
بیداد از شما نشستگان در معبر تاریکی که بی نام و نشان تیر بدگمانی خود را بر کمان دلمشغولیهایتان می سایید و بر این سوی و انسوی می افکنید تا چهره ای را که دوست نمی دارید و یا گرده ای را بر سر فراز توان دیدن ندارید بر خاک توهمی از فرومایگی بسایید.
گیریم که توانستید گرده منی را بر خاک بر کشانید ، ماندگاریتان در شولات حقارت را چه خواهید کرد؟
٣۰۱۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣٨۹       

    از : بهرنگ دانش

عنوان : تو که قرآن بدین نمد خوانی ببری رونق مسلمانی
مردم ایران سالهاست به لطف پیشرفت فناوریهای ارتباطاتی وبرای فرار از محدودیت¬هایی که حاکمیت اعمال می¬کند به کانال¬های ماهواره ای ونشریات الکترونیکی دردنیای مجازی پناه برده¬اند تا شاید از این طریق بتوانند این محرومیت را جبران کنند.اینطور تصور می کنم که سایت اخبار روز درکنار سایت¬هایی چون عصرنو،ایران امروز،.....در مجموع عملکرد مناسبی داشته ¬باشند.ولی بعضا مواردی مشاهده می شود که نگران کننده است.به عنوان مثال، اخیرا به نوشته¬ای از آقای سیروس ملکوتی تحت عنوان ،،. تحول ویا ماندگاری روشنفکر ایرانی ،،. برخوردم که برایم سوال برانگیز و مایه¬ی تعجب شد. البته آقای ملکوتی را قبلا درتلویزیون تیشک به عنوان مجری برنامه¬ی گفتگو می¬شناختم.یک مجری با لباس و ادبیات شیک.ناگفته نماند با لباس شیک ایشان نه تنها هیچ مشکلی نداشتم بلکه از آن خوشم هم می آمد ولی با ادبیات شیکشان همیشه مشکل داشتم ونگرانیم از این بابت بود که مخاطب عام یک رسانه،آن هم ازنوع تصویری نیازی به چنین ادبیاتی ندارد.متاسفانه ایشان همین روال رابه صورتی پیچیده¬تر در نوشته¬های خود ازجمله در نوشته¬ی فوق الذکرادامه می دهندوآنقدر به فرم بها می دهند که محتوی، تحت¬الشعاع آن قرار می گیرد.آخر چه اصراری است که یک دغدغه¬ی جدی نیروهای طرفدار دمکراسی و آزادیخواه را آنقدر رازآلود و اتو کشیده بیان کنید که اصل موضوع در سایه قرار گیرد واین شائبه پیش آید که گویا نویسنده، بیش از آنکه نگران بازتاب درست معضل وچاره¬جویی برای حل آن باشد،شیفته¬ی کلمات وجملاتی است که می نگارد.
طرفه آنکه همه¬ی اینها رااز موضع یک دانای کل انجام می دهدودیگران رابه نقد منصفانه¬ی یکدیگر سفارش می کند آنچنانکه د ستاورد این نقد، اندیشه¬ی نوی باشدکه به کمک آن تغییر رفتار خودمان را متناسب با نیاز حقیقی وجهان اطراف خود آغاز کنیم.نیاز حقیقی جهان پیرامون شما را نمی دانم ولی نیاز واقعی مردمی که درجامعه¬ی ایران یعنی جهان پیرامون ما که درد فقرو محرومیت را با تمام وجودشان حس می کنند با این ادبیات لوکس که آدم را به یاد فیلم هالو ونقش علی نصیریان در این فیلم می اندازد،بیان نمی شود.احتمالا ایشان به این دلیل نوشته¬ی شان را در سایت قرار می دهندتابا رفتن تئوری مورد نظرشان به میان مخاطبین،این تئوری به عمل مناسبی بیانجامد.اگر مقصود این است انصافا نیازی به این ادبیات فاخر نیست. می توان از برج عاج پایین آمد اندکی بی پیرایه تروساده تر نوشت تاافراد بیشتری ازمضمونش سر در بیا ورند.
یا به ترجمه هایی از آقای کیوان شفیعی در زمینه¬ی محکومیت مجازات اعدام توجه کنید.انگیزه¬ی مترجم محترم در حقیقت برجسته کردن یکی از معضلات جدی جامعه¬ی ماست که دیر زمانی است روح وروان هم میهنان شریف وآزادیخواه ما را آزرده و همچنان می آزارد.اما متاسفانه به نظر می رسد این ترجمه ها نتوانسته اند از عهده¬ی این مهم به خوبی بر آمده باشند.زیرابه قدر کافی سلیس وروان نیستندکه مخاطب را راضی کنند. علاوه برآن گاهی به قدری خسته کننده می شوند که این احساس به آدم دست می دهد گویا مترجم محترم دیکشنری را بر داشته وکلمات متن اصلی را جدا جدا ترجمه و کنار هم ردیف کرده که نتیجه¬ی کار متنی چنین ثقیل ونا مانوس شده است.
نگاهی به آخرین ترجمه¬ی ایشان در سایت اخبار روز زیر عنوان دولت وحشت که درچها رچوب دیدگاه های مارکسیستی درموردمجازات اعدام آورده شده،بیاندازید. این مقاله.ضمن آن که ازضعف قبلی رنج می برد،علاوه بر آن نمی توان ارتباط شایسته¬ای بین دیدگاه مارکسیسیتی واعدام پیدا نمود.فهرست کردن چند ین واقعه¬ی اعدام در جاهای مختلف و تاریخ لغو اعدام در چند کشور مختلف چه ربطی به دیدگاه مارکسیستی دارد؟مگر محکومیت اعدام منحصر به دیدگاه مارکسیستی است؟اگر چنین است پس چرا مدعیان مارکسیسم در ایران در روزهای اول پس از انقلاب نه تنها اعدامهای انجام شده را محکوم نکردند بلکه خواهان اعدامهای بیشتری هم بودند؟
ما جواب چنین سوالاتی را هرگز نمی توانیم در این نوشته پیدا کنیم.شاید مترجم خواسته با ترجمه اش به خواننده چنین القا کنند که مارکسیسم واقعی با آنچه که با این ادعا وجود داشت تفاوت دارد. که دراین راستا هم موفق نیست.احتمالا یا انتخابشان مناسب نیست ویاترجمه نمی تواند این رسالت راانجام دهد.
خلاصه این که. تو که قرآن بدین نمد خوانی ببری رونق مسلمانی
٣۰۰۹٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱٣٨۹       

    از : پریسا ساعد

عنوان : تحول یا ماندگاری روشنفکر ایرانی
یکی‌ از روسوبات ذهنی‌ فرهنگ پدر سالار تعمق و توجه به ویژه گیهای فردی فرستنده پیام است تا محتوای پیام. لذا ذهن مخاطب بیشتر بسمت شاخصه‌های فردی معطوف است و اساساً پرسش ذهنی‌ او در راستای چه کسی‌ سخن می‌گوید است تا اینکه محتوای کلام چیست و چه می‌گوید.از اینرو تخصص سالاری، سخن وری، تیتر و عنوان به مثابه فرهمندی فردو همواره مهر تأییدی بر مطلق پذیری اندیشه و کلام او محسوب شده و میشود. و اینجاست که سالارپروری و مطلق گرایی شکل می‌گیرد و برآمد آن نیز بتدریج زمینه‌های تقدس گرایی را هموار میسازد. در روند این فرایند نیز اغلب آزادی نقد و انتقال اندیشه در لابلای خطوط این روند ذهنی‌ رنگ میبازد و گاه نیز بی‌ اعتبار خوانده میشود، غافل از اینکه، نگاه تخصصی یک فرد متخصص به ویژه در زمینه علوم انسانی‌، اگرچه میتواند اعتبار تحقیقی داشته باشد اما همیشه گویای داده‌های یک دست و یکسان نیست بنابر این نه واقیعت مطلق است و نه وحی منزل بلکه فرایندی نسبی‌ است و همواره در حال تغییر و تحول..به عنوان نمونه بسیاری از داده های تحقیقی در حوزه‌های گوناگون علوم انسانی‌ چون، روان شناسی‌ اجتماعی، مردم شناسی‌، و جامه شناسی‌ نه تنها متفاوت بلکه گاه در تضاد و تناقص با یک دیگر قرار میگیرند..در روانشناسی‌ بالینی به عنوان مثال صدها مکتب و نظریه تحقیقی وجود دارد که گاه یکیگر را نفی میکنند و یا نظریه نوینی جایگزین داده‌های قدیمیتر میشود..پس نگاه یک متخصص علوم انسانی‌ اگرچه ارزشمند است اما تخصص سالاری فاقد ارزش و اعتبار است. از سویی دیگر در دنیای امروز با دسترسی‌ آسان به شاهراهای ارتباطی‌ و اطلاعاتی، داده‌های تحقیقی، اطلاعاتی، و علمی‌ دیگر در انحصار گروه و یا دسته خاصی‌ نیست و دریافت آموزهای گوناگون برای اهل تحقیق میسر است..نکته پایانی اینکه تنها نقد بدون تعصب، تبادل نظر آزاد در انتقال اندیشه‌های متفاوت، ارمغان آور آزادی و فراهم ساز فرهنگ دموکراسی است و نه مردودیت و ممنوعیت.
٣۰۰۷۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ مرداد ۱٣٨۹       

    از : مشکل گمنامی

عنوان : یک تئوریسین جدید اضافه شد.
تازه گی ها باب شده و همه انتقاد از خود و دیگران را پیشنهاد می دهند و عملی شدن این ایده خوب هست. اما مشکل ما را باید در جای دیگری پیدا کرد؛ پرسش ها را یافت، پیشنهادها را داد و سوالات را پاسخ گفت.
لطفاً به این نکته پاسخ بدهید چرا همه هوطن های ما تصور می کنند به درجه اجتهاد رسیده اند؟ به درجه نصیحت گویی رسیده اند؟ و سوال دیگر اینکه چرا با مطالعه هر مطلب احساس می کنیم که یک رهبر سیاسی و تئوریسنی جدید مطلب را نوشته است؟ خلاصه اینکه چرا همه فکر می کنند رهبرند و تحلیل گری هستند در زمینه جامعه شناسی و سیاست.
این بحث ها، بحث های تخصصی هستند و ورود به آنها بدون پشتوانه و تحقیقات علمی کارشناسانه فاقد ارزش است.
٣۰۰۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ مرداد ۱٣٨۹