دهه ی شصت از دید آن هایی که در دهه ی شصت به دنیا آمده اند - سپیده صلح جو
از جانب گروهی از هواداران فداییان خلق ایران (اکثریت)

نظرات دیگران
  
    از : سهراب

عنوان : رژیم از ابتدای استقرار قصد نابودی مجاهدین و گروههای چپ را داشت
صرفنظر از مواضع مجاهدین و گروههای چپ از پیکار تا حزب توده، رژیم از ابتدای استقرار قصد نابودی انها را داشت. غرب در دوران جنگ سرد با فعالیت چپ در ایران کاملا مخالف بود و از هرگونه کمک به آخوندها در سرکوب چپ و مجاهدین دریغ نداشت. شیوه عمل رهبری مجاهدین م-‌ل کمک بزرگی به برنامه غرب در تهییج احساسات مذهبیون نمود. در زمان شاه، مخالفین مذهبی مرتجع از زندان آزاد شدند تا به مبارزه با چپها و مجاهدین بپردازند. اشتباهات چپ و مجاهدین و عدم درک از اهمیت موقعیت مهم ژئوپلیتیک ایران در دوران جنگ سرد، سرکوب وحشیانه آنها را توسط رژیم جنایتکار با حمایت غرب تسریع نمود. ارسال پرونده حزب توده به رژیم توسط انگلیس نمونه آشکار همکاری غرب با رژیم بود. برای اجتناب از برنامه کشتار فعالین مجاهدین و چپ، عقب‌نشینی موقتی و کار در میان توده‌ها بدون تابلو سیاسی شاید بهترین موضع در آن زمان بود. مواضع حزب توده هم در حمایت از سرکوب چپهای رادیکال کمکی به این حزب نکرد و تعداد زیادی از رهبری آن قربانی شدند.
۲۹۲۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱٣٨۹       

    از : م تهرانی

عنوان : چه کسی مجید شریف واقفی را سوزاند و دکتر صمدیه لباف را ترور نمود؟
اگر جریان غیر دمکراتیک و کودتایی نبود نیازی به کشتن مجید شریف واقفی و سوزاندن جسد او نبود. مارکسیست شدن عده ای از افراد سازمان مجاهدین خلق ایران این اجازه را به کسی نداد که انسانهای روی مواضع و اصول اولیه سازمان را ترور نمود. این فاجعه بی سابقه باعث شد که خمینی و طرفدارانش جشن بگیرند و به مبارزه با مجاهدین و کمونیستها مشروعیت بخشند.
۲۹۲۲۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱٣٨۹       

    از : داور -

عنوان : کو دتا
انور گرامی اگر منظورت من هستم، باید توضیح دهم که من نیز تغییر ایدئولوژی در سازمان مجاهدین (با توجه به معضلات فکری، مطالعاتی و تشکیلاتی موجود در آن ) را امری طبیعی و بدیهی و گریز ناپذیر می دانستم و می دانم. منتها همان گونه که بسیاری تاکید کرده اند، مارکسیست شده ها می بایستی سازمان و تشکیلات را برای معتقدان به ایدئولوژی هویتی و رسما اعلام شده سازمان به جامعه، باقی گذاشته و تشکیلات دیگری برای خود بنیاد می کردند و دیگر نیازی هم به کشتن و سوزاندن مجید شریف واقفی و شیوه های ضد اخلاقی دیگر نبود که به صورت صفحه سیاهی به کارنامه چپ ایران (در یک کشور اسلامی!) الصاق شد. اگر دسترسی دارید بیانیه تا حدودی منطقی و منصفانه پیکار در سال ۵۶ (نوشدارو پس از مرگ سهراب!) را مطالعه نمایید.
۲۹۲۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱٣٨۹       

    از : داور -

عنوان : واقعیت
خمینی مرد با هزاران جنایت در کارنامه سیاهش. دست پروردگان تبهکار او نیز رفتنی هستند. اما تاریخ قضاوت بیرحمانه خود را از آن دوران دو ساله خواهد داشت. حوادثی که برشمردید واقعیت دارد ، اما یک روی سکه است و بستر اصلی حوادث و بی خردی و ناهشیاری دست اندرکاران آن نادیده گرفته شده است. این حوادثی که شما دستچین کردید همان است که رهبری مجاهدین ۳۰ سال است با استناد به آنها اصرار دارد : "۳۰ خرداد ۶۰ اجتناب ناپذیر بود" . اما کسانی هم هستند که آزادیخواه هستند و با مجاهدین هم پدر کشتگی ندارند ، اما معتقدند: ۳۰ خرداد اجتناب پذیر بود.
۲۹۲۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱٣٨۹       

    از : انور

عنوان : روشنگری تاریخی
متاسفانه تعدادی از هواداران مجاهدین مانند گذشته به تحریف تاریخ سازمان مجاهدین دست زده اند و مانند سابق داستان مضحک "کودتا" در سازمان مجاهدین خلق را مطرح می کنند و از "اپورتونیست ها" و "ضربه" سخن می گویند. واقعیت این است که در هنگام اعلام مواضع جدید مارکسیست-لنینیستی سازمان مجاهدین خلق اکثریت اعضا و رهبران سازمان تغیر ایدولوژی دادند و نه کودتای در کار بود و نه ضربه ای. حتی جان باخته لیلا زمردیان همسر مجید شریف واقفی نیز مارکسیست شد و همچنین خواهر خانم مریم قجر عضدانلو (رجوی) و خواهر رضایی های جان باخته. این تحریفات تاریخی دیگر کهنه شده است و زمان آن رسیده است که حقیقت را آنگونه که بوده بپزیریم. مجاهدین دیگر مجبور نیستند دل آخوندها را حتی از نوع مرحوم طالقانی که فرزند خودش از مجاهدین مارکسیست بود را بدست بیاورند و بهتر است که کمی تاریخ سازمان خود را مطالعه کنند و با چشمان خود ببیند که اولین زن مجاهد یعنی همسر جان باخته محمد حنیف نژاد مرحوم پوران بازرگان نیز در آن زمان مارکسیست شد.
۲۹۲۱۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱٣٨۹       

    از : shole iran

عنوان : خمینی از ابتدا دنبال نابودی مجاهدین خلق بود
فردی بنام داور خواسته جنا یات و اهداف خمینی در مورد مجاهدین خلق را بدلخواه تفسیر و تحلیل نماید. خمینی در نجف با مجاهدین خلق ماهها بحث و گفتگو داشت و مخالفت خود را با افکار مجاهدین اعلام نمود و از آخوندها خواست به آنان کمک نکنند. در پاریس آقای عباس داوری از رهبران مجاهدین با خمینی ملاقات کرد و مواضع سازمان را دوباره تشریح نمود. بعد از انقلاب دوبار زنده یاد موسی خیابانی و مسعود رجوی با خمینی ملاقات داشتند و خمینی از آنها خواسته بود به مبارزه با مارکسیستها برخیزند و رهبری او را بپذیرند که مسعود و موسی نپذیرفتند. بعد از ضربه اپورتونیستها در سال ۵۴ مسلما خمینی رو آمد و از آخوندها خواست ضد مجاهدین خلق باشند. در زندانهای شاه ساواک و روحانیت مشترکا علیه مجاهدین فعالیت می کردند و مبلغ اسلام آخوندی بودند. خمینی بعد از ملاقات با موسی و مسعود برای آغاز جنگ زنده یاد محمد رضا سعادتی را به بهانه جاسوسی برای شوروی دستگیر نمود و در جریان محاکمه سعادتی در سال ۵۹ دستور دستگیری همه کمیته مرکزی سازمان را از طریق دادستانی اش صادر نمود. بعد از سخنرانی مسعود رجوی در امجدیه که حتی احمد پسر خمینی و دهها نماینده مجلس خمینی هم آنرا محکوم نمودند از جمله میر سلیم وزیر کشور امد و گفت دشمن نه شوروی و آمریکا و کردستن است بلکه دشمن اصلی در تهران یعنی سازمان مجاهدین خلق می باشد. چند ماه بعد از انقلاب حزب خمینی یعنی جمهوری اسلامی نشریه منافق را در دفتر حزب منتشر می نمود و تمام هم و غم خمینی و نظامش شده بود مجاهدین خلق و میلیشیای ان دوران. بعد از محاکمه محمد رضا سعادتی نشریه مجاهدین هم تعطیل شد و دیگر فضای نفس کشیدن برای آزادیخواهان واقعی نبود.
۲۹۱۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ تير ۱٣٨۹       

    از : داور -

عنوان : واقعیت
این که خمینی از اول بدنبال نابودی مجاهدین بود گزارشی واقعی نیست. واقعیت این است جناحی در داخل حکومت نوپا از زمان کودتای اپورتونیستی ۵۴ - ۵۳ در سازمان مجاهدین مساله داشت و در زندان، دلش از مواضع چپ رهبریت مسلمان مجاهدین و همزیستی با مارکسیست ها پر از کینه بود. خمینی چه قبل از قیام و چه بعد از آن، ابتدا در دام این جناح نیفتاد و ترکیبی از روحانیون متعادل و مصلحت گرا نیز با او بودند که در برابر جناح کینه ورز برای قلع و قمع مجاهدین صبر و حوصله بخرج می دادند. مجاهدین باید این واقعیت را درک می کردند و با درایت، هشیاری ، خویشتن داری انقلابی و نگاه استراتژیک، با همراهی با آهنگ عمومی انقلاب و احترام به رهبری آن، جناح هار و انتقام جو را خنثی ومنزوی می کردند. اما مجاهدین که شیفته و مغرور هزاران نوجوان پرشور پیوسته به آنها بودند (سطحی، مقطعی و بدون تکیه گاه طبقاتی)، درست عکس این مسیر را رفتند. یعنی به جای حرکت از موضعی ملی و درک درست و تاریخی از مرحله، آهنگ زمین زدن حکومت نوپا و تخطئه و تحقیر رهبران آن را در پیش گرفتند: تحریک پشت تحریک ، ساعت به ساعت و با با بزرگنمایی سرسام آور رذالتها و نقض حقوق بشر که همه را با ظاهر حق بجانب و مشروع دفاع از آزادی ها انجام می دادند. اما می شد با هشیاری نسبت به دامی که برایشان گسترده شده، با سعه صدر و شیوه های دیگر با آن برخورد می کردند. در نتیجه با بی تدبیری (که اوج آن اتحاد با بنی صدر - که خود او اتفاقی و موقتی بود و ۱۱ میلیون رای را با توهمی عجیب از آن خودش می دانست!! -) کاری کردند که تمام روحانیت به انضمام خمینی را علیه خود - و به تبع آن، علیه کل چپ ها - متحد نمودند. جناح هار پیروز شده بود و توانست در عرض دو سال آن ها را به دست بردن به سلاح بکشاند. کدام انقلاب مردمی در دنیا را سراغ دارید که یک نیروی انقلابی از درون آن به این سرعت و گسترده و به قصد سرنگونی دست به سلاح ببرد، بدون این که مردم یا طبقه ای را به دنبال خود داشته باشد؟
۲۹۱٨۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ تير ۱٣٨۹       

    از : shole iran

عنوان : تا قبل از ۳۰ خرداد مجاهدین خلق دهها شهید و ۵۰۰۰ زندانی داشتند
سازمان مجاهدین خلق ایران با صبر زیاد مانع هر نوع در گیری با چماقداران و فالانژهای حکومتی بود. تا سی خرداد ۶۰ نزدیک ۵۰ نفر از هواداران مجاهدین توسط عوامل جمهوری اسلامی کشته شدند و ۵۰۰۰ نفر در زندانها اسیر بودند و شکنجه می شدند که صدای بنی صدر هم در آمد و باعث عصبانیت خمینی هم شد. در ان دوران مجاهدین خلق ارتجاع آخوندها را دشمن اصلی مردم می نامیدند و روی دفاع از آزادی تا کید می کردند. بعضی از جریانات روی گرایشات ضد آمریکایی خمینی انگشت گذاشته و می گفتند باید آنرا تقویت نمود . خمینی از اول دنبال نابودی کامل سازمان مجاهدین خلق به هر قیمتی بود و برای روز نهایی لحظه شماری می کرد و زمینه را برای کشتار آنان فراهم می نمود. همانطور که هیتلر دشمن یهودیها بود خمینی دشمن مجاهدین خلق. اگر مبارزه دفاعی مجاهدین خلق هم بشکل نظامی نبود خمینی به بهانه دیگری آنها را از بین می برد مانند کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷. خمینی خودش را برای جنگ با عراق و تشکیل حکومت شیعه در عراق آماده می کرد و با تحریک دولت عراق باعث شروع جنگ شد. اگر خمینی نبود نه جنگ با عراق را داشتیم و نه قتل عام زندانیان سیاسی را. خمینی برای گسترش حوزه پادشاهیش به عراق نیاز داشت و برای حاکمیت مطلقش در ایران نمی توانست هیچ گروه و یا جریان سیاسی را تحمل نماید. کشتن بهایی ها یکی از کارهای خمینی بود با اینکه آنها علیه حکومت نجنگیده بودند. خمینی و نظامش هر گروه یا فردی را به یک بهانه ای از صحنه خارج نمودند. عزل آیت الله شریعتمداری و زندانی کردن آیت الله تهرانی. اعدام آیت الله حبیب الله آشوری و قتل آیت الله لاهوتی و اعدام پسر مجاهدیش وحید لاهوتی. جنا یات جمهوری اسلامی و نقش خمینی را وقتی خوب می توان درک نمود که او را با هیتلر مقایسه نمود. خمینی یک فاشیسم مذهبی را در تفکر و عمل نمایندگی می کرد.
۲۹۱۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ تير ۱٣٨۹       

    از : نوچهر زال

عنوان : لطفا آدرس عوضی ندهید
نمیدانم این یک مرض و بیماری مختص ایرانیان هست یا جهانشمول که هر زمان کسی خواست به یک دوره از جنایت و کشتار بپردازد فورا همه را مقصر مینامد تا آدرس عوضی داده و کل مسله را مخدوش کند. قاتل و مقتول، زندانی و زندانبان، شکنجه گر و شکنجه شده ، سرکوبگر و سرکوب شده را یکی خطاب کند تا فرجی باشد برای تبریه جنایتکاران. نوشته خانم سپیده کپی نوشته تمامی اصلاح طلبان حکومتی، چپ های سابقی که به دشمن روی آورده اند و شاگران کیانوری که همچنان جان سختی میکنند. خانم سپیده آگاهانه آدرس عوضی میدهد. کسانی که در خواب کودتای افغانی-عراقی-سومالی-اتیوپی مانند بودند که "راه رشد غیر سرمایه داری" را در ایران با حمایت کشور "مادر شورا ها!!!!" برپا کند و از این رو هر جنایتکار بالفطره ای را ضد امپریالیست خطاب میدانستند، را سازمان هایی خطاب میکند که نمیخواستند بدون امکانات "هوادارانشان" را به خیابان ها بکشانند و سازمان های که دیکتاتوری، وحشی گری، جنایات و غارت مسلمین ناب محمدی را بر نمی تابیدند و به اصول انسانی ارزش قایل بودند و سر تعظیم به خصم را وارسته یک انسان نمیپنداشتند را "سازمان های تند رو" (خوب هست که گروهک های آمریکایی خطاب نکرده اند) خطاب میکند. آفرین به این شاگرد ممتاز کیانوری-نگهدار. خانم عزیز شما متوانید شب را روز و روز را شب بنامید و این حق شما هست ولی باور کنید میلیون ها انسان در همین ایران هستند که از شعور و خرد و عقل و دانش برخوردارند و تاریخ و وقایع آن را بخوبی میدانند و بدنبال روشنی هستند نه تاریکی ای که شما آدرس میدهید.
۲۹۱۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ تير ۱٣٨۹       

    از : کریم ن

عنوان : ملامت آزادگان در نزاع بین انسان های آزاده و آدم خواران!
خیلی عجیب است. یک حکومت ماقبل تاریخ با حقه بازی و با استفاده از جو ضد دیکتاتوری و احساسات صاف مذهبی مردم این همه جنایت کرده،طبق برنامه، همه گروه ها را یک به یک از صحنه خارج کرده و الان هم که الان است پس از سی و یک سال همچنان میکشد و سرکوب میکند، آنوقت این نویسنده محترم یقه مجاهدین و چپ ها را گرفته که چرا شما در مقابل این دیکتاتوری وحشی مقاومت کردید. واقعا جل الخالق!.
بهتر نیست بجای مقاومت کنندگان و جانباختگان بیائیم یقه نهضت آزادی، جبهه ملی، حزب ملت ایران، تکنوکرات ها، ارتشی ها، بازاری ها، سروش ها و امثال اینها را بگیریم که خود را نردبان قدرت یابی این سیستم حکومتی وحشی کردند؟
همگان یادشان میاید که این حضرات از ترس عکس العمل مردم حتی اسامی شورای انقلاب را اعلام نمیکردند. اما جنابان نهضت آزادی و جبهه ملی در آن شورا که بیشتر از آخوند ها تشکیل شده بود شرکت میکردند و کار مملکت داری را به آخوند ها یاد میدادند. در اوائل کار، وزرای دولت بازرگان همه شخصی بودند اما در مقابل هر وزیر، یک معاون آخوند هم در وزارت خانه کاراموزی میکرد. مثلا هاشم صباغیان نهضت آزادی وزیر کشور بود و رفسنجانی معاونش، وزیر دفاع یک غیر آخوند بود و خامنه ای معاونش . بعد جماعت با وردستی نهضت آزادی ها و جبهه ملی ها از نردبان بالا رفته و شروع به کشتن نسل جوان و روشنفکر کرده و آنها رایک به یک سلاخی کرده و الان ما آمده ایم یقه قربانی ها را گرفته ایم.
فراموش نکنید که قبل از مجاهدین سراغ پیکاری ها و اقلیتی رفته بودند و پس از مجاهدین نیز سراغ اکثریتی ها و توده ای ها رفتند. این چه فرهنگی است که در نزاع بین انسان های آزاده و آدم خواران ما آمده ایم آزادگان را ملامت میکنیم؟
۲۹۱۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ تير ۱٣٨۹       

    از : زنجانی

عنوان : آیا این چیزیست که ما برای چپ ایرانی می خواهیم؟
آبی که راکد بماند می گندد و باید مرتب در حرکت باشد تا زلال بماند. چپ هایی هم که با همه تجارب عینی و ملموسی که در این ۳۱ سال در ایران و جهان داشته اند و عمدا خود را با واقعیت ها تطبیق نداده همانند همان آب راکد گندیده اند. اینها جوابگوی نیازهای امروز ایران و ایرانی نیستند و هیچ تفاوتی با موسوی و انصارش که خواستار بازگشت به دوران سیاه خمینی هستند ندارند. هر دو خواستار بازگشت به دورانی هستند که نه تنها ملت خواستار آن نیست بلکه بر ضد منافع ملی ایران است. هر دو گروه منکر این حقیقت هستند که در واکنش به وقایع سه دهه اخیر، جامعه ایران هم از هر لحاظ متحول شده است و نگاهش به غرب و ارزشهای غربی است. دیدگاه های سیاسی از هر طیف هم ناگزیرند که منعکس کننده این تحولات باشند وگرنه مثل آب راکد گندیده می شوند و مردم از آنها فاصله می گیرند. آیا این چیزیست که ما برای چپ ایرانی می خواهیم؟

باید به این درک برسیم که یک جامعه سالم و دمکراتیک نیازمند همه طیف های سیاسی ولی مترقی و همگام با مردم است. همه طیف های سیاسی باید با نقد از گذشته خود فصل تازه ای از تاریخ خود را آغاز کنند تا در دل مردم راه یابند. موسوی تاکنون حاضر نبوده چنین کاری کند و ما چپ ها مرتب از او بهمین دلیل انتقاد می کنیم ولی خود ما حاضر نیستیم از خودمان شروع کنیم و با گذشته خود برخورد کنیم. هنر نیست که پر کاه را در چشم دیگری ببینیم ولی از هیزمی که در چشم خود داریم غافل بمانیم.

اینرا باید اضافه کنم که من همیشه چپ بوده و خواهم ماند. من از چپ بیزار نیستم ولی برای ماندگاری و مطرح بودن آن در عرصه سیاسی ایران فردا خواستار تحولش هستم.
۲۹۱۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ تير ۱٣٨۹       

    از : بهروز

عنوان : لزوم پاسخ
خوب است اگر هواداران اکثریت (صلح جو) که مطمئنا این کامنت ها را می بینند مستقمیا در بحث شرکت کنند.
۲۹۱٣٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ تير ۱٣٨۹       

    از : انور

عنوان : نقش احزاب سیاسی
سپیده صلح جو مطمنا به یاد می آورد که در میتینگ سازمان اکثریت قبل از ۳۰ خرداد ایادی رژیم نارنجگ پرتاب کردند و این اولین بار نبود که چماقداران رژیم به شکل وحشیانه به مردم حمله می کردند. رژیم مجاهدین را می خواست نابود کند و بعد بقیه را یکی یکی یا دسته جمعی از بین ببرد. سازمان اکثریت و حزب توده با حماقت سیاسی تاریخی از آینده بدی که در انتظارشان بود غافل شدند و ساده لوحانه امید داشتند که رژیم با آنها متفاوت رفتار خواهد کرد. حمایت سازمان اکثریت و حزب توده از رژیم جمهوری اسلامی در یکی از جنایت بار ترین زمان رژیم لکه سیاهی در کارنامه این دو می باشد که آن را نمی توان فراموش کرد. سازمانهای سیاسی دیگر اشتباهاتی داشتند اما حمایت از رژیم بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ فاجعه ای بزرگ بود که نتیجه آن به جری تر شدن رژیم کمک کرد و هزاران انسان نیک را باعث شد رژیم به قتل برساند.
۲۹۱۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ تير ۱٣٨۹       

    از : م تهرانی

عنوان : تظاهرات ۵۰۰ هزار نفری سازمان مجاهدین خلق ایران در ۳۰ خرداد ۶۰
در اعتراض به سرکوب و شکنجه و نبود ازادیها به ابتکار سازمان مجاهدین خلق تظاهرات نیم میلیونی در تهران برگزار شد. خمینی در وحشت از بی آبرویی و رسوایی دستور تیر اندازی به روی تظاهرات کنندگاه را داد. خمینی اعلام کرد همه دستگیر شدگان بدون محاکمه و فوری باید اعدام گردند. زخمی ها بدون درمان باید فورا بقتل برسند و کی اجازه درمان کسی را ندارد والا او هم اعدام می گردد. فراریهای تظاهرات هم در حین فرار باید کشته شوند و شروع کردند صدها نفر را هر شب اعدام کردن. در ماه خرداد خمینی و ادمکشانشان هزاران نفر از مخالفان و بخصوص مجاهدین خلق را بعد از شکنجه های وحشتناک کشتند.
۲۹۱۱۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱٣٨۹       

    از : پ پیمان

عنوان : مروری کوتاه به نوشتار سرکار خانم سپده صلح جو
سرکار خانم سپیده صلح جو
شما بدون شک یکی از آزادیخواهانی هستید که خواستار برچیده شدن ستم حکومت اسلامی و استقرار حاکمیت مردم می باشید و بر همین اساس خواستار نقد مشی سیاسی احزاب و سازمان های سیاسی دوران خلافت اسلامی برای درس آموزی بویژه برای نسل جوان تشنه آزادی و تعمیق آگاهی بیشتر در جامعه می رزمید . به همین لحاظ باید بطور دقیقتر به تحلیل جامعه و نهاد های موجودش و سطح آگاهی ها و نا آگاهی های اقشار مختلف مردم پرداخت تا فاجعه یکی پس از دیگری رخ ندهد.

به نظر اینجانب یکی از مهمترین عوامل استقرار حکومت مستبد خمینی و پذیرش آن حداقل در سال های اول حکومت جمهوری اسلامی از سوی بخش بزرگی از مردم و سیاستمداران چپ، لیبرال و ملی مذهبی ها این بود که بطور دقیق آثار نوشته شده خمینی را نخوانده بودند و بطور دقیق نمی دانستند که خمینی با نقشه حکومت اسلامی با رهبری ایشان و ولایت امر های بعدی چه آرزو و امید های شومی را به ارمغان خواهد آورد. عدم آگاهی مردم نیز روشن بود ، سایه استبداد محمد رضا شاه که جامعه بسته و امکان اظهار نظر و بحث و گفتگو نبود تا از آن طریق آگاهی ها در عرصه های مختلف بالا رفته و مردم شناخت شان از رهبران سیاسی و دینی - سیاسی بالا رفته باشد. ههه با هم استبداد شاهی را بر انداختند و اکثریت با رهبری خمینی و اوباش و ارازلی که به دورش جمع شده بودند به استقرار جمهوری اسلامی رای مثبت دادند و با رای خود استبداد اسلامی خمینی را پذیرفتند. یکی از علل پذیرش و سکوتدر مقابل جنایات حکومت اسلامی نا آگاهی ، ترس از سرکوب و اعتقادات دینی به ارث گرفته شده از نیاکانان است.

حال در اینجا بر می گردد به نقش احزاب و سازمان های سیاسی و شخصیت های موثر در جامعه که متاسفانه در نوشتار شما چنین برخورد می شود که نقش سیاسی و اشتباه این سازمان ها ( گاها" اسفناک ) تقریبا" با اقدامات سرکوبگرانه حاکمان جمهوری اسلامی یکسان گرفته می شود. به همین علت به نکاتی فهرست وار اشاره می کنم:

۱- آنان که قبل از استقرار استبداد دینی و حکومت جمهوری اسلامی بر علیه استبداد شاهی مبارزه می کردند نه از دهه شصت مورد حمله چماقداران جمهوری اسلامی قرار گرفتند که قبل از استقرار این حکومت ضد مردمی مورد حمله گروه های فشار در تظاهرات ضد شاهی قرار داشتند و مورد حمله با چاقو و تیغ و اسید قرار می گرفتند. ماهیت این حکومت قبل از فروپاشی استبداد سلطنتی چنین بود.
۲- دستگیری، شکنجه و اعدام و کتک زدن مخالفین چنین حکومتی از همان آغاز ورود خمینی به ایران و استقرار حکومت اسلامی آغاز شد و دهه شصت اوج این اقدامات ضد انسانی خمینی و دار و دسته اش بود. در سال های اول استقرار حکومت اسلامی مجاهدین دست به سلاح نبرده بودند و رجوی خمینی را پدر می نامید.
۳- درست است که سیاست سازمان مجاهدین اشتباه و به نظر اینجانب نابخردانه بود ولی این جمهوری اسلامی بود که تمامی عرصه مبارزه مسالمت جویانه را بر این سازمان و حتی سازمان ها و احزابی که از این حکومت عقب مانده دفاع می کردند بست . علیرغم جو خفقان موجود آن زمان برخی از احزاب و سازمان ها تا پایان سال ۱۳۶۲ از همین حکومت استبدادی دفاع می کردند ولی جمهوری اسلامی اعضای همین سازمان های مدافع خود را دسته دسته به تلویزبون می آورد و بعد ها به جوخه های تیر باران می سپرد ( اکثریتی ها، توده ای ها و تا حدودی از شخصیت های ملی و دمکرات ). اینکه این احزاب و سازمان ها اشتباه تئوریک داشتند و مرتکب خطاهای فاحش شدند شکی نیست و می بایستی بطور علمی ریشه های این خطاها و اشتباهات جبران ناپذیر که عملا" در خدمت حکومت جمهوری اسلامی و حکومت استبدادی الهی قرار گرفت مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. اشتباهات این احزاب می تواند برخا" تئوریک، برخا" بیسوادی، و برخا" دنباله روی از سیاست های آن زمان شوروی ( سیاست های حزب توده ) باشد که برایش مهم نبود خمینی برای مردم ایران چه می کند ، مهم این است که خمینی با تمام ضد کمونیست بودنش و با تمام افکار ضد دمکراتیک اش ، ضد آمریکا است و به این طریق ایران از زیر سلطه اقتصادی و سیاسی آمرکا و متحدان غربی اش بیرون می آید و خیال این کشور دیکتاتور زده کمونیستی ( شوروی آن زمان ) خلاص می شود.
۴- من امروز به عنوان یک انسان دمکرات وقتی به آن زمان فکر می کنم از خود می پرسم چگونه و به چه دلیل صرفا" به دلیل اینکه خمینی ضد آمریکائی و ضد امپریالیستی است مبارزین ( خودشان قائل بودند ) مدافع حکومت جمهوری اسلامی چشمان خود را نسبت به اقدامات سرکوبگرانه، ضد دمکراتیک و ضد انسانی خمینی و یاران راستینش می بستند و به دار آویخته می شدند ولی در عین حال از انقلاب اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی دفاع می کردند؟ بخشا" برایم روشن و بخشا" هنوز روشن نشده است. وقتی امروز آقایان خاتمی و میر حسین موسوی و کروبی و گنجی و دیگران از این دسته را مشاهده می کنم می فهمم که وقتی یک فرد و یا افرادی در یک ایدئو لوژی غرق شده باشند قادر نیستند اطراف خود را ببینند . نگاه کنید به برخورد این آقایان را در سال های اخیر . چرا اینان قادر نیستند که احکام اسلامی را نقد کنند؟ چرا اینان قادر نیستند که نقش خمینی را در این سالهای پر از جنایت ببینند؟ آیا جز این است که ایدئولوژی اسلامی اینان را کر و کور کرده و قلب هایشان سنگ ( به نظرم غرق شدن در یک ایدئولوژی و اعتقاد عمیق و یا کورکورانه به آن انسان را مسخ می کند ) . مگر مارکسیست ها سالیان سال اینگونه نبودند و جنایات استالین ها، مائو ایست ها و و و را اقدامات انقلابی نمی دانستند؟ و اعمال ضد انسانی آنان را انقلابی و انسانی نمی شمردند؟!. اله در قران گفته .... مارکسیست ها می گفتند مارکس در نوشته هایش گفته ... و ...
۵- شناخت ما از تاریخ کشورمان ، تاریخ حمله اعراب به ایران، تحمیل احکام بدوی اسلامی طی ۱۴۰۰ سال باید مورد بر رسی قرار گیرد. و جوانان آزادیخواه میبایستی همواره فرهنگ و جو پرسش را در تمامی عرصه های اجتماعی گسترش دهند. باید تمامی شخصیت ها و احزاب و جریان های سیاسی را مورد سوال قرار دهند و در باره ی عملکرد و افکارشان از آن ها به پرسند . سوال کردن جو دمکراسی را گسترش می دهد. سوال کردن برای تحقیر نیست. سوال برای روشن شدن است.
۶- تاکید می کنم که یکایک ما و یکایک احزاب می بایستی دائما" از خود به پرسند که من در گذشته چه می گفتم، چگونه عمل می کردم و اگر امروز نشان داده می شود که اشتباه بود ، علل این اشتباه چه بود؟
۷- بنظر اینجانب اعلب احزاب و سازمان های سیاسی مخالف ( رسمی و غیر رسمی ) در باره خمینی و حکومت وی مرتکب اشتباه شدند و اغلب این اشتباهات نه از روی آگاهی که اغلب ناآگاهی بود . بهمین دلیل من به خود اجازه نمی دهم که اشتباهات این احزاب که ضربات مهلکی نیز به جنبش دمکراتیک و همکاری میان این احزاب و سازمان ها وارد کرد را در کنار جنایات حکومت جههوری اسلامی قرار دهم و با یک چوب آن ها را بزنم ( البته من چوب زدن را درست نمیدانم ، فقط برای مثال است ) . جمهوری اسلامی مرتکب اشتباه نشده است . تمامی اقداماتش بر اساس احکام اسلامی و برای استقرار حکومت اسلامی و به قول برخی از شیادان حکومت اسلامی ، آماده کردن اتوبان ها برای امام زمان شان است. اینان می دانند که چرا فرزندان آزادیخواه این مرز و بوم را تابود می کنند. اینان می دانند که چرا انسان های آزادیخواه را مجبور به توبه می کنند. اینان می دانند که چرا با داروهای ویژه به سبک دوران هیتلر زندانیان را بیمار کنند ، آزادیخواهان و فرزندان شجاع و دمکرات را دسته دسته اعدام می کنند. اینان می دانند که چرا محدودیت برای جوانان ایجاد می کنند. اینان می دانند چرا ضربه های شلاق بر پشت مردمان فرود می آید. اینان می دانند که چرا مردم را مجبور می کنند که طبق احکام متعلق به ۱۴۰۰ سال پیش زندگی کنند. اینان می دانند که ادامه حکومت راستین خمینی که جانشین پیامبر اسلام و امیر مومنان انها و تنها اجرای بدون قید وشرط احکام اسلامی است. به همین جهت منصفانه نخواهد بود مقایسه آن جوان ناآگاه که به شعارهای تخیلی رهبرانشان مسلسل به دوش گرفت و در خیابان های تهران به راه افتاد و جان باخت را با نیروهای مسلح آموزش دیده رنگارنگ حکومت اسلامی یکسان گرفت.

شما ، من و دیگر دمکرات ها خواستار روشن شدن این اشتباهات مهلک برای بالا بردن آگاهی خود و جامعه هستیم ولی جنایات رژیم اسلامی برایمان روشن است و از آن ها نمی خواهیم که خود را اصلاح کنند ، چون اصلاح پذیر نیستند ( با کسانی که از این رژیم مزد می گیرند و برایش کار می کنند را با حاکمات و آمران و مسولین این حکومت تفاوت قائلیم ، چون بخش بزرگی از اینان نا آگاه هستند و با کار آگاهگرانه می توانند آگاه شوند و از صفوف حاکمان جبار و ستم پیشه اسلامی جدا شوند )، ما خواستار برچیدن این حکومت و استقرار حاکمیت مردم بر اساس موازین حقوق بشر می باشیم.

صداقت و راستی حکم می کند که با خود و مردم یک رو باشیم و حقایق را صادقانه پذیرا باشیم و برای شنیدن نظرات دیگران آمادگی داشته و از نقد و پرسش هراسی به دل راه ندهیم . پیروزی ما در تعمیق آگاهی و مبارزه با استبداد ، خرافات و اندیشه های آسمانی است. به خود اطمیتان داشته باشیم و رعیت و برده شیادان دینی و سیاسی نباشیم. رهبران سیاسی را دائما" مورد سوال قرار دهیم و از آنها بخواهیم که روشن اظهار اندیشه کنند و از بیان نظرات خود هراس نداشته باشند . این حق همه مردمان است که اظهار نظر کنند و از فتوای قتل از سوی ولایت فقیه را به دل راه ندهند. امروز زمانی است که همه صدا ها به یکسو روان است:
در پایان سوال کردن از چهره های سرشناس نهضت سبز بسیار ضروری است و آنها باید نظرشان را نسبت به احکام قتل در اسلام، احکام سنگسار ، دین احباری، حجاب احباری، شنیدن موسیقی و رقص و شادی از سوی جوانان ، قوانین غیر دمکراتیک مندرج در قانون اساسی این حکومت، نظر آنان در باره حقوق بشر و ... احکام و دستورات مستقیم خمینی در باره قتل عام زندانیان، نقش اینان در این زمان و علت سکوت شان و دهها سوال دیگر
برچیدن استبداد دینی و استقرار دمکراسی و حاکمیت مردم

با آرزوی نیک بختی و پیروزی مردم بر اهریمن استبداد و خفقان دینی و سیاسی

دکتر پ. پیمان
۲۹۱۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱٣٨۹       

    از : پروین

عنوان : انتقاد از خود
متاسفانه مردم بی تفاوت نبودند بلکه موافق بودند. فرهنگ شهید پروری که رژیم با آن هنوز زنده است در ایران اسلامی ریشه داشته و اعتماد و اعتقاد به خمینی در اکثریت مردم وجود داشت. دهه شصت با راه ‍پیمایی بزرگ سازمان مجاهدین آغاز نشد بلکه با تمامیت خواهی و انحصار طلبی های خمینی برای تثبیت حکومت اسلامی اش و ولایت فقیه اش که می بایست با کنار گذاشتن همه کسانی که آن زمان لیبرال خوانده می شدند، آغاز شد.
اما خانم صلح جو، اشتباهات سازمان مجاهدین خلق باعث نمی شود که خطاهای به مراتب شدیدتر سازمان فداییان خلق اکثریت نایده گرفته شود. حداقل سازمان مجاهدین خلق و هوادارانش می توانند به این افتخار کنند که به رژیم ولی فقیه نه گفتند. برای من دهه شصت یادآور خطاها و خیانت های سازمان فداییان اکثریت است که باعث سرخوردگی و انفعال جریانات سیاسی فعال آن دوران را داشت.
می بینیم که اعضای سازمان فداییان خلق نه تنها شجاعت و صداقت آقای گنجی و تاج زاده را ندارند که به آنچه کرده اند یا اعتقاد داشته اند اعتراف و عذرخواهی کنند بلکه هنوز با همان روش سابق مخالف شان را بر چسب های مد روز می زنند. مخالفاشان دهه شصت لیبرال و تربچه های پوک بودند امروز نیوکان های امریکایی نامیده می شوند.
به نظرمن اعضای فداییان خلق اکثریت همگی برای رفع اتهام از خود پشت فرخ نگهدار پناه گرفته اند و همه خطاها و خیانت ها را به او نسبت می دهند، برخی از آنها می گویند نگهدار کیسه بکس شده شاید حق دارند چون دیگر اعضایی که در خطاها و خیانت هایشان همدست بوده اند با هوشیاری سیاسی که از دوران چریکی شان هنوز در خود دارند از گفتن حقایق سر باز می زنند.
۲۹۰۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱٣٨۹       

    از : بهروز

عنوان : دهه شصت (این مطلب برای بار دوم ارسال می شود)
این که نقش و تقصیر هر جریان در شکست دهه شصت باید کنکاش شود به منظور آن که از تکرار خطاها جلوگیری کرد حرف درستی است منتها هر مقصر را باید به اندازه تقصیرش مورد شماتت قرار داد. سیاست های ویرانگر اکثریت-توده که از همه می خواستند تا در جبهه ضد امپریالیستی به رهبری امام قرار گیرند یا تسلیح برادران به سلاح سنگین را خواستار می شدند و با آغاز اعدام ها از رهبران جمهوری اسلامی می خواستند تا از تقصیر "هواداران ساده لوح و فریب خورده" درگذرد و "رهبران وابسته به امپریالیسم گروهک ها (این اصطلاح را دقیقا حزب توده باب کرد) و سرمداران تربچه های پوک" را سلاخی کند اخلاقا قابل قیاس با سیاست ها و تاکتیک های حماقت بار مجاهدین که جنبش را به قربانگاه کشیدن و هزاران فعال را دم تیغ دادند نیست. حتی اگر سیاست حزب توده و اکثریت را یک انحراف و اشتباه قلمداد کنیم همکاری نزدیک آن ها با حکومت که مثلا سبب شد تیمسار صیاد شیرازی کتبا از همکاری آن ها در کردستان قدردانی کند قابل اغماض، یا حداقل قابل فراموشی، نیست.
۲۹۰٨۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱٣٨۹       

    از : از تهران

عنوان : یک سوال
مجموعه‌ای از حوادث به آن دوره‌ی سیاه انجامید و نه این حرکت یا آن حرکت. این مجموعه حوادث را هرگز نمی‌توان به میل خود تقسیم کرد و ناگهان یک حرکت اتفاقی را برجسته کرد. علاوه بر این، قرار است آن دوران سیاه را تحلیل کنیم ترتیب وقایع تاریخی را به میل خود به هم نزنیم. جنگ بعد از سی خرداد سال ۶۰ شروع نشد. شهریور ۵۹ آغاز جنگ است. روند سازش برخی از نیروهای چپ با جمهوری اسلامی نه در سلسله حوادث خونبار خرداد ۶۰ به بعد بلکه قبل از آن شروع شده بود. و سرانجام آیا نیروهایی که به نیروهای سازشکار در آن دوره معروف بودند، به این دلیل که از قدرت و ناتوانی‌شان در مقابل قدرت سرکوب ارزیابی داشتند، خود را از آن ماجرا دور کشیدند یا نه، در دایره‌ی بازی‌های رژیم در آن مقطع خاص همدست رژیم شدند (در نقش ویترین: ببینید این چپ‌هایی که مسلح نیستند را نمی‌زنیم!) و از این سو برای خود زمان خریدند؟ خانم صلح‌جو ضمن اینکه به نکاتی درست اشاره می‌کند با این غفلت‌ها از راه انصاف خارج می‌شوند.
۲۹۰۷٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱٣٨۹       

    از : ناظر

عنوان : تبریک - تبریک که خوب و زیبا نوشته اید و نگاه عینی ائی داشته اید.
من به دو نکته در متن تان نه اینکه انتقاد، بلکه تذکر دارم. من این ۲ نکته را - بطور نسبی و از نگاه خودم - نادرست می دانم.

۱- "اکنون به یمن برآمد جنبش سبز، آن دوران مورد کنکاش دقیق تری قرار می گیرد. با امید آنکه حقایق آن دهه برای مردمی که تا چندی پیش حتی از فجایع اتفاق افتاده بی خبر بودند آشکار شود و راه های رجعت به آن فضای سیاه سیاسی- اجتماعی بسته شود."

عینِ این داستان، در آلمانِ زمانِ نازی بوده است. می دانید عمومِ آلمانی ها چه می گویند؟ می گویند: "آنکه می گوید من بی خبر بودم، یا دروغ می گوید؛ یا نمی خواسته بداند."

۲- "آنها رفتار احزابی را به نقد می کشند که در آن دهه حاضر نشدند بدون امکانات لازم هوادارانشان را به جنگ با رژیم بفرستند و تلاششان در جهت فرو نشاندن آتش تخاصم و جنگ طلبی بود. به گمانم در این دوران سبز متفاوت از آن روزگار سیاه باید از آنها پرسید: آیا آنها در دهه ی شصت امکانات حداقل جنگ را برای هوادارنشان فراهم کرده بودند که به یکباره فرمان آتش دادند؟"

این گروهها که منظورِ نظرِ شما هستند (احتمالاً اکثریت و توده)، نکته‍ی بالا را به نظرِ من هم کاملاً عاقلانه و بالغانه انجام دادند. اما موضوع اینست که در کنارِ این، کارهای بسیار بدی نیز کردند که همه‍ی علاقه مندان به این امور می دانند (گرچه به نظر من، باید درِ تاریخیِ این بحث را بَست و به جلو نگاه کرد. اما خودِ این حضرات مانعِ اینکار می شوند؛ از این طریق که رسماً با اشتباهاتِ بزرگِ گذشته ی خود کم برخورد می کنند و برعکسِ دمکراسیِ غربی، نه استعفا می دهند و نه کنار می روند و نه بازنشسته می شوند).

باز هم به شما بابت متن تان تبریک می گویم.

ناظر
۲۹۰۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱٣٨۹