درباره ی «راه سبز امید» - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : آرش

عنوان : "برگزاری انتخابات آزاد"
"برگزاری انتخابات آزاد" هم تاکتیک است و هم استراتژی. دوستان در این که این اوباش جنایتکارترین رژیم در این کره خاکی هستند تردیدی نیست. به اندازه کافی درباره جنایات سی ساله آن ها نوشته شده است. اکنون وقت "عمل" برای نتیجه گیری است. با شعار سرنگونی سرنگونی... دردی دوا نمی شود. می توان رژیم را "تغییر" داد با برگزاری انتخابات آزاد. الان یک فرمول شسته رفته که بتواند فراگیر باشد و از شقه شدن جنبش جلوگیری کند هم هنر است و هم سیاست. باید متحد ماند. رژیم را به تسلیم در برابر اراده مردم واداشت تا به یک انتخابات آزاد تن در دهد. خوشبختانه نیروها و احزاب سیاسی موجود هیچکدام قادر نیستند رای ۱+۵۰ مردم را داشته باشند و دولت ائتلافی خواهد بود. جای نگرانی نیست. بیایید تلاش کنیم برای تن در دادن رژیم به برگزاری انتخابات آزاد. حتی یک دولت انتقالی (مثلا به رهبری موسوی) می تواند از عهده گذار به دمکراسی بر آید اگر جنبش فراگیر ادامه پیدا کند و موازنه قدرت را در صحنه به سمت خود بدست آورد. زیاد وقت خود را در اینترنیت به افشاگری از دست ندهیم. پیام را باید بین کسانی برد که به اینترنت دست رسی ندارند. دورترین نقاط کشور. گسترش شبکه های خودگردان و آماده شدن برای رویارویی نهایی وقتی که زمانش فرا رسد.
۱۵۹۰۴ - تاریخ انتشار : ۴ شهريور ۱٣٨٨       

    از : ناصر مستشار

عنوان : آیا دوران مرگ سیا سی هاشمی رفسنجانی فرا رسیده است؟
همان بهتر که افرادی همچون رفسنجانی ها در جنبش مردمی شرکت نداشته باشند،وگرنه از هم اکنون آشکار میشود که آن جنبش بدنبال آزادی و دمکراسی نمی باشد بلکه تنها برای صعود پلکانی بعضی شخصیت ها و نیروهای سیاسی در نظام جمهوری اسلامی بکار خواهند آمد!از همان اول هویدا بود که در هاشمی رفسنجانی پتانسیل مبارزه جدی علیه تبهکاران حکومت اسلامی وجود ندارد ،چرا که خود یکی از تبهکاران تحت تعقیب جهانی در ترور و کشتار های بیست ساله اول جمهوری اسلامی در گذشته است.به جنبشی که رفسنجانی ها پرچمدارش باشند ،در اینکه سرانجامی موفقیت آمیز خواهد داشت یا نه؟ باید به دیده شک وتردید نگاه کرد! خانم عفت مرعشی ، همسرهاشمی رفسنجانی که یک بار شوهرش را نیزاز ترو حتمی نجات داده است در روز انتخابات گفت: احتمال تقلب کردن زیاد است و به مردم توصیه کرد اگر به آرای شما دستبرد زده شد ،فردای انتخابات به خیابان ها بریزند!
باز هم بگوئید طبق قوانین اسلام ـ زنان ضعیفه هستند ! کاش شوهر خانم مرعشی نصف شهامت "حاج خانم رفسنجانی" را داشتند!خانم عفت مرعشی فرمان بیرون آمدن مردم را برای بدست آوردن حقوق خویش اعلام نمود اما هاشمی رفسنجانی دستور اطاعت از رهبر کودتا یعنی سید علی خامنه ائی و برگشتن مردم به خانه ها را در چند روز گذشته صادر کرد!
در روز شنبه۲۲ نوامبر وقتی هاشمی رفسنجانی عشق خود را به خامنه ائی اعلام کرد در ضمن از حزب کارگزاران که در دو دهه گذشته همواره بازوی سیاسی و تکنوکراتی هاشمی رفسنجانی محسوب میشد با بی اعتنائی از تشکیل این جریان توسط خویش دوری جست تا سیاست های خود را این با به گونه دیگر تنظیم نماید تا بقای سیاسی خود را در کنار رهبر تضمین نماید. اینک که رفسنجانی شد یدا زیر ضربات جناح احمدی نژاد قرار گرفته است لذا هاشمی این بار سعی می کند تا برای تامین خواسته های معشوق ومراد خود خامنه ائی که ازحزب کارگزاران که همواره منتقد دولت نهم به ریاست احمدی نژاد نیز است و رهبر بایت همه این انتقادهااز کارگزاران ناراضی بود که بارها تذکر داده است که: دیدگاه‌های مقام معظم رهبری در مورد انتقاد از دولت؛ هیچ توجیهی برای تخریب دولت نهم به ریاست آقای احمدی نژاد، قانع‏کننده نیست‏)نیز ناراضی است از این حزب به شیوه بی رحمانه ائی تبری جست که اینجانب در مقاله خود" بالاخره تهدید با چاقوی زنجان اثرش را گذاشت! در روز یکشنبه ۲۳ نوامبر اینگونه یاد آوری نمودم که: هاشمی رفسنجانی برای آنکه خیال رهبر را نیز آسوده سازد در ضمن در باره حزب سیاسی طرفدارش یعنی کارگزاران که از انتقاد های تند علیه دولت نهم به ریاست احمدی نژاد دست بردار نیست اینچنین گفت: رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان اینکه حزب کارگزاران برخلاف اراده من به وجود آمد) هاشمی عملا از کارگزاران اعلام برائت نمود و همه آنها را مانند یک رمه بی چوپان در برابر گرگهای درنده تنها گذاشت. هاشمی رفسنجانی حتی برای جلب رضایت خامنه ائی که اینک سعی می کند زمینه های مذاکره با امریکا فراهم گردد و بخاطر دوری جستن از تندروی های د هه اول انقلاب اسلامی چنین گفت: به گزارش فارس، اکبر هاشمی رفسنجانی در بخشی از سخنان خود با اشاره به اینکه «همه کارهای انقلاب در دست ما نبود» گفته است: «حتی از موضوع تسخیر لانه جاسوسی، من و آقای خامنه‌ای خبر نداشتیم بلکه آن زمان در مکه بودیم و ساعت ۱۲ شب خبری از رادیو شنیدیم که لانه جاسوسی را گرفته‌اند و بازرگان استعفا کرده است، لذا اتفاقاتی افتاد که الان می‌شود انتقاد کرد که فلان کار نباید انجام می‌شد.» در اوایل سال ۱۳۵۸، اکبر هاشمی رفسنجانی و علی خامنه‌ای، رهبر کنونی ایران، عضو شوای انقلاب و از نزدیکان آیت‌الله روح‌الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران بودند.) از امروز ۲۶ نوامبر حملات بسیار کوبنده ائی از همه طرف به هاشمی رفسنجانی درمورد تاریخ تاسیس حزب کارگزاران آغاز شده است که هنوز معلوم نیست این روباه پیر یعنی هاشمی رفسنجانی که از آغاز بنیان گذاری حکومت اسلامی بسیار فعا ل بوده است، چگونه می تواند جان سالم در صحنه سیا سی بیرون ببرد. تما م شواهد تاریخی حکایت از آن دارد که هاشمی رفسنجانی در تاسیس حزب کار گزاران مستقیما دست داشته است که ناطق نوری نوری در این مورد چنین می گوید: بنابراین معلوم شد که اصلا موضوع چیز دیگری بوده و آن بحث کارگزاران بود که آقای هاشمی آن‌ها را مطرح کرده بود. خبرگزاری فارس: دبیر کل جامعه اسلامی مهندسین محمد رضا باهنر می‌گوید: قرار ندادن اسامی کاندیداهای مجلس در لیست جامعه روحانیت بیشتر نوعی بهانه جویی و توجیه برای تاسیس حزب تاسیس کارگزاران بود. این طبقه تکنوکرات با رانت و مواضع وابسته به آقای هاشمی شکل گرفته بود.) هاشمی رفسنجانی که در جمهوری اسلامی نما د فساد مالی و کشتار مخالفان خود و کودتا علیه ریاست جمهوری بنی صدر میباشد(کنار گذاشتن بنی صدر برای ما از تغییر یک کدخدای روستا هم راحت تر بود « هاشمی) از اول شکل گیری نظام اسلامی در ایران در همه مسائل ریز و کوچک نقش داشته است اما همیشه بازیرکی خاصی در بحرانهای سیاسی بسیار حساس خود را به شکل موذیانه ائی نجات داده است.این بار نیز دروغ گوئی هاشمی رفسنجانی بیش از پیش آشکار گردیده است و بدین خاطرزیر ضرب رفته است .آیا این بار رفسنجانی خود را نجات خواهد داد یا با مصلحت اندیشی های آخوندی برای حفظ نظام سکوت اختیار خواهد کرد یا برای تقویت ولی فقیه در کنار رهبر خواهد نشست؟اما قدر مسلم این موضوع بسیار روشن است تا موقعیکه یک اپوزیسیون مقاوم و سراسری در برابر رژیم اسلامی شکل نگرفته باشد ، رهبران حکومت اسلامی براحتی خواهند توانست همه بحرانهای سیاسی خود را حل و فصل نمایند بی آنکه وحشتی از سرنگونی داشته باشند.
۱۵٨۹۰ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣٨٨       

    از : از شهر ری

عنوان : هاشمی مسجد و سیاست
با سلام این نامه را بیش از پنج سال پیش یک آیت الله بنام آیت الله معصومی برای هاشمی رفسنجانی نوشته است. من توجه شما را بخواندن آن جلب می کنم. این نامه در سایتهای مختلفی هست. اما از این نامه مهمتر نوشته های دیگر آیت الله محمدهادی معصومی ست. حتما آنها را بخوانید و برای دوستان خود بفرستید. نوشته های این مرد نه تنها تاریخی ست یعنی بتاریخ می پردازد، بلکه پیشبینیهایی در پنج شش و حتا ده سال پیش کرده است که اینک ما با آن روبروییم. مثل تجاوز عمومی به زندانیان و بازداشتی ها!

جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آقای شیخ علی اکبر رفسنجانی، بیایید به مسجد برگردیم! محمدهادی معصومی
آقای شیح علی اکبر رفسنجانی
بارها از این صحیفه مَجاز استفاده کرده و با نام مستعار و از سر ترس مطالبی را به استحظار ملت ایران و از جمله شما رسانده ام. حتما آنچه را می نویسم مکرر است. اما از آنجا که در جامعه وبازده ما هر تحولی اینچنین بطیء و کند است و چسبندگان به قدرت و ثروت و مکندگان خون خلق اینچنین سمج و طاقت سوز، و وجود معصوم و مقدس سرکار بر قدرتی مادام العمر و حتا بالاتر از آن، خود نمونه ای کوچک از آن است، بنا بر این ناچارم من نیز تکراری بر مکررات بنویسم. از آنجا که این بنده خود روحانی و روحانی زاده ام و مطلع محتوای انبان، بنا بر این بخود اجازه می دهم که به مناسبت تولید شخصیتی چون سرکار به دستگاه امامت و ولایت مطلقه فقیه از آدم صفت الله تا نوح نبی الله و تا ابراهیم خلیل الله و خمینی روح الله و تا حضرت خود الله خامنه ای تبریک بگویم. و اما ورای اسلام تلطیف شده و ایرانی و انسانی شده، آزادگی و ایرانیت به من حکم می کند تا این بار عریانتر مطالب و مسائلی را بنویسم شاید که تنویری شود برای مردم ایران که برای هزارمین بار در چاه ظلمت آخوندمداری و زور گویی و شرارت اهل دین و تقوا و تقیه نیفتند. که دین باید در خدمت انسان و طبیعت زندگی ساز و فرهنگ ساز باشد و گر نه همین دین که اینچنین آرزو و فرض شد، شفته ی مسموم و مرگباری خواهد شد بر پای و ریشه ی درختان و گلها و بوته ها وسرشت خاک و طبیعت فرهنگها و دیگر... چنان که در این دست کم نزدیک به سی سال گذشته و از آن پیشتر نیز از ورود اسلام به ایران و شکست دج موریانه خورده و پوسیده سرزمین پارسیان بدست بردران عرب چنین بوده است. و عجبا که آنان که برای اعرابی کردن زبان و فرهنگ و ادب و دین و حتا خاک ِ مردمان رنگارنگ و یک رنگ ایران زمین آمده بودند چنان که تاریخ می نویسد چنان سر از پا نشناختند که از خون ایرانیان آسیاب گردانیدند و گندم آرد کردند و با کتاب سوزاندن تنور گرم کردند و نان پختند و باز چنان که تاریخ می نویسد آنقدر خوردند تا ترکیدند و مردند. آنقدر به زن و دختر ایرانی تجاوز کردند که در بستر، از این مائدات نیز مردند. آنقدر کتابها در رودخانه ها و نهرها و جوی ها ریختند و یا سوزاندند که آبها و فضا ها رنگین شدند. آنقدر ایرانی کشتند تا به او بیاموزند که برای فرار از مرگی وحشتناک و محتوم، بهتر است به همان امیران غضب پناه ، به همان دین مداران و تولیت آن و لایت آن و امامت آن پناه برند. و اینچنین بود که ایرانی شهادتش را بنام کسانی داد که سرزمینش را و خاکش را گرفته بودند و خونش را ریخته بودند و کتابش را سوزانده بودند و به زن و دخترش و مادر و خواهرش و زبان و فرهنگش تجاوز کرده بودند. آری پناه بردن و پناه گرفتن بردامان و در دامان امیران غضب، امیران مومنان.
جناب آقای رفسنجانی سردار کبیر انقلاب، سردار کویر و هزاران اسم بی رسم و بی مسما، اما آیت الله هم، و حجت الاسلام هم، و نور چشم امام هم. و از همه مهمتر و از آن جا که به حق روح الله خمینی جا در جای پای پیامبر گذاشته بود و تازه چنان که شما به خوبی می دانید اگر آن یکی رسول الله بود این یکی روح الله، و امروز هم اگر چه آیت الله خامنه ای خودش را حتا بالاتر از رسول الله هم می داند ولی در هر حال این اجتناب ناپذیر است که سرکار بدون هیچ تردیدی و حتا شرکی امیر المومنین این رسولان الله بوده و هستید. شما امیرالمومنین و امیر غضب سه پیامبر بوده اید محمد رسول الله، خمینی روح الله و خامنه ای خود الله. ثابتی بر سه متغیر! و نوعی جدیدی از امیران مومنین و امیران غضب، و با وسایل مدرن: توپ و تفنگ و تانک و مسلسل و خمپاره و هفت تیر و باتوم و گاز مرگاور و اینک بمب اتم ـ نفت و قالی و پسته و مس و کوبالت و و سنگ و معدن و حالا هم اورانیوم، و بازار رفسنجان و قم و یزد و کرمان و تهران بود و حالا نتردام و برلن و پاریس و لندن و امارات و دوبی با محمد و محسن و یاسر و فائزه و باندهای دیگرتان، و اینک موریس و ژان و استیو باندهای خارجی خریداری شده اتان. و اما چنان که از بیت رهبری به وسیله واسطه ای دلسوخته خبر دار شدم که فردا در نماز جمعه اعلام نامزدی برای ریاست جمهوری خواهید کرد. گر چه نیک می دانید که مردم دیگر از نماز جمعه و مساجدتان دل بریده اند برای همین همه گفته اید بهتر است در جای دیگری غیر از مسجد و محراب نمازجمعه باشد ولی گویا به نظر رهبری تمکین کرده اید. با این وجود با جنگ زرگری برای بازارگرمی وانمود کرده اید که شما علی رغم میل رهبری پا به میدان انتخابات می گذارید. که البته نکته جالبی ست که هم رهبری و باندهای اطرافشان و هم شما و باندهای اطرافتان از درجه تنفر مردم نسبت به خود چنان آگاهید که در واقع با ایجاد شبهه ی اختلاف بین رهبری و خودتان خواهان شکاف در تنفر مردمید نسبت به خودتان. که اینها همه از شاه بیت های دفتر حیلت ساز شماست. البته سادگی اینجانب در این حد نیست که بپندارم سرکار و رهبری تشنه به خون همدیگر نیستید، چرا هستید، چنان که در صدر اسلام هم چنین بود و این همه شهید و شهادت و معصوم و گناهکار و قتل و کشتار و معاویه و علی و حسین و شمر و یزید و ابن ملجم و رمضان و محرم همه و همه گویای و جود امثال شما ها همگی در آن زمان است. ولی این تشنگی باعث آن نیست که در آزادی کشی و ایرانی کشی و چپاول و تخریب تاریخ و فرهنگ ، مادیت و معنویت این سرزمین با هم مشکلی داشته باشید، چنان که همانندان شما هم در صدر اسلام در این مورد خاص با هم مشکلی نداشتند. بنا بر این قهرا سوالاتی که از سرکار می کنم در واقع برای شما اظهر من الشمس است و بی معنی هم . واگر اندک وجدانی داشتید، تا کنون « اتفاقی » برایتان افتاده بود. این سوالات بیشتر از آن روست که مردم ایران که گفته می شود از حافظه تاریخی استواری برخوردار نیستند اندکی به خود آیند.
آقای هاشمی رفسنجانی
شما به عنوان مهمترین فتوا دهنده و مجری فتوای خود و پیامبرانتان و امامانتان می دانید که در زندانهای جمهوری اسلامی از آغاز تا کنون و خصوصا در سال ۱۳۶۷ ، به زندانیان دختر و خصوصا دختر بچه های باکره و قبل از اعدام تجاوز جنسی شده، شما نه در مورد قتل عام زندانیان آن سال و نه قتل زندانیان در این بیست و هفت سال چیزی گفته اید و نوشته اید، شما در مورد تجاوز جنسی پیش از اعدام به دختر بچه های گاهی زیر ده دوازده سال تا کنون چیزی نگفته و ننوشته اید. البته می دانم که سرچشمه این اعمال از یک مجوز علمی فقهی و اسلامی و فتوایی ست ولی فکر می کنم که برای روش شدن مردم شما باید توضیحات خودتان را بدهید. نفیا و یا اثباتا!
آیت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی
شما، گر چه، چنانکه گفتم خودتان را امیرالمومنین می دانید و در حد پاسخگویی پایین نمی آیید، ولی لازم است در مورد دخالت مستقیم و غیر مستقیم خودتان در شکنجه و قتل های زنجیره ای که باید اولین آنها را قتل فجیع سید جواد ذبیحی دانست تا شکنجه و قتل دکتر سامی ، شکنجه و قتل زال زاده، شکنجه و قتل احمد تفضلی ، شکنجه و قتل علی اکبر سیرجانی، شکنجه و قتل احمد امیرعلایی، قتل شهریار شفیق، شکنجه و قتل محمد علی طباطبایی، قتل کاظم رجوی، قتل عبدالرحمن قاسملو، قتل عبدالرحمن برومند، شکنجه و قتل محمد مختاری ، شکنجه و قتل محمد جعفر پویند، شکنجه و قتل پرویز دوانی، شکنجه و قتل پروانه فروهر، شکنجه و قتل داریوش فروهر، شکنجه و قتل شاهپور بختیار، شکنجه و قتل سروش کتیبه، قتل اویسی، قتل مصطفی چمران، قتل اسماعیل رایین، قتل نیک منش، قتل رضا مطلومان، قتل و شکنجه مجید شریف، قتل عباس زریاب، قتل صیاد شیرازی، شکنجه و قتل احمد خمینی، قتل اشرف برقعی، قتل سیامک خسرو براتی، قتل جمیله اسماعیلی، قتل محسن کمالی، قتل محمد رضا نژاد ملایری، قتل شهره نیک پور، شکنجه و قتل غفار حسینی، شکنجه و قتل فریدون فرخزاد، شکنجه تجاوز و قتل زیبا کاظمی و هزارن قتل و ترور دیگر که گاهی خانواده هاشان از ترس، حتا قتل عزیزان خود را فاش هم نکرده اند توضیح دهید.

آیت الله هاشمی رفسنجانی شما چنانکه خود می دانید اسمتان با خون و قتل و آدم ربایی و آدمکشی مترادف است. لطفا در مورد شکنجه و قتل در زندان های با نام ونشان و بی نام ونشان حکومت اسلامیتان توضیح دهید. بفرمایید که چگونه امیر غضب و امیر المومنین ِ یکی از خونخوارترین حکومتهای همه دوران اسلامی هستید. شمایی که در نماز جمعه خطاب به ما ها گفتید که فیتیله چراغ فانوس را پایین بکشیم تا آدمکشانتان بتوانند در تاریکی شب ِ حکومت اسلام فرار کنند و از نظرها محو شوند.
آیت الله هاشمی رفسنجانی خواهش می کنم در مورد برادر و زیر دستتان سعید امامی اسلامی توضیح دهید، در مورد برادر و تحت امرتان وحید گرجی و ترور های او در اروپا توضیح دهید.

آیت الله هاشمی رفسنجانی می دانم که آنچه را ما می دانیم از جنایت و ناپاکی حکومتتان ذره ای ست در برابر دریایی از ناپاکیها و دشمنی ها با فرهنگ و تمدن ایرانی و انسانی اما با همین « دانش » اندک ما، و در همین سطح بیایید و در مورد رانتخواران و زالو صفتان، نور چشمیان و زمین خوران و باج بگیران و ...دوربرتان و دور بر امامتان و مرادتان و پیغمبرتان تو ضیح دهید ، برای این توضیح خواهش می کنم اول به خود و خانواده تان بپردازید تا نوبت دیگران شود.

آیت الله هاشمی رفسنجانی، شما همچون من می دانید ، چنانکه در ابتدا گفتم، در انبان این مذهب چیست، شما را به خدا بیایید و برای خودتان در تاریخ ایران بعد از اینهمه جنایات یک کار خوب هم بکنید، بیایید واقعا بگویید در انبان چیست!! بیایید بگویید که این دین نه شهید پرور است و نه طرفدار علم است و نه طرفدار مردم است این دین به خواص گفته است که برای عوام است، به خواص گفته است که تمام قوانین احمقانه اش برای عوام است، در حقیقت این دین احمق پرور است، برای تحمیق مردم آمده، بنا بر این چنان خودتان هم یک روز برای من تعریف کردید، اسلام دین عوام است و دین خواص، خواص ـ شاید شما و پیمبر تان و شورای نگهبانتان و دیگر روحانیون خواصید ـ و راست هم می گویید ـ و بقیه فرمانبرند. و کشور شهید پرور ایران در واقع یعنی حکومت احمق پرور ایران ، حالا شما را به خدا بیایید و راستش را بگویید به مردم که در این انبان جز مواد متعفنه وجود ندارد، جز پوچی و پوکی خرد گریزی نیست جز خرافات نجس و پاکی و ممنوعیت و واجب و مستحب نیست. باور کنید خدا و مردم شما را خواهند بخشید ـ گر چه می دانم که شما هشیار تر از این هستید که به خدا ایمان داشته باشید!

ولی حالا سئوال من این است که شما خود می دانید که دست کم در جنگ شما مسئول مستقیم حدود یک ملیون تا یک ملیون سیصدهزار نفر کشته و معلول هستید، بیایید راستش را بگویید که چرا دست کم پنج سال جنگ اضافه را به مردم ایران تحمیل کردید، گر چه همه می دانند که از ابتدا هم این شما و آقای دعایی و آقای خامنه ای و با دسیسه و راهنمایی و فتوای آیت الله خمینی رفتید و خصوصا با پادویی آقای دعایی در عراق نماز جمعه تشکیل دادید و در بغداد و نجف مرگ بر صدام گفتید: آری گفتید مرگ بر صدام، و با این کار جنگ به پا کردید و بچه های مردم را به کشتن دادید. این موضوع برمی گردد به سال ۵۸ و آمدید در تلویزیون حکومتی ، باد به غبغب انداختید و هر کدامتان خواهان صدور انقلاب شدید و گفتید که برادران ما در عراق شعار « مرگ بر صدام » سر داده اند... و چه و چه. وشد آنچه که آرزوی شدنش را داشتید، تبدیل ایران به مراتع و دشت و دمن و آغل پروش شهید، و مردم ایران را تبدیل به گوشت دم توپ کردید، و هنوز صدای دروغ شما در نماز های جمعه ضبظ است که برای تحمیق مردم ایران چها که نمی کردید و چها که نمی گفتید. امروز طبق آمار پشت پرده و چنانکه شما خود می دانید تعداد و کشته ها و معلولین ایران سه ملیون هفتصد هزار نفر است. و شما چقدر دروغگو و حیلتگرید که آنرا در نماز جمعه به سی و شش هزار و چند نفر کاهش داده اید.( البته این را برای شما نمی گویم برای مردم می گویم تا بدانند، سردارشان کیست و برای جنوبی ها می گویم که بدانند فرمانده جنوبشان و کویرشان کدام است) و فردا می خواهند به چه کس رای بدهند.

آقای رفسنجانی خواهش می کنم بفرمایید نظرتان در باره آن همه نامردی و نامردمیی که بر روزنامه ها و اهالی آنها رفت چیست، نظرتان در باره شکنجه و اسارت اکبر گنجی، ناصر زرافشان، عباس عبدی، سیامک پورزند، رضا علی جانی، هدا صابر، محمد بسته نگار، پیمان پیران، حبیب الله پیمان، احمد باطبی، بینا داراب زند، ارژنگ داوودی، حجت زمانی، مهرداد لهراسبی، فرزاد حمیدی، جعفر امامی، و شکنجه و بیشتر از یک ربع قرن زندانی و شکنجه عباس امیرانتظام و دیگران بی نام و نشان و اینترنت نویسان وبلاگی چیست؟ لبخند نزنید! می دانم نظرتان چیست، این سوال را از شما می کنم تا مردم بشنوند.

آیت الله العظمی هاشمی رفسنجانی خواهش می کنم نظرتان را در مورد تیر باران ها و حلق آویز ها و دارزدن ها در ملاء عام بفرمایید. سنگسارها شلاق زدن ها دست بریدن ها و پا بریدن ها و چشم در آوردن ها را همچنان جزو اصول و حکومتتان می دانید یا از اسلام ناب محمدی عدول می کنید؟ برای سومین بار ریاست جمهوریتان و برای بیست هشتمین سال قدرتان قرار است چه چیز تازه ای پیشنهاد کنید؟ آیا چیز تازه ای هست؟ اگر هست پس چرا بیست و هفت سال صبر کرده اید؟

آیت الله هاشمی رفسنجانی سردار بزگ کویر، نظرتان را در باره حجاب اجباری و چادر و چاقچول زنانه و پوشه ی آنها بفرمایید، و خصوصا بفرمایید چه فرق است بین تهران و رفسنجان و ژنو و پاریس و لندن که فاءزه پیوسته در این چند شهر در رفت و امد و با دلار های باد آورده ... و چه فرق است بین فائزه و دختران دیگر ایرانی. و خصوصا بفرمایید تا چه اندازه بجاست که مردم ایران فائزه رفسنجانی را با اشرف پهلوی مقایسه می کنند. البته امید وارم به خاطر این مقایسه به طرفین بر نخورد.

آیت الله العظمی علی اکبر هاشمی رفسنجانی چنانکه گفتم متاسفانه اینجانب نیز روحانیم، چند سالی پیش از آن که شما عمامه بر سر گذارید من آنرا بر سر گذاشته ام، آفتاب لب بامم، بیمارم ، ولی باید بگویم آنچه که مربوط به جنایاتتان است شما چه آنها را به رسمیت بشناسید یا نه، در و دیوار شهادت خود را خواهند داد، و تاریخ آنها را ثبت خواهد نمود، و شما هم، در خلوت می دانید که دستتان به خون ملیونها انسان و اشکریزی ملیونهای دیگر بوده و هست. و آنچه که مربوط به حرمت و حـِلّیت در اسلام است شما هم چون من می دانید که متاسفانه این دین اصلاح پذیر نیست، و در بطن خود آدمکشی و قتل و غارت دارد، و اینها همه از فرامین و احکام الهی ست، و این چنین نیز به زور شمشیر وارد کشور ما شده و همچون یک بیماری وارد خون ما گردیده و می گردد. بنا بر این، از این دین، داروی همین بیماری را نخواهید، اگر ممکن بود در اینهمه قرن و خصوصا در این همه سال شده بود. تمکین کنید بر حرف و نظر مردم و بپذیرید یک رفرندوم آزاد و کامل را و بیایید با هم به مسجد بر گردیم و بیش از این با این مردم و این مملکت بازی نکنیم و جنگ، و گر نه سر گذشت ما به مراتب بد تر صدام خواهد بود. که گناه شما روحانیون و متاسفانه اینجانب هم، اگر صد چندان او نباشد ده چندان او هست. بیایید به مسجد برگردیم.
در خاتمه از اینکه فرزندم این متن را ویراستاری و ماشین نویسی کرده از او تشکر می کنم. تشکر دیگرم از سایت محترم گویا ست.

محمد هادی معصومی (روحانی) کرج
۱۵٨۲٨ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣٨٨       

    از : علی تهرانی

عنوان : جنبش سبز
توقع زیادی از جنبش سبز نباید داشت. اصلاحات از درون اگر به معنای ریختن ترس مردم از سپاهی و دادگاه انقلاب و آدمکشهای حرفه ای این رژیم باشد که این رژیم یکماه هم دوام نمی آورد. لازم به گفتن نیست که از هر دختر بچه دبیرستانی که حجاب اجباری دارد تا پیر زن ۸۰ ساله ای که فرزندش به دست این رژیم از بین رفته و یا آواره شده فقط و فقط از ترس سرکوب و زندان وشکنجه است که به خیابان نمی ریزند و فریاد مرگ بر این و آن سر نمیدهد.

حال در یک چنین جامعه ای و با این حجم از کینه و نفرت، آقای موسوی و جنبش سبزچطور میتوانند رژیم اسلامی را از درون اصلاح کند؟

فراموش نکنید که رژیم شاه که در آن بخش خیلی کوچکی از جامعه با حکومت طرف بود و در آن فقط اختناق سیاسی حاکم بود بعد از اعلام فضای باز سیاسی عمر حکومت به یکسال هم نرسید.

رژیم جمهوری اسلامی برای بقا چار ه ای جز سرکوب وحشیانه مردم ندارد. جوانانی که شجاعانه به مقابله این رژیم میروند میبایستی آگاه از این موضوع و فارغ از هر گونه خوش باوری و دل بستن به اصلاحات و افراد درون رژیم، اقدامات خود را برنامه ریزی و اجرا کنند. که البته در این راه تلفات زیادی متحمل خواهند شد و اگر برنامه ای برای فردای جمهوری اسلامی نداشته باشند عاقبت کار نیز نا معلوم خواهد بود.
۱۵٨۱٨ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣٨٨       

    از : محمد رضا از تهران

عنوان : آخر شما بکدام اعتبار، بخاط کدام کیفیت این حکومت هنوز هم خواهواهان حکومت اسلامی
بنظر من باید با نظارت بین المللی یک رفراندوم در ایران برقرار شود. تا ما بفهمیم و بعد از فهمیدن قبول هم بکنیم که مردم ما آیا جمهوری اسلامی می خواهند یا جمهوری ایرانی، جمهوری کامل! و البته کسان دیگری نیز در ایران مدعی هستند که مثلا حکومت پادشاهی. اما من با همه ی احترامی که برای همه ی ایرانیان قائلم فکر نمی کنم که پادشاهی در ایران زمینه ای داشته باشد. اما شاید باید این راه سوم نیز فراموش نشود. انوقت است که هر کس برنده ی این انتخابات شود باید او را برنده دانست.
اما یک مسئله حائز اهمیت فراوان است. و آن اینکه حکومتی که پاسدارانش و بسیجیانش به دختران و پسرانش که بدون هیچ خشونتی تظاهرات کرده اند و حالا گرفتار آنانند تجاوز جنسی و شکنجه ی تا مرگ می کند، حکومتی که دخترتن و پسرانش را به گلوله می بندد، حکومتی که از لبنا و فلسطین حزب الله می آورد تا به بچه های مردم تجاوز کنند، حکومتی که از گلد زدن برحم زن آبستن ابایی ندارد. دگیر وحشتناک است که بگوییم : جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش!!
من از آقای میرحسین تقاضا می کنم که ایشان توضیح دهند. توضیح دهند که این حکومت دیگر کجایش قابل دفاع است، زندانهایش، سابقه اش، شکنجه هایش، تجاوزات جنسیش، فساد و قاسد پروریش، نا جوانمردی و ناجوانمرد پروریش، فتوای ازاله ی بکارتش، برباد دادن اقتصادی کشورش، فراری دادن تمامی مغز های کشورش، فاحشه پروریش، رایج کردن رشوه گیری و رشوه دهیش و... و آخر شما بکدام اعتبار، بخاط کدام کیفیت این حکومت هنوز هم خواهواهان حکومت اسلامی هستید. کدام!
۱۵۷۶۷ - تاریخ انتشار : ٣۰ مرداد ۱٣٨٨       

    از : ناصر مستشار

عنوان : آیا سیل جاری شده ،همه را با خود می برد؟
پاسخ من به آقای فر آورده گرامی! خمینی را لعنت کنیم یا خود را؟ مقاله آقای مهیار فر آورده در سایت ایران گلوبال....بنظرم اول باید خود را لعنت کنیم نه خمینی را ! چرا که خمینی باتمام صراحت گفت که خواهان برقرار ی حکومت اسلامی در ایران است. علیرغم همه اینها مردم به خمینی لبیک گفتند و بدنبالش افتادند .انقلاب ۵۷ جنبش متراکم وخفه شده بعد از کودتای ۲۸ امرداد بود.

بنظرم اول باید خود را لعنت کنیم نه خمینی را ! چرا که خمینی باتمام صراحت گفت که خواهان برقرار ی حکومت اسلامی در ایران است. علیرغم همه اینها مردم به خمینی لبیک گفتند و بدنبالش افتادند .انقلاب ۵۷ جنبش متراکم وخفه شده بعد از کودتای ۲۸ امرداد بود. ۲۵ سال تمام نیروهای سیاسی و روحانیت علیه شاه مبارزه وتبلیغات کرده بودند.شاه بجای رفرم و دادن آزادی های سیاسی در قبل از شروع انقلاب ارتجاعی و اسلامی ۵۷ ، اما بجایش درجه سرکوب را بالاتر برد وایران را تک حزبی اعلام کرد.اشتباه بزرگ سیاسی دکتر شاپور بختیار در این بود که می بایستی آن هنگام که آقایان کریم سنجابی وداریوش فروهر ودیگر ملیون در ماههای مهر و آبان سال۵۷به خمینی پیوسته و حکومت اسلامی اورا لبیک گفته بودند ،شاپور بختیار قبل از پذیر ش مقام نخست وزیر در دی ماه ۵۷ در ماههای مهر و آبان با برقراری حکومت اسلامی به مخالفت برمی خاست تا یک انشعاب بزرگ را درون جنبش سیاسی و اجتماعی را مسبب و آغاگر میشد. اما پس از پذیرش مقام نخست وزیری توسط ایشان ،بسیار ی فکر کردند که شاپور بختیار بین قدرت و مردم ،به قدرت روی آورده است.پس از آن شاپور بختیار هرچقدر در باره شکل گیری دیکتاتوری نعلین فریاد زد ،دیگر گوش شنوائی وجود نداشت چرا که او از جایگاه مقام دولتی سخن می گفت نه در کنار مردم!

در روزهای اخیر نیز جنبشی در جریان هست که بازهم مانند سال ۵۷ مانند آتشفشان خاموش به فواران در آمده است. علیرغم شجاعت ها و خود گذشتگی هائی که از جانب آقایان موسوی و کروبی مشاهد میشود اما هم اکنون رهبری پیشرو وهماهنگ برای مردم ایران وجود ندارد و جنبش سبز امید با پلاتفرم مبارزه در چهارچوب قانون اساسی می خواهد کاری بکند که از همین حالا دارند همه جنبش را به انقیاد و انزوا می کشند.یکی از نقاط قوت خمینی در به سرانجام رساندن انقلاب اسلامی ،اقامت وی تا ۱۰ روز قبل از پیروزی انقلاب در خارج کشور بود.اینک خطرات بزرگی برای جان آقایان کروبی و موسوی از جانب حکومت اسلامی و جود دارد که نمی توان آنها را در نظر نگرفت!شاید آنها از تاکتیک طلاب حوزه علمیه قم در سال ۵۶ بعد از توهین به خمینی سود می برند که در قطعنامه پایانی تظاهرات خود در قم نوشته بودند که آنها تنها خواهان اجرای کامل و صحیح قانون اساسی مصوبه مشروطه با همه متمم هایش هستند ؟سال ۵۷ سیلی ناگهانی همه را باخود برد.اینک نیز سیلی دیگر آغاز شده است ومی خواهد همه را باخودش ببرد.انحلال طلبی در میان بخشی از نیروهای سیاسی که مدتها برای آن اهداف زحمت کشیده اند اینک رواج پیدا کرده است و هرکس بدون شناسنامه و صف مستقل می خواهد در جنبش سبز شرکت کند تا اگر اتفاق بزرگی رخ داد ، بعدا بگوید ما هم بودیم. ۳۰ سال تحمل حکومت ضد انسانی حاکم برایران ، مردم را به ستوه آورده است ،طبیعی است که مردم به هرناجی در دسترس لبیک خواهند گفت.بزرگترین اشتباه نزدیکان موسوی و کروبی در این هست که برای شرکت در مبارزه کنونی شرط و شروطی گذاشته اند. همین باعث انزوای آنها خواهد شد.نیروی های سیاسی آزادیخواه نمی خواهند خود را در چهارچوب قانو ن اساسی ارتجاعی و و لایت فقیه محصور کنند.جنبش کنونی اگر به فراروئی و اعتلا برسد و بسیاری از مرزها و تابوها را بشکند آنموقع پیروز خواهد شد. موسوی همچنان تقیه می کند و از اینکه قانون اساسی پشت سر گذاشته شود در هراس بسر می برد.تعهد و التزام به ارواح خمینی ، آنقدر در میان موسوی ودیگران زیاد و موج می زندکه حتی نمی خواهند به سخنان خمینی قبل از انقلاب ۵۷ گوش فرا دهند که گفته بود:«نیاکان ما حق نداشتند برای نسل امروز ما حکومت تعین کنند ونسل امروز خودش می تواند نظام سیاسی خود را انتخاب کند«

آری ،آقای موسوی ! نسل امروز ما آنقدر عاقل و منطقی وبالغ هستند که مانند سال ۵۷ نیز می توانند برای خود تصمیم بگیرند و نظام دلخواه خود را بر سرکار بیاورد.پس بیهوده تلاش نکنید تا نسل کنونی را که ۷۰ درصد جمعیت کشور را تشکیل می دهند ،همچنان در سالهای ۵۷ نگاهدارید!
۱۵۷٣۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ مرداد ۱٣٨٨       

    از : خشایار پرورش

عنوان : خواست تاریخی مردم ایران
تا زمانیکه مردم ایران به خواست تاریخی خود یعنی استقلال و ازادی و تمامیت ارضی دست پیدا نکنند این جنبش ها و خیزش های ملی ادامه خواهد داشت.

در هر دوره از تاریخ بیان این هدف ملی یا بصورت انقلاب مشروطه بود ویا در شورش مردم برای رفاه وازادی که به تسلط اسلامگرایان در سال ۵۷انجامید.

هردوی ان جنبش ها با شکست وتوطعه روبرو شدند.جنبش سبز نمیتواند خارج از
سه اصل بالا اهداف فردی گروهی و دینی و حزبی را نمایندگی کند.

تحول اتی حنبش سبز نمیتواند در چهار چوب اسلام زندانی شودو بی شک
جدائی دین از حکومت و اسقرار حکومت قانون بر اساس رای ازاد مردم باید در صدر خواست ها و اهداف جنبش باید باشد.

در ۳۰ سال گذشته نظام اسلامی نشان داد که منافع ملی مردم ایران در برابر منافع تروریسم اسلامی در پائین جدول قرار دارد.غارت منافع ملی و ثروتهای ملی در راه اهداف تروریستی و دشمنی با غرب از اهداف اسلام کنونی است.

این تحول نه تنها باید جنبش سبز را در مسیر تعادل و همکاری با همه گشور ها بکشاند بلکه تحول تاریخی در دین اسلام و زدودن بخش های ارتجاعی ان وظیفه
بخش روحانی این جنبش است.

آینده جنبش تاریخی مردم ایران که در حال حاضر مهر سبز به پیشانی دارد باید به نقش مخرب دو گروه در تاریخ ایران توجه کند و اجازه ندهد ای جنبش مورد بهرهبرداری سیاسی این دو گروه قرار گیرد.چپ روی و اسلامگرا ئی سنتی.
۱۵۷۲۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ مرداد ۱٣٨٨       

    از : بقیه بسیار مهم از ایران

عنوان : نامه به کروبی
آقای کروبی فرزندتان حسین در پاسخ به سوال خبرنگار دویچه وله که از وی پرسید:
«چه مورد مشخصی ایشان (منظورشان شما بودید) شنید که خیلی منقلب شد؟» گفت:



«ایشان مرتب با خانواده‌های زندانیان ملاقات دارد. من نفهمیدم آنشب که این خبر
را شنیده بود، کدام خانواده پیش او بوده اما مادرم گفت آقاجانت خوابش نبرد»



آقای کروبی چه خوب که با خانواده زندانیان و کشته شدگان دیدار دارید. چه خوب که
یک شب احساس مسئولیت کردید و به خاطر ظلمی که در حق خانواده ها شد خواب به
چشمانتان نیامد. این مقدمه خوبی است. آقای کروبی من بخاطر همین یک شبی که خواب
بر شما حرام شد از شما قدردانی می کنم. من و امثال من آدم های قدرناشناسی
نیستیم. شاید این سرآغازی باشد برای شما. نترسید ادامه دهید. دل دل نکنید. خیر
شما در این است که از راهی که پا در آن گذاشته اید بر نگردید. ثابت قدم باشید
و جلو بروید.



آقای کروبی ! بهناز شرقی شب عید برای دیدار با برادرش شهنام به قزلحصار آمده
بود. سرش را جلوی چشم فرزند شش ساله اش نیما لای در آهنی زندان گذاشتند و له
کردند. آب از آب هم تکان نخورد. برادرش را می خواستند مجبور کنند که اعتراف کند
منافقین این بلا را سر خواهرش آورده اند. مثل همین اعترافاتی که این روزها می
بینید. اما آن بچه ها و آن نسل کجا و این حضرات کجا.

می دانید مادرش چه ها کشید، بهناز تنها دختر مادرش بود. مادر وفات یافت و
مجازات جنایتکاران را ندید. اما احساسش به نظام را می توانید در شعرهایش که
انتشار یافته بیابید. من هم مطلبی راجع به او نوشتم که در اینترنت انتشار
یافت.

آیا دیداری با آیت الله گلزاده غفوری از دوستان و همراهان سابق خود داشته اید؟
دختر ایشان مریم و دامادشان علیرضا حاج صمدی در قتل عام ۶۷ اعدام شدند. ایشان
بیش از هشتاد سال سن دارند اما اطلاعی از قبر فرزند و دامادشان ندارند. آیا
نظام عدل و داد اسلامی که مدعی اش هستید چنین حکم می کند؟ آقای کروبی بعد از
کشتار ۶۷ شما دو دوره رئیس مجلس این نظام بودید؟ آیا به درد دل ایشان و امثال
ایشان گوش کرده اید؟

رضا و مریم محمدی بهمن آبادی هردو اعدام شدند پدرشان در تصادف با موتورسیکلت
فوت کرد و مادرشان سال گذشته دق کرد. آن ها تا لحظه مرگ خبری از محل دفن
فرزندانشان نداشتند.



خانواده سید احمدی که دو فرزندشان محسن و محمد در سال ۶۷ اعدام شدند هنوز از
محل دفن فرزندانشان بی خبر هستند. پدرشان فوت کرد و مادرشان بیمار است.

خانواده میرزایی دو نفر از فرزندانشان در تهران در کشتار ۶۷ جان دادند از
قبرشان اطلاعی ندارند. پدر شان جان داد. در کتاب آیت الله منتظری از پدرشان یاد
شده است. چند نفر دیگر را می خواهید نام ببرم.

صدها زندانی مارکسیستی که بعضی هایشان با شما در زندان شاه هم بند بودند در
کشتار ۶۷ اعدام شدند قبر هیچ کدامشان مشخص نیست. آیا با خانواده های آن ها
دیدار کرده اید؟

آقای کروبی شما پیشتر در پاسخ به احمد منتظری فرزند آیت الله منتظری برای توجیه
کشتار ۶۷ گفتید که زندانیان در زندان شورش کرده و تواب ها را کتک زده بودند!
گیرم که چنین کرده بودند آیا باید به خاطر کتک زدن چند تواب، هزاران نفر را در
سراسر کشور به دار می کشیدند؟ انصافتان کجا رفته است. شما که ادعای جنایتکاران
را در باره کشتار ۶۷ پذیرفتید و تکرار کردید چرا ادعای امروز آن ها را که می
گویند شما می خواستید انقلاب مخملی کنید نمی پذیرید؟ چرا توجیه آن ها برای
بدرفتاری با زندانیان و شکنجه و تجاوز و ... را نمی پذیرید؟ آقای کروبی تا دیر
نشده طلب عفو و بخشش کنید و برای جبران گذشته قدم بردارید. این شاید آخرین فرصت
برای شما باشد. تا دیر نشده بجنبید.


ایرج مصداقی


نگارش ۱۸ مرداد ، بازبینی ۲۳ مرداد ۱۳۸۸





Irajmesdaghi@yahoo.com



www.irajmesdaghi.com
۱۵۷۲۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣٨٨       

    از : بسیار مهم از تهران

عنوان : نامه سرگشاده به آقای مهدی کروبی
نامه سرگشاده به آقای مهدی کروبی

[ ایرج مصداقی]


آقای کروبی بلافاصله پس از خواندن نامه تان به رفسنجانی مطلبی که در پی می آید
را نوشتم، ۵ روز است که با خودم کلنجار می روم آن را منتشر کنم یا نه؟ به ویژه
که هجوم سنگین گماشتگان ولی فقیه در نهادهای دولتی و نمایشات نماز جمعه برعلیه
شما با هدف جلوگیری از افشای واقعیت نیز آغاز شده است.

در طول هفته در تردید و دو دلی به سر می بردم به ویژه که در بحبوحه ی بیست و
یکمین سالگرد کشتار ۶۷ به سر می بریم. قصد نداشتم و ندارم در این شرایط شما و
تلاش هایتان را تضعیف کنم. مسیر شما را درست ارزیابی می کنم. برای همین خامنه
ای افسار ائمه جمعه نزدیک به خودش را باز کرده است. شما خود بهتر می دانید
جنایتکاری همچون ابراهیم نکونام کوچکتر از آنست که به شما اسائه ادب کند و
خواستار دستگیری و شلاق خوردن تان شود. اما دو چیز مرا وادار می کند این نامه
را انتشار دهم.

۱- تعهدم به عزیزانی که در زیر خروارها خاک سرد و سیاه خفته اند؛ هیچ منفعتی در
این دنیا نمی تواند مرا راضی کند چشم بر حق شان بپوشم. همچنین تعلق خاطرم به
هزاران مادر و همسر و فرزندی که عزیزانشان را حاکمیت سیاه و ننگین جمهوری
اسلامی پرپر کرد.



۲- تعهدم به انسانیت و ارزش های انسانی؛

دلم نمی خواهد هیچ کس را در اردوی جنایت و جنایتکاران ببینم. اگر احساس کنم کسی
می خواهد سر سوزنی خود را کنار بکشد، تلاش می کنم به او کمک کنم. اگر کسی
بخواهد حتی اندکی از حق مردم دفاع کند سعی می کنم به او کمک کنم. پیش از این
نیز چنین رویکردی داشتم. مواضع اخیر شما مرا برانگیخت تا مواردی را با شما در
میان بگذارم. این کار مسبوق به سابقه است. اولین بار نیست که انجام می دهم.



۲۵ سال پیش در مهرماه ۱۳۶۳ در حالی که لاجوردی راس کار بود در زندان قزلحصار
پس از ملاقات با حجت الاسلام انصاری نجف آبادی (معروف به ناصری داماد) نماینده
آیت الله منتظری و به اصرار او و با توجه به صداقتی که در آیت الله منتظری سراغ
داشتم حاضر شدم گزارشی از زندان را برای ایشان بنویسم. بطور فهرست وار آن چه
را که دیده بودم و از سرگذرانده بودم در دفترچه ای چهل برگی و در هشتاد صفحه
نوشته و تحویل نماینده ایشان دادم و چند روز بعد، از رسیدن گزارشم به ایشان
اطمینان حاصل کردم. البته کتمان نمی کنم مثل چند روز گذشته تردید داشتم که آیا
نامه نوشتن به ایشان درست است یا نه؟ اما بالاخره بر تردیدهایم فایق آمدم و
امروز خوشحالم که چنین کاری کردم و به سهم خودم حقیقت را برای ایشان روشن کردم.
امیدوارم در آینده از نوشتن نامه به شما هم احساس خوشحال کنم.

هنگام نوشتن گزارشم به آیت الله منتظری دچار این ذهنیت نبودم که با روشنگری ام
اوضاع زندان ها تغییر کند و یا دار و گلوله و داغ و درفش و کابل و زنجیر و
قپانی و ده ها نوع شکنجه رایج در زندان های نظام به کناری نهاده شود. در گزارش
به آیت الله منتظری نیز روی این مسئله تاکید کردم.

هدفم در کنار تلاش برای جدا کردن ایشان از خمینی و جنایاتش، کوششم برای عاقبت
بخیر شدن ایشان هم بود. از همراهی ایشان با خمینی دل چرکین بودم. دلم نمی خواست
با وارستگی که در او سراغ داشتم در ردیف جنایتکاران ببینم اش. امروز خوشحالم که
آیت الله منتظری را در صف جنایتکاران نمی بینم و از این که او تلاشش را برای
نجات جان مخالفانش که یکی از آن ها من باشم به خرج داد قدردانش هستم. هرجا که
فرصتی یافتم یا بیابم بر این نکته تاکید کرده و می کنم.

آقای کروبی وقتی انصاری نجف آبادی از من پرسید از دست من چه کاری بر می آید با
آن که می دانستم آن روزها آیت الله منتظری دست نسبتا بازی دارند فقط خواهان این
شدم که سلام مرا به حجت الاسلام محمد محدث بندرریگی که در بند دیگری بود
برساند. او انتظار داشت که من در جهت تسهیل و تخفیف پرونده و حکمم چیزی بخواهم.
من دنبال منافع شخصی ام نبودم.

آقای کروبی من بعد از آن نامه هفت سال دیگر نیز در زندان ماندم و شاهد جنایات
بیشتری بودم. جنایاتی که در تاریخ معاصر کمتر مشاهده شده است.

یادم می آید وقتی آیت الله منتظری با توجه به اطلاعات دقیقی که از زندان ها و
جنایات دستگاه امنیتی و اطلاعاتی داشت، رو در روی خمینی ایستاد یکی از کسانی که
در پروژه برکناری ایشان پیشقدم شد شما بودید. زعامت خامنه ای محصول تلاش های
شما و مخاطب نامه اخیرتان بود. هر دو نتیجه اعمالتان را می بینید.

نمی خواهم گذشته را به رخ تان بکشم و مسئولیت تان را در وضعیت پیش آمده یادآوری
کنم؛ به گذشته نقب می زنم تا هم از حق عزیزانم دفاع کنم و هم مستولیت تان را
یادآور شوم و در این راه کمکتان کنم.

آفتاب عمر شما لب بام است. چه بهتر فکری برای عاقبت بخیری خود کنید. در روزهای
اخیر شما بارقه ای از آن را نشان داده اید. قبل از هرچیز نامه ای نوشته و علنی
از آیت الله منتظری به خاطر اتهامات ناروایی که ۲۱ سال پیش به ایشان وارد کردید
پوزش بخواهید. این کمترین کاری است که می توانید انجام دهید و ابتدایی ترین
قدمی است که بایستی بردارید. این کار پای شما را برای برداشتن گام های بعدی باز
می کند. راهی جدید را پیش رویتان می گشاید. به پشت سرتان نگاه کنید همان روزی
که به اراده خامنه ای برای تثبیت کودتا نه گفتید راه جدیدی پیش رویتان باز شد.
درهای جدیدی رویتان گشوده شد. حتی چشم تان به حقایق باز شد.

آیت الله منتظری وقتی در مقابل امام و استادش ایستاد از امروز شما جوانتر اما
عاقل تر و پخته تر بود. مرگ حق است. دیر یا زود من و شما را نیز در خواهد ربود
پیش از آن که دیر شود فکری کنید.

اگر چه لازم است حساب خود را از آن چه در دو ماه گذشته اتفاق افتاده جدا کنید و
از این بابت شما کارهای مثبتی انجام داده اید؛ اما باور کنید کافی نیست. شما و
هرآنکس که کوچکترین صداقتی دارد بایستی حساب خود را از ۳۰ سال جنایت نظام که
شما یکی از «استوانه » هایش بودید جدا کند. از مردم عذر تقصیر بخواهید. سرنوشت
خود را از «امام راحل» و ... جدا کنید. شما را با ایشان در یک قبر نمی گذارند،
هرکس مسئول اعمال خود است.

ببینید چه ولوله ای برعلیه شما بخاطر حق گویی تان راه انداخته اند، رجاله هایی
جنایتکاری چون علم الهدا شما را تروریست خوانده اند. احمد خاتمی را ملاحظه
کنید. این ها محصول نظام جنایتکاری هستند که سه دهه است بر جان و مال مردم ما
مسلط شده است. یادتان می آید آیت الله منتظری در بهار ۶۸ که هیچ صدایی نبود
چقدر تنها بود و شما و دوستانتان میانه داران میدان علیه ایشان بودید.

آقای کروبی برخلاف آنچه شما و دوستانتان تبلیغ می کنید آن چه پس از کودتای ۲۲
خرداد ۸۸ در کشور اتفاق افتاده پدیده ای خلق الساعه و جدید نیست. ریشه در گذشته
ای تاریک و سیاه دارد.

درست است که تا کنون نام ۶۹ شهید قیام مردم به دست آمده است ولی خود بهتر می
دانید تنها در روزهای ۳۱ خرداد و ۱ تیرماه ۶۰ ده ها نفر به جرم شرکت در تظاهرات
مردم تهران که مشابه تظاهرات های اخیر بود اعدام شدند. حداقل ۱۲ دختری که اعدام
شدند هویت شان برای دستگاه قضایی مشخص نبود. شیخ محمد گیلانی که پس از کودتای
اخیر مدال «عدالت» جمهوری اسلامی برای سه دهه جنایت بر سینه اش درخشید معتقد
بود که وی کاری به نام و هویت افراد ندارد بلکه به «هیکلی» که در مقابل او به
عنوان متهم ایستاده کار دارد و به همین دلیل بدون آن که اطلاعی از هویت افراد
داشته باشد فرمان اعدام را صادر می کرد. آیا در فرهنگ شما به این عمل «کشتار
وحشیانه» نمی گویند؟ چه خطایی از یک دختر نوجوان دانش آموز در یک تظاهرات
اعتراضی از همان نوعی که در دو ماه گذشته بارها اتفاق افتاده می توانست سر زده
باشد که مستحق چنین مجازات هایی باشد؟

کودکان زیر ۱۵ سال را اعدام کردند. به پرونده اعدام شدگان دهه ۶۰ رجوع کنید.
کودک ۱۲ ساله ای همچون فاطمه مصباح چه خطایی می توانست مرتکب شده باشد که مستحق
این باشد که مقابل جوخه تیرباران بایستد؟ آیا شما اجازه می دهید نوه دوازده
سالتان شب تنها جایی بخوابد که هم سن او را مقابل جوخه ی مسلسل ژث قرار دادند؟
آیا این جنایت علیه بشریت نیست؟ خطای فاطمه تنها این بود که حاضر نشد به پدر و
مادر و خواهر و برادرانش که مظلومانه کشته شده بودند اهانت کند.

آقای کروبی یک بار دیگر به نامه مورخ مهرماه ۶۵ آیت الله منتظری به «امام راحل»
رجوع کنید. یک بار دیگر مفاد آن را بخوانید و کمی فکر کنید. شما امروز از تجاوز
به نوامیس مردم سخن گفته اید و هتک حرمت. به نکاتی از آن توجه کنید:

... «آیا می دانید در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که
هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است ؟ !

آیا می دانید عده زیادی زیر شکنجه بازجوها مرده ا ند؟

آیا می دانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانیهای دختر جوان
بعدا  ناچار شدند حدود بیست و پنج

نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند؟ !

آیا می دانید در زندان شیراز دختری روزه دار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از
افطار اعدام کردند؟

آیا می دانید در بعضی زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان را به زور تصرف
کردند؟

آیا می دانید هنگام بازجوئی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رائج است ؟

آیا می دانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجه های بی رویه کور یا کر یا
فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده اند و کسی به داد آنان نمی رسد؟

آیا می دانید در بعضی از زندانها حتی از غسل و نماز زندانی جلوگیری کردند؟

آیا می دانید دربعضی از زندانها حتی از نور روز هم برای زندانی دریغ داشتند این
هم نه یک روز و دو روز بلکه ماهها؟

آیا می دانید برخورد با زندانی حتی پس از محکومیت فقط با فحش و کتک بوده ؟ قطعا
به حضرتعالی خواهند گفت اینها دروغ است و فلانی ساده اندیش «.



آیت الله منتظری اسیر دست «منافقین» و عناصر مشکوک نبود، او ساده لوح نبود.
کما این که شما هم نیستید. شما هم امروز برخلاف تبلیغات دستگاه خامنه ای دروغ
نمی گویید، خناسان و وسوسه گران شما را محاصره نکرده اند، آدم های مشکوک شما را
دوره نکرده اند، تنها از حقایقی مطلع شده اید، شما هم آن گونه که بازجویان ۲۰۹
ادعا می کنند «ال جی» یا «لر گیج» نیستید. شما امروز حقایقی را به زبان می
آورید که آیت الله منتظری ۲۳ قبل بر زبان آورد. آقای کروبی برشماست که از ایشان
پوزش بخواهید.



آقای کروبی! بنیانگذار بنیاد شهید! به آمار شهیدان قیام که از سوی نمایندگان
آقای موسوی به مجلس ارائه شده توجه کنید، ۶۹ نفر است. خود آقایان هم مدعی هستند
که احتمالا آمار واقعی بیش از این است. شما هم می دانید که آمار کشته شدگان بیش
از این است. اما اگر همین را هم قبول کنیم، این رقم شما را به یاد چه رقمی می
اندازد؟ عماد الدین باقی با توجه به دسترسی اش به آمار بنیاد شهید تعداد کشته
شدگان ۱۷ شهریور ۵۷ را که «جمعه سیاه» نام گرفت ۸۸ نفر ذکر می کند و تاکید می
کند که ۶۴ نفر در میدان ژاله کشته شدند. آقای کروبی شما در طول سال های گذشته
با توجه به اشرافی که به موضوع داشتید آمار فوق را تکذیب نکردید. خود شما بهتر
از هر کس می دانید که این آمار واقعی است. شما نام میدان ژاله و خیابان ژاله را
تغییر دادید و میدان شهدا نامیدش. یک عمر نان آن را خوردید، جنایات جمهوری
اسلامی را چه بنامیم؟ کدام میدان و خیابان شهر را «شهدای» این بار قیام بنامیم؟
حالا از خودتان خجالت نمی کشید؟ آقای کروبی دنیا پیشرفت کرده است امروز با ۳۰
سال پیش قابل قیاس نیست. آن موقع لغو حکم اعدام تابو بود مثل امروز همگانی نشده
بود. جنایت در مقابل چشم مردم دنیا اتفاق نمی افتاد. شما نگاه کنید چند تا عکس
از ۱۷ شهریور هست؟ تنها چند عکس. اما امروز از لحظه به لحظه جنایات عکس و فیلم
و تصویر است. این دست جنایتکاران را می بندند. ۶۹ شهید امروز با توجه به
پیشرفتی که در دنیا بوده خیلی فجیع تر از ۱۷ شهریور ۵۷ است. این نظام روزانه به
اندازه ی شهدای میدان ژاله و ۱۷ شهریور آدم می کشت. باور کنید زخم زبان نمی زنم
وظایف تان را گوشزد می کنم. شما پس از کشتار ۱۷ شهریور ۵۷ به کمتر از سرنگونی
شاه راضی نبودید، آیا ما به کمتر از سرنگونی این نظام جنایت پیشه راضی شویم؟



شما در نامه تان به رئیس مجلس خبرگان رهبری آورده اید:



«از دستگیری‌های بی‌حساب و کتاب، از ضرب و شتم و وارد کردن جراحات تا شهادت
فرزندان این کشور، از حمله به خانه‌های مردم تا فاجعه خونین کوی دانشگاه و
برخوردهای خشن و وحشت‌انگیز حتی با خانم‌ها در سطح خیابان‌های شهر- که تاکنون
سابقه نداشته است- رخ داد که بسیار قابل تامل و پیگیری است.»



آقای کروبی آیا واقعا اعتقاد دارید که چنین اعمالی «تاکنون سابقه نداشته است»؟
آیا دستگیری بدون حساب و کتاب تازه اتفاق افتاده است؟ اگر پاسختان آری است،
آدرس اینترنتی تان را بدهید تا یک دوره چهارجلدی کتاب «نه زیستن نه مرگ» را که
خاطرات دوران زندانم است و در نزدیک به دو هزار صفحه نگاشته شده برایتان بصورت
فایل ارسال کنم. به شرافتم سوگند که چیزی را گزافه نگفته و قصد جوسازی و دروغ
پردازی هم نداشته ام.

شاید منظورتان این بوده است که چنین برخوردهایی با استوانه های نظام و یا خودی
ها سابقه نداشته است، اگر روی این مسئله تاکید کرده اید حق با شماست، مخالفتی
ندارم. من هم با شما عقیده هستم. سکوت آن روز شما و حمایت آن روز شما از
جنایتکاران باعث شد این شتر در خانه شما و دوستانتان هم بخوابد. چه بسا این شتر
فردا در خانه سعید مرتضوی و بسیاری از فرماندهان سپاه و صاحب منصبان امروز نظام
بخوابد. چه کسی فکرش را می کرد دوستان شما روزی به چنین عقوبتی دچار شوند؟ چه
کسی فکر می کرد وقتی احمد خمینی نقشه حذف زندانیان سیاسی و آیت الله منتظری را
می کشید در حال کندن گور خود است؟ چه کسی فکر می کرد وقتی سعید امامی نقشه قتل
احمد خمینی و دگراندیشان را می کشید حکم قتل خود را نیز صادر می کرد؟ «امام
امت» وزارت اطلاعات را تاسیس کرد که نظامش را حفظ کند اما قاتل جان فرزندش شد.
آیا کسی فکر این جای کار را می کرد. باور کنید من چنین تصوری نداشتم.

هاشمی عراقی که در خم رنگرزی «نظام» یک شبه شناسنامه ایرانی پیدا کرد و
«شاهرودی» شد دلش خوش است که قوه قضاییه را ترک می کند اما نمی داند اگر این
نظام بماند این شتر روزی در خانه خود و اطرافیانش خواهد خوابید. آقای کروبی
وصلت خانوادگی با این و آن نجات بخش نخواهد شد. خود بهتر می دانید حکومت آخوندی
ثابت کرده است تنها چیزی که ندارد رحمت و مهر و عطوفت و گذشت و حلم و بردباری و
قدر شناسی است.

آقای کروبی شما سال گذشته در مراسم سالگرد کشته شدن لاجوردی جنایتکار حضور
یافته و سنگ تمام گذاشتید. شما تنها نفری از «اصلاح طلب ها» بودید که در این
مراسم شرکت داشت. من از میزان دوستی و ارادت شما به لاجوردی آگاهم. آیا نمی
دانید چه جنایاتی را او مرتکب شد؟ باور کنید صدتا کهریزک را که روی هم بگذارید
به گرد پای او و جنایاتش در اوین نمی رسد. قزلحصار و گوهردشت پیشکش.

یادم هست در سال ۶۰ هم برای بازدید به اوین تشریف آوردید درست مثل حالا که
نمایندگان مجلس برای لاپوشانی جنایات هیئت تشکیل می دهند و به بازداشتگاه ها می
روند. اگر حرف های مرا در مورد اوین و جنایات لاجوردی و ... قبول ندارید از
طاهر احمدزاده بپرسید بعید می دانم با نزدیک ۹۰ سال سن بخواهد دروغی سرهم کند.
دکتر محمد ملکی که دم دستتان هست بپرسید. خود بهتر می دانید این مرد شریف در
دوران کهولت نیازی به دروغگویی ندارد. منفعتی هم در کار نیست. هرچه ایشان گفت
مورد قبول من هم هست. ایشان در سال ۶۰ در سالن یک آموزشگاه در حضور شما از
وضعیت خود گفت و به عقوبت شدیدی دچار شد که تا مرگ فاصله ای نداشت. آقای کروبی
حالا که اینقدر از راه را آمده اید و من برای همین هم از شما قدردانی می کنم
بقیه اش را هم بروید و از مردم برای ۳۰ سال جنایت و کشتار طلب عفو و بخشش و
گذشت کنید، نه برای آن چه که در دو ماه گذشته اتفاق افتاده است. این دوماه مجرد
از آن چه در ۳۰ سال گذشته اتفاق افتاده نیست.



شما نوشته اید:



«آنچه در این میان مطرح است در خصوص برخی از رفتارهای شناعت‌آمیز است که اگر
به طور متواتر از افراد مختلف که در روزهای اخیر آزاد شده‌اند، نشنیده بودم،
باورشان حداقل برای من و شما که در طول قریب به نیم قرن سردی و گرمی روزگار را
چشیده‌ایم سخت بود.

از برخوردهای خشن و بی‌محابا، بر سر مردم باتوم را خرد کردن، آنچنان که بعد از
گذشت قریب به ۴۰ روز همچنان اوضاعشان غیرعادی است و عوارض آن روی بدنشان قابل
مشاهده است .»



آقای کروبی شما از رفتارهای «شناعت آمیز» گفته اید و خبر از قربانیانی داده
اید « که بعد از گذشت قریب به ۴۰ روز همچنان اوضاعشان غیرعادی است». ممنون از
این که همین قدر هم به فکر افتاده اید. من کتابی نوشته ام به نام «دوزخ روی
زمین» در آن به داستان کسانی که در دوران حاکمیت شما و دوستانتان در قبر و
قیامت و واحد مسکونی به بند کشیده شدند اشاره کرده ام. باور کنید علیرغم سال ها
تحقیق و تجربه ی شخصی نتوانستم حق مطلب را ادعا کنم. قربانیان واحد مسکونی تنها
از میان دختران جوان و نوجوان انتخاب شده بودند. بعد از گذشت ۲۵ سال از برچیدن
آن و درمان های گوناگون در داخل و خارج از کشور «همچنان اوضاعشان غیرعادی است».
فرزانه عمویی دم دستتان است. او مادری بود که سالم تحول اوین داده شد. حالا
بعید می دانم بتواند اوضاعی را که از سر گذرانده توضیح دهد. خودتان یا نماینده
تان سری به امین آباد بزنید او را خواهید یافت.

دوست گرانقدرم مهری بعد از ۲۶ سال وقتی که خواب می بیند چهره ی بازجویش را به
سن و سال امروزش می بیند نه آخرین باری که او را ۲۵ سال پیش دیده. یعنی بازجویش
در درون او وجود دارد و همراه او پیر می شود و موهایش سفید و البته هر بار در
خواب خشن تر هم می شود. آیا چنین پدیده ای را تا به حال به عمرتان شنیده یا
خوانده اید؟ آیا برای خودتان پیش آمده کسی را که بیست سال است ندیده اید به سن
امروزش به خواب ببینید؟ آقای کروبی شما بازجویی شده اید و می دانید بازجویی و
شکنجه و یا فضای وحشت و دلهره یعنی چه؟ چند ساعت یا چند شبانه روز را در اتاق
هول آور بازجویی گذراندید؟ بعید می دانم مجموعا یک روز شده باشد. دخترانی که در
واحد مسکونی به بند کشیده شدند ۱۴ ماه مداوم چنین شرایطی را داشتند می توانید
باور کنید؟ اگر حرفم را باور ندارید از آیت الله منتظری و نماینده ایشان
بپرسید. آیت الله منتظری با اطلاع از چنین وقایعی می گفت روی ساواک را سفید
کرده اید.

می دانید قبر و قیامت یعنی چه؟ من در کتابم توضیح داده ام. ماه ها در یک جعبه
با چشم بند بنشینی و دائم به نوحه های گوشخراش و صدای بلند قرآن و دعا و
اعترافات و گریه های چند ساعته کسانی که در زیر فشار طاقت فرسا شکسته اند گوش
کنی و دائما مورد شکنجه و تنبیه و آزار و اذیت قرار بگیری. اجازه نداشته باشی
عطسه و یا سرفه کنی و یا نان خشک را با صدا بجوی. در صورت دراز کردن پاها و یا
گذاشتن سر روی زانو و استراحت شدیدا مورد ضرب و شتم قرار بگیری، در داخل توالت
هم تو را کنترل کنند و ... قیامت و قبر یعنی سرپا ایستادن متوالی بدون خواب.
یعنی زندگی دائمی با چشم بند. اگر حرف من را باور ندارید از مجید انصاری بپرسید
که دستور داد از آن جا و قربانیانی که در قبرها نشسته بودند فیلم برداری و
عکسبرداری کردند. بایستی اسنادش در پیش ایشان باشد. موضوع آنقدر فجیع و
باورنکردنی بود که شیخ مرتضی مقتدایی که امروز یکی از حامیان اصلی کودتاچیان و
از چهره های جنایتکار حوزه علمیه قم و از رهبران حمله به بیت آیت الله منتظری
است در زندان قزل حصار حضور یافت و از زندانیان عذرخواهی کرد و گفت عده ای می
خواسته اند چهره اسلام را خراب کنند.



شما در نامه تان به رئیس مجلس خبرگان نوشته اید:



«هتاکی و ابراز دشنام و فحاشی رکیک به افراد و نثار نوامیس بازداشت‌شدگان و
مردمی که برای نماز جمعه آمده بودند صورت گرفت. رفتارهایی که در فرهنگ دینی و
اسلامی هیچ یک از گروه‌ها جایی ندارد و نشان‌دهنده آن است که افرادی برای این
کار استخدام شده‌اند که حتی با اصول بدیهی اسلام آشنایی ندارند و البته
شایعاتی نیز مطرح شده که فعلا به آن نمی‌پردازم .»



افسوس که عفت کلام اجازه نمی دهد کلماتی را که حاج داوود رحمانی برای توصیف
دختران نوجوان و جوان و خانواده های محترمشان به کار می برد توضیح دهم. آیا
واقعا فکر می کنید برای اولین بار است چنین اتفاقاتی در جمهوری اسلامی افتاده
است؟ یک بار دیگر به صورتجلسات دادگاه اسماعیل افتخاری باج گیر شهرنو و «سرباز
گمنام » اما در عین حال «خوشنام» اسلام که در دهه ۶۰ به عنوان فرمانده گروه
ضربت کمیته منطقه ۱۲ برو بیایی داشت و بعدها به وزارت اطلاعات و ... منتقل شد
مراجعه کنید تا ببینید چه با زنان و دختران میهن مان کردند. در دادگاه «عدل
اسلامی» مطرح شد که پس از تجاوز به بازداشتی های دختر، جنازه را آتش زده و در
نزدیک بهشت زهرا رها کردند. از آن جایی که چاقو دسته خودش را نمی برد افتخاری
امروز در جامعه آزاد است. واقعا فکر می کنید آیت الله منتظری اطلاعی از ماوقع
نداشت و بیخودی به پر و پای «امام خمینی» که مرادش بود پیچیده بود؟

نمی دانم یادتان هست یا نه؟ اما در سال ۶۰ و ۶۱ فیلم اعترافات مریم شیردل از
سیمای جمهوری اسلامی پخش شد. من دوبار فیلم مزبور را دیدم. یک بار از سیمای
جمهوری اسلامی و یک بار از سیمای اوین.

مریم شیردل یکی از هواداران ساده مجاهدین که تعادل روحی و روانی نداشت در مقابل
چشم میلیون ها بیننده اعتراف کرد که در زیر زمین ساختمان معلمین وابسته به
مجاهدین در خیابان تخت جمشید (طالقانی)، علی محمد تشید یکی از اعضای مجاهدین با
او روابط جنسی برقرار می کرده است. برادرش بهروز در سلول انفرادی ۲۰۹ با خشم و
اندوه به لاجوردی دوست نزدیک شما که همچنان یاد و راهش را گرامی می دارید، گفت:
«اگر راست می گویی عکس تشید را به خواهرم نشان دهید، او حتی قادر به شناسایی
عکس او نیست. اگر با مجاهدین مخالفید چرا با آبروی خانواده ها بازی می کنید؟»
لاجوردی در حالی که پوزخند فاتحانه ای می زد به بهروز گفت: ناراحت نباش! خواهرت
«پاک» بود. آقای کروبی اتهام خاصی در پرونده مریم شیردل نبود، اگر باور ندارید
از هیئتی بخواهید پرونده او را مطالعه کند. تنها به خاطر اعتراف دروغی که زیر
فشار کرده بود با آن که تعادل روانی نداشت اعدام شد. بهروز هم اعدام شد. تا این
جنایت مکتوم بماند.



شما تاکید داشته اید که :



«اما موضوعی را شنیده‌ام که هنوز از آن بر خود می‌لرزم. در دو روز اخیر که
این خبر را شنیده‌ام خواب از سرم ربوده شده است .

حدود ساعت دو که خود را برای خواب آماده می‌کردم. به بسترم رفتم ولی خدا شاهد
است که بدون ذره‌ای مبالغه، خوابم نبرد، تا ساعت ۴ بامداد که مجددا بلند شدم
کمی قرآن خواندم، دوش گرفتم تا آب کمی آرامم کند، حتی نماز صبح را نیز خواندم
و تا نزدیکی‌های طلوع آفتاب خوابم نبرد.

افرادی این مطالب را به من گفته‌اند که دارای پست‌های حساس در این کشور
بوده‌اند. نیروهای نام و نشان داری که تعدادی از آنها نیز از رزمندگان دفاع
مقدس بوده‌اند. این افراد اظهار داشته‌اند، اتفاقی در زندان‌ها رخ داده است که
چنانچه حتی اگر یک مورد نیز صدق داشته باشد، فاجعه‌ای است برای جمهوری اسلامی
که تاریخ درخشان و سپید روحانیت تشیع را تبدیل به ماجرای سیاه و ننگین می‌کند
که روی بسیاری از حکومت‌های دیکتاتور از جمله رژیم ستمشاهی را سفید خواهد کرد




آقای کروبی اگر از این به بعد هم حساسیت تان راجع به نوامیس مردم جلب شده باشد
جای قدردانی دارد. اما به یادتان می آورم که در گذشته به خاطر این که آیت الله
منتظری در نامه به خمینی نوشته بود «با اطلاع کامل می گویم که اطلاعات شما روی
ساواک را سفید کرده»، ایشان را ملامت کرده ، ساده لوح خواندید و زمینه برکناری
شان را فراهم کردید؟ آقای کروبی «تاریخ درخشان و سپید روحانیت تشیع» دیری است
که «تبدیل به ماجرای سیاه و ننگین» شده است. اقدامات نظام گور آن را برای همیشه
کنده است.



به گزارش نمایندگان آیت الله منتظری از زندان های جنوب کشور مراجعه کنید. آن ها
به صراحت از تجاوز به زنان زندانی خبر می دهند. در کتاب خاطرات آیت الله منتظری
آمده است. مصاحبه ویدئویی خانم نینا اقدم را دیده اید، به صراحت از تجاوز به
خودش می گوید.

فراموش کرده اید سال گذشته همین فرمانده نیروی انتظامی که بایستی حافظ نوامیس
مردم باشد چه کرد؟ یادتان هست با وجود ۳۶ ساعت فیلم منکراتی که از وی برداشته
شده بود احمدی مقدم چگونه منکر دستگیری و خلاف او بود؟ فقط در یک مورد که فیلمش
موجود است شش زن را وادار کرده بود لخت مادرزاد در مقابلش رکوع و سجده روند.
گماشتگان ولایت فقیه نماز و رکوع و سجود را نیز به سخره گرفتند و وسیله عیش و
نوششان کردند اما وقتی رسوایی به بار آمد آه از نهاد هیچ «متشرعی» بلند نشد.



در ادامه ی نامه خود گفته اید:



«گمان نمی‌کنم زندانیان دوران ۱۵ ساله مبارزات قبل از انقلاب که از افراد
توده گرفته تا گروه‌های مسلح مبارز التقاطی تا اعضای نهضت آزادی و موتلفه و
حزب ملل اسلامی که در زندان با هم زندگی کرده‌اند، دیده یا شنیده باشند .»



آقای کروبی چون از « افراد توده گرفته تا گروه‌های مسلح مبارز التقاطی تا
اعضای نهضت آزادی و موتلفه و حزب ملل اسلامی» نام بردید به اطلاعتان می رسانم
همه ی افرادی که تجربه ی زندان شاه و زندان نظام اسلامی را داشتند متفق القول
می گفتند که یک سال زندان شاه معادل یک روز زندان شما بود. باور کنید همگی
علیرغم تمامی اختلاف سلیقه و دیدگاهی که داشتند روی این مطلب هم عقیده بودند.
از افسران پیر و فرتوت حزب توده بگیرید تا اعضای مجاهدین و گروه های چپ، از
ملیون بگیرید تا اعضای سابق حزب ملل اسلامی و حزب الله. اگر به گفته ام باور
ندارید آخر عمری برای آن که حقیقت بر شما روشن شود دیداری داشته باشید با علی
عمویی. او بقدر کافی هم زندان ساواک جهنمی را تجربه کرده و هم زندان «عدل»
اسلامی را. هرچه که او گفت مورد پذیرش من هم هست. آقای کروبی هر که از زندان
شاه جان به در برده بود را شما به مسلخ بردید. جنایت از این بزرگتر که سعید
سلطانپور را از سر سفره عقد به قتلگاه بردید؟ هیچ میدانید علیرضا سپاسی که
سابقا در گروه حزب الله بود زیر شکنجه در زندان شما کشته شد؟ بسیاری از بچه
مسلمان هایی که شما می شناختید زیر شکنجه کشته شدند.

آقای کروبی آیا در «دوران مبارزات ۱۵ ساله قبل از انقلاب» شما! و دوستانتان!
سابقه داشت که جنازه ای را در سطل آشغال نشانتان دهند؟ در ۲۹ بهمن ۱۳۶۰ به من و
کیومرث زواره ای دو جنازه را که زیر شکنجه کشته شده بودند در میان آشغال های
پشت بهداری زندان اوین نشان دادند. یکی شان روی یک کپه آشغال افتاده بود و
دیگری به صورت وارونه در یک سطل آشغال قرار داشت.

آقای کروبی جز فروردین ۱۳۵۴ و داستان به رگبار بستن ۹ زندانی فدایی و مجاهد در
تپه های اوین آیا شما و دوستانتان زندانی محکوم به ز ندان شده ای را سراغ
داشتید که اعدام شده باشد؟

سعید متحدین را که از بهار ۵۸ زندانی بود و دوران محکومیت اش را سپری می کرد
همراه با هشت نفر دیگر به بهانه واهی که یک سیلی به گوش یک پاسبان شهربانی زده
در مرداد ۶۰ اعدام کردند. اگر حرف مرا باور ندارید از آقای میرحسین موسوی و
خانم زهرا رهنورد که از نزدیک در جریان هستند بپرسید.

اقای کروبی به پرونده ها رجوع کنید خواهید دید عده ای از زندانیان چپ را به
بهانه این که در زندان تشکیلات داشته اند به اوین منتقل کرده و اعدام کردند.
آیا شما با دوستانتان در زندان شاه تشکیل کلاس و ... نمی دادید آیا بحث و گفتگو
نمی کردید؟ آیا نشست و برخاست نداشتید؟ آیا ساواکی ها نمی دیدند؟ آیا توطئه ای
علیه شما کردند؟ آیا به جرم تشکیلات یا داشتن ارتباط با دوستانتان کسی از میان
شما حتی یک سیلی از ساواک خورد؟

آقای کروبی هزاران نفر را در کشتار ۶۷ بدون آن که جرمی مرتکب شده باشند به دار
کشیدند. آیت الله منتظری دردمندانه به چنین جنایتی اعتراض کرد و شما همان را
برای ایشان پاپوش کردید. ناصر منصوری را که فلج قطع نخاعی بود روی برانکارد دار
زدند. کاوه نصاری را که در اثر ضربه مغزی گذشته اش را به خاطر نمی آورد و دچار
حمله سخت صرع شده با همان حال راهی قتلگاه کردند. خودش که نای رفتن نداشت، ظفر
جعفری افشار که در همان صف بود وی را قلمدوش کرد. عباس افغان تعادل روانی نداشت
که اعدام شد. در سالن ۳ اوین هیچ زن مجاهدی را زنده نگذاشتند. در کجای حاکمیت
«طاغوت» چنین ظلمی در حق زنان ایرانی شد؟

زندانیان زن مارکسیست را به زور شلاق ۵ وعده ای می خواستند نماز خوان و مسلمان
کنند. حکم آن را آقای حسینعلی نیری که شما به او ارادت دارید صادر کرد. آن ها
را در حالی که دوران قاعدگی شان را می گذراندند نیز برای نماز خواندن شلاق می
زدند.

آقای کروبی تحقیق کنید چنانچه برایتان مسجل شد زندانی قطع نخاعی را با داشتن
حکم زندان روی برانکارد دار زده اند بر اساس اعتقادات خودتان طلب استغفار
کنید. در راه جبران خطایتان بکوشید. از این که با جنایتکاران همراه و همقدم
شدید پوزش بخواهید. تا دیر نشده طلب عفو و گذشت کنید.



آقای کروبی شما بنیانگذار بنیاد شهید بودید و یک دهه بر آن حکم راندید. هیچ کس
بهتر از شما به آمار شهیدان قبل از انقلاب و دوران انقلاب واقف نیست. شما بهتر
می دانید تنها آمار کشتار زندانیان بی دفاع در سال ۶۷ که آیت الله منتظری در
کتابشان بین ۲۸۰۰ یا ۳۸۰۰ (که البته به نظر من ۳۸۰۰ به حقیقت نزدیکتر است) نفر
ذکر کرده و تاکید کرده اند آمار دقیق آن را فراموش کرده اند بیش از همه کشته
شدگان دوران انقلاب و اعدام شدگان تاریخ ۳۷ ساله محمدرضا پهلوی است. «
عمادالدین باقی تعداد کل شهدای انقلاب در فاصله قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا ۲۲ بهمن
۱۳۵۷ را ۳۱۶۴ نفر می داند که براساس آمار بنیاد شهید انقلاب اسلامی و منابع
دیگر تدوین شده است.»



http://www.emadbaghi.com/archives/۰۰۰۱۰۵.php



یعنی باقی به اعتراف خودش علاوه بر آمار بنیاد شهید آمار جاهای دیگر را هم
اضافه کرده و به رقم بالا رسیده است. چگونه با علم بر این واقعیت در ۲۱ سال
گذشته خواب به چشمانتان می آمد در حالی که مادران هنوز از قبر فرزندانشان خبر
ندارند. آقای کروبی الان فرصت هست برای آنچه در سی سال گذشته در کشور صورت گرفت
و شما مسئول بخشی از آن بودید طلب عفو و بخشش کنید.



شما به رفسنجانی نوشته اید :



«اینجانب این مطالب را برای شما می‌نویسم و مصرانه می‌خواهم روی این قضیه
اقدام و به صورتی که صلاح می‌دانید با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مطرح فرمایید و
با جدیت پیگیر شود تا روشن گردد اگر چنین اتفاقی نیفتاده که ان‌شاءالله هم
نیست و بعید می‌دانم باشد، اعلام شود، چرا که در همین جامعه امروز و توسط خود
بچه‌های بازداشتی در رسانه‌ها و سایت‌ها در حال مطرح شدن است و معلوم نیست
آیندگان چه قضاوتی با شاخ و برگ دادن آن خواهند کرد. همچنان که جمهوری اسلامی
و روحانیت مظلوم نیز مسوول آن شناخته خواهند شد. اگر هم خدای ناکرده رخ داده
باشد، سریع با عوامل آن در هر جایگاهی برخورد و اعلام شود تا در شرایط فعلی که
بازار شایعات داغ است، فرصت به فرصت‌طلبان داده نشود، همچنان که لازم است
ترتیبی اتخاذ گردد تا این اقدام از سوی هیاتی عالیرتبه صورت گیرد تا افراد
مورد بحث جرات بیان حقایق را داشته باشند چرا که شنیده‌ام تهدید شده‌اند که
اگر مطلبی در این خصوص بیان نمایند، نابود خواهند شد . »



آقای کروبی چه خوب که نامه را خطاب به خامنه ای که مسئول این جنایات است
ننوشتید. این هشیاری شما را می رساند اما جمهوی اسلامی و «روحانیت مظلوم» سی
سال است که مسئول جنایات فجیعی که در این کشور به وقوع پیوسته شناخته می شوند.
اگر یک روز دار و شکنجه و اعدام و حضور گله وار نیروهای وحشی و خونخوار سپاه و
بسیج و نیروی انتظامی و... کنار گذاشته شود و داوری به مردم سپرده شود خواهید
دید نه از تاک نشانی باقی خواهد ماند و نه از تاک نشان. شاید با خواندن این
نامه مرا نیز جزو «فرصت طلبانی» ببینید که فرصت را برای حمله به روحانیت و نظام
مغتنم شمرده اند اما باور کنید این گونه نیست. آفتاب عمرتان لب بام است. مرگ
دیر یا زود همه ما را خواهد ربود تا فرصتی هست رشته های خود با ۳ دهه جنایت را
بگسلید.

آقای کروبی حاضرید هیئتی تشکیل دهید و مانند آیت الله منتظری به درد دل
زندانیان دهه ۶۰ توجه کنید، به جنایاتی که در دوران خمینی در زندان ها اتفاق
افتاد رسیدگی کنید؟



شما مرقوم داشته اید:


«عده‌ای از افراد بازداشت‌شده مطرح نموده‌اند که برخی افراد با دختران
بازداشتی با شدتی تجاوز نموده‌اند که منجر به ایجاد جراحات و پارگی در سیستم
تناسلی آنان گردیده است. از سوی دیگر افرادی به پسرهای جوان زندانی با حالتی
وحشیانه تجاوز کرده‌اند به طوری‌که برخی دچار افسردگی و مشکلات جدی روحی و
جسمی گردیده‌اند و در کنج خانه‌های خود خزیده‌اند .»



آقای کروبی چه خوب که از قربانیان تجاوزات ماموران ولایت فقیه یاد کردید. مطمئن
باشید همین مورد از نظر مردم دور نخواهد ماند. اما فراموش نکنید که این نوع
تجاوزات منحصر به دوماه گذشته و کهریزک و ... نیست.

خود بهتر می دانید گزارش های بسیاری مبنی بر ضیافت های پیش از اعدام برای تجاوز
به دختران باکره بوده است. توجیه شان این بود که آنها به بهشت نروند. عده ای
شان را عقیده بر این بود که دختر باکره را نمی توان اعدام کرد. آیا خبر ندارید
با شیرینی و مقدار اندکی پول به عنوان مهریه و شیرینی عروسی به خانه قربانیان
رجوع می کردند؟ اگر یک مورد فقط یک مورد صحت داشته باشد آن را چه می نامید؟ چرا
در سی سال گذشته کسی به فکر تحقیق در این مورد نیفتاد؟



آقای کروبی پسرتان حسین در مورد کهریزک به دویچه وله گفته است:



«می‌گفتند حشرات موذی در سلول بودند و آنجا را مدام سم‌پاشی می‌کردند. گاز اشک
آور توی خود سوله زده‌اند. آنها را روی هم پرت می‌کرده‌اند. از مسائل جنسی هم
گفتند. می‌گفتند با ما هر جور اذیتی توانستند، انجام دادند و خیلی کتک زدند.
می‌گفتند ما را دولا می‌کردند و می‌گفتند شما خر هستید و یک آدم گنده‌ای سوار
ما می‌شد و با کابل به پشت ما می‌زد که راه بروید.»



آقای کروبی جهت اطلاع شما و فرزندتان حسین می گویم که من و ۲۱ نفر دیگر در
محیطی به مساحت ۴ متر مربع، اشتباه نمی کنم فقط چهار متر مربع ماه ها محبوس
بودیم. در سلولمان مگس نمی توانست دوام آورد. اگر کتابم را بخوانید متوجه می
شوید در سلولی به ابعاد یک متر و شصت سانتی متر در دو متر و نیم چگونه ۲۲ نفر
می توانند بیش از یک سال زندگی کنند. ما در چنین اتاقی می خوابیدیم. به عقل هیچ
تنابنده ای خطور نمی کند چگونه امکانپذیر است. در کتابم با جزئیات توضیح داده
ام. اگر باور ندارید آقای عباس امیرانتظام کنار دستتان است از ایشان بپرسید.
از مجید انصاری بپرسید او شنیده است. از آقای انصاری نجف آبادی نماینده آیت
الله منتظری بپرسید. صورتجلسه دادگاه دوم من در سال ۶۴ را ملاحظه کنید در آنجا
در روی برگه ای با عنوان دادنامه به عنوان آخرین دفاع همین مطلب را نوشتم و
تحویل حاکم شرع دادم. بعید است گرفتار در اوین و زیر سلطه بازجویان و
زندانبانان در دادگاهی که امکان تحقیق داشت دروغ گفته باشم و یا جوسازی کرده
باشم.

در شرایطی که توضیح دادم مجتبی موسوی را به جرم سلام کردن به دوستی مجبور کردند
دو هفته سرپا بایستد و بعد هم شیفتی اجازه می دادند دو ساعت بخوابد و بیدار
بایستد. صدها نفر به چنین بلیه ای دچار شدند. از نماینده آیت الله منتظری
بپرسید برایتان توضیح خواهد داد.

بر اساس تعالیم «اسلام» حق نداشتیم دو نفری در یک لیوان آب بخوریم. با یک کبریت
دو نفر نمی توانستند سیگارشان را روشن کنند. در یک ظرف حق نداشتیم قندمان را
بریزیم. از یک صابون و شامپو حق نداشتیم دو نفری استفاده کنیم. از لباس گرم
دیگری در صورت بیماری و نیاز نمی توانستیم استفاده کنیم. همه این ها را کمونی و
خلاف اسلام می دانستند. در صورت عدم رعایت به مجازات های غیرقابل تصور محکوم می
شدیم.

از حاج داوود رحمانی که مسئول قزلحصار بود و زنده است و همچنان در مغازه اش
مشغول کاسبی است بپرسید حتما به شما خواهد گفت. خندیدن گناه بود. از او بپرسید
«گاودونی» کجا بود؟ از او بپرسید آیا صحت داشت که ده ها نفر را هفته ها در
توالت جا داده بود و روزی یک لیوان آب آبگوشت با دو عدد نان لواش به این عده
داده می شد؟ اشتباه نکنید یک لیوان آب آبگوشت و دو نان لواش برای این مجموعه نه
برای هریک!



آقای کروبی دوستان شما از یک هفته و دو هفته و یک ماه سلول انفرادی می نالند.
اگر چه یک روزش هم وحشتناک است و غیر انسانی. به ویژه هنگامی که فرد خطایی را
مرتکب نشده باشد. آیا هیچ میدانید در دهه ۶۰ هزاران نفر روزها و هفته ها که چه
عرض کنم، ماه ها و سال ها چنین شرایطی را تحمل کردند و خم به ابرو نیاوردند؟
باور کنید بسیاری از آن ها کوچکترین خطایی انجام نداده بودند. سیاست لاجوردی
بود که فکر می کرد با حبس زندانیان در سلول انفرادی آن ها به سرعت خواهند برید
و به نکبت نظام تن خواهند داد. او به غلط قیاس به نفس می کرد .

آقای کروبی من از خودم می گویم که بیش از یک سال انفرادی و قبر و قیامت را
تجربه کرده ام. بخشی از دوران انفرادی ام را به دستور لاجوردی با جیره کتک و
آزار و اذیت مداوم به ویژه در ماه رمضان و محرم طی کردم.

آقای کروبی باور می کنید ما در سال ۶۰ به خاطر ضیق وقت و نبود امکانات و فشار
پاسداران دو نفری به یک توالت می رفتیم و پشت به پشت سر یک توالت می نشستیم!

توجه شما را به جنایاتی که در سال ۶۰ زیر نظر لاجوردی جنایتکار و توسط توابی به
نام بهزاد نظامی در قزلحصار اتفاق افتاد جلب می کنم. از کسانی که شاهد و ناظر
ماجرا بودند بپرسید. از انجام هیچ جنایتی فروگذار نمی کردند. رابطه جنسی که چه
عرض کنم. بیمار جنسی بود. بهزاد چند سال پیش به مرگ فجیعی در تهران مرد. اما
حاج داوود رحمانی هنوز زنده است.



آقای کروبی شما در مصاحبه با سحام نیوز گفته اید:



«افراد را در کهریزک لخت می کردند و چهار دست و پا می نشاندند و سوار بر آنها
می شدند و به آنها می گفتند که صدای حیوانات را در بیاورید. آخر این مایه تاسف
جمهوری اسلامی است و یا اینکه برخی را دستگر کرده و آنها را لخت کرده اند و روی
هم خوابانده اند و آب بر روی انها ریخته اند . حتی شنیده ام که هنگامی که افراد
را شکنجه می کردند به آنها می گفتند با صدای بلند بگویید که مادرتان .... است»



من هم با شما موافقم که این کاری است سادیستی و زشت و مایه تاسف اما هیچ می
دانید هادی غغاری کاندیدای مورد حمایت شما در آخرین انتخابات مجلس روز ۵ مهر ۶۰
همین کار را با یک دختر نوجوان مجاهد در مقابل بیمارستان فیروزگر انجام داد. او
روی پشت خانم سیمین سهندی که در آن زمان کمتر از ۱۴ سال داشت نشست و او را
مجبور کرد که در وسط خیابان راه برود و صدای حیوان در آورد. هیچ میدانید در
اوین روی پشت متهمی سوار شده و او را مجبور کرده بودند راه برود که کشک های
پایش دچار مشکل شده بود. آقای کروبی در وسط خیابان نشستن روی پشت یک دختر
نوجوان وحشیانه تر است یا در کهریزک؟ برای وقوع این گونه جنایات در ۳۰ سال
گذشته چه باید گفت؟

در سال ۶۰ موسوی تبریزی و محمدی گیلانی و مشکینی می گفتند آن هایی که به خیابان
می آیند و رو در روی «ولی فقیه» می ایستند مرتکب «بغی» شده اند، محارب هستند و
همان جا می شود با شهادت دو پاسدار حکم اعدامشان را داد و اجرا کرد. می گفتند
زخمی شان را می شود تمام کش کرد. چنین کارهایی را نیز مرتکب شدند. به روزنامه
های خودتان مراجعه کنید. درست همین توجیهاتی را می کردند که «احمد خاتمی» امام
جمعه موقت جنایتکار تهران در روزهای گذشته در پاسخ به نامه مستدل و وزین آقای
محقق داماد کرد.

آقای کروبی آن چه در کهریزک گذشت نمونه کوچکی است از آن چه در اوین و قزلحصار و
گوهردشت در دهه ۶۰ گذشت. جنایتکاران به دستور و فتوای امثال گیلانی و مصباح
یزدی عمل کرده اند. گیلانی به صراحت گفت اگر متهمی زیر تعزیر کشته شود کسی ضامن
نیست. خون دستگیر شدگان «هدر» بود. این را در روزنامه های دهه ۶۰ نوشتند. از
خودشان بپرسید حتما تکذیب نمی کنند. با وجود چنین احکامی به جان زندانیان بی
دفاع افتادند. امروز هم چنان فتواهایی زمینه ساز جنایات صورت گرفته در کهریزک و
دیگر بازداشتگاه های نظام است. دست پروردگان خامنه ای و جنتی و مصباح و مدرسه
حقانی چنین احکامی را صادر می کنند. به عناصر دست چندمی که مجریان دستور مقامات
هستند نباید پرداخت. جنایتکار بزرگ خامنه ای است؛ شما که بهتر می دانید. از این
که در این نظام جنایت و کشتار مصدر کار بودید عذر تقصیر بخواهید. هیچ استفاده
ای که نداشته باشد به آرامش روحی تان کمک می کند.



آقای کروبی شما در مصاحبه با سایت سحام نیوز گفته اید:



«هیچ گاه یادم نمی رود هنگامی که لطف الله میثمی به دستور مرحوم لاجورد ی
بازداشت شده بود همسرش نزد من آمد و گفت که به خاطر شرایط فیزیکی اش نمی تواند
حتی آشغال گوشه چشم خود را پاک کند . من پس از دیدار با همسر او به همراه احمد
آقا به نزد امام رفتم و عین کلام همسر میثمی را مطرح کردم که امام فورا دستور
آزادی او را صادر کردند . این درحالی است که اکنون شنیده می شود که در برخی از
زندان های ما رفتارهای بدی با زندانیان صورت می گیرد به طوری که زنی که شنیده
شده باردار است اینک دچار ناراحتی کلیه شده و یا زندانیان سیاسی را به بند
معتادین منتقل می کنند .»



آقای کروبی شما را به وجدان تان که به تازگی بیدار شده است سوگند می دهم نمک بر
زخم ها نپاشید. از خمینی و رحم و مروت آن سیاه دل نگویید. اگر راست می گفت چرا
وقتی این ظلم را در حق لطف الله میثمی شنید دستور برکناری لاجوردی را نداد.
میثمی چه جرمی را انجام داده بود که مستحق زندانی شدن بود؟ خمینی که ظلم بر آیت
الله لاهوتی را دیده بود چرا اجازه داد لاجوردی بر مسند قدرت بماند و جنایت
کند؟ ایشان با پای خود به زندان رفت و صبح جنازه اش بیرون آمد.

آقای کروبی آیا اولین بار است زن حامله به زندان افتاده است؟ نام چند زن باردار
را بایستی داد که مقابل جوخه اعدام ایستادند، کدام هیئت را برای رسیدگی به این
امر تشکیل دادید؟ آقای کروبی از ناراحتی کلیه این زن باردار گفتید. آقای کروبی
نام چند نفر را می خواهید بیاورم که با کلیه سالم به زندان رفتند و زیر فشار
کابل و شکنجه کلیه هایشان از کار افتاد و به خاطر نبود دستگاه همودیالیز جان
دادند. عاقبت دستگاهی را برای این منظور به زندان آوردند. یعنی کلیه افراد را
از کار می انداختند و بعد برای به کارانداختن آن از دستگاه همودیالیز استفاده
می کردند.

آقای کروبی می دانید سرم را از دست بیمار دیالیزی می کشیدند و می گفتند: «تخت
شکنجه یا مصاحبه تلویزیونی»؟

آقای کروبی می دانید بازجویان در بهداری اوین پنس را در زخم زندانی می
چرخاندند؛ می دانید با چه شدتی باند را از روی پوست پا می کشیدند که گوشت و
پوست هم با آن جدا می شد؟ آقای کروبی دکتر شیخ الاسلام زاده هنوز زنده است.
شرایطی را برای او به وجود آورید تا در باره بخشی از جنایاتی که در بهداری اوین
اتفاق افتاده توضیح دهد.

خمینی دغدغه رسیدگی به کدام یک از این جنایات را داشت؟ یکی را مثال بزنید. مگر
در شهریور ۶۱ دعایی و هادی خامنه ای و هادی نجف آبادی گزارش جنایاتی را که از
سوی لاجوردی صورت گرفته بود به خمینی ندادند؟ چرا او همچنان دو سال و سه ماه
دیگر بر مسند قدرت ماند؟ مگر حتی سید حسین موسوی تبریزی که خود در جنایتکاری و
خشونت نمونه نداشت خبر از خشونت بی حد لاجوردی نداد؟ مگر خواستار برکناری او
نشد؟ آقای کروبی چشم هایتان را باز کنید.

آقای کروبی لطفا از رحم و مروت خمینی نگویید. یک بار دیگر فرمان قتل عام
زندانیان سیاسی را که به دستور او انجام گرفت بخوانید. اگر در دسترستان نیست به
کتاب آیت الله منتظری رجوع کنید. فرمانی از این جنایتکارانه تر در تاریخ فقه و
فقاهت صادر شده است؟



آقای کروبی فرزندتان حسین در پاسخ به سوال خبرنگار دویچه وله که از وی پرسید:
«چه مورد مشخصی ایشان (منظورشان شما بودید)
۱۵۷۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣٨٨