سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

شیعه ضایعه ای که به اسلام چسپید تا آبرویش را ببرد! - محمدعلی مهرآسا


اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٨ آبان ۱٣۹۷ -  ۹ نوامبر ۲۰۱٨


مشکل و مسئله ی مهم و بغرنج در حکومت ایران را نباید تنها به وجود و یا عدم وجود آخوند مرتبط دانست. نارسائیها و ناروائیها و ستم و کشتار و دزدی و اجحاف را تنها به پای وجود این خیل عمامه برسر و عبا بردوش در محیط سیاسی و دولتی ایران نوشتن بخشی از صورت مسئله است. آخوند مسئله ی اصلی نیست. درد و بدبختی را عاملی به وجود آورده که همان عامل آخوند را نیز آفریده است. این پدیده چیزی جز دین اسلام نیست. مشکل و مسئله اصلی در وجود دین است. در چنین حکومتهائی که بر اساس ایدئولوژی ساخته و پرداخته می شود، عیب کار در وجود افراد نیست بل تمام بلایا و عیوب و بدبختی مردم، بستگی به همان ایدئو لوژی دارد که در ایران آئین دین اسلام و مذهب شیعه است. مارکس نیز دیکتاتوری پرولتاریا را توصیه میکند و سخنش نیزهمراه امریه باید باشد است. پس اگر حکومتهای کمونیستی تشکیل شده تاکنون جز دیکتاتوری نشانی نداشته اند، مسئله بغرنج از زمامدار نیست، بل از ایدئولوژی است که دستور چنین نظامی را داده است.
ما از تاریخ عهد عتیق چیز زیادی نمی دانیم و برایمان مشخص نیست که سران و زمامداران دین یهود و یهودیّت بر سر قوم موسی چه مصائبی آورده اند. ولی از وضع مردم و قدرت کلیسا و پاپ و کشیشان در قرنهای متمادی قرون وسطی در اروپا از راه تاریخ آگاهیم؛ و می دانیم دین آرامش بخش مسیح که برای مبارزه با خاخامهای جنایتکار یهود به وجود آمده بود و چنان نازک طبع بود که می گفت:«اگر کسی یک سیلی به تو زد، نرنج بل صورت برگردان تا دومی را نیز بزند» این نصیحت و توصیه اگرچه بسیار غلط و دور از خردمندی است، اما نشانی است از کمال دل پاکی و نیک طبعی گوینده که به عیسی مسیح مربوطش می دانند. اما همین دین با این خصلت چه مصائب و فلاکتی به روزگار مردم اروپا در قرون وسطی آورده و چه جهنمی را در همین دنیا برایشان ساخته بود. یقین است این مصائب همه از فروعی است که به دست خود انسان به اصل دین افزوده شد. البته وسیله ی تولد و اجرای این عوامل همان کسانی بودند که خود را متولی ادیان معرفی کردند و کنیسا و کلیسا و مسجد و پاپ و کشیش و خاخام و مجتهد جامع الشرایط ساختند و برای خود مارها پروریدند و در آستین خویش از این مارها نگهداری و اطعام کردند.

دین اسلامِ اعراب که ایرانی غیر عرب را چون وبازدگان آلوده است و قرنهاست او را از ترقی و سازندگی و بالندگی محروم کرده است، بلائی است که آخوندهای زردشتی در اواخر سلسله ی ساسانی بر سر ایرنی هوار کردند. آنها نیز چون آخوندهای ما برشاهان اواخر این سلسله تسلط مطلق یافتند و احکام فرمانروائی را یا آنان صادر می کردند و یا بی تصویب آنها اجرا نمی شد.

در این میان مذهب شیعه که از دین اسلامِ بدبخت کننده بشر نشأت گرفته و همچون انگلی از ذات دین برخاسته است، از همه بدتر و بیچاره کننده تر است. شیعه یک شعبده بازی را به دین افزوده و به آن کمال باور و یقین را داشته و بدون آن خود را دیندار به حساب نمی آورد. این شعبده بازی همانا نمایش مسخره و تحقیر آدمی در ماه محرم است و نامش عزاداری برای حسین نوه ی پسری ابوطالب است که ابوطالب با وجودی که محمد را پروریده و بزرگ کرده بود تا آخرین لحظات حیات علیرغم تمنا و اصرار بی حد محمد حتا در لحظه ی نزع حاضر به قبول دین ساختگی اش نشد. زیرا ابوطالب پیرمردی عاقل بود و می دانست برادر زاده اش دروغگوئی بیش نیست و بساط پیامبری اش برای رسیدن به حکومت و سلطنت براعراب است.
حسین ابن علی که نوه ی دختری محمد بود بعد از خلافت معاویه حاضر به پذیرش جانشینی پسر او یزید نبود. چون تا آن هنگام خلافت با بیعت که نوعی رأی دادن بود انجام می گرفت و خلیفه با نظر اکثریّت تعیین می شد، معاویه رویّه جدیدی بنا نهاد و پسرش را به جانشینی خود تعیین کرد. حسین حاضر به پذیرش این امر نبود و با یزید بیعت نکرد و به او رأی مخالف داد. چون حسین میان اعراب مدینه مورد توجه بود یزید اصرار داشت که بیعت او را بگیرد. و چون حسین حاضر به قبول این پیشنهاد نشد یزید او را تهدید کرد و حسین از ترس جان به مکه که دورتر به دمشق پایتخت یزید بود هجرت کرد. اما در عراق عده زیادی از مردم بخصوص در کوفه که پدرش علی آنجا به قتل رسیده بود، از یزید ناراضی بودند و تمایل به خلافت حسین که برادرش حسن آن را به معاویه به مبلغ کلانی فروخته بود، داشتند. حسین برای اطمینان نخست مسلم بن عقیل پسر عمویش را به کوفه فرستاد تا اوضاع را بررسی کند و نتیجه را برایش بنویسد. مسلم این کار را کرد و مردم کوفه نیز به او قول دادند که اگر حسین به جنگ یزید آید او را کمک و همراهی خواهند کرد. مسلم این موضوع را در نامه ای برای حسین نوشت و او را برای جنگ با یزید خلیفه، دعوت کرد. این نامه سبب بدبختی کامل شیعیان به مدت حدود ۱۴ قرن است. چون متن نامه به دست یزید نیز رسیده بود و از جریان خبرداشت.
حسین لشکری اندک شمار از اعراب هوادارش آراست و از مدینه راه عراق را پیش گرفت تا خود را به کوفه برساند و به یاری سپاه کوفه خلیفه را براندازد. یزید نیز توسط جاسوس هایش از تمام ماجرا با خبر بود و می دانست حسین چه موقع حرکت خواهد کرد.
جالب این است که تمام دوستان و اقوام حسین در مدینه و مکه به او تذکر دادند که به این سفر نرود و به این درگیری نپردازد. حتا یکی از آنها وقتی دید حسین حاضر به قبول هیچ پیشنهادی برای نرفتن نیست، به او گفت پس لا اقل زن و بچه ها را با خود نبر. شما که از وضع کوفیان آگاهید و می دانید چه بر سر پدر و برادرت آوردند! اما حسین قبول نکرد و راه افتاد و کشته شد. این واقعه در روز ده محرم سال۶۱ هجری قمری اتفاق افتاد که برابر است با سال ۵٨ هجری خورشیدی. اکنون به سال قمری آن زمان سال ۱۴۴۰ است، یعنی حدود ۱۴ قرن است این شیعیان پیرو آخوند و نا آگاه به اصل جریان مذهب، در ماه محرم خِرد و دانش و بینش را رها می کنند و مانند خرد گم کردگان و دیوانگان برای عزاداری فردی که توسط اقوامش در ۱۴ قرن پیش در راه رسیدن به سلطنت کشته شده است، خود را از حالت انسانی به لباس بهائم در می آورند. بر سر قمه می کوبند بر پشت زنجیر پنجاه رشته ای می زنند و با کف دست بر سینه های برهنه کرده خود می کوبند که چرا حسین را کشتند و نگذاشتند تا اکنون زنده بماند که ملت شیعه زیارتش کند؟ شیعیان متعصبی که به چنین دیوانه بازی به نام عزاداری می پردازند، کاسه سر را از خرد خالی کرده و در آن تعصب خشک و بلاهت محض نهاده اند.

دین و مذهب باید و حتماً باید از میان دست و پای انسانها جمع شده و به زباله دان تاریخ ریخته شود. یا حد نهایت یک امر شخصی و خصوصی باشد که در خانه ها و مکانهای ویژه و دور از دسترس مردم تظاهراتش به انجام برسد و نیازی به وجود کنیسا و کلیسا و مسجد و کنشت نباشد. بلند کردن با نگ اذان از گلدسته ی مساجد به طور دقیق نعره ای است که ابله کردن عوام را سبب می شود.
این کار نفی و نابودی دین البته به این زودیها میسر نیست ولی سرانجام یک دو قرن دیگر انسان در اکثریّت مطلق می فهمد و در می یابد که دین در زندگی نه تنها از الزامات نیست، بل یک وسیله برای عقبماندگی و دوری از خردمندی و مانعی برای دانش اندوزی است. دینها در دنیای عام، و اسلام در زمینه ی خاص، قفلی بر مغز و دهان و تفکر آدمی زده است. دینها با دانش اندوزی و پیشرفت دانش و فرآورده های دانش و تکنولوژی مخالف اند. تمام آخوندها با دانشهای تجربی که نتیجه اش این همه اختراع و اکتشاف در سراسر گیتی است به کلی مخالفند و حتا از مخالفت فراتر رفته به معاندت و ضدیّت رسیده است. به همین جهت تا پیش از انقلاب در ایران، آخوند قشر دانشگاه رفته را به تمسخر کراواتی خطاب می کرد! و انقلاب نیز کراوات را از گردن روشنفکران و درسخوانده های جدید حذف کرد و کراوات زدن مورد تمسخر بود. در همین زمینه در ابتذای انقلاب اسلامی، هنگامی که به خمینی گفتند پزشکان کشور را ترک می کنند. در مقابل این نقیصه گران ومهم گفت: « بروند این دکترها هر جا می خواهند بوند ما از همین طلبه های قم در ظرف شش ماه طبیب می سازیم و جای آنان می گذاریم. این گفته نشان از کمال نادانی شیخ رهبر از درس و دانشگاه و پزشکی و مهندسی بود. آری تفکر اخوندی همین است.

مخالفت آخوند با دانشهای تجربی به گونه ای است که با خواندن این کتابهای به زور مقدس و به ریا آسمانی، اثبات مبحث معلوم می گردد. قرآن به علنی و بدیهی هرچه نوشته است در جهت مخالفت با مسائلی است که دانشهای امروز به حل آنها پرداخته و به ما آموخته و می آموزند و جهان را چنین دگرگون کرده است. تورات و انجیل نیز به همین قیاس است. زیرا قرآن رونوشتی از تورات است.

۱- در قرآن می گوید ما آسمانهای هفتگانه ساختیم و بدون نیاز به ستون و پایه آن را بر فراز سر و بدن شما نگاه داشته ایم. این یک غلط و دروغ فاحش است، زیرا آسمانی وجود ندارد آن فضای آبی رنگ جوّ دور زمین است و کائنات چنان بی نهایت است که سخن از میلیاردها کهکشان در آن می رود که هر کهکشان خود میلیاردها کره شبیه زمین و میلیون برابر زمین را در خود نگه داشته است. پس حتا تفکر به چنین عظمتی ممکن است گاه سبب سرگیجه شود. پس خدای آفریننده جهان از ساخته خود اطلاع و اشراف نداشت.

۲- در قرآن و دیگر کتابهای آسمانی هیچ نامی و ذکری از میکرب و ویروس و انگل نیست و دین تمام بیماریها را از مشیّت الهی می داند و آخوندها علاجش را به دعا کردن و خوردن آب زمزم و یا خاک مقابر کسانی که در دین مطرح بوده اند رجوع داده است. البته گاه از سردی و گرمی نوع خوراکیها نیز ادای فضل می کنند.

٣- قرآن خواب شبانه را مرگ می داند و می نامد و در دو آیه دقیقاً به این مسخره اشاره دارد و می گوید ما هر شب جان شما را می گیریم و صبح شما را دو باره زنده می کنیم و تا زمانی که وقت مرگ اصلیتان برسد این مرگ شبانه وجود دارد! این را جز دیوانگی و هزیان گوئی ی گوینده به چه چیز می شود تعبیر کرد؟

۴- خدا می گوید و می نویسد ما کوه ها را روی زمین خلق کردیم که هم نگهدار زمین باشند و هم عظمت ما را نشان دهند. سخن چنان سخیف و بی پایه است که جز مسخره شایسته هیچ توجیهی نیست. زیرا کوه ها در اثر آتش فشانهای زمین به وجود آمده اند؛ همچنان که رودخانه ها نیز حاصل عبور نخستین آب باران و برف بر روی زمین است که در این میلیاردها سال البته تغییر مسیر در آنها به وجود آمده است و با کندن خاکهای مسیر از جای خود، در شکل رودخانه نیز تغییراتی ایجاد شده است..

به طور کلی مذهب شیعه از پیروانش خرد ورزی نمی خواهد او با کردار عزاداری به آن صورت مضحک و مسخره و درست کردن کارناوال در بازار و خیابان که حتا از زمان رسیدن خمینی به قدرت در ممالک متمدن غرب نیز آن را به نمود مردم می رسانند؛ و به خویشتن خویش وحشیانه قمه و تازیانه در خیابانهای نیویورک و لوس آنجلس می کوبند، به غربیها می گویند ما ملتی احمق و ابله ایم و ما را اینگونه بشناسید!!! این عزاداران اروپا و امریکا و کانادا به تماشاگران می گویند ما گرچه پارسیم و عرب نیستیم، اما برای مرگ اعراب چنین ابله و بی خرد می شویم که شما را هم به تعجب و مسخره واداریم.
وقتی شیعه امامانشان را نیز مانند محمد پیامبر، تعییین شده از جانب الله می دانند و معتقدند به آنها نیز الهام غیبی می شده است، پس برای محمد که خود را آخرین رسول خدا معرفی کرد، دوازده شریک نیز درست کرده اند که مانند محمد بر دنیا حاکمند. این امامان در واقع خود نیز پیامبرند. بنابراین محمد دیگر تنها پیامبری نیست که خود را آخرین رسول معرفی کرد، بل دوازده نفر دیگر از اعقاب ابوطالب بت پرست در شغل و رسالتش شریکند. این اگر شرک نامیده نشود، بی تردید کنف کردن و تمسخر کردن محمد را شامل می شود.

کالیفرنیا - دکتر محمد علی مهرآسا


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست