سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چرا ایران به آزادی نمی رسد؟ مقصر کیست؟ - هادی قدسی


اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۷ شهريور ۱٣۹۷ -  ٨ سپتامبر ۲۰۱٨


با دوستی در مورد اوضاع اجتماعی صحبت می کردیم که چرا باوجود جامعه متنوع و گسترده کشور ووجود تعداد زیاد و قابل توجه تحصیل کرده ها و از آن مهم تر تعداد زیاد فعالان سیاسی و مدنی نسبت به کشورهای دیگر، شاهد چنین بلائی هستیم. آن دوست ناگهان پرسید به نظر تو چرا ایران به آزادی نمی رسد؟ گفتم چند روز پیش برحسب تصادف در اینترنت به فیلمی برخوردم از برنامه ای به نام پرگار که در تلویزون فارسی بی بی سی ساخته و پخش می شود. بحث در مورد خوبی یا بدی براندازی و اصلاحات و ... بود. کنجکاو شدم و آن فیلم را دیدم. سه ایرانی تحصیل کرده از سه جناح سیاسی در آن شرکت کرده بودند که البته مجری ایرانی هم آنان را رهبری می کرد. از ابتدای انقلاب سخن رفت و از حکومت موقت بازرگان و بعد تغییر ماهیت اوپوزیسیون از آن زمان به این سو. و بر حسب معمول، از بزرگترین حادثه بعداز انقلاب که انقلاب را به ضدانقلاب برگرداند و آزادی را به استبداد متحول کرد سخنی نرفت. می دانیم چندماهی از انقلاب نگذشته که خمینی به ضد خمینی تحول کرد. برعکس، در آن حادثه ملت انقلابی باری دیگر بر انقلاب خویش تاکیدکرد، آن تاکید هشداری هم به خمینی و همدستان اوبود تا به انقلاب باز گردند که بازنگشتند. آن حادثه تاریخی، اولین انتخابات ریاست جمهوری بود که آن را درآن برنامه در پرده ضخیم سانسور پنهان کردند. سال و اندی از انقلاب نگذشته، با کودتائی آشکار برضد تصمیم مردم، برگ جدیدی از تاریخ ایران ورق خورد که نتیجه آن این نظام مخوفی است که شاهد آنیم. در حقیقت، آن انتخابات و این کودتا عناصر اصلی ساختمان نظام ولایت مطلقه فقیه ووضعیتی که درآن قرارداریم را تشکیل میدهند که اهمیت آن کم تر ازخود انقلاب نیست، و باید به صورت مستمرمورد تحلیل دقیق قرارگیرد. توضیح این که، آن انتخابات حاصل انقلاب و استقلال و آزادی مردم در تصمیم گیری، و کودتا حاصل همدستی ضد انقلاب برای استقراردوباره استبداد بود. از او پرسیدم چرا این حادثه بزرگ که در فاصله زمانی شانزده ماه به انجام رسید را تمامی جناح های سیاسی سانسور میکنند؟ خرد حکم میکند که برای هرتحلیل سیاسی درمورد ساختار سیاسی کشور، به دنبال جواب این سئوال بگردیم که در عین حال، جوابی هم برای سئوال بالا خواهدبود.
به او گفتم یکی از دلائل این سانسور خوی سلطه گری است که میتواند عارضه نخبه گرائی باشد. ازدید سلطه گر، مردم نباید تصمیم بگیرند. استقلال و آزادی با سلطه گری نمی تواند همساز باشد. انقلاب هم باسلطه گری دمساز نیست. بنابراین باید مردم را از باور به خود بازداشت و آنان را از یادآوری دوران برانگیختی و توانائی شان محروم گرداند تا استقلال و آزادی درآنان سرکوب شده بتوان بر آنان سلطه جست. واین پدیده در سرتاسر تاریخ ما از سوی روحانیان و روشنفکران و صد البته، سلطه گران اجنبی به چشم میخورد. بر عکس آن، نقش روشنفکر فعال در سیاست و جامعه مدنی یادآوری این اعصار پیروزی مردم در استقلال و آزادی است که دراین راه، سلطه گران، نادر افرادی که در این خط بودند را قربانی یا ناکارآمدکرده اند.
به اوگفتم در طول تاریخ ما، روحانیان برای سلطه بر جامعه، خود را قیم شرعی مردم دانسته که از نظر آنان ناقص العقل هستند و حق چون و چرا در احکام را ندارند و به همین دلیل هر چه آنان حکم می کنند مردم وظیفه شرعیشان بوده و هست که بدان عمل نمایند. و هرگاه اندیشمندی اقدام به روشنگری مردم میکرده، کافر، مرتد یا زندیق شمرده می شده و حکم به مرگ او می دادند. هزاران دانشمند جان خود را دراین راه از دست داده اند. سلاطین وکنشگران سیاسی هم به نوبه خود یا به کمک روحانیان درباری هر مخالف سلطه گری را از سر راه برمیداشتند. سلطه گران خارجی هم به نوبه خود برای استقرار و استمرار سلطه خود، توطئه های فراوانی را در کشور ما به اجرا گذاشته اند که قابل شمارش نیستند. اما آنچه که در این میان اهمیت دارد، همدستی ایرانیان با آنها است. از به قتل رساندن سرداران وطن دوست و مستقل ورشیدی همچون رئیسعلی دلواری به دست مزدوران وطنی انگلیس دریک ده کوچک دربوشهر گرفته تا خارج کردن غلات ازکشور و ایجاد قحطی وبه کشته دادن نیمی از جمعیت - در زمان اشغال کشور- توسط انگلیسها و همدستان وطنی آنها نمونه هائی از این دست اند. همچنین است توطئه هائی بر ضد دولتمردان آزادی خواه و استقلال طلبی همچون امیرکبیر و مصدق و کوتاه کردن دست آنان از مدیریت کشور و گماردن مزدوران و دست نشاندگان خود به جای آنان. وهمانطور که دربالا گفته شد، آخرین آن یعنی کودتای خرداد 60 از آنجا اهمیتی یگانه وتاریخی دارد که سلطه گران، هم منتخب مردم و هم مردم وهمچنین انقلاب آنان را یکجا نشانه رفتند وبا ایجاد جنگ موفق شدند بر مردم تسلط یابند و استبداد را بازسازی کنند.
صورت مدرنیزه شده این توطئه ها، اکنون به صورت اخبار جعلی و سانسوروپخش ضداخبار توسط همین کنشگرانی صورت میگیرند که مثالش در بالا آمد. به او گفتم تا به حال از خود پرسیده ای دلیل سانسورکردن این دوره سرنوشت سازاز تاریخ ایران در داخل و در خارج کشور چیست؟ اگر این حادثه نبود، برای نمونه، کشتار سال 67 هم نبود، اما هرساله به حق سالگرد آن کشتار وحشیانه ازسوی تمامی جریانات مخالف نظام حاکم و رسانه های بیگانه یادآور میشود، ولی حاشا از اشاره کوچکی به آن حادثه بزرگ! عزای سالگرد کشته شدگانمان را میگیریم، اما عزای ازدست دادن استقلال و آزادیمان را نمیگیریم و حتا آن را به راحتی درپناه سانسوربه فراموشی می سپاریم. مجموعه نظام حاکم علاوه بر روحانیان سلطه گر که منتخب مردم را به هفت بار اعدام محکوم کردند، تمام کسانی که قدرت را در این حاکمیت چهل ساله بین خود تقسیم کردند، در کودتا بر ضد مردم شرکت داشتند. چگونه میتوان از آنها انتظار داشت که این خیانت بزرگ به مردم را سانسور نکنند و به فراموشی نسپرند؟ سلطه گران جهانی هم بامدرنیزه کردن ایجاد قحطی، تحریم ها را جایگزین آن کرده اند تا فرصت اندیشیدن و عمل را از مردم گرفته، بتوانند در یک معامله، به نوبه خود بر حاکمان مستبد مسلط گردند. به این دلایل، آن دوره پر افتخار تاریخ ایران، یعنی انقلاب وحاصل اولین انتخابات ریاست جمهوری که تاکیدی دوباره از سوی مردم بر استقلال و آزادی بود را در لفافه سانسور پیچیده اند. می بینیم مسببین اصلی دست نیافتن مردم به آزادی، باوجود ظاهر نامتجانس، همین کنشگران سیاسی و روحانیان سلطه گری می باشند که در این مورد باسلطه گران اجنبی هم صدا و هم دست هستند.

bayanerochan.blogspot.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست