پیرامون مطلبِ آقای فتاپور| نوستالژی گذشته یا اتوپیای بازگشت به صحنه سیاسی کشور-نادر داروک
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۱ خرداد ۱٣۹۷ -
۱۱ ژوئن ۲۰۱٨
پیرامون مطالبی که جناب فتاپور با دو تیتر* به ظاهر مستقل از یکدیگر منتشر نمودهاند میتوان به چند مورد به ظاهر فرعی ولی درعین حال پراهمیت که در قالب خاطرات بیان شده و یک مورد اصلی و تاملبرانگیز اشاره داشت.
جناب فتاپوردرهمان پاراگراف نخست نوشته خود به روشنی نشان میدهند که اگر در زمینه سناریونویسی برای سینما یا تئاتر فعالیت کرده بودند، احتمالا می توانستند با موفقیت قابل توجهی روبرو شوند.
ذکر دقیق روزی مانند ۲۶ مهرماه ۴۰ سال قبل، خرید روزنامه کیهان و سپس اطلاعات از دکه روزنامه فروشی معروف خیابان لرزاده در نزدیکی خانه تیمی، مشابهت خبرهر دو روزنامه و جزئیات دیگر را مسلما نمیتوان به قوت و قدرت حافظه ربط داد. یادآوری سایر دیدارهای مهروآبان سال ۵۶ و محتوای آنها به خوبی نشان میدهند که ایشان پرده اول نمایش را با چنان دقتی در جزئیات ذکر می کنند تا خواننده ناخودآگاه کوچکترین شک وشبه ای در دقت گزارههای بعدی به خصوص دیدارها و موضعگیریها پیدا نکنند.
این نه اولین بار است و نه مسلما آخرین بار خواهد بود که نویسندگانی برای جا انداختن اندیشه و یا موضعگیری خاص خود به خاطراتی در گذشته استناد میکنند که نه منبعی و نه تائید مشخصی از صحت آن واقعه در دسترس مخاطبانشان قرارندارد.
متاسفانه پس از گذشت ۴۰ سال، کمتوجهی، کمکاری و بیمبالاتی! و برخورد غیر مسئولانه بسیاری از فعالین سیاسی سابق، بخصوص مرتبطین با سازمانهایی که مبارزه مخفیانه یا مسلحانه پرداختهاند در زمینه به رشته تحریردرآوردن خاطرات و مسائل آن دوره باعث شد تا شاهد باشیم که یک روز دستنوشتههایی منتسب به رفیق کبیر فدای حمید اشرف منتشر میشود، یک روز دیگر مامور سابق ساواک مبارزینی چون زنده یاد رضا رضایی را به همکاری با ساواک متهم میکند و اگر به دنبال مدارک و مستندات در زمینه انتخاب اقلیت و اکثریت باشیم فقط به یک مصاحبه رفیق حیدر و چند گزارش پراکنده درگوشه و کنار این یا آن مقاله اکتفا کنیم.
دراین مورد خاص نیز جناب فتاپور به نوعی به بهانه درگذشت آقای صادق وزیری وقایع را به گونه ای ردیف میکند که همتیمی های او در خانه مخفی که اتفاقا همگی از سران اقلیت در آینده خواهندبود، با حالتی عصبی و پرخاشگرانه حتی اجازه اظهارنظر به کادری در حد او! را نمیدهند. اما در جایی دیگر رفقای همپا و همقدم ایشان دراکثریت، با رویی باز استقبال نموده و تمام سعی وتلاش خودشان را حتی با معرفی رفقای تودهایشان مبذول مینمایند.
در جایی دیگر گزارشاتی از دیدارهایی با آقای بهآذین در منازل افراد کلیدی سازمان آورده میشود که مسلما برای کسانی که اندک آشنایی با جو و فضای فعالیتهای مخفی آن زمان دارند تعجبآور است.
چگونه ممکن است افرادی به تازگی از زندان آزاد شدهاند و در آستانه وصل مجدد به تشکیلات و از سرگیری زندگی مخفیانه هستند با یک فرد مشهور تودهای که چه ازنظر اختلاف مواضعش با سازمان و چه از جنبه تحت نظر بودن احتمالی از سوی ساواک زیرعلامت سوال است، دیدارهای مرتب در منازل شخصی خود و با نزدیکترین افراد به خود داشته باشند.
نکته جالب توجه دیگر در این خاطرات آن است که در سرتاسر آن و حتی بعد از پیروزی قیام، تشکیل سازمان دانشجویی پیشگام، تشکیل ستاد فداییان در دانشکده فنی و سپس در خیابان میکده و تداوم وقایع تا سال ۶۰ از یک سو نام افراد کلیدی اقلیت آورده میشود که بدون منطق خاص مخالفند و مواضع چپروانه! و غیردموکراتیک دارند واز سوی دیگر تمام سران کلیدی جریان اکثریت و رفقای گرمابه و گلستان ایشان مواضع موافق، پیگیرانه و به روزشده اتخاذ میکنند. درهمین حال به عمد از ذکر نام بسیاری از رفقا که مسلما در همان مراسم، جلسات یا دیدارها حضور داشتهاند خودداری میشود. نامی از رفقایی مثل رفیق اشرف دهقانی، رفیق سنجری، رفیق حیدر یا سایر انشعاب کنندگان اولیه به طور کلی برده نمیشود. به ویژه آنکه کسانیکه در آن ایام با حریانات دانشجویی هوادار سازمان، قبل و بعد از تشکیل پیشگام بخصوص در پلیتکنیک و دانشگاه صنعتی آشنا میباشند از حضور و میزان نفوذ و تاثیرگذاری این رفقا بویژه در شکلگیری آن تشکلها به خوبی باخبر هستند.
گرچه بیمناسبت نبود ایشان قدری از خاطرات خودشان را با همان دقت ابتدای مقاله در زمان انقلاب به اصطلاح فرهنگی و تحویل دفاتر پیشگام در دانشکده فنی و حضورشان درمعیت جناب فرخنگهدار در پلیتکنیک در آن بعدازظهرشوم ذکر میکردند تا نمونهای باشد از چگونگی برخورداریشان و رفقای پیگیرشان برای ایجاد و دفاع از تشکلهای دموکراتیک صنفی مستقل از سازمان.
البته ایشان با تمام تلاش و ظرافتی که در تدوین و سناریونویسی مورد نظرشان به خرج دادهاند یک گاف ظریف هم مرتکب شدهاند که البته به نوعی گریزی از آن نداشتهاند. زیرا میبایست پیوند مورد نظرشان را با آنچه امروز میخواهند بیان کنند برقرار نمایند. آن هم استفاده از صفت "سکولار- دموکرات" برای آن تشکیلات مستقل از سازمان است. که نه تنها گمان نمی کنم بلکه مطمئن هستم که نه ایشان و نه هیچ فعال چپ دیگری در آن زمان با چنین واژگانی اندک آشنایی داشته باشد.
موارد دیگری درهمین زمینهها میتوان در این یادداشت سراغ گرفت که پرداخت به آنها مسلما وظیفه کسانی است که درآن سالها در آن مناسبات حضور داشتهاند.
روشنایی انداختن به جزئیات صحنهآرایی آقای فتاپور برای نمایشنامهاش به عهده این رفقا میباشد این رفقا باید مسئولیتپذیر بوده و بپذیرند که وظیفه دارند تک تک جزئیات و کوچکترین خاطرات مربوط به سالهای قبل و بعد از انقلاب ۵۷ را در اختیار نسلهای امروز و فردای میهنمان قراردهند تا جوانان امروز و پژوهندگان تاریخ پرافتخار مبارزات دهههای ۴۰ و ۵۰ منابع در دسترسشان منحصر به کتاب چاپ شده توسط جمهوری اسلامی یا در بود و باش فداییان جناب اتابکی یا تاریخنگاریهای جناب آبراهامیان نباشد. انتساب دستنوشتههای مجهول به رفیق حمید اشرف توسط جناب نگهدار یا خاطرهنگاریهای امثال این مقاله جناب فناپور که جای خود دارند.
با یادآوری این تذکر که نمایشنامهنویسی جناب فتاپورجزفرعی یادداشت ایشان بوده به هررو نمیتوان ظرافت به کار رفته توسط ایشان در تلقین ایده و نظر اصلیاش در ضمن این خاطرهسازیها را تحسین نکرد.
اگر رفقا و دوستان عزیز فرصت کرده فیلمهای مربوط به جلسات ایجاد حزب " وحدت چپ – فداییان خلق" را دیده باشند و یا مصاحبه های جناب فتاپور و خانم ملیحه محمدی با تلویزیونهای ایرانگلوبال و ایران فردا را دنبال کرده باشند به روشنی منظور اصلی جناب فتاپور را از این اشارات نوستالژیک! به پیگیری و عدم موفقیت در تاسیس یک سازمان یا نهاد "علنی" و مستقل از "فداییان" را که بتواند در شرایط دیکتاتوری در حال فروپاشی به فعالیت پرداخته و در عین حال ارتباط ارگانیک! خود را با سازمان حفظ نماید درک میکردند.
چه جناب فتاپور چه سایر سخنرانان اصلی دیگر نظیر آقایان طاهریپور و بهزاد کریمی و خانم سیستانی موکدا و بارها تکرار مینمایند که هیچ تشکلی در خارج کشور، اگر پیوندهای موثری با داخل کشور و حتی نوعی حضوردرکشور نداشته باشند نمیتوانند اهداف خود را در هیچ سطحی محقق نماید.
سخنرانانی به نوعی گوشزد مینمایند هدف اصلی آنها از تشکیل یک حزب جدید، بیش از آنکه اضافه کردن یک جریان جدید به نیروهای موجود باشد، فراهم کردن زمینهایست تا بتوانند این حزب یا نوع دیگری از تشکل را به داخل کشور منتقل نمایند.
هیچکس را نمیتوان سراغ گرفت که با چنین مقدمهای در مجموع استدلالات این دوستان مخالف باشد. اما جناب فتاپور و رفقایشان چون همیشه فرصتطلبانه مغلطه ناتمام گذاشتن استدلال را به خوبی به کار میگیرند. در طول سی و اندی سال گذشته رفتار جمهوری اسلامی با تشکلهای نیروهای وابسته به خود گرفته تا تشکلهای قدیمی و استخوانداری نظیر کانون وکلا و کانون نویسندگان به گونهای بوده که هر توهمی را دراین زمینه در ذهن هرکسی کاملا برطرف میکند. ایشان به دنبال همان اتوپیای فعالیت محدود در کشور، درگذشت جناب صادق وزیری را زمینه اشاره به فعالیتها در رابطه با یک تشکیلات مستقل در گذشته میکند تا بتواند در ذهن خوانندگان نوعی ایجاد همان نوع تشکل را در شرایط فعلی در داخل کشور تداعی نماید.
اوضاع سیاسی-اجتماعی تغییریافته داخلی و خارجی کشور در عین حال نوعی شکست سیاستهای مماشاتجویانه در همراهی و همگامی با عناصر به اصطلاح اصلاحطلب یا اعتدالگرای داخل و خارج و تجربه شکست خورده انواع و اقسام تشکلهایی نظیر اتحاد جمهوریخواهان و غیره شرایطی را فراهم نموده تا ایشان و همکارانشان به فکر زمینهسازی فکری برای ایجاد تشکلی در داخل کشور بیافتند تا در یک تحول پیشرو مانند آنچه در مهر و آبان سال ۵۷ به خاطر دارند، کمتر از شرایط عقب مانده باشند.
ایشان و سایر رفقایشان در سازمان اکثریت علیرغم تمام سعی و تلاششان برای اینکه خود را همچنان در طیف چپ و کمونیست قلمداد نمایند کماکان دچار همان انحرافات لیبرالی بوده و هستند که زمانی سبب شد که تا سال ۶٣ به صورت تمام و کمال درخدمت نظام جمهوری اسلامی قرار بگیرند. در سالهای سیاست مماشات و اصلاحطلبی در کنار خاتمی و نیروهای اصلاحطلب باشند و در دوره اخیر سیاستهای نیروهای اعتدالگرا و هواداران روحانی را تبلیغ نمایند و هیچ نتیجه مشخصی هم از این سیاستهای انحرافی خود نگیرند.
درحال حاظر هم با توجه به شرایط پساخامنهای و پسابرجام به این نتیجه رسیدهاند که تخم مرغهای باقیمانده خود را در سبد ایجاد یک تشکل دموکراتیک و سکولار! در داخل کشور بگذراند تا راهگشای ورشکستگیهای سیاسی گذشتهشان باشد. به جناب فتاپور و سایر رفقایشان باید همان مثال خودشان یعنی ایجاد و سرکوب فوری "اتحاد دموکراتیک "توده ایها را یاداوری نمود. سرکوب و تعطیلی این تشکل و دستگیری که نه! بلکه بازداشت چندساعته جناب بهآذین را نه به دلیل حساسیت شدید رژیم به جریانات چپ در مقایسه با جریانات ملیمذهبی در آن دوره بلکه در بیپایه بودن فکر و اندیشه تودهای در میان تودهها و زحمتکشان در آن مقطع زمانی بایستی سراغ گرفت. در همان زمان تشکلهای دیکری براحتی شکل گرفته و پابرجا ماندند زیرا تا حدی با استقبال ازسوی مردم روبرو بودند. اما جریانی مثل حزب توده که مارک خیانت به جنبش زحمتکشان و طبقه کارگر را بر پیشانی داشت از هیچ استقبال یا توجه تودهای برخوردار نبود تا رژیم به دلیل این پایگاه اجتماعی از سرکوب آن حتی در آن شرایط هراسی داشته باشد.
درحال حاضر و یا هر شرایطی در آینده نزدیک هم همین حکم صادق خواهدبود. شرط ماندگاری یک جریان میزان استقبال زحمتکشان و طبقه کارگر از آن خواهدبود و شرط چنین استقبال و روآوری عملکرد گذشته و کارنامه سردمداران آن جریان از یک سو و عرضه سیاستها و موضعگیریهای اصولی در جهت منافع تودهها و زحمتکشان از سوی دیگر میباشد.
این آقایان به استناد این گذشته مشعشعانه یا آن انبان خالی از هرگونه موضعگیری اصولی و انقلابی به نفع صفوف توده رنج و زحمت است که اتوپیای ایجاد و پاگیری چنین تشکلی را در سر میپرورانند ؟
به نظر میرسد سیاستهای معطوف به قدرت و ... از آستان حاکمان کماکان در نزد این آقایان بهترین سیاست است. از همین رو آرزو دارند که در ادامه سیاستهای گذشتهشان دل بخشی از حاکمیت را به رحم آورند تا زمینه فعالیت آنها برای خاک پاشیدن دوباره در چشم مردم و انحراف مبارزات آنها را برایشان فراهم نمایند.
این همان اتوپیای رفقای تودهایشان در مهر سال ۵۷ است که این بار رهروانشان به آن مبتلا ماندهاند.
* سازمان علنی چریک های فدایی -نوشته ی مهدی فتاپور www.akhbar-rooz.com
|