سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

یاد یاران یاد باد - علیرضا افشانی نقده


اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۶ دی ۱٣۹۶ -  ۱۶ ژانويه ۲۰۱٨


بر سینه ات نشست
زخم عمیق کاری دشمن
اما ،ای سرو ایستاده نیفتادی
این رسم توست که ایستاده بمیری

دوستی زنگ زد ، یادآوری روزی را در خاطرم زنده کرد . یاد عزیزی . ۲۳ دی ماه سال ۶۰، مرگ غلامحسین رستمی امینلویی که قلی می نامیدیم . عضو سازمان چ ف خ اقلیت . سال ۶۰ ، سال سیاه بر ملتی که داغ زمانه در سینه دارد . مرگ عزیزی که نه یک دوست ، بل که مهربانترین برادر که از اوان کودکی ، سرشاری مهربانی هایش بر دل و جانمان لانه کرده است . میگوید علی چیزی بنویس . علی چه بنویسد ؟ بقول علیرضا نابدل ، دنلی خرمنیمین یانماسین یازیم / سرین سو کوزه مین جالانماسین یازیم ، نه یازیم . این روزها علی حال و هوای دیگری دارد . آقای مرتضی نگاهی از دوستان سرابی عکسی از دوران زندان را به نمایش گذاشت . مرگ ایستاده دو تن از یاران دوران اسارت را بر من پدیدار گردانید . صابر محمد زاده با درد و رنج بیماری سرطان به خیل کشتار ۶۷ پیوست . رحیم خدادادی بعد از آزادی از زندان در صفوف سازمان چ ف خ قرار گرفت و در سال ۵۴ آماج گلوله های دژخیمان قرارشد . قلی و این علیرضا در کنار آن عزیزان و در پشت آن دیوارهای اسارت ، زیباترین و با شکوه ترین خاطراتشان را بافتند و تنیدند . هزاران هزار قصه دارد آن پشت میله ها ، انسانش را می طلبد تا بر دفتر زندگانی ثبت شود . خاطراتی که غبار غم نمی گیرد و باد و طوفان در ثبوت و پایداری رنگش عاجز و ناتوان . قلی عزیز و پاره تن همه دوستان و عزیزی که دنیایی از صفا و صمیمیت و آغوشی پر از صداقت و انسانیت برای دوستان بود . سالهاست که او را نداریم ، اما بی اغراق حضور قدرتمند آرامش شخصیت او جانبخش محافل دوستان است . عزیزی که کوله باری از درد و رنج ، نغمه های زندگی را در آغوش فشرد تا کینه های خشم و سرکوب شده ملتی را در کوره آتشفشان زندگی نهد و بر فروزاند خشم و خروش فرزندان سرزمینی را که قرنهای متمادی ، دارد بر گرده هایش سرکوب و بی عدالتی ، درد و رنج گرسنگی . قلی دندان خشم بر جگر خسته بست و با مرگ نحس پنجه در افکند و چو خورشید ، تیرگی های زمانه را با مقاومت و پایداری خود به شرمندگی کشاند . پوزه جلادان را به خاک مالید و به روی دشمنان مردم ایران لبخند نزد . قلی بر خون نشست و به خیل عظیم دوستانش پیوست و به مهمانی گلزار خاوران رفت ، تا بهار خنده زند و غنچه ارغوانها گل دهد و لاله های کوهساران سلدوزمان ، همیشه بیدار در رهگذر زمان باشد.
ساعت ۱۰ شب ۲۲ دی ماه سال ۶۰ اسیر دژخیمان میشود . لشکر سیاهی بر او هجوم می آورد و بگو بهروز کجاست ؟ حیدر کجاست ؟ اما او مصمم و پایدار . هیچ کس را نمی شناسم . هیچ اطلاعی از کسان ندارم . من یک کمونیستم و وفادار به رزم طبقاتی زحمتکشان و محرومان جامعه . کینه بر دل دارم از تمام کسانی که قدرت سیاسی را قبضه میکنند وبا سرکوب و اختناق ، فقر و فلاکت را بر مردمان سرزمینشان تحمیل میکنند . نهایت اینکه حرفی با آنها نداشت . ۱۲ ساعت زنده ماند . در آن ۱۲ ساعت چه گذشت ؟ روزی باید تاریخ گواهی دهد ، بر هر آنچه که بر فرزندان آن ملت در آن شکنجه گاه ها گذشت .

به گلگشت جوانان
یاد ما را زنده دارید ، ای رفیقان
که ما در ظلمت شب زیر بال وحشی خفاش خون آشام
نشاندیم این نگین صبح روشن را
به روی پایه انگشتر فردا

یاد قلی و هزاران انسان پاک باخته که جان در گرو رهایی ملتها گذاشتند ، گرامی باد 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست