سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سه بدیل در برابرِ ایران: ۱- رژیم سیو ۲- رژیم چنج ۳- انقلاب اجتماعی - آرش کمانگر


اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٣۱ تير ۱٣۹۶ -  ۲۲ ژوئيه ۲۰۱۷


در صحنه سیاست، در غالب موارد، وقتی جنبش های توده ای سرکوب می شوند و افق نزدیکی برای پیروزی رویت نمی شود، معمولا در طیف مخالفین و ناراضیان نظام موجود، شاهد شکل گیری دو گرایش انحرافی هستیم که در گریز یا پرهیز از امر انقلاب اجتماعی، به دو جهت مخالف سیر میکنند و استراتژی سیاسی خود را بر آن بنا می نهند.
از یکسو مایوس از اراده و عزم پائینی ها و یا حتی در هراس از خیزش اکثریت لگدمال شده، رو به قدرتهای خارجی می آورند و از آنها برای "رهایی" کشورشان استمداد میجویند. ایندسته خواهان تغییر بالائی ها نه انحصارا توسط پائینی ها بلکه توسط خارجی ها هستند. دسته دیگر اما به خاطر مضرات دخالت قدرتهای خارجی و عشقی که به "دفاع از میهن" دارند، در جستجوی استراتژی سیاسی سعی میکند به جای گزینه انقلاب به گزینه رفرم روی آورند و بجای اتکاء به قدرتهای خارجی به جناح هایی از حکومت داخلی دخیل ببندد. در ادبیات سیاسی طرفدراران گزینه اول را میتوانیم در کاتاگوری "رژیم چنج" و طرفداران گزینه دوم را در کاتاگوری "رژیم سیو" قرار دهیم.
واقعیت این است که بعد از سرکوب جنبش توده ای پس از حوادث خرداد ۱۳۸۸ شاهد افول جنبش دانشجویی و جنبش جوانان – جنبش زنان – جنبش ملیتهای تحت ستم ... بوده ایم و اشکال ابراز وجود آنها اساسا به شیوه مقاومت منفی و نافرمانی مدنی صورت میگیرد. با این همه و علیرغم اینکه جنبش کارگری ( جنبش کارگران صنایع، معادن، معلمان و بازنشستگان) در صحنه اجتماعی ایران حضور پررنگی دارد و روزی نیست که شاهد اعتراض و تجمع و اعتصاب طبقه کارگر نباشیم، این جنبش عمدتا دفاعی – صنفی و پراکنده است و هنوز به یک جنبش انقلابی طبقاتی تعرضی فرا نروئیده است و در غالب موارد نیز قادر به دستیابی به همین خواستهای جزیی صنفی نیز نمی باشد.
در چنین اوضاعی اپوزیسیون مایوس از اعتلای مجدد جنبشهای اجتماعی، چاره را یا در استمالت از قدرتهای خارجی می بیند و یا استغاثه در درگاه قدرتمداران داخلی!!
در طیف اپوزیسیون، سازمان مجاهدین خلق خلق، سلطنت طلبان، بخشی از جریانات سیاسی متعلق به اقلیتهای ملی و مذهبی و نیز بخشی از جمهوریخواهان سکولار – بویژه با روی کار آمدن دونالد ترامپ در امریکا و رویکرد شدیدتر آن در قبال رژیم ایران – تماما به پروژه "رژیم چنج" پیوسته اند. اینها اگر تا دیروز در کریدورهای کاخ سفید و کنگره امریکا پلاس بودند تا حمایت دپلماتیک – سیاسی یا مالی کسب کنند اکنون بی پرده از دونالد ترامپ میخواهند که به امر سرنگونی رژیم اسلامی ایران مدد رساند.
و بدتر از آن به سراغ رژیم فوق ارتجاعی سلطنتی عربستان هم رفته اند و در کنار پیوند سیاسی از کمکهای هنگفت مالی آن نیز بهره میبرند. حضور ترکی فیصل رئیس سابق سازمان امنیت عربستان در گردهمایی سالانه مجاهدین خلق در پاریس – هم پارسال هم امسال – و کمکهای این رژیم به برخی جریانات دست راستی کرد در ایران و نیز جریانات اسلامی سنی ایرانی و اظهارات وزیر دفاع سعودی در ماههای اخیر مبنی براینکه نبرد با رژیم شیعی را به داخل مرزهای ایران منتقل خواهد کرد در همین راستا باید ارزیابی نمود. بعلاوه در کنار حمایت دائمی نئوکانهای شناخته شده امریکا نظیر جولیانی ( شهردار سابق نیویورک) بولتون ( سفیر سابق امریکا در سازمان ملل ) و لیبرمن (سناتور پیشین و رئیس نهاد اتحاد علیه رژیم ایران) از مجاهدین خلق، امسال شاهد تحول تازه ای نیز بودیم و آن سفر مک کین ( رئیس کمیته نیروهای مسلح در سنای امریکا) به آلبانی ( محل کنونی استقرار صدها عضو مجاهدین خلق) و نیز حضور او در گردهمایی امسال مجاهدین در پاریس و ملاقات با مریم رجوی میباشد. البته مک کین در کنار استفاده از برگ مجاهدین از حمایت طیف سلطنت طلب نیز غافل نشده و ملاقاتی هم اخیرا با رضا پهلوی داشته است. با این همه با باتلاق تمام عیاری که در خاورمیانه، امپریالیستها و دول مرتجع ایجاد کرده اند بعید است امریکا هوس راه اندازی یک جنگ تمام عیار جدید و اشغال نظامی ایران را در سرداشته باشد. اما حمایت وسیع تر از جریانات دست راستی اپوزیسیون ایران، گسترش تحریمهای سیاسی نظامی و اقتصادی و حتی برخی رویارویی های نظامی موردی و ضربتی دور از انتظار نیست. در همین راستا است که رکس تیلرسون وزیر خارجه امریکا اخیرا استراتژی دولت امریکا را تغییر مسالمت آمیز رژیم ایران تعریف کرده است و علیرغم دو بار اذعان به رعایت توافقنامه برجام توسط رژیم ایران ، هر بار تحریمهای جدیدی را علیه اشخاص حقوقی و حقیقی رژیم ایران وضع کرده است.
نیاز به اثبات نیست که دخالتهای امپریالیستها و دول مرتجع در خاورمیانه و شمال افریقا ( افغانستان، عراق، سوریه ، یمن، سودان، سومالی، لیبی، بحرین، مصر ...) تا کنون نتایج فاجعه باری داشته است. ابعاد اقتصادی و انسانی این فجایع در کشور هشتاد میلیونی و کثیرالمله ایران به مراتب شدیدتر خواهد بود. بنابراین هر نیروی مستقلی که بویی از ترقیخواهی و آزادیخواهی برده باشد نمیتواند و نباید با طیف نیروهای رژیم چنج همکاری و ائتلاف کند.
اما خطرات ناشی از سیاستهای امپریالیستی – بویژه سیاستهای جدید دولت ترامپ و رژیم سعودی- نباید سبب شود که به بهانه مبارزه ضدامپریالیستی در کنار داعشیان وطنی قرار گیریم.
سازمان ما در طول چهار دهه اخیر سعی کرده گفتمان جدیدی را به جنبش چپ و جنبش آزادیخواهی ایران عرضه کند و آن اینکه هر مبارزه ضدامپریالیستی لزوما ترقیخواهانه نیست و میتواند از منظر فوق ارتجاعی نیز شاهد امریکا ستیزی و جدال با امپریالیستها و صهیونیستها باشیم. در سال ۵۸ وقتی ما این دیدگاه را در فضای سیاسی آنروز ایران طرح کردیم بسیاری از نیروها قادر به هضم ان نبودند. چپ طرفدار رژیم ( حزب توده و ... ) به پیروی از سیاستهای اتحاد شوروی و تزهای اولیانوفسکی ( راه رشد غیرسرمایه اری) به صرف شاخ و شانه کشیدن رژیم های مرتجع و دیکتاتوری نظیر ایران خمینی – عراق صدام – لیبی قذافی – سوریه اسد و ... با امریکا آنها را رژیم های مردمی و مترقی ارزیابی میکرد. در نقطه مقابل نیز برخی نیروهای چپ که به درستی رژیمهایی مثل رژیم خمینی را ارتجاعی میدانستند تحت همین گفتمان معیوب یعنی مقدس دانستن هر نوع امریکا ستیزی مجبور بودند بر چشمان واقعیت خاک بپاشند و رژیم ایران را "سگ زنجیری امپریالیسم امریکا" قلمداد کنند!!
در آنزمان ما با طرح مسائلی نظیر: مبارزه ضدامپریالیستی از مبارزه ضدسرمایه داری جدا نیست و یا مبارزه ضدامپریالیستی از مبارزه برای آزادی و دمکراسی تفکیک ناپذیر است، سعی کردیم ماهیت ارتجاعی جدال رژیم خمینی با امریکا و متحدانش را افشا کنیم. طرح این گفتمان در فضای چپ سنتی آنزمان نوعی شنا خلاف جریان آب بود. اکنون البته کمتر جریان مدعی چپ پیدا می شود که هارت و پورت های دول یا نیروهای مرتجع امریکا ستیز بویژه بنیادگرایان اسلامی سنی یا شیعی را ترقیخواهانه ارزیابی نماید. اما علیرغم همه این تجارب گرانبها، هنوز شاهد لغزشهایی در طیف نیروهای "جپ و آزادیخواه" ایرانی در داخل و خارج از کشور هستیم. با این تفاوت که به جای تکرار اراجیفی نظیر سخنان "کیانوری مرحوم" مبنی بر اینکه میان اسلام امام خمینی و سوسیالیسم علمی تفاوت چندانی نیست !! و یا با مردمی و مترقی دانستن کل حاکمیت، خواهان آن هستند که به خاطر خطرات ناشی از سیاستهای جدید امریکا و استراتژی رژیم چنج، به مدارا با جمهوری اسلامی و یا حداقل جناح "معتدل" آن بپردازیم. دعوت به شرکت در نمایش انتخابات انتصاباتی اخیر و یا تجلیل از آرای بالای حسن روحانی تحت عنوان "رای اعتراضی" و یا همسو جلوه دادن این رای با نیروی تحریم جلوه هایی از نوع نرمش و لغزش را به معرض نمایش میگذارند که به معنای پائین کشیدن فتیله جنبشهای اجتماعی و راهبرد سرنگونی انقلابی به بهانه جلوگیری از سوء استفاده امریکا و عربستان و اسرائیل و شرکاء است.
در راستای همین نوع کوتاه آمدن در قبال رژیم ولایت مطلقه فقیه بوده که اخیرا حدود ۳۵ تن از فعالان سیاسی داخل کشور با امضای " گروهی از فعالان چپ و آزادیخواه ایران " نامه مشترکی درباره سیاست های مداخله جویانه آمریکا در ایران منتشر کردند که نامهای آشنایی چون محمد علی عمویی ( از رهبران سابق حزب توده) علیرضا جباری (نویسنده) و فریبرز رئیس دانا (اقتصاددان) در میان آنها دیده می شود. نکته قابل توجه در مورد این نامه جمعی این است که بخش قابل توجهی از فعالین و نویسندگان چپ داخل کشور نظیر: ناصر زرافشان، اکبر معصوم بیگی، محمد قراگوزلو، محسن حکیمی، حسن مرتضوی، پرویز صداقت، علیرضا ثقفی، محمد مالجو... و فعالین کارگری شناخته شده ای نظیر: رضا شهابی، محمود صالحی، محمد عبدی پور، ابراهیم مددی، بهنام ابراهیم زاده ، پروین محمدی، جعفر عظیم زاده، اسماعیل عبدی، رسول بداقی، محمد جراحی، علی نجاتی، داوود رضوی و ... بدرستی از امضای آن خودداری ورزیدند. البته نه به خاطر عدم حساسیت نسبت به سیاستهای مداخله جویانه امریکا در مورد ایران بلکه به خاطر آوانس آشکار نویسندگان نامه ۳۵ نفره به رژیم اسلامی سرمایه داری ایران!
نویسندگان نامه مذکور در بخشی از بیانیه خود بی آنکه درسی از گفتمان معیوب چهل سال پیش گرفته باشند باز هم تکرار میکنند که این سیاستهای امریکا : " در طول دهها سال گذشته بارها و بارها علیه دولت های مستقل و دموکرات و توده ای" بکار رفته است. اینها از کدام دولتهای دمکرات و توده ای چند دهسال اخیر صحبت میکنند؟! و یا در جایی دیگر از رژیم آدمخوار حاکم بر ایران میخواهند که به " حقوق ملت، مصرحه در قانون اساسی" احترام بگذارد!! قانون اساسی ارتجاعی مبتنی بر ولایت خدایی و مطلقه ولی فقیه !!
اینوع مبارزه "ضدامپریالیستی" جز نبش قبر از آرای "رفیق کیا" نیست. این عدول آشکار از سیاستهای شناخته شده گفتمان صدای سوم است. گفتمانی که هم از استقلال ایران دفاع میکند و بنده گی دول امپریالیستی بویژه امریکا را نمی پذیرد و هم حاضر نیست با فرو نهادن پرچم مبارزه برای آزادی و برابری به رژیم عصر شتر چرانی آوانس دهد و فتیله مبارزه انقلابی علیه آنرا پائین کشد.
اما نیروهای چپ و انقلابی برای اینکه بتوانند از پس دو نیروی قدرتمند صحنه سیاسی ایران یعنی نیروی رژیم چنج و نیروی رژیم سیو برآیند باید نیروی صدای سوم را از حد دکترین و گفتمان خارج کرده و آنرا بدل به جنبش اجتماعی بزرگ نمایند. آنها در این راستا راهی جز این ندارند که صفوف پراکنده خود را متحد و هماهنگ سازند و بی غل و غش از هر نوع لغزش به سوی نیروهای دست راستی رژیم چنج و رژیم سیو پرهیز نمایند. صدای سوم برای استقلال، آزادی، سکولاریسم و عدالت اجتماعی اگر نتواند خود را از حد یک گفتمان کم تاثیر خارج و بدل به یک جنبش اجتماعی تاثیرکذار کند، آینده تیره و تاری در انتظار کشور ما خواهد بود.

۲۱ جولای ۲۰۱۷ – ۳۰ تیر ۱۳۹۶


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست