سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آمریکا در هیبت "ترامپیسم" درگیر جنگ با جهان - اردشیر زارعی قنواتی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : الف ج

عنوان : سپاسگزار
از توضیحات تکمیلی مقاله تان سپاسگزارم. با آرزوی بهروزی.
۹۰٨۱۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ مرداد ۱٣۹٨       

    از : اردشیر زارعی قنواتی

عنوان : پاسخ به احمد عزیز
درود به جناب جواهریان عزیز ... برای اینکه اطاله کلام نشود سعی می کنم به دغدغه جنابعالی نسبت به موضوع افول امپراتوری و نسبت آن با برداشت های احساسی و سطحی در مقیاس جهانی و به ویژه در نزد دولتمردان جمهوری اسلامی تمرکز کنم. اصولا افول هژمونی آمریکا و روند تغییر در حوزه ژئوپلتیک جهانی یک واقعیت انکارناپذیر تاریخی و بر اساس مستندات عینی با بروز تضاد منافع بین اضلاع قدرت جهانی و هم چنین حضور قدرت های نوظهور اقتصادی برای کسب منافع در چارچوب تغییر مناسبات جدید که بعد از فروپاشی بلوک سوسیالیستی و شوروی خادث شد، یک امر اجتناب ناپذیر است. همانگونه که در متن توضیح داده ام این روند در میان مدت و دراز مدت به آمریکا آسیب می زند و حتی تصور اینکه در کوتاه مدت این امپراتوری و نظم نوین آمریکایی در هم فروپاشد از بنیان یک برداشت نادرست و بسیار سطحی می باشد. در همان ابتدای مقاله بر این موضوع انگشت گذاشته ام که آمریکا هنوز به لحاظ اقتصادی و نظامی اصلی ترین قدرت هژمونیک جهان می باشد و به همین دلیل تصور فروپاشی فوری و کوتاه مدت آن اشتباهی است که می تواند نه تنها این روند را مختل کند که حتی بسیاری را قربانی این برداشت کند. به همین دلیل در پایان مقاله یک اشاره مختصر به ایران کرده ام که در صورت عدم درک این روند می تواند یکی از قربانیان آن باشد. آنچه رهبران ایران از سقوط شیطان بزرگ می گویند یک توهم محض است که بیشتر ترجیح می دهم "رجزخوانی سیاسی" بخوانم و تابع هیچ مستند عینی نیست. جمهوری اسلامی به دو دلیل نمی تواند و نباید سرنوشت ایران را به این توهم پیوند بزند اول اینکه افول هژمونی در چارچوب یک مرحله تاریخی و روند تغییر توازن نیرو در سطح بین المللی انجام می گیرد که احتمالا به عمر جمهوری اسلامی قد نمی دهد. دوم اینکه جمهوری اسلامی با توجه به ماهیت وجودی آن و جایگاه ژئوپلتیک خود به عنوان یک کشور تقریبا منزوی و خارج از گروهبندی ها و محورهای بزرگ بین المللی در صورت هرگونه درگیری و جنگ بزرگترین آسیب ممکن را خواهد دید و حتی امیدواری نسبت به اینکه دیگر رقبای امریکا در کنار آن قرار گیرند رویای کاذبی است که هرگز تعبیر نمی شود چرا که منافع آنان با تمایلات اسلامی حاکمان تهران همسو نیست. اتفاقا در چنین شرایطی که هژمون در حال افول به دنبال بازدارندگی و سرایت بحران در موقعیت آنارشیک فعلی می باشد به دیگر نقاط جهان می باشد، شاید عاقلانه ترین سیاست برای دولتمردان تهران اجتناب از ورود به این بازی بزرگ باشد چون به تجربه تاریخ امپراتوری ها در زمانی که موقعیت خود را در حال از دست دادن می بینند بیش از همیشه تهاجمی و خطرناک می شوند درست مثل یک گرگ زخمی. اما در مورد نقش چین و روسیه در تسریع این روند (افول هژمونی یا امپریاتوری آمریکا) برای آن هم یک حکم غیرقابل نقض نمی توان صادر کرد چرا که حداقل در این مرحله کنونی هنوز توازن قدرت بین این دوگانه (پکن - مسکو) با واشینگتن، با توجه به هژمونی سرمایه منوپولی و دیگر مولفه های قدرت، چربش با آمریکاست. همانگونه که جنابعالی هم اشاره کرده اید بدون شراکت اروپا با محور چین - روسیه در این خصوص، با توجه به امکانات و توانایی واشینگتن فعلا افول در همان چارچوب روند بطئی خود حرکت می کند و واشینگتن با ترفندهای بسیاری که امروز به روشنی نمونه آن را در زمینه تحریم های یکجانبه شاهد هستیم، می تواند هم محور رقیب را به شدت زیر فشار قرار دهد و هم اینکه با بر هم زدن نظام امنیت جمعی همانگونه که در خصوص خروج آمریکا از پیمان سالت جدید دیدیم با زیر فشار قرار دادن اروپا آنان را مجبور به همسویی با خود کند. از آنجا که جهان معاصر بیش از اینکه جهان دولت - ملت ها باشد، جهان ابرشرکت ها و سرمایه منوپولی و ادغام این سرمایه های چندملیتی است، هنوز بسیار زود است که تصور کنیم کشورهای سرمایه داری اروپایی در تقابل با واشینگتن در کنار محور پکن - مسکو قرار می گیرند. نکته مثبتی که شاید در این میان بتوان به صورت علمی و عینی در این خصوص مطرح کرد اینکه به خلاف دوران جنگ سرد این مبارزه و تشدید تضاد منافع اتمیزه و ایدئولوژیک تلقی نمی شود که دو جهان موازی با تناسب قدرت نامتوازن در مقابل هم قرار گیرند، بلکه امروز تضاد منافع در درون دنیای سرمایه داری و به خصوص کشورهای امپریالیستی از یک طرف و به میدان آمدن قدرت های نوظهور اقتصادی از طرف دیگر است که در طول سی سال گذشته چین را از یک کشور عقب افتاده به سطح دومین قدرت اقتصادی جهان با رشد بالای شش و نیم درصد رسانده، هند فقیر را به پنجمین قدرت اقتصادی جهان و برزیل (فقط با برند فوتبال) را هم در مرتبه هفتم اقتصاد جهان قرار داده است. کسب درصدهای بزرگ در حجم اقتصاد جهانی توسط این قدرت های نوظهور دقیقا در راستای کاهش سهم آمریکا و دیگر قدرت های سنتی جهان سرمایه داری بوده است و به همین دلیل به موازات اینکه توازن قدرت را دگرگون کرده است یک بحران را هم در اتحادیه اروپایی موجب گردیده که برای به حاشیه نرفتن باید دست به یک انتخاب بزرگ بزند. این انتخاب از آنجا که دیگر در بازار اشباع شده آمریکایی نمی تواند برای اروپا حامل فرصت باشد از هم اکنون نگاه چشم آبی های اروپایی را سمت جنوب و شرق آسیا متوجه کرده است. به همین دلیل است که دکترین جدید امنیت ملی آمریکا از دوره باراک اوباما تمرکز خود را بر حوزه اقیانوس آرام قرار داد و امروز هم دونالد ترامپ نبرد بزرگ با چین را در پیش گرفته است. با درود
۹۰۷۷٨ - تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱٣۹٨       

    از : اردشیر زارعی قنواتی

عنوان : پاسخ به احمد عزیز
درود به احمد عزیز:
برای اینکه اطاله کلام نشود سعی می کنم به دغدغه جنابعالی نسبت به موضوع افول امپراتوری و نسبت آن با برداشت های احساسی و سطحی در مقیاس جهانی و به ویژه در نزد دولتمردان جمهوری اسلامی تمرکز کنم. اصولا افول هژمونی آمریکا و روند تغییر در حوزه ژئوپلتیک جهانی یک واقعیت انکارناپذیر تاریخی و بر اساس مستندات عینی با بروز تضاد منافع بین اضلاع قدرت جهانی و هم چنین حضور قدرت های نوظهور اقتصادی برای کسب منافع در چارچوب تغییر مناسبات جدید که بعد از فروپاشی بلوک سوسیالیستی و شوروی خادث شد، یک امر اجتناب ناپذیر است. همانگونه که در متن توضیح داده ام این روند در میان مدت و دراز مدت به آمریکا آسیب می زند و حتی تصور اینکه در کوتاه مدت این امپراتوری و نظم نوین آمریکایی در هم فروپاشد از بنیان یک برداشت نادرست و بسیار سطحی می باشد. در همان ابتدای مقاله بر این موضوع انگشت گذاشته ام که آمریکا هنوز به لحاظ اقتصادی و نظامی اصلی ترین قدرت هژمونیک جهان می باشد و به همین دلیل تصور فروپاشی فوری و کوتاه مدت آن اشتباهی است که می تواند نه تنها این روند را مختل کند که حتی بسیاری را قربانی این برداشت کند. به همین دلیل در پایان مقاله یک اشاره مختصر به ایران کرده ام که در صورت عدم درک این روند می تواند یکی از قربانیان آن باشد. آنچه رهبران ایران از سقوط شیطان بزرگ می گویند یک توهم محض است که بیشتر ترجیح می دهم "رجزخوانی سیاسی" بخوانم و تابع هیچ مستند عینی نیست. جمهوری اسلامی به دو دلیل نمی تواند و نباید سرنوشت ایران را به این توهم پیوند بزند اول اینکه افول هژمونی در چارچوب یک مرحله تاریخی و روند تغییر توازن نیرو در سطح بین المللی انجام می گیرد که احتمالا به عمر جمهوری اسلامی قد نمی دهد. دوم اینکه جمهوری اسلامی با توجه به ماهیت وجودی آن و جایگاه ژئوپلتیک خود به عنوان یک کشور تقریبا منزوی و خارج از گروهبندی ها و محورهای بزرگ بین المللی در صورت هرگونه درگیری و جنگ بزرگترین آسیب ممکن را خواهد دید و حتی امیدواری نسبت به اینکه دیگر رقبای امریکا در کنار آن قرار گیرند رویای کاذبی است که هرگز تعبیر نمی شود چرا که منافع آنان با تمایلات اسلامی حاکمان تهران همسو نیست. اتفاقا در چنین شرایطی که هژمون در حال افول به دنبال بازدارندگی و سرایت بحران در موقعیت آنارشیک فعلی می باشد به دیگر نقاط جهان می باشد، شاید عاقلانه ترین سیاست برای دولتمردان تهران اجتناب از ورود به این بازی بزرگ باشد چون به تجربه تاریخ امپراتوری ها در زمانی که موقعیت خود را در حال از دست دادن می بینند بیش از همیشه تهاجمی و خطرناک می شوند درست مثل یک گرگ زخمی. اما در مورد نقش چین و روسیه در تسریع این روند (افول هژمونی یا امپریاتوری آمریکا) برای آن هم یک حکم غیرقابل نقض نمی توان صادر کرد چرا که حداقل در این مرحله کنونی هنوز توازن قدرت بین این دوگانه (پکن - مسکو) با واشینگتن، با توجه به هژمونی سرمایه منوپولی و دیگر مولفه های قدرت، چربش با آمریکاست. همانگونه که جنابعالی هم اشاره کرده اید بدون شراکت اروپا با محور چین - روسیه در این خصوص، با توجه به امکانات و توانایی واشینگتن فعلا افول در همان چارچوب روند بطئی خود حرکت می کند و واشینگتن با ترفندهای بسیاری که امروز به روشنی نمونه آن را در زمینه تحریم های یکجانبه شاهد هستیم، می تواند هم محور رقیب را به شدت زیر فشار قرار دهد و هم اینکه با بر هم زدن نظام امنیت جمعی همانگونه که در خصوص خروج آمریکا از پیمان سالت جدید دیدیم با زیر فشار قرار دادن اروپا آنان را مجبور به همسویی با خود کند. از آنجا که جهان معاصر بیش از اینکه جهان دولت - ملت ها باشد، جهان ابرشرکت ها و سرمایه منوپولی و ادغام این سرمایه های چندملیتی است، هنوز بسیار زود است که تصور کنیم کشورهای سرمایه داری اروپایی در تقابل با واشینگتن در کنار محور پکن - مسکو قرار می گیرند. نکته مثبتی که شاید در این میان بتوان به صورت علمی و عینی در این خصوص مطرح کرد اینکه به خلاف دوران جنگ سرد این مبارزه و تشدید تضاد منافع اتمیزه و ایدئولوژیک تلقی نمی شود که دو جهان موازی با تناسب قدرت نامتوازن در مقابل هم قرار گیرند، بلکه امروز تضاد منافع در درون دنیای سرمایه داری و به خصوص کشورهای امپریالیستی از یک طرف و به میدان آمدن قدرت های نوظهور اقتصادی از طرف دیگر است که در طول سی سال گذشته چین را از یک کشور عقب افتاده به سطح دومین قدرت اقتصادی جهان با رشد بالای شش و نیم درصد رسانده، هند فقیر را به پنجمین قدرت اقتصادی جهان و برزیل (فقط با برند فوتبال) را هم در مرتبه هفتم اقتصاد جهان قرار داده است. کسب درصدهای بزرگ در حجم اقتصاد جهانی توسط این قدرت های نوظهور دقیقا در راستای کاهش سهم آمریکا و دیگر قدرت های سنتی جهان سرمایه داری بوده است و به همین دلیل به موازات اینکه توازن قدرت را دگرگون کرده است یک بحران را هم در اتحادیه اروپایی موجب گردیده که برای به حاشیه نرفتن باید دست به یک انتخاب بزرگ بزند. این انتخاب از آنجا که دیگر در بازار اشباع شده آمریکایی نمی تواند برای اروپا حامل فرصت باشد از هم اکنون نگاه چشم آبی های اروپایی را سمت جنوب و شرق آسیا متوجه کرده است. به همین دلیل است که دکترین جدید امنیت ملی آمریکا از دوره باراک اوباما تمرکز خود را بر حوزه اقیانوس آرام قرار داد و امروز هم دونالد ترامپ نبرد بزرگ با چین را در پیش گرفته است. با درود
۹۰۷۷۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱٣۹٨       

    از : علی مطلبی

عنوان : چین و روسیه کجای تاریخ هستند؟
با سپاس از آقای زارعی بخاطر مقاله مثل همیشه خوبشان و از آقای آحمد ج. بخاطر انگشت گذاشتن روی نقطه ای حساس، بویژه از این جهت که جمهوری اسلامی تمام استراتژی خود را بر سقوط در حال اتفاق آمریکا گذاشته و با این حساب نادرست سیاست ورزی خطرناکی در پیش گرفت است. اما نکته ای که من میخواهم اضافه کنم اینکه: بفرض هم در این رویاروئی آمریکا شکست بخورد و جبهه مقابل پیروز شود، اوضاع از این بهتر خواهد شد؟ هژمونی یک دولت مافیائی ای که بر روسیه فعلی حکومت میکند بهتر از هژمونی آمریکاست؟ در مورد چین چه میگوئید؟ تا کنون هیچ دولتی این چنین کمر به نابودی محیط ریست، بی اعتنائی به آزادی، دموکراسی و حقوق شهروندی و همچنین استثمار طبقه کارگر نبسته است که دولت باصطلاح سوسیالیستی چین بسته است. در مورد رقیب دیگر یعنی هند هم " از بهارش پیداست". آیا نباید از دخیل به این امامزاده ها گذشت و به نیروی دیگری امید بست؟
۹۰۷۷۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱٣۹٨       

    از : کیا

عنوان : حمایت از احمد
با استدلال و نظر ایشان موافقم،در ضمن مبارزه حکومت اسلامی با امپریالیسم را از موضع قهقرائی می دانم و ثمره ی مثبتی برای بشریت نخواهد داشت.
۹۰۷۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱٣۹٨       

    از : احمد ج

عنوان : نظر
اردشیر گرامی. مطلب مهم و ارزشمندی نوشته اید. کوتاه و موثر است. تاکید بر اینکه جهان هنوز تا حد زیادی تک قطبی ست، بسیار صحیح و ضروری ست. اصطلاح «در حال افول بودن» امپراطوری آمریکا اما بسیار مبهم است. برخی این فرایند را قطعی و کوتاه مدت تلقی می کنند و به این نتیجه می رسند کشوری مثل ما می تواند از این فرصت استفاده کند و با امپریالیسم «در حال افول» آمریکا درگیر شود (مواضع بسیاری از دولتمردان و افراد شاخص کشور را حتما بهتر از من می دانید. اخیرا آقای ظریف هم چنین مواضعی گرفته است). البته شما به درستی توضیح داده اید که کشور ما در چنین درگیری ای آسیب فراوان می بیند، که روشن‌بینانه است. نظرم بر این است که در حال افول بودن آمریکا را نباید قطعی و خودبخودی فرض گرفت. سال‌هاست چپ ها این فرض را گذاشته اند و هر بار اشتباه از آب در آمده است و گاه ضربه های بسیار سختی خورده ایم. یادمان نمی رود که به جای آمریکا، بلوک سوسیالیستی فروپاشید. مبارزه علیه امپریالیزم و بویژه امپریالیسم آمریکا یک نبرد تاریخی ست و این نیروهای مترقی جهان و بویژه چپ‌ها هستند که باید بتوانند آن را به نتیجه دلخواه یعنی فروپاشاندن این امپراطوری شیطانی برسانند. این مسئله خود به خود رخ نمی دهد. سرمایه داری جهانی نشان داده هر بار ترفندهای تازه ای برای بقاء و ادامه‌ی بهره‌کشی جهانی در دست داشته است. این بار هم همانطور که قبلا گفتم در صدد اند دوباره دیواری در میان جهان بکشند و چین و روسیه را همانند دوران جنگ سرد پشت آن دیوار قرار دهند و در گیر مسابقه ی تسلیحاتی مرگبار کنند. در مورد چین و روسیه هم نمی توان با اطمینان گفت که از این نبرد پیروز بیرون می آیند. آن ها از ضعف های جدی به علت آلودگی به سرمایه داری جهانی رنج می برند و با محدودیت‌های شدیدی در این نبرد روبرو هستند. آن ها به اتحاد حداقل بخشی از اروپا نیاز دارند و سیر وقایع هنوز نشان مثبت لازم در این زمینه را نداشته است. در هر حال، نبردی ست فوق العاده سخت و بسیار سنگین. امید به یک جهان چند قطبی امیدی ست انسانی که برایش نبرد بزرگی در جریان است و باید از آن حمایت کرد. همچنین لازم است برای این جهان چند قطبی هم متصور اشکالی بود که دمکراتیک باشد و بتوان از آن برای مبارزات رهایی بخش و عدالت‌طلبانه در کشور ما بهره گرفت و سال‌ها با حاکمیت‌های دیکتاتوری نولیبرالی وابسته به بلوک ها روبرو نباشیم.
۹۰۷۶۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ مرداد ۱٣۹٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست