سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تدریس خصوصی - علی اصغر راشدان

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : علی اصغر راشدان

عنوان : دوصدگفته چون نیم کردارنیست.
دوست عزیز، آقای ایرانی!...من اگرشماراپیشاپیش یکی ازگروههای تظاهرکننده ی مورداشاره خودتان ببینم، تمام حرفها، ادعاهاوشعارهاتان رادربست می پذیرم، وگرنه بافردبزدلی که آنقدرشهامت نداردتانام واقعیش رازیرنوشته اش بگذارد، دیگربحثی ندارم...
٨۹۶۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣۹٨       

    از : بهرنگ ایرانی

عنوان : راهی بزن
درود بر شما آقای راشدان عزیز
به هیچوجه قصد اهانت یا تخفیف شما را نداشته و ندارم.برای شما چه فرقی می کند که این اسم واقعی است یا مستعار؟! دوست عزیز بهتر از من می دانید که خشم و نگرانی و ترس و...واکنشهای طبیعی انسان در موارد ضروری است.به گمانم مسئله این نیست که چنین واکنشهایی نباید در انسان وجود داشته باشد،چیزی که مهم است نوع مدیریت کردن این واکنشها ست.اتفاقا توصیه های شما مبنی بر دخالتگری به جای گریستن و عصبانیت و مرثیه سرایی، بسیار به جا و منطقی است.ولی اشکالی هم ندارد گاهی غمگین شویم و گاهی هم به شکل کنترل شده ازچیزی یا عملی خشمگین یا متنفر باشیم.پرهیز از خشم و تنفر و مأیوس شدن بعنوان یک رویه ی کلی و دائمی نکته ای است که باید به آن توجه داشت.جناب راشدان احتمالا در خارج از ایران زندگی می کنید. امروز دیگر درصد قابل ملاحظه ای از معلمان درد را با تمام پوست و گوشتشان لمس می کنند و به قول معروف کارد به استخوانشان رسیده است. به نظرم نوشته هایی از این دست تنها کاری می کند ، درد را با سوز و گداز به همانهایی که با تمام وجودشان احساسش می کنند،قرار است توضیح بدهد. رفتار تسلیم طلبانه ی خانم معلم در مقابل رفتارهای موهن سیگارفروش (نوکیسه) به نوعی تسلیم و وادادگی یا تن دادن به قضا و قدر را ترویج می کند.اگر در ایران هم نیستید حداقل ویدئوهایی که که این روزها در ارتباط با حرکات اعتراضی معلمان که در تقریبا تمام مرکز استانها برگزار شد،دیده اید و حتما پررنگ بودن اعتراض معلمان زن را هم ملاحظه نموده اید.حالا این رفتار ها را با استیصال و تمکین خانم معلم قصه ی شما مقایسه کنید.تصور می کنم قصه ی شما چند گامی عقب تر از فضای موجود در جامعه ی ما است.باور کنید گردن کج کردن و استیصال معلم قصه ی شما در مقابل بی حیایی و دریدگی سیگارفروش تازه به دوران رسیده،ضمن این که حال مخاطب را بد می کند،راه حل برونرفت از چنین وضعیت رقتباری را هم نشان نمی دهد.آیا فکر نمی کنید که وقتش رسیده است که در قالب های مختلف هنری به معلمان و سایر مزد بگیران باید کمک نمود تا راه درست را بیابند؟

راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد.
شعری بخوان که با او رطل گران توان زد.
٨۹۶۷۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣۹٨       

    از : علی اصغر راشدان

عنوان : پاسخ نوشته ی آقابهرنک ایرانی
بادرودبه جناب بهرنگ ایرانی، ازمشارکت، مطالعه مطلب واظهارنظرتان ممنون. هیچ لزومی نداردگریه کنیدیاخشمگین شویدجناب بهرنگ ایرانی احتمالابااسم مستعار، من باتکیه به مقدارشناختی که ازجامعه ام داشته ام، گوشه ای ازفاجعه راازدیدگاه خودم، نشان داده ام، شماهم به هرکل میتوانید، بقیه فاجعه رابرپایه دیدگاه ونظریاتتان، مطرح کرده ونشان دهید. شعاردادن حلال مشکلات نیست که. اگرخارج هستید، برویدداخل وبرپایه ی شعارهاتان عمل کنید، اگرداخل تشریف دارید، چه بهتر، بااعتراضات فرهنگیهای شریف، عملاهمراهی کنید....
٨۹۶۷٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣۹٨       

    از : بهرنگ ایرانی

عنوان : معلم نباید به چنین ذلتی تن دهد
آقای راشدان با خواندن این قصه فقط ناراحت و غمگین نشدم،بلکه بسیار خشمگین و عصبانی شدم.اگر مناسبات غلط و ناعادلانه ی حاکم بر جامعه مورد نقد و مخالفت ما است که واکسی کنار خیابان را نه بر اساس شایستگی هایش بلکه قطعا به خاطر خصلت های غیر انسانیش مورد بهره برداری قرار می دهد و بالا می کشد و معلم قصه را ظاهرا به دلیل مناعت طبع و پایبندی به اصول اخلاقی به قهقرا می برد،نه تنها رفتارهای نوکسیگی واکسی کنار خیابان دیروز و نوکیسه ی امروز مرا می آزارد،بلکه بیشتر از آن تمکین خارج از اندازه ی خانوم معلم که تن دادن به توهین و تحقیر چنین آدمهای حقیری را می پذیرد، اعصابم را خط می اندازد.مگر زندگی چقدر می ارزد که آدم به خاطر ادامه اش تن به چنین ذلتی بدهد.ضمن این که برای جنبش حق طلبانه ی معلمان جامعه ی ما که با کمترین امکانات و انواع و اقسام محدودیت ها تلاش می کنند زنده و سرپا بمانند،باید آفرین گفت،در عین حال باید به روز گار چنین معلمانی هم گریست که احتمالا هنوز درنیافته اند که درد مشترکشان را نباید و نمی توانند تنها جدا جدا درمان کنند.آقای راشدان مسائل معلمان بسیار پیچیده تر از آن است که بتوان با چنین قصه هایی عمقشان را نشان داد و احیانا راهگشایی کرد. چیزی را که شما نوشتید شاید مرثیه ای است که تنها به درد گریاندن می خورد.
٨۹۶۶٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣۹٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست