سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نزدیکی و دوریِ جریانات سیاسی
تابعی از جنبش‌های مردمی است

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : ف. فرشیم

عنوان : آشنایی با تئوری تاریخ ایران، آشنایی با مبانی اجتماعی تاریخ ایران و استبداد ایرانی
ضمن قدردانی از پاسخ‌های داد شده به پرسش‌های اخبار روز، که در مجموع رویکرد نسبتاً شفافی است نسبت به مشکلات کنونی جنبش چپ، و با تأکید بر درستی گام اول ائتلاف نیروها «حول محور ایجاد سکولار دموکراسی و بر قراری حقوق بشر» [ و من اضافه می کنم، فعلا نه چیزی بیش تر!] به یکی دونکته‍ی دیگر که قابلیت شفاف سازی افزون تری دارند اشاره می کنم:
۱- عنوان اصلی این گفتار که از خود آقای سعید رهنماست در متن مصاحبه و در پاراگراف زیر آمده است:
«عدم همکاری جریانات اپوزیسیون ویژگی تمام ملت‌هایی است که زیر سلطه دیکتاتوری پرورش یافته و از تجربه دموکراسی بی‌بهره بوده‌اند. [....] "نزدیکی و دوریِ جریانات سیاسی تابعی از جنبش‌های مردمی است"، و با اوج گرفتن این جنبش‌ها و برقراری ارتباط با آن‌ها ائتلاف‌هایی شکل می‌گیرند.»
باید اشاره کم که نزدیکی و دوری جریان‌های سیاسی اگرچه تابعی از جنبش های مردمی است، اما جنبش های مردمی تنها عامل در این معادله نیست! یعنی نمی توان صرفا رابطه ای به صورت y=f(x) بین ائتلاف نیروها برقرار کرد. به این معادله دو عامل دیگر هم باید افزود: عامل شناخت و آگاهی شرایط عینی تاریخی-طبقاتی-روانشناختی پیش رو برای ایجاد تغییر و دوم عامل آگاهی چپ از پتانسیل یا بنیه‍ی تغییر شرایط موجود.
متأسفانه چپ ایران در تمام طول حیات خود نشان داده است که هم فاقد درک روشن از شرایط عینی (تاریخی-طبقاتی-روانشناختی) و هم از بنیه‍ی تغییر قابل تحق در ایران بی خبر مطلق است. فاجعه‍ی ضدیت چپ با جنبش ملی به رهبری دکتر مصدق و حمایت دو جریان اصلی چپ از انقلاب ارتجاعی چهل سال پیش آینه‍ی شفاف این عدم آگاهی است. در عین چپ در چهل سال گذشته نه تنها، جر در بخش های کوچکی، پیشرفتی نکرده، بل که به خاطر بلندپروازی های تخیلی خویش دچار یأس فراوان هم شده است (مثلا آقای شالگونی در مصاحبه‍ی خود نشان داده که هنوز منتظر انتخابات بعدی در جمهوری اسلامی است و آشکارا هم بر پراکندگی خانمان برانداز چپ تأکید کرده است. این نشانه‍ی باختن کامل امید است!).
۲- چپ به طور کلی نشان داده که درک درستی از تئوری تاریخ ایران ندارد و به همین دلیل مکرراً گاه با ترس و لرز و گاه با شجاعتی ناشی از ناآگاهی مطلق از حق خودمختاری و جدایی ملیت های ایرانی سخن می گوید! چپ بدین طریق نشان می دهد که اصلا با روایت درست و عمیق تاریخ ایران آشنایی ندارد و نمیداند که از زمان تشکیل دولت هخامنشی تا زمان حمله‍ی عرب به ایران – که باعث تغییر در مبانی تاریخ اجتماعی ایران شد - و سپس از حمله‍ی عرب تا حمله‍ی ترکان ( غزنویان، سلجوقیان) و سپس حمله‍ی مغول و تیموریان و حکومت های آق قویونلو و قرا قویونلو و سپس صفوی و افشار و قاجار، در واقع بنیاد حکومت در ایران بنیاد اقوام کوچ نشین و گله دار و صحرا گرد بوده است. تا پیش از انقلاب مشروطه ایران سازمان سیاسی-حکومتی تا دوره‍ی قاجار همچنان در شرایط "ملوک الطوایفی" بوده و عدم وجود ارتباطات و نظام راهسازی، حملات مکرر و اقوام به یکدیگر و بی ثباتی مطلق در زندگی اقتصادی و اجتماعی باعث ایجاد جامعه‍ی کلنگی و کوتاه مدت شده است- امری که جلوی انباشت سرمایه را گرفته و بلایی به روزگار ایرانیان آورده که تا امروز گریبانمان را به صورت استبداد فردی و ارتجاعی گرفته است.
۳- چپ نشان داده است که درک درستی هم از استبداد ایران و ساختار مکانیکی ظالمانه-جنایی آن ندارد: در طول تار یخ ایران فشار فرد مستبد بر دوش همه‍ی مردمان ایران بوده و مردمان ایران از جمله ایرانیان پارسی‌گو نقشی در استبداد ورزی رهبران اقوام یادشده‍ی بالا نداشته اند!
۴- در نظام استبدادی ایرانی، فرد مستبد به همه ظلم می کند و تصادفا به نزدیکان خودش بیش تر از همه، یعنی تا حد کشتن و کور و کر کردن فرزندان خویش! در چنین نظامی که هرگز نتوانسته طعم دموکراسی را بچشد خلط مفاهیم خود-مدیریتی، خودمختاری و حق تعیین سرنوشت اگر در ناآگاهی مردمان و نیروی چپ و نیز توطئه‍ی دشمنان ایران ضرب شود، نتیجه اش متلاشی شدن ایران و تبدیل شدن گوشت کشور به کبابی دلچسب و لذیذ در زیر دندان‌های تیز گرگ امپریالیزم خواهد بود!
۵- نکته‍ی آخر این که ایرانیان و چپ باید در عین حفظ وحدت تاریخی و ملی خویش چشم های خویش را باز کنند و در یابند که آنچه برای "مردمان ایران" (پیشنهاد دکتر اسماعیل خویی گرامی) آزادی و برابری خواهد آورد «دموکراسی، سکولاریسم و حقوق برابر شهروندی فرد فرد ایرانیان و اجرای بی کم و کاست آن» است؛ نه جدایی خلق‌ها بر حسب گویش‌ها و زبان‌ها! والا اکنون می بایست در عربستان و ترکیه و پاکستان و اصفهان و شیراز و تهران یک سوسیالیسم سر به فلک کشیده یا دموکراسی دبشی می داشتیم که بیا و ببین! آزادی بیان اگرچه لازم است، ولی عامل متضمن و موجد آزادی حقوقی و اجتماعی و سیاسی افراد و جامعه نیست. چپ باید هرچه سریع تر با مبانی تاریخ اجتماعی ایران و تئوری تاریخ ایران آشنا گردد و با پذیرش قابل تحقق بودن مرحله‍ی مقدماتی تحول سیاسی و اجتماعی یعنی ایجاد جمهوری سکولار و دموکراتیک از نابودی کشور و خویش جلوگیری کند.


ف. فرشیم
٨۷٨۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۶ دی ۱٣۹۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست