سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اصل، بر حذف ولایت فقیه است نه تغییر ولی فقیه! - بهزاد کریمی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : masoud memar

عنوان : حضور آقای بی بیان
آقای بی بیان نمونه خاطره ای که شما تعریف کردید هزاران برابرش به اشکال مختلف صورت گرفته است از عقد اجباری قبل از اعدام دختران گرفته تا ترور چهره های ملی و فرهنگی ٫ کهریزک هم با تجاوز به پسران کلید خورد. در چپاول و غارت منابع کشور هم کم نیاوردند. شما بدرستی میگوئید : « مهم این است که مردم ایران سزاوار حکومت شایسته و برگزیده‍ی تمام مردم از سراسر ایران دارد.این مهم در داخل ایران تحقق خواهد یافت وکسانی که تعلل و تردید دارند بازندگان اصلی خواهند بود. » بنابه همین نگرش شما من نیز معتقدم که ۱. چون در تعیین نظام جمهوری اسلامی اکثریت جامعه چه با آگاهی یا ناآگاهی سهیم بودند یعنی این نظام نه با لشکرکشی آقا محمد خانی نه با کودتای نظامی بلکه با رأی مردم انتخاب شد ۲. و با در نظر گرفتن اینکه نیروهای گوناگون دخیل در انقلاب از چپ های متفاوت و بخصوص آرمانگرایان مذهبی متفاوت که هر کدام به دنبال ایده آلهای خود بودند ٫ واقعیتهای موجود زمان هر چند تلخ را یا ندیدند یا دیدند اما آرمانگرائی جائی برای سیاستورزی بر مبنای واقعیت باقی نمیگذاشت و اولویتهای بالقوه تر نیز با آتش خشک سوخت٫ تحولات ساختاری نیز از طریق جامعه بوقوع خواهد پیوست شما شاید صفهای میلیونی رأی به روحانی ها را مأیوس کننده تلقی کنید اما همانطور که گفتید مردم ایران سزاوار حکومت شایسته و برگزیده‍ی تمام مردم از سراسر ایران دارد . مردمان از کشور دیگری وارد نشدند زمانی جنبش سبز را کلید زد زمانی اتحاد با اصولگرایان میانی را با رأی به روحانی یک ضرورت دانست بخشی از جامعه نیز خوشبختانه در خیابان ظاهر شد و با شعار ساختارشکنانه کودتای مشترک آستان قدس و جبهه پایداری را ناکام گذاشت٫ من نیز بر این باورم که اگر این روند به بن بست منتهی شود٫ راهکارهای نوینی اجتناب ناپذیرند. یک واقعیت را نباید و نمیتوان دور زد که حتی اگر این نظام لاجرم با قیام و انقلاب کنار گذاشته شود نیروهای حامی جنبش سبز و الیت هایش در پیشاپیش این جنبش خواهند بود.
٨٣۱۱٨ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣۹۶       

    از : بهزاد کریمی

عنوان : نکاتی با دوستان
با سلام به همه خوانندگان محترم که در باره این نوشته اظهار نظر کرده یا سئوال پیش کشیده اند. و اما نکاتی چند در باره فقط چند اظهار نظر:
به آقای مسعود معماریان. این نحوه تبیین رابطه ساختار حقیقی و حقوقی در جمهوری اسلامی از سوی شما، چیزی نیست مگر همان سنگ پایه مشی اصلاح طلبی در بیست سال گذشته که نظریه پردازان حکومتی و غیر حکومتی آن را قبلاً ارایه داده اند. اینکه: بگذار ساختار حقیقی پله به پله تغییر کند تا بتوان ساختار حقوقی را تصحیح کرد؛ اولش هم البته لغو نظارت استصوابی شورای نگهبان! آیا بیست سال گذشته، سترون بودن این مشی را نشان نداده است؟! چرا باید همچنان در اسارت آن راهبردی درجا زده شود که ناکامی اش اظهر من الشمس است؟ اگرچه این را، من هنوز هم به معنی "تمام شدن" کار اصلاح طلبان و بی جا شدن آنها در سیاست ایران تعبیر نمی کنم! آنها هستند ولی با راهبردی بی آینده!
مسعود گرامی، فشار آوردن سیاسی برای لغو این "نظارت" که چونان چماقی در دست ولی فقیه بر سر سیاست در ایران فرود می آید بخودی خود نه تنها غلط نیست که خوب و لازم هم هست؛ مشکل اما جای دیگری است. گیر و گرفتاری بر سر راهبرد است! اصلاح طلبان همانگونه که شما فرموله کرده اید بر آنند که "حذف ولایت فقیه یا محدود کردن حوزه عملی آن در قانون اساسی با این رویکرد اکثریت جامعه ( عدم اسقاط ساختار حقیقی موجود ) فقط از طریق مجلس قانونگذار امکانپذیر است و آن، ورود قابل توجهی نماینده به مجلس در این راستا میتواند عملی شود"! درست به دلیل همین خوش بینی مفرط است که من می گویم اصلاح طلبان یا ساختار ولایت فقیه را اصلاً نفهمیده اند و یا تعلقاتشان اجازه این را به آنان نمی دهد تا بفهمند اصل مطلب را. تصادفی نیست که از "انسداد سیاسی" چونان پدیده تحمیلی بر جمهوری اسلامی و نه بالذاته آن صحبت می شود! بیست سال است که دوستان در پی سراب تغییر رفتار رهبری و تعدیل ولایت می دوند ولی همچنان تشنه لبان دم آب باقی مانده اند! مشی تحول طلبی اما، تحمیل مثلاً لغو نظارت استصوابی بر سیستم به اتکای فقط و فقط هم جنبش مردمی و همچون یک تاکتیک را مشخصاً در خدمت گذار از نظام مبتنی بر ولایت فقیه می فهمد. تفاوت در راهبردهاست و نه در بدیهیاتی چون قرار داشتن تغییرات حقوقی در گرو تحولات حقیقی. صمیمانه بگویم که با خواندن اظهار نظر شما بیشتر به ضرورت نوشتن این نوشتارم بیشتر پی بردم!
به آقای کامیار شکیب. این حق شماست که نگاه مرا بسیار دورتر از واقعیت کنونی ایران ارزیابی کنید و چنین تصور بفرمایید که بحث بر سر "ماهیت ولایت فقیه کاملاً منسوخ شده است". اما فقط این انتظار از شما می رود که با الهام گرفتن از همین نام جالب "شکیب" خود، با شکیبایی بیشتری همه روندهای جامعه را رصد کنید تا واقعیت های صحنه را بدانگونه که هست ببینیم و نه آنگونه که آرزویش را داریم. در مورد "اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تموم شد ماجرا" هم قبلا در پاسخ به دوستان اظهار نظر کننده پای نوشته قبلی ام با تیتر "آیا اصلاح طلبان به خود خواهند آمد؟" بگمانم توضیحات لازم را داده ام. اگر علاقمند باشید می توانید به آنجا مراجعه کنید.
به آقای صادق آشنا. می دانید مشکل چیست گرامی؟ مشکل اینست که هنوز هم نسبت به این نکته محوری آگاهی کافی جمعی تامین نیست که "ولایت فقیه"، اصلاً اس و اساس جمهوری اسلامی است! ولایت را از آن بگیرید آنگاه بنگرید که چه می ماند؟! ما اگر بتوانیم ولایت فقیه را از میان برداریم در تاریخ و زندگی واقعی و جاری این کشور خواهند نوشت چه انقلاب درخشانی در ایران صورت گرفت! در زمره درس هایی که من از تاریخ گرفته ام، یکی هم اینست! اگر کم است شما به بزرگواری خود بر من ببخشید!
به آقای آرمان شیرازی. متشکرم از ابراز محبت شما. موضوع دوتاست. یکی جایگاه ولایت فقیه در این نظام استبدادی و دیگری اجتناب از یکی گرفته شدن تمایزات ممکن. در باره اولی، نکته اینست که ولایت فقیه "عمود خیمه" این نظام است! عمود بیفتد از خیمه چیزی نمی ماند! انواع طرفداران این نظام این واقعیت را بهتر از همه ما اپوزیسیون این نظام فهمیده اند. دومی اما اینست که چرا در عرصه سیاست باید سراغ مطلقیت رفت؟ از شما می پرسم که اگر وضعیتی پیش بیاید و متناسب با توازن قوای واقعی در کشور، ولایت فقیه حذف شود اما نوعی از جمهوری اسلامی بی ولایت بخواهد به عنوان برایند توازن قوای سیاسی بر سیاست کشور تحمیل شود، آیا نیروی سکولار دمکراسی ولو با حفظ مخالفت خود با این وضع، خواهد گفت که هیچ چیزی تغییر نکرده است؟ اینها البته همه فرضیات است اما مکث بر آنها برای رسیدن به متدولوژی سیاسی مشترک لازم است. مگر ما می توانیم بر سر مثلاً شقوق فرضی جمهوری اسلامی از نوع بازرگان یا بنی صدر (بدون ولایت) و یا جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت بی تفاوت باشیم؟ با همه اینها اما به تکرار می گویم که ارزیابی من اینست که در ایران برخوردار از تجربه تلخ حکومت دینی، رفتن ولایت فقیه، رفتن جمهوری اسلامی است. اما از امکانات و فروض و شقوقی که جریان زندگی می تواند پیش بیاورد هم پیشاپیش نمی توان صرفنظر کرد. از دید من در سیاست می باید که هدف اصلی اثباتی و سلبی راهبردی را همواره مد نظر نگهداشت اما حرف آخر را هم در اول نزد. سیاست ورز برجسته زنده یاد بیژن جزنی وقتی می گفت "نبرد علیه دیکتاتوری"، پیشبرد جنبش و ارتقای آن به "رفتن شاه" را مد نظر داشت و از این یکی هم "برچیده شدن سلطنت" را و...! روندها درستی این سیاست گزاری را نشان داد. من در اینجا نه قصد بررسی نگاه جزنی در تمامیت اش را دارم و نه اینکه معتقد به کپی از روی تاریخ هستم. اما متدولوژی سیاسی درست، همیشه کمک کننده است.
آقای بهرام خراسانی عزیز. سپاسگزارم از ابراز لطفی که در حق من کرده اید. موفق باشید.
٨٣۰۹۷ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣۹۶       

    از : فریدون بی بیان

عنوان : بازهم برای masoud memar
فرقی نمی کند که شما برای آقای بهزاد کریمی و این نوشته «اصل ، بر حذف ولایت فقیه است نه تغییر ولی فقیه» نوشته باشید. نگارنده توجه شما و سایر دوستان را به حکومت اسلامی مشروعه جلب می کند با خمینی و بی خمینی ۴۰ سال مسیر تحول خواهی را به بیراهه بردند. دینامیزیم تحول خواهی را نه خمینی و نه هیتلر و نه اکثریت مردمی که از اینها حمایت کردند تعیین می کنند. بازهم ببخشید ! عمق فاجعه حکومت نکبت بار اسلامی از اینها عمیقتر است که با بحث های تجریدی به راه اصلی تحول خواهی برگردد. مردم به این بحث ها توجه ندارند.
دیروز روزنامه‌ی خراسان در گزارش اختصاصی‌ خود خبر از اجرای حکم «قطع‌ ید» فردی به جرم ربودن تعدادی گوسفند در روستاهای خراسان رضوی داد. براساس این گزارش، اجرای حکم شش سال پس از ارتکاب آن صورت گرفته است. به‌عبارت دیگر مجرم این پرونده که «علی-‌خ» و ۳۴ ساله نامیده شده، هنگام ارتکاب جرم ۲۸ ساله بوده است.
البته فهم اینکه چرا درست چند روز پس از آغاز اعتراضات وسیع و سراسری کشور ، خبر اعمال چنین مجازاتی را رسانه‌ای می‌کنند، چندان سخت نیست. درست همانطور که انتخاب شهر مشهد به ‌عنوان محل اجرای حکم، کاملاً واضح و پیام آن روشن است.
مشهد شهر کلان‌دزدان اسلامی، شهر ‌پدیده‌ی شاندیز و مقر فرماندهی‌ کلاهبرداران مقدس، همان شهری‌ست که جرقه‌ی رستاخیز عدالت‌خواهی‌ی توده‌های سراسر کشور در آن درخشید. مشهد، پایتخت تولید میلیونی‌ «مالباختگان» و همان شهری‌ ست که به‌قول "رهبر"، زخمی بزرگ را بر پیکر تهیدستان جامعه وارد کرده‌ بود. بدیهی‌ ست که اکنون برای پراندن "مگسان"، برای وحشت‌انداختن در دل "آشغال ها" که بی‌پروا لب به حق‌خواهی گشوده و نظم پدرخوانده‌ها را به چالش کشیده‌اند، باید شمشیر را از رو‌ بست، باید در نمایشی نمادین تیغ گیوتین را به حرکت درآورد!
خیر به‌هیچ‌ وجه عجیب نیست که از همه جا شهر مشهد را برای این نمایش قدرت و وحشت‌ آفرینی‌ رذیلانه انتخاب کرده‌اند و روزنامه‍ی خراسان را مفتخر به انتشار گزارش اختصاصی آن.

سابقه‌ی قطع‌ ید با گیوتین‌ های ساخت وطن به سال‌ها پیش بازمی‌گردد. نخستین‌بار در اوایل دهه‌ی شصت (شاید تابستان ۶۱) بود که دستگاه گیوتین دست را معرفی کردند. آن زمان نیز این روزنامه‍ی خراسان بود که افتخار تهیه‍ی گزارش اختصاصی‌ از ماجرای نخستین قطع انگشتان یک سارق را دریافت کرده بود. بیاد دارم که خراسان خوش‌ خبری داده بود که “در راستای دستیابی به خودکفایی امت اسلامی، تمامی‌ ِ مراحل دیزاین و ساخت این دستگاه توسط برادران مسلمان و متعهد دانشگاه صنعتی شریف انجام گرفته‌است.” یادم هست که در گزارش افتخارآفرین خراسان از این نماد خودکفایی‌ ِ وطنی، آمده بود که دستگاه گیوتین با سرعتی بی‌نظیر و تنها در عرض چند صدم‌ ثانیه دست سارقین را قطع می‌کند!

در آن روز تاریخی، زندانیان بند همسایه‍ی ما را برای تماشای صحنه‍ی دلخراش و درس عبرت گرفتن، به داخل حیاط بردند. در میان فریاد الله‌اکبر پاسداران و تنی چند از توابین بند ما که افتخار حضور در این مراسم را داشتند، سارق وحشت‌ زده را کشان‌کشان به طرف دستگاه برده و دست راست‌اش را زیر تیغه‍ی گیوتین گذاشته و با کاربوره‌بند محکم کردند. درست در میان هیاهوی ماجرا، خبرنگار خراسان میکروفون خود را جلوی دهان محکوم گرفته و پرسید که چه احساسی دارد و چرا با وجود آنکه میداند مجازات سرقت در مملکت اسلامی چیست، مرتکب چنین گناهی شده‌است؟! صدای هق‌هق مرد گناهکار را بزحمت می‌شد شنید که می‌گفت غلط کردم...چاره‍ی دیگه‌ای...نیاز...زن و بچه...گرسنگی...! و لحظاتی بعد صدایش زیر فریاد الله‌اکبر برادران محو شد!

فردای آن روز پاسبانی که هنگام انتقال سارق بی‌نوا به بیمارستان شهر، تیم پاسداران را همراهی کرده بود، ماجرایی را که در بیمارستان اتفاق افتاده بود برای ما تعریف کرد:
مسئول پاسداران به پزشک جراحی که خود را برای پانسمان دست قربانی حاضر می‌کرد می‌گوید “برادر! ظاهراً دست ایشون رو به‌اندازه‍ی کافی محکم نبسته بودیم، دستشو کشیده عقب و به‌جای سه‌بند، فقط دو‌بند از انگشتاش قطع شده. میشه قبل از پانسمان، اون بند باقی‌مونده رو قطع کنین؟!”
پزشک جراح که لحظه‌ای از وقاحت برادر پاسدار شوکه شده بود، با نگاهی تحقیرآمیز و با شهامتی شگفت‌آور جواب می‌دهد: “ما برای وصل کردن آمدیم، نِی برای فصل کردن آمدیم. کار من این نیست که دست مردم رو قطع کنم، سالها درس خوندم که بتونم دست آدما رو پیوند بزنم. خجالت بکشین.” و بعد هم برادران را محترمانه از اتاق عمل بیرون کرده بود.
از به زنجیر بستن کارگران حق‌طلب، تا به قفس‌انداختن شهروندان بی‌حقوق، تا قطع دست و سنگسار، تجاوز، شکنجه و اعدام، و "خودکشاندن" در زندان، در یک کلام، جنایات و وحشیگری‌های قرون‌وسطایی، جزئی جدا‌ناپذیر از این حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی، این اسلاف داعش، بوده و هست و خواهد بود.

بله آقای معمار ، شما و آقای یهزاد کریمی و جناب بهرام خراسانی تا می توانید در باره‍ی این موضوعات بحث کنید. ولی حکومت اسلامی در این ۴۰ سال در تمام لایه های اجتماعی رخنه کرده و آنها را به بیماریهای خطرناک «عفونی» مبتلا نموده است که بعداز خامنه ای و حتی حذف اصل ولایت فقیه نیاز به معالجه‍ی اساسی، اضطراری و بلند مدت دارد.
مهم نیست که حکومتیان رنگارنگ مذهبی و دلال چه میگویند.
مهم نیست که مشاطه گران و مداحان بی صله چه میگویند.
مهم این است که مردم ایران سزاوار حکومت شایسته و برگزیده‍ی تمام مردم از سراسر ایران دارد.
این مهم در داخل ایران تحقق خواهد یافت وکسانی که تعلل و تردید دارند بازندگان اصلی خواهند بود.
٨٣۰۹۶ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣۹۶       

    از : بهرام خراسانی

عنوان : آماج درست
جناب آقای کریمی
با سلام
پیش از هرچیز، از اینکه نتوانستم به هنگام خودش از نظر بزرگورانه شما نسبت به خودم در گفتارنامه شما سپاسگزاری کنم، پوزش میخواهم. اینکه شما در این گفتارنامه (مقاله) خود سر اصل موضوع رفته و تیر را به آماج فرجامین یعنی کنار گذاشتن اصل ولایت فقیه زده اید، بسیار خرسندم. اینکه چه زمان و چگونه به این آماج برسیم، خود سخنی است. اما هیچگونه دودلی روا نیست که بنمایه‌ی ولایت فقیه جدا از اینکه چه کسی بر تشکچه آن نشسته باشد، باید برود. درباره‌ی آنچه درباره دوران جوانی آقای خامه ای نوشته اید، من با شما همسویم و از نزدیک با آن آشنا هستم. او در زمانی که شما میگیویید، بسیاری از کتابهای مارکسیستی را میخواند نه برای اینکه بخواهد با مارکسیسیم مبارزه کند، بلکه برای اینکه چیزی یاد بگیرد. اگر در نوشته خودم نیز بر این باور بوده ام که در مجلس خبرگان رهبری پس از خامنه ای کسی به هوشمندی و توانمندی او نمیتوان یافت، تنها به همین دلیل است نه اینکه بخواهم از او هواداری کنم. از این رو، من نیز مانند شما بر آنم که آماج اصلی، از میان رفتن خود جایگاه ولایت فقیه است. اگر جامعه به این آماج دست یابد، آنگاه به اصطلاح "مطلوبیت"های مانند از میان رفتن نظارت استصوابی، خود به خود به دست آمده است. تفاوت یک اصلاح طلب سکولار و مدرن با یک اصلاح طلب حکومتی، در همینجا نهفته است.
با سپاس
بهرام خراسانی
۳۰ دیماه ۱۳۹۶
٨٣۰٨۷ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣۹۶       

    از : masoud memar

عنوان : آقای بی بیان حرف من خطاب به آقای کریمی بود که با چه راهکاری میتوان قانون ولایت فقیه را منتفی کرد.
آقای بی بیان شما به مواردی می پردازید که کمتر کسی بر سرش مناقشه دارد. الان اکثریت جامعه و خود حکومت نیز میداند که مخالفینش را سرکوب کرده است. شما ارزشگذاری میکنید حرف من بر سر حق و ناحق یا اهداف خوب و بد نیست بحث بر سر نظام جمهوری اسلامی نیست . بحث بر سر گذار از جمهوری اسلامی است. حرف من در مورد درستی یا نادرستی آرمانهای اپوزسیون نیز نیست. شما میپرسید که منظور من کدام اپوزسیون است؟ حرف من از ماهیت اپوزسیون نیز نیست. زمانی هم هیتلر هم ماندلا هم کاسترو هم خمینی هم لنین در اپوزسیون بودند ٫ خوب یا بد در ساختن تاریخ تعیین کننده نیست. تعیین کننده جامعه ای است که پشت اپوزسیون بایستد و او را به پوزسیون منتقل کند. ایران در یک قرن گذشته یک اپوزسیون کارا داشت که سلسله پهلوی را منقرض کرد حال چگونه اینکار را کرد دروغ گفت یا فلان مقاله بهانه شد یا با غرب تبانی کرد فقط نحوه عملش را نشان میدهد مهم اینست که توانست جامعه را پشت خود بسیج کند نه فقط برای سرنگونگی بلکه در رأی به نظام جمهوری اسلامی و رأی به قانون اساسی . امروز بعد از چهار دهه ایران فاقد یک اپوزسیون کاراست ٫ امروز میلیونها نفر پشت یک پیام دو کلمه ای خاتمی می ایستند. این یعنی ورشکستگی کامل احزاب اپوزسیون. کاملأ درست میگوئید که مردم هیچ تشکیلات سیاسی و صنفی ندارند اما شما همچنین ادعا میکنید که مردم هیچ امکانی ندارند که خواست ها و نظرات خود را از آن کانال طرح کنند. در ایران روزنامه کیهان کم فروشترین روزنامه است ٫ صدا و سیما مخاطبی ندارد تقریبأ اکثر ایرانیان در تلگرام و ایمو و فیسک بوک حضور دارند و هر اپوزسیونی ارزانتر از رایگان امکان تماس با جامعه را دارد. حرف من حتی بر سر چرائی این ورشکستگی نیز نیست. حرف من خطاب به آقای کریمی بود که با چه راهکاری میتوان قانون ولایت فقیه را منتفی کرد.
٨٣۰۷۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣۹۶       

    از : فریدون بی بیان

عنوان : بازهم برای آ|قای معمار
البته فرمول شما با واقعیت های ایران مناسبت ندارد.
بار دیگر میخوانیم: "جامعه ایران با یک حکومت و یک اپوزسیون شکست خورده دست و پنجه نرم میکند بنابر این درد و رنج مضاعفی را متحمل میشود و اقداماتش را زمانبر میکند."
واقعیت اینست که در ایران بخش بزرگ مردم در زیر سلطه‍ی یک حکومت بغایت ارتجاعی و دینی اعتراض می کنند. این حکومت دینی کارنامه ای وحشتناک از جنایت بشری و میلیونها مورد نقض حقوق بشر در تمام موارد ۳۰ گانه‍ی منشور جهانی حقوق بشر دارد. متاسفانه بخشی دیگر از مردم از این حکومت حمایت می کنند. بدتر از زمان شاه و شبیه آلمان در زمان هیتلر. ناراحت نشوید واقعیت است .....
این حکومت با کشتار سبعانه از همان فردای تحویل قدرت ِ بدون قید و شرط از ستمگران داخلی و خارجی جائی برای فعالیت اپوزیسیون در نظر نداشت . بهتر است در این مورد و اظهار نظر راجع به اپوزیسیون در ایران مطالعه‍ی جدی کنید. این حکومت مشروعه خواه که ماهیت رهبر و شورای انقلابش همان بود که دیدیم . با تمام عوامل جهانی و داخلی در سال ۵۷ گره خورده بود. فقط نباید قطار مشروعه از ۱۷ دیماه ۵۶ که با هیزم حکومت پادشاهی و مقاله‍ی «ارتجاع سرخ و سیاه» گرم شد را در نظر گرفت . این مقاله با نام مستعار احمد رشیدی مطلق منتشر شد آغاز مبارزات و مقاومت ۲۵ ساله مردم نبود. تا آن روز حکومت سبعانه جنبش ضد دیکتاتوری ، روشنفکر و دانشجویان چپ و عرفی را سر کوب می کرد . هنوز هیچکس نمی داند چرا بخشی یا تمام حکومت شاه با مرگ مصطفی خمینی و دکتر علی شریعتی با این تحریکات که « نبوغ» آنها محسوب میشود . ترجیح دادند تا حامیان مشروعه خواهان برهبری خمینی بخیابان ها بیایند که تصاعدی به میلیونها نفر رسید. خمینی با کشتار های هزاران نفر بعداز انقلاب تا تمام دهه ۶۰ منفذی برای اپوزیسیون عرفی و غیر مدهبی باقی نگذاشت . این «پیروزی» خمینی و «شکست» مخافان او محسوب نمی شود . ببخشیدا ....... حکومت توتالیتر دینی حتی به نیروهای مذهبی خودی و غیر خودی ؛ نیروهای افراطی «چپ مذهبی » ، «انقلابی» خط امام، بعدا «اصلاح طلپ » ،شمول مجاهدین انقلاب اسلامی ، کارگزاران سازندگی و جبهه مشارکت اسلامی و «اعتدالیون » ... مجاهدین خلق ، نهضت آزادی ، جاما ، ملی ـ مذهبی ها و.و. رحم نکرد. می توانید این رویه را با حکومت های فاشیستی مقایسه نکنید که جز خود هیکس را قبول ندارد؟ بازهم ببخشید از صراحت.
با این وجود در دو انتخابات اخیر در سال ۹۴ و ۹۶ میزان مشارکت تهران بزرگ حدود ۵۰ در صد بود که ثابت کرد : مردم با تمام تبلیغات و شانتاژ ها حکومت و طرفدارن آن و با نبود ذرهّ ای امکان برای فعالیت نیروهای منقد و مخالف حکومت مشروعه نیمی از مردم تهران بزرگ در رای کشی شرکت نمی کنند . حکومت و کسانی که مبلغ انتخاب بین بد و بد تر بودند همیشه از این واقعیت که حکومت دیگر پایگاه وسیعی در بین مردم ندارد فرار کردند.
امروز هم حکومت و هم مبلیغان شرکت در انتخابات کذائی سراسیمه شده اند.
آقای معمار! شما از کدام اپوزیسیون در ایران حرف میزنید؟
مردم هیچ امکانی ندارند که خواست ها و نظرات خود را از آن کانال طرح کنند.
در اینجا بطور عینی و دهنی مردم با مخالفان حکومت مشروعه همذات پنداری دارند چرا شما اپوزیسیون را می نوازید؟
هم سرکوب سیستماتیک در حکومت شاه و هم کشتار وحشیانه در ۴۰ سال حکومت مشروعه این وضعیت را بوجود آورده که مردم هیچ تشکیلات سیاسی و صنفی ندارند.
تمامیت حکومت و نهاد های وابسته و دولت حسن روحانی اگر هرچه زودتر به سیاست های ضد مردمی خودپایان ندهند احتمال تکرار فاجعه انتقال بی قید و شرط به شکل دیگری و بدون حضور تمام نمایندگان مردم شاید بد تر از سال ۵۷ وجود دارد. باید تمام انتقاد ها متوجه حکومت و دولت در ایران باشد.
٨٣۰۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱٣۹۶       

    از : آرمان شیرازی

عنوان : زاده یِ گندابِ نادانی چه بوی آرَد به بار؟
هم میهنِ گرامی, آقای بهزادِ کریمی, درود بر شما! با شما میتوان و باید موافق بود که فرآورد (پروسه), فراورده را می سازد. شما بازتابِ این قانون را بدرستی نشان داده اید که نهادِ ولایت, ولی فقیه را پدید می آرَد که آنهم, بدون برو-برگرد, زِمینه سازِ دخالتِ همه-سویه و فراقانونیِ یک فرد در تمامیِ شئون کشور می شود.

چیزی که شما از نگر دور داشته اید, فرآوردِ پایه ای یعنی حکومتِ اسلامی ست که نهادِ ولایت از آن بر می خیزد! از زبانِ جنایتکارِ بزرگ کشورمان, خمینی, شِنیدیم که "حکومتِ اسلام (چیزی که "نظام" خوانده می شود) بر هر چیزی اولویت دارد". در واکنش به جنبشهایِ خردادِ ۸۸ و دیماه ۹۶ نیز دیدیم که چگونه همه یِ جناح ها و عناصرِ برگزیده یِ حکومت, آشکار و نهان, دست بهم دادند تا از فروریزشِ "نظام" (بگونه یِ "نه یک کلام بیش و نه یک کلام کم") جلوگیرند.

جنبشِ گسترده و خاموش نشونده یِ دیماه ۹۶ بدرستی دست بر همین فرآوردِ پایه ای یعنی حکومتِ اسلامی نهاد نه بر فرآوردِ ثانوی یعنی نهادِ ولایت! شعارهایِ سراسریِ "جمهوری اسلامی, نمیخوایم, نمیخوایم" یا "اسلامو پله کردید, مردمو ذله کردید" مگر پیام دیگری دارند؟

بنابراین, اگر بجایِ حکومتِ اسلامی, نهادِ ولایت را شرِ اصلی بخوانیم, توجیهِ تداومِ حکومتِ اسلامی از نوع "خوب" یا "دمکراتیکِ" آن را بدست نمی دهیم؟
٨٣۰۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱٣۹۶       

    از : masoud memar

عنوان : آقای بی بیان فریبنده فقط قادر است کسانی را فریب بدهد که قابل فریب خوردن هستند.
آقای بی بیان مواردی که شما بیان کردید بخشی از واقعیت است اما قصد و نیت نیست که تاریخ را میسازد . اینکه سفیر آمریکا خواستش یا نقشش چه بود عامل تعیین کننده ای نبود عامل تعیین کننده حضور جامعه در مقابل شاه بود حتی اگر فرض کنیم جامعه ناآگاه بود یا انگلیس و آمریکا با خمینی بتوافق رسیده بودند باز هم صرفأ شکل کار را نشان میدهد اگر خمینی قادر نمیشد که جامعه را علیه حکومت به صحنه بیاورد نه شاه ادعا میکرد صدای انقلاب را شنیدم نه سفیر آمریکا میتوانست به شاه پیشنهاد خروج از کشور را بدهد. حتی اگر زمین ( جامعه ) قابل بهره برداری نبود انگلیس و آمریکا نه پای پروژه کودتای ۲۸ مرداد میرفتند اگر هم میرفتند با شکست مواجه میشدند. ماهیت جامعه همیشه تعیین کننده بوده و است و خواهد بود. در شکلگیری کیفیت و ماهیت و قابلیت هر جامعه ای عوامل گوناگونی نقش دارند که احزاب و روشنفکران و الیت ها نیز در کنار عوامل گوناگون دیگری موثر هستند. جامعه ایران با یک حکومت و یک اپوزسیون شکست خورده دست و پنجه نرم میکند بنابر این درد و رنج مضاعفی را متحمل میشود و اقداماتش را زمانبر میکند.
٨٣۰۶۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ دی ۱٣۹۶       

    از : صادق اشنا

عنوان : ظاهرا شما هنوز هم در توهم هستید
اقای کریمی ، امروز خواست مردم نه تغییر ولی فَقِیه یا أصل ولایت فَقِیه است، انها برکناری بختک اسلامی را ارزو دارند و انرا در حرکات اعتراضی اخیر با صدای بلند فریاد کرده اند، شما هنوز چشم امیدتان به اصلاح طلبان حکومتی است ، همانهایی که این مردم را کرکس خواندند و همانهایی که مردم را از سوریه ایی شدن ایران به عبث میترسانند، از خود میپرسم که ایا شما از گذشته درس گرفته اید ؟؟
٨٣۰۵۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ دی ۱٣۹۶       

    از : فریدون بی بیان

عنوان : یادداشت برای masoud memar
گذشته چراغ راه آینده است.
اینروزها چهلمین سالگرد انتقال قدرت از حکومت پادشاهی به نمایندگان آیت الله خمینی با شرکت سالیوان و هایزر می باشد که منجر به خروج شاه از ایران و بازگشت خمینی به کشور گردید.
سالیوان آخرین سفیر آمریکا در باره‍ی آخرین شب حضور شاه و ملکه فرح در ایران چنین توصیف می کند: "در آخرین دیدارم در نیاوران دست شاه را به گرمی فشردم. هم من می دانستم و هم خودش می دانست که دیگر باز نخواهد گشت، اما هر دو وانمود کردیم که اوضاع بهتر خواهد شد و او برای سفری کوتاه می‌رود."
همین وانمود کردن ها باعث شد که مردم و نیروهای انقلابی در عملی انجام شده قرار گرفته و انتقال قدرت قبل از خروج شاه غیر قانونی به خمینی منتقل شد .
این قدرت باد آورده با عث شد که خمینی شورای انقلاب اسلامی و دولت موقت تشکیل دهد. سران حکومت گدشته را از دم تیغ گذراند. دولت موقت اعمال غیر قانونی انجام داد، از جمله رفراندوم برگزار کند ، تمام وعده وعید های پاریس با یک «خدعه» کردم ماسمالی و بجای مجلس موسسان ،مجلس خبرگان ۷۲ نفر مذهبی معمم و مکلا تشکیل و قانون اساسی اسلامی ولایت فقیه تدوین شود.
می گویند : یک دیوانه سنگی را در چاه می اندازد که صد تا عاقل نمی توانند آنرا در بیاوردند.
حالا حکایت ماست ، یک فاجعه‍ی تاریخی با دخالت آمریکا در انتقال قدرت در سال ۵۷ صورت گرفت که مبادا سرنگونی حکومت تک صدائی شاه منجر به بر آمد حکومت چند صدائی مانند بعداز شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۸ مرداد ۳۲ شود. حالا هرکس در باره ۵۷ روایت خود را می گوید ـ مثل کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ ـ اگر مردم در سال ۵۷ بعداز ۲۵ سال اختناق قادر به درک آداب و اصول نقل و انتقال قدرت نبودند و به جشن و پایکوبی ناشی از سرنگونی مشغول بودند. بهیچ عنوان نمیتواند مانع از انتقاد بیرحمانه‍ی ما به ۴ کشور در کنفرانس گوآداولوپ و رئیس جمهور آمریکا که سالیوان و هایزر را برای وادار کردن خروج شاه و اعلام بیطرفی ارتش از آن نماید.
انتقال قدرت قبل از خروج شاه کلید خورده بود . شاهدوستان دوست ندارند در این باره که شاه و فرماندهان نظامی ترجیح دادند قدرت را به خمینی بدهند بحث شود. شاید آنها فکر کردند راحت تر می توانند خمینی را شکیت دهند تا تمام مخالفین را و خیال کردند با به قدرت رسیدن خمینی امکان بازگشت وجود دارد. ولی نه سالیوان و نه غرب چنین می خواستند. بهر حال این معامله یعنی دخالت در حق حاکمیت مردم بود علیرغم اینکه اکثریت به خمینی اعتماد داشتند.
طرفدران حکومت اسلامی ایران نیز با وجودیکه مثل ۵۷ پایگاهی بین مردم ندارند نیز علاقه ای بحث در باره‍ی معامله‍ی آنها با حکومت شاه و امریکا ندارند.
آیا ما نیز نباید بیرحمانه فاجعه ای که انقلاب مردم را به شکست منجر کرد را باز شناسی کنیم. سوء استفاده گران را برای مردمی که دیگر تا سال ۱۴۰۰ صبر نمی کنند روشن کنیم. نباید از تکرار جنین فاجعه هائی جلو گیری کرد. با بحث های پیچیده‍ی غیر ملموس کدام بخش از مردم را مورد خطاب قرار می دهیم؟
لغو نظارت استصوابی شورای نگهبان ، تغییر قانون اساسی ، جدائی دین از حکومت ، لغو اصل ولایت فقیه و.و. می تواند به شعار های ملموس برای [[ حداقل ]] های تبدیل [[ حکومت تک صدائی ]] ولایت مطلقه فقیه به [[حکومت چند صدائی ]] و تغییرات ساختاری آن باشد.
٨٣۰۵۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ دی ۱٣۹۶       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست