تحفق «امید اکتبر» در گرو فرارفتن از الگوهای چپ قرن بیستمی است
-
پرویز صداقت
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : امیر آمویی
عنوان : تناقض در مباحث
نقیضهی پاسخ به پرسش هایی با ساختار «اگر ... آنگاه» صادقانه «نمی دانم» است ولی پایین تر، د پاسخ به پرسش بعدی، در چهارچوب دو سناریو، گفته اید که «اگر پیشبینیها و امیدهای لنین محقق میشد و انقلاب سوسیالیستی در آلمان رخ میداد، طبعاً شرایط کاملاً متفاوت میشد و بهرغم توسعهنایافتگی اقتصاد و جامعهی شوروی امکانات گذار به سوسیالیسم بیشتر فراهم بود.» و در سناریوی دوم گفته اید: «با فرض عدم وقوع انقلاب در کشورهای پیشرفتهی سرمایهداری و تلاش برای ساختن سوسیالیسم صرفاً در شوروی سابق، به گمانم امروز کاملاً مشخص است که این انقلاب در هدفِ ساختن جامعهی پساسرمایهداری و سوسیالیستی درهرحال محکوم به شکست بود.» به نظر من این نمایشگر نوعی عدم انسجام و نقیضه گویی در ساختار مقاله است و اساسا تحلیل پسنگرانه (retrospective) دارای جایگاه ارزشمندی در پرکسیس کنونی جنبش های همسان و همخانواده با انقلاب اکتبر است. در این مورد مقایسهی این مقاله با مقاله ی آقای سعید رهنما بسیار مفید است.
نکتهی دوم این که به نظر می رسد در مواردی نویسنده کوشیده است به سادگی از دادن پاسخ ژرف اندیشانه به برخی از پرسش ها اجتناب کند و حتی با افزودن، قیودی مثل به نظر می رسد، شاید، نمی توان، امکان دارد، و غیره خواننده را در میان راه تنها بگذارد تا خود برداشتی به هم رساند.
نکتهی سوم: در اواخر مقاله، از امید سخن گفته شده: «مهمترین چیزی که جنبش چپ از اکتبر میآموزد نیاز مبرم به «امید» برای ساختن جامعهی بهتر است.» قبلا از شکست محتوم انقلاب اکتبر سخن رفته، مع هذا گفته می شود که «مهمترین درس اکتبر «امید» به تحقق جامعهی بدیل است و احزاب و جنبشهای چپ باید براین مبنا رابطهی خود را با اکتبر تعریف کنند.» انقلاب شکست خورده چه امیدی در دلها ایجاد می کند تا منشاء امید شود؟ انقلاب اکتبر در رویای ساختن جامعهی سوسیالیستی امید، توان و انرژی توده های مردمی را که هیچ گونه آگاهی طبقاتی نداشتند و اصلا شخصیت تاریخی و فرهنگ و اخلاق پذیرش چنان نظامی را نداشتند، با بلندپروازی های ماوراء منظومهی شمسی خود و نگرش غیر واقعگرایانه به شرایط و امکان پذیری اهداف خویش، در نهایت تأسف و در اوج غم، در واقع به هرز برد و علاوه بر این امکان شکل دادن به یک جامعهی دموکراتیک مدرن را نابود کرد تا امروز نئولیبرالیسم هار و جنایتکار گستاخ شده از بابت شکست آن انقلاب و طیف انقلاب های سوسیالیستی، ریشه های هر تفکر مترقی و سازمان یابی پیشرو را به یأس تبدیل و جهان را عرصهی جولان و جنایت خویش و مزرعهی اندیشه های ارتجای رادیکال و ارتجاعی، و خاورمیانه را دستخوش بربریتی ماقبل تاریخی از نوع زندگی صحرای خوفناک عربستان سعودی کند.
چپ امروز ایران دست کم باید هرچه زودتر دست چشمش را بر روی این واقعیت باز کند که در ایران دست کم آگاهی طبقاتی، آن گونه که باید، موجود نیست. صرف وجود آگاهی از این که کارگران استثمار می شوند و حقوق نمی گیرند و خانه ندارند و نظایر این ها به معنای آگاهی طبقاتی سوسیالیستی نیست و از این گذشته این طبقه کارگ قدرت و پتانسیل مدیریت اقتصاد و سیاست و نهادی علمی و فرهنگی و غیره را به هیچ وجه ندارد. چپ ایران باید هرچه سریع تر برای ایجاد یک انقلاب دموکراتیک نوین متحد شود و اختلافات خود را به دور افکند و فقط با اندیشیدن به ایران یکپارچه و دموکراتیک در مسیر ایجاد ائتلاف یا وحدت با نیروهای دموکراتیک مترقی قرار گیرد تا بتواند پتانسیل ها و آگاهی طبقاتی طبقه کارگر را بالا برد و راهی بگشاید. حرافی هایی نظیر حل مسألهی زمین در ۲۴ ساعت و یا ایجاد سوسیالیزم از طریق یک حرکت انقلاب در میان خرابه ها و خشکزارهای ایران کنونی ایران تکرار اشتباهات سهمگین انقلاب بلشویکی یا لنینی-استالینی است.
مع هذا در مجموع با نتایج پایانی مقاله موافقم.
ممنون از آقای صداقت.
٨۱۶٣٨ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣۹۶
|
|
|
چاپ کن
نظرات (۱)
نظر شما
اصل مطلب
|