سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دولت رفاه؟! - ف. تابان

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : ایران ایلخانی.

عنوان : به سیامک رهگذر،اسارت توام با عدالت،آزادی مطلق است.
پرسش کرده اید که بین آزادی و عدالت کدامیک را انتخاب میکنید و خود پاسخ داده اید که من به جای شما باشم میگویم آزادی و بی هیچ تعمق و مکثی پرسش فرضی و احتمالی« چرا؟» را پاسخ داده اید:چونکه در آزادی شما میتوانید بگوئید که عدالت نیست!
جسارتأ باید بگویم:شما آزادید که هر پرسشی بکنید،ولی صحیح نیست که خود سوال کنید و در کثری از ثانیه سوال خود را پاسخ دهید؛مگر اینکه رو در روی آئینه مشغول مونولوگ باشید،که بی شک نیستید،چرا که دربخش نظرات سایت اخبار روز درحال دیالوگ با دیگران هستید؛بنابراین امیداوارم که با کمی تعمق بپذیرید که شما هر چند دوست دارید که دیگران را در صف آزادیخواهان و عدالتخواهان سوسیال دمکرات ببینید،ولی شیوه برخوردتان بیشتر شیبه فرامین ازلی لیدرهای نظام سوسیالیسی و فاشیستی است،چرا؟ چون شیوه برخوردتان اولا مدنی نیست،دومأ یادآور طنز خودگویی و خودخندی است،سومأ سفره خالی را به کولا چه حاجت است؟!
آزادی خوب است،منتهی برای کی؟ حکایت آزادی در نظام سرمایه،حکایت حجاب در شعر ایرج میرزاست،آزادی و حجاب واجب و حیاتی و اساسی است،به شرطی که درونی شده باشد و عین دریای دمکراسی وسیع نباشد و کم عمق،آزادی ارزشمند است،ولی وقتی کلیت وجودیت تحت نفود نظام سلطه است،وقتی در کوچه و خیابان و فروشگاه و اتوبوس و مترو تحت نظر نگاه ناظر برادر بزرگ هستی و کوچکترین خلافی،
شدیدترین مجازات را در پی دارد،وقتی بیست سال تحصیل می کنی با روزی هشت ساعت کار‌،مجبوری بخش اعظم دستمزدت را صرف هزینه آب و برق و تلفن و دارو و ایاب و ذهاب و مایحتاج ضروری نفس کشیدنت بکنی و حسرت پس و پیش کیم کارداشیان را بخوری،وقتی زیر سایه هیاهوی بیکاری و بی پولی و تنهایی مستهلک شده ای و محدوده قلمرو و گستره آزادیت به چهار گزینه مواد و الکل و سکس و موزیک ختم می شود؛آزادی در نظرت ناسزای درشتی بیش نخواهد بود؛بنابراین آزادی که توام با عدالت نباشد،هرچه باشد،آزادی نیست،گیریم که من و شما و طبقه کارگر هنر کنیم و در آزادی کامل فریاد بزنیم که عدالت نیست،آیا این فریاد تاثیری بر روند کار روسای بانکها و تراست های چند ملیتی و سلبرتی های جزیره نشین و آن هشت نفری که درکمال آزادی ثروت نیمی از جمعیت جهان را به حساب خود واریز نموده اند،خواهد داشت،واقعا شما ساده اید،یا تجاهل می کنید.؟!
باسپاس.
سوال و ابهام مشخصی دارید،مطرح کنید و پاسخ بگیرید.
٨۱۰۰۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ شهريور ۱٣۹۶       

    از : اردشیر زارعی قنواتی

عنوان : سرانجام استدلالی سست به همین کامنت ختم می شود
جناب رهگذر عزیز. امیدوار بودم بعد از بحث های زیاد حداقل در شما نشانه های منطق سیاسی و پرنسیب های بحث منطقی را ببینم ولی متاسفانه نشد. این بار دیگر همه تعارفات و حتی انشانویسی در فقر تئوریک را وانهادید و در نهایت به سیاه مشق نویسی رسیدید. من هرگز به دنبال کمونیست کردن شما نبودم و اصولا مایلم کسی که می خواهد به این اندیشه باور داشته باشد لازم است که از حداقل های دانش سیاسی برخوردار باشد چون یکی از دلایل فروپاشی شوروی هم اتفاقا نفوذ همین تفکرات خرده بورژوازی در درون حزب کمونیست این کشور بود. امیدوارم شما دوست عزیز هم چنان سوسیال دمکرات بمانید چون هرلباسی را برای تنی می دوزند. ولی برایتان احترام قائلم به عنوان یک انسان که حداقل هنوز مثل بسیاری از شبه روشنفکران وطنی، شیفته نئولیبرالیسم و دخالت خارجی در امور ایران نیستید. موفق باشید
٨۱۰۰۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ شهريور ۱٣۹۶       

    از : سیامک رهگذر

عنوان : به جناب اردشیر زارعی قنواتی گرامی- موقعیت کمونیستها: پشت سر خراب، روبرو سراب!
گویا توجه و عنایت شما بمن پایانی ندارد؟ زور زیادی نزنید که بمن دوباره آموزش ایدئولوژی کمونیسم را بدهید چونکه من یکی برای همیشه از آن خداحافظی کردم و فکر هم نکنم که چرخ گردش کمونیسم جهانی بدون همراهی من حقیر لنگ میماند یا بماند و از حرکت بایستد. به چپ بودن تا سوسیال دموکراسی چپگرا و رادیکال ( یعنی حتی با انقلاب! ) معتقدم نه جلوتر و بیشتر که خرابی و ویرانی به بار میآورد طبق تجارب همه کشورهای کمونیستی سابق! سوالی از شما دارم؟ اگر از شما بپرسند که بین آزادی و عدالت کدامیک را انتحاب میکنید چه خواهید گفت؟ من جای شما باشم میگویم آزادی! چونکه در آزادی شما میتوانید بگوئید که عدالت نیست! به نظرم و شما جناب تابان در این زمینه با هم تفاوت نظر داریم چونکه شماها معتقدید که کمونیسم سعی اش برای ایجاد کردن روابط عادلانه است و عدالت را در سرلوحه خودش دارد و برای من مهمتر از عدالت ابتدا آزادی است چیزیکه در سیستم های سوسیالیستی توتالیتر یا کمونیسم از آن خبری نخواهد بود بدلایل ساختار حکومتی اش که در پائین مفصل شرح دادم. شما و آقای تابان به سوال من تا کنون جواب ندادید که با یک سیستم تک حزبی برهبری حزب کمونیسم چطور دموکراسی و آزادی هم ممکن است؟ ناگفته نماند که در کادر رهبری حزب کمونیسم هم افرادی آکادمیکر و تحصیل کرده امثال جنابعالی نشستند که برای طبقه کارگر و دیگران تصمیم خواهند گرفت چونکه شعور سیاسی یک کارگر کی و کجا قد میدهد که بیاید کشور را بچرخاند. پس این ادا و اطوارها را بگذارید کنار از جامعه بی طبقه و دیکتاتوری پرولتاریا صحبت بکنید. بقول ایرانیها ما خودمان یک عمر ذغال فروشیم حالا جناب زارعی شما میخواهید ما را سیاه بکنید؟ شما قبل از اینکه بدنبال یک ایدئولوژی بروید ابتدا ببینید که جایگاه آزادی در آن چقدر مهم است؟ اگر میبینید که ساختارش با آزادی مردم جور درنمیاید مثل حکومت اسلامی و کمونیسم و فاشیسم و غیره آنوقت بیخیالش شوید چونکه راه به ناکجا آباد است و برای دیکتاتوری قدم برمیدارید. همانطور که گفتم کمونیسم بزعم شما یک "نظام" است و یک نظام تنها با مکانیسم کنترل تمام عیار پلیسی و امنیتی شدید میتواند چند وقتی به حیات خودش ادامه دهد ولی به دلیل جبر تاریخی بعد از چندی با مقاومت مردم خودش روبرو خواهد شد و فرو میباشد مثل شوروی سابق! میگم جناب زارعی حیف انرژی شما نیست که برای رسیدن به سرابی هدر برود؟ البته به خرد و عقلگرائی شما مطمئن هستم و امید دارم سنجیده در آینده مسیر عوض خواهید کرد و قانع میشوید که بدون آزادی که امکان ندارد در سوسیالیسم و کمونیسم وجود داشته باشد به دیکتاتوری نخبه ها در کمونیسم میرسید! امیدوارم بزودی شما را در صف آزدایخواهان و عدالتخواهان سوسیال دمکرات ببینیم ( زبانم لال؟ کار نشد ندارد! ). موفق باشید!
٨۰۹۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹۶       

    از : سیروس شفیعی

عنوان : ایران ایلخانی
هموطن،از جائیکه شما را نمیشناسم که مذکرید و یا موئنسید ،شما را هموطن خطاب میکنم.همه ما ایرانیان وقتی از ان خراب شده عزیز ،مهاجرت کردیم،اکثرا جوانانی حول و حوش ۳۰ سال داشتیم،شاید شما چند سالی بیش نیست که به فرنگ تشریف بردید،نمیدانم..اما در رشته کارم چیزها و بسیار کسان دیده ام. با ایرانیان نیز سرو کار دارم.بین ما زخمی بسیار زیاد است که وقتی از خانه سفر میکنیم ،به مرور زمان همه ان زخمها سر باز میکنند و در واکنش های ما در روند زندگی روزانه امان،اشکار میشوند..شاید اینگونه بتوان روشن تر گفت:
تمام غذای مسموم خورده را در اختناق ،هنگامیکه ازاد میشویم از قفس ،به مرور زمان با "عق"زدن،استفراقشان میکنیم بیرون ..تا زمانی که سبک شویم و راحتی بگیریم..کسانی هم هستند که همزمان در پی درمان خویش اند و همزمان در تلاشند که هر چه کمتر به دیگران در رابطه های اجتماعی اشان ،هر چه ممکن است کمتر صدمه بزنند،برگردان مسمو شان را بر اندام دیگری نپاشند!!
بسیاری هم ،بی خیال روزو شب طی میکنند و کارو بچه داری ،تکالیف روزانه ..زندگی با دلی پر خون و هر از گاهی هم میکروب مانده در معده را ،بر دیگران میپاشند و راضی سر بر بالین مینهند و ارام میخوابند..
هموطن ،از اغاز سرگذشت حیوان دو پا"انسان"فرمان این کشتی را مذکر بر دست گرفت و به مرور زمان افسار و رشته های امور زندگانی بشری را بر روی زمین ،در طی قرون متمادی،بدست گرفت و کرد انچه را که نمیبایست میکرد و به این جهان و ساکنانش هر چه توانست ببخشید"کثافت "پاشید تا به همین امروز.
تمام گرفتاری ها،کشتارها،تبهکاری ها،تجاوزات و همه این جهان زشت امروز ،مسسبش همین جنس "مذکر "است.فکر کنیم اگر از ابتدا زنان قدرت های جهان را در دست میگرفتند و مردان جای زنان امروز و زنان جای مردان امروز بودند..چه جهانی داشتیم امروز؟ جالب است .تنها یک فانتز یست! اما مسلم است که ،از انجا که جنس موئنث از بهم امیختن دو قطره در شکم خود،ادمی میافریند..بعید است که خوی وحشیانه مذکر را دارا باشد،از دید محاسبات بیولوژیکی همساز نیست..
هموطن از درون متلاطم و نا ارام،زخم دیده و خشمگین،در وهله نخست خد ان شخص صدمات اولیه را میخورد،نتایج اعمال خویش را انسان در ابتدا ،اول خودش میبیند،مانند تفی ست سر بالا که به خود شخص بر میگردد.بسیاری از ایرانیان در این سالها از امکانات درمانی خوب اروپا برای هر چه کمتر کردن این زخمهای درونی ،استفاده کرده اند و نتایج خوبی هم دیده اند.در اینجا جنوب امریکا چنین امکاناتی نیست،البته ایرانی بسیار بسیار کم اند اینجا .گاهی از طریق اینتر نت کمک هائی از طرف شما(اگر شما در اروپا هستید) دریافت میشود .اما انجا بودن کجا و این جا بودن کجا...هموطن نیاز مبرم ایرانیان در مرحله نخست ،ایجاد محبت و دوستی و مهر است در میان اشان.تواضع و فروتنی،گذشت و از دل هموطنان خویش را دوست داشتن و مهر ورزیدن.اشعار مشیری،سایه،شاملو وسهراب را من سالها چون کتاب مقدس میدانستم و در واقع برای من داروی بی مانند بودند.از نوشته های شما روشن است که درون ملتهب و نا ارامی دارید..محبت و مهر و این قبیل احساسات مانند غذا برای انسان ضروریست دوست گرامی..که در نوشته های شما ،نه دیده میشود و بر عکس !.خشک و بی توجه به عواطف انسانی،اخلاق و واکنش های مهر امیز ،کیفیت زندگی انسانی ست...هموطن گرامی.خوش وتندرست باشید.
س.شفیعی
٨۰۹۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹۶       

    از : اردشیر زارعی قنواتی

عنوان : پایانی بر یک آغاز راه
جناب رهگذر گرامی
خیلی خوشحالم که بنده را از پاسخ گویی به خودتان به دلیل لنینیست و استالینیست بودن معاف کردید و جناب تابان را دعوت به پاسخگویی کردید چون از انشاء نویسی و ورود به چرخه معیوب حرف های تکراری و بدون پشتوانه علمی معمولا پرهیز می کنم. اما به دلیل همان تیتر کامنت شما که خطاب به من و جناب تابان بود استفاده می کنم و چند نکته کوتاه را خدمتتان عرض می کنم.
اول: در مورد درکتان از جامعه کمونیستی و مفهوم "طبقه" واقعا برایم تعجب آور است چون با هیچ یک از آموزه های مارکسیسم نمی خواند و اصولا هیچ کمونیستی چنین نمی اندیشد. رسیدن به جامعه کمونیستی اینگونه نیست که یک شبه از خواب بیدار شویم و ببینیم جامعه سرمایه داری منحل شده و جامعه کمونیستی جای آن را گرفته است. برای رسیدن به جامعه کمونیستی که بدون تردید راه بسیار دشوار و زمانبری است که احتمالا قرن ها می تواند طول بکشد، ابتدا می بایست از یک دوره انتقالی گذشت که مارکسیست ها از آن به عنوان روندهای سوسیالیستی و در مرحله بعدی استقرار جامعه سوسیالیستی یاد می کنند. کسی قرار نیست از بالا فرمان تشکیل جامعه کمونیستی را صادر کند که جنابعالی نگران باشید، نکند یک باره در این خصوص فرمان و بخشنامه یی صادر شود و کار از کار بگذرد، نگران نباشید این اتفاق اینگونه نخواهد افتاد. اینکه تضادهای طبقاتی را در حد تفاوت دستمزد یک آشپز با یک سرآشپز تنزل می دهید را به عنوان یک شوخی از شما می پذیرم و رد می شوم.
دوم: شما ابتدا گزاره یی را به عنوان امر ثابت و قانون انتخاب می کنید و بعد دست به نقد آن می زنید بدون اینکه اصولا این گزاره و قانون تعیینی شما هرگز موجودیت واقعی داشته باشد. دوست عزیز تمام متون و نوشته های کارل مارکس، فریدریش انگلس و ولادیمیر لنین (به عنوان منابع معتبر تئوریک و پراتیک جنبش کمونیستی از نطر امثال ما) در دسترس و موجود می باشد. لطفا به خودتان زحمت دهید به جای اینکه ذهنیات شخصی یا تبلیغات مدیای سرمایه داری را به عنوان فاکت های علمی در این خصوص مطرح و بعد نتیجه گیری به میل کنید، از همین منابع موردی را به صورت مستند برای استدلال و برداشت خودتان بیاورید (که مطلقا وجود ندارد) تا بعد حداقل ما هم بتوانیم به صورت مستدل به شما پاسخ قانع کننده و علمی بدهیم. من به عنوان یک مارکسیست به شما می گویم که هیچ نشانه یی از برداشت های اشتباه شما در مورد جامعه سوسیالیستی و سپس جامعه کمونیستی در متون و اندیشه متفکرانی چون مارکس، انگلس و لنین وجود ندارد.
سوم: بارها در طول این بحث ها از جمله کامنت حاضر تکرار کرده اید که ایران به کمونیسم نمی رسید و شما اجازه دهید تا سوسیال دمکراسی راه درست رسیدن به جامعه مطلوب را نمایندگی کند. در جای دیگری هم که اصرار دارید که کمونیست ها نمی توانند با حرف هایشان دو نفر را به دور خود جمع کنند و این چنان و آن چنان کنید در صورتی که هزاران نفر پذیرای سخن شما می شوند. دوست عزیز آخر این چه استدلال غیرمنطقی است که می فرمایید مگر ما جلوی شما را گرفته ایم و مانع از حضورتان در جامعه ایران شده ایم که امروز منتظر اجازه ما می باشید. جامعه ایرانی حی و حاضر در جلوی روی شما قرار دارد فقط لطفا زحمت بکشید بیایید سوسیال دمکراسی مدنظرتان را ترویج کنید ما هم با صداقت تمام قول می دهیم مانع شما نشویم. تازه به قول خودتان کسی که حرف ما را گوش نمی دهد و جامعه از کمونیسم متنفر است که اتفاقا این کار شما را برای تبلیغ و ترویج راحت می کند لطفا شما نگران کمونیست ها نباشید و کار خود را دنبال کنید و از قبل هم برایتان آرزوی موفقیت می کنیم.
در پایان چون قصد خاتمه به این بحث دیگر تکراری را دارم، اجازه می خواهم از جناب پیروز عزیز و جناب حبیبی گرامی برای حسن ظنی که نسبت به من ابراز کردند فروتنانه سپاسگذاری کنم. من فقط یک دانش آموز کلاس اول مکتب مارکسیسم می باشم و هم چنان باید از گذشتگان، اندیشمندان امروز و اگر عمری باشد از دانش نسل آینده بیاموزم. با احترام به تمامی دوستان موافق و مخالفی که در این بحث شرکت کردند و آرزوی موفقیت برای تمام کسانی که ایمان و باور به آزادیخواهی، عدالت اجتماعی، توسعه متوازن ایران و رقم خوردن زندگی بهتر برای مردم را دارند با تمام اختلافات فکری و سیاسی موجود، همگی را سپاس می گویم.
٨۰۹۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹۶       

    از : ایران ایلخانی.

عنوان : به لیثی حبیبی - م. تلنگر،دو سه نکته،صرفا جهت اطلاع.
۱-آدم وقتی با یه جنس مونث «شما بخوانید خانم» حرف و حدیث می کند،باید ششدانگ حواسش را جمع کند،بخصوص اگر این جنس مونث عزیز هم باشه،وگرنه متن را فدای حواشی متن می کند و فرض را بر این می گیرد که عزیز بودن و نبودن،به واقعی بودن نام و فامیلی ربط دارد و مردم آنقدر احمق هستند که کسان و ناکسان با نام مستعار می توانند فریبشان بدهند.
۲-آدم اگر یه درصدی پرنسیب داشته باشه،وقتی یکی غلطش و میگیره،به راحتی غلطش و می پذیره و با یه عذرخواهی غلطش و اصلاح می کنه.
۳-آدم بی پرنسیب که باشه،در برابر نقد و نظر و تذکر دیگران، گارد آوانگارد میگیره و مدعی میشه که چون نخواستم بحث به انحراف کشیده بشود،گذشت فراوان کردم،وگرنه نوشته ی شما دارای اِشکالات بسیار اساسی است.
۳- آدم اگر غرض و مرض نداشته باشه،خودش را به تجاهل نمی زنه و برای به انحراف نکشیده شدن بحث،نواقض و اشکالات اساسی مورد نظرش را جز به جز مطرح می کنه و پاسخ می طلبه و بجای توضیح واضحات و حکم کلی دادن و بیان کردن مطالب بی ربط،نواقض و اشکالات متن را نقد و تحلیل می کنه،تا باب گفتگو همچنان باز بماند.
الغرض...
چنین به نظر می رسد که ذهن و روح شما از این تیتر صحیح،«آنکه فرمانِ غلطِ فرماندهِ را می پذیرد،شعور ندارد.» آزرده خاطر شده است،ولی باور بفرمائید که برداشت شما تلقی ذهن شماست،چرا که اولا این تیتر مخاطبش روشن است و کلمه «آنکه» شامل عام و خاص می شود،درثانی نه شما فرمان پذیری را تأیید کردید و نه من چنین تصور و ادعایی کردم؛حال اگر شما متر نکرده قد نزده،پاره کردید و دوختید و تن کردید و خود را فرمانبر تصور کردید،تقصیر من نیست،شما باید پرسش می کردید که آهای خانم عزیز،منظورتان از این تیتر چیست«که نکردید»،بنابراین مقصر خودتان هستید،بااینحال وظیفه خود میدانم که عذر تقصیر نکرده کنم و بگویم:شعور ربطی به دانش ندارد و ناگفته پیداست که پذیرش هر فرمانی از سوی فرمانبران محترم و شریف و زحمتکش و دانشمند دلایل گوناگونی دارد و نیازی به بازگو کردن بدیهیات نیست.
نکته آخر اینکه مدعی شده اید که بکار بردن«شعور ندارد» در مورد ده ها میلیون انسان همه چیز را ساده نمودن است؛اولا شعور ندارد را به ده ها میلیون انسان سنجاق نکنید،
چون ربط منطقی ندارد،دومأ شعور ندارد،ساده نمودن همه چیز نیست،از اینها گذشته ساده سازی و ساده انگاری را که شما ششدانگ به نام خودتان ثبت و سند زده اید،باور ندارید،شما را به دست نوشته «تاریخ ۸ شهریور ۱۳۹۶» خودتان ارجاع می دهم تا باور کنید.
سوال:شما علت سقوط کشور شوراها و اقمارش را چگونه ارزیابی می کنید؟
جواب:شوروی و اقمار آن بخاطر مشکلات مالی،و بحران های سیاسی و اجتماعی فرو نریختند،بلکه اینبار کشتی بان یا فرمانده یا دبیر اول،*«یا چوپان» سازی دیگر زد!
سوال:«به چه دلیلی»
جواب:(به هر دلیلی) جهان روبروی آن کشور که آن لحظه را عمری انتظار کشیده بود،با تمام قوا وارد میدان شد.
سوال:«یعنی دلایلش مهم نیست»
جواب تکراری:فرو ریزی شوروی و اقمار به دو دلیل اساسی صورت پذیرفت:
۱ - فرمانده ای دیگر ظهور کرد، ۲ - اردوی روبرو با تمام قدرت مالی،سیاسی و امنیتی خود وارد گود شد.
حالا خود قضاوت کنید که بکار بردن شعور ندارد،ساده سازی است،یا صدور حکم عدم کفایت فرمانده هان و فرمانبران کشور شورا ها توسط کشتیبان جدید،به راستی چگونه می شود اینهمه ساده انگاری را توجیه کرد که کشوری با هفتاد سال سابقه،بدون مشکلات مالی،و بحران های سیاسی و اجتماعی،با چندین کشور تحت امر،تنها بخاطر فلوت زن جدید از هم بپاشد و گرگ خونخوار بی هیچ مزاحمتی پیروز میدان باشد و فرمانده ها و فرمانبران محترم و شریف و زحمتکش و دانشمند، انگار نه انگار...؟!
٨۰۹٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹۶       

    از : ف. تابان

عنوان : یک توضیح
جناب رهگذر، ان مقاله ای که شما از من آدرس داده اید، را من آن جا اول بار دیده ام. آن تیتر از طرف منتشر کنندگان به انتخاب خودشان انتخاب شده است. این مقاله اول بار در تاریخ ۲۶ اوت ۲۰۰۸ در اخبار روز منتشر شده است. نام اصلی مقاله این است: «سوسیال دموکراسی منهای سوسیآلیسم» و تیتر کوچکترش این است: «دشواری های تولد «سوسیال دموکراسی» ایرانی». من تمام حرف هایی را که آن جا یعنی ۸ سال پیش گفته ام، هنوز تایید می کنم و حرف های امروزم همان حرف ها و ادامه ی آن هاست. آدرس اصلی مقاله را برای کسانی که احتمالا بخواهند به آن نگاه کنند اینجا می گذارم. البته اعداد باید به لاتین تبدیل شوند:

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۱۶۸۱۶
٨۰۹٣٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹۶       

    از : سیامک رهگذر

عنوان : به جناب تابان
با تشکر از جواب کوتاه شما هرچند که تعداد زیادی از سوالات من خصوصاً اشکالات ایدئولوژیکی کمونیسم از دید من بدون جواب ماندند. میبخشید اگر که باعث شدم حوصله شما سر برود با تکرار گذشته دردناک برای همه ما چپها بوسیله لطمه بزرگی که به چپها خورده خصوصاً به کمونیستها با فروپاشی شوروی سابق. ولی استاد عزیز از قدیم گفتند "گذشته چراغ راه آینده" است. اگر از اشتباهات گذشته خود یاد نگیریم تضمینی هست که باز مرتکب خطا در حال و آینده نشویم؟ شما حتماً کلمه آلمانی ( Vergangenheitsbewältigung ) را میشناسید که بعد از جنگ جهانی دوم هنوز از خودشان میپرسند چطور شده دنباله رو فاشیسم شدند و مدام سعی میکنند تاریخ گذشته خود را بررسی و تجزیه و تحلیل و روی آن کار کنند تا مبادا فاجعه فاشیسم در کشور آلمان دوباره تکرار شود. به نظر من کسانی هم که پیرو کمونیسم هستند نمیتوانند همه خطاهای کمونیسم در شوروی را نادیده بگیرند و مثل شما بگویند به پشت سرمان دیگر نگاه نکنیم و فقط نگاهمان به جلو باشد چونکه گذشته مان دردناک است. شاید از نظر روانی برای شما برای لحظه ای آرامبخش باشد و تسکین درد ولی در کار سیاسی وقتیکه شما میخواهید بین مردم پایگاه پیدا بکنید آیا مردم از شما اول نخواهند پرسید در گذشته چه بودی و الان چه هستی و بعدا میخواهی ما را به کجا ببری ای فلان حزب یا رهبر کمونیستی ما؟ بهرحال دیدگاهها با هم فرق میکنند و به نظر من این طرز دید شما "کمی فرار به جلو است" تا پشت سر خراب فراموش شود ولی متاسفانه روبرو کمونیستها هم سراب است. در ضمن استاد عزیز فکر کنم جنابعالی در تشریح اوضاع جهان کمی سیاهتر میبینید هرچند که در برخی چیزهائی که گفتید حق باشماست و این سرمایه داری هار نکبت همه جا انگشت کثیفش را در شر دارد. ولی متاسفانه هنوز آلترناتیو خوبی که در مقابلش بایستد نداریم یا پیدا نشده. فقط خواهش میکنم نگوئید کمونیسم بعنوان الترناتیو! بدلایلی که در نوشته قبلی گفتم از چاله سرمایه داری نمیخواهیم به چاه عمیق کمونیسم بیافتیم که دیگر نتوانیم خودمان را از چاه بیرون بکشیم مثل همین بلا و فاجعه ای که با انقلاب ۵۷ خودمان بر سر خودمان با قدرتگیری حکومت اسلامی آوردیم که خلاص شدن از شرش کار آسانی نیست. دوباره اشاره کردید که جنابعالی به انقلاب اکتبر روسیه اعتقاد دارید و آنرا تلاشی برای عدالتخواهی زحمتکشان روسیه میدانید. آیا شوکه یا ناراحت میشوید که بگوییم که یکسری کارشناسان تاریخی آنرا انقلاب نمیدانند بلکه میگویند یک "کودتا" بوده؟ اگر علاقه مندید برای شما چند آدرس از مقاله ها بزبان آلمانی بگذارم تا خودتان با خواندنشان نظر خودتان را پیدا بکنید که انقلاب بود یا کودتا؟ نمونه یک مقاله به نظر من بسیار با ارزش در اشپیگل آلمان با تیتر انقلاب یا کودتا- آدرس ( http://www.spiegel.de/spiegel/spiegelspecialgeschichte/d-۵۴۸۴۱۲۴۵.html ) است اگر که میشد یکی از رفقای کادر یا تیم شما بتواند آنرا بفارسی ترجمه کند برای استفاده عموم تا خلاصه فقط از لنین پرستها یکطرفه نشنیده و قضاوت نکرده باشیم که لنین رهبر یک انقلاب بود یا شاید هم یک کودتاچی؟ مثلاً یک جمله جالب از این متن:Es
war nicht der Marxismus, der Lenin zum Revolutionär machte - es war Lenin, der den Marxismus revolutionär machte. یعنی: این مارکسیسم نبود که لنین را تبدیل به یک انقلابی کرد بلکه خود لنین بود که مارکسیسم را انقلابی کرد. - به شما توصیه میکنم این مقاله نسبتاً طولانی اما با جزئیات وقایع تاریخی جالب را حتما بخوانید!!
در جای دیگر میگوئید:" چون سوسیال دموکراسی با اساس روابطی که جهان را به اینجا کشانده است، مخالفتی نمی کند." از یکطرف شما تا حدودی حق دارید و اگر سوسیال دموکراسی تحولی در فقر ایدئولوژیکی فعلی خودش ایجاد نکند و نسبت به نئولیبرالیسم موضعگیری رادیکالتر خشن نداشته باشد خیلی از طرفداران خود را از دست خواهد داد و بایستی همیشه بعنوان اقلیت کوچک در اپوزیسیون بنشیند و چرت بزند. فعلاً ضعیف هستیم که مقصر جناح راست سوسیال دمکراسی است که همگی بوی گند پول میدهند ( انشعاب بشود؟ ). ولی آقای تابان شما از طرف دیگر باید خوشحال باشید که اگر سرمایه داری به همین شیوه غارتگری ادامه بدهد گور خودش را خودش با دستان خودش خواهد کند چونکه هرچه فقر و فقرا زیادتر شوند نتیجه اش قیام باپرهنه ها خواهد بود که سر به انقلاب بزنند. ولی سرمایه داری آنقدر عاقل هست که نگذارد فقر و فلاکت مردم زیاد شوند چونکه بهر حال برای فروش کالاهایش نیاز به بازار آرام و امن دارد و مردم هم باید قدرت خرید داشته باشند تا بتوانند کالایش را بخرند و به او سود برسد یا غیر از این است؟ برای همین تا شرایط برایش حاد شود و احساس خطر بکند با یکسری رفرمها فوراً شورشها و اعتراضات را میخوابانند. در یونان ندیدید چطور یکشبه میلیاردها یورو سریع پول جور کردند و بین مردم بردند تا کار به انقلاب نکشد و نکشید. پول حل کننده خیلی از مشکلات است و آن هم در دست سرمایه دار است. در ضمن جناب تابان در جستجوی خودم در اینترنت به نوشته بسیار جالبی از شما برخوردم با آدرس ( https://www.facebook.com/Chpksh/posts/۹۰۱۸۶۵۸۴۶۵۶۵۳۲۳:۰) که تیترش هست: از نگاه یک سوسیال دموکرات:
سوسیال دموکراسی، منهای سوسیالیسم! رفیق ف. تابان ؛ بتاریخ ۲. Oktober ۲۰۱۵ ؛ منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه.
آیا شما از محتوای این نوشته خود فاصله میگیرید یا نه هنوز به محتوای آنچه که گفتید وفادارید؟ نوشته از نگاه یک سوسیال دموکرات رفیق تابان؟ یا تیترش اشتباهست؟ به نظر من این مقاله خودتان را روی این سایت اخبار روز بگذارید که تا برخی از آن باخبر بشوند و استفاده ببرند! به نظرم شما در آنجا حرفهای جالبتری زدید! بهرحال ممنون از زحمات شما و میبخشید اگر توی اعصابتان رفتم! سلامت و پیروز باشید! با آروزی پیروزی برای همه چپهای عدالتخواه و آزادیخواه!
٨۰۹٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹۶       

    از : peerooz

عنوان : فضولی,
علت فضولی من بفرمائی ست که جناب تابان برای شرکت هرچه بیشتر نظریات زده و دعای ایشان برای باران سیل آورده است. من عامی هیچوقت کمونیست و کاپیتالیست و مذهبی نبوده و نیستم و چون پایه محکمی در علم اقتصاد ندارم درک بسیاری از این مباحث علمی برای من دشوار است. دلیل علاقه من به گفتگوهای " چپی " نه ناشی از حب علی بلکه بخاطر بغض معاویه است؛ یعنی با تجاوزات امپریالیسم کاپیتالیستی, آینده روشنی برای دنیا نمی بینم و امیدوارم که شاید " چپ " یعنی هرکس که با این روند مخالف است بتواند کاری بکند.

جناب تابان حق دارند که نگران آینده کارگر ایرانی باشند و اگر ایشان چنین نکنند کی بکند؟ ولی بگمان من مساله مهمتر جلوگیری از پیشرفت هرچه بشتر این " غول " است و جز با همکاری همه " چپ ها " - اگر چنین امری ممکن باشد - میسر نیست.

امروزه هیچ نظریه ای تا به بوته آزمایش گذارده نشود قابل قبول نیست. کسی چه میداند که در آینده کدام نظریه واقعا درست خواهد بود ولی تا آن روز اگر غول استعمار و استثمار پیروز شود نه از تاک نشانی خواهدماند نه از تاک نشان. تفرقه انداز و حکومت کن همیشه اسلحه برنده ای بوده است.
٨۰۹۲۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹۶       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : چاپ سنتی و چاپ مدرن
جناب پیروز، آن چاپکن، یعنی روی کاغذ چاپکن؛ یعنی همان برداشت سنتی از چاپ. ولی چاپ روی صفحه ی کامپیوتر چاپ مدرن است. حتمن شنیده اید که می گویند حروف چاپی، حروف کتابی، یعنی حروفی که با دست خط فرق اساسی دارد. همین که من دارم حالا می نویسم، حروف چاپی است؛ عین همان حروف کتاب هایی است که با چاپ سنتی انجام گرفته، ولی مجازیست، یعنی جای کلیشه و ماشین آلات را کامپیوتر گرفته. آیا فرقی شما بین این نوشته و نوشته های کتاب ها می بینید؟ ما که فورن انتشار نمی دهیم؛ اول کلمات را با فشار دادن تکمه ها روی صفحه به چاپ می رسانیم، و وقتی که چاپ کردن تمام شد، آنوقت انتشار می دهیم، یا ارسال می کنیم برای منتشر شدن.
چون ما از چاپ سنتی برداشت دیگری داریم، آن برداشت ما را به اشتباه می اندازد.
در هر صورت این نظر شخصی من است، غلط و یا درست بودن آن را می گذارم به عهده ی قضاوت اهل فن.
٨۰۹۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹۶       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۶۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست