سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آیا سوسیال دموکراسی پاسخگوی مشکلات امروز است؟" - نقی حمیدیان

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : جمشید برومند

عنوان : هم این ! هم آن ! راه درازی در پیش است !
آقای بهرام خراسانی سلام ، منهم از پاسخ شما سپاسگزارم و لازم میدانم اول پاسخ خود را در ارتباط با سئوال « آیا سوسیال دموکراسی پاسخگوی مشکلات امروز است » را بنویسم. این سئوال بطور مستقیم و غیر مستقیم در نوشته های آقایان جاسکی ، حمیدیان و تابان آماده است.
با احترام به نویسندگان یاد شده در بالا، باید عرض کنم: چرا باید با اصرار ، قاطعیت و بی صبرانه گذار به سوسیالیسم را «ناممکن » دانست و به «سوسیال دموکراسی » محتضر اکفتا کرد یا بر عکس کمتر از سوسیالیسم و کمونیسم هزگز ؟

از این مهمتر؛ در جوامع طبقاتی موجود با آزادی های نسبی که ما هم تجربه کرده ایم از فعالیت احزاب میاموزیم که اصلا این خبر ها نیست که در رفتار و گفتار بعضی از دوستان می بینیم . در اروپا فلان رهبر حزب سوسیال دموکرات یا چپ یا لیبرال و سبزها نیز از حزبش کناره گیری می کند، تغییر موضع میدهد ، حزبش را عوض می کند همه و هم شفاف و روشن انجام میشود ولی هیچ فعال سیاسی همزمان هم سوسیال دموکرات ، هم چپ و هم لیبرال وجود ندارد. چرا ما رعایت نمی کنیم؟

در اینجا قصد ندارم نام بیرم . ولی چه فرقی بین رفتار «چپ » های درون سازمان مذهبی مجاهدین خلق با با سایر اعضای آن سازمان در سال ۱۳۵۴ـ منظورم فقط تبدیل سازمان مذهبی به چپ است ـ با برخورد امروزه ی «فدائیان » سوسیال دموکرات شده با پیشینه ی فدائیان سوسیالیست و کمونیست وجود دارد؟ ببخشید اگر زمخت است.
هر یک از هواداران فدائیان می توانند با تغییر مواضع به هر یک از نحله های دیگر مخالف حکومت پیوسته ولی خط و ربط ها باید برای همه روشن باشد مگر هزاران نفر منفعل نشند کسی حرفی زد؟ امروز دوستان موسوم به فدائی حتی با بخشی از حکومتیان در حال همفکری و همکاری می باشند که معلوم نیست در کجا ایستاده اند .در سازمان خود یا در کنار بخشی از حکومت یا جناح های مذهبی خارج از حکومت. ایا این درست است؟ چند روز پیش یکی از دوستان فدائی با پیشینه ی سرشناس نوشته بود :« دوست دارد محمد خاتمی ولی فقیه ، روحانی رئیس جمهور و طریف وزیر خارجه باشد» کلی بر سر این موضوع جر و بحث کردندبدون اینکه تاثیری در کار های سیاسی مفید داشته باشد...

بنظر میاید که دوستان مدافع سوسیال دموکراسی با پیشینه ی فدائی حزب دموکراتیک مردم ایران ( بابک امیر خسروی و حیدریان) را فراموش کرده اند. باید آنرا تقویت کنند. یا هز طور که میدانند در این راستا رسما کار کنند . اصرار بر نا کار آمدی سوسیالیسم در رسانه ای طرفدار سوسیالیزم ـ اخبار روز و نظائر آن ـ فقط موجب تشتت در صف راهیان سوسیالیسم میشود. برعکس سوسیالیست ها و کمونیست ها نیز اصرار بر بیهودگی سوسیال دموکراسی نداشته باشند مگر رسمی و پلمیک در رسانه های خود ؛کمونیست ها و سوسیالیست ها باهر پیشینه ای فدائی یا توده ای نیز حق ندارند با «منفی بافی» سوسیال دموکراسی را « بی معنی » تلقی کنند.
دوران ، دوران گذار است در پیشرفته ترین جوامع سرمایه داری احزاب چپ و راست و میانه مذهبی و غییر مذهبی ، طرفداران محیط زیست و حتی نژاد پرستان با هم رقابت می کنند. ما در ایران بغیر از نیروهای مذهبی هیچی نداریم و در خارج از کشور به جای چند حزب بزرگ تاثیر گذار چپ و راست و میانه ده ها گروه و سازمان سیاسی داریم .
نتیجه : چه دلیلی دارد در این شرائط وانفسا بعداز شکست ملی انقلاب بهمن و فروپاشی جهانی «سوسیالسم واقعا موجود» بر انحلال طلبی و انفعال گرائی پافشاری کنیم . شکست « سوسیالیسم واقعا موجود» در کشورهای مختلف تاثیر کم و زیادی داشته بخصوص چپ ها تضعیف شدند. در ایران بخاطر انقلاب و جنگ تحمیلی و کشتار و قتل عام ابعاد فاجعه غیر قابل محاسبه است . کسانی که دیگر فعالیت در جنبش چپ را بی چشم انداز می بینند نباید چنین غیر مسئولانه یا ناخودآگاه با کسانی که هنوز در سر شور و غوغا دارند «در گیر» شوند. متاسفانه در جمع فدائیان اکثریت این تنش موجب حیرت بسیاری است. .کجا ایستاده ایم ؟ هر جا که هستیم زیر پای خود را محکم کنیم. مسئله اینست .
٨۰٨٣٣ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣۹۶       

    از : بهرام خراسانی

عنوان : فاتحه، بی فاتحه
جناب آقای برومند
از اینکه یادداشت مرا خواندید و نظر خود را دادید سپاسگزارم . شما در یادداشت خود از من پرسیده اید که چرا "جواب سئوال نویسنده را ندادید"؟ راستش اینکه من نمیدانم به کدام پرسش باید پاسخ بدهم. با اندوه باید بگویم که بیشینه‍ی هواداران مارکسیسم که من نیز یکی از آنها هستم، بیش از آنکه بخواهیم چیزی بپرسیم، میخواهیم به همه چیز پاسخ گوییم، و این شاید یکی از رازهای ناکامی ما است. من در نوشته آقای حمیدیان هیچ پرسشی ندیدم، بلکه تنها نظر دهی ایشان را دیدم که البته تا آنجا که هم‌پیوند با فاش گویی و آشکارگویی یک دیدگاه و بریدن از دگماتیسمی ریشه دار باشد، به این دیدگاه ارج میگذارم. اما در نوشته ایشان پرسشی ندیدم. همانگونه که در یادداشت و نوشته جناب تابان هم تنها یک نگرانی بزرگ و بسیار به جا و مسئولانه را دیدم، بی آنکه پرسشی یا پاسخی در آن یافت شود. اما در نوشته آقای جاسکی که اطلاعاتی ارزشمند درباره پیشینه رویزیونیسم در آن وجود داشت، ایشان پرسیده اند که آیا "سوسیال ‌دمکراسی پاسخگوی مشکلات ماست"؟ اگر منظور شما همین پرسش باشد، باید بگویم که این پرسش کوچک، به هزار و یک دلیل بسیار بزرگتر از آنست که من و کسانی چون من بتوانیم به سادگی پاسخ آن را بدهیم. یکی از این هزار و یک دلیل، آنست که در شرایط کنونی کشور ما یا جهان، تعریف و نمود این سوسیال دموکراسی از دید این دو دوست، چیست و کجا میتوان را دید یا چشم به راه آن بود؟ راستش این دلیل را اگر همه جهان بدانند، من نمیدانم. فزون بر آن، اگر قرار باشد کسی بخواهد یا بتواند چنین پاسخی بدهد، بهتر است خود آقای حمیدیان یا آقای جاسکی این کار را بکنند.
جناب برومند، شما گفته اید "خیلی دلایل محکم لازم است که فاتحه ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیکی را بخوانید". این سخن بسیار درستی است. اما باید به یاد داشته باشیم ماتریالیسم تاریخی ماتریالیسم و یالکتیک، نه یک ابزار و دستور حزبی و دینی است که کسی بخواهد بساط آن را جمع کند. بلکه یک "دلیل" به معنای فلسفی آنست. یعنی همچون آفتاب است که در خوانش هراکلیت و مولوی و هگل، خود دلیل خویشتن است. این رویکرد فلسفی نه تنها در کتابها، که همچون آفتاب همواره در پیش چشم ما است. اما شاید ما چشم دیدن آن را نداشته باشیم. ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیکی خود زندگی واقعی و عین آنست. آن را کسی نیاورده است که دیگری بخواهد فاتحه آن را بخواند. فیلسوفان و اندیشمندان فلسفه سیاسی هم آن را نیافریده، بلکه کشف یا واشناسی کرده اند. هر انقلاب یا اصلاحی هم که بشود و ناگزیر باشد، دلیل آن را باید در ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیکی یافت و یا برپایه آن پیش بینی کرد. اگر کسی یا گروهی بخواهد کمابیش بر رویدادهای واقعی پیشی گیرد و بر آن تأثیر بگذار، باید ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیکی را خوب بشناسد و بیراهه نرود و از آن برای شناخت آن رویداد و روند آن در آینده، یاری جوید. این ماتریالیسم، پدیده ای بیواسطه است که در ریزترین رویدادهای زندگی میتوان آن را دید. اما اگر کسی رویایی دست نایافتنی را در سرپروراند و بخواهد از ماتریالیسم دیالکتیک همچون وردی جادویی برای دستیابی به آن رویا سود جوید بی آنکه شناختی بسنده از مفهوم و چیستی این ماتریالیسم تاریخی داشته باشد، نقص را باید در جایی دیگر پیگیری کرد. اگر کسی بتواند بر گوهر ازلی و ابدی ماده فاتحه بخواند، برای دیالکتیک هم میتواند. اما آیا کسی میتواند چنین کاری بکند؟. ارستو به درستی گفته بود: ماده جدا از حرکت به همان اندازه بی معنا است، که حرکت جدا از ماده. در همین راستا میتوان گفت که جهان مادی بیرون از منطق دیالتیک همان اندزه بی معنا است، که فاتحه خوانی برای ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیکی.
اگر عمری باشد و فرصتی دست دهد، تلاش خواهم کرد در آینده به این گفتار بپردازم.
پیروز باشیم
بهرام خراسانی
هفتم شهریور ۱۳۹۶
٨۰٨۱۹ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣۹۶       

    از : ا. م. شیری

عنوان : سرمایه داری پایان تارخ نیست
آقای نقی حمیدیان در این فرمولبندی کاملا غیر واقعی که: «بنیاد نظریه لنین گذر از نظام سرمایهداری و استقرار سوسیالیسم در یک کشور است. چکیده نظریات حکومتی لنین در تئوری و عمل حاکمیت "دیکتاتوری پرولتاریا" نهفته است که به نظر میرسد هیچ جائی برای بهرهبردن از آن در جهان امروز وجود ندارد. این نظریه طی نزدیک به یک قرن تجربه، با شکست کامل روبرو شد. انقلاب اکتبر روسیه و سوسیالیسم اتحاد شوروی عملاً موجود، چین امروز و کوبای منتظرالورود، صرفنظر از هر دلیلی، مجبور به بازگشت به همان نظام ناعادلانه سرمایه داری شدند»، با افزودن عبارات «چین امروز و کوبای منتظرالورود... صرفنظر از هر دلیلی» جوهر اصلی ایدئولوژی سرمایه‌سالارانه و بی‌اطلاعی و یکجانبه نگری مغرضانه خود را بوضوح کامل نشان داده است:
اول- معلوم می‌شود ایشان بغیر از شنیده‌های جسته-گریخته خود از ناتوی رسانه‌ایی- ایدئولوژیک غرب، کمترین اطلاعاتی از اوضاع اجتماعی- اقتصادی و سیاسی جمهوری خلق «چین و کوبای منتظرالورود» ندارد.
دوم- به هر دلیلی، از نظر ایشان علت مهم نیست. مهم معلول است، البته، آن هم فقط برای یک طرف جنگ طبقاتی- برای طرف مغلوب. به بیان یک کمی واضح‌تر، اگر مغلوب واقع شود، «صرفنظر از هر دلیلی» محکوم و مذموم است و اگر پیروز شود و غالب آید، «صرفنظر از هر دلیلی»، پسندیده و بر حق است.
یک سوال ساده از آقای نقی حمیدیان:
در آن دولتهای رفاه اسکاندیناوی، یعنی همان مدینه فاضله شما، شکل مالکیت بر ابزار تولید و زمین، میزان مشارکت کارگران در حل و فصل مغضلات اجتماعی- اقتصادی و روند بهره‌کشی انسان از انسان چگونه است؟
٨۰٨۰٣ - تاریخ انتشار : ۶ شهريور ۱٣۹۶       

    از : ف. تابان

عنوان : دولت رفاه؟
برای من کمی تعجب آور بود که دوست گرامی، نقی حمیدیان بعد از این همه تجربه، در این مقاله ی خود چنین یک جانبه قلم زده است، یعنی فاکت ها را آن طوری که خواسته دستچین کرده تا نتیجه ی لازم را بگیرد.
بازهم تعجب آور است که ایشان یک کلمه در مورد وضعیت امروز جهان و سرمایه داری حاکم بر آن که تئوری سازش طبقاتی اش را تبلیغ می کنند نمی نویسد و نمی گوید که جهان به دوران بربریت برگشته است. و چرا؟
من فقط می خواهم روی یک نکته تاکید کنم که در نظرات دیگر هم کمابیش مطرح شده و نشانه ی یک جانبه نگری مطلق آقای حمیدیان به موضوع است. موضوع دولت رفاه. یکم این که دولت رفاه در چند کشور کوچک و کم تاثیر شمال اروپا الزاما نمی تواند مدلی برای جهان امروز باشد و دوم این که متاسفانه دولت رفاه به تاریخ پیوسته است، با فروپاشی اتحاد شوروی.
آن چه آقای حمیدیان به حساب دستاوردهای سوسیال دموکراسی می گذارد، تنها در یک شرایط خاص، در شرایط سنگینی سایه ی اتحاد شوروی بر جهان ممکن شد و سرمایه داری به «دولت رفاه» تن داد تا «غول کمونیسم» را مهار کند. بعد از اتحاد شوروی هر روزه شاهد تعرض بیشتر سرمایه داری به آن دستاوردها و فروپاشی دولت های رفاه بوده ایم و امروز چند دهه بعد از فروپاشی شوروی دیگر دولت رفاه در اروپا در چشم انداز نیست، راست فاشیستی چشم انداز است و البته در کنار آن اسلام سیاسی است که می آید.
برداشت من این است تلاش هایی که برای شکل دادن به یک سوسیال دموکراسی ایرانی در سال های اخیر صورت می گیرد، تلاش هایی بسیار راست گرایانه است و مقاله ی آقای حمیدیان یکی از همین تلاش هاست. با چنین چشم اندازی اگر هم قرار باشد از این تلاش ها یک حزب سوسیال دموکراتیک ایرانی متولد شود، یک سوسیال دموکراسی راست است که پیامش به کارگران ایران این است که کمربندهایتان را سفت تر ببندید تا سرمایه داری در ایران پیشرفت کند!
٨۰۷۹۴ - تاریخ انتشار : ۶ شهريور ۱٣۹۶       

    از : خواننده

عنوان : پروژه سوسیالیسم
پروژه سوسیالیسم درست مثل مذهب باید یک امر شخصی بماند، به قدرت که رسید و سیاسی که شد، همین می شود که ۷۰ سال دیدیم. دیکتاتوری و فقر. طوری که مردمی که تا چشم باز کرده اند آموزشهای سوسیالیستی یا مذهبی به زور کرده اند توی کله شان، اما باز هم هر طور شده به امپریالیسم فرار می کنند. (کوبائی ها با تیوب به دریای پر از کوسه می زدند. ایرانی های توی انبار تریلی قایم می شدند. بعضی اهالی بلوک شرق خطرات فراوان به جان می خریدند)
بطور شخصی سوسیالیسم انسانی ترین ایده ممکن است. اما در سطح اجتماع و سیاست قابل اجرا نیست و فقط تئوریست.
اما کسی که عاشق این چیزها شد کور می شود و دیگر نمی پذیرد.
٨۰۷٨۹ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣۹۶       

    از : علی اردلان

عنوان : کرم خوردگی اندیشه های کال
اینکه شمازمانی چه کاره بوده ای دیگربرای مااهمیتی نداردمهم این است که اکنون درکنارچه کسانی ایستاده ای: آنهاییکه کارگررابه شلاق می کشندوبه بدترین شکل اورابه بردگی کشانده اند...بسیارتاسف باراست که شماالفبای سیاست رانمی دانیدوادعاهای مرتجعین دهه هشتادمیلادی راتکرارمی کنید...آقاجان تاریخ بشردرحال چرخش دوباره است.مااکنون درپیچشی جدیدقرارداریم که زائیده بحران های لاینحل سرمایه داری ست وخودرادرعروج وخیزش دوباره چپ نشان داده وخواهدداد....گویاشمادرخواب تشریف دارید.حتی کسی مثل بیل گیتس دانسته که سیستم سرمایه داری جامعه بشری رابه نابودی خواهدکشاندوبحران زیست محیطی فقط بابرپائی دولت های سوسیالیستی ازبین خواهدرفت...دیکتاتوری پرولتاریا بداست جانم؟دموکراسی بورژوائی شمابرای بشرچه کرده است؟آیاجزفلاکت مردم ونابودی طبیعت دستآورددیگری داشته؟
٨۰۷٨۷ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣۹۶       

    از : ا. م. شیری

عنوان : منطق بی منطق
آقای نقی حمیدیان می نویسند: «بنیاد نظریه لنین گذر از نظام سرمایهداری و استقرار سوسیالیسم در یک کشور است. چکیده نظریات حکومتی لنین در تئوری و عمل حاکمیت "دیکتاتوری پرولتاریا" نهفته است که به نظر میرسد هیچ جائی برای بهرهبردن از آن در جهان امروز وجود ندارد. این نظریه طی نزدیک به یک قرن تجربه، با شکست کامل روبرو شد. انقلاب اکتبر روسیه و سوسیالیسم اتحاد شوروی عملاً موجود، چین امروز و کوبای منتظرالورود، صرفنظر از هر دلیلی، مجبور به بازگشت به همان نظام ناعادلانه سرمایه داری شدند(با پوزش از انجام برخی ویرایش نگارشی).
تناقض آقای حمیدیان در این است که با همین عبارت «صرفنظر از هر دلیلی»، مغلوبیت را بمعنی عدم حقانیت طرف شکست‌خورده تلقی می‌کند که عکس آن نیز صادق است. از منطق ایشان این معنی واضح مستفاد می‌شود که اگر شکست‌ها دلیل عدم درستی و حقانیت هستند، در نقطه مقابل آن، همه پیروزی‌ها نشانه درستی و حقانیت می‌باشند.
بنا بر این، بر اساس منطق تفکری آقای حمیدیان می‌توان گفت که چون آمریکا به گرانادا حمله کرد و نخست چپگرای منتخب آن، موریس بیشاب را کشت، اگر در ایران، اندونزی، شیلی... کودتای نظامی انجام داد، دولتهای ملی را ساقط کرد و قتل و کشتار راه انداخت، ویرانی‌های عظیم به بار آورد یا یوکسلاوی، سومالی، لیبی را بعنوان یک کشور بطور کلی نابود ساخت، تمام زیرساخت‌های افغانستان، عراق، سوریه و... را از میان برداشت و میلیون‌ها نفر را قتل‌عام نمود، «صرفنظر از هر دلیلی» حقانیت داشت و درست عمل کرد. اما، همین چند مورد نامبرده فوق باضافه قتل آلنده، بیشاب، صدام، قذافی «صرفنظر از دلیلی» نشانه عدم حقانیت کشورهای اشغال شده و مقتولین است.
و. و. لیتوینینکو در مقاله تحقیقی تحت عنوان «ویروس ضدّکمونیستی موجب زوال عقل می‌شود» در اینجا، چهار علامت برای آنتی کمونیسم مشخص کرده است:
ــ فـقـدان منطـق در بیان افکار؛
ــ ناتوانی در حـل مسائـل ساده ریاضی؛
ــ فراموشکاری و نسیان؛
ــ روان‌پریشی و خیالاتی شدن.
٨۰۷٨۶ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣۹۶       

    از : جمشید برومند

عنوان : آقای خراسانی جواب سئوال نویسنده را ندادید !
آقای حمیدیان مطلب حاضر را بعداز نوشته آقای جاسکی تهیه کرده اند و جوهر حرفشان این است که :« انقلاب اکتبر روسیه و سوسیالیسم اتحاد شوروی عملاً موجود، چین امروز و کوبای منتظرالورود، صرفنظر از هر دلیلی، مجبور به بازگشت به همان نظام ناعادلانه سرمایه داری شدند. تا اینجای جهان، تجربه گذر از سرمایه داری شکست خورده است.‬‬‬‬‬‬‬»
خیلی دلایل محکم لازم است که«فاتحه » ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیکی را بخوانید. البته شاید «آخر زمان » باشد. بهر صورت نظر ایشان است و تازگی ندارد دیگران هم گفته اند. امّا سوسیال دموکراسی ؛
نگارنده که هنگام فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود » ساکن سوئد بودم. یورش راست های سوئد به دستاورد های سوسیال دموکراسی را شاهد بودم ..تحت عنوان سوسیالیسم زدائی .... سوسیال دموکرات ها بلافا صله تسلیم شدند و اینگوار کارلسون رهبر حزب دموکرات ، خصوصی سازی ها و صرفه جوئی ها و ریاضت کشی ها را شروع کرد و اسم آنرا «رفورم قرن » گذاشت .شاید آقای حمیدیان در سال ۱۹۹۱ در سوئد بودند و تبلیغات اتحاد دست راستی ها را بیاد بیاورند که با شعار و پلاکارد های « سوئد را از سوسیالیسم نجات دهیم » به میدان آمدند تا بعداز وقایع فروپاشی شورد و دیوار برلین انتقام خود را از سوسیال دموکرات ها بگیرند و در جّو آن روز ها برنده هم شدند. اولین موج صرفه جوئی ها صد ها هزار نفر را بیکار کرد که سوئد بعداز جنگ جهانی دوم هرگز تجربه نکرده بود.
آقای حمیدیان نمی گوید که تجربه شریف سوئد در این ۳۰ سال حراج شد و امروز سوسیال دموکرات ها شکست خورده در کنگره خود می گویند « جامعه رفاه باید پیشرفت کند نه منحل !» البته خیلی دیر شده است . ما باید در این باره صحبت کنیم چرا سوسویال دموکراسی در انگلستان ، آلمان و سوئد دقیقا بعداز فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود »حراج شد.
دوستان در تمام این نوشته ها طوری صحبت می کنند که گویا سوسیال دموکراسی در دوران « رونق »خود می باشد چرا از بلائی که توسط نئولیبرالیسم و گلوبانیزاسیون به سر سوسیال دموکراسی آمده حرف نمی برند ؟
در ضمن بهتر است آاقای خراسانی به سئوال آقایان جاسکی و حمیدیان در مورد سوسیال دموکراسی پاسخ دهند. البته نگارنده در مورد نوشته ی «من اپورتونیست هستم » ایشان در همان سال ۹۱ یادداشتی نوشتم چون ربطی به بحث سوسیال دموکراسی ندارد وقت خوانندگان محترم را نمی گیرم .
٨۰۷٨٣ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣۹۶       

    از : احمد پورمندی

عنوان : راه سوم واقعیت یا سراب؟
نقی عزیز! خسته نباشی و امیدوارم که این گفتگو ها ادامه پیدا کند. در ارتباط با مقاله آقای جاسکی یادداشت کوتاهی به صورت کامنت نوشته بودم که با اجازه ات آنرا مجددا در اینجا می گذارم .
دوست گرامی رضا جاسکی عزیز!
از اینکه در موضوع مهم " سوسیال دموکراسی" ولو به اشاره، به یادداشت های من توجه کرده و آنها را مورد نقد قرار دادید، سپاسگزارم. همانطور که به درستی تاکید کردید، در عرصه نظر، " میانه را گرفتن" عملی ناپسند و نادرست است و این متد که " تو راست می گوئی، ولی من هم حق دارم" نیز، شایسته مباحثات عقلانی نیست و هم از اینجا برای من این سوال اساسی پیش آمده و می آید که در دعوای بین سوسیال دموکراسی و " کمونیسم لنینی" ، کدام یک در مسیر درستی قرار داشته اند؟ از نظر من ، کمونیسم، مارکیسم- لنینیسم و یا هر اسم دیگری که روی آن گذاشته شود، یک جاده خاکی بود که به ناکجا آباد و فاجعه ختم می شد و شد. اگر هزار بار دیگر هم بر پایه آن نظرات اقدام سیاسی صورت بگیرد، به همانجائی منجر خواهد شد که در روسیه شد، در کوبا شد، در چین شد و در آلبانی و غیره شد. اما مسیر سوسیال دموکراسی، یک اتوبان بزرگ بود و هست که بشر را به سوی ترقی ، برابری ، آزادی، همبستگی و دموکراسی پیش برده و می برد. آلمان و سوئد امروز با روسیه و کوبا قابل مقایسته نیستند. در این مسیر البته نه پیامبری وجود دارد و نه قدیسی و نه اصلا درجا زدن و ماندن معنی دارد.
برنشاین در زمان خودش مارکس را از جمله در هشت زمینه اساسی که در مقاله برزین هم تشریح شده، مورد نقد قرار داد و زندگی نشان داد که در همه این زمینه ها، نقد های او به حقیقت نزدیک تر بودند تا تحریفاتی که لنین در مارکس وارد کرد. هم سنگ کردن لنین و برنشاین نشانی از واقع بینی نظری در خود ندارد. برنشاین اما پیامبر و قدیس نیست و سوسیال دموکراسی در او منجمد نشد و با عبور از امثال او، به زندگی ادامه داد. امروز سوسیال دموکراسی هم با مسایل پیچیده و دشواری روبروست که برای برخی از آنها هنوز پاسخی ندارد. اما مساله و تمام مساله و به قول طلبه ها "محل نزاع" این است که آیا پاسخ به مسایل غامض جامعه امروز و فردا از درون سوسیال دموکراسی و در تداوم منطقی این جنبش بدست می آید و یا باید این پرونده را همسنگ پرونده کمونیسم تلقی کنیم و ببندیم و دنبال " راه سوم" باشیم؟ از نظر من " راه سوم" سرابی بیش نیست و جویندگان را به جستجوی راه سوم کشاندن ، دادن آدرس غلط به خود و دیگران است. بشریت پیشرفته، برای یورش به دشواری های پیش روی خود، تنها یک تخته پرش آزمایش شده دارد که آن هم سوسیال- دموکراسی است و ما عمدتا به اتکای این سرمایه و اندوخته های فکری وتاریخی آن می توانیم ، در مسیر تکامل نظری گام برداریم و نه با ترک اتوبان و باز کردن یک جاده خاکی دیگر! در این مسیر البته روزیونیسم مستمر، تضمین کننده سلامت و تکامل همیشگی ایده ها خواهد بود. و طبعا تجدید نظر طلبان نمی توانند پیامبری جز عقل نقاد داشته باشند.
٨۰۷٨۰ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣۹۶       

    از : بهرام خراسانی

عنوان : خرسندم
جناب حمیدیان، با سلام
من در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ در همین سایت نوشته ای داشتم با نام "من یک اپورتونیستم". آن نوشته ۷ کامنت دریافت کرد که ۶ کامنت آن از سوی مومنان به مارکسیسم آیینی نوشته شده بود و بی آنکه به درونمایه سخن من بیندیشند، مرا به هر چیزی که بدتر از آن نمیشد، متهم کردند. دوستی هم که از مارکسیسم آیینی رها شده بود، با من همسویی کرده بود. پس از آن نیز در جاهای گوناگون در همین سایت، اپورتونیست بودن مرا یادآوری میکردند و همچون علم یزید به رخ من میکشیدند و گاه برای آموزش من و دیگران، به واشکافی مفهوم اپورتونیسم از نگاه خودشان میپرداختند. اکنون از اینکه میبینم یک چریک قدیمی یک دنده تندرو هوادار مارکسیسم سطحی و آیینی در دهه ۱۳۵۰ که هچکس جز فرقه خود را به چیزی نمیگرفت و تئوری پردازی را ننگ انقلابیون میپنداشت، چنین نوشتاری را نوشته و کسانی نیز با او همسویی میکنند بسیار خرسندم. من کتاب بربال اندیشه را دیده ام، اما آنچه را امروز در این نوشته میبینم، اگر درست دریافته باشم، گامی بسیار به پیش است. من اکنون سالها است دریافته ام که آنچه را در ۵۰ سال پیش وفاداری به طبقه کار و انقلاب میپنداشتم، شاید انقلابیگری بود که بود، اما با روشی که نسل آن روز داشت، به سود طبقه کارگر و مردم نبود. بلکه دگماتیسم و خون آشامی حالت جنینی بود. من هنوز به متدولوژی مارکسیستی برای شناخت و بهبود جامعه باورمند، اما میپندارم این مارکسیسم باید در خود بازاندیشی کند و رها ساختن خود از دام یک جانبه نگری یا تله تنگ طبقه کارگری را که اکنون سراپا با دوران مارکس متفاوت است، نخستین شرط این بازاندیشی است. کسانی چون من سالها از واژگان رویزیونیسم و اپورتونیسم همچون کارآمدترین جنگ افزار اندیشگی بر علیه مخالفان خود بهره میگرفتیم. اما اکنون میگویم که رویزیونیسم به معنای بازنگری در باورها و اندیشه ها و اپورتونیسم به معنای تلاش برای شناخت فرصتها و تهدیدهای فرارو و بهره گیری از آن در راه هدفی درست و ورجاوند، بزرگترین ابزار کارآمد اندیشه ورزی و سیاست ورزی اثربخش است. روشن است که مفهوم این هر دو واژه، از برداشتی که مومنان مارکسیسم آیینی از آن دارند، بسیار دور است. سپاس من از جزئیات نوشته شما نیست، بلکه از جرأت برای تغییر نگاه و فاش گویی آنست، اگر درست برداشت کرده باشم.
پیروز باشیم
بهرام خراسانی
پنجم شهریور ۱۳۹۶
٨۰۷۶۵ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣۹۶       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست