سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

از بیراهه هایِ راه !

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : بهمن پارسا

عنوان : یادها!
بادرود وسپاس به پرسشگر و پاسخگو
از آنروزها آنچه به جا مانده یاد است و یادها، که تنها واژه ی "گرامی" بسنده ِ آن است. وگرامی تر از آن جان ها که در راه آرمان داده شد سخت در خیال گنجیدنی است! و امّا دست آورد آنهمه چه بود ، سخنی است دور ودراز که هزار کتاب را بس آسان می پیماید. آن جانها دیدند و میدیدند که مسجد دانشگاه اگر نه ماه به ماه ، سال به سال انباشته تر می شود، و یارو که در عراق نشسته و یک جمله ی عربی نیاموخته و فارسی اش هم در سطح مغولی انگلستان است دارد هی بر طبل "وااسلاما" میکوبد و هیچ غم ودردش نیست که بر "خلق" چه میرود، گویا ندانستند که بزودی چون پنبه اسیر زنبه ی حلاّجی وی خواهند شد. واین بد بود و بد ماند و تاوانش را پرداختیم. یکی اش همین آوارگی و غربت نشینی. بعد هم آن جانها گویا هدر شدند، زبانم لال، ولی وقتی میبینیم و می شنویم کودکی که در سال ۱۳۶۵ بدنیا آمده امروزه دم از "دوران شاه" میزند و باور دارد که "خوش بحال شما پدر که خوب دوره یی جوان بودید!" آدم دلش میگیرد، عیب کار من و نسل من و قهرمان هایش کجاست ، کجا بود؟ میدانم من آنقدر زنده نخواهم بود تا پاسخی سزوار بر این پرسش دریابم. ولی با همه ی جان یاد آن مردان وزنان را گرامی میدارم. افسوس که آن خیالات والا را واقعیت های موجود تاراج کرد و اینک ایران، ویرانی است در معرض تند باد حوادث، و فرزندان شریف اش آوراگانی در خیال ِ بازگشت به وطنی که دیگر نیست.
۷۷۵۰۵ - تاریخ انتشار : ۴ دی ۱٣۹۵       

    از : امیر ایرانی

عنوان : بزرگترین نیروی چپ خاورمیانه
یکی ازنظر دهندگان ارجمند به نام تایماز پرسشی را مطرح می کند:
« چرا یک سازمان محدود به چند نفر در چند ماه بعد از انقلاب تبدیل به بزرگترین نیروی چپ خاورمیانه شد؟»
پرسش مهمی است! که باید گفت:
آنچنانکه تجربه می گوید، وقتی جامعه ای از سیطره استبداد رهایی می یابد یک پتانسیل هیجانی عظیمی -که این حالت هیجانی انقلابی در اکثر جوانان نمایان می شود- در جامعه ایجاد خواهد شد. که جامعه ایران نیز در انقلاب ۵۷ از هیجانات انقلابی مستثنی نبوده.
در آن دوران، برای جذب این پتانسیل عظیم که در جوانان و نوجوانان به اوج خودش می رسد، سه مکان یا سه محوریت خود را برجسته کرده بودند:
۱) محوریت آقای خمینی ۲) محوریت سازمان مجاهدید خلق ۳) محوریت سازمان چریک های فدایی خلق ایران.
در خصوص محوریت آقای خمینی می توان گفت:
در ابتدا بگونه ای اکثر گرایشات مذهبی و حتی ملی و... جذب این محوریت شده بودند اما بمرور زمان هم ریزش در این محوریت و هم عدم جذابیت در این محوری نمایان شد. که این شرایط بر این محوریت، باعث شد پیوستن به این محوریت در جوانان ونوجوانان کم رنگ شود و داشت از بین می رفت( اگرچه مسئله جنگ شرایط را بگونه ای دگر کرد که بنفع این محوریت شد). این ریزش و عدم جذابیت در این محور سبب شد اکثر جوانان یا نوجوانان با گرایشات مذهبی جذب محوریت مجاهدین خلق شوند و درصد کمی هم به سمت دکتر پیمان و نهضت آزادی رفتند چون جاذبه این دو گروه اخیر برای تخلیه هیجانات برجسته نبود.
در خصوص محوریت سازمان مجاهدین خلق می توان گفت:
اگرچه نیرو های خرد گرای جامعه چندان به این محوریت گرایش نداشتند اما با توجه به مذهبی بودن و بی اعتبار شدن روحانیت، اکثریتی از جوانان و نوجوانان که گرایش مذهبی داشتند ماوا ومکان مناسب برای تخلیه ی هیجانات انقلابی خود را سازمان مجاهدین خلق می دیدند و به راحتی جذب محوریت مجاهدین خلق می شدند و بقیه ماجرا را همه می دانند.
در خصوص محوریت سازمان چریک های فدایی خلق ایران می توان گفت:
اکثر جوانان و نوجوانان که اعتقادی به جریانات مذهبی نداشتند و یا اعتقاد مذهبی آنان چندان نبود و با گرایشات چپ همراه بودندتنها مأوا و محل تخلیه هیجانات انقلابی خود را در سازمان چریک های فدایی خلق ایران می دیدند.
آنهم بدین دلیل، حزب توده هنوز زیر بار کودتای ۲۸ مرداد بوده و اتهام وابستگی به دیگران را نیز با خود حمل می کرد و احزابی مانند: پیکار -رزمندگان- رنجبران و.... جوانانِ هیجانی آنها را در حد یک محفل روشنفکری شاید پای منقلی می دیدند که اینان بدرد تخلیه هیجانات انقلابی نمی خوردند.
در پایان، با توجه به مطالب بالا، خاطره گویی ها شاید مفید باشند آنهم چون، بیان می کنند:
چه بسا، جذب و سازماندهی جوانان و نوجوانان در خانه های تیمی، مقدمه حذف آنان از جامعه شود و جامعه از پتانسیل مفید آنان محروم شود و آن سازماندهی در خدمت خورندگی آنان باشد یا شود.
که این مسائل هشداری می دهد که در روش مبارزاتی باید بگونه ای دگر عمل کرد نه به شیوه گذشته!
۷۷۵۰٣ - تاریخ انتشار : ٣ دی ۱٣۹۵       

    از : نادر وصال

عنوان : پیام یا نبرد
یک اصلاحیه کوچک، فکر کنم نشریه نبرد دانش آموز درست است نه پیام دانش آموز
۷۷۴۶۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣۹۵       

    از : تایماز

عنوان : نظر
برای علاقمندان به تاریخ و درک اینکه ، چرا یک سازمانی محدود به چند نفر در چند ماه بعد از انقلاب تبدیل به بزرگترین نیروی چپ خاورمیانه شد؟ این جذابیت از کجا امده بود؟ خواندن نوشته های آقای هاشمی راهگشا است. ایشان ما را با تصویر جوانانی اشنا میکند که بواسطه تجربه ی اندک در زمان خود تنها منفذ اعتراض رادیکال را انتخاب و افسانه وار بدون باور به رویای تولد دوباره یا جنت، رعد گونه می آمدند و میرفتند. البته ایشان با قید ضعف ها و اشتباهات تنها از امروز به دیروز نگاه نمیکند و گاها نشان میدهد این نیروی جوان در میان خود حاوی نظرات دیگر هم بوده است. شاید در باره ی فدائیان و زندگینامه هایشان داستانسرایی زیاد شده باشد گاهی حتی کلیشه ای نوشته شده است که برای خوانندگان نرس و حماسی به نظر می امده. ولی آقای هاشمی با قید خصوصیات معمولی و ضعف هایشان اینان را دو باره زمینی و قابل ملموس میکند. امیدوارم این مصاحبه ها ادامه یابد.
۷۷۴۶۶ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣۹۵       

    از : امیر ایرانی

عنوان : خاطره گوئی
با توجه به شرایط ایران این نوع خاطره گوئی چه کارکردهایی می توانند داشته باشند؟
می توان گفت در بیشتر این خاطره گوئی ها حالات مشترکی را می توان یافت:
۱) جانب احتیاط نسبت به بعضی و بی اعتبار کردن دیگری یا دیگران
۲) اظهار پشیمانی از بعضی از عملکردها و دفاع از بعضی عملکردهای دیگر
۳) فداکار نشان دادن افرادی و اعمالی و خائن بودن افرادی دگر و اعمالی
۴) پریشان گوئی که ناشی از مسئولیتی می شودکه نسبت به بعضی از افراد از دست رفته که بار رفتن آنان بر دوش سنگینی می کند
۵) ساختن شخصیتی بد در مقابل یک شخصیت خوب
در دو نوشتاری که حاصل گفتگوی خاطره گوئی آقای عباس هاشمی ارجمند بوده، ایشان که نشان از داشتن یک تجربه دوران چریکی و خانه تیمی نشستن است به گونه ای بیان می کند، اگر فردی که دارای خصلت های انسانی باشد وقتی در درون تشکیلات آهنینی قرار گیرد چه بسا( نه حتماً) از آن روح لطیفش جدا شود و به یک رباط گوشتی تبدیل می شود.
نتایجی که از کار این رباط های گوشتی حاصل می شود چه خواهد بود قابل بحث است.
۷۷۴۶۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣۹۵       

    از : مستعار مستعار ۲

عنوان : یک پرسش
یک پرسش
مصاحبه بسیار خوبی است . ممنون . یک سوال . گفته اید یک نفر که در «عملیات قرارگاه شماره ۲ چهارراه کالج (سرفرماندهی حکومت نظامی)شرکت» داشت « خوشبختانه ایشان زنده است و دیده ام کار ژورنالیستی می کند!» . در جمله شما نوعی مسخره کردن و توهین هست. آیا « کار ژورنالیستی» در این زمان از نظر شما مسخره است ؟ خود شما هم «خوشبختانه زنده هستید» و نمی دانم چه کار می کنید .. در ضمن مطمنن هستید«سرفرماندهی حکومت نظامی» بود ؟
۷۷۴٣٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ آذر ۱٣۹۵       

    از : بهروز الف

عنوان : بسیار زیبا و سوالی
طبق گذشته، خواندن گفتار ها و نظرات رفیق هماره گرامی، هاشم، گرمی لذت بخشی را در ذهن و وجودم همراه داشت. به امید آنکه بیشتر و بیشر نوشته شود، نه آنکه به داوری عملکرد آن جان های زلال ابدی نشست بل در ستیز با یاوه های روزی نویس های آشکار و پنهان رژیم مسلمین محمدی همیشه تنش به خون . این کوچکترین کاری هست که میتوان در بزرگداشت آن جان های شیفته انجام داد. اما چند سوال (در پای نوشته آخرین مطلب تان در همین سایت، نکته ای را نوشتم و به اختصار علل ان را گوشزد کردم ولی بدلایلی درج نشد و مطلب از سایت برداشته شد)
رفیق کرامی هاشم بنا بدلایلی که برایم آشکار نیست خواهان (بر خلاف نوع نگاه و برخوردش) آن نیست که به کنه و زمینه غلبه تفکر توده ای و افراد وابسته به آن ولی در ظاهر یک فدایی در سازمان و چگونگی عملکرد انها پرداخته شود. در حالیکه نابودی چپ و بخصوص سچفخا و اعضایش در این امر نهفته هست. کل موضوع را به کسانی که در زندان به نظرا ت حزب توده گرایش پیدا کردن با دید تیز بین این رفیق همخوانی ندارد. این نگاه ابدا ناشی از قبول تئوری توتطئه ابدا ندارد وبقدر کافی دلیل و مدرک موجود هست. مثلا نگاه کنید به وابسته گی عمیق به نظرات حزب توده در میان دو تن از سه تن عضو رهبری در سال ۵۶. دقیقن از همین دریچه هست که تراژدی زندگی پایانی زنده باد عبدالله پنجه شاهی را باید بررسی کرد (وجود ایسان در ساخه ای که بسیارسان بعدا به نام بخش منشعب معروف شدن و مخالفت عمیق این رفیق با نظرات فاجعه ساز حزب توده.) باید به این مسئله یک بار برای همیشه رسیگی شود و ثبت تاریخی گردد.
بسیار خوشحالم که برخورد رفیق گرامی هاشم با آن رفیق زنده یاد بهشهری تعدیل شده.

به نظر من این وظیفه ای هست که بدوش یک رفیق ارزنده باقی مانده از دل حوادث سالهای ۵۰ افتاده و اگر کمکی از من ساخته هست با جان ودل پذیرل ان هستم
با اروزی سلامتی و شادکامی رفیق هاسم
۷۷۴٣۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ آذر ۱٣۹۵       

  

 
چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست