از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : دو نکته و حواشی آن
۱ - من با علی عزیز موافقم. یعنی اگر ناسیونالیزم، کور و قوم پرستی و عامل ویرانی نباشد - مانند ناسیونالیزم کور که در قفقاز فاجعه ها آفرید - می تواند مثبت و مفید و عامل اتحاد گردد.
در قفقاز موضوع از حق طلبی خارج شد. جرم انسان های عادی که قتل عام شدند، این بود که از قوم دیگری هستند. اغلب مردم بی گناهی که کشته شدند در تظاهرات و یا جنگ نبودند. بلکه خانه هایشان شناسایی می شد، در به وسیله ی مردمی مسخ و وحشی شده شکسته می شد و آن بی گناهان زیر دست پا کشته می شدند. حتی به کودکان خرد، پیران و زنان حامله رحم نشد. و یا از طبقات بالا بر زمین پرت می شدند. من وقتی ناسیونالیزم را می کوبم، به این فاجعه گر، به این بیداد گستر نظر دارم.
۲ - شاید برای بعضی از عزیزان این سئوال پیش آید که تالشی که حتی استان خود را ندارد، دیگر چرا خود را گول می زند و خود را صاحب ایران می داند.
او خود را گول نمی زند. او که بچه هایش را با قصه های شاهنامه ای بزرگ می کند۱. از نظر تاریخی معنی قوی بودن و قدرت را می شناسد. او می داند که در ایران قدرتمند است که استقلال وجود دارد. یعنی اگر ایران زمین چهل تکه شود هر چقدر هم که ما شعار استقلال بدهیم، آن زیبا در عمل وجود نخواهد داشت. نه برای من، نه برای کرد و نه برای هیچ کس دیگری وجود نخواهد داشت. فقط و فقط در ایران قدرتمند است که با ما سر میز مذاکره خواهند نشست. در غیر این صورت ما به اجرا کنندگان فرمان بدل می گردیم و بس.
زیر نویس ۱ - همانطور که پیشتر نوشتم، ایران گرایی تالش و شاهنامه گرایی او ازشاهنامه ی جاودان اندیشمند بزرگ توس نیست. از تبلیغات ناسیونالیست های ایرانی دو قرن ما نیز نیست. در تالش شاهنامه ی نثری مردمی وجود دارد. و ده ها نقطه با نام های شاهنامه ای آذین بسته است. رَشی آخور، رَشَ پشت، رستمی ویسپینج وووووووووووو
حتی بعضی آیین شاهنامه ای که در کتاب جاودان فردوسی بزرگ نیامده، در تالش هنوز اجرا می گردد. مثل آیین سیمرغ و نسا، که در کل ایران زمین فقط در تالش اجرا می گردد. نسا همان سایه سار پر سیمرع = مرغی که می سوزد، است۲.
زیر نویس ۲ - چنانکه چله هیچ ربطی به چهل ندارد، و به معنی تولد خورشید است از چیل یعنی پوست تخم افق۳؛ یلدای سریانی نیز به معنی تولد است. سیمرغ نیز هیچ ربطی به عدد سی ندارد. سی یعنی می سوزد. و آن در بُندار سیین و سیستن بُن دارد. سیین و سیستن یعنی سوختن.
سیم = می سوزم
سیر = می سوزی
سی = می سوزد
و ...
سی فعل سوم شخص مفرد است از سیستن و سیین.
سیستان۴ نیز بن در همین بُندار دارد. سیستان یعنی سیستَ استان. یعنی استان سوخته. که به دو دلیل می توانستند این نام را بر آن خطه بگذارند. یکی محیط بیابانی آنجاست و دیگری وجود شهر سوخته است در آن سامان. که من به اولین مورد بیشتر تکیه می کنم.
زیر نویس ۳ - هنوز صبح هنگام وقتی نوک خورشید از افق بیرون آمده و بطور کامل دیده نمی شود؛ تالش می گوید: «آفتاوی کیجَه گلَه چیل ژَنده.» یعنی جوجه ی خورشید پوست تخم افق را شکسته برای تولد.
چیل = پوست تخم مرغ و ... است. چله، چیلَ است. یعنی چیل + فتحه ی مضاف زبان های کهن ایرانی، که در فارسی دری به کسره بدل شده. مثل پیلَ تن = تنِ بزرگ، لقب رستم. مثل پرسَ پولیس، که اگر به فارسی دری بر گردانیم، می شود پولیسِ پرس.
زیر نویس ۴ - عده ای به غلط سیستان را سگستان نامیده اند. در حالی که سگستان در مناطق جنوبی تر واقع است و هنوز نامش بر آن نقطه باقی مانده است. و آن سپه کَ یا سپه کَه، است. سپه یعنی سک. کَ یعنی خانه. کابین و کابینت و ... و کَ مورکا(خانه ی کوچک، خانه ی مور، روسی) نیز در همین واژه بُن دارند. سپه ست + بَه است. ست، یعنی ساکت، آماده. در آلمانی پست گفته می شود. و بَه یعنی بخور، یعنی بگیر. این نام در آغاز یک فرمان بوده که بعد ها به نام آن حیوان یعنی سگ بدل شده. مثل امر ملا بنویس! و میرزا بنویس! که دیر تر به نام شغلی شان بدل گشته.
فلان کس چه کاره است؟
میرزا بنویس است.
و از این دست بسیار است که در این اندک نگجند.
پیروز و شاد باشید
و جاودان ایران کهن و قدرتمند! که می تواند مایه ی سعادت همه ی ایرانیان گردد.
۴٨۲۵۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۱
|
از : نادر از کرمانشاه
عنوان : دلم سخت بدرد آمد از اینهمه نامردیها
امروز بر حسب اتفاق دعوای «زرگری» مخالفان و موافقان توافقنامه احزاب سابق کردستان را مطالعه کردم. بارها نطرم را در این نشریه مطرح کردم. ما مردم کرمانشاه احتیاج بکسانیکه با اسلحه بیگانه برای «دفاع» و گرفتن حق ما، خود را آماده میسازند، نداریم. اگر قرار باشد وطن ما ایران و خانه و کاشانه ما کردستان توسط قوای نظامی خارجه همانند اشغال انگلیس بسال ۱۳۲۰ و یا حمله جنایت بار صدام حسین تکریتی ۱۳۶۰ مورد تهاجم نظامی قرار بگیرد. ما نیز بنا بر غریزه انسانی خود همدوش همه مردم ایران همانگونه در جنگ اخیر هم بثبات رسانده ایم در مقابل هر نیروی متجاوز دیگری از خانه و کاشانه وطنمان دفاع میکنیم. جنگ اسفناک عراق با ایران سبب کشتار جوانان ما گشت و آنزمان هم عده ای بنادرستی از جانب ما کردهای ایرانی با رژیم بعث عراق مشغول «رایزنی» بودند (خبر بسیار موثق است و اسناد هم موجود) و امثال شما در آن حملات یار و یاور و در کنار ما و مردم ایران نبودند. امروزه هم هیجگونه انتظاری از جانب شما نداریم و احتیاج بتکرار و تاکید این امر در نوشته ها و کنفرانسهای خبری تان نیست که« امیدواریم جنگی در نگیرد اما در این صورت مقصر اول و آخر رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی است و ما هم در جنگ در کنار آن نخواهیم بود. اصلا چطور ممکن است نه کومله و کردها بلکه بخشی از اپوزیسیون واقعی در کنار حکومتی که مردم خودش را سرکوب می کند قرار بگیرد؟» شما با این نظر ابراز میکنید که در جنایات رژیم جمهوری اسلامی ایران، همه مردم ایران سهیم هستند و شما مردم و منطقه ما را در قبال بمبارانهای ارتش اجنبی مورد درخواست خودتان تنها میگذارید و زمانی هم وارد معامله بنام ما مردم کردستان ایران با قوای اجنبی میشوید که خرابی و کشتار آنچنان وسیع است که کسی مانع ایجاد خودمختاری مورد نظر شما نخواهد بود. این هدف نهایی شماست که «نیروهایتان» را بجای دفاع از انسانیت و مردم و آزاد بودن برای « حکومت کردن» ذخیره نمائید. شما اگر قادر ببرداشتن باری از دوش مانیستید، لااقل همبستگی ما را متلاشی نکنید و «اضافه بار» هم نباشید. اگر شما روزی دوست و همراه ما بودید، امروزه دیگر با تاسف زیاد نیستید.
۴٨۲۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : بابک امیرخسروی
جناب ایرانپور،
بجای بجای خرج روی دست اخبار روز گذاشتن که Computer data storage و یا
حافظه (رایانه) بخرد بهتر بود این عریضه را با پست سفارشی دو قبضه به آدرس جناب
بابک امیرخسروی میفرستادید. بابک امیر خسروی مسئول گفتار خود است و ربطی به
گفتگوی ما در اینجا ندارد.
۴٨۲۵۶ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۱
|
از : الف ـ پرسشجو
عنوان : اگر جوابی ندارید، مغلطه ننمائید!
گویند که « نوع کردن سوال نمیتواند ابلهانه باشد ولی جواب بآن چرا» و منهم بر این اصل درست سوالی را مطرح میسازم .
چگونه این احزاب متعدد کردی در خارج از مرزها، حقانیت نمایندگی بخشهای مختلف قشری، طبقاتی، قبیله ای منطقه کردستان ایران و یا همه ساکنان آنجا را بدست آوردند؟
آیا هرکسی با هر نیتی (پلید و یا نیک) میتواند بعنوان «نماینده» مردم و یا بخشی از آن و یا قبیله ای از جمعیت ناهمگون ایران «تابلو» نمایندگی بالا ببرد و با آن داد و ستد سیاسی نماید و بدون اینکه ریشه در محیط اصلی داشته باشد؟
(توضیح :البته دانسته باینکه در گذشته «سازمانهای سیاسی» چند سه نفره در خارج که معرف حضور خیلی ها است و تعدادشان هم کم نبود و با تابلوهای الوان خود نمایی میکردند. محیط کنفدراسیون دانشجویان و محصلین خارج از کشور محیط زیست و «قلم زنی» آنان بود که قارج مانند رشد و باضملال رفتند).
آیا امروزه محیط جذب و رشد این قبیل سازمانها از میان «مهاجران» اقتصادی و اجباری که در جمع بیکاران کشورهای غربی افزوده گشته اند، و امرار معاش بس سختی را متحمل هستند. تغیر کرده است؟
جواب باین سوالها قادر بکمک برای «فهمیدن» انگیزه سیاسی و گروهی این سازمانهاست.
۴٨۲۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : ما باید برادری خود را نسبت به هموطنان کرد و ... ثابت کنیم. این حرف من در ارتباط با مردم عادی کرد است،نه احزاب.
نکته ای همیشه در اختلافات وجود دارد که خیلی ها بهش دقت نمی کنند. و آن این است که بعد شروع دعوا خیلی از حرف هایی که مدعیان به هم می پرانند مال بعد از شروع دعوا است. ولی عامل اصلی چیز دیگری بوده که گاه اصلاً فراموش میشود. و یا در حاشیه قرار می گیرد.
آنچه تدوین و تنظیم می گردد و بعد در اطلاعیه ها می آید، گاهی اصل مطلب را در خود ندارد. و یا اینکه نقش اش بسیار کم رنگ است.
بگذارید به عنوان فاکت زنده یک مثال از یک آدم بسیار عادی، یک چای فروش خیابانی برایتان بیاورم.
روزی در باب همین مسایل با یکی از دوستان بسیار خوب کرد خود حرف می زدم. گفت: بذار یک مثال زنده برات بیاورم.
گفت: روزی در میدان آزادی تهران بودم و دیدم مرد کردی دارد کنار خیابان با سرو صدا تبلیغ چای می کند. و چنان ویژگی هایی برای چای خود بر می شمرد که آدم دلش می خواهد همانجا دم کند و فنجانی بنوشد.
می گفت رفتم جلو و به کردی گفتم: یک کیلو هم به من بفروش.
چای فروش خیابانی به کردی جواب داد: برای تو نمیشه.
و باز همچنان تبلیغ می کرد و مردم هم می خریدند.
گفتم شاید حرف اش را به درستی نفهمیده ام. دوباره رفتم جلو و به کردی گفتم: یک کیلو هم به من بفروش.
و او اینبار گفت: گفتم که برای تو نمیشه. یعنی چای تقلبی است. و قیمت اش آن نیست که او با هیاهو دارد می فروشد.
خواننده ی این مطلب شاید بگوید: خوب او شارلاتان بوده. و یا قوم گرا بوده. همه موضوع ولی این نیست. نباید خود را با یک جواب صاف و پوست کنده راحت سازیم. باید دید چرا او قوم گرا مانده. باید دید چه زخمی او بر دل دارد که نه فقط خود را خودی نمی داند، بلکه با عشق کالای قلابی را به غیر خودی می اندازد.
حکومت های مرکزی تا به حال نتوانسته اند به کرد اثبات کنند که از حقوق همگان، همان نصف نیمه و اندکی که گیلک و آذربایجانی و مازندرانی و ... از آن بر خوردارند، او نیز برخوردار است. همین وضعیت را بلوچ ها، عرب ها، تالش ها، ترکمن ها و ... دارند. با این تفاوت که تالش همانطور که پیشتر نوشتم خود را صاحب اصلی ایران می داند و ظلم مرکزی هرگز نتوانسته او را از ایرانی بودن دور سازد.
تا زمانی که ما برادری خود را ثابت نکردیم این مشکلات را خواهیم داشت. رمضانی کرد با من بحث می کند. و بعد بالاخره در لابلای بحث متوجه میشود که من نظر بدی ندارم؛ دلسوزم که پا برهنه به میدان دویده ام. دوستدار کرد و کردستانم. که بر می گردد و در جواب من می نویسد: نقل به مضمون است؛ آقای حبیبی آنچه شما در اندیشه دارید را پیاده کنید، ما دوباره به شما می پیوندیم. یعنی باور نداریم. یعنی ما در کشور شما آدم دست دومیم.
باید آنچه برای خود می خواهیم، برای همگان بخواهیم تا زخم ترمیم گردد. این نکته - خود را خودی احساس نکردن - از نظر روانی بسیار بسیار اساسی و مهم است، که شاید به شکل مستقیم هم در اعلامیه های رسمی نیاید، در حالی که عامل اصلی دعوا می تواند. دعوا، کاراته بازی نیست که قانون و داور داشته باشد. وقتی شروع شد، تو نمی توانی بگویی چرا از چوب استفاده کردی!؟ بیا مشت زنی کنیم. بعد از شروع دعوا، دیگر همه چیز می تواند پیش بیاید.
ما اگر موفق بشویم بر زخم بلوچ و کرد و عرب و ... مرهم نهیم، و آنها ببینند که با دیگر خلق های ایران - در هر سیستمی که حاکم است - برابرند، فقط آنگاه است که برده ایم. که پیروزمندیم. آنها باید برابری همه خلق های ایران را ببینند. تا خود را از صمیم قلب ایرانی بدانند. این است راه چاره، نه لشکر کشی.
۴٨۲۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۱
|
از : ناصر ایرانپور
عنوان : هدف دفاع از "تمامیت ارضی" یا بدبینکردن مبارزان کردستان به اپوزیسیون ایران؟
هدف دفاع از "تمامیت ارضی" یا بدبینکردن مبارزان کردستان به اپوزیسیون ایران؟
ناصر ایرانپور
پس از انتشار بیانیهای که به قلم آقای بابک امیرخسروی و امضای تنی چند از کنشگران ایرانی انتشار یافت، شاهد واکنش تقابلآمیز شدید و قاطعانهی فعالین کردستان نسبت به آن بودیم؛ چند صد نفر، یعنی چند برابر تعداد امضاکنندگان "بیانیه"ی آقای امیرخسروی، طی بیانیههای متقابلی موضعگیری تحریفانه و خصمانهی "بیانیه" را محکوم کردند. این "بیانیه" حتی عدهای را به این استنتاج رساند که ماندن کردستان در چهارچوب ایران دیگر بلاموضوع است؛ این کنشگران گفتند: حال که حاکمیت جای خود دارد، "اپوزیسیون" نیز همان موضع شووینیستی را دنبال میکند و "نوید" برخورد مشابه حاکمان در فردا را میدهد و در همین راستا از همین امروز مردم ایران را بر علیه کردستان میشوراند ـ از همان سنخ که اوایل انقلاب بهمن شاهد آن بودیم ـ و حال که هیچ روزنهای برای تحقق مطالبات کردستان در ایران پیش رو نیست، چرا نباید از همین اکنون دنبال گزینهی استقلال بود؟" [نقل به مضمون]
اینجا باید خطاب به آقای امیرخسروی گفت: "دست شما درد نکند به کمک خاله خرسهیتان به تمامیت ارضی!"
علاوه بر فعالین کُرد، حزب دمکرات کردستان ایران و حزب کوملهی کردستان ایران نیز در پاسخی تعرضی این تبلیغات مسموم را محکوم کردند. آنها ضمن تأکید بر مفاد "توافقنامه" تصریح نمودند که در هیج جای "موافقتنامه"ی مشترک آنها سخنی از استقلال نیامده و در پی آن نیز نبودهاند. آنها ـ همانطور که در "توافقنامه" نیز آمده است ـ خواهان تحقق خواستههای کُرد در چهارچوب ایران فدرال، سکولار و دمکراتیک بودهاند و هستند.
آقای بابک امیرخسروی ـ که خود چندین دهه مبلغ مفاهیم مندرج در توافقنامهی دو حزب مزبور بود و اما امروز به مبلغ دستهراستیترین جناح اپوزیسیون تبدیل شده ـ پس از تحریف مضمون و روح غالب بر "توافقنامه"ی این دو حزب، اینبار نیز پاسخ این دو حزب را منقلب و به نفع خود مصادرهی به مطلوب کرده و گفتهاند که این دو حزب "عقبنشینی" کردهاند و این از اثرات شاهکار وی میباشد!! گویا آقای بابک امیرخسروی چشمبندی هم میدانند! چرا که هر انسانی با کمترین درجه از دانش زبان پارسی میتواند به جشمان خود ملاحظه کند که توضیح اخیر دو حزب مزبور بطور مطلق، باز تکرار میشود: بطور مطلق عقبنشینی از مواضع منعکس در "توافقنامه" نیست، بلکه تلاش برای رفع کژفهمیهای عمدی و غیرعمدی امضاکنندگان "بیانیه" از آن است. در این "توافقنامه" چیزی گفته نشده که هزاران بار در ادبیات این دو حزب منعکس نشده باشد. آیا بابک امیرخسروی اولین بار است چشم نازنینشان به چنین ترمهایی در یک سند مربوط به این احزاب میافتد؟!! این بسیار بعید بهنظر میرسد. حال که این بعید بهنظر میرسد، چگونه است تاکنون لام تا کام چیزی نگفته، و اما اکنون، به این شیوه به چنین اقدامی دست میزنند و برایش طومارنویسی میکنند؟! آیا این گمانبرانگیز نیست؟
آقای بابک امیرخسروی در هیستریای که بر علیه جنبش کردستان براه انداخته، همچنان آشکارا تحریف میکنند و سخن هیچ ناصحی را نمیپذیرند؛ در پاسخ به انتقاد آقای مهدی فتاپور و همهی آنانی که معتقدند که حرکت وی آب به آسیاب جمهوری اسلامی ریخته است، باز تحریفانه نوشتهاند: "توافقنامه" آشکارا دم ازجدائی و تجزیهی ایران میزند و برای تحققِ آن، صریحاً دست بسوی محافل بینالمللی دراز میکند." آیا آقای بابک امیرخسروی این بار نیز سهو نامسوولانهای را از سر سهلانگاری و ندامکاری مرتکب شدهاند و سوء نیتی نسبت به ایران و کردستان نداشتهاند؟
تصور من ابتدای کار این بود که آقای امیرخسروی به هر حال امروز اندیشهای دارند که در تعارض ۱۸۰ درجهای با اندیشهی سابقش میباشد و در این چهارچوب میخواهند دین خود را به مکتب جدید ادا کنند و برای اینکار بام کوتاهتری از جنبش کردستان نیافتهاند. اکنون اما با رویت تداوم برخوردهای دماگوژیک وی فکر میکنم که این تنها یک خصومت عامدانه برای خدمت به مقاصدی گمانبرانگیز است. شاید هم برای خودمطرحکردن باشد. آخر مدت مدیدی بود که نه رفقای سابقش برایش تره خورد میکردند، نه روشنفکران آذربایجان جایگاهی برایش قائل بودند (چه که میخواهد در کهولت و در نقش "احمد کسروی" و در تطهیر شووینیسم به نفی و انکار ملت خود بپردازد) و نه راست ناسیونالیسم ایرانی برایش بازارگرمی میکند. ای کاش پشت آن تنها این جاهطلبی باشد.
اگر دلیل واقعی جوش و خروش وی تنها سوءتفاهم و سوءتعبیر وی از "توافقنامه" میبود، دیگر میبایست دست کم بعد از انتشار اطلاعیهی بعدی دو حزب مزبور برخوردی متفاوت میداشت. اما آن را نیز روز روشن وارونه جلوه داد و همچنان گستاخانه به اشاعهی اکاذیب خود پرداخت.
من به نوع تنظیم توافقنامهی دو حزب دمکرات و کومله ایراد داشتهام، اما در همان حال معتقدم که این دو حزب بطور مطلق نه در پی استقلال بودهاند (بدون آنکه آن را جرم و جنایت بپندارم) و نه همچون چیزی در "توافقنامه"ی مورد نظر آقای امیرخسروی بازتاب یافته است، اما ـ همانطور که بالا اشاره رفت ـ آقای امیرخسروی باری دیگر در نامه به آقای فتاپور مدعی شدهاند که
۱) دو حزب مذکور "دم از جدایی و تجزیهی ایران" زدهاند،
۲) این کار را "آشکارا" کردهاند،
۳) دست به سوی محافل بینالمللی دراز کردهاند،
۴) این کار را برای تحقق تجزیهی ایران نمودهاند،
۵) این کار را صریحا انجام دادهاند.
درحالیکه از این پنج ادعا تنها یکی از آنها درست است و آن کار برای جلب افکار و حمایت بینالمللی برای مسأله کُرد بوده است. این از دیرباز جزو سیاستها و بخشی از فعالیتهای احزاب کُردی بوده است. و اما هر چهار ادعای دیگر دروغ محض است. لازم به ذکر است که وی در پاسخ به مجری تلویزیون بیبیسی که میپرسد "آقای امیرخسروی، کجا چنین چیزی طرح شده است" میگوید که از مفاهیم بکار برده شده، میتوان چنین برداشت نمود!! بنابراین این تنها یک استنباط غرضورزانه بیش نبوده است.
این مفاهیم و ترمنولوژی ("ملت"، "حق تعیین سرنوشت"، ...) قریب ۷۰ سال است جزو ادبیات حزب دمکرات کردستان ایران و قریب سه دهه و نیم است جزو ادبیات حزب کوملهی کردستان ایران میباشد. جالب اینکه آقای بابک امیرخسروی تعلق به حزب و تفکری داشته که برای اولین بار این مفاهیم را به ادبیات سیاسی ایران وارد ساخت. حال باید گفت که آیا آن هنگام خود وی و بعدها کل سوسیالیستهای ایران تجزیهطلب بودهاند؟!!
من امروز خود را به مفهوم دیروزی "چپ" و "سوسیالیست" تعریف نمیکنم، اما شهادت میدهم که سوسیالیستهای ایرانی بهترین سیاست را در این ارتباط گرفته و بیشترین سهم را در نزدیکی خلقهای ایران به همدیگر داشتهاند. راست و "ناسیونالیست ایرانی" در بین ملیتهای غیرفارس ایرانی همواره آنتیپاتی ایجاد و حس گریز از مرکز و بدگمانی به مرکز را تقویت نمودهاند. البته جالب است بدانیم که بخشهای مهمی از "ناسیونالیستهای ایرانی" و بهقول خودشان "ملیگرا" معترف به وجود "ستم قومی" در ایران هستند. آقای امیرخسروی اما کلام آنها را نیز نمیپذیرند و منکر چنین ستمی در ایران هستند، طوریکه در نامه به آقای فتاپور از "ستم مذهبی" سخن میرانند!! براستی این مهمل نوبافته بلاهتوارتر از آن است که نیازی به پاسخ داشته باشد.
آقای امیرخسروی اینجا و آنجا مزورانه از دکتر قاسملو برای حمله به حزب دکتر قاسملو وام گرفتهاند! در حالیکه تکتک این مفاهیم از خود دکتر قاسملو هستند و در زمان وی در ادبیات حزب رایج گردیدهاند. خود من اولین بار در زندگیام در یکی از کتابهای وی از زبان وی خواندم که مفهوم "ملت ایران" نادرست است و "ملت کرد" و غیره درست میباشد. وی همچنین از مروجان و تئوریپردازان "حق تعیین سرنوشت بود. و اگر اشتباه نیز نکنم نشریهی خود آقای امیرخسروی (شاید هم خود وی) با دکتر قاسملو مصاحبه کرد. در مصاحبه دکتر قاسملو با این پرسش روبرو میشود که: "از کجا معلوم که خودمختاری که امروز آن را میخواهید فردا در ایران به استقلال تبدیل نمیشود؟" پاسخ دکتر قاسملو بس فکورانه بود: "از کجا معلوم آن دمکراسی که شما از آن دم میزنید، فردا در ایران به دیکتاتوری تبدیل نمیکنید؟" این معنایی جز این ندارد که وی به حق تعیین سرنوشت کردستان معتقد بوده و از این حق تا حد جدایی، آن هم زمانی بهره گرفته میشود که دمکراسی واقعی و در چهارچوب آن حقوق ملی مردم کردستان تحقق نیابد. دکتر قاسملو و بعدها دکتر شرفکندی در مصاحبه با راه ارانی و پژواک هرگونه حق ویژهی ایرانیبودن را از آنها سلب نمود. این بدان معنا بود که ما از کسی نمیپذیریم با شمشیر "دفاع از تمامیت ارضی ایران" در مقابل ما عرض اندام کند. پیداست کهولت سن به برخی فراموشی داده است. این مصاحبهها از سوی خود حزب دمکراتیک مردم ایران متعلق به آقای امیرخسروی چند بار هم تجدید چاپ شدهاند. وی اما با وصف این روز روشن باورهای ضدمکراتیک و شووینیستی و ترمنولوژی راستگرایانهی خود را به دکتر قاسملوی چپ نسبت میدهند. اگر این تحریف نیست، چیست؟!
وانگهی، گیریم این دو حزب و کل احزاب کردستان در پی استقلال باشند. مگر شیوهی برخورد این "بیانیه"، این احزاب را از انجام چنین عملی برحذر میدارد؟! مگر نه این است که این "بیانیه" با پاسخ قاطعانه و رادیکال کنشگران کردستان روبرو گشت؟ مگر نه این است که عدهای را به سوی طرح مطالبهی رفراندوم نیز سوق داد؟ من تا این مورد هیچ بیانیهای را از فعالان کردستان ندیده بودم که چنین آشکارا و با نام و امضای خود چنین مطالبهای را طرح کرده باشند. از این نظر نیز باید به آقای بابک امیرخسروی "دست مریزاد" گفت! دو "بیانیه"ی تحریکآمیز این چنینی، شاید حزب دمکرات و کومله را هم به جرگهی استقلالطلبان سوق دهید! "تمامیت ارضی" ایران مدافعانی چون شما داشته باشد، استقلالطلبان واقعی دیگر نگرانیای نخواهند داشت!
اما واقعیت چیست؟
واقعیت این است که نه این دو حزب، بلکه به تصورم اکثریت قریب به اتفاق احزاب کردستان و کنشگران مستقل کُرد
۱) کردستان را یک "ملت" میدانند،
۲) بر این باورند که "ستم ملی" سیستماتیک بر کردستان اعمال میشود (بخشی ـ به نظر من به درستی ـ از "استعمار داخلی" سخن میرانند)،
۳) جنبش آن برای خلاصی از این ستم را "رهائیبخش ملی" میدانند (کوملهی حزب کمونیست ایران آن را "جنبش انقلابی مردم کردستان" میداند)،
۴) از نظر آنها مردم کردستان حق تصمیمگیری در مورد سرنوشت خود در چهارچوب "حق تعیین سرنوشت خود تا مرز جدایی" را دارند،
۵) اکثریت قریب به اتفاق این احزاب در همین چهارچوب ماندن در چهارچوب ایران را به سود کردستان و ایران میدانند،
۶) در چنین حالتی اکثریت "فدرالیسم" را طرح کردهاند، حزب حیات آزاد کردستان کنفدرالیسم و سازمان کردستان حزب کمونیست ایران نیز برنامهی ویژهای برای کردستان دارد، "هر چند در چهارچوب نظام سرمایهداری فدرالیسم را بهترین شکل تمرکز میداند" (حس شمس از رهبری حزب کمونیست ایران). محافل چندنفرهای نیز هستند که استقلال کردستان را توصیه میکنند. کمونیستهای کارگری حکمتیست نیز میگویند یا "استقلال یا حقوق شهروندی برابر". بنابراین این گروه نیز حق استقلال را برای کردستان بخاطر ستم تاریخیای که بر این خلق رفته، برسمیت میشناسد، هر چند که به تبعیت از مرجع تقلید متوفیشان همانند راستها و شووینیستها و ناسیونالیستها سر ستیز با فدرالیسم دارند.
این تصویر کلی از جامعهی سیاسی کردستان است. آیا هیچکدام از شقههای آن کوچکترین تقاربتی با آنچه از آقای امیرخسروی میشنویم، دارد؟
این یک واقعیت انکارناپذیر است که دغدغهی اصلی احزاب کردستان "تمامیت ارضی" نیست، بلکه رفع ستم از مردم کردستان و تحقق آمالهای آن در چهارچوب آن است. "تمامیت ارضی" از نظر مردم کردستان جادهی یک طرفه نیست، بلکه یک توافقنامهی اجتماعی است که حقوق و وظایفی را نیز شامل میشود. انتظاریست عبث از من که مرزهای کشور را نگه دارم، در همان حال که با پیشرفتهترین تجهیزات نظامی با بربرمنشانهترین شیوه مورد یورش قرار گیرم، چون خواهان رفع ستم ملی در چهارچوب نظام فدرال در ایران بودهام. برای من ایران تنها با کردستان آزاد در آن معنا دارد. برعکس هیچ تعهدی به ایرانی که مردم کردستان را سرکوب نماید، ندارم. آیا در این کلام شخصی من کمترین ابهامی دیده میشود؟ به شما اطمینان میدهم این روانشناسی اجتماعی کُرد است. اگر این را تجزیهطلبی مینامید، بنامید. من ممکن است از خاک دل بکنم، اما آزادگیام را قربانی خاکپرستی کسی نمیکنم. این هیچ تعارضی با آنچه میلیونها ایرانی در سالهای اخیر کردهاند، ندارد. آنها خاک وطن را ترک کردهاند، چون حاضر نبودهاند، تسلیم ارادهی جمهوری اسلامی شوند. و تعداد بسیاری از آنها حتی به قیمت ترک تابعیت ایران تابعیت کشور میزبان خود را نیز گرفتهاند. این ظاهرا برای بسیاری امری بدیهی، اما برای کردستان کفر و جنایت است!
تصریح میشود:
هیچگاه درک یک کنشگر سیاسی کُرد نسبت به تمامیت ارضیای که کردستان را چند پارچه کرده است، همانی نخواهد بود که "بیانیه"ی مزبور به تزویر و یا بهراست برای آن سینه چاک کرده است، چه برسد به اینکه آنرا "کارپایه" و شرط هر عمل و ائتلاف سیاسی بداند. میدانیم مفهوم "تمامیت ارضی" به دلیل اینکه دستاویز و شاهبیت جنایتکاران حاکم بر ایران بوده است، در بین کلیت طیفهای سیاسی کردستان بار معنایی بسیار منفی دارد، حتی آنتیپاتی نیز ایجاد میکند، آن هم بدون اینکه این طیفها خواهان جدایی از ایران باشند. تأکید تورمبار بر این مفهوم آن را لوس میکند. اما اگر کسانی "تمامیت ارضی" دغدغهی واقعییشان است و لیل و نهار به آن فکر میکنند و نیات پنهانیای را دنبال نمیکنند، باید از زاویهی بهرسمیتشناسی پیشاپیش حقوق ملی و جمعی مردم کردستان و با ابزار استدلال و قواعد دمکراسی واقعی به میدان بیایند. خصومتپراکنی و پایفشردن بر ترمهایی که دهها تعریف و توصیف از آنها میتوانند وجود داشته باشند، تحریف مواضع شفاف احزاب کردستانی و کینهتوزی کودکانه به آنها تنها میتوانند موجبات دوری احزاب کردستان و کردستان را از ایران فراهم آورد. این همان چیزی است که آقای امیرخسروی باوجود انتقادات دوستان خودش لجوجانه بر آن اصرار دارند.
آیا وی به "تمامیت ارضی" مورد نظرش خدمت نموده و یا خواسته یا ناخواسته به دشمنان وحدت مبارزاتی مردم ایران؟
آیا وی توانسته است دو کنشگر کُرد را نسبت به این دو حزب دلسرد کند و به جبههی مدافعان "تمامیت ارضی" بکشاند، یا اینکه تعداد بیشماری از کنشگران مستقل و منفرد و منتقد این احزاب را نیز بر ضد خود و به جانبداری از این احزاب برانگیزاند؟
آیا وی موجب تفرق احزاب ایرانی و بهدورانداختن پروژهی اتحاد آنها نشده است؟
آیا وی موجب بدبینی نخبگان کردستان نسبت به اپوزیسیون ایران نشده است؟
و آیا هیچکدام از اینها در راستای خدمت به امر مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی و به "تمامیت ارضی" اییران بوده است؟
من که تردید جدی دارم.
۱۵ سپتامبر ۲۰۱۲
۴٨۲۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۱
|
از : علی اصلی
عنوان : مقاله ای از آقای اصفهانی...
مقاله زیر از آقای اصفهانی - که در صفحه نخست ا-ر نیز اکنون موجود است - بسیار قابل توجه است و راهگشا و مهم و من خواندن توام با دقت آنرا به همگان پیشنهاد می کنم . دستشان درد نکند برای همه زحماتشان.
من با یک استثنای بزرگ - تقریبا با همه آنچه ایشان گفته اند موافقم - منجمله راه و حل - اما به آن اضافه و پیشنهاد می کنم تشکیل یک شورای رهبری گذار در خارج را در هماهنگی با داخل.استفاده از پتانسیل خارج کشور ایرانیان ضروریست و عقلانی - کاش نخبگان وواقعا میهن دوست و معتمد و خوش سابقه بتوانند هر چه زودتر به چنین لیست و توافقی برسند. به نظر من خود آقای اصفهانی هم بعنوان مثال می توانند یکی از اعضای چنین شورایی باشند .
همچنین در این مقاله به نظر من لیست سوالها (صورت مساله) چند سوال یا حتی یک سوال کلیدی را کم دارد و آن هم در مورد کیفیت و پیچیدگی و تاثیرات دخالتهای استعماری و مهندسی اجتماعی - برنامه های دراز مدت - که آنها اعمال کرده اند می باشد. متاسفانه عامل مذکور تقریبا در همه تحلیلهای طیفهای گوناگون نظری/سیاسی غیبتی تراژیک داشته و دارد.
و اما آن استثنا در مورد این بر آورد نویسنده است که گرچه در دوران استعمار کلاسیک - "ناسیونالیسم مثبت" به درد مبارزات مردم می خورده است اما اصولا :
"" اما دیگر چیزی به نام «ناسیونالیسم مثبت» وجود ندارد؛ و دیگر ناسیونالیسم در تمام اشکال آن منفی است."
با ضیق شدید وقت - تلگرافی نظر من این است که - اولا چنین حکمی چنان مطلقانه صادر شده که خود بیشک زایل کننده اعتبار ادعای مطروحه است! چگونه می توان چنین مطمئن بود که اولا - قطعا و یقینا در هیچ کجا و در هیچ شرایطی دیگر ن-م وجود ندارد - و دوم - اصولا ناسیونالیسم هم در *تمام اشکال آن* منفی است ؟! به نظر من ایشان در اینجا بسیار تند رفته اند.
البته ایشان بعدا در بند ۹ مقاله میان مفاهیم "ناسیونالیسم" و "میهن" تمایز قایل می شوند و توضیحات موثر و جالبی ارایه می دهند. شاید بهتر بود ایشان با تلفیق بندهای ۴ و ۹ به نتیجه گیری و بیان روشنتری می رسیدند. به هر حال هر چه اسمش را بگذاریم (که البته مهم است که به تعاریف و تواصیف دقیق و گویا برسیم) همه می دانیم - و تقریبا هر انسانی در هر کجا - هم بنا بر غریزه و هم بنا بر اندیشه و منطق - می داند که - خانه و کاشانه و حریم و حرمت و میهن چیستند و کسی هم به این آسانیها از این اصل ساده اما مهم و اصولی و اساسی و محکم نخواهد گذشت. بیشک واقعیاتی همچون ناسیونالیسم کور و خاک پرستانه و نژاد پرستانه و جاهلانه همیشه در لایه های هر اجتماعی وجود داشته و دارند که صد البته بسیار منفی و مذموم است.
در اینجا شاید بد نباشد که باز هم هشداری دیگر به همه اندیشمندان و فعالین در مورد پدیده "جهان گلوبال معاصر" بدهم. باید بسیار محطاتانه با این "جهان گلوبال" برخورد کرد - دقت کنید که اهرمهای اصلی کنترل این "جهان گلوبال" در عمل - *در عمل* - در دست چه کسانیست - عقاید و هدفهای آنان چیستند و.... باید نخبگان ما عمق اطلاعات خود در این زمینه ها را به شدت افزایش دهند. "حکومت جهانی" - "قانون اساسی جهانی" - پول جهانی و امثالهم ممکن است به ذهن خیلی ها خیلی خوش بیاید اما هر کسی که قدری به گردانندگان این سیستم و حکومت نگاه کند و آنها را بشناسد زود خواهد فهمید که "اربابان جهانی" جز جهنمی دهشتناک برای اکثریت قریب به اتفاق آدمها روی این کره تدارک ندیده اند. جالب است که اینها را فراوان هم گفته و نوشته اند اما اطلاعات نخبگان در این زمینه ها به طرز اسفناکی پایین است.
دشمن را باید بسیار بیشتر و عمیقتر از اینها شناخت و به اعماق و مفاهیم بعضا گل و گشادی چون "سرمایه" یا "امپریالیسم" یا "فاشیسم" یا "کاپیتالیسم" یا "حکومت کورپریشن ها" و امثالهم به هیچ روی بسنده نکرد. "اربابان جهانی" - اسم دارند - رسم دارند - تاریخچه دارند. چه کاریست که چشم بر این ریشه های بزرگ و مهم ببندیم و در وصف دشمنان تنها به کلی گویی بپردازیم؟! چرا نباید به عمق کار و اهداف و روشهای امثال راکفلر ها و روچیلد ها و ویندسر ها و فراماسونی و ایلومیناتی پی ببریم در حالی که چنین آگاهیهایی حیاتیند و نیز حاوی بسیاری پاسخها و راهکارها توانند بود ؟!متاسفانه با بازی/جنگ روانی این تصور کودکانه را در اذهان بسیاری جا انداختند که به نام "منطقی و علمی" بودن و از ترس محکوم شدن به پدیده بعضا دشمن-ساخته ای به نام "توهم توطئه" و انگ جنون و مشنگی و غیره- از عمق مشخصی در کشف واقعیات پیشتر نروند و بیشتر و بیشتر تنها بر "منابع" خبری و اطلاعاتی مشخص و مرسومی تکیه کنند ! این در حالیست که "اربابان جهانی" - حد اقل از صد و پنجاه سال پیش باینطرف - بر اساس طرح و برنامه های مشخص تا بدانجا پیش رفته اند که در یکقدمی اعلام "حکومت جهانی" جهنمی خود قرار گرفته اند ولی هنوز هم بسیاری از دیدن و درک قسمت مهم و بزرگی از آنچه جلوی چشمهایشان در حال وقوع است عاجزند. به هر حال همین "اربابان جهانی" - گرچه همیشه از ناسیونالیسم کور و نژاد پرستانه و غیره - درست مثل رگه هایی از ایدئولوژیها و مذاهب گوناگون - برای سرباز گیری یا بالکانیزه کردن ملل - استفاده های فراوان کرده و می کنند - اما نهایتا ناسیونالیسم و تعلق و هویت ملی/میهنی را بزرگترین دشمن و مانع خود در راه ایجاد "حکومت جهانی" محسوب می کنند. هویت زدایی ملی/میهنی/انسانی همیشه در دستور اول کارشان بوده و هست. به نظر من آنها تحلیل درستی در اینجا کرده اند - و به همان نسبت هم ناسیونالیسم مترقی انسان محور و میهن دوستانه بزرگترین و مهمترین و عملی ترین عامل اتحاد و مقاومت مردمی و امید را تشکیل می دهد - خصوصا در ممالکی چون ایران یا یونان و روسیه و چین و ایتالیا و غیره.
پاینده ایران
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/mellyyat.html
۴٨۲۴۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۱
|
از : روزبه صالحی
عنوان : استراتژی وفق شرائط پیش رو است نه برابر وضعیت تاریخی
با تشکر از فضایی که سایت اخبار روز در اختیار نظردهندگان قرار داده و زهی تاسف بر کسانی که زبان فکر و خط بر مدار فحش می چرخانند. موضوع قومیت از هر نظر که بدان بنگری مسئله ساز است. اپوزوسیون در برهه ای از زمان قرار دارد که لطمات تحریم و آثار خرابی و ویرانی جنگ احتمالی تنها و تنها بر مردم ایران اعم از بلوچ، عرب، فارس و کرد و...ضربه خواهد زد.این موضوع ها را از نظر دور میکند و با توافقنامه ای که جایش در این برش تاریخی نیست گمانه نژادپرستی را تقویت می کند.میتوان گفت که این قبیل اتحادها، توافق ها و حتی ائتلاف های دور از صندوق رای "خودمردم دانستن" است. رویکرد خود مردم پنداری را میتوان به بازگشت به یک قرن پیش در تونل تاریخ و زمان تلقی کرد گرچه ادعایی ندارم که در تونل زمان به یک قرن آینده رسیده ایم. کوتاه نویسی و پردازش عمل سیاسی نیک است زیرا نظردهی در شکل مقاله بویژه نظری پردازی هم حجم سایت را هدر میدهد، هم خواننده را کرخت و کثیری را از امتیاز نظردهی محروم میکند. با امید به روزهای بهتر
۴٨۲۴۰ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : توضیح در باب واژه ی دَوانَک و ...
شاید برای بعضی از دوستان این سئوال پیش آمده باشد که واژه ی «دَوانَک» که در کامنت خود بکار برده ام از کجا آمده؟
باید بگویم که گاه واژه می سازم. آخرین واژه ای که ساخته ام، «بُندار» = مصدر عربی، است. مصدر عربی نیز به همین معنی است. چنانکه در لغت نامه ها آن را بازگشتنگاه، یا جای بازگشتن معنی می کنند. یعنی کلمه ای که اصل اشتقاق است و بُن را در خود دارد.
و گاهی در زبان های کهن ایرانی واژه را می یابم و جای گزین می کنم. مثل وَشتَن = رقص عربی، شکست = معلول عربی، وَرزنش = مسابقه عربی۱، و ...
زیر نویس ۱ - این واژه کهن ایرانی، یعنی وَرزنش را هنوز تات های استان اردبیل و تالش ها به جای رقابت و مسابقه، و وَشتَن را به جای رقص بکار می برند. وَرزنش در بُندار ورزیدن ریشه دارد و همخانه ی ورزش نازنین و انسان ساز است.
واژه ی پهلوی شکست = معلول، را گذشته از تات ها و تالش ها، کل مردم آذربایجان نیز در دو سوی مرز بکار می برند.
متأسفانه در فرهنگستان ایران واژه ی خشن و ناجور و نامناسب "شهر آوَرد» را جای مسابقه ی عربی گذاشته اند که کاری بیجا و نادرست است.
شهر آوَرد یعنی نبرد شهر ها، یعنی جنگ شهر. به ورزش پیامدار صلح و سلامتی این وصله ی ناجور چسبیدنی نیست. ظلم است در حق آن نازنین۲.
زیر نویس شماره ۲ را در فرصت دیگری می نویسم. و علت ساختن واژه های نادرست از سوی فرهنگستان را مفصل توضیح می دهم. اگر در پای این مطلب نشد، دیر تر در پای مطلب دیگری آن را خواهم نوشت.
پیوسته پیروز و شاد باشید
۴٨۲٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۱
|
از : آشنا ...
عنوان : سندی در تجزیه طلبی ناسیونال شونیستهای کُرد و دشمنی با مردم ایران
"هر کس پیرو نقطه نظر دموکراسی یعنی حل مسائل کشور بدست توده مردم است، بخوبی می داند بین یاوه سرائی سیاست بازان تا تصمیم توده ها "فاصله عظیمی وجود دارد"، توده های اهالی به بهترین نحوی از روی تجربه روزمره خود به اهمیت روابط جغرافیائی و اقتصادی و رجحان، بازار بزرگ و کشور بزرگ واقفند و فقط تصمیم به جدا شدن می گیرند که ستمگری ملی و اصطکاکهای ملی زندگی مشترک را کاملا غیر قابل تحمل نماید و به کلیه مناسبات گوناگون اقتصادی پابند بزند. در چنین موردی تکامل سرمایه داری و آزادی مبارزه طبقاتی بسود جدا شوندگان تمام می شود"
ولادیمیر ایلیچ لنین
اخیرا توافقنامه ای میان "حزب دمکرات کردستان ایران" و "حزب کومله کردستان ایران" به امضاء رسیده است که از نظر محتوی چیز جدیدی نیست. این توافقنامه سندی تجزیه طلبانه و ضد ایرانی در خدمت تجزیه ایران و ایجاد کردستان بزرگ در منطقه خاور میانه به عنوان اسرائیل دوم است. این دو حزب در اساس خود بر روی همدستی با امپریالیستها و صهیونیسم جهانی برای نابودی ایران، حساب جدیدی باز کرده اند. نه سخنان آقای عبداله مهتدی جدید است و نه سخنان آقای مصطفی هجری.
آقای عبداله مهتدی صرفنظر از اینکه مطالب فراوانی در مورد وابستگی ایشان به کمکهای مالی امپریالیستها منتشر شده ، زمانیکه تحت نام کومله با گروه اتحاد مبارزان کمونیست (گروه سهند منصور حکمت) اتحاد کرده بود و "حزب کمونیست ایران" را ایجاد کرد، خواهان ایجاد اسرائیل جدیدی در کردستان بود و عدم پیگیری این سیاست را در یکی از سخنرانی های خویش یکی از اشتباهات مبارزاتی تشکیلات آنروزی خود بیان کرد. وی موفق شده بود در همکاری با دارو دسته منصور حکمت برای کومله در "حزب باصطلاح طبقه کارگر" حقوق ویژه بدست آورد، تا ناسیونال شونیسم کُرد را تبلیغ کند . به سخنان آنروز ایشان که توسط "توفان" در گذشته منتشر شده و بزودی تجدید چاپ می شود توجه کنید . ایشان در آن روز که خود را کمونیست جا می زد و خواها ن استقرار سوسیالیسم در کردستان ایران بود، چنین اظهار فضل کرده است:
آیا "ما نمی توانیم از کشور سوسیالیستی خود در حد توان خود دفاع کنیم؟ چرا نمی توانیم، ما براحتی می توانیم سربازگیری بکنیم، عضو سازمان ملل بشویم، اسلحه بخریم، مالیات بگیره، اسلحه تامین کند، وام بگیرد، سرمایه گذاری کند... به منابع طبیعی دست پیدا کند و استخراج کند و بفروشد، چرا نمی شود، مگر اسرائیل چقدر جمعیت دارد، مگر کویت چقدر جمعیت دارد، مگر می شود به سادگی حمله کرد و کویت را گرفت (حضرت آقا دیدیم که شد-توفان). فرض کنیم برای خود آمریکا، چونکه فقط قشون قضیه را تعیین نمی کند. اینکه یک ملت خودش را به صورتی متعیّن کرده باشد و باور کرده باشد که ملتها و کشورهای دیگر وی را برسمیت شناخته باشند، خودش سنگرهای مشخصی است. در سازمان ملل هوار می کنیم که سربازان ایتالیائی و سوئدی بیایند دم جاده بایستند و مانع حمله شوند. ما باید به سوی یک حاکمیت مشخص پیش برویم. ما باید کشور مقابل کشور بوجود می آوردیم و به همه اعلام می کردیم که جنگ است.حالا ما می فهمیم که چه خبطی در عرض این چهار سال کرده ایم."
آقای عبداله مهتدی با یاری دارو دسته های منصور حکمتی که با این تحلیها موافق بودند و در زیرش امضاء گذارده اند، دارد، خبط گذشته خود را بر طرف می کند و می خواهد با کمک سربازان سوئدی و ایتالیائی کشور بوجود آورد و در سازمان ملل متحد هوار بکشد. آقای عبداله مهتدی دارد آرزوهایش را متحقق می کند.
سخنان امروز ایشان ادامه همان سیاست نزدیکی به اسرائیل آقای عبداله مهتدی و منصور حکمت و ایجاد کشوری جدا از ایران با عنوان دروغین "سوسیالیسم" بود که تا به امروز نیز ادامه دارد. در اینجا وظایف تقسیم شده است. عبداله مهتدی وظیفه جدائی و "حزب کمونیست کارگری" و همه دارو دسته های پیرو نظریات منصور حکمت، وظیفه همدستی و همکاری با امپریالیسم و صهیونیسم برای تجاوز به ایران را به عهده گرفته اند.
اما آقای مصطفی هجری با الهام از وضع کردستان عراق، از امپریالیست آمریکا در خواست کرد به ایران به تجاوز نظامی بپردازد و همان بلائی را به سر مردم ایران بیاورد که بر سر مردم عراق آورد.آقای مصطفی هجری را چه باک که میلیونها ایرانی کشته می شدند و ایران ویرانه می شد. مهم این بود که با همدستی با امپریالیسم مانع می شد که آن بخشهائی از خاک ایران که وی مدعی تملک آن است، از این جنایت مصون می ماند. این همکاری ها با عمال بیگانه و دشمنان مردم ایران و خلق کرد درمیان این سازمانها ریشه تاریخی طولانی دارد.بعد از ترور قاسملو و شرافکندی که توسط رژیم جمهوری اسلامی صورت گرفت، شتاب این روند شونیستی در درون این تشکیلاتها تشدید شد.
روح این بیانیه، جدائی طلبی آشکار از ایران است. در این بیانیه همواره سخن از سرنوشت کردستان ایران و نه کشور ایران در میان است. تدوین کنندگان این سند با دقت کوشیده اند که سرنوشت خلق کُرد را از سرنوشت خلقهای ایران به روشنی جدا کنند. در تمام سند برای خلق کُرد حساب جداگانه ای باز کرده اند. آنها حتی تا جائی پیش می روند که از اپوزیسیون ایران به عنوان "اپوزیسیون ایرانی" صحبت می کنند، تا مبادا اپوزیسیون کُرد نیز مشمول این انتساب قرار گیرد و القاء شبهه شود، که کُردها نیز بخشی از اپوزیسیون ایران هستند و نه تافته جدا بافته برای مبارزه بر ضد رژیم جمهوری اسلامی و بر ضد اپوزیسیون ایران. برای آنها ایران یک طرف و کردستان طرف دیگر است. برای آنها یک اپوزیسیون ایرانی غیر کُردی وجود دارد و یک اپوزیسون جدائی طلب کُردی که نباید آنها را با هم مخلوط کرد، زیرا که اپوزیسیون ایرانی همان اهدافی را که اپوزیسیون کُردی طلب می کند، خواستار نیست. اپوزیسیون ایرانی "دشمن آتی" اپوزیسیون کردی است. اپوزیسیون ایرانی باید با آنها همکاری کند تا آنها کردستان ایران را از ایران جدا کرده و به سپس به کردستان عراق بپیوندد، تا کردستان بزرگ با حمایت امپریالیستها و صهیونیستها ایجاد شود. بعد از این "پیروزی" آنها به ریش "اپوزیسیون ایرانی" می خندند و برای تجاوز آشکار به ایران در ارتش اسرائیل و آمریکا نام نویسی می کنند. کردستان اسرائیلی پروراندن مار در آستین است.
در همان آغاز بیانیه آنها از "جنبش رهائی بخش ملت کرد در کردستان ایران" سخن می گویند. این به آن مفهوم است که ملت کُرد از جانب سایر ملتهای ایران از جمله فارس و ترک که در حکومت شرکت دارند مورد استعمار قرار داشته و مبارزه کُردها نه برای رفع ستم ملی که اساسا در قالب فرهنگی است، بلکه بر ضد استعمارگران و اشغالگران ایرانی صورت می گیرد. این روحیه ناسیونال شونیستی در همان بدو انقلاب با شعار "ارتش اشغالگر باید خاک کردستان" را ترک کند، امکان رشد یافت که متاسفانه از جاب سازمانهائی که خود را چپ جا می زدند، بدون انتقاد پذیرفته شده بود. اگر در بدو انقلاب مبارزه مردم کردستان ادامه انقلاب ایران و برای آزادی همه ایران تبلیغ می شد، بتدریج این مبارزه، به مبارزه برای اخراج ارتش اشغالگر خلاصه شد، که نتایج آن را امروز ما در مقابل خود داریم. اگر در بدو انقلاب بخاطر آزادی ایران، همبستگی بزرگی با مردم کردستان بوجود آمده بود، با طرح شعارهای تجزیه طلبانه به این همبستگی صدمه خورد و جنبش کردستان با جدائی از مجموعه جنبش مردم ایران، راه انزوا را در پیش گرفت. جریانهای اسرائیلی منصور حکمتی نیز به این روحیه میدان دادند و یاری رساندند. مبارزه "آزادیبخشی" که آنها از آن سخن می گویند، مبارزه برای آزادی ایران نیست، برای جدائی کردستان بر ضد مصالح ایران است. وقتی دشمن خلق کُرد، مردم ایران محسوب شوند، طبیعتا متحدان این دارو دسته، همه آن کسانی خواهند بود که دشمن ایرانند. ترکیب طیف این دشمنی را عربستان سعودی، قطر، اسرائیل و آمریکا تا همه متحدین داخلی غیر کُرد که خواهان تجاوز نظامی آمریکا به ایران و تحریم اقتصادی ایران اند، پر می کنند. بهمین جهت است که روی سخن آنها با امپریالیستهاست وقتی که می گویند: "شناساندن مشکلات و مطالبات ملت کرد در کردستان ایران به جامعه ی بین المللی و کسب حمایت سیاسی برای جنبش رهایی بخش ملت کرد، به عنوان مثال، سازماندهی اقدامات دیپلماتیک مشترک در سطح جهانی و دیدار از مراکز بین المللی در راستای این هدف".
حرف آنها روشن است می خواهند با "فدرالیسم ملی- جغرافیایی" که آن "را به عنوان شعار اصلی و برنامه سیاسی خود برای حل مسئله ستم ملی در کردستان برگزیده و خود را پرچمدار این شعار دانسته و برای تثبیت و تحقق آن به اشتراک مساعی میپردازند."به ایجاد پایگاهی در مرز غربی ایران دست زنند که از جامعه بین اللملی نظیر "اپوزیسیون لیبی" و "ارتش آزاد سوریه" بخواهند که در دفاع از "حقوق قومیتها" و "حقوق بشر آنها" و نه "حقوق بشر" ایرانی ها، به حمایت سیاسی، و در صورت کاری نبودن، آنها به سیاست نظامی توسط سربازان سوئدی و ایتالیائی و شاید هم یک کمی از فنلاندی و لوکزامبورگی متوسل شوند. آنها گره همسرنوشتی ملتهای ساکن ایران را پاره می کنند تا برای کُردها حساب جداگانه ای باز کنند. در چُرتکه سیاسی کاسبکارانه آنها وضعیت کنونی دنیا و تجاوز به استقلال و حق حاکمیت ملی کشورها مورد بررسی قرار گرفته و در تعیین خط مشی شان به حساب آمده است. آنها که مدعی اند خواهان حق تعیین سرنوشت خلقها بدست خود هستند، نه تجاوز به بحرین توسط عربستان سعودی و نه اشغال سرزمینهای فلسطین را توسط اسرائیل محکوم نمی کنند. آنها هوادار تجاوز به عراق و افغانستان هستند و حق تعیین سرنوشت سایر خلقها برایشان حرف مفت است. آنها از دخالت در امور داخلی سوریه و لیبی با تمام قوا حمایت میکنند.به همین جهت مینویسند:
"برای مبارزه ی ملت کرد در عصر حاضر و در این وضعیت، هم تغییرات گوناگون جهانی و هم تحولات اخیر خاورمیانه، همچنین توازن ابرقدرتها و معادلات نوین این عرصه، بیش از همیشه زمینه را جهت طرح خواسته های ملی مردم کرد و تأکید بیشتر بر حقوق خویش در سطح جهانی را مهیا ساخته است.موج تغییر و دمکراسی خواهی فراگیر در منطقه ی خاورمیانه، پرتوانتر از هر زمان دیگری پایه های دیکتاتوری ها را به سوی فروپاشی سوق داده است. دیر یا زود دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران نیز، با تداوم مبارزه تودههای مردم و اراده راسخ مبارزان راه آزادی، غیر از گسترش بحران همه جانبه اقتصادی و سیاسی و رفتن به سوی سرنگونی کامل، افق دیگری پیشرو ندارد". آنها بو کشیده اند که امپریالیستها در پی اپوزیسیون سازی و برقراری کار زارهای تبلیغاتی بیاری دارو دسته های تجزیه طلبان، مجاهدین خلق، سلطنت طلبان و دارو دسته های پیروان منصور حکمت هستند. آنها تلاش می کنند که دیر بر سر قرار حاضر نشوند تا سرشان بی کلاه بماند. به مصداق تا تنور داغ است باید نان را پخت به صدور بیانیه متوسل شده اند تا از سایرین که کارزار راه انداخته و جلسات بحث و وحدت می گذارند عقب نمانند.
آنها حتی در مورد سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هم صمیمیت ندارند، زیرا این امر همه دانسته است که سرنگونی این رژیم در سرنوشت همه مردم ایران موثر است و راه آزادی و دموکراسی را در ایران می گشاید. تنها کسانی می توانند خواهان چنین سقوطی باشند که سرنوشت خویش را به سرنوشت همه مردم ایران گره زده باشند. برای کُردهای ناسیونال شونیست که این بیانیه ارتجاعی را تدوین کرده اند روشن است که حاضرند با گرفتن کوچکترین امتیازی از جانب رژیم جمهوری اسلامی به "نفع خلق کرد" برای بیرون کشیدن گلیم خود از آب، به سایر خلقهای ایران خیانت کنند. آنچه را که آنها بنام سرنگونی رژیم طرح می کنند، امری نیست که به آنها مربوط باشد. اسلحه ای برای فشار به رژیم جمهوری اسلامی است تا به مصالحه با آنها دست زند. اگر فرضا چنین سازشی صورت گیرد آنها خنجر خویش را به پشت مبارزه عمومی مردم ایران برای تحقق آزادی و دموکراسی فرو می کنند.
بیانیه ناسیونال شونیستهای کُرد بیانیه آزادی ملی نیست، به ایران و مردم ایران هم مربوط نیست، بیانیه خیانت ملی است و خلق کُرد زیر بار این خیانت نمی رود. آزادی ملت کُرد در گروی آزادی ایران است و در یک ایران آزاد و دمکراتیک است که می شود به رفع ستم ملی به صورت ریشه ای اقدام کرد و وحدت دمکراتیک مردمان ایران را تحکیم بخشید. برای نیل به این هدف، باید برای سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی متحد شد و با مبارزه علیه امپریالیسم و صهیونیسم در جهت پاکیزگی مبارزه انقلابی مردم ایران کوشید. پیوند مبارزه ملی و دموکراتیک، پیوند مبارزه دمکراتیک با مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی تضمین لازم برای آزادی ایران و نوع حکومتی است که بعد از آن در ایران بر سر کار خواهد آمد. کمونیستها باید روشن کنند که حل مسئله ملی در دوران امپریالیسم بخشی از مبارزه ضد امپریالیستی است، در غیر این صورت این "استقلال" توطئه ای برای سرکوب مبارزات همه خلقهای منطقه خواهد بود و مار را نمی شود در آستین پروراند. کمونیستها هوادار وحدت و همبستگی طبقه کارگر همه ملل ساکن ایرانند و در مقابل تبلیغات تجزیه طلبانه، همبستگی طبقاتی طبقه کارگر را تبلیغ می کنند. این عده نماینده خلق کُرد نیستند، مدعی نمایندگی این خلق هستند و باین جهت نیروهای انقلابی ایران نباید به زیر ادعاهای کاذب آنها امضاء بگذارند. حزب ما بارها نظریات خویش را در مورد حل مسئله ملی بیان کرده است. ما به امر مسئله ملی از دیدگاه منافع مبارزه طبقاتی می نگریم و تنها با استقرار جمهورهای سوسیالیستی شورائی درایران موافقیم. ما برای وحدت و همبستگی طبقه کارگر ملیتها و تمامیت ارضی ایران مبارزه کرده و آنرا تبلیغ می کنیم.
اکنون با انتشار این بیانیه حال آن سازمانها ایرانی خودفروخته ای زار است، که برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی حاضرند با امپریالیستها و صهیونیستها متحد شوند و تحت نام "شرایط مناسب" در پا رکابی آنها به ایران حمله کنند. این خودفروخته ها متحد جدیدی پیدا کرده اند که همان اهداف را دنبال می کند. باید دید چه خاکی بر سرشان می کنند.
حزب کارایران(توفان)
شهریورماه هزار و سیصد و نود و یک خورشیدی
www.toufan.org
۴٨۲۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۱
|