سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

روند معکوس آب و برقِ رایگان! - محمد قراگوزلو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : فریبا میم

عنوان : نئولیبرالیسم یعنی دیکتاتوری
تهوع انگیزترین نوع دیکتاتوری سرمایه داری در جهان معاصر با کودتای شیلی شروع شد و برای تحکیم و اناشت مجدد سرمایه در انگلستان تاچر و ریگان ادامه یافت. این دیکتاتوری ها همگی نظامی یا شبه نظامی بودند. در ضمن در تمام مقالات آقای قراگوزلو بورژوازی ملی نقد شده و شما آقای حافظه اگر از تاریخ اطلاع داری به ما نیز بفرما که میزان تجمیع ثروت در حساب بورژوازی ایران چه قدر است؟آقای بیل گیتز پولش را در حساب رفسنجانی نخوابانده و اگر چه سرمایه داران جهانی شده همه سر و ته یک کرباسند و همه برای دوشیدن کارگران دست در دست هم دارند اما با این حال بورژوازی عقب مانده ایران در مدتی کوتاه بیش از حد متعارف جهانی فربه شده است. به هزینه فقر زحمتگشان.
٣٣٣۶۷ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣٨۹       

    از : حمید محوی

عنوان : درباره‍ی دیکتارتوری پرولتاریا به عنوان مبارزه‍ی طبقاتی
برای آنهایی که از اصطلاح «دیکتاتوری پرولتاریا» وحشت دارند، باید بگویم تا آن جا که من می دانم، مبارزه طبقاتی ستون فقرات آن مبارزینی است که به سوی جامعه‍ی بی طبقه حرکت می کنند. «دیکتاتوری پرولتاریا» نیز به گونه ای به همین ستون فقرات تعلق دارد.
مارکس داستان یک برده دار یانکی را تعریف می کند که در یکی از میادین یکی از شهرهای بریتانیا، برده اش را تبیه می کرد و او را بسته بود و شلاق می زد. مقامات بریتانیایی دخالت می کنند و مانع او می شوند. برده دار آمریکایی اعتراض می کند و می گوید : این چه دموکراسی است که آدم حتی حق تنبیه کردن برده اش را هم ندارد.

دیکتاتوری پرولتاریا از این جهت دیکتاتور است که می خواهد از جنایت روزمره و قانونی شده جلوگیری کند، و روند دموکراتیزاسیون جامعه را بازگشت ناپذیر سازد. قانون نیازمند ضمانت اجرایی و قدرتی است که از آن دفاع کند.
ایجاد جامعه‍ی سوسیالیستی قانونمند یک چیز خود به خودی و به شکلی که برخی اوقات می گویند که این روند حتمی است، نمی باشد. البته با زور اسلحه هم نمی شود آن را ایجاد کرد. یکی از شرایط بی گمان رشد نیروهای مولد است. این موضوعی است که کمونست های ایرانی و به ویژه آنهایی که شعار مبارزه‍ی مسلحانه می دهند، غالبا فراموش می کنند. بی گمان این نوع کمونیست ها اگر الان در ایران به قدرت برسند، دیکتاتوری پرولتاریای آنها واقعا دیکتاتوری خواهد شد. مثل اپوزیسیون های فعلی ایرانی که تنها اسب رزمی آنها دیکتاتوری جمهوری اسلامی است که اگر دیکتاتوری جمهوری اسلامی و چادر و سنگسار و ملا و آخوند از زبان و گفتمان آنها حذف شود، تصور نمی کنم از دیدگاه تاریخی و برای جامعه‍ی ایرانی حرف تازه ای داشته باشند.
جامعه‍ی سوسیالیستی را باید ساخت، من و شما و ایشان. ما باید دست کم دو تا داستان نوشته باشیم تا بتوانیم داوطلب جهان هنر باشیم.

ولی دیکتاتوری پرولتاریای واقعی در صورتی که ممکن گردد با قدرت تمام و به کار بستن ضمانت های اجرایی برای رهایی دوزخیان جهان دست به عمل خواهد زد. مطمئنا سرمایه داران و آنهایی که در موقعیت ممتاز هستند چنین موقعیتی را دیکتاتوری به مفهوم عام آن تعبیر می کنند، و قابل فهم است.
٣٣٣۶۶ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : هرنوع دیکتاتوری با دموکراسی مغایرت دارد
اگر بحث بر سر ساختار اقتصادی ایران در حال حاضر است، پس چرا اینقدر به «حاشیه» پرداخته میشود. از بدو پیدایش سیستم سرمایه داری در جهان، همواره این سیستم در جستجوی «پوششی» گهی انساندوستانه زیر سایه منشور «حقوق بشر» و انتخابات باصطلاح آزاد و یا در لفافه برقراری هژمونی دیکتاتوری«پرولتاریا» و سوسیالیستی (سرمایه داری دولتی) و یا بشکل عریانترش در رویای ایجاد «آقای جهان» نژادی از میان دیگر نژادپرستان حاضر امروزی، و تا بامروز قرار گرفتن این سیستم اقتصادی سرمایه در فرم جهانی اش مطرح است، ولی در شرایط حاضر این سیستم خود را موظف بمهارشدن در فرمهای حتی بظاهر دموکرات و جانبدار حقوق بشر نمیداند. سربازان و متولیان انباشت سرمایه در شکل و شمایل تکنوکراتها و سیاستمداران دنیای بدون مرز در غالب رهبران احزاب، جاده صاف کن برای «آمد وشد» سریع جهانی سرمایه، و در صدد برقراری هژمونی سرمایه تا مرز «تغیر» جغرافیایی کشورهای تحت اختیار (ایجاد خودمختاری) مشغول «انجام وظیفه» هستند. اگر دیروز همین «خادمین» سرمایه در کشورهای دیگر کودتای را برای استثماربیشتر در «خفا» ارگانیزه و پشتیبانی میکردند و بعد از سی سال با اشاره ای «معذرتخواهی» میکردند و یا سیاستمدار ملی و انساندوستی(لومومبا) که نمیخواست مهره و بازیچه حامیان سرمایه بشود بوضع فجیحی «یواشکی» بقتل میرساندند،امروزه جنایات خودرا بدون «ماسک» و علنآ در جهت بسط و توسعه سرمایه در هرکجای جهان که باشد اقدام میکنند(حملات نظامی افغانسان و عراق) و ابزار «حفظ» منافع و موجودیت خودرا هم در هر کجای دنیا که باشد با لشکر عظیم ناتو در اختیار دارند. شرکت و همکاری روسیه در تشکیلات ناتو (تشکیلاتی که زمانی برای نابودی و مقابله با شوروی ایجاد شده بود) بجهت دارا بودن «سهام» در حفظ سیستم سرمایه در شکل جهانی آنست. امروز «امپریالیسم» جهان وطنی گشته و در ساختار عمده آن، «بورژوازی» بسبک کلاسیک خود رلی بازی نمیکند. امروز در جوامع زیر «پوشش» سرمایه، کارگران و مزد بگیران و «قانع» شده از سود گردش جهانی سرمایه در فرم «رفاء عمومی»، دیگر معنی کلاسیک پرولتاریا را ندارند، همانگونه که «بورژوازی» بعنوان سرمایه دار ملی، زمان درازی است که معنی و اثربخشی اش را از دست داده است. و حتی خصوصیات سرمایه دار «وابسته» خالی از محتوا گشته است. نویسنده مقاله براساس کدام داده ها مدعی است که «اساسا تجمیع ثروت در دستان بورژوازی ایران رقمی کهکشانی و نامعلوم را می سازد که نه فقط در جایی ثبت نشده است بل که میزان مالیاتش نیز به درستی دانسته نیست. بر خلاف کارگران و کارمندان که مالیات مستقیم می پردازند؛ بورژوازی ایران که روز به روز چاق تر می شود از هر حساب و کتابی مبراست». بدون اینکه «تعریفی» از بورژوازی ایران بدهد. شاید ایشان معتقد هستند که ساختار اقتصاد ایران براساس «بورژوازی ایران» استوار است؟
بکار بردن «مفاهیم» و مقولات اجتماعی دوقرن گذشته، بدون بازنگری و «تصحیح» آنها باعث کج اندیشی و دگم میشود. تا جاییکه کامنت نویسی خانم اردلان را وادار میسازد که بر اساس «گفته های مارکس» (درست و یا نادرست) در «دفاع» از دیکتاتوری پرولتاریا، بیان مینماید که« دیکتاتوری کارگران که شما را به وحشت انداخته چیزی جز دموکراسی ناب اکثریت مطلق نیست». اصولآ هرنوع دیکتاتوری مغایر با دموکراسی است و کسی که اعتقاد به دموکراسی «ناب» تازه آنهم توسط سیستم «دیکتاتوری» داشته باشد، اعتقادی بدیالکتیک ندارد و زمان را «ساکن» میپندارد. دموکراسی را بایستی همراه در پروسه تکاملی بینش سیاسی، اجتماعی، اقتصادی فرهنگی و.. بشریت دید. اینکه نظام سرمایه داری روزی «بانتها» میرسد، و سیستم جدیدی در پیش خواهد بود،کشف جدیدی نیست. ولی آیا این با«جنگ طبقاتی» و خصوصآ مبارزه «کارگران» برای بدست آوردن «هژمونی» خود در قدرت و حفظ آن توسط «قهر و دیکتاتوری» میسر میشود و یانه، خوش باور نیستم.
٣٣٣۶۴ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۹       

    از : پروین اردلان

عنوان : کدام دیکتاتوری؟
یک : من جناب دکتر صفی نیا را برای فهم موضوع " دیکتاتوری پرولتاریا" و " دموکراسی لیبرال" به مقاله ای کم و بیش به همین عنوان از جناب دکتر قراگوزلو دعوت می کنم که در همین سایت موجود است و این آقای طرفدار لیبرال دموکراسی می تواند به آن مراجعه کند. دیکتاتوری کارگران که شما را به وحشت انداخته چیزی جز دموکراسی ناب اکثریت مطلق نیست. اگر قبول دلرید که در جامعه سرمایه داری اکثریت مردم را مزدبگیران ئتشکیل می دهند و این مزد بگیران اعم از کارگران بخش صنعت و خدمات تولید سرمایه و معلمان و پرستاران و کارمندان در واقع همان کارگر مورد نظر مارکس هستند آنگاه خواهید فهمید که دولت دیکتاتوری پرولتاریا همان دولت دموکراسی شورایی یا مستقیم است.به نظر لنین مارکسیست واقعی کسی است که نقد جامعه سرمایه ئاری را تا رسیدن به دیکتاتوری پرولتاریا ادامه میدهد. دیکتاتوری البته نوع فاشیستی و لیبرال و بازار آزادی نیز دارد که نمونه های آن فراوانند.آقای محترم شما که گیر داده اید به شوروی و دیکتاتوری استالین را برای سرزنش چپ شاخ کرده اید می دانی که اگر استالین نبود و کارگران شوروی در مقابل تعرض فاشیسم نمی ایستادند همین سرمایه داری لیبرال شما نیز طعمه حریق می شد. متاسفانه شما به اندازه برتران راسل نیز انصاف دموکراتیک ندارید و این امر ساده را نمی فهمی که اگر چه روس ها بمب اتم داشتند اما این آمریکائی ها بودن که از آن استفاده کردند و به قول راسل اگر آلمان ها به بمب اتم دسترسی داشتند حتما روی مسکو و استالین گراد می انداختند. کمی منصف باش عزیزم. در ضمن به گمانم همه دوستان کامنت گذار از اصل مقاله دور شده اند. هر چند مقالات محمد قراگوزلو همیشه بهترین فرصت ممکن را برای بحث دوستان فراهم آورده است اما خب این مباحث باید در قالب موضوع باشد وگرنه از دستور جلسه بیرون خواهد رفت. دراین جا مساله بازار آزاد است و همان طور که جناب احمد صبوری نوشته و به درست هم نوشته شما آقای دکتر صفی نیا اگر کمی اهتمام کنی نه فقط می توانی در دولت احمدی نژاد یک مسئولیت رسمی در حد مدیر کل بانک مرکزی یا شاید وزیر اقتصاد داشته باشی در مقابل انسان هایی مانند محمد قراگوزلو از کم ترین و طبیعی ترین حقوق خود برای چاپ کتاب و تدریس محرومند. در مورد قیمت نیز می خواستم نکته ای را بگویم که دیدم دوست عزیزی ( پویان ) نوشته. از حوصله تان ممنون.
٣٣٣۵۹ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۹       

    از : پویا سهند

عنوان : نخوانده ملا
جناب صفی نیا
وقتی میگویم بنیادگرایی بازار چیزی کم از بنیادگرایی مذهبی ندارد به این خاطر است که با موعظه و جوسازی و اینکه بروید مقاله ساموئلسون را بخوانید و اینکه من دکتر اقتصاد هستم و این شکل مار است مسئله حل نمیشود. در کل این کامنتهای شما هیچ بحث نظری به چشم نمیخورد ؛ همه صحبتهای شما گزاره هایی ایدئولوژیک و سطحی نگری است که جوهر آن این جمله است الحق لمن غلب ؛حتی اطلاعی از سوابق بحثهایی که به آنها استناد میکنید ندارید. موضوع قیمت و ارزش مباحث قدیمی هستند که با نقد بوهم باورک شروع شد و از قضا همه منتقدین مارکس بعد از او چیز جدیدی به ان اضافه نکردند کتاب بوهم باورک را هم پاول سویزی از آلمانی به انگلیسی ترجمه کرد همان که بعدها یکی از نظریه پردازان اقتصاد مارکسیستی شد. اگر کمی اقتصاد را درست خوانده بودید حتما باید کتاب پایه پاول سویزی را میخواندید که البته پیداست نیازی به خواندن ندیده اید.
مباحث فوق در دهه سی میلادی توسط اقتصاد دانان مکتب اتریش پی گرفته شد و از قضا اگر کسی اقتصاد خوانده باشد حتما میداند اسکار لانگه و دیگران چگونه در این موضوع استدلال کرده اندو نتایج بحثها کجا کشیده است.
٣٣٣۵۱ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۹       

    از : احمد صبوری

عنوان : سرمایه داری تا هست همین نکبت هم هست
استاد عزیز جناب دکتر صفی نیا
قصدم در یادداشت قبلی آزار نبود . شخصیتی کمدین بنام استفان کوبرت را حتمأ می شناسید وی به طنز خودش را کانسرواتیو جا می زند و پوست کنده نظریات دست راستی ها را بیان می کند من بسیار متأثر از این شخصیت هستم .
۱-شما سیستم بازار (سرمایه داری) را بی چون و چرا پذیرفته اید و در خودتان رسالت عبور از آن قائل نیستید. من چنین استنباط می کنم که از لحاظ نظری شما نمی توانید حتی تصور کنید که زمانی بشریت از آن عبور خواهد کرد. و حتی شک دارم که شما به دیالکتیک در هر شکل از توضیح آن باور داشته باشید. باور ندارم که شما به طبقه و مقولاتی از این قبیل هم باور داشته باشید.
۲- موسسات آموزشی و تحقیقاتی جدا از سیستم اقتصادی هر اجتماعی نیستند. می دانید که برای استاد تنیور (رسمی)شدن باید پول آورد باید گرنت(بلد نیستم لاتین در درون فارسی تایپ کنم) گرفت. پول تحقیق را یا دولت یا موسسات خصوصی (بانکها-کمپانی های مالی و بالتبع وال استریت و این قبیل) تأمین می کنند حال انتظار دارید جایزه نوبل را کسی ببرد که در نفی این سیستم حرکت می کند.
۳- شما یک محقق هستید می دانید که هیچ دستآوردی برای بشریت در اولین تلاش حاصل نشده. تعجب من در این است که پس از اولین تلاش نا فرجام شما وا میدهید؟ آیا شما در رویا هم تصور دنیای بهتری را دارید؟. بنظرم شما آنقدردر واقعگرائی جامد شده اید که برایتان حرکت به دنیائی بهتر ترسناک شده.
۴- مقایسه اقتصاد اسلامی بی سرو ته که در عمل سرمایه داری حار بیرحم بی پدر وما دری است با سوسیالیسم اگر مغرضانه نباشد ساده انگارانه است.مطمئن هستم شما می توانید ساعت ها از مواضعتان در حضور امثال احمدی نژاد دفاع کنید اما بنده باید در کوتاه مدتی باید با دار فانی خدا حافظی کنم.
۵- اگر به دنیای عاری از طبقه و مرز و ملیت می اندیشید اگر برایتان گسترش سازمان عشق ارزش فکر کردن و نوشتن دارد آنگاه به جمع عشاق خوش آمدید می نشینیم سرمایه داری دولتی سوسیالیسم خوانده را مو بمو حلاجی می کنیم . برای سوسیالیست ها هیچ چیز مگر رهائی مقدس نیست. مارکس و انگلس و لنین را می توان نقد کرد و می توان از آنها عبور کرد.
۶- بورژوازی عقب مانده ایران که هستی اش تنیده در زدوبند و فریب و شیادی است لیبرال دموکراسی نخواهد آورد از خواب بیدار شوید. کره جنوبی بر اساس سرمایه های امپریالیستی ساخته شد بورژوازی ایران تا آخرین قطره نفت را سخاوتمندانه به امپریالیست ها تقدیم خواهد کرد و تا هست همین نکبت هم هست.
٣٣٣۴٨ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۹       

    از : فروغ ف

عنوان : ققنوسم که از مرگ خود میزاید
اقای صفی نیا در مطلب پایانی خود به نوشته اقای جلالی ارجاع داده و بدین وسیله خواسته اند ابهام و سوء فهم ایشان را در باره تفاوت احتمالی بین سوسیالیسم واقعا موجود و "ذات مطهر" ایده های مارکس رفع کنند. آقای جلالی ظاهرا نوشته بودند که اخیرا کتب خوبی در نقد اقتصاد سیاسی سرمایه داری، و برسازی یک اقتصاد سوسیالیستی انتشار یافته است که خوب است اقتصاددان محترم ما آقای صفی نیا بدانها نیز عنایت کنند. اما آنچه آقای جلالی توضیح نداده اند این است که این کتب جدید وظیفه ساخت یک اقتصاد "نوین" غیرسرمایه داری با گرایش های عمیق دموکراتیک و جماعت محوری (و رها از قید و بندهای بوروکراتیک رژیم های به اصطلاح سوسیالیستی سابق و نیز مشکلات جدی ناشی از نبود دمکراسی سیاسی و اقتصادی) را حول رابطه "انسان-در - جامعه- و- در- طبیعت" و با بذل توجه به رابطه مستقیم بین مولدین بیواسطه و مصرف کنندگان بیواسطه و سطوح سازماندهی بسیار پیچیده و عالی و در عین حال دمکراتیک در دستور کار خود گذارده اند. بحث های جدید ابدا با معضل "شوروی و بلوک به اصطلاح سوسیالیستی" مغازله نمیکنند بلکه از کاستی ها، شکست ها، معضلات، ناکامی ها و فجابع آنها درس میگیرند و سعی دارند "گذشته را در امروز حاضر کنند". گذشته را به لحاظ تئوریک خط نمیزنند یا به بیانی آن را توجیه نمیکنند بلکه گذشته را به بررسی و نقد مینشینند تا از آن بیاموزند. باشد که هرگز مرتکب آن خطاهای مهلک نشویم. ما از مارکس آموخته ایم که "سهم گذشته" نباید فراموش شود. اما ما در عین حال آموخته ایم و توجه داریم که یک پروسه را باید در کلیت آن سنجید و نمیتوان صرفا روی "محصول" پایانی یک پروسه - بی توجه به مقدمات آن- متمرکز گشت. پس این است که برخلاف ساده اندیشانی که نتیجه را - به شیوه امپریست ها- جدا از پروسه طرح میکنند روی کل پروسه ایجاد و استقرار شوروی و علل سقط نخستین نظام جماعت محور مدرن متمرکز شده و از همه ی روند شکل گیری و شکست آن درس آموزی میکنند و راههای سازماندهی جامعه و اقتصاد را از نو به بحث مینشینند. در این راستا بازگشت به بحث های مارکس و تکمیل و گسترش آنها اهمیت می یابد همانگونه که سنگ بنای نظام اقتصادی سرمایه داری از سوی آدام اسمیت و ریکاردو و دیگران گذارده شده است مبنای هر اقتصاد دمکراتیک و جماعت محور که برای انسان و طبیعت ارزشی قائل باشد نیز روی نوشته های مارکس بنا میشود و سعی میشود که این دستاورد بزرگ، رشد و تکامل و گسترش علمی بیابد. مرگ، منسوخ شدگی و بطلان پژوهش های علمی فلسفی مارکس تابحال شاید صدها بار از سوی افراد مختلف تکرار شده است و هر بار این ققنوس از خاکستر خود باز زائیده شده است. در این نکته شک نکنید. به روند تاریخ جهانی بنگرید. تا زمانی که نظام سرمایه سالاری برقرار است نمیتوان از مارکس چشم پوشید.
اما به سخنان ایشان در رابطه با نوشته آقای جلالی در باره تفاوت بین "عملیاتی شدن" نظرات مارکس در دست کشورهای به اصطلاح سوسیالیستی و "طراوت و تازگی" همیشه ماندگار این نظرات بازگردم و این که چنین برداشتی را به ایده های مذهبیون در باره اصالت آموزه های بنیادین مذهب و اشتباهات ناشی از عملیاتی شدن آنها شبیه دانسته اند. من البته نمیتوانم باور کنم که یک اقتصاددان جدی دست به چنین مقایسه های غیرعلمی ای بیازند! من روی این مقایسه پیش پا افتاده و عامیانه ایشان درنگ چندانی نمیکنم زیرا در غیر این صورت باید از "الهیات رهایی بحش" در آمریکای لاتین نیز صحبت کرد و کشیشانی که در کنار نیروهای مارکسیست علیه رژیم های نظامی کشورهایشان مبارزه میکردند. بنظر شما آنها را چه میتوان نامید؟ آنها واقعا کشیش بودند که تفسیری "رهایی بخش" از همان مذهبی ارائه داده بودند که شاید در جایی دیگر شاید در چند کبلومتری آنها مایه تبرک و دعای خیر برای نیروهای ارتشی و سرکوبگر بودند. پس شاهد دو گونه "عملیاتی" کردن آموزه های مذهبی یکسان هستیم. گذشته از این که آیا آموزه های اسلامی در مرحله کنونی قابلیت تفسیرهای "رهایی بخش" را دارند یا نه، بطور کلی سیاه و سپید کردن آموزه های دینی به این شکل در تاریخ اندیشه قابل پذیرش نیست. اما از این نکته که بگذریم، هر کس که قدری با فلسفه آشنایی داشته باشد میداند که هر فیلسوفی سرچشمه الهام برای نحله های مختلف فکری و گرایش های متفاوت سیاسی و ایدئولوژیک بوده است زیرا که امکان "تفسیر" متفاوت نوشته های او در دست افراد مختلف و گرایش های متفاوت وجود داشته است و همچنان دارد. برای نمونه نگاه کنید به فیلسوف بسیار بزرگی همچون هگل که سه جران و جنبش فلسفی اگزیستانسالیسم، فنومنولوژی و مارکسیسم راه به او میبرند . بجز این سه جنبش سیاسی عمده همچون کمونیسم، ناسیونال سوسیالیسم (نازیسم) و دمکراسی نسبتا رادیکال و نه صوری نیز باز در استدلال های خود از او بهره برده اند (مارکس با نقد فلسفه حق هگل، نازیستها با دستاویز کردن جنبه های دیگری از آموزه های او مبنی بر "خصلت ارگانیک دولت" و مفسرانی دیگر با تکیه روی رابطه فرد و اجتماع و نقش میانجی گرانه ی دولت در این میان به گرایشات دمکراتیک در نوشته های هگل اشاره کرده اند). در این باره چه باید گفت؟ ایا باید هگل را طرفدار کشتارهای نازیستها خواند؟ من شک دارم که فرد دارای عقل سلیم دستهای این فیلسوف بزرگ را آغشته به جنایات نازیستها بداند ولی مسلما گرایش غالب بین ما به سمت این خواهد بود که دو تفسیر دیگر را به روح هگل نزدیک بدانیم- تفسیرهای ترانسفورماتیو از هگل (کمونیسم) و تفسیرهای "محفوظ دارنده هسته دولت محوری" نزد هگل که دمکراسی را نزد او برجسته میکنند.
٣٣٣۴۷ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۹       

    از : روزبه روزبه

عنوان : هدفمندی چه شد؟
در اظهار نظرها به همه چیز پرداخته شده بجز همان موضوع مهمی که آقای قراگوزلو را به نوشتن مقاله یی حساس تشجیع کرده است و آن مساله تعدیل اقتصادی و نقش صندوق بین المللی پول است. تاکید جناب دکتر بر جنایتکار خواندن نظریه پردازان این صندوق بسیار رسا و گویاست. این عناصر برای قتل عام اقتصادی ملت ها و استفاده از ذخائر آنان نقشه کشیده و کثیف ترین برنامه های بازار آزاد را به دولت ها تحمیل کرده اند و در چنین شرایطی دفاع از شوم ترین برنامه شکست خورده اقتصادی فقط ازدلبستگان و شیفتگان سرمایه داری و دشمنان طبقه کارگر ساخته است. با پوزش از این که شهرت خودم را ننوشتم.
٣٣٣۴۶ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۹       

    از : مریم حاج سیدجوادی

عنوان : نوبل از آن شما باد
دوست عزیز با این نوبل گرفته ها ما را کشتی. مگه معیار دانش انسان ها آکادمی بورژوایی و کثیف نوبل است؟ مگر در این همه سال نوبل را در تمام رشته های مرتبط با علوم انسانی به یک متفکر چپ گرا دادند؟ مگر همین حضرات نوبل گرفته نبودند که با رهنمودهای مشعشع خود جهان را به جایی رساند هاند که یک ششم جمعیت آن گرسنه است؟ مگر همین نوبل گرفته ها نیستند که در صندوق بین المللی پول برای مردم مکزیک و ویتنام و آرژانتین ووووو اکنون ایران نقشه اقتصاد تعدیل شده کشیدند؟ کسی که الگوی مطلوبش کره جنوبی و چین و مالزی ست معلوم است که به برابری و آزادی انسان ها تا چه حد پای بند است. من آقای دکتر صفی نیا را نمی شناسم و اولین بار است که با ایشان و نظراتشان آشنا می شوم اما تا کنون ندیده بودم کسی تا این حد و با این سماجت از سرمایه داری دفاع کند حتی سرمایه داران نیز می گویند ما سوسیالیستیم. به شعار مخالفان جمهوری خواه اوباما توجه کنید. این چین شما که سنگ آن را به سینه می زنید یکی از بزرگترین دولت های ضد کارگری در جهان است اگر نمی دانید و نخوانده اید زحمت بکشید یک تک پا تا بندر شانگهای تشریف ببیرید تا ببنید انسان در حد یگ گاری سقوط کرده است. آیا شما برای اضافه تولید چین توضیحی دارید؟
یک سوال دیگر از آقای دکتر صفی نیا که امیدوارم آن را حمل بر جسارت و توهین نکند:
نظر شما در باره ی مقاله جناب دکتر قراگوزلو چیست؟ شما اصلن فراموش کردید به اصل مقاله وارد شوید. منظور من بطور مشخص این است که آیا شما با برنامه " هدفمند کردن یارانه ها " که از سوی دولت احمدی نژاد عملیاتی شده است و بازار را کاملن آزاد فرموده است موافقید؟ یعنی موافقید دیگه. تعارف را کنار بگذارید.
بگذارید من بی تعارف بگویم که شخصن از طرفداران پر و پا قرص دیدگاههای محمد قراگوزلو و انسان های آزاده یی مانند دکتر زرافشان هستم. فریبرز رئیس دانا را دوست دارم و آرزو می کنم که ۲ مرداد زود به زود تکرار شود تا بتوانم این عزیزان را در آرامگاه احمد شاملو ببینم. ببین دوست عزیز من یک دختر ایرانی هستم که علوم سیاسی خوانده ام و در خانواده ای نسبتن مرفه بزرگ شده ام اما یاد گرفته ام به انسان های کم نظیری مانند محمد قراگوزلو که از رفاه مادی گذشته و خودش را وقف زندگی بهتر زحمتکشان کردهاست احترا مخصوص بگذارم و صرف نظر از اینکه ایشان استاد من بوده و من کتاب هایش را همیشه با شوق فراوان خوانده ام اینقدر می فهمم که تا سرمایه داری هست فلاکت هم هست. ترکیه را به رخ ما نکشید. در ضمن نظرات جزمی شما تفاوت چندانی با رساله های اخوان الصفا و فتاوی طالبان ندارد.
٣٣٣۴۵ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۹       

    از : حمید محوی

عنوان : سوسیالیسم طرح از پیش ساخته شده ای نیست، و بستگی به روند مبارزات طبقاتی دارد
آقای صفی نیا، این بار واقعا مطلب بسیار جالبی مطرح کردید و برایم روشن شد که شما چندان هم بازی گوش نبوده اید. بله کاملا همین طور است که شما می گویید، باید به تجارب «سوسیالیسم» به عنوان مقولات تاریخی نگاه کرد و باید بین استالین و پلخانف تفاوت قائل شد، همان طور که باید بین استالین و تروتسکی تفاوت قائل شد.
مسئله اقتصاد دولتی نیست، موضوع قیمت کالاها و...هم نیست. بلکه مارکسیست ها از ارزش اضافی حرف می زنند. یعنی بخشی از کار کارگر که مستقیما می رود در جیب سرمایه دار. یعنی دزدی آشکار ولی قانونی شده.
ما می گوییم نظام سرمایه دار دشمن نوع بشر است. این موضوع را مشخصا لوسین سو فلیسوف ماتریالیست و کمونیست فرانسوی در طرح مفهوم «مرکزیت اجتماعی» تو ضیح می دهد. موضوع خیلی روشن است. در «روانکاوی و ماتریالیسم تاریخی» او به طور مشخص به چگونگی فاصله گرفتن انسان از طبیعت می پردازد و نشان می دهد که انسان دیگر در رابطه با طبیعت نیست بلکه در رابطه با آن چیز است که او «مرکزیت اجتماعی» می نامد. یعنی انسان تنها در رابطه با انباشت فرهنگی که پیش از او ساخته و پرداخته شده به انسان تبدیل می شود. (مقاله را می توانید از گاهنامه‍ی هنر و مبارزه درخواست کنید) بهیمیت نظام سرمایه داری در این جاست که بخش عظیمی از جامعه‍ی بشری را از این ذخیره دور ساخته و خصوصا در مناسبات تولیدی او را از خود بیگانه می سازد.
مسائل و مشکلاتی که شما از دیدگاه فنی در جهان سرمایه داری مطرح می کنید، برای ما نیز می تواند مطرح باشد ولی تعیین قیمت و این حرفها واقعا تنها می تواند از دیدگاه اقتصاد سرمایه داری مطرح باشد.
موضوع اصلی این است که تولید یک مقوله‍ی اجتماعی است ولی سود آن به جیب سرمایه دارها می رود. ما می خواهیم که اولا تولید بر اساس نیاز باشد و نه بر اساس سود بیشتر برای جهان قدرت های مالی. خصوصا در دوران ما که تولید به نفع قدرت مالی و بورس بازی واپس زده شده است.
شما از رقابت سرمایه داری به عنوان یک عنصر مفید یاد کرده اید. ولی آیا به ضایعاتی که این رقابت سرمایه داری در طبیعت دامن زده است آگاهی دارید؟ نیازی به توضیح بیشتر در این زمینه نمی بینم. من همیشه دیدن فیلم HOME را به دوستانم توصیه کرده ام. البته فاجعه ای که نمی بایست صورت بگیرد، صورت گرفته است، آزمایشان اتمی، به تنهایی، خسارات جبران ناپذیری به محیط زیست طبیعی وارد آورده اند و بهیمیت آمریکا و اروپای سرمایه دار تا جایی است که استفاده از بمب های اتمی تاکتیک را متعارف دانسته و آن را در جنگ های معاصر به کار بردند. ضایعات نسل برانداز اورانیوم رقیق شده البته جهانی بوده و هست و خواهد بود.
البته در استراتژی نوین آمریکا تفاوت سلاح اتمی و غیر اتمی کاملا برچیده شده است.
ولی لاز م به یادآوری می دانم که شکل و شمایل «دیکتاتوری پرولتاریا» به هیچ عنوان یک چیز از پیش تعیین شده نیست. و الگوهای تجربه شده به هیچ عنوان، همان طور که می دانیم، شاخص حتمی برای آینده نیست، این موضوعی است که به مبارزات طبقاتی در سطح چهانی بستگی خواهدداشت. ولی یک موضوع کاملا روشن است، برخی فکر می کنند که جامعه‍ی طبقاتی شنیع ترین نوع تروریسم است که متأسفانه به شکل روزمره عمل می کند و عده ای هم در پی طبیعی جلوه دادن آن هستند. با این وجود عده ای هم برای آینده ای بهتر مبارزه می کنند.
حالا شما هزارتا نظریه‍ی اولترا مدرن رو کنید، واقعیت این است که در کشوری مانند فرانسه تنها پنج درصد بچه مدرسه ای ها به آموزش هنری در چهار چوب آموزش عمومی دسترسی دارند، و این پنج در صد هم از فرزندان طبقه‍ی مرفه هستند. (آمار البته کمی قدیمی است ۱۹۹۵)

نکته‍ی آخر، این است که مفهوم «دیکتاتوری پرولتاریا» با چیزی که شما پیش از این نوشته اید متفاوت است، یعنی «سرمایه داری دولتی» یعنی همان چیزی که اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بود.
با سپاس از خوانش شما و همگی
٣٣٣۴۴ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست