یکی از قطعات به یادماندنی فرهاد «کودکانه» است که به نام «بوی عیدی» شناختهتر شده است.
یکی از کارهای هنر، دادن حس شخصیت به سرزمینی خاص است؛ چه در دورهای کوتاه از زمان، چه بیزمانی. از کارهای هنرمندان در دورههای گوناگون میتوان احساس و چگونگی دید هنرمند به جامعه در آن برهه از زمان را دید، حال این به جایگاه هنر یا آن هنرمند در چرخه اقتصادی و فرهنگی آن زمان در آن کشور بستگی دارد؛ اینکه هنرمند هنگامی که به بازدهی هنری میرسد، از چه طبقه مالی یا فرهنگی برخاسته تا برای مخاطبانش روایتگر صرف از حالش باشد یا بیانگر امیدها و خواستهایش با ابزار هنر.
در دهههای ٤٠ و ٥٠ خورشیدی با فراگیرشدن روند مدرنیته در شهرهای بزرگ ایران المانهای فرهنگ و مدرنیته بهگونه یکسان فراگیر نشد و چهره شهرهای بزرگ ایران بهسوی چهره شهرهای بزرگ کشورهای مدرن جهان میرفت بدون داشتن دیگر امکانات آن کشورها مانند روزنامههای آزاد یا دیگر ملزومات اینچنینی جهان مدرن.
در همان دههها، این خلأ با آوازهایی اعتراضی که جرقه آن در دوران مشروطه زده شده بود، پر شد اما این بار نه به سبک و سیاق موسیقی سنتی ایران، بلکه به سبک و سیاق موسیقی راک و پاپ غربی.
خود فرهاد نخستین ترانهسرای اعتراضی و غیرعاشقانه را عارف قزوینی میدانست و این ادامه راه عارف از دیدگاه او بود، اما به شیوه موسیقایی دیگر. این روند، او را به خوانندهای بدل کرد که شاید از او بتوان بهعنوان جدیترین و برجستهترین آوازخوان اعتراضی قبل از انقلاب نام برد.
پیش از انقلاب، فرهاد صدایی خشدار و قدرتمند داشت اما صدای او پس از انقلاب بسیار افت کرده و از قدرتش بسیار کاسته شده بود، اما صدای او از دید موسیقایی چه پیش و پس از انقلاب، همچنان بسیار کوک و دقیق بود. او با بازخوانی ترانههای انگلیسی و چند ترانه به زبانهای دیگر، کار حرفهای خود را در گروه «بلککتز» آغاز کرد که در این میان، توانایی بازخوانی او از کارهای ری چارلز، حکایت از این دقت، توانایی صدا و گوش خوب موسیقایی او دارد.
در فیلم موزیکال آمریکایی «بانوی زیبای من»، برای خواندن ترانهای که ترجمه شده بود با نام «اگه یه جو شانس داشتیم»، توسط مدیر دوبلاژ آن فیلم - علی کسمایی- دعوت به همکاری شد که این کار نخستین ترانهای است که فرهاد به زبان فارسی میخواند.
اما نخستین ترانهاش که دیگران نخوانده بودند و کار برای خود او نوشته شده بود، با عنوان «مرد تنها» را بهنوعی میتوان نخستین ترانه جدی او در زبان فارسی دانست که به اصرار اسفندیار منفردزاده برای ترانهای در موسیقی فیلم «رضا موتوری» ساخته مسعود کیمیایی تهیه شد و پس از آن فرهاد به آوازخواندن به زبان فارسی علاقهمند شده و جریانی در موسیقی پاپ ایران با صدای فرهاد مهراد، موسیقی اسفندیار منفردزاده و ترانهسراهایی نهچندان پرتعداد آغاز میشود که تقریبا موسیقی اعتراضی در ایران را پیش میبرند و بیشتر خواستههای آنان در راستای اهدافی چپگرایانه و برابریخواه است که بهگونهای میتوان گفت ترانههای آنها آینه دِق گذاشتن در جای خالی کتابهای مارکس در کتابخانهها بود.
ملودی قطعات فرهاد در پیش از انقلاب که تقریبا تمام آنها را اسفندیار منفردزاده ساخته مانند آهنگسازی یونانی که منفردزاده در برخی کارهایش از او تأثیر فراوان گرفته یعنی «میکیس تئودوراکیس» (البته ممکن است علاقه منفردزاده به حضور رنگوبویی تئودوراکیسی در کارهایش به دلیل همقطاری سیاسی آنها با یکدیگر نیز باشد؛ یک ملودی زیبا و میانگونه که در راستای اهداف زندگی و فیزیک است و بس) بسیار فونیک و در حافظه خوب ماندگار میشود. از اینرو ملودی به همراه شعر بسیار پررنگ در ذهن میماند. ترانههایی که او آنها را خوانده، به دلیل جدیتربودن نسبت به بسیاری از دیگر آثار همدوره خود، تاکنون ماندگار شده و زمزمه میشود.
بسیاری از رویدادهای اجتماعی - سیاسی که در دوره پهلوی دوم در ایران اتفاق میافتاده پیوسته در آوازهای فرهاد حضور دارد. داشتن گرایشهای سیاسی و اجتماعی نزدیک به یکدیگر در او و همکارانش در مقام آهنگساز و ترانهسرا، او را به سوی بودن صدایی میبرد از گندیدن در انتظار عصر چهارشنبه و فراتر از آن، در جایی استفاده مستقیم از نامها برای نمونه نام جمعه. «جمعه» برای نامگذاری ترانهای اعتراضی که برای رویدادی در روز جمعه ١٩ بهمن سال ١٣٤٩ در سیاهکل ساخته شده بود، به کار رفت اما دیگر ترانههای او که به این وضوح نیستند، آشکارا کنایهای بر رویدادهایی در زمانهای گوناگونِ تاریخ است، چه در زمان پهلویها، چه پیش از آنکه از آن جمله میتوان به گنجشکک اشیمشی اشاره کرد.
تأثیر آنچه فرهاد و همقطارانش با آن به زندگی خود و همفکرانشان اعتراض داشتند را میتوان در ناامیدی و ویرانی امیدها و باورهایشان نسبت به آنچه میخواستند، در ترانهای مانند «مسخ» که به نام آینهها هم مشهور است، با ترانهای از اردلان سرفراز یا «سقف» که بهگونهای ترانهای عاشقانه است اما یادآورِ آهی است برای رسیدن به کمترین نیازهای انسان، شنید. در این ترانهها میتوان بهگونهای دیدِ ذهنیای که برای این افراد پیش میآید از روندی عینی که در دیگر ترانهها به آنها اعتراض داشتند را شنید.
در میان ترانههای خواندهشده از او «کودکانه» که به نام «بوی عیدی» شناختهتر شده است، رنگوبویی جدا نسبت به کارهای دیگر او دارد. این ترانه امیدوارانه و پر از نوستالژیهای خود او و همنسلهای فرهاد است.1
«کودکانه»، یادماندهها...
به سنت روزهای آخر سال داشتم دفتر و پوشههای قدیمی را «خانهتکانی» میکردم! که برخوردم به این بریده روزنامه. رنگ رخسارش خبر از گذشت زمان میداد. یادم نیست کدام روزنامه بود و دقیقا مربوط به چه روز و سال است. شاید یکی از سالهای نیمه ی پنجاه در ایران و احتمالا روزنامه ی کیهان آن دوران. دو خبر در این بریده از آن روزنامه آمده است. یکی:«منفردزاده برای «سوسن» آهنگ میسازد» و با این توضیح که: «اسفندیار منفردزاده، برای «سوسن» خوانندهای که با ترانه «نمیشه» گل کرد و بعد هم به خواننده «کوچه و بازار» معروف شد، آهنگ ساخته است. این ترانه هنوز اسم ندارد اما شعر آنرا «فرهاد شیبانی» سروده است. منفردزاده علت همکاری با «سوسن» را کنار گذاشتن او از طرف دیگران ذکر کرد.»
خبر دیگر که همراه با عکسی از «فرهاد» و «اسفندیار منفردزاده» است حاکی از انتشار کار جدیدی از این مثلث هنری [قنبری، فرهاد و منفردزاده] است. پیش از این، ترانهی «مرد تنها»، اولین کار مشترک از این گروه را شنیده بودیم. با صدای بیصدا، اولین ترانه ی «فرهاد مهراد»، نخستین تجربه ی ترانه ی آزاد «شهیار قنبری»، و اولین ترانه در سینمای ایران که آن را آرتیست فیلم لب نمیزد و بر روی صحنههای از فیلم پخش میشد و مبتکر و بدعتگذار آن «اسفندیار منفردزاده» بود.
این ترانه که دومین همکاری این جمع با هم است اما، «کودکانه» نام دارد و خبر، مربوط به دو هفته پیش از پخش و به بازار آمدن آن. در پایان خبر، شعر ترانه هم چاپ شده. شعری که بعضی از سطرهایش در اجرا تغییر کرد و یک بند هم به پایان آن اضافه شد. «شهیار قنبری» سالها بعد وقتی گزیدهی ترانههایش را در مجموعه ی «دریا در من» بهچاپ رساند در پانویس این ترانه نوشت:
«پس از ترانهی «مرد تنها»، این دومین تجربهی ترانهی آزاد است. آزاد از قید و بندها و کلیشهها. «کودکانه»، هنوز هم جانانه است. با «کودکانه» به «کوچهی حمید» «کلانتریسوار» پرتاب میشوم. به «کافهی باستانی». «بهشتِ تهران». «امامزاده غیبی»، که پارکینگ ادارهی راهنمایی ـ رانندگی شد. با «کودکانه»، فوتبال تیغی میزنم. برای بچهها سبیل میگذارم و «چارلی» میشوم. با «کودکانه»، در حسرت یک دوچرخه میسوزم.» [دریا در من، گزینه ی ترانههای شهیار قنبری، نشر نکیسا (آمریکا)، چاپ اول ۱۹۹۵، ص. ۶۳]
در نمونهی چاپ شدهی این ترانه در آن مجموعه از گزینهها اما یک خط دیگر از شعر هم تغییر کرد. «فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه» که به «فکر قاشق زدن دختر ناز چشم سیاه» تغییر یافته است و با این توضیح از شاعر که: «فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه» را دیگر دوست نمیدارم.» [صدای شاعر ـ گزینهی مجموعه ی درخت بیزمین ـ دفتر دوم ـ کودکانه]
«شهیار قنبری» این سروده را نیز با صدای خود دکلمه کرده است. در نمونه ی دکلمه شده ی این شعر که با صدای شاعر یک تغییر دیگر هم انجام شده است. «عطر خوبِ نذری» که شده «بوی تُنگ ماهی».
ترانه ی «کودکانه» را اما من که راوی حکایت باقی باشم همیشه و بسیار دوست داشتهام. شاهدش همین بریده روزنامه که سی و چهار پنج سالی است با من است و تا اینجای غربت و پرتافتادگی آمده است.
متن این خبر را به انشا و سبک املای کلمات ـ همانطوری که در روزنامه آمده ـ بازنویسی میکنم که قابل خواندن باشد. و شعر ترانه را با تغییرات آن، که در [کروشه] گذاشتهام.2
اسفندیار منفردزاده سازنده موزیک متن فیلمهای ایرانی پس از دو سال با دو یار دیرینهاش «فرهاد» و «شهیار قنبری» فعالیت را شروع کرده است. حاصل کار این سه که تا دو هفته دیگر روانهی بازار میشود، ترانهایست با عنوان «کودکانه» که فرهاد آنرا میخواند و شهیار قنبری شعرش را گفته است. موزیک آن هم از اسفندیار است. چند سال پیش این سه با همکاری هم توانستند سبکی نو در موسیقی روز بوجود آورند و بهمین دلیل همکاری دو بارهشان احتمالا میتواند در بازار ترانههای خستهکننده تحرکی بوجود آورد. در آخرین و تازهترین کار قنبری، منفردزاده و فرهاد غمی از گذشته احساس میشود. گفتنی است که «گنجشکک اشیمشی» ساخته منفردزاده با صدای فرهاد توانست رکورد فروش تازهای از خود بجای بگذارد.
***
بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی، وسط سفرهی نو
بوی خوب نعنا ترخون سر پیچ کوچهها
[بوی یاس جانماز ترمه ی مادر بزرگ]
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخوردهی لای کتاب
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
فکر قاشق زدن یک دختر چادر سیاه
[فکر قاشق زدن دختر ناز چشم سیاه]
شوق یک خیز بلند از روی بُتههای نور
برق کفش جفت شده تو گنجهها
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
بازی الک دولک تو کوچهها
[عشق یک ستاره ساختن با دولک]
ترس ناتموم گذاشتن جریمههای عید مدرسه
بوی یک لاله عباسی که خشک شده لای کتاب
[بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب]
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
[بوی باغچه، بوی حوض، عطر خوب نذری
شبِ جمعه، پی فانوس، توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی، هوس یه آبتنی
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم]