یادمان
سیما صاحبی, همسر محمدجعفر پوینده
•
سیما صاحبی همسر محمدجعفر پوینده پیام صوتی به مراسم "یادمان دادخواهانهی بیستمین سالگرد قتل سیاسی محمد مختاری و محمدجعفر پوینده" فرستاد. این مراسم روز ۲۹ آبان برگزار شد. متن از روی فایل صوتی پیاده شده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۲ آذر ۱٣۹۷ -
٣ دسامبر ۲۰۱٨
من پیامم را به مناسبت بیستمین سالگرد قتلهای پاییز هفتاد و هفت با شعری از شاعر سوری، نزار قبانی آغاز میکنم:
مینویسم تا اشیاء را منفجر کنم
نوشتن انفجار است
مینویسم تا روشنایی را بر تاریکی چیره کنم
مینویسم تا خوشههای گندم بخوانند
تا درختان بخوانند
مینویسم تا گل سرخ مرا بفهمد
تا ستاره و پرنده مرا بفهمند
مینویسم تا دنیا را از دندانهای هلاکو و از دیوانگی اوباشان رهایی بخشم
مینویسم تا واژه را از تفتیش، از بو کشیدن سگها و تیغ سانسور برهانم
بیست سال پیش سراسر سرزمین ما را سایهی مرگ فراگرفته بود. بیست سال پیش در هر گوشه و کنار دیار ما، هر هفته، روشنفکر، اهل قلم و یا دگراندیشی به قتل میرسید و دیگر روشنفکران و قلم به دستان در اوج اضطراب و ترس در انتظار بودند تا قرعهی مرگ به نامشان بیفتد. ملت ما در حرکتی بیسابقه به دفاع از روشنفکران و دگراندیشان برآمدند و در برابر حکومتی ایستادند که کمر به کشتار زنجیرهای و خوفانگیز روشنفکران و نویسندگان این مرزوبوم بسته بود و تازه این حقیقت برملا شد که عمق فاجعه وسیعتر از آنچه بود که انتظارش میرفت. در آن روزهای سیاه خزان ۱۳۷۷، دو عضو فعال کانون نویسندگان در اوج شکوفایی اندیشههایشان به قتل میرسند. دژخیمان مرگ نه پیکر این دو عزیز بلکه اندیشههایشان را نشانه گرفته بودند. این اهریمنان جهل تصور میکردند با کشتن این دو نویسنده و متفکر خواهند توانست اندیشههایشان را در نطفه خفه کنند. تحقق اندیشه ی تکثرگرایی و دموکراسی در میان اعضای کانون نویسندگان، دفاع از آزادی بیان و اندیشه بدون هیچ حد و حصر و استثناء و تلاش برای راهاندازی مجدد کانون نویسندگان ایران به عنوان نهادی مستقل، اندیشههایی بودند که پیامآوران مرگ و نیستی را تاب برنمیداشت. مختاری و پوینده و پیش از آنان سعیدی سیرجانی و میرعلایی و غفار حسینی خود نیک میدانستند که باید بهای برداشتن زنجیرهای جهل را از دست و پای بشریت بپردازند. آنها نیک میدانستند که ژرفاندیشی و آزادی بیان و اندیشه در کشورهایی چون ما بهای سنگینی دارد و گاه به کلفتی طنابیست که بر گردنشان میآویزند تا صدایشان را برای همیشه در گلو خفه کنند، ولی مگر میتوان صدای نویسنده را که همانا آثار اوست در گلو خفه کرد؟ صدای مختاری و پوینده که در آثارشان تبلور مییابند از نسلی به نسل دیگر خواهد رسید. صداهایی برای دعوت به اندیشیدن، صداهایی برای دعوت به حفظ حرمت انسان. بیست سال از این جنایات فجیع میگذرد ولی میبینیم که صدای این عزیزان نه تنها خاموش نشده بلکه نسل جوان ما همچنان تشنهی فراگیری اندیشههای این عزیزانند. تمرین مدارا که من آن را به تمرین دموکراسی تعبیر میکنم و نیز گذر از شبان-رمگی، یعنی گذر از این اندیشه که فردی برای ملتی تصمیم گیرد و دیگران رمهوار این تصمیم را به اجرا درآورند، دفاع از آزادی بیان و عقیده بدون هیچ حد و حصر و استثناء و اینکه هیچکس به خاطر بیان عقیدهاش نباید کشته شود و در آخر مبارزه برای تحقق آزادیهای مدنی در جامعه، بخشهایی از اندیشههای این دو روشنفکر عزیز بودند که امروز تبلورش را یازده سال بعد در حرکتهای اعتراضی سال هشتاد و هشت و نوزده سال بعد در حرکتهای اعتراضی دی ماه نود و شش میبینیم و اینها نشان از آن دارد که صدای آنها و اندیشههایشان همچنان زنده است و مردم را در فریادهای اعتراضیشان همراهی میکند. من امروز پس از بیست سال بر این نکته باور دارم که دادخواهی ما خانوادههای پوینده و مختاری مسیری دیگر را در این بیست سال طی میکند و آن تلاش ما خانوادهها برای حفظ اندیشههای این دو عزیز بزرگوار است. تلاش ما برای رساندن اندیشههای مترقی آنان به نسلهای بعد. به نظر من این گام بزرگی در دادخواهی است و چه بسا بسیار دشوارتر از دادخواهی حقوقی و قضایی. من امروز پس از بیست سال اعلام میکنم که راه خویش را در راستای حفظ و گسترش اندیشههای همسرم، اندیشه-هایی که به خاطرش جان عزیز و پربهایش را داد، ادامه خواهم داد.
منبع : کانون نویسندگان ایران
|