سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نگاهی به شعار رضاشاه روحت شاد
چرا نام رضا شاه از پستوی تاریخ سر برون کرد


عیسی پهلوان


• توجه به کوروش هخامنشی و ستایش او از سوی بخشی از مردم و اینک تجلیل از رضا شاه در شعارها ضمن نفی کوشش های ملایان و اسلامگرایان جهان وطن- بعضا دروغین- می تواند به نوعی نشانگر تلاش حتی ناخودآگاه فردی وجمعی مردم برای بازسازی هویتی باشد که به زعم آنان با یورش لجام گسیخته ملایان و مداحان و حزب موتلفه و بسیج و سپاه آسیب جدی دیده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱ مهر ۱٣۹۷ -  ۲٣ سپتامبر ۲۰۱٨


„دریغا سرزمین نگونبختی که از به یاد آوردن خود نیز بیمناک است. آنجا که آه و ناله ها و فریادهای آسمان شکن را گوش شنوایی نیست، آنجا که اندوه جانکاه چیزی است همه یاب، و عمر نیک مردان، کوتاه تر از عمر گلی ست که به کلاه می زنند."
(شکسپیر، نمایشنامه مکبث)


نزدیک به ۴۰ سال از سرنگونی سلطنت پهلوی و از روزهایی که مجسمه های رضاشاه بنیانگذار این نظام در تهران و دیگر شهرهای ایران جای کن شد و همه ی خیابان ها و میدان هایی که به نام او بود تغییر نام یافت، می گذرد. در این ۴ دهه گسترده ترین تبلیغات علیه او دوران سلطنت استبدادیش از سوی نهادهای جمهوری اسلامی صورت پذیرفت و آن بخش از کارهای او که گمان می رفت وجه مثبتی داشته است با سکوت آگاهانه حکومت جدید و یا با وارونه سازی همراه شد.
بی تردید به فکر کسی نمی رسید که ممکن باشد زمانی نام و یاد او در سراسر کشور و در شعارهای اعتراضی مردم بجان آمده در تظاهرات شهر های گوناگون علیه حکومت اسلامی با گستردگی و ستایش مطرح گردد. اگر چه اهل سیاست در ایران همواره با پدیده های ریز و درشت پیش بینی نشده روبرو می شوند اما شماری از آنها شگفتی بیشتری با خود همراه دارند. در دوره ی انقلاب سال ۵۷ هم با پدیده هایی این چنین روبرو بودیم. از جمله از رهبر شدن آیت الله خمینی در یک فاصله زمانی کوتاه، ادعای دیدن عکس او در کره ی ماه از سوی میلیونها ایرانی و لقب امام برای مرجعی که کمترین طرفدار را در میان مرجع های تقلید شیعه داشت، می توان نام برد.
بحران ژرفی که کشور ایران را در ماه های گذشته درنوردیده و اعتراض ها و اعتصاب ها و تظاهرات گسترده قشرهای گوناگون اجتماعی که قیام و خیزش دی ماه در ۹۰ شهر، مهمترین آنهاست را سبب شده، خواسته ها و شعارهای پرشماری با خود بهمراه داشته است. بخشی از این شعارها را من در یکی از نوشته های پیشینم دسته بندی کردم. شعار رضاشاه روحت شاد، یکی از این شعارهاست که به تکرار در حرکت های اعتراضی توده های مردم به گوش رسیده است. بر وفق داده ها، این شعار برای نخستین بار از سوی مردم معترض مشهد و در برابر مسجد گوهرشاد یعنی همان جایی که رضا شاه به نیروهای نظامی دستور داده بود به مردم معترض و ملایان مشهد حمله کنند، سر داده شد و با شتاب به شعاری فراگیر در شهرهای گوناگون بدل گشت. این رویداد خود یک شوخی تاریخی است که در مکانی که همواره از سوی حکومت اسلامی به عنوان یکی از جایگاه هایی که نشانه ی جنایت پیشگی رضاشاه تبلیغ شده است چنین پدیده ای روی می دهد. پدیده دیگری که در همین زمینه جلب نظر کرد، تظاهرات هزاران نفر در برابر آرامگاه ویران شده رضاشاه در شهر ری پس از پیدا شدن ظاهرا تصادفی جسد مومیایی شده او بود. رویدادی که بصورت یک خبر جنجالی روزها نقل محافل و روزنامه ها و فضای مجازی بود. آرامگاه فردی که با سردستگی خلخالی و با سرو صدا و جنجال بسیار در نخستین ماه های بر سرکارآمدن رژیم اسلامی با خاک یکسان شده بود، پس از چهار دهه شاهد تظاهرات سپاس مندانه ای می شود که روحت شاد را باخود بهمراه دارد.

تاکنون درباره ی این شعار تحلیل های گونه گونی مطرح شده و این نشانگر آنست که سردادن این شعار از سوی بخشی از تظاهرکنندگان، دور ازانتظار اهل سیاست و تحلیل گران مسائل ایران بوده است. شاید شعار رضاشاه روحت شاد در کنار مرگ بر خامنه ای و مرگ بر دیکتاتور و آقا خدایی می کند، ملت گدایی می کند از جمله مهمترین شعارهای سیاسی طرح شده از سوی ده هاهزار ایرانی معترض در چند ماه گذشته در ایران بوده است. جالب آنست که در هیچیک از شهرها و تظاهرات اعتراضی شعاری به نام و به سود محمدرضا شاه که از نظر زمانی به جمهوری اسلامی نزدیکتر است و این نظام جانشین بلاواسطه ی اوست به گوش نرسیده است و شعار به سود نظام سلطنتی هم جزدر موردهای بسیار استثنایی بکار نرفته است. افرادی چون حسین راغفر در راستای دفاع از نظام ولایت فقیه و استبداد دینی با انتقاد از مردم معترض و توهین به آنها، بسامد این شعارها را یکسان می گیرند، و سلطنت طلبان آنرا نشانگر خواست مردم بر بازگشت نهاد سلطنت می انگارند اما واقعیت ها نشانگر کاربرد تقریبا هیچ دو شعار یادشده در قیاس با شعار رضا شاه روحت شاد است. آیا در روند رویدادهای آینده و گسترش احتمالی دامنه ی اعتراض ها و مبارزات مردمی، در شعارها دگرگونی هایی پدید می آید یا نه، باید در انتظار آینده ماند. در آغاز انقلاب در سال ۵۷ بطور عمده شعار مرگ بر شاه بگوش می رسید و شعار سرنگونی حکومت سلطنتی اندک بود. روند شتابان انقلاب اما به دگرگونی شعارها و سرنگونی نظام سلطنتی که یکی از کهن ترین نظام های سیاسی جهان بود منجر شد.


ذهن اسطوره پرور ایرانی با استفاده از دوگانه های خیر و شر و سیاه و سپید و روشن و تاریک و... بویژه در بن بست ها و بحران ها بیش از پیش فعال می شود و به طرح شعارها و راهکارهایی که عنصر نیرومند خیال در آن نقشی اساسی ایفا می کند، می پردازد. خرد به اسطوره بدل می شود و آدمی با فراخوانش گذشته و گم شدن اکنون در آن، از زمانه ی سخت و دشوار ناامیدکننده ی کنون، به گذشته ی مه آلوده و خیالی خوب و زیبای سپری شده که عنصرهای ناخوشایند و زشت پدیده ها در آن حذف شده اند، گام می نهد و برساختی نو از گذشته طرح می کند. هومر داستان سرای بزرگ یونان باستان در کتاب اودیسه اش شاید برای نخستین بار این وجه از نگرش اسطوره ای را در برخورد اودیسه آن قهرمان پیروزمند جنگ، با پاره ای از رویدادها نشان داد. انقلاب سال ۵۷ ایران هم از این نگاه اسطوره ساز بی بهره نبود، آنگونه که آیت الله خمینی دریک فاصله ی زمانی بسیار کوتاه چند ماهه در شعارهای فراگیر و سراسری مردم، نایب امام دوازدهم شیعیان و مظهر عدل و دادگری و شاه نجف و امام امت و نجات بخش بزرگ، می شود:
نایب امام ما کیه؟ خمینیه، خمینیه
مظهر عدل ما کیه؟ خمینیه، خمینیه
زنده بادشاه، کدوم شاه، شاه نجف خمینی
بازرگان، بازرگان، منتخب امامی.
شعار، خدا، شاه میهن که از شعارهای مورد علاقه سلطنت پهلوی بود از سوی ملایان و مردم معترض با شعار خدا، قرآن، خمینی جایگزین می شود و هزاران انسانی که باور داشتند عکس خمینی را در کره ی ماه دیده اند شعار می دادند
به کوری چشم شاه ، عکس آقا تو ماهه.
باید اندیشید که در ذهن این آدمیان، آنکه عکسش در کره ماه نقش می بندد در این کره ی خاکی چه نقش شگفت و بهینه و دوران سازی می تواند بازی کند.   

افزون بر این، بی تردید عوامل بیرونی و دست های آشکار و پنهان قدرت های جهانی هم به نوبه خود با شناخت از ویژگی های این چنینی ایرانیان نقشی البته جانبی در روند رویدادها بازی می کنند. دست هایی که به یک مرجع منزوی و تبعیدی، در مهم ترین پایتخت اروپایی امکان سکونت و تبلیغ و آوازه گری می دهند و همه ی رسانه های گروهی به نوعی تبلیغ گر سیاست های او و پاریس و نوفل لوشاتو مرکز ستاد فرماندهی انقلاب اسلامی اش می شوند.
با تغییر نظام سلطنتی و برسر کار آمدن آیت الله خمینی و یارانش، در تبلیغات و شعارها، خمینی به رهبر شیعیان جهان و رهبر مسلمانان جهان - با آنکه شیعه دوازده امامی تنها ده درصد از مسلمانان را تشکیل می دهد و بسیاری از اهل سنت شیعه را فرقه ای غیراسلامی و کافر می دانند- و رهبر مستضعفان جهان ارتقا می یابد. ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی شکل قانونی بخود می گیرد و خمینی جانشین پیامبر اسلام شمرده می شود. در ذهن های اسطوره ساز کیخسروی فرهمند دادگر دیگری و این بار با عبا و عمامه سر بر آورده است تا همراه با یارانش، ایران را در عدل و داد و آبادانی و رفاه و آزادی و شادی و خوشبختی غرقه سازد. واقعیت های زندگی در ۴ دهه ی دوره حکومت اسلامی نشان داد که زهی خیال باطل و آرزوهای برباد رفته.
با پاگرفتن جمهوری اسلامی، حکومتگران جدید برای زدودن همه ی عنصرهای مدرنی که از اواخر دوره ی قاجار و انقلاب مشروطه و در دوره ی حکومت پهلوی ها در ایران شکل گرفته بود کوشش همه سویه ای زیر نام اسلامی کردن ایران و بازگشت به صدر اسلام آغازیدند. برساخته های پان اسلامیسم و وحدت امت اسلامی در نظام جدید در برابر ایران گرایی و باستان گرایی و ملی گرایی دوره ی رضا شاه به شدت تبلیغ و امت اسلامی و اسلامگرایی وشیعه گری جایگزین ملی گرایی و ایران گرایی شد. رضاشاه و گروه تکنوکراتهای همراهش در ادامه حرکت مدرن سازی اداری مشروطه، شالوده ریزی دستگاه دادگستری و آموزشی جدید را پی گرفتند و روحانیت را از این دو عرصه ی اساسی محروم کردند. مدرسه جای مکتب خانه را گرفت و دانشگاه در برابر حوزه علمیه قد علم کرد و دادگاه عرفی جانشین دادگاه شرع شد و در دادگستری به سبک اروپا وکیل و قاضی پدیدار گشت و قانون عرفی تا حدود زیادی جایگزین احکام شرع شد و ملایان کاملن از امر قضاوت محروم شدند. اوقاف که یکی از منابع نفوذ و قدرت ملایان بود از آنان گرفته شد و زیرنظر حکومت قرار گرفت و روحانیت را از یک منبع مالی نیرومند بی بهره ساخت . فشارهای حکومت رضاشاه سبب شد آیت الله حسین قمی مرجع تقلید شیعه از ایران به عراق فراری شود. مخالفت رضا شاه با روحانیت در تاریخ ایران کم سابقه بود و او در این گستره نادرشاه افشار را هم گام ها پشت سر نهاده بود. ضدیت او با روحانیت، دشمنی آنان را درپی داشت و در همه ی دوران حکومت پهلوی بخشی از ملایان از او نفرت داشتند. نفرتی که آیت الله خمینی بارها بر آن تاکید ورزیده بود و در ویران کردن آرامگاهش آنرا بخوبی نشان داد.
رفع اجباری حجاب از جمله کارهایی بود که ملایان به هیچ وجه آنرا بر نمی تافتند، مساله ی حجاب اجباری در جمهوری اسلامی یکی از مهمترین چالش های این نظام با میلیون ها زن ایرانی شده است که با حجاب اجباری مخالفند و با همه توان شان و شجاعانه با آن مبارزه می کنند، حتی آمارهای حکومتی نشان می دهد که هفتاد درصد زنان ایرانی با حجاب اجباری مخالفند و بسیاری از آنان کوشیده اند حجاب رسمی را حتی به بهای بازجویی و دستگیری و شلاق و جریمه رعایت نکنند، آمارهای دقیق و چگونگی این کشاکش را در مقاله دیگری آورده ام. بی تردید رضاشاه به عنوان کسی که که حتی به اجبار برای رفع حجاب اقدام کرد، جایگاهی مثبت و مدرن در میان انبوهی از زنان مخالف حجاب پیدا می کند. اگر چه دیگر اقدام های حکومت رضا شاه مانند تشکیل ارتش مدرن و شهربانی و دستگاه بورکراتیک دولتی جدید و ساختن راه آهن و جاده و کارگاه های صنعتی و ایجاد اداره ثبت احوال و شناسنامه دار کردن مردم، مخالفت چندانی را از سوی روحانیت برنمی انگیخت اما مدرنیزاسیون آمرانه و از بالا و با مشت آهنین و پرشتاب و شیوه استبدادی اداره کشور، واکنش های ناخشنودانه ی بسیاری از نیروهای اجتماعی و بویژه سنت گرایان و از جمله ملایان را در مجموع برمی انگیخت. مخالفتی که در میان قشرها سنتگرا و بویژه روحانیت بازتولید می شد و می توان گفت که آیت الله خمینی با طرح حکومت اسلامی در دهه ی ۴۰ همه ی این نیروها را به نوعی نمایندگی می کرد، شکلی از حکومت که با وجه سکولار و غیردینی حکومتی که رضاشاه با یاری بخشی از اهل سیاست مخالف مشروعه دوران مشروطه مانند تقی زاده، فروغی، حکمت، تیمورتاش، داور، شادمان و پیرنیا شالوده ریزی کرده بود، کاملن مخالف بود. افزون بر این، شیوه استبدادی فرمانروایی رضاشاه که با سرکوب همه ی نیروهای مترقی که طرفدار مشروطه و اجرای قانون اساسی و خواهان برقراری دمکراسی و عدالت در ایران بودند همراه بود، نیروهای آزادی خواه و عدالت جو را از منظری مدرن رویاروی حکومت خودکامه رضا شاه قرار می داد.
از ویژگی های مهم جمهوری اسلامی، پان اسلامیسم و شیعه گری فرامرزی و نادیده گرفتن تاریخ و فرهنگ دیرپای ایرانی و نفی و توهین به آن بوده است، یورش به هویت تاریخی و فرهنگی ایران که در درازای سده ها در وجدان گروهی ایرانیان شکل پذیرفته است و تاکید بر عنصرهای اسلامی و عربی و تلاش برای جایگزین کردن آن از سوی جمهوری اسلامی و مخالفت ملایان و متحدان فدائیان اسلامی و موتلفه ای آنها، حتی با دیرپاترین سنتهای ایرانی همچون جشن چهارشنبه سوری، شب یلدا، جشن مهرگان و جشن و آئین نوروزی، سبب ساز نگرانی میلیونها ایرانی از تضعیف و یا از دست دادن این هویت فردی و گروهی شده است. توجه به کوروش هخامنشی و ستایش او از سوی بخشی از مردم و اینک تجلیل از رضا شاه در شعارها ضمن نفی کوشش های ملایان و اسلامگرایان جهان وطن- بعضا دروغین- می تواند به نوعی نشانگر تلاش حتی ناخودآگاه فردی وجمعی مردم برای بازسازی هویتی باشد که به زعم آنان با یورش لجام گسیخته ملایان و مداحان و حزب موتلفه و بسیج و سپاه آسیب جدی دیده است.

حکومت خمینی و روحانیون شیعه که با وعده عدل علی، عدالت و برابری و آزادی و نور و رحمت به میلیونها نفر از مردم متوهم همراه بود و از ملایان در تاریخ معاصر ایران چهره ای رزمجو و ورجاوند و خیرخواه و مردم دوست می ساخت، در گذر زمان با کاربست شریعت و دستگاه دادگستری اسلامی و حجاب اجباری و شلاق و قطع دست و سنگسار و سرکوب همه ی نیروهای مخالف و دگراندیش و فساد و دزدی و رشوه خواری و اعتیاد و فحشای کم سابقه در تاریخ ایران و استبداد دینی و ولایت مطلقه و بازگذاشتن دست امام جمعه ها و سپاه و بسیج در امر سیاست و اقتصاد و فرهنگ و مخالفت با فرهنگ و هنر ایرانی و مدرن، کشتی همه ی توهم ها و وعده ها و شعارها را به گل نشاند و بت منفور و زشتی که روحانیون و وابستگانشان در چهار دهه ی جمهوری اسلامی از رضاشاه ساخته بودند گویا با یک دگردیسی اساسی در ذهن بسیاری از مردم جایگزین روحانیت نجات بخش و فرهیخته ی تبلیغ شده ازسوی حکومت اسلامی که دروغین از آب درآمد، شد. شعار های، درود بر خمینی بت شکن، و خمینی بت شکن خدا نگهدار تو، از شعارهای فراگیر دوره ی انقلاب بود، گویا روند رویدادها و دگرگونی برداشت توده ها و قیاس گذشته با حال، سبب جابجایی جایگاه بتان شده است. نکته ای که افراد طرفدار حکومت اسلامی مانند یوسف اباذری با نعل وارونه زدن ها و در دفاع از عملکرد نظام سراپا سرکوب و فساد، آنرا دگرگونه ارائه می دهند. هنگامی که همه ی گروه ها وسازمان ها و حزب ها و افراد مدرن از چپ و میانه و لیبرال و سکولار طرفدار جدایی دین از حکومت تا حد نابودی سرکوب می شوند و هیچگونه بررسی علمی و دقیق و لااقل کم طرفانه از تاریخ و گذشته در گستره ملی انجام نمی پذیرد، آنگاه رضا شاه به عنوان مظهر حکومت سکولار و مدرن که در حکومتش دین از حکومت جدا بود و ملایان بجای تخت قدرت بر منبر مسجدها جای داشتند، البته آنهم به دشواری، سر بر میکشد. در پاره ای از تحلیل ها به نقش سپاه پاسداران در دامن زدن به شعار رضا شاه روحت شاد اشاره می شود و اینکه گویا مردم تشنه ی برسر کار آمدن یک دیکتاتور نظامی قدرتمند هستند. این که عده ای از نظامیان از سر نادانی چنین سودایی داشته باشند، امکان پذیر است اگر چه معقول نیست، اما دیکتاتوری و استبداد حکومت اسلامی گام ها از سرکوبگری و خودکامگی حکومت پهلوی پیش تر است و اگر آرزوی مردم شعاردهنده برآمدن فردی باشد که دیگر بار مانند رضاشاه افزون بر استبداد به اموال دیگران هم دست بیازد و زمین های دیگران را به زور غصب و کارخانه ها به نام خود تاسیس کند و پول به خارج منتقل نماید باید فریاد زنده باد دولتمردان جمهوری اسلامی سر داده شود زیرا رضاشاه و هزار فامیل حکومتش با همه ی دست درازی های مالی و فساد اداری و شیوه ی استبدادی حکومتی، انگشت کوچک دولتمداران و دست اندرکاران جمهوری اسلامی نبودند.
در شماری از تحلیل ها طرح گسترده شعار رضاشاه روحت شاد را تنها از تاثیرات آوازه گری های رسانه های گروهی خارج از کشور بویژه تلویزیون من و تو در دفاع از حکومت پهلوی و رضاشاه می دانند، اگر تنها برنامه های تلویزیونی بدون فراهم بودن و فراهم شدن هر گونه زمینه ی تاریخی و فکری و سیاسی، چنین تاثیرات اساسی و دگرگون سازی داشته باشند، مردم ایران که شب و روز زیر باران آوازه گری های رادیویی و تلویزیونی و روزنامه ای و منبری و مسجدی چهار دهه ای جمهوری اسلامی قرار دارند بجای شعارهای همه گیری چون آقا خدایی می کند، ملت گدایی می کند و مرگ بر خامنه ای و مرگ بر دیکتاتور، باید در خیابان ها سرود خامنه ای ای امام سر دهند.
اکثریت مردم ایران در سال ۱٣۵۷ در مخالفت با سلطنت استبدادی و برای تحقق شعارهای آزادی و عدالت و جمهوری به میدان آمدند. گویا به زمان چندان زیادی نیاز نبود تا بسیاری از آنان دریابند که از چاله ی استبداد سلطنتی به چاه استبداد واپسگرای دینی فرو افتاده اند. امروز پس از گذشت نزدیک به چهار دهه، این شعارها همچنان روزآمدی خود را حفظ کرده اند. بسیاری از نیروهای آزادی خواه و میهن دوست و عدالت خواه سکولار ایرانی در داخل و خارج از کشور خواهان جدایی دین از حکومت هستند و ضمن مخالفت با بازگشت دوباره ی نظام سلطنتی، برقراری مسالمت آمیز یک جمهوری ایرانی دمکراتیک سکولار راکه پذیرای اصول اعلامیه حقوق بشر است، در دستور کار خود قرار داده اند و برای رفاه و بهروزی و آسایش مردم و پیشرفت و توسعه کشور ایران و برقراری مناسبات مدرن و دمکراتیک در آن و مناسبات بین المللی درست و صلح آمیز می رزمند. برای رسیدن به این هدف ها، مبارزه مسالمت آمیز و غیرمسلحانه و مخالفت با دخالت نظامی خارجی از شرط های ضروری و نجات بخش است، زیرا مبارزه مسلحانه و دخالت نظامی خارجی خطر جنگ داخلی و تجزیه ایران را با خود بهمراه دارد. بی تردید هیچ ایرانی میهن دوستی نمی تواند با جنگ ویرانگر داخلی و تجزیه کشور سر موافقت داشته باشد. در راه رسیدن به هدف های بزرگ، برداشتن گام های هر چند کوچک مبارزاتی از ضرورتی سرنوشت ساز برخوردارست. ایجاد و گسترش نهادهای مدنی مستقل در عرصه های صنفی و زیست محیطی و فرهنگی و هنری و حقوق زنان و دانشجویان و کارگران و بازنشستگان و تقویت فعالیت های سیاسی آشکار و پنهان، تضمینی خواهد بود برای آنکه ایران به سرنوشت شوم لیبی و سوریه دچار نشود و اگر قیاس در پهنه ی سیاست مجاز باشد در ایران وضعیتی شبیه به تونس فراهم گردد یعنی فراروی و گذاری مسالمت آمیز با شرکت فعال افراد و نهادهای مدنی و گروه های سیاسی و قشرهای گوناگون اجتماعی. هیچ دگرگونی جدی و بنیادینی بدون فشار از پایین و مبارزات پیگیر، همه سویه و سراسری قشرها و طبقه های گوناگون اجتماعی میسر نخواهد بود.
به قول ابوسعید ابوالخیر آن خردمند فرزانه، همگان باید یک گام به پیش بگذاریم.

عیسی پهلوان


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست