نسل تودهای های «بیرونی» و برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران- فرهاد عاصمی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
٣۱ مرداد ۱٣۹۷ -
۲۲ اوت ۲۰۱٨
رفیق عزیز ابوالقاسم گلستانی نوشتار خود را با عنوان «تشتت آراء در میان تودهای ها» پس از انتشار در اخبار روز برای نگارنده نیز ارسال نمود و موافقت کرد، نظرم را درباره ی نوشتار بیان کنم.
در این نوشتار رفیق گلستانی سرگذشت تودهای ها یی را توصیف میکند که قصه ی یک نسل تودهای است. این نسل از تودهای ها را او «بیرونی» نام نهاده است. نسلی که از روی ناچاری برای بیان نظرش دست به دامن اخبار روز می شود. زنجیر داد انوشیروانی؟
پیش از آنکه به ارزیابی از نوشتار رفیق گلستانی بپردازم، تکلیف خودم را روشن کنم. زیرا به ظاهر من نیز یکی از نسل «بیرونی»ها هستم. اینطور نیست! من نه چنین احساسی دارم و نه زندگیام را بر چنین روالی تنظیم کرده ام، زیرا من حزبم! «منگر که سرد و زرد در تابوتم. من سراپای قبیله ام».
رفیق گلستانی و نسل «بیرونی» تودهای ها نیز همین موضع را دارند. به شهادت عملکرد و مبارزه ی آن ها. گرچه میتوان «تشتت آراء» را میان آنها یافت، اما نمیتوان بندنافی را انکار کرد که آنها را به سرچشمه و ارثیه ای مربوط میسازد که تاریخ مبارزات حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران را تشکیل می دهد که نه انکارپذیر است و نه دور انداختی و یا با تاریخ دیگر قابل معاوضه. مبارزاتی که ریشه در اندیشه ی مارکس- انگلس- لنین و دیگر بانیان سوسیالیسم علمی و به ویژه اندیشمندان و دانشمندان و انقلابیون مارکسیست- لنینیست تودهای دارد.
قصه ی نسل «بیرونی» تودهای ها عجیب می نماید، اما قابل درک است
برای درک بغرنجی دیالکتیک آن باید از بررسی نکتهای دیگر آغاز کنیم که آسان نیست. اما چون واقعیت است، قابل شناخت و درک است و میتوان از آن آموخت.
رهبران، ازجمله رهبران حزب توده ایران در هیچ دورانی بافته های جداگانه نبوده اند. اغلب آنها زاییده شرایطی هستند که تحت تأثیر آن با اندامهای متفاوت رشد میکنند و به کیفیتهایی متفاوت دست می یابند.
از این روست که در هیچ نگرشی نباید از کوشش برای شناخت و درک تواناییهای رهبران در شرایط مشخص تاریخی کوتاهی نمود؛
از این روست که نباید در هیچ نگرشی از برجسته ساختن توانایی رهبران چشم پوشید؛
از این روست که نباید با تکرار تبلیغات دشمن، آنها را تنزل مقام داد، تسلیم شده و شکسته دانست و اعلام نمود؛و
از این روست که نباید سخن دشمن کارانه خود را هنگام کوچکترین امکان به نمایش گذاشت و به عنوان مدال «دمکراسی»خواهی به سینه زد. این گرفتار شدن در ترفند دشمن است که ما تنها ظاهر حیله های آن را در تلویزیون و یا در تبلیغات دیگر دیده و دریافته ایم. تودهای ها جانبداران استوار و نه دشمن کار هستند.
بدون تردید رهبری کنونی حزب توده ایران توانسته است تداوم مبارزه ی حزب طبقه یکارگر ایران را پس از دورانی طوفانی و خطرناک پس از یورش به حزب و پیروزی ضدانقلاب در کشورهای سوسیالیستی ممکن و تأمین نماید. دورانی که با اتخاذ تصمیم های عجولانه و بالاکشیدن های فله ای رفقایی که می بایستی در مهاجرت خود را بشناسند و جایگاه خود را در حزب توده ایران بیابند، با بغرنجی های مضاعف روبرو شد.
شناخت مشخص از مبارزان که در داخل و خارج از ایران که با حزب همکاری کردند می بایستی در شرایط جدید که به مراتب بغرنج تر از گذشته بود توسط حزب توده ایران عملی شود. سنت گذشته در حزب چگونه بود؟ بهزادی ها، جوانشیرها، نیک آیینها چند دهه اعضای مشاور کمیته مرکزی حزب بودند و آن وقت به دبیری حزب انتخاب شدند! رحمان هاتفی با به اثبات رساندن کیفیت اندیشه و توانایی شناخت و تصمم گیری خود در جریان یک انقلاب بزرگ در ایران از هوادار حزب طبقه کارگر به سمت عضویت در هیئت سیاسی کمیته مرکزی انتخاب شد.
نظرات و ارزیابی ها در نشریات حزبی و در اسناد حزبی مانند اسناد ششمین کنگره ی حزب توده ایران نشان میدهد که در زمینه بازتولید سازمان حزبی و انتخاب کادرها، رهبری از موفقیت شایسته ای برخوردار بوده است. این به معنای نفی کمبودها نیست. هر دوی این پدیدهها باید در ارزیابی از کارکرد رهبری حزب مورد توجه قرار گیرد.
دستاورد ادامه کاری حزب توده ایران در چنین شرایط بغرنج، دستاوردی بسیار بزرگ است که متعلق به همه ی تودهای ها، ازجمله نسل «بیرونی» آن نیز است.
حفظ و رشد و ارتقای این دستاورد به مرحله ی بالاتر در هستی حزب توده ایران، وظیفه ی هر روز و امروز هم است. هر سخنی دیگر و هر سر نخ دیگر به منظور رفع «تشتت آراء» راه به جایی نمیبرد و چیزی جز «سوزن دوزی بی انتها» (اظ) نخواهد بود.
وظیفه برای ایفای نقش در رشد کمی و کیفی مبارزه ی حزب توده ایران بدون شناخت و درک تضادی ناممکن است که تنها با حل آن، چنین وضع عجیب و غریب پایان می یابد. بدون شناخت این تضاد وضع عجیب و غریب حاکم نمیتواند پایان یابد.
این تضاد را میتوان در نوشتار رفیق عزیز گلستانی نیز یافت. راه حل اما در سطح سوزن دوزی بیانتها نیست. شناخت تضاد تنها از منظری ممکن است که کلیت واقعیت نبرد طبقاتی در ایران را مورد توجه قرار می دهد.
چنین موضع برای شناخت کلیت واقعیت توسط حزب توده ایران در مصوبات ششمین کنگره ی خود وجود دارد و قابل تأیید است. این اما به این معنا نیست که این کوشش تاکنون تا مرز سیرآب شدن فراروییده است. هنوز باید پیامدهای قانونمند از درون منطق مصوبات کنگره ی ششم حزب در بحثهای شناخته و به ثمر رسانده شوند. اعلام مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب و یا پیوند میان مبارزه ی صنفی و سیاسی به طور قانونمند با پرسش درباره ی جایگزین برای شرایط اقتصادی- اجتماعی حاکم کنونی همراه است. هدف ایجاد پیوند میان مبارزه ی صنفی و سیاسی در این مصوبات به چه معناست؟ طرح خواست های بینابینی (خواست هایی که تحقق آن در نظام سرمایه داری ممکن، اما در شرایط مشخص حاکم بر ایرانِ جمهوری اسلامی ناممکن است) چه هدفی را دنبال می کند؟ مبارزه ی انقلابی برای تغییرات بنیادین کدام مهر را بر سرشت جبهه گسترده ی ضد دیکتاتوری می زند؟ تدارک آن از طریق تجهیز توده ها عملی خواهد شد (با کدام شعارها و دور محور کدام برنامه؟)، یا در گفت و شنفت بی پایان با لایههای حاکمیت و پیرامونیان آن؟ و برخی از پرسش های دیگر که نیاز به بررسی و بحث درباره ی آنها پایان نیافته است.
پیامدهایی که از درون تصمیمات ششمین کنگره ی حزب توده ایران برمی خیزد، پیامدهایی است که از نبرد طبقاتی در جریان در ایران زاییده میشود و پاسخگوی است به نیازهای این نبرد و پراتیک توده ها در ایران.
لذا جستجوی این پیامدها تنها از درون نبرد و پراتیک انقلابی در ایران قابل شناخت و بیرون کشیدن است و نه از موضع محتاطانه ای که برای دوران احیای فعالیت حزب در سالهای گذشته ضروری بوده است و رفقای رهبری توانسته اند با برواوو بر آن غالب شوند.
تضادی که باید حل شود، کدام تضاد است که آن هنگام که حل شد، پامال شدن احتمالی حقوق اساسنامه ای رفقای نسل «بیرونی» که رفیق عزیز گلستانی نیز برجسته می سازد، رنگ میبازد و راه حل طبیعی خود را می یابد و یا اختلاف برداشت ها درباره ی شرکت یا شرکت نکردن در این یا آن انتخابات و دیگر نکتههایی که در نوشتار رفیق مطرح شده، جایگاه تاریخی خود را می یابد.
این اختلاف ها به طور طبیعی در جریان نبرد حل می شود، زیرا ناشی از اختلافهای آشتی پذیر است. برداشتهای سیاسی است از زاویه دید متفاوت که توجه به آن ها، شناخت از واقعیت را همه جانبه تر میکند و شناخت حقیقت را که کلیت است، ممکن می سازد.
تضاد مورد نظر و راه حل آن را رفیق عزیز گلستانی ناگفته در نوشتارش ارایه داده است. هنگامی که این رفیق مواضع گروههایی دیگر از نسل تودهای های «بیرونی» را مورد ارزیابی انتقادی قرار میدهد و آنها را می شکافد، درواقع انگشت روی تضادی میگذارد که شناخت و حل آن معضل اصلی را در شرایط کنونی میان تودهای ها تشکیل داده و ریشه ی «تشتت آراء» میان آنها است. معضلی که در ناروشن بودن جایگاه سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران برای تودهای ها برقرار است. در این زمینه در گفت و شنفت ها با رفیق عزیز امید نیز صحبت بوده است. بحث جالب و سازنده با رفقا هاتف و مهربان نیز در حول این تضاد مرکزی میگردد که در نامههای فی مابین مطرح شده است.
هویت تاریخی حزب توده ایران در شرایط کنونی، یعنی در هنگام نبرد برای گذار از دیکتاتوری در ایران چیست؟
این هویت چگونه شناخته میشود و از هویتهای دیگری که در نبرد برای آزادی و برای پیروزی در نبرد رهایی بخش ملی شرکت دارند تمیز داده می شود؟
میدانیم که بسیاری و ازجمله گروههایی مانند راه توده و دیگران حل مساله ی آزادی را در مرکز تغییرات ضروری کنونی در ایران قرار می دهند. شعار «توسعه سیاسی» اصلاح طلبان و دولت هشت ساله ی محمد خاتمی نیز در پی چنین توهمی درباره ی استحاله پذیری رژیم ولایی گرفتار بود و هست. توجیه خاتمی در دفاع از «نظام»، پیش از آنکه چنین دفاع مستدلی باشد، ناتوانی اوست در پایان بخشیدن به پندار استحاله پذیری رژیم دیکتاتوری در ذهن خود که خود او را هم به کنار زده است و میرحسین موسوی و بانو رهنورد و آیت الله کروبی را به بند کشیده است.
برداشت حزب توده ایران از جبهه ضد دیکتاتوری دارای تفاوتی عمده با برداشت همه ی باورمندان به استحاله پذیری رژیم ولایی و امکان دمکرات شدن حاکمیا ارتجلع کنونی دارد. این تفاوت تنها در ارزیابی ایدئولوژیک- نظری از دیکتاتوری نیست. بلکه ریشه در ارزیابی از شرایط اقتصادی ای دارد که توسط حاکمیت نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی به ایران تحمیل شده است.
حزب توده ایران تردید ندارد که تحمیل اقتصاد دیکته شده ی امپریالیستی به مردم میهن ما برای ارتجاع حاکم بدون اَعمال دیکتاتوری ممکن نیست. بدون توجه به وجود نطفه های مقاومت در میان مردم ایران که در سده ی اخیر دو انقلاب و جنبش های آزادی خواهی و ملی- رهایی بخش- ضد استعماری را تجربه کرده است که نقش پرتوانی در ساختن تاریخ این کشور و منطقه ایفا نموده، از جنبش تنباکو تا ملی کردن صنایع نفت، درک ضرورت سلطه ی دیکتاتوری برای اِعمال اقتصاد سیاسی تعدیل ساختاری در ایرانِ جمهوری اسلامی ناممکن است.
این سیاست ضد مردمی و ضد ملی نمیتواند جز در شرایط خفقانِ نظامیگری و پامال ساختن حقوق قانونی توده ها به مورد اجرا گذاشته شود. نمونه ی دیگر آن سلطه ی پینوشه پس از کودتا در شیلی است. در چنین شرایط تاریخی است که باور به استحاله پذیری رژیم دیکتاتوری نزد برخی از توده ای در نسل «بیرونی» و فراتر از آن ها، پنداشتی تهی از منطق از کار در می آید. پنداشتی آرزو گونه- غیرواقع بینانه با سرشتی ارتجاعی و علیه منافع ملی خلق های میهن ما.
بی جهت نیست که تنها حزب توده ایران است که پایان بخشیدن به اجرای اقتصاد سیاسی نئولیبرال دیکته شده سازمان های مالی امپریالیستی را خواستار است. این گام را سویه ی جدایی ناپذیر برای برپایی جبهه ضد دیکتاتوری ارزیابی می کند. بر این پایه است که برپایی واقعبینانه جبهه ضددیکتاتوری، پروژه ای چپ است که باید با تجهیز توده های میلیونی مانند انقلاب بهمن ۵۷ تحقق یابد.
این ارزیابی از این رو ارزیابی است مستدل و هویت ساز، زیرا مساله دفاع از حق حاکمیت ملی ایران را با مساله ی حل آزادی برای مردم و خلق ها و زنان و زحمتکشان ایران گره می زند. مساله شرکت در نبرد رهایی بخش و آزادی طلبانه را برای مردم میهن ما، مساله ای واحد ارزیابی می کند. مبارزه ی برای دمکراسی را به مبارزه علیه امپریالیسم و سلطه ی اقتصادی- سیاسی- نظامی آن گره می زند، گره میزند با نبرد ضد استعماری خلق ها در پانصد سال اخیر!
سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران
- سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران هویت آن را تشکیل می دهد،
- سیاست مستقل طبقاتی حرب توده ایران از درون نبرد طبقاتی جاری در ایران فرا میروید و برای دوست و دشمن قابل شناخت می گردد؛
- سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران مبارزه ی حزب طبقه کارگر را برای برپایی جبهه گسترده ی ضد دیکتاتوری با مبارزه ضد امپریالیستی گره می زند؛
- سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران راه گذار از نظام سرمایه داری وابسته و نیمه مستعمره را به نظام اقتصادی ملی- دمکراتیک نشان میدهد؛
- سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران هویت طبقاتی خاص آن را در دفاع از منافع طبقه کارگر و منافع ملی خلق ها در سرزمین کهن تاریخی از انواع دیگر هویتهای لایههای بورژوازی متمایز و جدا می سازد.
برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران
- شناخت برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران که در آن مبارزه ی دمکراتیک- اتحادی و مبارزه ی سیاسی- سوسیالیستی به وحدت رسیده اند؛
- شناخت برنامهای که در آن مبارزه ی دمکراتیک از چنان پیگیری برخوردار است که به مبارزه ی سوسیالیستی فرا می روید؛
- شناخت برنامهای که در آن هر دو سوی مبارزه و وظیفه ی تاریخی بهم تنیده و جدایی ناپذیر شدهاند که در آن هیچ سویی تعطیل پذیر نیست؛
- شناخت برنامهای که تنها میتواند از موضع علمی مارکسیستی- تودهای سرچشمه گیرد که کلیت و سیستم واحدی را تشکیل میدهد که تنها حزب توده ایران حامل و وارث آن است.
برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران آن راه حلی را تشکیل میدهد که تودهای ها، از جمله نسل «بیرونی» میتوانند و باید به آن پایبند بوده و به دور آن جمع شوند، تا به «تشتت آراء» پایان دهند.
اما چرا این برداشت که به نظر منطقی و در ذهن به راحتی قابل دنبال کردن است، برای جا افتادن نزد همه ی تودهای ها با سختی روبروست؟ ازجمله نزد رفقای رهبری کنونی که مورد انتقاد رفیق گلستانی هستند؟ چرا نمیتواند رهبری کنونی این «آسان را» (برشت) حل بکند؟ چرا نمیتواند معضلی را حل کند که حل آن در دسترس است؟ تضاد مورد نظر اکنون باید شناخته شود تا قابل حل گشته و به اهرم پرتوان پیروزی روند انقلابی در ایران بدل گردد.
به نظر نگارنده، این تضاد در پیامدهای منفی انتصاب های فله ای در گذشته ریشه دارد. شیوه ی نادرستی که پیامدهای آن را رهبری کنونی زیر مهمیز و سلطه درآورده است که باید شادباش گفت. شرایط تعمیق تضاد طبقاتی در ایران و رشد نبرد انقلابی در کشور اما حرکتی هشیارانه و تنومند و جسورانه ی را برای حل تضاد کنونی ضروری ساخته است. راه دسترسی به آن در پویه خود تنیده ماندن نیست. باید از آن خارج شد.
این خروج نمیتواند در شرایط کنونی بدون برجسته ساختن هویت تاریخی حزب توده ایران در نبرد ضد دیکتاتوری و ضد امپریالیستی که توضیح داده شد، همانقدر تحقق یابد، که نمیتواند بدون جمع کردن همه ی تودهای ها دور محور سیاست علمی و داهیانه حزب طبقه کارگر، به دور برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران عملی گردد.
این وظیفه عملی و قابل اجرا است! به آن پایبند باشیم و عمل کنیم! به سوزن دوزی بیانتها پایان بخشیم!
|