قِدّیسان دیوانه: یادداشتهای «گذرِ گوزنها»
لقمان تدین نژاد
•
از ارزشهای «هذیانهای مقدّس» یکی دوری گزیدن نویسنده از هوچیگری و شلوغکاری، و نیز شعارهای احساسیِ معمول میان نویسندگان و برنامه سازان رادیو تلویزیونیِ خارج کشور است. نقرهکار در تعریف خود از مذاهب و طرح دوبارهی ریاکاریها، جنایتپیشگیها، تحمیق مردم، و دیگر زشتیهای آن عامداً راه تخیل و فضاسازیهای پارهیی غریب و نامأنوس را برگزیده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۶ مرداد ۱٣۹۷ -
۱۷ اوت ۲۰۱٨
بهرام مشیری در یکی از برنامههای خود با رجوع به یک کتاب تاریخی و روخوانیِ آن به جریان عاشورا میپردازد و با استناد به همان کتاب افسانهی نبود آب در اردوگاه امام حسین را رد میکند. او در آنجا از همان کتاب تاریخی-مذهبی نقل میکند که در روز عاشورا امام حسین و چند تن دیگر از همراهان با پیشبینی نتیجهی کار آمادهی شهادت و رفتن به بهشت میشوند و با ازالهی موهای زایدِ خود برای همخوابگی با حوریان بهشتی آماده میشوند و در این راه هرکدام چندین لیتر آب مصرف میکنند. مشیری در آنجا نتیجهگیری میکند که اگر در خیمهگاه امام حسین آنقدر آب بدست میآمده که چندین نفر قادر به مصرف داروی نظافت باشند پس جریان شهادت امام حسین و همراهان با لبان تشنه یک دروغ و غلّو کامل است و وسیلهیی است برای تحمیق مردم. در پردهی آخر صدای آمریکا نیز، در فضا و سطح فرهنگی مشابه آخوندی تعریف میکند که روزی اژدهایی مخوف مویهکنان و بر سر و سینه زنان وارد مجلس امام علی میشود و از امام میخواهد که دعا کند که مبادا همسر او سرِ زا برود. حضرت علی اژدها را آرام میکند و به او اطمینان میدهد که همسر او به سلامت وضع حمل خواهد کرد و برای او پسر خواهد زایید! در آن برنامه عموماً موعظهها و سخنانی از منبریها و واعظین و غیره پخش میشود که عمق خرافات و نافهمیها و واپسگراییهای آنها را به نمایش میگذارد و برنامه هربار با یک موضوع سرگرم کننده و لغز و هزل به پایان میرسد. فضای مجازی لبریز است از نوشتهها و طنزها و شعر و شعارهای ضد اسلامی که از یکسو فروریختن تابوها و تغییرات ذهنیِ جامعه را نشان میدهد و از سوی دیگر، مانند دو نمونهی بالا، معضل حل ناشدنی دین و مذهب و خرافات را در چنین سطحی مطرح میسازد. در یک سو یک ابتذال و شیادان و دزدان و شکنجهگران سابق و مداحان و عقبماندههای ذهنی ایستادهاند و در سوی مقابل—عموماً--برخوردها و ابتذالاتی از این دست.
دقیقاً در زمینهی همین فضا، رنسانس ذهنیِ بخشی از جامعه، بیاحترامیِ بیسابقهی اربابان دین در میان مردم، هرج و مرج ذهنی حاکم بر ایران، شعر و شعارهای کهنه و تکراری، و سروصداهای اضافی و بیهدف است که تفاوت فضا و بیان و احساس کلّیِ «هذیانهای مقدّس» بارز میشود. رمان تقریباً در تمام طول خود نه به هوچیگریهای سطحی و عصبی نزدیک میشود، و نه به لحن و ابراز نظرهای سخیف و زننده بر علیه دین و پیشوایان مذهبی آلوده میگردد. زبان و بیان «هذیانهای مقدس» و احساس متفاوت، و تا حدودی مأیوس-فکورانهیی که از آن بیرون میزند شاید که اثر مرور زمان و تحولات شخصی و سلیقهیی و نیز منشها و تربیت نویسنده باشد. خصلتها و زاویه دیدی که از پشت برخورد راویِ داستان با شخصیتها و مضمونهای تاریخی-مذهبی بیرون میزند خاص نویسندهیی است که آموزشها و پراتیک سیاسیِ گذشته او را بگونهیی تربیت و آماده کرده است که به موضوعات از زاویههای جدی و علمی و بر مبنای فاکتهای تاریخی اجتماعی نگاه کند و مولفههای انسانی و نقش مثبت و منفی آن در قبال سرگذشت انسان و بهروزیِ اینجهانیِ او را در نظر بگیرد.
هرچقدر برنامههایی نظیر مشیری و محتوای سطحی و قابل هضم و دیرآشنا و همهپسند آن اظهار نظرهای موافق و مرید و مرادی و ستایشهای غلوآمیز بینندگان معروف به لوسآنجلسی، و امثال آنرا، بر میانگیزد «هذیانهای مقدس» مناسب خوانندهیی است که از ابراز مخالفتهای عوامانه با مذهب فراتر رفته و قادر باشد قیاسها و کنایهها و تاریخ مذهب و داستانهای جنبیِ آن را در یک زمینهی تاریخی-انسانیِ گسترده به بازی و کنش و واکنش بگذارد و نه تنها اسلام بلکه بقیهی ادیان را نیز از زاویهی سرگذشت خونین و تقدیر نابکار بشر نگاه کند. چنین فردی اگر امروز حساسیت شدید و تقابل و آشتیناپذیریِ خود را با اسلام نشان میدهد به دلیل نکبت و فاجعهی عاجل و جاری آن--عمدتاً--در ایران و خاورمیانه است اما در جوهره از نقش خونین و سرکوبگر و ضد دانش تمام ادیان در طول تاریخ منزجر است. هرچقدر برنامههایی نظیر «پردهی آخر» با نشان دادن دست اول مضحکهی اسلام و مردان دین در روزها و هفتههای جاری و معاصر، سرگرم کننده و خنده آور هستند «هذیانّهای مقدس» از اخبار روز و امور عاجل فاصله میگیرد و با حفظ استقلال (نسبی) از آن به فضای زمانها و مکانهای انتزاعی و دور و نامتعارف—در قالب یک دیوانهخانه—میرود. فضا در آن فرازها بیش از پیش شباهت پیدا میکند به چهار دیواریِ آسایشگاهی در قرنطینه، کاملاً بدور از سر و صداها و هیاهوهای روزمره و تکاپوی آدمها، با پرسوناژهایی که زیر تأثیر داروهای آرامبخش و محیطهای بیمارستانی با خود فکر میکنند، در راهروها و باغچهها و حیاط قدم میزنند و حرفهای نامفهوم بر زبان میآورند، یا نشسته بر نیمکت با چشمان بیحالت به سرشاخههای کاج خیره شده و بُهت و اوهام خود را زیر لب تکرار میکنند و اینجهانی بشمار نمیآیند.
همین که داستان-عموماً- نظر به خواننده و پیرو و مرید و ستایشگر خاصی ندارد و گرفتار عصبیتها و احساسات سطحیِ مبتلابه بسیاری از نوشتههای فارسی نیست در آینده با اعتماد بنفس بیشتری میتوان از آن در ترسیم شمایِ ذهنی روشنفکران ضد مذهب در دوران حاضر استفاده کرد. در دورانی که مبارزه با خرافات و واپسگرایی و جنایتپیشگی مذهب، در میان برخی از روشنفکران و نویسندگان ایرانی، منحصر شده است به حمله به اسلام --با اینکه هم درست است و هم ضرورت حیاتی دارد-- نظر نقرهکار نسبت به اسلام همانقدر منفی است که به مذاهب دیگر. برای نمونه او در یکجا از مصیبت مردم و نکبت زندگیِ مردمانی یاد میکند که زمینهایشان توسط کسانی غصب شده است که «با خرهای شناگر به آن سرزمین رسیدهاند» و امیدهای مردم را کشتهاند. او در آنجایی که سارا و امین و ژوزف و ماریا و یونس (با آن نقش و اهمیت خود در سیر زندگی و تاریخ ذهنیِ بشر) را در یک پس زمینه، در یک بیمارستان روانی، و در یک فضای دیوانه باهم به کار و گفت و گو میگیرد نوع برخورد و تصویر منفیِ خود از تمام مذاهب را نشان میدهد با وجودی که نویسنده زمانی جان خود در خیابانهای تهران را از دست خادمین و پاسدارانِ تنها یکی از ادیان (اسلام) بدر میبرد. او اگر تصویر دیوانگیها و هرج و مرجهای یک صحنه و سکانس برخوردهای متقابل و بحثهای بین مذاهب را با هذیانهای دیوانهیی بنام امین تکمیل میکند دلایل خاص خود، ضربات اسلام بر ایران خود، و شناخت و خاطرات خود را دارد.
چنین برخوردی در راستای آموزشها و پراتیک مبارزاتی و تعلق به چپ و سنتهای محکم آن-از دههها پیش- در ایران و جهان است. برخورد تند اما متین نقرهکار با مذاهب، در تمامیت خود، او را در کنتراست میگذارد با برخی از روشنفکران که در مقابله با نکبت وجود جمهوری اسلامی یا حقیقتاً گرفتار توهم شده و به ارزشها و نقاط مثبت مسیحیت و یهودیت و بودایی و غیره تمایل یافتهاند و یا از شدت ناچاری تظاهر میکنند. آنچه نقرهکار را از این لغزش مصون نگاه داشته و به او زاویهی دید بخشیده است بیتردید در رابطه است با آموزشهای مارکسیستی او و خصیصهیی که به قول ناصر زرافشان: «ویژگی بارز و متمایز کننده روشنفکران وابسته به توده مردم هم این است که در آمیختن با زندگی این مردم و فعالیت برای سازماندهی به مبارزات آنان، بشکلی اجتناب ناپذیر و جدا نشدنی آنان را با توده زحمتکشی که از منافع آنان دفاع می کنند، نزدیک و یکی میکند. . . روشنفکری که صمیمانه و به دور از فرصت طلبی به مردم و سرنوشت آنها سر سپرده باشد، از خود میگذرد. . . » همان پدیدهیی که یکبار در گفت و گویی مورد تمسخر عباس میلانی قرار گرفته بود که، چپهای دههی چهل و پنجاه، «زندگیش در خدمت خلق قرار میگیرد، نیش فقر را می پذیرد، لباس خاصی می پوشد، سلوک خاصی دارد. . . » زرافشان در جوابیهی خود با عنوان «وقتی آب سربالا میرود» مختصراً دستاوردها و خدمات چپ ایران به فرهنگ و اندیشهی میهن را یادآوری کرده بود.
از ارزشهای «هذیانهای مقدّس» یکی دوری گزیدن نویسنده از هوچیگری و شلوغکاری، و نیز شعارهای احساسیِ معمول میان نویسندگان و برنامه سازان رادیو تلویزیونیِ خارج کشور است. نقرهکار در تعریف خود از مذاهب و طرح دوبارهی ریاکاریها، جنایتپیشگیها، تحمیق مردم، و دیگر زشتیهای آن عامداً راه تخیل و فضاسازیهای پارهیی غریب و نامأنوس را برگزیده است و همین خصیصه آنرا از تکرار هزارباره و خالی از تخیل واقعیت، و نوشتهها و شعر و خطابههای قابل پیشبینی و روزمره مصون نگاه داشته است. او با وجودی که در ابراز نظریات خود گرفتار ملاحظهکاری نیست اما شخصیتها را با یک پیچش عمدی اسرارآمیز و نمادی تصویر کرده و عموماً با اسم کوچک صدا میکند. با اینهمه شخصیتها و نقش تاریخی آنها به راحتی، و یا پس از قدری تأمل، قابل حدس و شناسایی هستند. همین وارد نمودن عمدیِ ابهام در رُمان آنرا از شکل یک اعلامیهی چند صد صفحهیی علیه مذهب بیرون آورده و آنرا در تراز بالاتری نسبت به ادبیات عامه پسندِ ضدمذهب قرار داده است. نمیتوان رمان را خواند اما بفرض در انتخاب نامهایی مانند «آقای پرافِت» و «رِی» و «امین» تأمل نکرد یا «گذر گَوَزنها» که در طول رمان بارها تکرار میشود را بسادگی یک نام معمولی برای یک بیمارستان روانی و یا مجتمع مسکونی بشمار آورد و یا «کباب گوزن» را بسادگی کباب آهو تلقی کرد. سبک نوشتهی «هذیانهای مقدس» و معنیدار و ایمایی بودن گفتهها و ملاحظات جنبیِ گویندهی داستان، و نیز جملات و هذیانهای ساکنین دیوانهخانه اهمیت خاصی در رمان پیدا کرده است. این نکته که گفتهها و دیالوگها هرکدام اشارهیی است به مضمونهایی که در متن داستان ناگفته مانده و نظر آن به نمادها و قرینههای دورِ تاریخی و مذهبی و فلسفی و اساطیری، نشاندهندهی تأثیر پنهان «اولیس» جیمز جویس بر رمان، و یا انتخابِ آگاهانهی خود نویسنده از آن سبک باشد. وسعت چنین مضمونهایی، بمانند «اولیس» در حدی است که نویسنده مجبور بوده توضیحاتی در پانوشت صفحات بیاورد و برخی نکتهها و اشارات را روشن کند. شاید اینهم از مشکلات نویسندهی ایرانی باشد که رمان و داستان او آنچنان که شایسته است مورد نقد و تحلیل نویسندگان و منتقدین برجسته قرار نمیگیرد تا آنها—به عوض نویسنده--نمادها و قرینهها و مضمونهای آن را به بحث گذاشته و روشن سازند. شاید به دلیل همین کمبود نقد و بخاطر آسان کردن کار طیفی از خوانندگان ناآشنا به مضمونهای تاریخی فلسفی دینی باشد که نقرهکار لازم دانسته خود دست به نوشتن این توضیحات بزند.
شخصیتی بنام «امین» که معتاد به همخوابگی با زنان بوده و هربار بعد از تظاهر به غش و جنون شروع میکند به پرگویی و «بشیراً و نذیراً» برای خواننده بخوبی قابل شناسایی است اما خودداری نویسنده از آشکار ساختن هویت واقعیِ او، و برعکس تأکید بر هذیانهای عجیب و غریب و موعظههای او، یکی دیگر از نمونههای داستان پردازیِ موقرانهی نقرهکار است در مقابل هوچیگریهای عوامانه بر ضد اسلام. در حقیقت آنجاهایی که صراحت، و نیز مضمون برخی شعارها و اعتقاد و آموزههای گذشتهی نویسنده، بر زبان شخصیتها جاری میشود بافت و مَنِش کلیِ داستان تحت تأثیر قرار میگیرد. ابراز وفاداریهای ضمنیِ گوینده به آرمانهای گذشته، در فرم شعار و جملات کوتاه، و تکرار صریح آموزههای ضد دینی از موضع چپ، در متن رمانی با چنین بافت و فضاهایی، در برخی جاها بسختی قابل توجیه است. فرازهایی از آنگونه شاید که بیشتر باب سلیقهی خوانندگانی باشد که یادآوریِ آرمانها و آموزههای پیشین را هنوز با همان صراحتها و طراوت و خصلت اولیه میپسندند بیتوجه به اینکه مرور زمان شامل حال بسیاری از آنها شده و امروز به مضمونهای «دیرآمده» مبدل گشتهاند.
آشنایی نزدیک و بلاواسطهی نقرهکار با محیطهای پزشکی-بیمارستانی و روابط بیمار و پزشک و پرستار و آثار و علایم بیماریهای روانی به او امکان بخشیده است که با راحتی و اعتماد بنفس بیشتری شخصیتهای خود را به حرکت و مانور و روابط بیمارگونه و متقابل بیاورد و یک تیمارستان مدرن را در پس زمینهی هذیان ها و اعتقاداتی بنشاند که سرگذشت و سرنوشت هولناک انسانها را رقم زده است؛ از جنایاتی که مسیحیت نسبت به بومیان آمریکا مرتکب شده است، تا نسلکشی مسلمانان از ارمنیان در ترکیه، تا اعدامهای دههی شصت ایران، و لینچ های روزانهی هندو ها از مسلمانان، تا تبلیغ و موعظههای بشارتی-صهیونیستهای آمریکایی و تحریک عامه و آماده سازی آنان برای اِعمال تحریم اقتصادی و حمله و کوبیدن و دادن درس عبرت به دشمنان کاتولیک و سُنّی و شیعه. از آنجا که تجربیات شخصی به نوشتهی نقرهکار رنگ و چگالی میبخشد در شریک ساختن خواننده در تجربهی خود و تصویر کردن روابط و دیالوگها در فضاها و موقعیتهای بیمارستانهای روانی موفق بوده است. خواننده، جملات را ناخودآگاه به سوابق ذهنیِ خود پیوند میزند و پرتاب میشود به راهروها، دفتر دکترها و حیاط و باغچهی مختصر بیمارستان چهرازی، یا به پشت دروازهی آهنی آسایشگاه رضاعی و خیابان باریک سرابالایی و چمن و ساختمان ته محوطه.
نقرهکار که در گذشته از تراژدی مرگ و زندگی و خاطرات یاران و نزدیکانی میگفت که قربانی جنایتهای جمهوری اسلامی شده بودند امروز در یک فاز تازه از کارهای خود به «هذیانهای مقدس» رسیده است. قصهی قربانیان و نسلی که به رغم کیفیت و شکوفاییِ بینظیر و تکرار ناپذیر خود با چنان آسانی قربانی شدند در واقع نتیجهی عمل جنایتکارانهی همان هذیانهایی است که در ظرف ذهنی «هذیانهای مقدس» میگنجند. اما قصهّهای قربانیان جنایتهای «هذیانهای مقدس اسلامی» پس از چندی اهمیت خود را از دست داد و فقط برای نسل در حال انقراضی گرامی ماند که خود از یاران نزدیک کشته شدگان محسوب میشدند. در چنبر چرخ جان چندین پاکان، می سوزد و خاک میشود دودی کو. رمان تازهی نقرهکار تداعی گر نقش خطرناک و مخربی است که مذهب و مردان دین و مسلمانان انقلابی در کشور زیبای ایران بازی کردند، و نکبتهای همراه آن از یک زاویهی تازه. یادآور هذیانهایی که در رستاخیزهای ادواری خود یکبار در قالب اسلام شریعتی و اسلام راستین و اسلام مجاهدین و اسلام انقلابی سر از تاریکی در میآورند، یکبار در قالب خط خمینی، که حتی روشنفکران و مبارزان چپ را نیز زیر طلسم کوتاه مدت اما ویرانگر خود میبرد و خود را مدافع فرومندان و مجری عدالت اجتماعی و بند ج و بند دال و شورا های شهری و گرفتن حقوق کارگران، و مبارزه با امپریالیسم، نشان می داد. نقرهکار که در آینده از پُرکاری های او یاد خواهد شد امروز با «هذیانهای مقدس» و موضوعی که به دلیل استقلال خود از یک تاریخ و محل و جغرافیای خاص همیشه معضل روز خواهد بود اثری ساخته است در ترازی متفاوت نسبت به پرشمار کارهای دیگر خود.
لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۱۲ اوت ۲۰۱۸
|