سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دلآوازِ بی قراری ی تو


خسرو باقرپور


• گیسویت زنجیرِ قدیمی ی سنگینی ست؛
به گاه رمیدنت:
بسته بر پاهام
به گاهِ گریستنت:
پیچیده بر گلوم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۹ مرداد ۱٣۹۷ -  ٣۱ ژوئيه ۲۰۱٨



 چه سبک می رود این قایقِ پُر تَپِش؛
بر برکه ی سینه ی تو
و نفس کشیدن چه خَلسه یِ شادمانه ای دارد؛
وقتی هوایِ نوازشِ گونه هات؛
آه می شود
و ریه هام را بی قرار می کند.

گیسویت زنجیرِ قدیمی ی سنگینی ست؛
به گاه رمیدنت:
بسته بر پاهام
به گاهِ گریستنت:
پیچیده بر گلوم
به گاه رنجیدنت:
تنیده بر توانم.

و چه حریرِ شبرنگی ست:
شامگاهِ گیسویت؛
افشان بر صُبحِ پستان هات،
وقتی با من از شفقِ خنده هات؛
به میهمانی ی روشنِ روز می آیی
و من از شَعَفِ خنده های تو لال می شوم
و از درخششِ چشمانت زلال می شوم.

تو از کُدامین گلزار گذشته ای
که تبارِ با شکوهِ گُلاب دارد:
هوایِ گفتگو با تو؟
هزار گل می شکُفد:
سخن چو می گویی
آفتاب با روشنایی ی ناب می تابد:
وقتی مرا عاشقانه می بوسی
و درمی یابم من:
که پلیدی می میرد؛
دروغ نمی پاید؛
و من بی قرار تر از اشتیاقِ آغازین؛
عاشقِ تو خواهم ماند.

تصویر متن: کلود مونه.
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست