سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

کارل مارکس و بهره برداری از طبیعت
جان بلامی فوستر، ترجمه ی: باقر جهانبانی


• برای مارکس لازم است که زمین «آگاهانه و عقلانی به عنوان اموال عمومی جامعه مورد توجه قرار گیرد، شرطی لاینفک از حیات و باز تولید نسلهای متوالی». از این رو در قسمتی مشهور از کتاب سرمایه، چنین می نویسد:«از نظر بالاترین سازمان اقتصادی جامعه، حق مالکیت فردی بر بخشی از کره زمین همان اندازه پوچ و بی معنی است که حق مالکیت یک فرد روی نسلهای آینده» ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣ تير ۱٣۹۷ -  ۲۴ ژوئن ۲۰۱٨



                           سوسیالسیم زیست محیطی، تفکری از گذشته های دور

در سالهای اخیر، نفوذ مسائل زیست محیطی، از جمله از طریق باز خوانی برخی متفکرین از زاویه زیست محیطی ، از افلاطون تا مهندس کارمشاند گاندی، گسترش یافته است. ولی بی شک کارل مارکس بیشترین بحث وگفتگو و نوشته در این مورد را بخود اختصاص داده است. بدین سان آنتونی گیدنس می گوید اگر چه مارکس در اولین نوشته هایش حساسیت خاص وگسترده محیط زیستی را ابراز داشته ولی پس از آن « نگرشی پرومته گرایانه (باورمند به انسان و عقل او) نسبت به طبیعت را دنبال می کند» (١). به همین شیوه، مایکل ردکلیفت بیان می کند که برای مارکس، عملکرد محیط زیست آنست که « همه چیز را ممکن سازد، ولی هرگونه ارزشی از نیروی کار به وجود می آید»(٢). و در پایان به گفته الک نوو، مارکس معتقد است که« مسئله تولید توسط سرمایه داری "حل" شده و جامعه آینده تولید کنندگان اشتراکی نیازی ندارد که مسئله استفاده از منابع کمیاب را جدی بگیرند» . یعنی برای سوسیالیسم هیچ نیازی به داشتن«وجدان زیست محیطی» نیست(٣). آیا این انتقاد ها موجه است ؟

در طول سالهای ١٨٣٠ تا ١٨٧٠، کاهش بارآوری زمین به دلیل از دست دادن مواد مغذی خاک، نگرانی عمده زیست محیطی جامعه سرمایه داری، چه در اروپا و چه در آمریکای شمالی بود. نگرانی ها در این مورد قابل مقایسه با مشکلات کنونی ناشی از افزایش آلودگی هوای شهرها، جنگل زدائی گسترده قاره ها و نگرانی از افزایش جمعیت بیش از حد نیست. در سالهای ١٨٢٠ تا ١٨٣٠، در انگلستان وکمی بعد دردیگر اقتصاد های سرمایه داری در حال توسعه اروپا وآمریکا شمالی، نگرانی عمومی در مورد تحلیل رفتن خاک منجر به افزایش فوق العاده تقاضای کود گردید. اولین کشتی حامل گوانو( کود تولیدی از مدفوع مرغان دریائی) از کشور پرو در سال ١٨٣٥ در لیورپول پهلو گرفت، در سال ١٨٤١ واردات کوانو به ١٧ هزار تن رسید و در سال ١٨٤٧ این رقم به ٢٢٠ هزار تن افزایش یافت. در طول این مدت کشاورزان در میدانهای جنگهای ناپلئونی چون واترلو واسترلیتز با ناامیدی بدنبال استخوان، بعنوان کود برای مزارعشان بودند.

زوستین ون لیبیگ شیمی دان آلمانی اشاره می کند که در آمریکا، بین مرکز تولید حبوبات و بازار مصرف آن، می تواند صدها کیلومتر و حتی هزاران کیلومتر فاصله وجود داشته باشد.عوامل تشکیل دهنده کود طبیعی به نواحی دورتر از محل تولیدشان فرستاده می شود واز اینرو بارور کردن زمین را با مشکل روبرو می کند.

متعفن کردن رودخانه تایمز

مارکس در سالهای ١٩٥٠ و اوایل سالهای ١٨٦٠، تحت تاثیر آثار لیبیگ، نظریات محیط زیستی در مورد زمین و نقد سیستماتیک «بهره برداری» سرمایه داری، به معنی دستبرد به مواد مغذی آن و عدم توانائی احیای این مواد را گسترش میدهد. مارکس در دو تحلیل اصلی کشاورزی سرمایه داری نتیجه گیری می کند که چگونه صنعت وکشاورزی در مقیاسی وسیع، زمین وکشاورزان را به فقر کشاندند. مهمترین این انتقادات در پایان بخش« پیدایش اجاره زمین» در کتاب سوم کاپیتال خلاصه شده است: « زمین داران بزرگ تعداد کشاورزان را به حد اقل کاهش می دهند، رقمی مدام در حال کاهش در برابر جمعیت انباشته در شهرهای بزرگ که بی وقفه افزایش می یابد، بنابر این شرایطی ایجاد می کند که باعث وقفه غیر قابل جبران در تعادل متابولیزم اجتماعی می شود که از قوانین طبیعی زندگی تشکیل شده است؛ به اینها اضافه می شود اتلاف نیروهای خاک که توسط تجار به کشورهای دیگر صادر می شود (...) صنایع بزرگ و کشاورزی بزرگی که بطور صنعتی مورد بهره برداری قرار می گیرد در یک مسیر حرکت می کنند. اگرچه در اصل متمایزند، چون اولی نیروی کار وبنابر این نیروی طبیعی انسان را از بین میبرد، و دیگری مستقیما نیروی طبیعی زمین را تباه می کند اما در نهایت، دست در دست هم عمل می کنند: سیستم صنعتی در روستا باعث تضعیف کارگران می شود و صنعت وتجارت از سوی دیگر، برای کشاورزی امکان بهره برداری از زمین را امکان پذیر می نمایند.»

کلید تمامی نظریات مارکس دراین زمینه، مفهوم متابولیزم (Stoffwechsel) اجتماعی- اکولوژیکی(محیط زیستی) است که ریشه در درک او از روند کار دارد. در تعریف عمومی او از روند کار( در مقابل تظاهرات ویژه تاریخی کاری اش) مارکس از مفهوم متابولیزم برای توصیف رابطه انسان با طبیعت از طریق کار استفاده می کند: « اول اینکه کار فرایندی است بین انسان وطبیعت، روندی که در آن انسان متابولیزم خویش را با طبیعت از طریق فعالیت خود تنظیم وکنترل می کند. انسان در مقابل محصولات طبیعی، «خود» را چون نیروئی طبیعی بکار می گیرد. او نیروهای طبیعی و جسمی اش را، بازوها، پاها، دستها وتفکر خویش را بکار می گیرد. ولی با عمل بر روی طبیعت خارجی وبا تغییر آن، طبیعت خویش را نیز تغییر می دهد(...) روند کار(...) همان شرط طبیعی ابدی زندگی انسانهاست»(٤).

برای مارکس چون لیبیگ، عدم توانائی به باز گرداندن مواد مغذی به خاک، همسنگ آلودگی شهرها و غیر منطقی بودن سیستم فاضلاب مدرن است. در کتاب کاپبتال این جمله را می آورد:« برای مثال در لندن برای زباله های خانگی هیچ چیز بهتر از کثیف کردن رودخانه تایمز پیدا نکرده اند» به گفته مارکس « باقی مانده های حاصل از تبادلات فیزیولوژی طبیعی انسان» باید همچون زباله های چرخه تولید صنعتی ومصرفی دوباره در چرخه تولید در یک دور متابولیکی کامل بکار گرفته شود(٥).

آنتاگونیسم(تضاد) بین شهر و روستا و همچنین گسست متابولیک ناشی از آن نیز در سطح جهان مشهود است: کشورها و بخش های استعمارشده زیادی شاهد سرقت اراضی وسرزمین هایشان برای حمایت از صنعتی کردن کشور های استعمار گر هستند. مارکس می نویسد، «از یک قرن ونیم پیش، انگلستان غیر مستقیم خاک ایرلند را صادر کرده است بدون آنکه به کسانی که برروی آن کشاورزی می کنند امکان غنی سازی مجدد آنرا بدهد(٦).»

ملاحظات مارکس در مورد کشاورزی سرمایه داری ونیاز به باز گرداندن مواد مغذی( از جمله زباله های ارگانیک شهرها) او را به یک تفکر کلی تر اکولوژی(محیط زیستی) پایدار می رساند- تفکری که به باور او تداوم عملی بسیار محدودی در یک جامعه سرمایه داری، که ذاتا قادر به انجام چنین روندی منطقی و منسجم نیست، خواهد داشت. ولی بر عکس این تفکردر یک جامعه آینده متشکل از تعاونی های تولید کنندگان، اساسی خواهد بود. « در واقع [ در چارچوب سرمایه داری ] برای تولید محصولات متنوع از زمین، وابستگی به نوسانات قیمت بازار منجر به تغییر دائمی این محصولات می شود. از اینرو بنیاد فکری تولید سرمایه داری که برروی سود هر چه فوری تر متمرکز است، با روح کشاورزی که باید تولید اش را با توجه به تمام شرایط دائمی موجودیت نسلهای متوالی انسان ها همساز کن، در تضاد است.»

در تاکید بر نیاز به حفظ زمین برای «نسلهای آینده» مارکس بر تفکر توسعه پایدارتاکید دارد ، که معروفترین تعریف آن در گزارش برونتلان داده شده:« توسعه ای مطابق با نیاز روز بدون به خطر انداختن توانائی نسلهای آینده در بر آورده کردن نیازهایشان(٧).» برای مارکس لازم است که زمین « آگاهانه و عقلانی به عنوان اموال عمومی جامعه مورد توجه قرار گیرد، شرطی لاینفک از حیات و باز تولید نسلهای متوالی». از این رو در قسمتی مشهور از کتاب سرمایه، چنین می نویسد« از نظر بالاترین سازمان اقتصادی جامعه، حق مالکیت فردی بر بخشی از کره زمین همان اندازه پوچ و بی معنی است که حق مالکیت یک فرد روی نسلهای آینده».

اغلب به مارکس انتقاد می کنند که نقش طبیعت درتولید ارزش را نادیده می گیرد: که گویا این تفکر را بسط داده، که همه ارزشها از کار ایجاد می شود و طبیعت فقط «هدیه»ای به سرمایه است. ولی این انتقاد بر پایه یک سوء تفاهم بنا شده است. مارکس مبتکراین ایده که زمین «هدیه» به سرمایه است نمی باشد. مبتکر آن توماس مالتوز و داوید ریکاردو هستند که یکی از تزهای اساسی در آثار این دو اقتصاد دان است. مارکس به تضاد اجتماعی- اکولوژیکی ذاتی چنین مقوله ای آگاه بود و ودر دست نوشته های اقتصادی اش در سالهای ١٨٦١ تا ١٨٦٣، مالتوس را مورد انتقاد قرار می دهد که بدام تفکر« فیزیوکرات» ها افتاده که معتقدند محیط زیست « هدیه طبیعت به انسان است» ، بدون در نظر گرفتن اینکه چگونه این هدیه در رابطه با مجموعه روابط اجتماعی بنا شده بر پایه سرمایه داری قرار می گیرد.

البته مارکس با لیبرالها دراین مورد که قانون ارزش سرمایه داری هیچ ارزشی برای طبیعت نمی شناسد موافق است. در مورد همه کالا ها، ارزش گندم از کار مورد نیاز برای تولید آن تعیین می شود. ولی برای مارکس این مسئله دقیقا نشان دهنده ضعف ومحدودیت ذاتی بازار سرمایه داری است، که بر پایه ارزش مبادله بنا شده.

ثروت واقعی در ارزش مصرف است که مشخصه تولید بطور کلی، فراتر از شکل سرمایه داری آن است. در نتیجه، طبیعت که در تولید ارزش مصرف سهیم است، به همان اندازه کار منبع ثروت است. مارکس در نقدبرنامه گوتا، سوسیالیستها را سر زنش می کند که نقش طبیعت را در نظر نمی گیرند و کار را به عنوان تنها منبع ثروت یک« قدرت خلاق فوق طبیعت » باز می شناسند.

(١) Anthony Giddens, A Contemporary Critique of Historical Materialism, University of California Press, Berkeley, 1981.

(٢) Michael Redclift, Development and the Environmental Crisis : Red or Green Alternatives?, Methuen, Londres, 1984.

(٣) Alec Nove, « Socialism», dans John Eatwell, Murray Milgate et Peter Newman (sous la dir. de), The New Palgrave : A Dictionary of Economics, vol. ٤, Stockton, New York, 1987.

(٤) – کارل مارکس سرمایه کتاب اول، ادیسیون سوسیال، پاریس ١٩٧٨

(٥) - کارل مارکس سرمایه کتاب سوم ادیسیون سوسیال، پاریس ١٩٧٨

(٦) - کارل مارکس سرمایه کتاب اول، ادیسیون سوسیال، پاریس ١٩٧٨

(٧) - « آینده مشترک ما» گزارش کمیته جهانی محیط زیست وتوسعه سازمان ملل متحد تحت رهبری گرو هارلم برونتلند نخست وزیر نروژ.

منبع:لوموند دیپلماتیک

نویسنده: John Bellamy Foster سردبیر Monthly Review


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست