«بودن» کنار دریا
امیر خوش سرور
•
چند ساعتی است که رسیدهام به نوشهر و یک راست آمدهام کنار دریا و کوله پشتیام را در آوردهام و زیر اندازم را روی ماسهها پهن کردهام و عینک آفتابیام را زدهام و سیگار پشت سیگار میکشم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۰ خرداد ۱٣۹۷ -
۱۰ ژوئن ۲۰۱٨
برای «ماگریت دوراس»
چند ساعتی است که رسیدهام به نوشهر و یک راست آمدهام کنار دریا و کوله پشتیام را در آوردهام و زیر اندازم را روی ماسهها پهن کردهام و عینک آفتابیام را زدهام و سیگار پشت سیگار میکشم و شرجی هوا و شوری آب را میبلعم و با خودم فکر میکنم که با امروز میشود سی و سه سال و پنج ماه و سیزده روز.
سی و سه سال و پنج ماه و سیزده روز پیش هیچ اتفاق خاصی نیفتاد. در واقع اتفاق خاص نُه ماه قبل از این تاریخ، چند روز اینور، چند روز آنور به وقوع پیوست. یعنی ... یعنی زمانی که یک زن در کنار یک مرد خوابید یا بالعکس! من از کیفیت خوابیدنشان اطلاعی ندارم. امّا اگر بپذیریم که «گذشته چراغ راه آینده است» بنابراین زمان حال هم گذشته را بازتاب میدهد و هم چشمانداز آینده را مشخص میکند. این که بدیهی است!
امّا چیزی که برای من مهم است و البته بدیهی نیست؛ این چیزها نیست. یعنی ... چه طور بگویم؟ در واقع میخواهم بدانم چرا از کنار هم قرار گرفتن این زن و مرد، من به وجود آمدهام. همین!
ببخشید ... ببخشید. یک لحظه به من گوش کنید. فقط یک لحظه. خواهش میکنم قضاوتم نکنید. اطلاعات زیست شناسیتان را هم برای خودتان نگه دارید. من به خوبی - گیرم نه به خوبی شما- میدانم که چه ماجراهایی برای آقای اسپرم و خانم تخمک میافتد و ... منظورم این است که ... بله! بله! میدانم این نقطهچین هیچ معنایی ندارد جزء آنکه ممیزی از ارشاد به ناشر و از آنها به نویسندگان منتقل میشود!
امّا ما - ببینید من، خودم را جزء «شما» قلمداد کردهام. این یک گام مثبت است. نه؟!- بنابراین اجازه بدهید جملهام را تکمیل کنم؛... ما این را هم میدانیم که این ماجراهای هیجانانگیز میان آقای اسپرم و خانم تخمک همیشهگی نیست. یعنی... منظورم این است که... که... آن مرد میتواند فاقد اسپرم باشد یا کمیت و کیفیت اسپرمها دچار مشکل باشد یا اسپرمها حرکت نکنند یا ... چه میدانم فلان اختلال هورمونی و ژنتیکی. اینها همه احتمال است.
در زنها موضوع پیچیدهتر هم هست. یعنی علاوه بر مشکلات ساختاری رحم، مشکلات هورمونی و عدم تخمک گذاری، تخمدان آسیب دیده، یائسهگی پیش از موعد، عفونت، حاملهگی خارج از رحم، انسداد لولههای فالوپ و ... تازه میرسیم به تخمکهای ناسالم. اینها همه احتمال است.
و میان این همه احتمال یعنی من، چند درصد احتمالِ بودن داشتم؟ کل ماجرا همین است. و وقتی این ماجرا حل شد تازه میرسیم به این که باید معنای زندگی را کشف کنیم یا خلق؟ خُب ...!
- با من بودید آقا؟
- بله؟ نه! نه! شما اینجا ...
گفت: شما اینجا نشسته بودید که ما اومدیم.
گفتم: ما؟
گفت: بله! از طرف مدرسه اومدیم... اومدیم اردو.
گفتم: آها.
گفت: شما مال این طرفا نیستید. درسته؟
گفتم: من بلند حرف میزدم؟
گفت: نه. چه طور مگه؟
گفتم: هیچی... هی... شما گریه میکردید؟
گفت: بچههایی که اونجا دارن بازی میکنن همکلاسیهامان.
گفتم: چرا شما نمیرید پیششون؟
گفت: همین جوری.
گفتم: درس میخوندید؟
گفت: شما نویسندهاید آقا؟
گفتم: برای چی میپرسید؟
گفت: شما خیلی سیگار میکشید.
گفتم: شبیه نویسندههام؟
گفت: داشتید با خودتون حرف میزدید.
گفتم: خُب؟
گفت: داییام نویسنده بود. همیشه هم با خودش حرف میزد... سال ۶۷ مُرد. اون موقع من فقط سه سالم بود ...
گفتم: دایی شما هم خیلی سیگار میکشید؟
گفت: آخ.
گفتم: برای همین داشتید گریه میکردید؟
گفت: دریا امروز خیلی آرومه. شاید بارون بیاد.
گفتم: منظورم اینه... شاید یاد داییتون افتاده بودید. خاطرهای یا...
گفت: اگه بگم برای چی گریه میکردم ممکنه کسی نفهمه، شما هم نمیفهمید. خُب، چه فایدهای داره؟
گفتم: ولی...
گفت: شما خاطره دارید آقا؟
گفتم: خاطره؟! آههههه.
گفت: خاطره؛ یه چیزهایی از گذشته که...
گفتم: حافظه من کار شعبدهبازها رو میکنه. همه خاطرههام یهو غیب میشن و منم خجالت میکشم که... برای همین هم اومدم اینجا تا...
گفت: میفهمم.
گفتم: چی رو؟
گفت: یه جایی خونده بودم وقتی حال آدم گرفته میشه پس گرفتن اون خیلی کار سختیه.
گفتم: چی؟
گفت: هوا خیلی گرم شده امروز.
گفتم: اوهوم
گفت: من دیگه باید برم. خداحافظ.
گفتم: خدا... حافظ.
رفت. باید برگردم تهران... زیر اندازم را جمع میکنم و ماسههایش را میتکانم و داخل کوله پشتیام میگذارم. سیگارم را آتش میزنم و روی یکی از تخته سنگهای کنار ساحل مینشینم و سعی میکنم جلبکهای روی آن را بکنم و با خودم فکر میکنم در ازای هر تخمک، صد میلیون اسپرم آزاد میشود...
سیگارم به نیمه رسیده است. نگاهش میکنم و ازش کام میگیرم و دودش را در سینهام حبس میکنم و در ذهنم میشمارم. یک... دو... سه... تا شانزده بیشتر نمیتوانم دوام بیاورم. دود و سرفه را یکجا بیرون میدهم و خلط سینهام را میبلعم و بلند میشوم و به طرف دریا میروم.
Amir.khs@gmail.com
|