سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

زنان مهاجر نیروی ارزان برای کار در خانه
نویده


• دختران جامعه مهاجر افغانستانی نسل جدیدی هستند که مانند جامعه زنان ایران از تبعیض رنج می‌برند؛ اما رنج زنان افغانستانی، رنجی مضاعف است چرا که با تبعیض خارجی بودن نیز دست و پنجه نرم می‌کنند. زنان مهاجر نیروی ارزان کار جامعه هستند که مجبورند تن به حقوق اندک بدهند. در این میان بسیاری از صاحبان کار به راحتی از آن‌ها بیگاری می‌کشند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۹ ارديبهشت ۱٣۹۷ -  ۲۹ آوريل ۲۰۱٨



                                          کارگاه تولید کت و شلوار در تهران

بیدارزنی: دختران جامعه مهاجر افغانستانی نسل جدیدی هستند که مانند جامعه زنان ایران از تبعیض رنج می‌برند؛ اما رنج زنان افغانستانی، رنجی مضاعف است چرا که با تبعیض خارجی بودن نیز دست و پنجه نرم می‌کنند. کارخانگی یا همان کار در خانه تنها روزنه اقتصادی برای گذران زندگی بسیاری از زنان مهاجر است که شرایط اشتغال در بیرون از خانه از آن‌ها سلب شده است. آن‌ها با فشار فراوان و سختی بسیارِ کار خانگی با دستمزد اندک کنار آمده‌اند تا وابستگی مالیشان به خانواده‌ها کمتر باشد و همین‌طور به درآمد خانواده نیز کمک کنند. زنان مهاجر نیروی ارزان کار جامعه هستند که مجبورند تن به حقوق اندک بدهند. در این میان بسیاری از صاحبان کار به راحتی از آن‌ها بیگاری می‌کشند؛ بنابراین آنان علاوه بر اینکه مجبورند کارهای خانه را به دوش بکشند که به‌عنوان شغل در جامعه مردسالار محسوب نمی‌شود، در کنار آن شغل دومی دارند که کم‌ترین دستمزد را بابت آن دریافت می‌کنند. در ادامه گفتگویی انجام داده‌ایم با نازنین یکی از دختران مهاجر که در کنار رسیدگی به امور خانه، به کار بسته‌بندی جوراب نیز می‌پردازد.

وارد حیاطی می‌شوم که هنوز خیس از آبی است که با آن شست و شوی شده. از حیاط به درون اتاق نگاه می‌کنم. وقتی مرا می‌بیند لبخند می‌زند و دندان‌های سفیدش در بین صورت گندمی‌اش بیشتر خود را نشان می‌دهد. وارد اتاقی می‌شوم که پاکیز‌گی‌اش باعث می‌شود فراموش کنی که ساختمان خانه چقدر قدیمی و فرسوده است. نگاهم به گوشه‌ای از اتاق می‌افتد که پرشده از جوراب‌های بسته‌بندی شده. نازنین دسته‌ای از جوراب‌ها را داخل پلاستیک می‌گذارد و به آشپز‌خانه می‌رود.

چند دقیقه بعد با سینی چایی وارد می‌شود. می‌پرسم چه خبر؟ می‌گوید: «همین حالا کارهای خانه تمام شد. چند دقیقه‌ای است که به سراغ جوراب‌ها آمده‌ام»

طعم خستگی را می‌شود به‌راحتی از چشم‌هایش فهمید؛ اما همچنان مشغول به کار است حتی در زمانی که من کنارش هستم و با او گفتگو می‌کنم تلاش می‌کند که زمان را از دست ندهد. مشغول دست بندی جوراب‌ها است. می‌گوید: «پدرم چهل سال پیش زمانی که مجرد بود به ایران آمد، بیشتر عمرش را در ایران سپری کرد. در مولوی بارکشی می‌کرد حتی زمانی که موهایش سفید شده بود به همین کار ادامه داد. هیچ‌وقت نتوانستیم راحت زندگی کنیم. بعد از فوت پدرم شرایط بدتر شد». وقتی از پدرش می‌گوید، بغض می‌کند و ادامه می‌دهد: «برادر بزرگم اجازه نمی‌دهد که به مدرسه بروم. می‌گوید: خواندن و نوشتن برایم کافی است. اجازه نداد که بیرون از منزل سرکار بروم». از او در مورد کاری که انجام می‌دهد، می‌پرسم: «مجبورم. بی‌پولی خیلی سخت است، شرایط روزبه رو سخت‌تر می‌شود، درآمد برادرم خیلی اندک است. همه همین شرایط را دارند. زندگی کردن خیلی سخت شده است»

نازنین روزی چند ساعت کار می‌کنی؟ «در حقیقت هر چقدر بیشتر بهتر، اما تقریباً روزی ۶ ساعت کار می‌کنم.»

برایش انجام دادن کارهای روزانه معنایی ندارد و آشپزی را اگرچه دوست ندارد اما به اجبار پذیرفته است که وظیفه هر زن خانه‌داری در جامعه مردسالار محسوب می‌شود.

از او می‌پرسم این حجم از کار کردن اذیتت نمی‌کند؟ «شب‌ها که می‌خوابم احساس سوزش در کمرم می‌کنم و گاهی گردنم درد می‌کند. بسته‌بندی جوراب واقعاً سخت است»

از نازنین در مورد درآمد ماهیانه‌اش می‌پرسم.«جوراب را جینی حساب می‌کنند و من با روزی پنج ساعت کار کردن ماهی دویست هزار تومان درآمد دارم. دو ماه است که جوراب بسته‌بندی می‌کنم».

غیر از بسته‌بندی جوراب کارهای دیگری هم انجام دادی؟ آن‌ها چطور بودند؟«بله شابلون زدن که خیلی درآمد کم‌تری داشت، چسباندن نگین با اتو روی لباس، باقالی پاک کردن و هرکاری که پیش می‌آمد؛ اما جوراب دستمزدش بهتر از بقیه است»

دستمزد کارهای دیگر چطور بود؟ «کارهای دیگر خیلی کم‌تر از این مبلغ بود و تازه‌کار هم سخت‌تر از بسته‌بندی جوراب بود»

نازنین چقدر درس خوانده‌ای؟«من تا کلاس سوم راهنمایی درس خواندم و بعد از فوت پدرم دیگر به مدرسه نرفتم»

علاوه بر کارخانگی تو کدام بخش از کارهای خانه را هم به عهده داری؟«جارو کردن، آشپزی، لباس شستن…» مادرت کمک نمی‌کند؟ «زمانی که مهمان داشته باشیم او در آشپزی کمکم می‌کند».

صبح‌ها ساعت چند بیدار می‌شوی؟ «ساعت هفت. زود بیدار می‌شوم که بتوانم جوراب هم‌بسته بندی کنم».

چه آرزویی داری؟ «آرزو دارم که بتوانم درسم را ادامه دهم و نقاش شوم و به اروپا بروم. شرایط اروپا برای مهاجران بهتر است»

با او خداحافظی می‌کنم و باز چشمم به موزاییک‌های کف حیاط می‌خورد که خیلی ساییده شده‌اند. موزاییک‌هایی که نازنین ساعت‌ها آن‌ها را فرچه کشیده تا فریاد‌های مادرش را نشنود.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست