سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

فراز رفتن از جاودانگی
سخنان زیبا کرباسی در مراسم بزرگداشت اسماعیل خویی


زیبا کرباسی


• اسماعیل خویی با زیستن شکل های مختلف مرگ و در آخر با دادن چهره ی خدایی ی عشق و زندگی به آن، توانسته است مرزهای فکری را با غلظت حس و عاطفه در هم بریزد و معنایی یگانه به هستی ی آن ببخشد. تنها نیروی عشق است که از درون، این یگانگی را مهیا می کند. این آغاز آزادی ست شاید. به این دلیل است شاعر بزرگ عمیقا نمی تواند از دو واژه ی آبادی و آزادی دل بکند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۷ ارديبهشت ۱٣۹۷ -  ۲۷ آوريل ۲۰۱٨


 متن سخنان زیبا کرباسی در مراسم بزرگداشت اسماعیل خویی **
(با اندکی تغییر جابجایی و افزودگی)

شکست خواهد خورد
این را آئین مرگ می داند
غزلواره
اسماعیل خویی

آنه کارسون شاعر کانادایی ی معاصر در آغاز یکی از دفترهای شعرش به نام زیبایی ی همسر می گوید:
زخم ها نور خود را دارند
این را یک جراح می گفت
اگر همه ی چراغ ها را خاموش کنید
لباس زخم ها خواهد درخشید
خواننده های منصف
من کمتر درمان موشکافی تجویز می کنم
و بعد*
با درایت و تنگی ی تام
بعد از یک فاصله ی بلند
لغت تاخیر را پیش رو می کشد
من اما این تاخیر شخصی ی خود را در بیان بزرگ داشتن اسماعیل در بیست سال گذشته
به این زخم تشبیه می کنم که نور خودش را داشته است.
پس می خواهم سخن این عصر دلپذیر را با مصرعی از دیوان شمس تبریزی آغاز کنم از مثنوی ی خوش حال و برکت مولانی که سده ها پیش سروده است
آفتاب آمد دلیل آفتاب
یا تکرار تقریبی ی آن از زبان لویی آراگون شاعر فرانسوی ی معاصر
این که آفتاب آفتاب است
و ربطش دهم به شاعر برجسته ی سرزمین مان اسماعیل خویی و شعر او
از سویی به زندگی ی جسمانی حضورش
سوی دیگر زندگی ی معنوی ی شعر پرفروزش.
که با فهم کوچک من در شعر بلند غزلقصیده ی آغوش عشق و چهره ی زیبای مرگ با افزون های تازه ای که به درک من می بخشد به تعالی می رسد.
همگی می دانیم که حتی برای برشمردن نام آثار او در این فرصت محدود را امکانی نیست.
همچنین همه ی داشته های من از دفترهای شعر او برمی گردد به بیست سال گذشته. یعنی شعرهایی از دفتر های تازه ی او را من تنها توانسته ام، جسته و گریخته در سایت ها و جنگ های ادبی دنبال کنم.
پس، تصمیم گرفتم این شعر بلند را گواه بگیرم و سیمای سخنم را برای شما در این دقایق ممکن، روشن کنم.

اگر ما در این شعر به سه مقوله ی مهم عشق مرگ زندگی به شکل یک تریلوژی نگاه کنیم
یعنی سه ضلع درشت مثلثی که از هم ناگزیرند
به راحتی این سه آرایه جایگزین هم می شوند
حالا اگر مرگ را مرد
زندگی را زن
و
عشق را محرک یا انرژی معرفی کنیم،
با حرکت کفه های سه گانه ی این میزان، این سه از هم مدام پر و خالی می شوند.
عشق با موج های عاطفی اش به راحتی از پس این حرکت ها برمی آید.

آن گاه دانستم که تا خورشید باشد
ذات ها از سایه ی خود ناگزیرند
یعنی پس ای مرگ
من تا که باشم
هر جا که باشم من
تو هم هستی در آن جا و
هر جا که می روم
آن جا می آیی

شعر با معناهای مرگ آغاز می شود
با داستان و جستجویی که دستی بر خاطرات و پایی در کودکی ی شاعر دارد
با اتفاق هایی که مرگ را با فرم های متوالی تجربه کرده است
در برق چشم گربه ای که کبوترهایش را شکار کرده است، و گاهی هم از دست خودش پاره سنگی بر شقیه ی سگی را نشانه رفته و بر آن اصابت کرده است.
و بعد*
آهسته ما را با خوی و رنگ و بوی خانگی ی خویش آشنا می کند
با چگونگی ی مرگ پدرش در بستر بیماری، وقتی مادرش بین دعا و نفرین از خدا می خواهد تا همسرش کمتر درد بکشد و شاعر با همه ی کودکی می تواند به مرگ پدرش رضایت دهد.
با پیوند زدن جان پدر به کبوترهای پاپَرِّ سپیدش و
این درک تازه را از مرگ پیش پای ما بگذارد
و بعد*
او مرگ را به بازی می گیرد
با فرو بردن انگشت در کندوی زنبورها
تا این که آهسته برسد به مرگ دوستان فدایی ی خویش چونان سعید سلطان پور

اما تو با من بودی ای مرگ
هر جا که می رفتم تو بامن بودی ای برگ نهایی
از دفتری که برگ هایش را
اکنون دگر خود می نوشتم
در فرصت کوتاه بین سرنوشتم تا سرشتم

اساس عمق دادن به فکر، این جا از سطح کاغذ آغاز می شود
اشاره ها و نشانه های شعر، آهسته، فرمان مرگ را بدست شاعر می دهند
و او موفق می شود آغاز فرجام ها را از دفتر زندگی به دفترهای ویژه ی شعرش منتقل کند
تا برسد به مرگ نزدیک ترین زن زندگی اش؛ مادربزرگ، آن ماده ببرآهو طاووس گرگش، دوشیزه ی گیسو سپیدش.
آیینه گردانی ی شاعر این جا آغاز می شود
آن برگشت، آن تبدیل یا ترنسفورمیشن
آگاهی به ماهیت و سرشت شعر، به مونث ی که مکان دار امن ریشه است
آفریننده ست
و بعد*
می رسد به شکنجه شدنش در ساواک.
زمانی که تصمیم به خودکشی می گیرد مهربانی ی پاسبان که سیگاری به او تعارف می کند او را به زندگی برمی گرداند و به این آگاهی که در راه رسیدن به آرمان تا جاودان راه پرتکرار مرگ به روی او باز است.
و بعد*
هنگامی که انقلاب پر از امید، از دست مردم ربوده می شود، به مرگی دیگر روی می آورد، که نام صامت و سمجش تبعید است
و بعد*
برای این که بتواند این همه را تاب بیاورد، به یاد تک تک رفقایش می افتد که در راه آزادی جان سپردند و دوباره به کفه ی زندگی پناه می برد
تا در صفحه های پایانی ی این دفتر به آن حقیقت بزرگ می رسد.
به خویشتن خویش. به شعر. به زیبایی ی مطلق آن. به آمیزش عشق و زیبایی در هم
به شعر که همه چیز او را در بر می گیرد
هست و بود بیرون و نهان؛ دار و ندار او می شود
این جا مشی ی او با مشیانه یا به زبانی دیگر آنیما و آنیموسش با هم روبرو می شوند
با توان عشق، در ادغامی عاشقانه در جان هم جاری می شوند.
مرگ و زندگی به کالبد کلمه جان می دهد و به ماهیت تازه ای می رسد.
توان شاعر در پروراندن و به مقصود رساندن فکری عمیق که از آن ها بی مرگی روییده است، به شعر امکان زندگی می دهد.
در هم ریختن سه موضوع مهم عشق و مرگ و زندگی فصل تازه ای را برای فکر مهیا می کند.
اسماعیل خویی با زیستن شکل های مختلف مرگ و در آخر با دادن چهره ی خدایی ی عشق و زندگی به آن، توانسته است مرزهای فکری را با غلظت حس و عاطفه در هم بریزد و معنایی یگانه به هستی ی آن ببخشد. تنها نیروی عشق است که از درون، این یگانگی را مهیا می کند. این آغاز آزادی ست شاید. به این دلیل است شاعر بزرگ عمیقا نمی تواند از دو واژه ی آبادی و آزادی دل بکند. او توانسته است در این شعر به هر دوی این واژه ها دست بیازد و سرزمین آباد و آزاد خود را در راس جهان آفرینش بیافریند.
بعد از این شعر چه بسیار مدعیانی بودند که ادای به ژرفا رفتن، در ژرفای واژگانی ی مرگ و عشق را سعی در تکرار کردند که پیروز نبودند.
شاید باید بگویم به عبث رفتند.
چرا که هر آنچه باید و شاید را اسماعیل خویی به مثلث میزان کشیده است.
ما در هر قسمت داستانی ی شعر با میزانی روبرو هستیم با کفه های مرگ/ زندگی و سنجه های عشق در وزن های متوالی.
شگرد شعر اما از خویش به خویش رسیدن است.
در حرکتی معکوس.
این بار شاعر اما، از مرگ آغاز می کند و به زندگی می رساند.
هم مرگ را و هم مکرر مرگ را.
اگر این، دستاوردِ فراز رفتنِ معنای واژگانی ی جاودانگی نیست
پس چیست؟


*
تکرار و بعد عمدی ست. اشاره به تکرارهای بی مانندِ شعر "بازگشت به برجوورتسی" ی اسماعیل خویی دارد

 **
www.akhbar-rooz.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست