سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

به مناسب هموارشدن مسیر ریاست مادالعمری در چین
کیش شخصیت و معنای «سوسیالیسم با طعم چینی»!


تقی روزبه


• با این همه رشد تنوع و تکثر در همه حوزه های زندگی یکی از ویژگی های بارز همان عصر جدیدی است که شی برای معراج خود به آن متوسل می شود. گرایشی که با فلسفه تمرکز حداکثری یک حزب، یک دولت، یک ملت و یک انضباظ حاکم بر همه و یک سیاست و یک صدا و آن گونه که او می گوید تبعیت الزام آور همه از این سیاست ها، تضاد بنیادی دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۲ اسفند ۱٣۹۶ -  ۱٣ مارس ۲۰۱٨


وسوسه تمرکزقدرت، از جنس گناه نخستین است که انسان مرتکب شد و ظاهرا تا قیامت با او همراه است! پویش به تمرکز و یکدست شدن قدرت، از ذات و ماهیت قدرت جدا نیست. قدرتی که از بدنه جامعه جدا و نهادینه شود،‌ همواره به گونه ای سرشتی میل به تمرکز دارد. از آن جا که تمرکز قدرت آسیب های جدی خود را هم دارد،‌ تاریخا تلاش شده بدون این که به اصل وجود قدرت جداشده و مشرف بر جامعه خللی وارد شود، در چهارچوب آن با اتخاذ تدابیری چون انتخابات دوره ای و تعییر ادواری چهره ها، قائل شدن به محدودیت زمانی زمامداری و تقسیم قوا و آزادی رسانه ها و نظایر آن، کشش ذاتی قدرت به تمرکز را تا حدودی و البته بیشتر در شکل کنترل نمایند و به نوعی دست و پایش را در پوست گردو بگذارند. اما حتی همین نوع تدابیر هم نتوانسته است خود را تثبیت کند و به هدفش برسد. در دموکراسی های غربی تکنولوژی قدرت به نحوی سامان داده شده است که تغییر چهره ها عملا نتواند با تغییر سیاست ها همراه شود که نتیجتا خروجی آن عموما با خواست های جامعه تطابق نداشته است. در کشورهای شرقی و دولت های اقتدارگرائی مثل چین حتی همان حدود هم ناممکن بوده و حتی شاهد بازگشت به عقب در مقیاس خود چین، پس از اصلاحات دنگ شیائوپینگ در دو دوره ای کردن ریاست جمهوری و سیاست گردش نخبگان سیاسی و تعیین محدودیت سنی برای رهبران و سیاست جوانگرائی، و گرایش به بازکردن راه مادام العمرکردن قدرت مطابق آن چه که در مورد شی جین پینگ صورت گرفت هستیم. این که ماشین حزبی یکدست و هیولاوشی ساخته می شود که در آن تنها دو نفر از نزدیک به سه هزار نماینده رأی مخالف می دهند، نشان می دهد که چگونه قدرتی که از جامعه جدا می شود،‌ بی مهار شده و تبدیل به قدرتی مشرف بر زندگی و حیات جامعه می گردد. آیا ساخته و پرداخته کردن چنین ماشین یکدستی با تنوعات جامعه چین و طبیعت بشری انطباق دارد؟ تک حزبی بودن، ادغام حزب دولت، ترکیب ریاست جمهوری با دبیرکلی حزبی و فرماندهی کل ارتش در یکجا، حذف محدودیت دو دوره ای و درج نام و اندیشه های شی در مرام نامه و اساسنامه حزب، و همه این ها در پرجمعیت ترین و دومین اقتصاد بزرگ جهان چنان تمرکز قدرتی را پدید آورده است که شاید تاریخ تاکنون کمتر بخود دیده باشد. مثل همه موارد مشابه چنین روندی با مستمسک قراردادن حساسیت اوضاع و چالش های پیشارو و وعده ورود سوسیالیسم چینی به عصر جدید و تحقق «رویای» بزرگ تبدیل شدن چین به ابرقدرت اقتصادی و سیاسی و نظامی، و نقش آفرین در پهنه گیتی صورت می گیرد. اگر مکتب مائو و انقلاب فرهنگی با کیش شخصیت و سودای تمرکزقدرت و تصفیه و یکدست کردن حزب در زمانه خود یک تژاژدی بود که نتیجه اش دامن زدن به گریز از سوسیالیسم و گشودن آغوش به سرمایه داری بود، آیا تکرار آن در قرن بیست و یکم با علم کردن کیش شخصیت و «شی هم چون جرهره و هسته حزب» و واردکردن مکتب او در مرامنامه حزبی به عنوان اندیشه ور پیشتاز و مشعلی فرا راه حزب برای ورود سوسیالیسم چینی به عصر جدید، یک رخداد (یا ضد رخداد؟) تاریخی -کمیک نیست؟!
گاهی انسان مات و مبهوت می ماند که آیا بالأخره تاریخ تحول انسان به جلو حرکت می کند یا به عقب؟! بنظر می رسد که رشد نامتوازن منشأ چنین فراز و فرودها و تناقضات و مصائب ناشی از آن باشد که خود ریشه در گرفتار شدن انسان در تاروپود مناسبات اجتماعی مبتنی بر قدرت و رقابت و سودخواری دارد که عملا ِخرد و تدبیر او را به گروگان گرفته است. و تا مادامی که سنگ بنای منابسات جهان بر رقابت و خالی کردن زیرپای آن «دیگری» استوار باشد، گریزی از این نوع رجعت ها و ناموزونی ها نیست. وقتی از تناقض ها سخن گفته می شود، نباید فراموش کرد که یکی از ویژگی های «سوسیالیسم نوعی چینی» ترکیب خلاق آن با «تجارت آزاد» است. پیشبرد سرمایه داری و اقتصاد بازاز آزاد با پرچم «سوسیالیسم»! اما سوای این لفاظی های توخالی، هدف همان است که اشاره شد: تحقق «رویای چینی» تبدیل شدن به مهم ترین ابرقدرت اقتصادی و سیاسی و نظامی، و با حضوری نقش آفرین در ژئوپلتیک جهان. وعده تحقق چنین رویائی با داشتن چشم انداز فرصت های بزرگ و تهدیدهای بزرگ، مبنای عروج منجی جدید چین است. به قول یکی از شرکت کنندگان کنگره خلق، ما به یک رهبر قدرتمند نیاز داریم تا ما را به سوی جلو پیش ببرد. غافل از آن که که عروج رهبران قدرتمند و بلامنازع و غیرقابل کنترل توسط جامعه و نهادهای موجود چه بسا خود سرآغازی باشند برای انحطاط و انباشت تضادهائی که تخلیه آن ها زمین لرزه های بزرگ آتی را تشکیل بدهند. در حقیقت آن چه که تحت عنوان سوسیالیسم با مشخصه چینی گفته می شود، نام واقعی اش سرمایه داری با ویژگی های چین است که از یکسو آمیزه ای است از سرمایه داری دولتی نیرومندی با رهبری قاطع حزب و سرمایه داری خصوصی فعالی که نقدا هزاران میلیاردر را در آستین خویش پرورده است، و از سوی دیگر ارج نهادن به سنت کیش رهبران حکیم و اقتدارطلب است. باین ترتیب جهش به جلو با جهشی به عقب تکمیل می شود و سنت و مدرنیته با هم پیوند می خورند. با درج نام و اندیشه شی در اساسنامه و مرامنامه حزب، هرکسی که جرئت کند از او و مواضعش انتقادکند باید بداند که با عواقب نقض مرامنامه حزب سروکار خواهد داشت. حالا دیگر او رسما به جرگه خطاناپذیران پیوسته و مصون از انتقاد است، به مرتبتی هم وزن مائو نائل شده است.

با این همه رشد تنوع و تکثر در همه حوزه های زندگی یکی از ویژگی های بارز همان عصر جدیدی است که شی برای معراج خود به آن متوسل می شود. گرایشی که با فلسفه تمرکز حداکثری یک حزب، یک دولت، یک ملت و یک انضباظ حاکم بر همه و یک سیاست و یک صدا و آن گونه که او می گوید تبعیت الزام آور همه از این سیاست ها، تضاد بنیادی دارد. گرچه فعلا رشد اقتصادی و شعار مبارزه با فساد که گفته می شود هم چون شمشیر دودم در عین حال محملی برای تصفیه مخالفان هم هست، و شاید هم نوعی «مستی توده ای» گذرا، اهرم های پیشروی شی جین پینگ بوده است، اما بعید است جامعه یک میلیارد و چهارصد میلیون نفری در حال پیشرفت چین را بتوان برای مدتی طولانی با توسل به جادوی سنت چینی «رهبران فرهمند و حکیم» به خاموشی و تمکین واداشت.

البته تحولات چین را نمی توان صرفا در چهارچوب خودش و بدون توجه به تحولات جهانی مورد بررسی قرار داد: در حقیقت تحولات داخلی چین در متن پارادایمی از تحولات جهان سرمایه داری صورت می گیرد که رشد اقتدارگرائی یکی از مشخصات بارز آن است. سرمایه داری ، و لااقل بخش های مهمی از آن، برای مقابله با بحران های عمیق و جنگ تجاری و رقابت های سنگین و افت هژمونی قطب های تاکنون مسلط، و منازعه بر سر تقسیم مناطق نفوذ در جغرافیای سیاسی جهان و البته چالش های مترتب بر سونامی انقلاب چهارم صنعتی که بر دامنه این بی ثباتی و بحران ها می افزاید، به دولت های اقتدارگرا متوسل شده است. حتی در کشوری مثل آمریکا که دژ سرمایه داری از نوع لیبرال محسوب می شده است،‌ نیز شاهد عروج اقتدارگرائی هستیم. ترامپ مثل روسیه پوتین و چین شی جین پینگ دلش برای سان دیدن از قشون غنج می زند. دکترین و استراتژی های جدید برای توسعه سلاح های هسته ای و دیگر سلاح های کشتار جمعی در آمریکا و روسیه و چین تدوین می شوند... حتی در آلمان هم مرکل به ریاست دو دوره ای بسنده نمی کند... قبلا برگزیت انگلیس را داشتیم... حالا در ایتالیا و اطریش و مجارستان و لهستان و... جریان های اقتدارگرا هم سربلند می کنند. «بازگرداندن عظمت» شعار بی پژواکی نیست. فقط ترامپ نمی گوید که عظمت را به آمریکا برمی گردانیم، ‌ این شعار در روسیه و چین هم شنیده می شود. هرکدام سعی می کنند که هرچه بیشتر به رهبران قدرتمند و مناسب دوره بحران خوش آمد بگویند. به رخ کشیدن و به نمایش گذاشتن مدرن ترین و آخرین نسل سلاح های کشتارجمعی و افرایش بودجه های نظامی به بخشی از مناسک سیاست ورزی این روزها تبدیل می شود. چنین رویکردهائی چه چیز را نشانه می روند؟ چه چشم اندازی را پیشاروی بشر می گشایند؟ از جنبش صلح و ضدجنگ چه خبر؟ در شرایطی که دموکراسی به ُکما می رود، خوش آمد گوئی به اقتدارگرائی بخشی از تدارک ورود جهان به دوران کسوف محسوب می شود. در همین رابطه عروج شی به عنوان رهبری خطاناپذیر بخشی از همین مناسک است. امیدوار باشیم که کسوف کامل نباشد و خورشید دوباره ظاهر شود!

کنگره چین به افرایش دوره ریاست جمهور رأی داد:
www.bbc.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست